مؤلف: محمدتقی فعّالی





 
در آیین خانوادگی اشو، یعنی آیین جین، پرهیز از تمایلات نفسانی و جسمانی (1) و تجرد از دلبستگی‌های دنیوی و بی‌نیاز بودن از مال دنیا (2) دو اصل از اصول پرهیزکاری و رفتار درست شمرده می‌شود. (3) بر همین اساس، اشو فکر می‌کند دیگر ادیان نیز با لذت، شادی و نشاط مخالفند و با مطرح کردن مسأله‌ی معاد و عالم آخرت می‌خواهند انسان را از زندگی‌اش در این دنیا محروم کنند. اشو می‌گوید:
مذاهب با هر چیزی که انسان می‌تواند از آن لذت ببرد، مخالفند. این به نفع آنها است که انسان را مفلوک و بدبخت نگه دارند و هر نوع امکان برای یافتن آرامش و نشاط و رضایت خاطر - اینکه بهشت برین را هم‌اینک، همین‌جا بیابی - را از دستش بگیرند. (4)
کلی‌گویی و مبالغه‌ی اشو در سخنانش کاملاً آشکار است. در اینجا به ذکر دو نکته بسنده می‌شود: نخست آنکه اگر پیامبران به دنبال منابع شخصی خود بودند، جان و مال خود را به خطر نمی‌انداختند تا پیامی که به آنها ابلاغ شده را به مردم برسانند و در بسیاری از موارد در این راه جان خود را هم از دست بدهند؛ به گفته‌ی قرآن کریم یکی از ویژگی‌های پیامبران آن است که برای پیام‌رسانی و رسالت از مردم اجر و مزدی طلب نمی‌کنند (5) و پاداش خود را از پروردگار عالمیان خواهند گرفت. درست در مقابل اشو که فقر ظاهری خود را که در جوانی با آن دست و پنجه نرم می‌کرد با همین دین و مذهب‌سازی به یک زندگی لوکس و تشریفاتی بدل کرد.
دوم آنکه در نگاه معتدل اسلامی و دیگر ادیان الهی، بهره‌مندی از لذایذ و نعمت‌ها در جای خودش و به اندازه‌ای که باید به آن پرداخت نه تنها مذموم و ناپسند نیست بلکه خیر و عبادت شمرده می‌شود. دوست داشتن همسر، فرزندان و حتی دارایی‌ها تا زمانی که انسان آنها را بر خداوند ترجیح ندهد و در ذهن و دلش جایی بالاتر و بزرگ‌تر از خداوند نداشته باشد خیر است. (6)
از سوی دیگر مسلمانان هر روز حداقل پنج بار از پروردگار مهربان و بخشنده می‌خواهند که پروردگارا ما را به راه کسانی که به آنها نعمت داده‌ای هدایت کن (7) و این نعمت‌های خداوند تنها نعمت‌های باطنی و معنوی نیست چرا که خود خداوند در قرآن کریم فرموده است که این او است که سیل گسترده‌ی نعمت‌های ظاهری و باطنی‌اش را بر بندگانش ارزانی داشته (8) و هرگز آنها را از نعمت‌های ظاهری محروم نکرده است.
در واقع حکمت محبت خداوند درباره‌ی بندگانش چنان است که حتی در پایین‌ترین سطحی که برای انسان از بهره‌مندی‌ها و نعمت‌ها قابل فرض است، مثلاً لذت بردن از همسر پاداشی همانند یک انسان مجاهد و تلاش‌گر در راه خدا را خواهد داشت چرا که تأمین نیازهای این بخش از وجود و زندگی او از راه حلال آن هم به صورت متعادل و پاک، خارج از مسیر عبادت و اطاعت فرامین خداوند نیست. ازدواج در آیین اسلام سنتی است که با پرداختن به لذت‌ها و تأمین جنبه‌های عاطفی و غریزی انسان، سلامت روانی او را حفظ می‌کند و جامعه را نیز از زهرهای شهوت‌پرستی ایمن و پاک نگه می‌دارد.
