مصاحبه با دکتر خواجه سروی درباره دیروز و امروز وحدت حوزه و دانشگاه

نويسنده: مجید بذرافکن

چکیده:

منتها عادت ما در كشور ایران این است كه برنامه به این خوبی را می‌نویسم بعد كار خودمان را می‌كنیم كاری كه الان باید دنبالش رفت اینكه باید این برنامه را اجرا كرد و من مطمئنم اگر همین برنامه اجرا شود 80% مطالبات تأمین می‌شود چون در این سند هم تكلیف دانشجو مشخص كرد و هم تكلیف استاد و متون و فضا و مدیریت و منابع یعنی 6 مؤلفه دیده و راه هم برایش پیش‌بینی كرده منتهی مطابق با آن زمان قطعا اجرای این برنامه نیازمند امكانات و تحولات است. این برنامه اگر توسط مجموع آموزش عالی و خود شورای عالی انقلاب فرهنگی در طی این سالها به عنوان زینت‌المجالس به كناری نهاده نشده بود ما این مشكلاتی كه الان داریم كمتر داشتیم.
دکتر غلامرضا خواجه سروی استاد دانشگاه امام صادق علیه السلام و در دفتر برنامه ریزی و مطالعات اجتماعی معاونت فرهنگی وزارت علوم مشغول کار هستند. ایشان علی رغم برنامه فشرده کاری وقت خود را به ما اختصاص دادند. وحدت حوزه و دانشگاه هر سال به بیان یک سری کلیات و بشودها و نشودها می گذرد. خواستیم تا بیشتر به سابقه تاریخی و زوایایی از اجرایی شدن این ایده بپردازیم.
عرض كنم خدمتتان كه اصل بحث تأسیس دانشگاه در ایران بطور رسمی از سال 1313 و 1314 است. در دوره پهلوی اول كلنگ دانشگاه تهران به زمین می‌خورد و به شكل رسمی دانشگاه را در ایران داریم كه در سیاست و دولت هم قرار می‌گیرد و بنا می‌شود كه در ایران دانشگاه باشد.
اگر چه قبل از آن هم اگر خواسته باشیم به رگه‌هایی از این اندیشه نگاه كنیم در دوران معاصر ،در دوران صدرات امیركبیر دارالفنون كه در مساحت امروزی هنرستان یا و یا حداکثر در سطح مراكز آموزش فنی و حرفه‌ای در ایران بود. در این زمینه در برخی شهرها مانند ارومیه، تبریز توسط كسانی كه آنجا بیشتر رفت و آمد داشتند یعنی مسیحی‌ها، ارمنی‌ها مجوز فعالیت از دوره صفویه داده شده بوده آنها را هم می‌بینیم كه برخی دانشكده‌ها كه مورد نیاز را مانند دانشكده پزشكی تأسیس کرده بودند.
ولی بهر حال دانشگاهی كه در زمان پهلوی اول در ایران پایه‌گذاری شده قطعا اهداف دیگری از آن دنبال می‌شد و پهلوی اول قصد داشته كه در تمامی زمینه‌ها كادر و اندیشه‌ای كه لازمه تحكیم حكومت خودش باشد از این دانشگاه به عنوان خروجی بیرون آید. شكی نیست كه مدیریت دانشگاهها در زمان پهلوی اول و دوم رژیم تلاشش این بوده كه مدیریت دانشگاهها در دست كسانی باشد كه آنها حداقل به رژیم وفادارند اگر چه ما انحرافاتی را هم در این جهات داریم.البته كار به افراد هم ندارم و مدیریت دانشگاه را باید با اساتید دانشگاه تفاوت گذاشت‌ و اگر ما آنها را یك دست حساب كنیم شكی نیست كه در تحلیمان دچار تناقض خواهم شد.
