نویسنده: سکینه خانی
 
 
 
 
 
یکی از نیازهای اساسی منتظران در عصر غیبت، لزوم برخورداری از الگوهای عملی، در مسیر خودسازی و نیز همراهی و مساعدت امام معصوم است؛ کسانی که توانسته باشند در عرصة عمل، برای تحقق اهداف و آرمان‌های امام خود، جان‌فشانی کنند و نمونه‌های روشنی در طریق اطاعت و سرسپردگی باشند و به راستی، چه کسانی شایسته تر از یاران امام حسین (علیه‌السلام) ؟!
یارانی که امام خود را در تحقق بخشیدن به اهدافش یاری کردند؛ یاران بزرگ و مجاهدی که عقل بشری از درک مقامشان عاجز است؛ یارانی که امام معصوم، در وصف ایشان فرمود: «فَإنّی لا أعلَمُ أصحاباً أوفی و لا خَیراً مِن أصحابی...»239 ؛ «من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود، نمی‌شناسم.»
در حقیقت، یاران اباعبدالله (علیه‌السلام)، معیارهایی را در اختیار ما قرار داده‌اند تا به وسیلة آن‌ها، خود را محک زده و با عمل به آن‌ها، خود را برای قیام جهانی و روز باشکوه ظهور، آماده‌تر سازیم.

معرفت و محبت

محبت، حالتی میان محب و محبوب است که اگر چه از درون و قلب، سرچشمه می‌گیرد، اما در ظاهر و افعال و اعمال محبّ،به روشنی بروز پیدا می‌کند. محبتی پایدار و حقیقی است، که در پی معرفت باشد. چرا که هرچه شناخت بیشتر باشد، محبت، شدیدتر و عمیق‌تر خواهد بود. راه ایجاد و تعمیق محبت به ولی عصر (عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف)، آن است که انسان به صاحب‌الزمان به عنوان مطلوب کامل خویش، معرفت حاصل کند و ابعاد وجودش را بشناسد.
معرفتی که مورد تأکید ائمه (علیهم‌السلام) واقع شده، معرفتی سطحی نیست که عموم مردم به آن آشنا هستند؛ بلکه مقصود، معرفتی خاص، با ویژگی‌ها و توصیفاتی که در احادیث و ادعیه وارد شده است، می‌باشد. مشکل امت اسلام، پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، عدم معرفت واقعی به حجت زمان خود بود. کوفیان، امام حسین (علیه‌السلام) را می‌شناختند؛ اما شناخت آنان، محدود به اسم و نسب امام بود، بدون هیچ بصیرت و آگاهی نسبت به مقام والای ایشان.
در مقابل یاران حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام)، از چنان معرفتی به امام زمان خویش برخوردار بودند که شهادت در راه او را بر زندگی جاودانة در دنیا، برمی‌گزیدند؛ چنان‌چه یکی از یاران امام، این‌گونه به این حقیقت، تصریح می‌کند: «الحمدالله الذی شرفنا بالقتل معک و لو کانت الدنیا باقیه و کنا فیها مخلدین لاثرنا المحفوظ معک علی الاقامة فیها»240؛ «خدا را سپاس که این شرافت را نصیب ما کرد تا در کنار شما به شهادت برسیم و اگر دنیا باقی باشد و ما در آن جاودان باشیم، قیام با شما را بر ماندن در این دنیا ترجیح می‌دهیم.»