سخن حکیمانه و متعادل خداوند در قرآن کریم می‌تواند نمونه و الگوی استفاده از نعمت‌ها و زینت‌ها را متذکر شود و برای ما آشکار کند که ظاهراً اشو نسبت به اسلام فاقد نگاهی ژرف و عمیق است:
ای فرزندان آدم! زینت خود را نزد هر پرستشگاهی در برکنید و بخورید و بیاشامید و اسراف (از حد و اندازه تجاوز کردن) نکنید که خداوند اسراف‌کنندگان را دوست ندارد؛ بگو چه کسی زینت‌هایی را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و روزی‌های حلال را حرام کرده است؟!
بگو که این نعمت‌ها و زینت‌ها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده‌اند و در روز قیامت، خاص و خالص شده آن برای ایشان است؛ این چنین آیات را برای کسانی که دانا هستند بیان می‌کنیم. (9)
همان‌طور که می‌بینیم نه تنها خداوند مؤمنان را از نعمت‌های ظاهری منع نکرده است، بلکه با لحنی سرزنش‌آمیز می‌گوید که چه کسی آنها را بر شما حرام کرده است؟! حتی در پرستشگاه هم از آنها استفاده کنید! این در حالی است که اشو می‌گوید که مذاهب با هر چیزی که انسان می‌تواند از آن لذت ببرد، مخالفند. (10)
انتقادهای اشو از ادیان فراوان است و هنوز بسیاری از آنها که می‌تواند سطحی و بی‌پایه بودن این انتقادها را در موارد متعددی آشکار کند در ایران ترجمه و منتشر نشده است. (11)
در میان انتقادهای اشو از ادیان، انتقاد او به اسلام هم وجود دارد، اما در کتابی که در ایران ترجمه شده است، از این سخنان در میان خاطراتش خبری نیست. اشو می‌گوید:
حج، زیارت مقدس مسلمانان است و محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] گفته است که هر که مسلمان در طول عمرش حداقل یک بار واجب است که حج به جا آورد. اگر شما حج را از دست بدهید، مجاز به وارد شدن به بهشت نخواهید بود. بنابراین واقعیت اهمیت ندارد، عشق اهمیت ندارد، شفقت اهمیت ندارد، آنچه که اهمیت دارد، زیارت مکه است و شما باید حج کنید اما هر کار دیگری که خواستید انجام دهید! (12)
اشو این طور نتیجه‌گیری می‌کند که بنابراین حتی مسلمانان فقیر جایی در بهشت ندارند. او از مسلمانانی یاد می‌کند که در روستای او روزی یک وعده غذا می‌خورند تا با پس‌انداز پول دست کم یک بار در زندگی به حج بروند و زندگی اخروی خود را حفظ کنند. آنها خانه و زمین خود را می‌فروشند و پول قرض می‌کنند، پولی که هرگز برگردانده نمی‌شود!
با آنکه اشو از فراوانی مطالعه‌ی خود سخن می‌گوید و با همه‌ی انزجار و بی‌اعتنایی‌اش نسبت به آموزش‌های جامعه و دانشگاه، از رشته‌ی فلسفه فارغ‌التحصیل شده است، سخنان او حکایت از کم اطلاعی او درباره‌ی اسلام و حتی دیگر ادیان دارد.
در اسلام، حج از اصول دین نیست و تنها زمانی واجب می‌شود که فردِ مسلمان توانایی انجام آن را پیدا کند؛ در غیر این صورت، هیچ گناهی بر او نیست و خداوند از هر کس به اندازه‌ی توانایی او انتظار دارد و نه بیشتر. این‌گونه نیست که اگر کسی حج را انجام داد، هر کار دیگری که دلش خواست انجام دهد و بعد هم به بهشت برود، بلکه حاجی، با شرکت در یک اردوی ریاضتی و معنوی از کارهای بد خود توبه کرده قصد می‌کند که در ادامه‌ی زندگی خود با توجه به خداوند زندگی کند و دیگر گرد کارهای بد نگردد و آنها را طواف نکند.