سه نفر چهره شاخص داریم مرحوم شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید مفتح و كسان دیگر هم بودند كه چهره شاخص نیستند و عمده كسانی كه دانشكده حقوق را اداره می‌كردند و مدرس حقوق مدنی بودند یا دارای تألیفاتی در حوزه حقوق مدنی هستند یا به اصطلاح امروزی حقوق خصوصی و جزا كسانی هستند كه در حال حاضر هم داریم اینها كسانی‌اند كه تحصیلات حوزوی داشته‌اند بعد آمده‌اند دانشگاه و خیلی‌ها آنها هم از سلك روحانیت خارج شده و لباس روحانیت را كنار گذاشته‌اند در حالی كه مجتهد هم بوده‌اند و اینها بعضا هم هنوز در دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به فعالیت مشغولند یا بعضی‌ها در دانشكده الهیات بوده‌اند كه بازنشسته شده‌اند یا در شرف بازنشستگی هستند ولی شاخصهایی كه علاوه بر كسوت استادی دانشگاه در زمینه‌ها اثرات سیاسی اجتماعی، فرهنگی بجا گذاشته‌اند این سه شخصیت بزرگ‌اند. آیت‌الله طالقانی بیشتر به عنوان مبارز مطرحند ولی این سه شخصیت بیشتر به عنوان شخصیت‌های دانشگاهی مطرحند. گر چه آیت‌الله طالقانی را زندگی ایشان را بررسی كنید مشهوریتشان در چیزهای دیگر است اما در این جهت نیست.
اینكه چطور شد تصمیم گرفتند بیایند دانشگاهها تا آن جایی كه من اطلاع دارم پیش از اینكه این یك كار سازمان‌دهی شده باشد از جانب روحانیت، (روحانیت به معنی مرجعیت یا تشكیلات این روحانیت در حوزه‌های علمیه) كه این بزرگواران بیایند دانشگاه، این كار بیشتر یك كاری بوده كه این بزرگواران بطور مردی تكلیف خود دیده‌اند كه از حوزه علمیه قم بیایند در دانشگاه حضور پیدا كنند البته دلایلی كه هر كدام اقامه كرده‌اند متفاوت است شهید مطهری و شهید مفتح هر دو بعنوان استاد دانشگاه آمده‌اند اگر چه شهید مطهری عضو رسمی هیئت علمی دانشكده الهیات بوده، مدیر گروه بوده است.
شهید مطهری عضو هیئت علمی پیمانی بوده است شهید بهشتی ابتدائا آنجا درس خوانده بعد استاد شد. البته درجه اجتهاد هم داشته ولی وقتی آمده دانشگاه درس خوانده است و لیسانس هم از قبل داشته است چون قم هم ایشان معلم زبان بوده است در مدرسه حكیم نظامی و سوابق آموزش پرورشی هم داشته است.
البته این سه بزرگوار هر سه از مسیرهای مختلف آمدند در دانشگاه، و قطعا دانشگاه را محل تأثیرگذاری می‌دانسته‌اند كه می‌شود تأثیر گذاشت. منتها دلایل آن را اگر بخوانیم خیلی جالب است كه مثلا شهید مطهری قطعا یك فردی ایدئولوگ و تأثیرگذار فضای دانشگاه را احساس می‌كرده ایشان جای تأثیرگذاری است. اتفاقا ایشان در زمانی وارد دانشگاه شده كه در حوزه رفتن به دانشگاه را خیلی ارج نمی‌نهادند و اتفاقا كسانی كه حوزه را رها می‌كردند و می‌رفتند دانشگاه خیلی حضرت آقای بروجردی این را نمی‌پسندیده است و ایشان هم یكی از كسانی است كه آیت‌الله بروجردی از رفتن ایشان ناراضی بودند. البته وضعیت شهید بهشتی و شهید مفتح متفاوت است و اینها مال دوره‌های بعد هستند.