آنان، وجود امام را نعمتی بزرگ از جانب خدا و مورد سفارش پیامبر می‌دانستند.241 در تاریخ آمده است که در دومین روز محرم الحرام، پس از ورود امام و یارانش به کربلا، آن حضرت خطبه‌ای خواند. آن‌گاه، بریر از جای برخاست و گفت: «یابن رسول الله! لقد منّ الله بک عَلینا أن نُقاتل بین یدیکَ نقطَع فیکَ أعضائنا ثم یکون جدک شفیعنا یوم القیامة»242؛ «ای پسر رسول خدا! خدای تعالی وجود مبارکت را بر ما منت نهاده است؛ در رکاب شما نبرد می‌کنیم تا در راه شما اعضای بدنمان تکه تکه ‌شود؛ برای آن‌که در روز قیامت، جدّ شما شفیع ما گردد».
اشعاری که هر یک از یاران، در موقع نبرد به زبان می‌آوردند نیز، اشاره به عمق معرفت آنان از امام دارد. برای مثال، اسلم- یکی از یاران امام- هنگام خروج برای جهاد، این رجز را می‌خواند: «أمیری حسینٌ و نِعمَ الأمیر؛ سُرورٌ فُؤادِ البَشیر النَّذیر»243؛ «حسین (علیه‌السلام) امیر من است و چه خوب امیری است. او موجب شادی و سرور دل‌ِ بشارت‌دهنده و ترسانندة از خطرها (پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) ) است».
حجاج‌بن‌مسروق جعفی نیز از دیگر یاران امام می‌باشد که ایشان را این‌گونه معرفی می‌کند: «أقدم حسیناً هادیاً مهدیاً، ألیومَ تَلقَا جَدَّکَ نَبیاً، ثُمَّ أباکَ ذَالنَّدا عَلِیاً، ذاکَ الذِی تَعرِفُهُ وصیاً»244؛ «ای حسین! ‌ای امامی که هم هدایت¬یافته‌ای و هم دیگران را هدایت می‌کنی؛ امروز، جدت، پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را ملاقات خواهی کرد و سپس، پدرت، علی (علیه‌السلام) را که صاحب فضل و جود و احسان است و ما او را وصی رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) و جانشین بر حق او می‌دانیم».
یاران امام مهدی (علیه‌السلام) نیز، معرفتی عمیق به ایشان دارند. امام سجاد (علیه‌السلام) در وصف آنان می‌فرماید: «القائلین بأمامَتِه»245؛ «آنان به امامت امام مهدی (علیه‌السلام) اعتقاد راسخ دارند» و این معرفت عمیق، سرچشمة محبتی حقیقی به امام می‌شود؛ به گونه‌ای که به تعبیر امام صادق (علیه‌السلام): «یحفون به و یقونه بأنفسهم فی الحرب»246؛ «آنان در میدان رزم، او[حضرت مهدی (عجل‌الله‌تعالی فرجه‌الشریف)] را در میان می‌گیرند و در کشاکش جنگ، با جان خود، از ایشان محافظت می‌کنند».