انتقادهای اشو از مسیحیت هم قوت ندارد و با مبالغه و یک جانبه‌نگری همراه است. او آیین‌های اسلام، مسیحیت و یهودی را به دلیل اینکه اعتمادی به تناسخ ندارد نمی‌پذیرد (13)، اما هیچ دلیل عقلی یا علمی برای اثبات درست بودن تناسخ ندارند و در واقع دیگران باید به سخنان اشو ایمان بیاورند و حرف‌های او را باور کنند و دیگر خبری از استدلال و چون و چرا کردن نیست.
جالب آن است که اشو براساس اعتقاد به تناسخ این ادعا را دارد که عیسی (علیه‌السلام) زندگی قبلی‌اش را در هندوستان و در تبت گذرانده، اقامتی هم در دیرهای بودائی داشته است و از همین رهگذر هم بوده که از برخی تعالیم بهره‌مند شده است. (14)
گرچه اشو هیچ ارزشی برای مسیحیت قائل نیست و به تندی آن را رد می‌کند ولی سعی می‌کند که در ظاهر احترام مسیح (علیه‌السلام) را حفظ کند. به نظر او عیسی (علیه‌السلام) نیز انسانی باهوش و سرکش بود و به همین دلیل مادر او، حضرت مریم (علیهماالسلام)، از او راضی نبود. (15)
اشو می‌گوید که کتاب‌های مقدس را بسوزانید چرا که درک شما با درک عیسی از کتاب مقدس تفاوت دارد و شما از کتاب مقدس دریافتی جز مشتی الفاظ ندارید و چیزی از محتوای مفاهیم را به وجود خود منتقل نمی‌کنید؛ علت این امر آن است که شما به خودآگاهی عیسی نرسیده‌اند و آن وقت که آن را می‌خوانید، تحریفش می‌کنید. اشو می‌گوید:
من با کتاب‌های مقدس دشمنی ندارم، من دارم سعی می‌کنم که آنها را نجات دهم، در غیر این صورت شما آنها را تحریف می‌کنید. (16)
این یکی از شگردهای اشو است که با استدلال غلط به هدفی که در نظر دارد برسد. این احتمال هست که درک انسان مسیحی یا مسلمان از کلام خداوند چیزی غیر از درک عیسی (علیه‌السلام) یا حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. اما این دلیل نمی‌شود که کتاب‌های آسمانی سوزانده شوند و بعد هم اشو برای آنکه حساسیت‌زدایی کرده باشد بگوید من می‌خواستم آنها را از دست شما نجات دهم!
خداوند می‌داند که امکان فهم نادرست از آیات وجود دارد و حتی پیامبران هم نسبت به این تفسیرها و برداشت‌های نادرست به پیروان خود تذکر داده‌اند و حتی امکان سوء استفاده از آیات و معارف الهی را نیز متذکر شده‌اند اما این سبب نشده است که انسان را مخاطب کلام خود قرار ندهند.
آیات و کلام خداوند علاوه بر اینکه می‌توانند جنبه‌های معرفتی داشته باشند و به تکامل شناخت انسان کمک کنند از کارکردی معنوی و باطنی نیز برخوردارند و به همین خاطر است که خواندن آیات الهی یکی از عبادت‌های آیینی دین الهی شمرده می‌شود. در واقع کسانی که به دین الهی و کتاب‌های آسمانی ایمان آورده‌اند با تفکر در کلام خداوند، مرحله به مرحله خود را به صاحب کلام و مقام دریافت کننده و مخاطب کلام نزدیک‌تر می‌کنند و این همان فلسفه‌ی ذکر و تلاوت آیات الهی در عرفان و دین الهی است.
لذا اگر فرد مسلمان یا مسیحی در مقام پیامبر دین خود نیست، دلیل بر این نمی‌شود که هر برداشت و فهمی که از سخنان خداوند داشته باشد نادرست است، بلکه به تدریج با افزایش آگاهی و دانش و عمل به آن، دانایی، مقام و منزلتی بالاتر در پیشگاه الهی خواهد یافت و رشد خواهد کرد.
