ساختار شخصیت در نگاه فروید
در تفسیر رؤیا فروید کوشش میکرد تا نظریه مکانی ذهن را نشان دهد. او ذهن را به سه ناحیه ناهوشیار، نیمه هوشیار و هوشیار براساس رابطهای که با هوشیاری دارند تقسیم کرد. او نظریه خود را از طریق تفسیر رؤیا، تحلیل روان
نویسنده: لوئیس شیلینگ
مترجم: دکتر سیده خدیجه آرین
مترجم: دکتر سیده خدیجه آرین
در تفسیر رؤیا فروید کوشش میکرد تا نظریه مکانی ذهن را نشان دهد. او ذهن را به سه ناحیه ناهوشیار، نیمه هوشیار و هوشیار براساس رابطهای که با هوشیاری دارند تقسیم کرد. او نظریه خود را از طریق تفسیر رؤیا، تحلیل روان رنجوریها و مطالعه آسیبشناسی روانی، شوخ طبعیها، شوخیها و لغزشهای کلامی زندگی روزمره و مانند اینها استنباط نمود.
ناهوشیار
ناهوشیار انبار و مخزن افکار و احساسات سرکوب شده میباشد؛ معمولاً مطالب ناهوشیار قابل دسترسی به صورت آگاهانه نمیباشند و تنها از طریق نیمه هوشیار که به عنوان سانسور کننده و یا دروازهبان عمل میکند، میتوانند هوشیار شوند. افکار سرکوب شده تنها زمانی هوشیار می شوند که نیمه هوشیار فرد مسلط شود (از نشانههای روان رنجوری یا روان درمانی) و یا در حالت آرامش عضلانی قرار گیرد (هیپنوتیزم یا حالتهای شبیه به رؤیا) و یا وقتی که خود را فریب میدهد (شوخیها).ناهوشیار با آنچه که فروید آن را «فرایند تفکر نخستین» (1) نام داد ارتباط و پیوند دارد. ناهوشیار به سوی ارضای آرزوها، رهاسازی انرژی غریزی هدایت میشود (اعمال مربوط به اصل لذت) بنابراین ناهوشیار در ضمن انجام کار و عمل به منطق توجهی ندارد، تضادها را نشان میدهد. از گفتن «نه» اجتناب میورزد. هیچ مفهومی از زمان ندارد و آرزوها را بیان میکند. محتوای ناهوشیار به آرزوهایی محدود میشود که به دنبال برآورده شدن هستند و مواد لازم برای شکلگیری رؤیاها و نشانههای روان رنجوریها را فراهم میسازد و بالاخره ناهوشیار شامل نمودهای ذهنی و شقوق مختلف غرایز و مخصوصاً غرایز جنسی میباشد. (مک و سمراد 1967)
نیمههوشیار (preconscious)
این ناحیه از ذهن در زمان تولد وجود ندارد ولی در تعادمل کودک با محیط شکل گرفته و رشد میکند. عناصر مربوط به ناهوشیار تنها زمانی میتوانند هوشیار شوند که به کلمات دست یابند و بعد به نیمههوشیار برسند. از طرف دیگر یکی از کارکردهای نیمه هوشیار این است که امیال و آرزوها را سانسور کرده و سرکوب میکند و بنابراین آنها را در ناهوشیار نگه میدارد. نوع فعالیت ذهنی که به نیمه هوشیار مربوط میشود، فرایند تفکر ثانویه (2) نام دارد که سعی میکند از ناخوشی اجتناب کرده (نه فقط اجتناب از درد)، تخلیههای غریزی را به تأخیر اندازد و انرژی ذهنی را در خدمت واقعیت برونی و منطق تنظیم نماید. (مک وسمراد 1967)هوشیار (conscious) فروید ناحیه هوشیار را به عنوان نوعی اندام حسی مربوط به آگاهی که با ناحیه نیمه هوشیار از نزدیک کار میکند، در نظر گرفت. از آنجا که یک فرد ممکن است از طریق اندامهای خود از محرک ادراکی آگاهی یابد، تنها عناصر مربوط به نیمه هوشیار میتوانند به هوشیار وارد شده و مابقی ذهن قابل دسترسی به آگاهی نیستند چنانچه شما به ذهن به عنوان یک توده یخ شناور بنگرید، تنها یک دهم قسمت بالای آن که از روی آب قابل مشاهده است ناحیه هوشیار ذهن میباشد. خط فاصل بین یخ و آب نیمه هوشیار است و نه دهم یخ در زیر آب ناهوشیار میباشد. (مک وسمراد 1967)
با انتشار مطلب خود نهاد (3) در سال 1923 فروید نقطهنظر جدیدی را به الگوی ساختاری خود اضافه نمود. برای توضیح بیشتر و کاملتر میتوان گفت که تضادهای درون روانی (4) فرد به طرق مختلف محدود شده است. از جمله اینکه فروید ذهن را به نهاد، خود و فراخود تقسیم میکند و در عین حال نیز ناهوشیار، نیمه هوشیار و هوشیار را نیز حفظ مینماید. او میان فرایند نخستین و فرایند ثانویه تمایز قائل میشود. فرایند نخستین یک الگوی ابتدایی، نامنظم و غیرمنطقی است که تحت سلطه و کنترل فشارهای مربوط به واقعیت و زمان قرار نمیگیرد. قصد و نیت اصلی «تفکر فرایند نخستین» سرعت بخشیدن به تخلیه انرژی ذهن است. اصل لذت واژهای است که کوشش غیرقابل تشخیص اجتناب از تنش را که جزء ذات فرایندهای نخستین است توضیح میدهد. از طرف دیگر فرایند ثانویه منظمتر و مهار شده است که ویژگی آن بازتاب و سلطهپذیری ضروریات مربوط به واقعیت، زمان و منطق است. فروید اصل واقعیت را به عنوان مکانیسم نظم دهنده برای فرایند تفکر ثانویه تدوین کرده است که این اصل بر تأخیر ارضای آنی برای به دست آوردن ارضا در آینده استوار است.