البته این برمی‌گردد به برخی اختلاف سلیقه‌هایی كه بین شهید مطهری و حضرت امام با آیت‌الله بروجردی در اواخر پیش آمده بود و در ضمن اینكه شهید مطهری هم در خاطرات ایشان هم است كه مسائل اقتصادی هم برای ایشان مهم بوده است و زندگی ایشان هم با شهریه حوزه اداره نمی‌شده است. وقتی دیده است دانشگاه استخدام می‌كند و به استاد نیاز دارد بهر حال ایشان دیده‌اند كه چندگانه است هم جای تأثیرگذاری است و هم مشكلات به اصلاح معیشتی هم حل می‌شود و به نظر من دیدگاهشان درست بوده است الان انسان می‌بیند كه همین حضور ایشان موجب شده خیلی اتفاقات در دانشگاه بیفتد و تأثیر بگذارد این تحلیل و استنباطشان درست بوده است.
البته عرض كردم شهید بهشتی هم در زمان دانشجویی ایشان، رفتن ایشان به دانشگاه خیلی خوشایند حوزه نبوده است. شهید مفتح آمده‌اند استخدام شده‌اند ولی باز حساسیتها زمانی كه ایشان آمدند كمتر بود ولی بهر ترتیب حالا ما از این عقبه‌ی قضیه كه بگذریم اینها وقتی به دانشگاه آمدند آنجا را جای تأثیرگذاری یافتند با توجه به اینكه گفتمان چپ در دانشگاهها در دهه 40 به عنوان علم انقلاب رواج داشته و گستره‌ی خود را تقویت می‌كرده و وسعت می‌داده و مستحكم می‌كرده است.
آنجا را جای تأثیرگذاری دیدند و از آنجا كه وقتی كه اندیشه‌ای مانند اندیشه ماركسیستی دارد در دانشگاه دارد به عنوان علم انقلاب در برابر اسلام و لیبرالیسم مطرح می‌شود هم لیبرالها با آن مخالفند و هم اسلامگرایان، این طبیعتا زمینه را فراهم می‌كند كه آن حقایق اسلامی در دانشگاهها بیان شود. راه سومی كه نه لیبرالیسم است نه سوسیالیسم نه ماركسیسم در عرصه دانشگاه مطرح شود و به نظرم مهمترین كاری كه این بزرگواران مانند شهید مطهری و بهشتی و شهید مفتح كردند همین است، شهید بهشتی كه در مسائل سیاسی واضح‌تر است شهید مطهری كه اگر بخواهیم چارچوب فكری‌اش را بیان كنیم می‌توان در یك كلمه خلاصه كرد یعنی اگر بخواهیم چارچوب تحلیلی برای او بگذاریم كه بخواهیم با آن افكار و اعمال و دیدگاههایش را توجیه كنیم این می‌شود كه می‌خواهد بگوید: «اسلام می‌گوید:... » نه شرق نه غرب نه لیبرالیسم نه سوسیالیسم بلكه اسلام، شهید بهشتی هم از مسائل اعتقادی بگذریم در مسائل سیاسی هم همین طور است و همچنین شهید مفتح و دیگرانی كه این راه را ادامه دارند بهر حال من به نظرم این مهمترین چیزی است كه این تشخیص آنها تشخیص صحیح بوده است.
به هر حال با حضور این روحانیون خصوصا شهید بهشتی و شهید مفتح آنها رفته، رفته متوجه می‌شوند كه نباید از دانشگاه غافل بود ضمن اینكه باید حوزه‌های علمیه را به دانشگاه‌ها نزدیك كرد و بالعكس. این در فضایی است كه رژیم شاه هم آن زمان مطرح كرده بوده و تز تشكیل دانشگاه اسلامی را پیگیری می‌كرده، ساواك طرحی تهیه كرده بوده برای دانشگاه اسلامی و منظورشان هم از دانشگاه اسلامی این بوده كه هم دین جدیدی تولید كنند یعنی نوعی دین‌سازی و ایدئولوژی اسلامی تولید كنند كه آن ایدئولوژی اسلامی توجیه كننده سلطنت باشد و در طول زمان فرهنگ عمومی و سیاسی كشور ایران هم مطابق این ایدئولوژی جدید تصحیح شود.