اشو می‌گوید که همه‌ی کتاب‌های مقدس را مردها نوشته‌اند و قدیس‌ها مرد بوده‌اند (17) و به دنبال آن صفات ناپسندی را برای آنها برمی‌شمرد که دور از واقعیت است:
در حقیقت زن‌ها هرگز به اندازه‌ی مردها عصبی و روان‌نژند نبوده‌اند: به همین دلیل هم کمتر به زنان قدیس برمی‌خورید. زن‌ها طبیعی‌تر بوده‌اند، خاکی‌تر بوده‌اند.آنها به آن اندازه که مردها حماقت خود را در طول تاریخ ثابت کرده‌اند، احمق نبوده‌اند. (18)
جالب است که قدیس بودن با روان‌نژندی و حماقت یکی گرفته شود. اگر انسان از ویژگی‌های متعالی و آسمانی برخوردار نباشد بحثی نیست ولی اینکه بیاید و در همین عالم خاک، سعادت خود را جستجو کند در حالی که از استعدادهایی آسمانی برخوردار باشد نه تنها مزیتی محسوب نمی‌شود بلکه کوته‌بینی و نقص را می‌رساند. ادیان و انسان متعالی و الهی می‌کوشند تا آدمی را متوجه این جنبه از استعدادهای فراطبیعی و غیرعادی خود کنند بی‌آنکه به این جنبه‌ی مادی و طبیعی هم بی‌توجهی کرده باشند؛ ظاهراً اشو فکر کرده است که انسان می‌بایست یا خاکی باشد یا آسمانی و قدیس و جمع این دو ممکن نیست در حالی که در شریعت‌های الهی هر یک از این دو بُعد در جای خودش معنا و کارکرد دارد و باید به آن توجه شود تا انسانی متعادل و در عین حال متعالی داشته باشیم.
اشو می‌گوید انسان‌هایی که به دنبال ادیان هستند، نابینا هستند، در حالی که خود او درک و نگاه نادرستی از ادیان دارد:
فقط یک نابینا می‌تواند یک هندو، یک جانبی (جینی) یا یک مسیحی مادرزاد باشد و فقط کسی که چشم دارد، متدین [به دین اشو] است. او برای خلوت با خدای خویش به کلیسا و معبد و کنیسه نمی‌رود، بلکه میعادگاه او و پروردگار او دل است. (19)
اشو توضیح نمی‌دهد که چگونه به این نتیجه رسیده است که اگر کسی مسیحی یا مسلمان شد، نمی‌تواند از دریچه‌ی دل خود با پروردگارش سخن بگوید و چطور است که دیندار بودن و دلدار بودن با یکدیگر جمع نمی‌شوند. آیین‌های گوناگون تلاش می‌کنند تا با فراهم کردن یک فضای سلامت و پاک از آلودگی، همین راه دل را برای انسان باز کنند.
اشو بیشتر بر این امر تأکید می‌کند که ادیان و پیشوایان آنها به دنبال منافع شخصی و صنفی خود هستند، در حالی که وجود تعدادی سوء استفاده کننده نباید ما را به این نتیجه برساند که همه‌ی آن مجموعه‌ها این‌گونه هستند و هیچ چیزی جز منافع شخصی وجود ندارد. درست مثل این است که به خاطر وجود چند سیب خراب، کل باغ را نادیده بگیرید. او در انتقاد دیگری از آیین مسیحیت می‌گوید:
مسیحیت، نخستین دینی بود که این ایده را در اذهان کاشت که جنگ هم می‌تواند دینی باشد و سایر ادیان با پیروی از این ایده نه برای خدا که به نام خدا خون یکدیگر را ریختند. (20)
در پاسخ این سخنان اشو می‌باید گفت که اولاً جنگ‌های آیینی خیلی پیشتر از ظهور مسیحیت وجود داشته است و ادعای اشو، ادعایی است که وی از اثبات آن عاجز است. دیگر آنکه اگر واقع‌بین باشیم، می‌توانیم در این عالم تضادها و اختلاف‌ها را مشاهده کنیم، بسیار دیده‌ایم که هنگامی که نیروهای خیر در جامعه‌ای ظاهر و حاضر می‌شوند نیروهای شر و اهریمنی هم در مقابل آنها صف‌آرایی می‌کنند و با تمام توان به حفظ همه‌ی آنچه که زندگی آنها است یعنی دنیا و منافع دنیوی آنها می‌پردازد و همین آغازی می‌شود برای تقابل و تعارض و جنگ.
