قرآن و دفاع از خود(5)


 

نويسنده: سيد محمد تقي حكيمي
منبع: سایت اندیشه قم

پيامبر شاعر نيست
 

كافران مي‌گفتند پيامبر شاعر است و آنچه مي‌گويد شعر: خداوند در جواب آنان مي‌فرمايد:
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِينٌ لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَي الْكافِرِينَ»[1]
ما هرگز شعر به او نياموختيم و شايسته او نيست، آن (قرآن) تنها ذكر و قرآن آشكار است. تا كساني را كه زنده مي‌باشند انذار كند و عذاب بر كافران ثابت شود.
توضيح: منظور از: «مَنْ كانَ حَيّاً ـ كسي كه زنده است» انسان مؤمن است، زيرا كافر مانند مرده بلكه كمتر از مرده است، به جهت آنكه مرده نفع و ضرري ندارد ولي كافر ضرر دارد. ممكن است منظور از زنده، آدم عاقل باشد و اين تفسير از علي ـ عليه السلام ـ روايت شده است.[2]

چرا قرآن عربي است؟
 

يكي از اعتراضات مشركان اين بود كه مي‌گفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده.[3] خداوند پاسخ آنان را در اين بيان مي‌فرمايد:
«وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدي وَ شِفاءٌ وَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ فِي آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًي أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ»[4]
و اگر آن را قرآني عجمي قرار مي‌داديم حتماً مي‌گفتند: چرا آياتش روشن نيست؟ آيا قرآن عجمي و (پيامبر) عربي؟ بگو آن (قرآن) براي كساني كه ايمان آورده‌‌اند هدايت و درمان است ولي كساني كه ايمان نمي‌آورند در گوش‌هايشان سنگيني است و آن (قرآن) براي آنان نابينايي است، آنان (همچون كساني هستند كه) از راه دور، صدا زده مي‌شوند (و نمي‌ شوند).
توضيح: منظور از آنكه قرآن براي آنان نابينايي است، آن است كه آنها به واسطه بي‌اعتنايي به قرآن و تدب نكردن در آن، گويي قرآن براي آنان كوري است.[5]
امام باقر ـ عليه السلام ـ در تفسير اين آيه فرمود: اگر قرآن عجمي بود مي‌گفتند: زبان ما عربي است چگونه قرآن عجمي را بياموزيم.[6]

گمراه‌تر از گمراه
 

گمراه كسي است كه بر خلاف حق راه پويد و در مسير باطل گام نهد و گمراه‌تر، آنان كه قرآن را ديدند و از پيامبر شنيدند و به آن وقعي ننهادند:
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ كَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِي شِقاقٍ بَعِيدٍ»[7]
بگو: به من خبر دهيد اگر اين (قرآن) از جانب خدا باشد و شما به آن كافر شديد چه كسي گمراه‌تر خواهد بود از كسي كه مخالف و دور از حق باشد (كه شما باشيد).
توضيح: منظور از آيه فوق، آن است كه قرآن شما را به سوي خدا دعوت مي‌كند و مي‌گويد از سوي خداست. لااقل احتمال راست بودن را مي‌دهيد و همين احتمال كافي است كه در مورد قرآن بيانديشيد تا ضرري كه احتمال مي‌دهيد از خود دفع نماييد و چه ضرري بالاتر از هلاكت ابدي. بنابراين روگرداندن از قرآن معني ندارد.[8]

چرا بر فقيري نازل شد
 

يكي از ايرادهاي كافران اين بود كه با وجود اين همه افراد ثروتمند و سرشناس چرا قرآن بر فردي تهيدست نازل شده.[9]
اينك خداوند اصل اعتراض آنان و جواب آنرا در اين دو آيه بيان مي‌فرمايد:
«وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلي رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ أَ هُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ»[10]
و گفتند چرا اين قرآن بر مرد بزرگي (ثروتمند) از اين دو شهر (مكه و طائف) نازل نشده است؟ آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مي‌كنند؟ ما معيشت آنها را در حيات دنيا در ميان آنان تقسيم كرديم و بعضي را بر بعضي برتري داديم تا يكديگر را تسخير كنند (براي انجام كارها در اختيار گيرند) و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‌آوري مي‌كنند بهتر است.
توضيح: منظور آيه آنست كه خداوند مي‌فرمايد: مگر تقسيم رحمت يعني نبوت در اختيار آنهاست؟ در اختيار آنها كه نيست، همانگونه كه تقسيم رزق و روزي دنيا با ماست تقسيم رتبه‌هاي معنوي مانند نبوت و انتخاب پيامبر نيز با ماست كه هركه را صلاح و شايسته بدانيم پيامبر نماييم و كتاب آسماني قرآن را بر او نازل كنيم.[11]

بالاتر از خدا كيست؟
 

بالاتر از خدا كيست و بهتر از قرآن چيست؟ منكران چه مي‌خواهند بكنند و دنبال چه مي‌خواهند بروند و به چه مي‌خواهند ايمان بياورند؟ مگر نه اين است كه اين قرآن به حق نازل شده و بايستي به آن ايمان بياورند.
«تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يَسْمَعُ آياتِ اللَّهِ تُتْلي عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِيم وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آياتِنا شَيْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»[12]
اينها آيات الهي است كه ما آنها را به حق بر تو تلاوت مي‌كنيم، (اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند) پس به كدام سخن بعد از (سخن) خدا و آياتش ايمان مي‌آورند؟ واي بر هر دروغگوي بسيار گناهكاري كه آيات خدا را مي‌شنود كه بر او تلاوت مي‌شود، اما از روي تكبر (بر مخالفت خود) اصرار مي‌ورزد، گويي آنها را نشنيده است. چنين كسي را به عذاب دردناكي بشارت ده. و هرگاه از بعضي آيات ما آگاه شود، آنها را به باد استهزاء مي‌گيرد، براي آنها عذاب خواركننده‌اي است.
توضيح: فرق بين حديث و آيات آنست كه حديث قصه‌هايي است كه عبرت‌ها از آن استنباط مي‌شود و آن عبرت‌ها حق را از باطل تميز مي‌دهند و آيات دليل‌هايي هستند كه درست و نادرست را از هم جدا مي‌سازد.[13]

