ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام
ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام
ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام
نويسنده: آیت الله سید محمد کاظم قزوینی
در پی شبهات گوناگونی که مخالفان اهل البیت علیهم السلام برای کم ارزش کردن مقام اهل بیت و عصمت ائمه مطرح و در جامعه نشر می دهند شبهه ی عدم ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام همیشه مطرح است که هر چند گاهی مطرح می شود چرا که با پایین آوردن مقام حضرت ابوطالب علیه السلام قصد حمله به مولی علی علیه السلام را دارند و این خدشه و شبهه را به حضرت علی علیه السلام هم سرایت دهند و به اهداف خبیثانه خود دست یابندپس بر آن شدیم که در سالروز وفات حضرت ابوطالب علیه السلام در 26 رجب دفاعیه ای را هر چند مختصر برای این شبهه تهیه شود.
1- مورخان از جمله « ابن اثیر» آورده است که: روزی ابوطالب پیامبر را دید که در حال نماز است و فرزندش علی در سمت راست آن حضرت به نماز ایستاده و بر آموزگار خویش اقتدا کرده است.
آن مرد بزرگ شادمان شد و رو به فرزند دیگرش ، جعفر کرد و فرمود:
« صل جناح ابن عمک و صل عن یساره!»
پسرم! تو نیز سمت چپ عموزاده ی گران قدرت محمد صلی الله علیه و آله قرار گیر و نماز بخوان! آیا این حقیقت جز از ایمان عمیق به وحی و رسالت و پیام پیامبر سرچشمه می گیرد؟
2- در روایت دیگری بر این داستان افزوده اند که: وقتی جعفر به دستور پدرش ابوطالب آمد و طرف چپ پیامبر به نماز ایستاد، پیامبر آنان را جلوتر هدایت کرد و نماز به صورت جماعت برگزار گردید.هنگامی که آنان ناز و نیایش خود را به پایان بردند، ابوطالب شاد و شادمان به سرودن این اشعار پرداخت.
راستی که فرزندان رشیدم، علی و جعفر به هنگام فشارها و رویدادهای ناخوشایند روزگار پناهگاه و نقطه ی اعتماد من هستند.
آن گاهروی سخن را به آنان نمود و افزود: فرزندان رشیدم! عموزاده ی فرزانه ی خویش محمد صلی الله علیه و آله را تنها نگذارید . او را در راه هدف های بلندش ، قهرمانه یاری کنید که از میان برادرانم ، او فرزند ارجمند برادر پدری و مادری من، « عبدالله» است.
آن گاه افزود: به خدای سوگند که هرگز پیامبر را تنها نخواهم گذاشت و از فرزندانم نیز هر کدام شرافت و شخصیت داشته باشد، به تنهایی و بی یاوری او رضایت نخواهد داد دست از یاری آن پیشوای آزادی بر نخواهد اشت.
3- ابوطالب در مهر و محبت به پیامبر به گونه ای بود که گاه با دیدن سیمای نورافشان آن حضرت به گریه می افتاد و می گفت: با دیدن محمد صلی الله علیه و آله به یاد برادرم عبدالله می فاتم ، چرا که پدر پیامبر برادر پدری و مادری او بود و او نیرپدرش « عبدالمطلب»، « عبدالله» و یادگار ارجمند او را سخت دوست می داشتند.
بسیار می شد که ابوطالب در جهت حراست از جان گرامی پیامبر و ناشناخته ماندن خوابگاه او برای دشمن بد اندیش ، در دل شب او را از خواب بیدار می کرد و پسرش علی علیه السلام را بر جای او می خوابانید و آن حضرت را به جای دیگری می برد.
علی علیه السلام که از اندیشه پدر و فداکاری او در راه حراست از جان گرامی محمد صلی الله علیه و آله به خوبی آگاه بودف شبی گفت: پدر جان! با این تدبیر شما، من به جای او کشته خواهم شد! و او در پاسخ پسرش چنین سرود:
پسرم شکیبایی پیشه ساز! شکیبایی! چرا که شکیبایی و پایداری در راه شرافت و عدالت از همه چیز بهتر است. و افزون بر این هر موجود زنده ای بناگزیر به سوی مرگ گام می سپارد؛ پس چه بهتر که مرگی پر افتخار و شرافتمندانه را دیدار کند!
علی جان! ما وجود ارجمند تو را در راه دوست فدا کریم، آری، ما در آزمونی سخت قرار داریم و در این آزمون دشوار تو را در راه دوست و فرزند محبوب بخشیدیم... در راه انسانی والا و از ریشه و تباری بزرگ و پرنجابت.