معرفت و پارسایی

زهد و پارسایی از ویژگی‌های برجستة یاران ائمه (علیهم‌السلام) می‌باشد. معرفت، هنگامی پیروی از امام را به دنبال دارد که آمیخته به حب دنیا نباشد. از این رو، منتظران واقعی، کسانی هستند که در سایة کسب معرفت، نفس خویش را از دنیازدگی خالص می‌کنند.
یاران امام حسین (علیه‌السلام) انسان‌هایی بودند که دل‌بستگی به دنیا و فرزند و مال را کنار گذاشته و همه را، همراه جان خویش، تقدیم امام نمودند. هنگامی که اباعبدالله (علیه‌السلام) به فرزندان عقیل فرمود: «...شهادت مسلم، خانوادة شما را بس است. من به شما رخصت می‌‌دهم که به سوی خانه‌های خود بروید»247؛ فرزندان عقیل در پاسخ امام گفتند: «آیا به مردم بگوییم امام و رهبر و بزرگ خود را در میان دشمنان تنها گذاردیم و از او دفاع نکردیم؟ سوگند به خدا، چنین نخواهیم کرد؛ بلکه جان و مال خود را فدای تو خواهیم نمود».
در مقابل نیز، کسانی را می‌بینیم که در اثر دل‌بستگی به دنیا و با وجود معرفت به حقانیت امام، حاضر به پیروی از ایشان نیستند. یکی از این اشخاص، عبیدالله‌بن‌حر جعفی است. او کسی بود که کاروان امام حسین (علیه‌السلام) در مسیر خود با او برخورد کرد. امام با او به گفت‌و‌گو نشست و او را به همراهی خود، فرا خواند؛ اما عبیدالله در جواب گفت: «به خدا سوگند؛ می‌دانم که هر که شما را دنبال کند، در آخرت، سعید و خوشبخت خواهد شد... اما این طرح و نقشه را بر من تحمیل مکن؛ چراکه نفس من بر مرگ آمادگی ندارد»248.
مردم کوفه نیز که با امام بیعت کرده بودند و به ایشان قول همکاری داده بودند، به جهت دل‌بستگی به دنیا، به ایشان خیانت کردند. چنان‌چه در تاریخ، نقل شده است که امام از چند تن از اهالی کوفه -که پس از شهادت مسلم، به ایشان پیوسته بودند- دربارة رأی و نظر مردم کوفه پرسیدند و آن چند نفر در پاسخ گفتند: «در بین اشراف، رشوه‌های بزرگ، رد و بدل می‌شود و اگر چه دل‌های سایر مردم با شماست، اما شمشیرهایشان علیه شما آماده گشته است»249. آن گاه حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) فرمود: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی ألسنتهم...»250 ؛ «مردم، بندة دنیایند و دین، لقلقة زبان آن‌هاست».
در هنگامة ظهور نیز کسانی که به ظاهر، منتظر امام (علیه‌السلام) بوده‌اند، از ایشان جدا می‌شوند. چنان‌چه امام صادق (علیه‌السلام) در این‌باره می‌فرمایند: «إذا خَرَجَ القائم خَرَجَ مِن هَذا الأمر من کان یری من أهله...»251 ؛ «هنگامی که قائم (علیه‌السلام) قیام کند، کسانی که به نظر می‌رسید از یاران او باشند، از امر (ولایت) بیرون می‌روند...»

عبادت و راز و نیاز با پروردگار

از ابومخنف نقل شده که در ظهر عاشورا و در کشاکش جنگ، ابوثمامه‌ ‌صاعدی نزد امام آمد و گفت: «من دوست دارم در حالی‌ که نماز آخرم را با شما به جای آورده‌ام، خدا را ملاقات کنم».252 حضرت، در جواب فرمود: «ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلین الذاکرین»؛ «نماز را یاد آوردی. خدا تو را از نماز‌گزارانی که به نماز تذکر می‌دهند، قرار دهد». آن‌گاه، امام حسین (علیه‌السلام) به همراه نیمی از یاران خود به نماز ایستادند و سعید‌بن‌عبدالله حنفی، خویش را سپر امام قرار داد و تیرهای رها شده از سوی دشمن را به جان خرید؛ تا آن‌که به شهادت رسید.
در شب عاشورا نیز، تمام اصحاب در خیمه‌های خود به راز و نیاز و عبادت مشغول بودند. راوی می‌گوید: «وبات الحسین (علیه‌السلام) و أصحابه تلک الیلة و لهم دوی کدوی النحل ما بین راکع و ساجد و قائم و قاعد.»253 ؛ «حسین (علیه‌السلام) و یارانش، آن شب را در حالی به صبح رساندند، که زمزمة آنان در حالات رکوع و سجود و ایستاده و نشسته، مانند زمزمة زنبوران عسل، شنیده می‌شد».
در وصف یاران امام مهدی (علیه‌السلام) نیز از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) ‌ نقل شده است: «مجدّون فی طاعة الله»254؛ «آنان در راه اطاعت خداوند، اهل جدیت و تلاش‌ هستند». امام علی (علیه‌السلام) نیز در توصیفشان فرموده‌اند: «رجالٌ لاینامون الیل لهم روی فی صلواتهم کروی النحل یبیتون قیاماً علی أطرافهم و یسبحون علی خیر لهم».255 «مردان شب‌زنده¬داری که زمزمة نمازشان، مانند نغمة زنبوران کندو به گوش می‌رسد. شب‌ها را با شب‌زنده‌داری سپری می‌کنند و بر فراز اسب‌ها خدا را تسبیح می‌کنند».