اگرچه در ظاهر، هر دو طرف به کشتن و مقابله مشغول هستند اما این جهت و سویه فعل است که اهمیت پیدا می‌کند، آیا این مبارزه در جهت منافع شخصی است و برای اثبات و ثبات خودخواهی و خودکامگی‌های خود یا برای حفظ حقوق و ارزش‌های انسانی و الهی است؟ همین‌جا است که این دو از یکدیگر جدا می‌شوند و انگیزه‌ها متفاوت می‌شود و براساس همین انگیزه‌ها است که خداوند به انسان‌ها توجه می‌کند و بر اعمال آنها ارزش می‌گذارد. گذشته از اینکه تاریخ نشان داده است که معمولاً آغازگران جنگ‌ها نیروهای شر و تاریکی بوده‌اند.
از یک سو اشو می‌گوید که مسیحیت نخستین دینی بود که به جنگ جنبه‌ی قدسی بودن بخشید و از سوی دیگر می‌گوید که اندیشه‌ی خدا در مسیحیت و دیگر ادیان از جنگ دور است:
نیچه می‌گفت [که] ایده خدا از یک ذهن زنانه بیرون آمده است، او می‌گفت بودا و مسیح هر دو زن صفت هستند. آنها در حقیقت مذکر نیستند. آنها بسیار انعطاف‌پذیرند. بودا و مسیح کسانی هستند که شکست را پذیرفته‌اند. آنها اصلاً جنگ نمی‌کنند. (21)
بعد هم به رغم آنکه به شدت با فلاسفه مخالف است تنها به خاطر مخالفت با ادیان می‌گوید که پیامبران واقعی ما همین مارکس و نیچه و فروید و داروین هستند! چرا؟ چون کل الگوی باورها را خراب کرده‌اند. (22)
زمانی هم هست که اشو واقعیت‌ها را نادیده نمی‌گیرد و جنگ را ناگزیر می‌داند:
صلح باید با خود، شمشیر حمل کند چون روان‌پریشان بسیارند. آن پیغمبر ناگزیر از جنگیدن بوده است، نتیجه اینکه او تمام زندگی‌اش را به جنگیدن و جنگیدن می‌گذراند.
... وقتی محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] می‌میرد، دشمنان دست به کار می‌شوند... دشمنی که زمانی با او می‌جنگید اکنون جامه روحانیت بر تن می‌کند. (23)
تناقض‌گویی‌های اشو کاملاً آشکار است، از یک سو می‌گوید مسییت در تاریخ، جنگ‌افروز بوده است، بعد با تأیید سخنان نیچه می‌گوید که مسیح (علیه‌السلام) زن صفت است و اصلاً ایده خدا با روحیه مبارزه و جنگاوری در تضاد است و در جای دیگری واقعیت وجود داشتن حقیقت‌ستیزان را می‌پذیرد و جنگ را از طرف محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] که به خداوند باور دارد ناگزیر می‌بیند.
علاوه بر این می‌باید به یاد داشته باشیم که همه‌ی دوران پیامبری عیسی (علیه‌السلام) نیز به مبارزه گذشت و او در این راه سختی‌های فراوانی را متحمل شد و این طور نبود که منفعل و بی‌تفاوت عمل کند.
این طور به نظر می‌رسد که اشو از آیین یهود چندان اطلاعی ندارد و به همین دلیل کمتر متعرض آن شده است. از سوی دیگر آیین یهود در هندوستان چندان پیروی ندارد و آن طور که اشو با پیروان دیگر ادیان امکان برخورد داشته است با آیین یهود مواجهه‌ای نداشته است.
