نویسنده: کرولین وبر وائرِن ویلداوسکی
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمدمنصور هاشمی


 

 Feudalism

توجه و علاقه‌ی مدرن به این نظام قدیمی سازمان اجتماعی فقط به خاطر خود فئودالیسم پدید نیامده است. ترکیب فردگرایی با سلسله‌مراتب که در اروپای فئودالی پا گرفت سرچشمه‌ی آزادی و اختیار سیاسی، سرمایه‌داری و علم- که همگی مبتنی بر رقابت‌اند، خواه میان حاکمان و خواه بر سر منابع یا اندیشه‌ها- بوده است. دو شرط لازم برای رقابت، یعنی فقدان دستگاه زور مرکزی و استقلال شرکت‌کنندگان، سرنخ‌هایی برای درک زمینه و محتوای فئودالیسم به دست می‌دهد.
حکومت‌های نامتمرکز همیشه وجود داشته است: در تمدن باستانی بین‌النهرین در دوره‌ی کاسی‌ها؛ در مصر و در دوره‌ی پادشاهان میانی؛ در بیزانس بین قرن دهم و دوازدهم؛ در چین در طول حکومت خاندان چو، و اواخر حکومت خاندان‌ها و اواخر حکومت خاندان تانگ؛ در ژاپن بین قرن‌های نهم و هجدهم؛ و بسی بیش‌تر. اقتدار حکومت‌ها در طول زمان به صورت حکومت‌های محلی تجزیه می‌شد و فراوانی و عمر این حکومت‌های نامتمرکز بیش از حکومت‌های متمرکز بود. اما فقط در اروپای قرون وسطا بود که اقتصاد و جامعه‌ی نامتمرکز توانست عناصر رقابتی نیرومندی به بار آورد که برای تجدید تمرکز کفایت می‌کرد.
در اروپای قرون وسطا در طول قرن دهم پس از میلاد، و عمدتاً به دلیل نیاز به دفاع در برابر مهاجمان اسکاندیناویایی، نوعی نظام التقاطی حکومت و سازماندهی اقتصادی پدید آمد. در نظام فئودالیسم اروپایی و بین قرن ششم و نهم، جمع‌گرایی (سیطره‌ی منافع گروه بر منافع فردی) که از خواص نظام‌های سلسله‌مراتبی باستانی بود با بقایای فردگرایی سیاسی ناشی از روابط میان رهبران قبایل ژرمن و اتباع‌شان ترکیب شد.
در قرن ششم پس از میلاد، وقتی همه‌ی آثار و نشانه‌های امپراتوری روم در غرب محو گشته بود، حکومت‌های کوچک‌تر و محدودتری که هنوز باقی بود جملگی حکومت‌های محلی بودند. امور دفاعی و حفظ نظم و قانون برعهده‌ی اسقف‌ها و زمین‌داران محلی افتاد که از نوادگان مهاجمان ژرمنی بودند.
جنگاوران (واسال‌ها) در نیروهای دفاعی رؤسای محلی به ازای معیشت مادام‌العمر و اقامت در ملک اربابی، در خدمت ارباب بودند. پادشاهان ضعیفی که اخلاف این رؤسا بودند، به ازای چهل روز خدمت نظامی در سال، زمین‌هایی وسیع (تیول) به این واسال‌ها و اعطا می‌کردند؛ و در اوضاع و شرایط ناپایدار ناشی از حمله‌های قرن نهم، واسال‌ها نقش سیاسی نیز پیدا کردند. رابطه‌ی میان همپایگان که بر مبنای تعهدات دوجانبه شکل می‌گرفت به نوعی سلسله‌مراتب تبدیل شد که با حکومت محلی و مقتضیات دفاع نظامی همخوانی داشت.
در خلأ ناشی از سقوط پادشاهی کارولنژی (در فرانسه) در قرن نهم، هریک از واسال‌ها اقتدار حکومت بر همه‌ی کسانی را که در زمین (تیول) آن‌ها زندگی می‌کردند، به دست آوردند. این واسال‌ها امور قضایی را برعهده داشتند، مالیات‌ها را جمع می‌کردند، راه و پل می‌ساختند و از میان ساکنان زمین‌های خود سپاهی خصوصی تشکیل می‌دادند. آن‌ها می‌توانستند از خدمات روستاییان بهره‌مند شوند و صاحب همه‌ی تولیدات کشاورزی دانسته می‌شدند. بنابراین، با فقدان نسبی تمایز میان اقتدار خصوصی و عمومی، مدیریت خدمات و تسهیلات عمومی از مدیریت اراضی شخصی قابل تشخیص نبود. با این که هر یک از واسال‌ها واقعاً استقلال داشت، اما تعهد سنتی به ارائه‌ی نیروی نظامی موجب برقراری پیوندهای نمادین با اعطاکننده‌ی زمین می‌شد. در قرن دهم، قدرت سیاسی و منزلت اجتماعی متناسب با میزان مالکیت زمین، موروثی بود و تعهدات نظامی نسل‌های متوالی زمین‌داران به صورت قرارداد فئودالی رسمیت پیدا کرد. وارثان بزرگ‌ترین فیف‌ها نزدیک رأس هرم اجتماعی جای داشتند و در اشرافیت نوظهور فئودالی دارای بالاترین جایگاه بودند.