به اضافه اینكه آنها كه حاصل این ایدئولوژی بودند می‌خواستند نسل جدیدی از مبلغان دینی را باشند با شكل و شمایل مدرن كه مبلغان این دین باشند و حوزه علمیه را خلع سلاح كنند كه البته حضرت امام در مقابل این دانشگاه اسلامی موضع گرفتند كه صحبت‌های ایشان مفصل است كه اگر اشتباه نكنم این مربوط به اواخر دهه 40 است كه امام در خارج از كشور بودند كه این مطرح شده از سالهای 47، 48 و امام شدیدا مقابله كردند و این زمانی است كه این بزرگواران هم در دانشگاه حضور دارند مثلا شهید بهشتی بعد از برگشت از آلمان اواخر دهه 40 می‌پیوندند به این جریانات، و بیشتر دوره فعالیتشان دهه 50 است شهید مطهری قبل از این بزرگوار و شهید مفتح هم به اصطلاح بعد از شهید مطهری. كه با توجه به این تز دانشگاه اسلامی كه كل دین و جامعه اسلامی را تهدید می‌كرده فعالیتی كه این بزرگواران كرده‌اند این اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه جامعه را بطور جدی پیگیری كرده‌اند كه این در جوانب مختلف است و برای عملی كردنش از روابط چهره به چهره و دوستی افراد به شكل معدود شروع كردند بعد اینها گسترش می‌یابد كه دانشجویان را می‌برند قم و آنجا جلسات هفتگی هست و ماهانه است و طلاب بعضا راه پیدا می‌كنند به دانشگاهها و جلسات به این شكل در دانشگاهها تشكیل می‌شود.
ضمن اینكه چند كار دیگر شهید مطهری كرده است كه اینها كارهای پایه‌ای است و البته شهید باهنر هم به همین شكل بعدا توسعه یافته در رفتن به سوی اینكه بخواهند در دبیرستان هم این ائتلاف را ایجاد كنند كه تشكیل دبیرستان دین و دانش در قم در این جهت است. باز جلوتر كه می‌آییم تشكیل مدرسه علمیه منتظریةالشمس معروف به حقانی به این همت است. روش آموزشش به این شكل بوده كه هم دروس جدید را می‌خواندند و هم دروس قدیم ریاضی و زبان ...، شكل مدیریت آن با حوزه فرق می‌كرده امتحان می‌گرفتند حضور و غیاب داشته و ... این هم باز از دل حوزه كه می‌خواستند افرادی را تربیت كنند كه نه خیلی جزء علماء‌ بزرگ و مراجع تقلید باشند و نه اینكه طلابی باشند در سطح پایین بلكه افرادی كه كادر باشند یعنی هم ایدئولوژی اسلامی را داشته باشند و هم ابتكار كه هم شخصیت حوزوی داشته باشند و هم دانشگاهی كه بطور نسبی هم این كار موفق بوده ضمن اینكه اینها در جزء عملیات پایه‌ریزی بوده كه انجام شده و در سطح تهران هم داریم كه بعدا دكتر شریعتی هم می‌آید به این جریان می‌پیوندند نهضت آزادی و بحث‌های حسینیه ارشاد مطرح می‌شود و از آن طرف هم گفتارهای ماه كه گفتارهای ماه را بیشتر شهید مطهری گرداننده جلسات آن است و اگر آن جزوات قدیمی‌اش پیدا شود نشان می‌دهد كه این مباحث بین حوزوی و دانشگاهی است یا معارف اسلامی و دیدگاه آن در قبال تحولات جهان كه خیلی از مطالبی كه مطرح شده و بخشی‌اش را شهید مطهری در كتاب نهضت‌های اسلامی در صد ساله اخیر مطرح كرده است.
ضمن اینكه از این مسائل را برخی از گروههای سیاسی استقبال می‌كردند مانند اعضای نهضت آزادی و در كتاب بحثی درباره مرجعیت و روحانیت نشان می‌دهد كه آنها هم چون اساس كارشان تلفیقی و التقاطی بین دیانت است و به قول خودشان سیاست یا علوم تجربی است و دین اسلام، بدشان نمی‌آمده كه در این فضا فعالیت كنند كه دیدگاه اولیه آنها مثبت بوده است ولی بهر حال این كاری كه شهید بهشتی و مفتح گرداننده آن بودند پیگیری اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه بود از این راههایی كه عرض كردم. حال اگر ما با این مقدمه بیاییم و باز خیلی خوب است كه دانشجویان و قشر جوان باز این مطالب را بخوانند و آنها معتقد بودند كه اینها 2 بال حركت جامعه ایرانند دیدگاه حضرت امام هم این را تأیید می‌كند و البته اگر چه با مطرح شدن بحث وحدت حوزه و دانشگاه بیشتر در ذهن همه شهید مفتح شكل می‌گیرد ولیكن یاور اساسی این بحث مرحوم شهید بهشتی است ولیكن در جنبه‌های دیگر شاخص بوده.
خود انقلاب اسلامی را به گواه اسناد و مدارك نمی‌توان از دانشگاه جدایش كرد یكی از پایگاهها و خاستگاههای انقلاب اسلامی دانشگاه است همانطوری كه خاستگاه دیگرش حوزه است و یكی دیگر از خاستگاه‌های مدارس، مساجد و خود انقلاب اسلامی به معنای واقعی كلمه اساسا و جوهره‌اش انقلاب فرهنگی است و به ماهیت انقلاب اسلامی هم برگردیم سبك مبارزاتی حضرت امام هم مسلحانه نیست و فرهنگی است. فرهنگ هم از دیدگاه حضرت امام همان دیدگاه انبیاء الهی است. در ابلاغ رسالتشان رشد دادن آن چیزی كه برایش مأمور شده بودند. معتقد بودند كه فطرت بشر را باید از خواب غفلت بیدار كرد یا آن رسوبی كه بر فطرت بشر گرفته شده را باید كنار زد و وقتی كه این فطرت بشر وقتی كه خود آگاهی را پیدا كرد كار خود را انجام می‌دهد.
بنابراین نه انقلاب اسلامی را از حوزه جدا كنیم و نه از دانشگاه و وقتی انقلاب به پیروزی می‌رسد خود انقلاب كه صحبت نمی‌كند آن كسانی كه بعد انقلاب جامعه را در دست گرفتند كه خود هم از دانشگاهیان بودند و هم از حوزویان خود معتقد بودند كه در ابتدای امر این دانشگاه، دانشگاهی نیست كه متناسب انقلاب اسلامی باشد و اینكه در سالهای اخیر دیده‌ام مسائل سیاسی باعث شده خیلی افراد این دایره را تنگ كنند مثلا بگویند در دانشگاه یك عده‌ی معدودی بودند كه اتفاقا این گونه نیست.
اگر سابقه آن بررسی می‌شود حتی غیر از كسانی كه در زمان شاه دانشگاه را تصدی می‌كردند در راستای سلطنت پهلوی، بحث اینكه دانشگاه باید اصلاح شود و در جهت انقلاب قرار گیرد. طیف حامیان چنین تفكری خیلی وسیع بود آنچه كه در بحثش اختلاف است اینكه چطوری به این برسیم. اصلا نمی‌خواهم بحث‌های سیاسی بكنم ولی به مصلحت هم نمی‌دانم كه سهم این حقیقت تاریخی را كسی بخواهد بنام خودش مصادره كند و بگوید این ما بودیم كه گفتیم.
بعد هم نتیجه‌اش این می‌شود كه این در طیف كوچكی محدود می‌شود. این هم خواسته عمومی است و هنر حضرت امام هم این است كه به این مطالبه ملی پاسخ گفتند و ستاد انقلاب فرهنگی درست كرده است. اتفاقا انقلابیونی كه خود از دانشگاه بودند اعتقاد داشتند كه این دانشگاه باید ماهیتش متحول شود و بشود در خدمت انقلاب اسلامی و برای محقق ساختن آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی و این كه می‌گویم عینی است كه رجوع كنیم به بحث انقلاب فرهنگی ببینیم چه كسانی طرفدار بوده‌اند.