او بر این باور است که سه دین یهود، مسیحیت و اسلام یک ریشه دارند و آن ریشه همان یهودی‌گری است. از نظر او در دنیا فقط دو دین وجود دارد و آن دو عبارتند از: جودائیسم (یهودی‌گری) و هندوئیسم. (24)
این درست است که می‌توان در آیین‌های یهود، مسیحیت و اسلام مشابهت‌هایی یافت اما در توجیه آن این نظر وجود دارد که مبدأ همه‌ی آنها یکی است و همه‌ی ادیان یاد شده به کمی قبل‌تر از آن یعنی به آیین ابراهیم (علیه‌السلام) می‌رسند.
بنابراین شباهت‌هایی در میان آنها دیده می‌شود. این خداوند واحد است که پیامبر را یکی پس از دیگری در میان همه اقوام برای هدایت انسان‌ها می‌فرستد. (25) و برای هر امتی رسول و پیامبری قرار می‌دهد (26) تا انسان‌ها را به راه الهی و متعالی شدن راهنمایی کنند و همین سبب می‌شود صرف‌نظر از تفاوت‌ها در جزئیات، ستون‌های اصلی این خیمه بر پایه‌ی توجه به خداوند و طاعت و عبادت او استوار شود. تمامی ادیان انسان‌ها را دعوت به این امر می‌کنند که به خداوند مهربان توجه کنید و تسلیم امر و فرمان او باشید تا سلامت بمانید و به سعادت برسید.
اشو در انتقاد از آیین یهود می‌گوید که هندوها در اثر باور به تناسخ، تنبل و بیکاره بار آمده‌اند آنها هیچ‌وقت نگران زمان نیستند، چرا که دوباره متولد می‌شوند. اما ادیان غرب و به خصوص یهودیان، شتاب‌زده و عجول هستند. او خطاب به یهودیان، مسیحیان و مسلمانان می‌گوید:
شما در آداب و سنن یهودی پرورش پیدا کرده‌اید. انجام بده! عمل کن! شما باید از سنتی که شما را به یک زندگی محدود می‌کند، دست بکشید... عمل کن، ولی به طریقه آرامش‌بخش. بزرگ‌ترین هنر در زندگی این است که بیاموزیم چطور به طریقه‌ای آرامش‌بخش کار کنیم. عمل چیزی جبری است. بدون عمل نمی‌توان زندگی کرد. اما عمل می‌تواند تقریباً بی‌عملی باشد. (27)
اشو بر این باور است که انسان نیاز به تعادل دارد هر چند که او در عمل و زندگی خود چندان توجهی به اعتدال ندارد. او می‌گوید که کار وقتی زیبا است که بدون شتاب انجام شود و در عین حال انسان به دام تنبلی نیفتد؛ آن وقت شما نه شرقی هستید و نه غربی و آن‌گاه است که اشو این کشف شگفت‌انگیز خود را «انسان نوین» نام‌گذاری می‌کند، در حالی که این امر نه تنها یافته جدیدی نیست بلکه هر انسان سالمی آن را درک می‌کند.
زمان در زندگی انسان با عنوان یک واقعیت قابل درک و لمس انکارناپذیر است. این طبیعی است که انسان هوشمند با سرمایه‌ای که در اختیار دارد بهترین معامله را انجام دهد و بیشترین بهره را از زندگی خود ببرد. قرآن کریم هم مؤمنان را امر کرده تا فرصت‌ها را از دست ندهند و در امور خیر از یکدیگر پیشی بگیرند (28) و در حرکت کردن به سوی بخشش الهی سرعت داشته باشند (29)، اما در عین حال عجله نکنند و عجول نباشند.
انسان عجول، چگونه انسانی است و چرا عجله کار شیطان است؟ (30) انسان عجول، کسی است که تنها به آنچه که دم دست و پیش روی خود دارد بسنده می‌کند و آثار و پیامدهای کاری را که می‌کند در نظر نمی‌گیرد، عاقبت‌اندیش نیست و آینده‌نگری ندارد، اینجا است که عجله کار شیطان است. انسان اگرچه در طبع خود عجول و شتاب‌زده است می‌بایست با حاکم کردن آگاهی و اراده‌ای برتر، خود را کنترل و مهار کند؛ سرعت داشته باشد، زمان و سرمایه‌های زندگی خود را از دست ندهد ولی در این سرعت گرفتن حقوق دیگران، خود و خداوند را زیر پا نگذارند، در واقع عجله کردن همان سرعت گرفتن است که غیرقانونی و نادرست بوده است و چهارچوب‌های انسانی و الهی را نادیده گرفته است و به همین خاطر است که قرآن، نسبت به آن هشدار داده است.