امیرمومنان که آن روز نوجوانی شجاع و هوشمند بود، رو به پدر گرانقدر خویش نمود و چنین سرود:
پدر جان! آیا مرا در یاری احمد به شکیبایی و پایداری فرا می خوانی؟ به خدای سوگند آنچه گفتم نه گفتاری برخاسته از ناشکیبایی و ترس و بی قراری بود! جان پدر! بسیار دوست دارم که هماره زنده باشی و یاری و فداکاری مرا در راه هدف های بلند محمد صلی الله علیه و آله بنگری و به یقین اوج گیری که من هماره در این دستور و فرمانت فرمان بردار تو خواهم بود و او را جوانمردانه یاری خواهم کرد. من برای خشنودی خدا و در راه تقرب به بارگاه او پیامبش را یاری م یکنم و در یان راه از کودکی گام نهاده ام و در همین راه جوانی و میانسالی و همه عمر را فدا خواهم ساخت ...
4- « قرطبی» در تفسیرش ز مورخان آورده است که:
روزی پیامبر گرامی به خانه خدا آمد و به نماز ایستاد. هنگامی که به نماز و نیایش پرداخت، « ابوجهل» به گروهی از اوباش گفت: هان ای دوستان! کدامسن شما آماده است تا به سوی محمد برود و او را از نماز باز دارد؟
عنصر خشونت طلب تاریک اندیشی که « ابن زبعری» خوانده می شد برخاست و بخشی از شکمبه ی گوسفند مرده ای را برداشت و لباس و چهره پرفروغ پیامبر را هدف گرفت و او را از نماز و نیایش عاشقانه اش باز داشت.
او اندوه زده و دل شکسته به سوی « ابوطالب» آمد و گفت: عمو جان! آیا می دانی که این گروه تیریه بخت و تاریک اندیش با من چه می کنند؟
او بر سیمای محمد و لباس او نگریست و اثر شرارت دشمن را در افکندن شکمبه ی گوسفند به سوی آن حضرت دید. در این هنگام سخت ناراحت گردید و صدا زد پسرم! چه کسی چنین جسارتی در حق تو روا داشته است؟
فرمود: « ابن زبعری»!
پیرفرزانه برخاست و شمشیرش را گرفت و به همراه پیامبر تا حلقه سران تجاوزکار و انحصارگر قریش پیش آمد. آنان با دیدن ابوطالب بر آن شدند که برخیزند و کاری انجام دهند کهندای رسای او، شجاعانه طنین اقکند که: به خدا سوگند اگر کسی از جای بجنبد، با این شمشیر ستم سوز تکه تکه اش خواهم ساخت!
همه سر جای خود چسبیدند تا او رسید و رو به محمد صلی الله علیه و آله، پرسید: پسرم! کدامین اینها به تو جسارت کرد؟
« یا بنّی من الفاعل بک هذا؟»
آن حضرت فرمود: عبدالله بن زبعری!
پیر شجاع دلیرانه گام به پیش نهاد و مشتی از همان محتوای شکمبه ی گوسفند را بر سر و رو و لباس و ریش آن تیره بختان و تجاوزکاران مالید و به کیفر بیدادشان آنان را زیر تازیانه نکوهش و سرزنش قرار گرفت و هشدار داد که او و فرزندش هماره حمایتگر پیامبر خواهند بود.
افزون بر آنچه آمد، در مورد ایمان و اسلام ابوطالب روایات بسیاری رسیده و کتابهای ارزشمندی نگارش یافته است که علاقمندان می توانند به دو کتاب ارزنده، «اسنی المطالب» و « ابوطالب مومن قیش» بنگرید. و نیز مرحوم علامه امینی در این مورد در جلد هفتم از کتاب ارزشمندش « الغدیر» به طور گسترده بحث کرده است.
و این تاریخی است که اسناد آن خدشه ناپذیر است و اما دلیل واضح دیگری بر اسلام ابوطالب و ایمان آن جناب به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله ، وجود بیش از 3000 سه هزار بیت شعر در وصف و حمایت از پیامبر است.
درود بر آن پدر و سلام بر این پسر
این بیان و این سروده از هر سراینده ای رسیده باشد زیباست که می گوید:
اگر ابوطالب و فرزند رشید او نبودند، هرگز این دین آسمانی در جامعه شکل نمی گرفت و رواج نمی یافت. این دو قهرمان توحید وتقوا بودند که یکی در مکه بپاخاست و کبوتر زیبای دین باوری و دینداری را در کنار خانه خدا حمایت کرد و پناه داد و فرزندش نیز در مدینه آن را به پرواز در آورد.
راستی که ابوطالب دروازه ی هدایت و رستگاری را بر روی مردم گشود و فرزندش بهتر و شایسته تر از پدر این راه را به پایان رسانید و این دعوت را به بار و میوه نشاند.