امسال این روزنامه هم‌میهن كه پرونده‌ای برای انقلاب فرهنگی درست كرده بود غیر از یك نفر كه آنجا یك مقاله‌ای نوشته بود و خیلی سیاسی كاری كرده بود و به نعل و میخ زده بود خیلی خوشم آمد. از بعضی این افراد كه آن زمان هم می‌گفتند باید انقلاب فرهنگی شود الان هم كه با آنها صحبت كرده بودند می‌گفتند ما آنوقت هم می‌گفتیم باید انقلاب فرهنگی شود حال اینكه دانشگاه باید تعطیل شود و امور اجرایی كه باید چه شود همیشه اختلاف بوده ولی اینكه این دانشگاه، متناسب با انقلاب اسلامی نیست یك خواسته ملی بود غیر از وابستگاه رژیم و افراد خیلی محافظه‌كار.
الان دیدم برخی گروههای سیاسی دانشگاهی الان پیدا شده‌اند در طیف تحكیم وحدت و انجمن اسلامی، بعضا من به گوش خودم شنیده‌ام كه گفته‌اند و اتهام زده‌اند به مسئولین وزارت علوم و افرادی كه دولت كنونی را تصدی می‌كنند كه شما آمدید انقلاب فرهنگی كردید و دانشگاه را تعطیل كردید اینها دلیل بر ناآگاهی و سیاسی كاری است اینها اصلا چیزی ملی بوده و طیف خاصی هم در آن دخیل نبوده همه اعتقاد داشته‌اند كه دانشگاه خانه و باشگاه احزاب نیست اینكه حزب توده و چریك‌های فداییان خلق و ... در دانشگاه ستاد عملیاتی داشته باشند و دفتر داشته باشند و امتحان را تعطیل كنند و تیراندازی كنند. این را هیچ كسی نمی‌پسندید. و خیلی از جاها جلسه تشكیل می‌دادند. حوادث آن زمان را مرور كنید كشت و كشتار در دانشگاه رخ ‌داد است. وقتی سخنران می‌خواسته از جلسه بیرون آید اینقدر تیر به ماشینش زده‌اند كه اگر طرف چریك نبوده نمی‌توانسته از این حلقه محاصره فرار کند.
برای این آقای هادی غفاری اتفاق افتاده در دانشگاه مازندران. كه خانمشان را پشت فرمان نشانده و خودش مسلسل گرفته و با حالت جنگی از حلقه‌ی محاصره آنها فرار كرده بخاطر یك سخنرانی. و اتفاقا ما باید الان قدردانی كنیم از كسانی كه سعی كردند دانشگاه را به مسیر اصلی خود بازگردانند.
ضمن اینكه در سالهای بعد در حوزه هم داریم كه از ابتدای كار بعد از پیروزی انقلاب حضرت امام خیلی رهنمودها دادند به حوزه؛ كه حوزه باید متناسب با مقتضیات روز تغییر كند شما در بیانات امام حتی قبل از انقلاب بخوانید كه ولایت فقیه می فرماید در زمانی كه ما در حكومت نبودیم اینها در كتاب‌ها بود انقلاب اسلامی باعث شد كه بحث ولایت فقیه و حكومت اسلامی در عصر غیبت به میان جامعه بیاید و در مجامع علمی را پیدا كند و قطعا الان اسلامی كه می‌خواهد حكومت كند با آن وقت كه در حوزه‌های علمیه و در رسائل توضیح‌المسائل محدود بود فرق می‌كند و بنابراین خواسته ایشان این بود كه حوزه هم باید متناسب با خواستهای انقلاب اسلامی متحول شود و سطحش بیاید بالا و خود ایشان فرمودند كه اجتهاد به معنای مصطلح در حوزه‌ها كافی نیست امروز و این نشان دهنده‌ی این است كه اگر بحث طلبكاری را مطرح كنیم انقلاب اسلامی با توصیفاتی كه عرض كردم كه سردمدارانش هم طیف حوزوی بودند و هم دانشگاهی، هم از حوزه طلبكار است و هم از دانشگاه نمی‌شود گفت از یكی طلبكار است و می‌گوید دیگری فدای دیگر نه اتفاقا هر دو را می‌خواهد داشته باشد و از هر دو طلبكار است.