در اینجا انسان الهی در عین رعایت قوانین و ارزش‌ها متوجه این امر هم هست که دچار تنبلی و سستی نشود و فرصت‌ها را از دست ندهد و با دانستن اینکه پروردگار او حاضر است و نسبت به او رضایت دارد و با او مهربان است در کارهای خود هم جدی است و دل با یار دارد و آرامش خود را از دست نمی‌دهد و در تلاطمها و بالا و پایین رفتن‌های این عالم، آسیب‌های کمتری را متوجه خود می‌داند و می‌بیند.
حاصل آنکه اشو می‌خواهد همه‌ی سنت‌ها را نفی کند و آیین خود را راه زندگی بشر معرفی کند. او برخلاف کسانی که برای ادیان مختلف، ضمن رعایت احترام، بهره‌ای از حقیقت قائل‌اند و می‌کوشند تا فضایی دوستانه و صلح‌آمیز را در تعاملات میان آنها ایجاد کنند تا سخن حق آشکارتر شنیده شود، تلاش می‌کند تا دین و آیین خود را جلوه دهد و در این راه هم از هیچ جسارتی خودداری نمی‌کند. انتقادهایش سطحی و سست است، همان‌طور که ممکن است یک نفر که به اسم و اصطلاح مسلمان یا مسیحی است چندان آگاهی و اطلاعات عمیقی از دین خود نداشته باشد، آگاهی‌های او هم از مسلمانان و مسیحیان عمیق و ژرف نیست و پیکان حمله‌اش نسبت به آیین خانوادگی خود، یعنی آیین جین غیرمنصفانه و جانب‌دارانه نشانه می‌رود. اشو می‌خواهد که دینی جدید برای بشر عرضه کند و هدف رسای او از تمامی انتقادهایش به ادیان همین است:
من سرآغاز آگاهی مذهبی کاملاً نوینی هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپاری ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشریت خواهد بود، اگر سراسر تاریخ گذشته را کناری نهیم، همه‌ی گذشته را به گنجینه‌ی هزاره‌ها بسپاریم و به انسان، آغازی جدید بخشیم - آغازی غیر تحمیلی - و دوباره او را آدم و حوا کنیم تا بتواند از صفر شروع کند؛ انسانی نو، تمدنی نو، فرهنگی نو. (31)
عجیب به نظر می‌رسد که اشو تاریخ را هم واژه‌ای تاریخ گذشته و به دردنخور به شمار می‌آورد، او می‌داند که تاریخ با خود پیامدها، ارزش‌ها و قالب‌های بسیاری را به انسان‌ها منتقل می‌کند. این تفکری غیر منطقی است که انسان تجربه‌های بشری و دستاورد هزاران سال تفکر و زندگی بشر را نادیده بگیرد و دوباره به عصر آدم و حوا برگردد. انسان می‌تواند ضمن استفاده از تجارب بشری، هویت مستقل خود را نیز از دست ندهد و نگذارد که از او سوء استفاده شود.
اشو معتقد است که در سراسر جهان باید یک دین وجود داشته باشد، دینی که هیچ احتیاجی به تشکیلات، کلیسا، پاپ و کشیش ندارد. برای تحقق جامعه‌ی مطلوب اشو سه اتفاق می‌بایست رخ دهد:
نخست انحلال کشورها، دوم برچیده شدن بساط ادیان رنگارنگ شرک و سوم علمی که کاملاً وقف زندگانی بهتر، حیات و سرزندگی بیشتر، هوش بیشتر و خلاقیت بیشتر و نه جنگ‌آفرینی و نابودکنندگی بیشتر باشد. چنانچه این سه میسر گردد، کل انسانیت می‌تواند از نابودی به وسیله‌ی راهبران خویش نجات یابد. (32)
به نظر اشو یک دین برای بشریت کافی است، دینی که مراقبه، حقیقت، عشق، درستی، اصالت و صداقت را ترویج کند بدون آنکه برچسب هندو، مسیحیت، زرتشتی و دیگر ادیان را داشته باشد. این دین نه اسلام است نه مسیحیت و نه یهود بلکه آیینی است که اشو برای انسان‌های نو و مدرن آورده است!

