تعریف اصطلاحاتِ روانکاوی
اصل لذت (pleasure principle) به مفهوم اساسی روانکاوی گفته میشود که بشر به طور غریزی سعی دارد تا از درد و ناراحتی پرهیز کرده و جهت ارضا و لذت تلاش کند.
نویسنده: لوئیس شیلینگ
مترجم: دکتر سیده خدیجه آرین
مترجم: دکتر سیده خدیجه آرین
اصل لذت (pleasure principle) به مفهوم اساسی روانکاوی گفته میشود که بشر به طور غریزی سعی دارد تا از درد و ناراحتی پرهیز کرده و جهت ارضا و لذت تلاش کند.
اصل واقعیت (reality principle) عبارت است از مفهومی که اصل لذت به طور معمول به وسیله خواستهای غیرقابل اجتناب و شرایط جهان خارج تغییر میکند.
اضطراب (anxiety) عبارت است از بیم، تنش یا احساس ناآرامی که ناشی از پیشبینی خطری است که منبع آن عمدتاً ناشناخته میباشد.
انتقال (transference)، این واژه به انتقال ناهوشیارانه احساسات و نگرشهایی اطلاق میشود که به دیگران منتقل میشود که معمولاً آن فرد روانکاو است. این احساسات و نگرشها در اصل با شخصیتهای مهم اوایل زندگی فرد، یعنی والدین ارتباط و پیوند دارد.
انتقال متقابل (countertransference) عبارت از واکنش هوشیار یا ناهوشیار درمانگر نسبت به بیمار است.
پالایش (catharsis) تخلیه درمانی افکار از طریق گفتگو و صحبت کردن دربارهی موضوعات هوشیارانه است که همراه با واکنشهای هیجانی مناسب میباشد و در معنایی عمیقتر پالایش، تخلیه موضوع سرکوب شده از ناهوشیار به هوشیار است.
تثبیت (fixation) یعنی هنگامی که بلوغ روانی جنسی در مرحلهای متوقف شود. تأخیر در رشد را تثبیت مینامند.
تحلیل آموزش (training analysis) یعنی تحلیل منش کسی که قرار است در آینده روانکاو یا تحلیلگر بشود این کار به منظور تربیت او در چارچوب مفاهیم و مسائل روانکاوی صورت میگیرد.
تخلیه هیجانی (abreaction) یعنی آزاد یا رهاسازی هیجانی ناشی از یادآوری آگاهانه یک تجربه دردناک که به خاطر غیرقابل تحمل بودنش سرکوب شده بود.
تداعی آزاد (free association) عبارت است از گفتار خودانگیخته و سانسور شدهی بیمار دربارهی هرآنچه که به ذهنش میرسد. تداعی آزاد تکنیک اولیه، برای تخلیهی مطالب سرکوب شده است.
تعادل حیاتی (homeostasis) گرایش موجود زنده برای حفظ و نگهداری و استواری و ثبات محیط درونی خود است.
خودشیفتگی (narcissism) شخصیتی است در افسانههای یونانی که عاشق خود شد. خودشیفتگی یعنی عشق به خود که مخالف عشق به دیگران است.
خود یا من (ego) بخشی از ساختار شخصیت که واسطهای است بین شخص و واقعیت. وظیفه نخست آن عبارت است از درک واقعیت و تطابق با آن. خود همچنین میتواند به عنوان واسطهای بین تقاضاهای نهاد و فراخود عمل کند.
روان رنجوری انتقال (transference neurosis) یعنی یک روان رنجوری مصنوعی که در خلال درمان روانکاوی واقع میشود و روانکاو نمایندهی یکی یا هر دو والدین است. گویی که روانکاو، یکی از والدین واقعی بیمار در دوران کودکی اوست.
روش تمرکز (concentration method) پیش درآمد تداعی آزاد است. این روش اولیه بیمار را مجبور میسازد که فکر خود را بر یک نشانهی خاص متمرکز کرده و سپس سعی نماید که خاطرات همراه با آن را به یاد بیاورد.