راسی که گویی آفریدگار هستی امیرمومنان را آفریده بود تا در زندگی پر افتخارش بهترین یار و پر اقتداترین پشتیبان برای پیامبر مهر و آزادی باشد، تا با وفاترین حمایتگر و مدافع حق و پرتوان ترین و خستگی ناپذیرترین مجاهد راه اسلام و قرآن گردد.
منبع: کتاب امام علی علیه السلام از ولادت تا شهادت
ایمان و یکتا پرستی « ابوطالب»
1- مورخان از جمله « ابن اثیر» آورده است که: روزی ابوطالب پیامبر را دید که در حال نماز است و فرزندش علی در سمت راست آن حضرت به نماز ایستاده و بر آموزگار خویش اقتدا کرده است.
آن مرد بزرگ شادمان شد و رو به فرزند دیگرش ، جعفر کرد و فرمود:
« صل جناح ابن عمک و صل عن یساره!»
پسرم! تو نیز سمت چپ عموزاده ی گران قدرت محمد صلی الله علیه و آله قرار گیر و نماز بخوان! آیا این حقیقت جز از ایمان عمیق به وحی و رسالت و پیام پیامبر سرچشمه می گیرد؟
2- در روایت دیگری بر این داستان افزوده اند که: وقتی جعفر به دستور پدرش ابوطالب آمد و طرف چپ پیامبر به نماز ایستاد، پیامبر آنان را جلوتر هدایت کرد و نماز به صورت جماعت برگزار گردید.هنگامی که آنان ناز و نیایش خود را به پایان بردند، ابوطالب شاد و شادمان به سرودن این اشعار پرداخت.
راستی که فرزندان رشیدم، علی و جعفر به هنگام فشارها و رویدادهای ناخوشایند روزگار پناهگاه و نقطه ی اعتماد من هستند.
آن گاهروی سخن را به آنان نمود و افزود: فرزندان رشیدم! عموزاده ی فرزانه ی خویش محمد صلی الله علیه و آله را تنها نگذارید . او را در راه هدف های بلندش ، قهرمانه یاری کنید که از میان برادرانم ، او فرزند ارجمند برادر پدری و مادری من، « عبدالله» است.
آن گاه افزود: به خدای سوگند که هرگز پیامبر را تنها نخواهم گذاشت و از فرزندانم نیز هر کدام شرافت و شخصیت داشته باشد، به تنهایی و بی یاوری او رضایت نخواهد داد دست از یاری آن پیشوای آزادی بر نخواهد اشت.
3- ابوطالب در مهر و محبت به پیامبر به گونه ای بود که گاه با دیدن سیمای نورافشان آن حضرت به گریه می افتاد و می گفت: با دیدن محمد صلی الله علیه و آله به یاد برادرم عبدالله می فاتم ، چرا که پدر پیامبر برادر پدری و مادری او بود و او نیرپدرش « عبدالمطلب»، « عبدالله» و یادگار ارجمند او را سخت دوست می داشتند.
بسیار می شد که ابوطالب در جهت حراست از جان گرامی پیامبر و ناشناخته ماندن خوابگاه او برای دشمن بد اندیش ، در دل شب او را از خواب بیدار می کرد و پسرش علی علیه السلام را بر جای او می خوابانید و آن حضرت را به جای دیگری می برد.
علی علیه السلام که از اندیشه پدر و فداکاری او در راه حراست از جان گرامی محمد صلی الله علیه و آله به خوبی آگاه بودف شبی گفت: پدر جان! با این تدبیر شما، من به جای او کشته خواهم شد! و او در پاسخ پسرش چنین سرود:
پسرم شکیبایی پیشه ساز! شکیبایی! چرا که شکیبایی و پایداری در راه شرافت و عدالت از همه چیز بهتر است. و افزون بر این هر موجود زنده ای بناگزیر به سوی مرگ گام می سپارد؛ پس چه بهتر که مرگی پر افتخار و شرافتمندانه را دیدار کند!
علی جان! ما وجود ارجمند تو را در راه دوست فدا کریم، آری، ما در آزمونی سخت قرار داریم و در این آزمون دشوار تو را در راه دوست و فرزند محبوب بخشیدیم... در راه انسانی والا و از ریشه و تباری بزرگ و پرنجابت.
امیرمومنان که آن روز نوجوانی شجاع و هوشمند بود، رو به پدر گرانقدر خویش نمود و چنین سرود:
پدر جان! آیا مرا در یاری احمد به شکیبایی و پایداری فرا می خوانی؟ به خدای سوگند آنچه گفتم نه گفتاری برخاسته از ناشکیبایی و ترس و بی قراری بود! جان پدر! بسیار دوست دارم که هماره زنده باشی و یاری و فداکاری مرا در راه هدف های بلند محمد صلی الله علیه و آله بنگری و به یقین اوج گیری که من هماره در این دستور و فرمانت فرمان بردار تو خواهم بود و او را جوانمردانه یاری خواهم کرد. من برای خشنودی خدا و در راه تقرب به بارگاه او پیامبش را یاری م یکنم و در یان راه از کودکی گام نهاده ام و در همین راه جوانی و میانسالی و همه عمر را فدا خواهم ساخت ...
