Working calss
طبقه کارگر
گروهی اجتماعی متشکل از کارگران معادن، کارخانهها، صنایع حمل و نقل و مشاغل مرتبط دیگری که با توسعهی تولید سرمایهداری در قرن نوزدهم و گسترش پرشتاب شهرکهای صنعتی گردهم آمدند و نیروی سیاسی مهمی شدند که
نویسنده:تام باتامور
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی
Working calss
گروهی اجتماعی متشکل از کارگران معادن، کارخانهها، صنایع حمل و نقل و مشاغل مرتبط دیگری که با توسعهی تولید سرمایهداری در قرن نوزدهم و گسترش پرشتاب شهرکهای صنعتی گردهم آمدند و نیروی سیاسی مهمی شدند که منبع عضوگیری اتحادیههای کارگری، تعاونیها و احزاب سیاسی ملهم از اندیشههای سوسیالیستی شد. با آغاز قرن بیستم، احزاب طبقهی کارگری در سراسر اروپا شکل گرفته بود که بعضی از آنها خصوصاً در آلمان و اتریش بسیار بزرگ بود و همچنین این احزاب به میزان کمتری در امریکای شمالی پا گرفته بود. از آن هنگام تا هم اکنون، سیاستهای داخلی کشورهای اروپایی، و در مراحل بعدی سایر کشورها، تحتالشعاع تضادهای میان احزاب طبقهی کارگری و احزابی قرار داشته است که از نظام اقتصادی و سلسلهمراتب اجتماعی موجود دفاع میکردند؛ به عبارت دیگر، تضاد میان احزاب «چپ» و «راست».در طول قرن بیستم، شرایط وجودی و سیاستهای طبقهی کارگر دچار تغییرات زیادی شده است. در اروپای غربی در نتیجهی فشارهای طبقهی کارگر از دههی 1890 حق رأی همگانی گسترش یافت و امکان پیدایش احزاب سوسیالیستی پارلمانی و آغاز اصلاحات اجتماعی را فراهم ساخت که رفتهرفته شرایط زندگی کارگران را بهبود بخشید، در حالی که بازده تولید فزایندهی صنایع مدرن استانداردهای عمومی زندگی را ارتقا داد و در عین حال حجم طبقهی متوسط را بزرگتر کرد؛ یعنی طبقهای که به مشاغل دفتری، فنی و حرفهای میپرداختند. به این ترتیب احزاب کارگری به صورت عمیقتری درگیر مسائل ریز و درشت اصلاح اجتماعی شدند و اختلافنظرهای شدیدی دربارهی سیاستهای «انقلابی» پدید آمد. در اروپای شرقی و به ویژه در روسیه که جنبش طبقهی کارگر با رژیم خودکامهای روبه رو بود و به علاوه روسیه کشوری عمدتاً دهقانی بود، سیاستهای انقلابی زودتر از هر جای دیگر پدیدار شد؛ و این تفکیک میان دو نوع جهتگیری سیاسی، پس از انقلاب روسیه، به جدایی احزاب کمونیستی (بلشویک) و احزاب سوسیالیستی انجامید. جنبش طبقهی کارگر در ایالات متحدهی امریکا، برخلاف اروپا، پس از نخستین دههی قرن بیستم که سوسیالیسم نیروی روبهرشدی به نظر میرسید، هرگز موفق نشد حزب کارگری جداگانه و مستقلی ایجاد کند که در سطح ملی اهمیت داشته باشد؛ عواملی که معمولاً به عنوان دلایل عدم توفیق احزاب کارگری در امریکا برشمرده میشود عبارت است از استاندارد نسبتاً بالای زندگی، شیوهی دموکراتیک زندگی، فرصتهای فراوان برای تحریک جغرافیایی و اجتماعی و مهاجرتهای عظیم درونریز (sombart, 1906; Laslett and Lipset, 1974).
تعارض و تقابل احزاب طبقاتی در رکود اقتصادی دههی 1930 به اوج خود رسید، هرچند که خصومت میان احزاب کمونیستی و سوسیالیستی نیز اوضاع را بغرنجتر میکرد و به رغم شکستهایی که احزاب طبقهی کارگر در این دوره داشتند، این احزاب پس از 1945 نیرومندتر از گذشته به لحاظ تعداد اعضا و حامیان انتخاباتی، از نو شکل گرفتند. اما در دهههای بعدی، تغییرات اجتماعی و اقتصادی باعث شد که اوضاع و شرایط طبقهی کارگر عمیقاً دچار جرح و تعدیل شود. تعداد اعضای طبقهی کارگر نسبت به طبقهی متوسط کاهش یافت؛ وضعیت اقتصادی طبقهی کارگر به میزان شایانی بهبود پیدا کرد که نتیجهی رشد اقتصادی پایدار با نرخهای فوقالعاده بالا بود، همچنین اشتغال کامل و تأمین خدمات اجتماعی مکفی در «دولتهای رفاه» جدید، و نمودهای عقیدتی/ سیاسی خصومتهای طبقاتی کم کم رو به تعدیل میرفت. بعضی از احزاب اروپایی دیگر خود را احزاب طبقاتی نمیخواندند، یا به جای تأکید بر اهداف سوسیالیستی خود، بر تعهد خود نسبت به گسترش خدمات رفاهی و کاهش نابرابریهای ثروت و درآمد تأکید میکردند.
یکی از عوامل مهم در این اوضاع و شرایط، واکنش انتقادی اکثر احزاب طبقهی کارگری به دیکتاتوری سیاسی در اتحاد شوروی بود که بعد از جنگ به سایر کشورهای اروپای شرقی گسترش یافته بود و به استقرار جوامع موسوم به «سوسیالیسم واقعی» انجامیده بود. در دهههای 1950 و 1960 سرکوب قیامهای مردمی علیه این رژیمها موجب پیدایش بحرانها و جنبشهای مخالف روبه رشد در داخل این کشورها شد و احزاب کمونیستی در سایر کشورها نیز به سرعت رو به افول رفتند، که نتیجهی همهی این تحولات دگرگونی عظیم جوامع اروپای شرقی در پایان دههی 1980 و انحلال کمونیسم به مثابه موضع عقیدتی یا سیاسی طبقهی کارگر شد.
در کشورهای صنعتی پیشرفته، طبقهی کارگر اکنون دیگر آنطور که مارکس وصف میکرد «اکثریت قاطع» نیست بلکه حداکثر 50 درصد جمعیت را تشکیل میدهد، و بعضی از متخصصان علوم اجتماعی عقیده داشتهاند که این جوامع در حال تبدیل به جوامع «طبقهی متوسطی» هستند که در آنها جنبشها و علایق سیاسی و اجتماعی جدیدی ظهور میکند که به مسائل جنسیت، نژاد و محیط زیست مربوط میشود و به طور فزایندهای تقسیمبندیها و تضادهای پیشین را تحتالشعاع قرار میدهد. اما در برابر این دیدگاه بعضی هم ادعا میکنند که هنوز در کشورهای سرمایهداری ساختار طبقاتی مشخصی وجود دارد (که اکنون در بعضی کشورهای اروپای شرقی دوباره در حال ظهور است) و در این ساختار، طبقهی کارگر عنصر بزرگ و مهمی است، و با این که تقسیمبندیها و تضادهای طبقاتی تاحد زیادی تعدیل شده است، هنوز هم تأثیر شایانی بر عقاید اجتماعی و کنش سیاسی دارد.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}