پی‌نوشت‌ها:

1. Brahmacarya
2. Apaigraha
3. داریوش شایگان، ادیان و مکتب‌های فلسفی هند، ج 1، ص 208.
4. اشو، آینده طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص 37.
5. شعراء: 109، 127، 145، 164، 180؛ سبأ: 47؛ هود: 51.
6. در کتاب خدا آمده است که حضرت سلیمان هنگامی که از لشگر بزرگ اسبان تیزتکش دیدن می‌کرد از زمان عبادت پروردگار غافل شد و از این غفلت ابراز تأسف کرد و خواست که خداوند زمان عبادت را تجدید کند تا او از یاد پروردگارش محروم نشده باشد، ولی تعبیری که از همان اسبها می‌کند «خیر» است و می‌گوید که همانا من دوست داشتن خیر (اسبها و غیره) را بر یاد پروردگارم برگزیدم [و ‌ای کاش که این کار را نکرده بودم.] (ص، 32).
7. حمد: 7.
8. لقمان: 20.
9. اعراف: 31-32.
10. اشو، آینده طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص 37.
11. ر.ک: قسمت آموزه‌های اوشو /http:// Oshoworld.Com/Biography
12. http:// Oshoworld.Com/Biography/Innercontent.asp? file name = biography 3/03 - 07 - religions.txt
(تاریخ مراجعه 1385/12/9)
برخلاف آنچه که اشو می‌گوید، در دین اسلام رحم و شفقت و عشق و محبت از اهمیت زیادی برخوردار است. این اهمیت به گونه‌ای است که خداوند در ابتدای هر سوره نام خود را به رحمت، بخشندگی و مهربانی می‌آورد و مسلمانان بر این باورند که در آغاز هر کاری که می‌خواهند انجام دهند بسم الله الرحمن الرحیم بگویند تا بخشندگی و مهربانی خداوند را از یاد نبرند و در زندگی خود بخشنده و مهربان باشند.
13. (همان منبع) http://Oshoworld.Com/Ibid
14. اشو، فقط یک آسمان، ترجمه مرضیه شنکائی، ص 27.
15. اشو، کودک نوین، ترجمه مرجان فرجی، ص 30.
16. اوشو، صوفی مرد راه: آواز سکوت، ترجمه میرجواد سیدحسینی، ص 237.
17. اشو، بلوغ، ترجمه مرجان فرجی، ص 242.
18. همان.
19. اشو، کودک نوین، ترجمه مرجان فرجی، ص 33.
20. اشو، آینده طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص 36.
21. اوشو، صوفی مرد راه: آواز سکوت، ترجمه میرجواد سیدحسینی، ص 176.
22. همان، ص 177.
23. همان، ص 43.
24. اشو، کودک نوین، ترجمه مرجان فرجی، ص 168-169.
25. و برای هر قومی هدایتگری است (رعد: 7).
26. و برای هر امتی رسولی است (یونس: 47).
27. اشو، کودک نوین، ترجمه مرجان فرجی، ص 170.
28. بقره: 148؛ مائده: 48؛ حدید: 21.
29. آل عمران: 133 و 114؛ انبیاء: 90.
30. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرموده‌اند: عجله کردن از شیطان است. (علی ابن حسن طبرسی، (حدود 600 ق)، مشکاة الانوار، نجف، کتابخانه حیدریه، 1385 قمری، ج 1، ص 334).
31. اشو، کودک نوین، ترجمه فرجی، پاراگراف پشت جلد.
32. اشو، آینده طلایی، ترجمه مرجان فرجی، ص 42.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.