Ideal Type
سنخ آرمانی
طبقهبندی پدیدهها در چند سنخ یا نوع وجه مشترک همهی فعالیتهای علمی و همچنین زندگی عادی است و بسیاری از مفاهیم علمی شامل انتزاعهایی از واقعیت انضمامی یا آرمانیسازی، البته بدون معنای اخلاقی، است: مثلاً مفاهیم حرکت پیوسته
نویسنده: ویلیام اَوتِویت
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Ideal Type
طبقهبندی پدیدهها در چند سنخ یا نوع وجه مشترک همهی فعالیتهای علمی و همچنین زندگی عادی است و بسیاری از مفاهیم علمی شامل انتزاعهایی از واقعیت انضمامی یا آرمانیسازی، البته بدون معنای اخلاقی، است: مثلاً مفاهیم حرکت پیوسته یا بازار کاملاً رقابتی. ماکس وبر اصطلاح Idealtypus (سنخ آرمانی) را از مورخ سیاسی گئورک یلینک اقتباس کرد تا تفاوت مفاهیم تحلیلی تاریخ و سایر علوم اجتماعی را با مفاهیم صرفاً طبقهبندی کننده مشخص کند. مثلاً اصطلاح «مبادله» را میتوان صرفاً برای اشاره به مجموعه پدیدههایی مشابه به کار گرفت، یعنی همان چیزی که ویتگنشتاین بعدها «شباهتهای خانوادگی» بین پدیدهها نامید یا میتوان آن را به منزلهی مفهومی تحلیلی مورد استفاده قرار داد که به قضاوتهایی دربارهی عقلانیت اقتصادی، فایدهی نهایی و از این قبیل مربوط میشود. در این صورت، به ادعای وبر، این مفهوم یک سنخ آرمانی است، به این معنا که «از واقعیت تجربی فاصله میگیرد و فقط میتواند با این واقعیت مقایسه یا به آن ربط داده شود» (weber, 1904, p. 102, cf. pp. 93-4). پس در صورتی که به نظر برسد واقعیت تجربی حتی به طور تقریبی با سنخهای آرمانی انطباق ندارد، نمیتوان سنخهای آرمانی را به طور مستقیم ابطال کرد.
شرح و تعبیر وبر دربارهی سنخ آرمانی جنبهای از مدل کلیتر او دربارهی رابطهی علوم اجتماعی با ارزشها، یا به بیان دقیقتر، ارجاع ارزشی است: «تحلیل علمی مطلقاً «عینی» از فرهنگ- یا ... از پدیدههای اجتماعی وجود ندارد، به این معنا که تحلیل نمیتواند مستقل از نظرگاههای «یک جانبهی» خاصی باشد که موضوعات بر اساس آنها- صریحاً یا تلویحاً، آگاهانه یا ناآگاهانه- انتخاب و تحلیل میشوند و در جهت مقاصد تبیینی سازمان مییابند» (1904, p. 72).
انتقادها از این تعبیر وبر به طور کلی در دو مقاله جای میگیرد، انتقادهای پوزیتیویستی و انتقادهای هرمنوتیکی. پوزیتیویستها معمولاً سنخهای آرمانی را جزو طبقهی کلی مفاهیم نظری میدانند و بر امکان اندازهگیری اختلاف یا فاصلهی پدیدههای تجربی از انواع محض و همچنین امکان ترسیم پیوستار میان انواع متضاد تأکید میکنند. طبق ادعای آنها، علم حرکت خود را از مرحلهی طبقهبندیهای ابتدایی و سنخشناسی، که وبر با آن سروکار داشت، آغاز میکند و به مجموعهی دقیقتری از مفاهیم عملیاتی میرسد که در قالب قوانین به یکدیگر میپیوندند. در انتقادهای هرمنوتیکی که آلفرد شوتس (schutz, 1932) آغازگر آن بود بر این مطلب اصرار میورزند که برساختن سنخها یا نمونهها توسط دانشمندان علوم اجتماعی، جیرهخوار فرایندهای پیشین سنخپردازی یا نمونهسازی است که در زیستجهان انجام میگیرد. وبر با شتابزدگی سنخپردازیهای مربوط به معنای پدیدههای اجتماعی را کنار میگذارد و سنخهای آرمانی خود را جانشین آنها میکند و به اندازهی کافی به انطباق میان آنها- یعنی چیزی که شوتس «کفایت» مینامد- توجه نمیکند.
هر دو انتقاد فوق در این معنا سهیماند که سنخهای آرمانی، به نحوی که وبر تعریف میکند، بیش از حد دلبخواهی و خودسرانهاند؛ و تصمیمگیری دربارهی برساختن یا رهاکردن آنها به قضاوت شخص نظریهپرداز، که وبر آن را «صلاحدید» مینامید، واگذار میشود. بدگمانی نسبت به قراردادگرایی مستتر در فلسفهی علم ماکس وبر موجب شده که عقلگراها و واقعگراها به انگارهی جاهطلبانهتر تعریف واقعی روی بیاورند- انگارهای که وبر احتمالاً آن را متهم به ذاتگرایی میکرد. در حال و هوای کنونی علوم اجتماعی ظاهراً هم به آرمان پوزیتیویستی دقت اندازهگیری و هم به آرای از بیخ و بن متفاوت نظریه «پدیدارشناسی» و سایر صورتهای نظریهی هرمنوتیکی به دیدهی تردید مینگرند، از همین روی است که مفهوم سنخ آرمانی وبر همچنان جذابیت خود را حفظ کرده است.
منبع مقاله:
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.
/م
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}