وفای به عهد

امام (علیه‌السلام) در شب عاشورا به خیمة حضرت زینب علیها السلام رفتند و میان ایشان، گفت‌و‌گویی صورت گرفت. از آن جمله، حضرت زینب به امام (علیه‌السلام) عرض کرد: «آیا شما نیات یاران خود را امتحان کرده‌اید؟ می‌ترسم که در هنگامة درگیری، شما را به دشمن تسلیم کنند». امام حسین (علیه‌السلام) در جواب فرمودند: «اما والله لقد نهرتهم و بلوتهم و لیس فیهم الأشوس الأقعص یستأنسون بالمنیه دونی استئناس الطفل بلبن أمّه»256؛ «به خدا سوگند، ایشان را آزموده‌ام و آنان را انسان‌هایی سینه‌سپر کرده یافته‌ام؛ به گونه‌ای که به مرگ زیرچشمی می‌نگرند و شوقشان به مرگ، کمتر از شوق کودک به شیر مادرش نیست».
در آن شب، زیباترین و ماندگارترین صحنه های تاریخ اسلام، شکل گرفت. امام (علیه‌السلام) بیعت خود را از همة یاران برداشت و از ایشان خواست تا در تاریکی شب پراکنده شوند. اما هریک از اهل بیت (علیهم‌السلام)، اصحاب و یاران امام در سرسپردگی عاشقانة خویش، بار دیگر ابراز وفاداری کردند. مسلم‌بن‌عوسجه عرض کرد: «یابن رسول الله! در جهان کسی از ما لئیم‌تر نباشد، اگر این‌جا تو را رها کنیم. پناه می‌بریم به خدا از این‌که از رکاب همایونی تو، دوری کنیم. خدا هرگز روزی را نیاورد که من چنین کنم... حتی اگر سلاحی به دست نداشته باشم، با پرتاب سنگ به جنگشان خواهم رفت...و هرگز از تو جدا نخواهم شد، تا در رکاب تو کشته شوم». سعید‌بن‌عبدالله حنفی نیز عرض کرد: «سوگند به خدا؛ هرگز تو را رها نمی‌کنیم، تا برای خدا مشخص شود که سفارش پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را نسبت به تو عمل کرده‌ایم و اگر بدانم که در راه تو به شهادت می‌رسم و سپس زنده می‌شوم و ذرات وجودم را بر باد می‌دهند و هفتاد بار با من چنین می‌کنند، باز از تو جدا نخواهم شد...»257.
و اینک ما در زمان انتظار سرورمان، حضرت مهدی (علیه‌السلام) به سرمی‌بریم. به راستی، آیا ما مدعیان منتظر، به اندازة یاران سیدالشهداء (علیه‌السلام)، از جان و مال خود، خواهیم گذشت؟ منتظر واقعی در میدان عمل، به سوی ظهور گام برمی‌دارد و در هر صبح با امامش بیعتی تازه می‌بندد و به خدای خویش قول می‌دهد که هرگز از این عهد و پیمان برنگردد، تا از یاران و دفاع‌کنندگان از مولایش باشد و در این راه از همه پیشی بگیرد؛ عهدی که حتی مرگ هم نمی‌تواند آن را بشکند: «اللهم انی اجَدّدُ له فی صَبیحة یومی هذا و ما عشت من أیامی عهداً و عقداً و بیعةً له فی عُنُقی لا أحولُ عَنها و لا أزولُ أبداً اللهم اجعَلنی مِن أنصارهِ و أعوانِه و الذّابین عَنهُ و المسارعین إلیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لأوامره و المحامین عنه و السّابقین إلی إرادته و المستشهدین بین یدیه اللهم أن حال بینی و بینه الموت الذی جَعَلتَه علی عبادک حتماً مقضیاًوأخرجنی مِن قَبری مؤتَزِراً کَفَنی شاهراً سَیفی مجرداً قناتی ملبیاً دعوة الداعی فِی الحاضرو البادی...». 258