در كشور ما مشكلی كه در همه زمینه‌ها داریم این است كه به فرمایشات اولیای دین خودمان توجه نمی‌كنیم ما همه می‌دانیم كه گفته‌اند كه «العلم مرهون بالعمل» در این بحث آنچه كه مهم است این است كه در 24 سال پیش سندی تنظیم شده به نام «سند دانشگاه اسلامی» و همه این طلبكاری‌ها را در آنجا مطرح شده و اتفاقا كسانی كه این سند را نوشتند كه آن زمان از خیرالموجودین حوزه و دانشگاه بودند و هر دو طیف جمع بودند یعنی از مبرزین دانشگاه‌ها و از مبرزین جامعه مدرسین حوزه علمیه قم البته از دانشگاهیان كسانی كه در حوزه‌های مسائل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی بودند. اما آنها كه تنظیم كرده‌اند كارشان از حیث نظری و بیان اصول كار درستی است.
منتها عادت ما در كشور ایران این است كه برنامه به این خوبی را می‌نویسم بعد كار خودمان را می‌كنیم كاری كه الان باید دنبالش رفت اینكه باید این برنامه را اجرا كرد و من مطمئنم اگر همین برنامه اجرا شود 80% مطالبات تأمین می‌شود چون در این سند هم تكلیف دانشجو مشخص كرد و هم تكلیف استاد و متون و فضا و مدیریت و منابع یعنی 6 مؤلفه دیده و راه هم برایش پیش‌بینی كرده منتهی مطابق با آن زمان قطعا اجرای این برنامه نیازمند امكانات و تحولات است. این برنامه اگر توسط مجموع آموزش عالی و خود شورای عالی انقلاب فرهنگی در طی این سالها به عنوان زینت‌المجالس به كناری نهاده نشده بود ما این مشكلاتی كه الان داریم كمتر داشتیم. البته خیلی از افرادی كه ما به آنها می‌گفتیم سند دانشگاه اسلامی گفته حمایت از مقالات علمی دانشجویی می‌گفتند چه ربطی به اسلامی شدن دانشگاه دارد. در حالی كه ما خود معتقدند اسلام دینی است كه به دنبال دانش است و افراد را به سوی علم تشویق می‌كند و این عین اسلامی شدن است از این موارد زیاد است تا قدردانی از اساتید بازنشسته.
منتهی عادت ما این است كه برنامه 5 ساله كشور را می‌نویسیم و كار خود را ادامه می‌دهیم بعدا یك جاهایی كه می‌گویند این كارتان با برنامه نمی‌خواهند به ما برمی‌خورد. من معتقدم اشكال اساسی كشور ما در حوزه مسائل دانشگاهی اشكالاتی است كه به نخبگان وارد است باید دید دولت در سالهای بعد انقلاب وزرای علوم یا رئیس دانشگاهها و حوزه‌های علمیه اشكال كار در این است كه برنامه اصلی كنار گذاشته شده و جالب هم این است كه شورای عالی انقلاب فرهنگی هم آن طور كه باید این را پیگیری نكرده اتفاقا از شورای عالی انقلاب فرهنگی دانشگاها و حوزه‌ها خواست كه به این سند وفادار باشند و مجموع دولت هم خود را ملزم به اجرای آن بدانند و با اجرای آن خیلی از مشكلات حل می‌شود. ببینید زمانی در این كشور اگر می‌خواستند مقاله علمی پیدا كنند باید می‌رفتند سراغ یك استاد تمام پیدا كنند الان ما دانشجویان دكتریمان در خیلی از دانشگاه‌ها مقالاتشان مقالات بین‌المللی است این كه بد نیست ولی شما بگردید در كل آموزش عالی ببینید آیا سیستم حمایت از مقالات علمی دانشجو است؟ یا خیر كه قطعا نیست چه اشكال دارد.