نهاد (id)
فروید نهاد را به عنوان نظام اصلی شخصیت میداند. یک کودک تازه به دنیا آمده تماماً نهاد است. نهاد در طول زمان رشد نمیکند بلکه بدون تغییر باقی میماند. نهاد یک آشفتگی نامنظم است «یک دیگ غلیان مملو از شور و هیجان جنسی» (فروید 1933) نهاد شامل غرایز و منبع انرژی روانی میباشد. کارکرد نهاد این است که انرژی رها شده در ارگانیزم را تخلیه کند و سطح تنش را تا آنجا که ممکن است پایین نگاه دارد. برای انجام این کار نهاد در جستجوی ارضای فوری سائقهای غریزی میباشد. نهاد ممکن است در جستجوی کامرواسازی و تخلیه تنش چه به صورت مستقیم از طریق بازتاب حرکتی و یا غیرمستقیم از طریق برآوردن امیال (فرایند نخستین) باشد. از آنجا که نهاد بین واقعیت عینی و ذهنی تفاوتی قائل نمیشود. فرایند نخستین ممکن است توهّمها (5) یا رؤیاها را برای برآورده کردن سائقهای غریزی نهاد ایجاد نماید. عملکرد نهاد هوشیار است ولی مترادف و مساوی با ناهوشیار نیست زیرا که بعضی از کارکردهای فراخود نیز ناهوشیار میباشند. (پرایس 1972)خود
همچنانکه روز به روز نوزاد تعامل بیشتری با دنیای بیرون برقرار میکند بخشی از نهاد به عنوان «خود» تفکیک میشود. خود، جدای از نهاد رشد میکند زیرا که ارگانیزم، نیاز به کنار آمدن با دنیای بیرون دارد.خود، مانند نهاد در جستجوی کامروایی است ولی برخلاف نهاد، خواستهای دنیای بیرون را به حساب میآورد. به عنوان مثال خود قادر است که کامروایی کوتاه مدت را به جهت اطمینان از کامروایی بلندمدت در آینده به تأخیر بیندازد. بنابراین خود به وسیله اصل واقعیت اداره میشود و به وسیله «فرایند تفکر ثانویه» عمل میکند. «خود» بر تجربیات گذشته تأکید دارد و میخواهد مؤثرترین شیوهی دستیابی به کامروایی را مورد قضاوت قرار دهد. بنابراین خود بخش سازمان یافته نهاد و مجری شخصیت است. کارکردهای «خود» عبارت است از:الف. رشد و حفظ «حس واقعیت» (6)
ب. آزمایش واقعیت از طریق ارزیابی و قضاوت عینی از جهان بیرونی.
ج. تطبیق با واقعیت به وسیله استفاده از منابع و استعدادهای خود برای رسیدن به راهحلهای رضایتبخش.
د. کنترل و تنظیم سائقهای غریزی.
هـ. رشد روابط عینی و ارضا کنندهی متقابل.
و. دفاع از خود در برابر تهدید (مک و سمراد 1967)
فراخود (7)
در خلال سومین مرحله رشد (تناسلی)، کودکان دچار تعارض ادیپی میشوند. پسران مایلند مادرانشان را و دختران پدرانشان را در مالکیت خود داشته باشند. این امیال برای والدینی که همجنس آنها هستند ایجاد ناکامی میکند و خصومت حاصل (که برای والدین غیرقابل قبول است) منجر به تنبیه کودکان میشود. بنابراین در خلال رشد ارزشهای (مثبت یا منفی) والدین به وسیله کودک درونی میشود. آن بخش از خود که ارزشهای والدین (یا اجتماعی) را درونی فکنی میکند، فراخود نامیده میشود. فراخود از دو نظام فرعی تشکیل میشود: هوشیار و «خودآرمانی» (8). هوشیار، (ارزشهای درونی فکنی شده از دیگران) بیانگر آن چیزهایی است که فرد معتقد است که نباید آنها را انجام بدهد. خودآرمانی (ارزشهایی که به وسیله کودک فرا گرفته شده) نشانگر آن چیزهایی است که فرد علاقهمند به انجام دادن آنهاست. هر یک از آنها یا هر دو آنها اغلب در تعارض با نهاد قرار میگیرند. اما این تعارضها عمدتاً در سطح ناهوشیار عمل میکنند.فروید در آثار اولیه خود این سه ناحیه از ذهن را به صورت اصول سازمان یافته و منظم ارائه نمود. اما آثار بعدی فروید و پیروانش این نواحی را به صورت مادی نشان دادند که دارای زندگی و واقعیت خاص خودشان هستند. (مک و سمراد 1967). (9)
پینوشتها:
1. primary process thinking
2. secondary process thinking
3. Ego and the id
4. intrapsychic
5. hallucinations
6. sense of reality
7. superego
8. ego ideal
9. Mack & Semrad
شیلینگ، لوئیس؛ (1391)، نظریههای مشاوره، ترجمه سیده خدیجه آرین، تهران: مؤسسه اطلاعات، چاپ دهم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}