بت‌ها تاكنون چه كرده‌اند؟
 

در مقابل پيامبر اكرم و رسالت مقدس الهي او، مشركان قرار داشتند كه به خدايان خودشان افتخار مي‌نمودند و حاضر نبودند به بطلان عمل خود اقرار كنند. در اين زمينه پيامبر از جانب خدا مأمور شد به آنان اين چنين گويد و از آنان دليل بخواهد:
«قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِي ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماواتِ ائْتُونِي بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»[14]
(به آنها) بگو به من خبر دهيد معبودهايي را كه غير از خدا پرستش مي‌كنيد، به من نشان دهيد چه چيزي از زمين را آفريده‌اند؟ يا شركتي در (آفرينش) آسمان‌ها دارند؟ كتابي (آسماني) پيش از اين (قرآن) يا اثر علمي (از گذشتگان) براي من بياوريد (كه دليلي صدق گفتار شما باشد) اگر راست مي‌گوييد.
توضيح: مشركان آفرينش را مخصوص «الله» معبود بر حق مي‌دانستند و همانطور كه خداوند مي‌فرمايد: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ».[15] اگر از آنها سؤال كني چه كسي آسمان‌ها و زمين را آفريده است؟ مسلماً مي‌گويند: «الله» ولي تدبير جهان آفرينش را به خدايان خود نسبت مي‌دادند و چون تدبير، جداي از خلقت نيست، لازم است هر كسي سهمي در تدبير داشته باشد، سهمي در خلقت نيز براي او باشد. از اين جهت خداوند به پيامبرش امر فرمود كه از مشركان بپرسد: معبودانشان چه سهمي در خلقت آسمان‌ها و زمين داشته‌اند؟[16]

سحر آشكار
 

مردمي كه ايمان به پيامبر و قرآن نداشتند موقعي كه آيات قرآن را مي‌شنيدند به بهانه‌اي قرآن را تخطئه كرده و با اتكا به آن بهانه، از قرآن فاصله مي‌گرفتند. يكي از اين بهانه‌ها اين بود كه مي‌گفتند قرآن در گول زدن مردم سحر واضح است:
«وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ».[17]
و هنگامي كه آيات روشن ما بر آنها خوانده مي‌شود، كافران، به حقي كه براي آنها آمده مي‌گويند: اين سحر آشكار است.
توضيح: آري، آدم لجوج همين طور است، مي‌بينيد حق به آساني به سوي او آمده است و آن را به خوبي مشاهده مي‌كند و يقين دارد كه حق است، اما در مقابل آن مي‌ايستد و مسئله‌اي به اين روشني را توجيه مي‌كند و افسون و نيرنگ مي‌خواند.[18]

دروغ بسته است
 

يكي از بهانه‌هاي كافران در مورد مخالفت با قرآن، اين بود كه مي‌گفتند قرآن آن طوري كه پيامبر ادعا مي‌كند از جانب خدا نيست، پيامبر از پيش خود قرآن را گفته و آن را به دروغ به خدا نسبت مي‌دهد خداوند به پيامبر مي‌آموزد كه چگونه با اين انديشه بايد مبارزه كند و پاسخ گويد:
«أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِيضُونَ فِيهِ كَفي بِهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»[19]
بلكه مي‌گويند: اين آيات را بر خدا افترا بسته، بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (بايد خداوند مرا رسوا كند و) شما نمي‌توانيد در برابر خداوند از من دفاع كنيد، او كارهايي را كه شما در آن وارد مي‌شويد بهتر مي‌داند. كافي است خداوند ميان من و شما گواه باشد و او بسيار آمرزنده و مهربان است.
توضيح: پيامبر اكرم، با جمله اخير آيه: «و هو الغفور الرحيم» كافران را به توبه دعوت مي‌نمايد و مي‌فرمايد: كسي كه گناه كبيره بجا آورد، همانگونه كه شما بجا آورديد و بر خدا و بر من افترا بستيد و سپس توبه كرد خداوند گناه او را مي‌آمرزد و نسبت به او مهربان خواهد بود.[20]

پی نوشت

[1] . سورة يس، آيه‌هاي 70 ـ 69.
[2] . تفسر مجمع البيان، ج 8، ص 432.
[3] . تفسير القرآن الكريم، ص 451.
[4] . سورة فصّلت، آية 44.
[5] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 17.
[6] . تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 554.
[7] . سورة فصّلت، آية 52.
[8] . تفسير الميزان، ج 17، ص 403.
[9] . تفسير الميزان، ج 18، ص 98.
[10] . سورة زخرف، آيه‌هاي 32 ـ 31.
[11] . تفسير مجمع البيان، ج 9، صص 47 ـ 46.
[12] . سورة جاثيه، آيه‌هاي 9 ـ 6.
[13] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 73.
[14] . سورة احقاف، آية 4.
[15] . سورة زمر، آية 38.
[16] . تفسير الميزان، ج 18، ص 187.
[17] . سورة احقاف، آية 7.
[18] . تفسير الميزان، ج 18، ص 188.
[19] . سورة احقاف، آية 8.
[20] . تفسير مجمع البيان، ج 9، ص 83.