ولی در آن سند كاملا استراتژی و برنامه اجرایی آمده است مانند همان ذلك‌الكتاب لا ریب فیه هدی للمتقین است كه 1400 سال پیش گفته شده مهم عمل به آن است ما معتقدیم كه دایره اسلامی و مكتب تشیع آنقدر وسیع است كه همه اینها را شامل می‌شود. بهر حال باید واقعا فشار آوریم كه این برنامه را اجرا كرد در ضمن اینكه می‌توان قسمت‌هایی كه به درد نمی‌خورد روزآمد كرد و بدین خاطر كه برنامه را كنار گذاشتیم موجب شده آنچه كه از شورای عالی انقلاب فرهنگی در دانشگاهها تسری یافته این چند واحد معارف اسلامی است و ایجاد شدن گروه معارف اسلامی در دانشگاهها ولی آنچه كه مشخص است من وجود این دفاتر و دفتر نهاد را لازم می‌دانم ولی كافی نیست اینها. با وجود خواندن 12 واحد درس معارف نه هویتی ایجاد می‌شود نه مشكل می‌گیرد اینها در دانشگاهها به عنوان دروس عمومی تلقی می‌شود ولی می‌توانیم دروس دانشگاهی را طوری تنظیم كرده كه این چیزها در دانشجو شكل گیرد: 1. تعهد دینی (اخلاق، ایثار، فرائض دینی) 2. تعهد ملی به معنی تعهد به نظام سیاسی قانون اساسی تعهد به وحدت و تمامیت ارضی كشور
و هنوز هم دیر شده است و بعد هم بعلاوه اینها مهارت زندگی و كار كردن هم مهم است و حتی این جزئیات هم در آن سند است. پیشنهاد من این است كه این دروسی كه هویت‌زا است را می‌شود سالهای اول كه دانشجوها وارد دانشگاه می‌شوند برایشان تدریس كرد و بعد برویم سراغ بقیه دروس. مهمتر از همه استاد است كه مطابق با چشم‌انداز آن سند باشد و در صورت عمل به آن سند می‌توان گفت برد دانشگاهی ما در 50 سال آینده برد جهانی و منطقه‌ای خواهد شد.
یعنی می‌توانیم به اهداف ترسیم شده در قانون اساسی رسید البته به شرط عمل به آن سند مورد ائتلاف حوزه و دانشگاه. كما اینكه در فرهنگ عمومی در شورای فرهنگ عمومی كشور اوایل تشكیلش آمده‌اند یك سری اصول نوشته‌اند برای اصلاح فرهنگ عمومی كشور كه همانطور كه این برنامه در حوزه آموزش عالی كنار گذاشته شد در حوزه فرهنگ عمومی نیز آن سند چنین اقدام شد درست نیست بعد از 27 سال بگوییم اخلاق دانشجویی چیست؟ و بهانه هم به دست دیگرانی داده نمی‌شود كه نه به فكر حوزه‌اند نه دانشگاه بلكه به فكر كار خود هستند در حالی كه حوزه و دانشگاه اگر به انقلاب كمك نمی‌كردند انقلاب اگر می‌شد مانند انقلاب روسیه بود شبیه كودتا مانند و همگانی شهر.
پس توصیه من به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه این است كه اگر می‌خواهیم این وحدت محقق شود برگردیم به سند دانشگاه اسلامی و دانشگاه اسلامی هم با تعریفی كه ما قائلیمان با آن گسترده می‌تواند اهداف را محقق كند. و هنوز هم دیر نیست اگر ما در خودمان تغییر فرهنگ دهیم یعنی برنامه محور باشیم و به این برنامه عمل كنیم.
منبع: www.irdc.ir