زیست مایه (libido) یک انرژی یا سائق روانی است که معمولاً با غریزه جنسی همراه میباشد.
سائق (drive)، وراثت عامل تعیین کنندهی سائق است. سائق تشکیل دهنده روان است. زمانی که فعال میباشد، یک حالت هیجان روانی را ایجاد میکند. این هیجان یا تنش فرد را وادار به فعالیت میکند.
عقده اختگی (castration complex) یعنی مجموعهای از افکار هیجانی که ناهوشیار بوده و به ترس از دست دادن عضو جنسی مربوط میشوند که معمولاً به عنوان مجازاتی برای تمایلات جنسی ممنوع شده میباشد. این ترس به خیالپردازیهای دوران کودکی زمانی که تصور میکند آلت جنسی زنانه به خاطر از دست دادن آلت جنسی مردانه است مربوط میشود.
عقده ادیپ (oedipus complex)، ادیپ نیز شخصیتی در افسانههای یونانی است که پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد. در اینجا به دلبستگی به یکی از والدینی که مخالف جنس اوست اطلاق میشود. این دلبستگی با احساسات حسادتآمیز و تهاجمی نسبت به والد همجنس خودش همراه است.
غبطه آلت (penis envy) به معنی دقیق کلمه به غبطهای که زنان نسبت به مردان دارند اطلاق میشود. به طور کلی این مطلب اشاره دارد به آرزوی زنان نسبت به مرد بودن یا موقعیت و امتیازات مردان را داشتن.
غریزه (instinct) طبق نظر فروید یک میل یا گرایش اولیه است که نمیتواند قبلاً رفع شود.
فراخود (super ego) بخشی از ساختار شخصیت است که با اخلاقیات، معیارها و انتقاد از خود همراه است. فراخود به وسیله همانندسازی کودک با افراد مهم و محترم در دوران اولیه زندگی بخصوص با والدین شکل میگیرد.
فرایند ثانویه (secondary process) یعنی فعالیت و تفکر ذهنی که ویژگی «خود» است و از خواستهای محیط متأثر میباشد.
فرایند نخستین (primary process)، روانکاوان این واژه را معمولاً برای فعالیتهای ذهنی نامنظم که ویژگی یک زندگی ذهنی ناهوشیار است به کار میبرند که علامت آن تخلیه آزاد انرژی و هیجان روانی بدون توجه به تقاضاهای محیط یا واقعیت یا منطق است.
مقاومت (resistance) عبارت است از دفاع روانی هوشیارانه یا ناهوشیارانه فرد در برابر آشکار شدن موضوعات و مطالب سرکوب شده.
مکانیسم دفاعی (defense mechanism) مکانیسمهای دفاعی یا «دفاعهای از خود» که عبارت از دفاعهای درون روانی (1) ویژه که به طور ناهوشیار عمل میکنند و به منظور رهایی از تضاد هیجانی و آزادی از اضطراب به کار گرفته میشوند.
ناهوشیار (unconscious) بخشی از ذهن یا کارکرد ذهن است که فرد مستقیماً قادر به دسترسی به محتوای آن نیست. این بخش انبار و مخزن مطالب سرکوب شده میباشد. نهاد بخشی از ساختار شخصیت است که مأمور تنظیم ناهوشیار، کوششها و امیال غریزی فرد است. نیمه هوشیار به افکاری اطلاق میشود که در آگاهی فوری و بیواسطه قرار ندارد اما میتوان از طریق کوشش آگاهانه آن را به یاد آورد.
هوشیاری (conscious) بخشی از زندگی فکری یا ذهنی که فرد در هر لحظه از زمان بدان آگاه است.
پینوشت:
1.intrapsychic
منبع مقاله :شیلینگ، لوئیس؛ (1391)، نظریههای مشاوره، ترجمه سیده خدیجه آرین، تهران: مؤسسه اطلاعات، چاپ دهم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}