4- « قرطبی» در تفسیرش ز مورخان آورده است که:
روزی پیامبر گرامی به خانه خدا آمد و به نماز ایستاد. هنگامی که به نماز و نیایش پرداخت، « ابوجهل» به گروهی از اوباش گفت: هان ای دوستان! کدامسن شما آماده است تا به سوی محمد برود و او را از نماز باز دارد؟
عنصر خشونت طلب تاریک اندیشی که « ابن زبعری» خوانده می شد برخاست و بخشی از شکمبه ی گوسفند مرده ای را برداشت و لباس و چهره پرفروغ پیامبر را هدف گرفت و او را از نماز و نیایش عاشقانه اش باز داشت.
او اندوه زده و دل شکسته به سوی « ابوطالب» آمد و گفت: عمو جان! آیا می دانی که این گروه تیریه بخت و تاریک اندیش با من چه می کنند؟
او بر سیمای محمد و لباس او نگریست و اثر شرارت دشمن را در افکندن شکمبه ی گوسفند به سوی آن حضرت دید. در این هنگام سخت ناراحت گردید و صدا زد پسرم! چه کسی چنین جسارتی در حق تو روا داشته است؟
فرمود: « ابن زبعری»!
پیرفرزانه برخاست و شمشیرش را گرفت و به همراه پیامبر تا حلقه سران تجاوزکار و انحصارگر قریش پیش آمد. آنان با دیدن ابوطالب بر آن شدند که برخیزند و کاری انجام دهند کهندای رسای او، شجاعانه طنین اقکند که: به خدا سوگند اگر کسی از جای بجنبد، با این شمشیر ستم سوز تکه تکه اش خواهم ساخت!
همه سر جای خود چسبیدند تا او رسید و رو به محمد صلی الله علیه و آله، پرسید: پسرم! کدامین اینها به تو جسارت کرد؟
« یا بنّی من الفاعل بک هذا؟»
آن حضرت فرمود: عبدالله بن زبعری!
پیر شجاع دلیرانه گام به پیش نهاد و مشتی از همان محتوای شکمبه ی گوسفند را بر سر و رو و لباس و ریش آن تیره بختان و تجاوزکاران مالید و به کیفر بیدادشان آنان را زیر تازیانه نکوهش و سرزنش قرار گرفت و هشدار داد که او و فرزندش هماره حمایتگر پیامبر خواهند بود.
افزون بر آنچه آمد، در مورد ایمان و اسلام ابوطالب روایات بسیاری رسیده و کتابهای ارزشمندی نگارش یافته است که علاقمندان می توانند به دو کتاب ارزنده، «اسنی المطالب» و « ابوطالب مومن قیش» بنگرید. و نیز مرحوم علامه امینی در این مورد در جلد هفتم از کتاب ارزشمندش « الغدیر» به طور گسترده بحث کرده است.
و این تاریخی است که اسناد آن خدشه ناپذیر است و اما دلیل واضح دیگری بر اسلام ابوطالب و ایمان آن جناب به پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله ، وجود بیش از 3000 سه هزار بیت شعر در وصف و حمایت از پیامبر است.
درود بر آن پدر و سلام بر این پسر
این بیان و این سروده از هر سراینده ای رسیده باشد زیباست که می گوید:
اگر ابوطالب و فرزند رشید او نبودند، هرگز این دین آسمانی در جامعه شکل نمی گرفت و رواج نمی یافت. این دو قهرمان توحید وتقوا بودند که یکی در مکه بپاخاست و کبوتر زیبای دین باوری و دینداری را در کنار خانه خدا حمایت کرد و پناه داد و فرزندش نیز در مدینه آن را به پرواز در آورد.
راستی که ابوطالب دروازه ی هدایت و رستگاری را بر روی مردم گشود و فرزندش بهتر و شایسته تر از پدر این راه را به پایان رسانید و این دعوت را به بار و میوه نشاند.
راسی که گویی آفریدگار هستی امیرمومنان را آفریده بود تا در زندگی پر افتخارش بهترین یار و پر اقتداترین پشتیبان برای پیامبر مهر و آزادی باشد، تا با وفاترین حمایتگر و مدافع حق و پرتوان ترین و خستگی ناپذیرترین مجاهد راه اسلام و قرآن گردد.
منبع: کتاب امام علی علیه السلام از ولادت تا شهادت
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}