طی مراسمی که در کلیسا برگزار می‌شد، و امسال سوگند وفاداری می‌خورد و متعهد می‌شد که به هنگام جنگ شوالیه‌های مسلح خود را در اختیار شاه قرار دهد و در زمان صلح نیز از قلعه‌ی شاه حفاظت کند. (شاه نیز در عوض به حل و فصل منازعه‌ی میان واسال‌ها می‌پردازد و اگر املاک یکی از واسال‌ها مورد تهاجم قرار گیرد از او دفاع می‌کند.) واسالی که زمین‌های وسیعی در اختیار داشت، برای اجرای تعهد خود مبنی بر تأمین شوالیه‌های مسلح، مجبور بود زمین‌هایش را تقسیم کند و در اختیار فردی از رتبه‌های پایین‌تر قرار دهد، و این مردان نیز باز هم اراضی خود را تقسیم می‌کردند تا جایی که پس از چند مرحله تقسیم‌بندی، کوچک‌ترین ملک به یک شوالیه تعلق می‌گرفت. با این تقسیم‌بندی اراضی، هریک از مراتب پایین‌تر سوگند وفاداری به بالادست خود می‌خورد و متعهد می‌شود که شوالیه‌های مسلح‌اش را در اختیار مافوق خود قرار دهد، تا جایی که سرانجام در بالاترین سطح، واسال‌های بلندمرتبه نیز مسئول تأمین تعهدات فئوالی شخص شاه بودند.
نظام تقسیم‌بندی اراضی موجب تثبیت روابط فئودالی شد: واسال‌های بزرگ تمایلی به سرپیچی از قرارداد فئودالی خود با شاه نداشتند، چون ممکن بود این کار آن‌ها سرمشق بدی برای زیردستان‌شان بود.
قانون عرفی و نوپای فئودالی با حمایت از حقوق شاه در نقل و انتقالات بین نسلی موجب تحکیم هرچه بیش‌تر روابط سلسله‌مراتبی شد. قاعده‌ی ارشدیت (حق ارث پسر ارشد) تضمینی بود که زمین، القاب و امتیازها و رده‌های جامعه‌ی فئودالی مستقیماً به وارثان می‌رسد. اگر وارث یک واسال توانایی یا صلاحیت نداشت، شاه می‌توانست روی زمین‌های او دست بگذارد و آن‌ها را پس بگیرد. طبق قانون قیمومیت، وقتی کودکی وارث فیف می‌شد بزرگ‌تر او می‌توانست کنترل املاک او را در دست گیرد تا هنگامی که کودک آن‌قدر بزرگ شود که بتواند سوگند وفاداری بخورد. رضایت و موافقت بزرگ‌تر برای ازدواج دوباره‌ی زنان بیوه و ازدواج دختران واسال الزامی بود. و بالاخره، شاه یا مافوق حق داشت زمین اعطایی را بازپس گیرد، البته در صورتی که صاحب آن نمی‌توانست خواسته‌های او را تأمین کند. وجود چنین حق و قدرتی احتمالاً نشان می‌دهد که واسال‌ها به دنبال راه‌هایی برای گریز از تعهدات خود بودند.
قدرت فردی در نظام فئودالی دو محدودیت مهم داشت. هیچ‌یک از اشرافیان حاکم محلی نمی‌توانست همه یا اکثریت دیگران را کنترل کند، و هیچ مافوقی نمی‌توانست بدون حمایت زیردستان، که هریک به طور مستقل در بخشی از زمین‌های مافوق خود حکومت می‌کردند، اقتدار خود را حفظ کند.
با این که روابط سلسله‌مراتبی اجتماعی و اقتصادی در تک‌تک قلمروهایی که برده‌ها و رعایای وابسته (سِرف‌ها) روی زمین‌ها کار می‌کردند و برای معاش خویش کاملاً به صاحب زمین متکی بودند ادامه یافت، اندکی از خانواده‌های روستایی، خصوصاً در اروپای قاره‌ای، آزاد و صاحب زمین و از تعهدات فئودالی نیز معاف بودند. در قرن دوازدهم، که بردگی کم‌کم محو می‌شد و رعایا (سرف‌ها) آزادی خود را می‌خریدند و به شهرها می‌رفتند، قواعد سلسله‌مراتب اشرافی بر حوزه‌های کوچک‌تری از زندگی حاکم بود.
هیچ اقتدار نیرومندی برای مدت طولانی در قرون وسطی وجود نداشت؛ آخرین پادشاهان فئودالی قرون وسطی حکومت‌های نامتمرکزی داشتند. اما در اواخر قرون وسطی، وابستگی متقابل اربابان فئودال بیش‌تر شده بود. همراه با شکل‌گیری ائتلاف‌هایی میان فئودال‌های همپایه، و از هم پاشیدن و از نو شکل‌ گرفتن این ائتلاف‌ها که برای منافع طرفین ائتلاف صورت می‌گرفت، مذاکره‌ها و چانه‌زنی‌هایی که درمی‌گرفت موجب تضعیف جمع‌گرایی می‌شد. مذاکره و چانه‌زنی که در آن خواست و عمل شخصی جای اقتدار را گرفت، از ویژگی‌های فردگرایی است که عموماً به نظام سرمایه‌داری نسبت می‌دهند.
به تدریج که پادشاهان ضعیف فئودالی از اقتدار سران محلی برای اداره‌ی امور قضایی و دفاعی استفاده می‌کردند، به ترکیب کارآمدی از فردگرایی و جمع‌گرایی دست یافتند. سرانجام سلسله‌مراتب بر عرصه‌ی سیاسی سیطره پیدا کرد. ولی ساختار رسمی این سلسله‌مراتب با عناصری از فردگرایی همزیستی داشت، و در طول زمان این عناصر نیرومندتر هم شد.
منبع مقاله :
آوتویت، ویلیام، باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، مترجم: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول.