مؤلف: محمدتقی فعّالی





 
دیدگاه اشو درباره‌ی نفس آدمی و مبارزه با آن بیشتر تحت تأثیر عرفان و تصوف اسلامی است. او می‌گوید که در انسان‌ها چیزی وجود دارد که از سوی صوفیان به «نفس» تعبیر شده است. (1)
سه پاراگراف زیر بخشی از نظرات وی در مورد نفس است:
کلمه‌ی نفس به معنای نیاز، سرشت و چیزی است که هندوها آن را «واسانا» (2) و بوداییان آن را «تنها» (3) می‌نامند. نفس به معنای نیاز به بیشتر داشتن، نیاز به مالک شدن، نیاز به قدرتمند شدن و هرگونه نیاز دیگر. انسان پر از نقص و نیاز هست و به دلیل همین نیازها است که نمی‌تواند حقیقت را ببیند. نیازهای آدمی در سطح خودآگاهی ازدحام می‌کنند و به دلیل این ازدحام نیازها امکان دیدن حقیقت از بین می‌رود.
هنگامی که پر از شهوت هستید، اشیاء را مطابق با شهوتتان می‌بینید. هنگامی که پر از نیاز هستید به فرافکنی پناه می‌برید، چیزهایی را می‌بینید که در کنار شما وجود ندارند. شما در این موقعیت مطابق با نیازهایتان به رنگ‌آمیزی محیط پیرامون خود می‌پردازید. (4)
نفس به خودی خود مشکل ندارد، زیرا تا حدودی نقش محافظ را برعهده دارد. ولی وجود نفس ورای این نقش، خطرناک خواهد بود و باید از شر آن خلاص شد. سیر و سلوک حقیقی، انداختن این پوسته در زمان مناسب است. زمانی که نفس ناپدید می‌شود در واقع بذر مرده است و مرگ بذر در خاک مصادف با تولد جدید آن خواهد بود. قرار گرفتن در طریق عرفان تولدی تازه است. (5)
اشو با استناد به دیدگاه گروهی از صوفیه می‌گوید که نفس، حالتی در وجود آدمی است و با وجود آن دیدار حقیقت و خداوند ممکن نیست. چرا که نفس، گرسنه‌ای روان‌پریش است و هرگز ارضا نمی‌شود. هر اندازه پول، نیاز جنسی، قدرت و هر چیز دیگر را که تصور کنید برای نفس قانع کننده نخواهد بود و او همیشه بیشتر و بیشتر طلب می‌کند. اشو می‌گوید:
نیاز بیشتر خواستن هیچ وقت ارضا نمی‌شود و به دلیل ارضا نشدن این نیاز شما نمی‌توانید بفهمید که این نیاز چیست. شما همیشه آرزو می‌کنید آن چیزی را که نیست بشناسید، اما ذهن شما جای دیگری است و نمی‌توانید آشکارا ببینید که چه چیزی شما را دربرگرفته است. شما افق را می‌بینید؛ اما خودتان را نمی‌توانید ببینید... خدا همسایه‌ی شما است، خدا واقعاً در درون شما است. شما خدا هستید. (6)
او بر این باور است هنگامی که شما در تلاش هستید تا خلأ درونی خود را با هر چیزی که شده پر کنید، در حقیقت به جنگ خدا می‌روید، به خاطر اینکه آن خلأ درونی چهره‌ی خدا است. (7)
اشو معتقد است که نفس دارای سه حالت است و براساس همین حالات سه‌گانه، سه گروه مردم وجود دارند که خفته‌اند. همه‌ی آنها خفته‌اند، اما خفتگان هم متفاوت‌اند:
دسته‌ی اول کینه‌ورزها هستند. در پرخاش‌گری و جاه‌طلبی‌شان در خواب‌اند. هنگامی که بخواهید همه چیز را ویران کنید، نمی‌توانید فقط دنبال ویران‌گری صرف باشید، باید به مردم، آرمان‌شهر رویاگونه‌ای را نشان بدهید و همه‌ی آرمان‌شهرها افیون‌اند.
مائو، استالین و لنین، انقلابی و کینه‌ورز هستند. خاصیت خوب آنها این است که روراست هستند، گرم و جوشان‌اند و اگر جهت آنها تغییر کرده و خشمشان به سوختی برای تغییر درونی تبدیل شود، خیلی راحت می‌توانند به یک بودا تبدیل شوند.
دسته‌ی دوم حیله‌گرها هستند؛ کشیش‌ها و سیاست‌مدارها. آنها با لبخندهای دروغین بر چهره‌های زشت خود، نقاب زیبایی می‌زنند و فرمانبردار جامعه هستند. به همین دلیل در جامعه محترم شمرده می‌شوند و باعث افتخار جامعه هستند.
خواب گروه دوم سخت‌تر است، چون رؤیاهای شیرین‌تری با خود دارند. گروه اولی انقلابی می‌شوند و گروه دوم متعصب، حیله‌گرها سرد و ساکن هستند.
سومین گروه که مشکل‌ترین گروه نیز هستند، جادوگران‌اند. آنها در حالتی میانه قرار دارند؛ نه کینه‌ورز هستند و نه حیله‌گر. اجسادی که سخن می‌گویند و برخوردی مکانیکی دارند. آنها زندگی را یک روش سنتی و یک چرخ رفتاری ثابت می‌دانند و منسک‌گرا هستند. (8)
برای همین آنها باید از خواب غفلت بیدار شوند. اشو به نقل از صوفیان اصطلاح «تنبه» را برای این بیدار شدنِ نفس به کار می‌گیرد. (9) اصطلاحی که مفهومی مانند پشیمانی و بازگشت دارد.
اشو می‌گوید که نفس سمّ است و راه سرسپردگی از شما می‌خواهد که در ابتدا نفستان را بیرون بریزید. تا زمانی که با نفس خود زندگی می‌کنید، ناخالص هستید و نفس سم است؛ بنابراین هرچه را که لمس می‌کنید، آلوده می‌شود. نمی‌توانید شیره و شهد را در یک کوزه آلوده بریزید، چرا که آنها هم سمّی خواهند شد. (10)
اشو می‌گوید که عملکرد نفس و ذهن به این صورت است که در جهت حفاظت، حمایت و تقویت خود کار می‌کند.
نفس بسیار مکار و دقیق است و با روشی زیرکانه می‌تواند شما را متقاعد سازد که هر چیزی برخلاف میل و نظر شما است، نادرست است. به خاطر داشته باشید که هرگز حق با نفس نیست. از هر موقعیتی برای تضعیف و نابودی نفستان استفاده کنید. مراقب باشید هیچ فرصتی را از دست ندهید. لحظه‌ای که بتوانید بر نفس خود تسلط یافته و آن را نابود سازید، لحظه‌ای است که سرشار از سرور و شادی می‌شوید، زیرا وقتی شما در میان نباشید، خداوند جلوه‌گر می‌شود. شما وقتی که نیستید زنده‌اید و این بزرگ‌ترین بیان متناقض از زندگی و هستی است. در واقع وقتی زنده‌اید که نفستان از میان رفته و نیست می‌شوید. (11)
نیست شدن نفس به جنبه‌ای از نفس انسان مرتبط می‌شود که در برخورد با موانع و آفت‌های کمال در پیوند است، صوفیان با برداشت دیگری از آیات قرآن کریم درباره‌ی حقیقت نفس نظری متفاوت دارند آنها نفس انسانی را باقی می‌دانند و با اشاره به این آیه از قرآن کریم که می‌گوید: «همه‌ی چیزها نابود هستند مگر وجه او» (12)، می‌گویند هیچ نفسی نابود نخواهد شد و کلمه‌ی «الوجه» همان نفس حقیقی است. در واقع نفس انسان با الهامی الهی به نیک و بد آشنایی پیدا کرده است (13) و خداوند هنگامی که آدم را می‌آفریند، اسماء را به او تعلیم می‌دهد. حقیقت نفس انسان الهی است و این حقیقت آن‌طور که اشو می‌گوید خلأ و نیستی، نیست بلکه با نیستیِ جنبه تاریک و ظلمانی نفس که رو به دنیا دارد، جنبه نورانی نفس که با اسماء الهی در ارتباط است، ظهور پیدا می‌کند، اگر صحبت از مبارزه و مجاهده با نفس است، مبارزه با جنبه‌های دنیوی مراد است؛ توجه اصلی و همت انسان باید به آن سویه شرقی و نورانی هستی باشد و در بند دنیا و محدودیت‌های آن نماند.
پیشنهاد اشو برای مبارزه با نفس دو چیز است، یکی آنکه نادانی پیشه کنیم، ذهن با اطلاعات، نفس را تغذیه می‌کند و اینجاست که او می‌گوید نادانی و معصومیت، معادلِ مرگ منیت است و مرگ منیت در حقیقت شروع زندگی شما است. (14) راه‌کار دوم خنده است.
خنده دقیقاً همان پایه‌ی عبادت است. جدی بودن هرگز عابدانه نیست و نمی‌تواند باشد. جدی بودن از منیّت است، بخشی از همان بیماری است. خنده، بی‌نفسی است. (15)
او خندیدن را ملاکی برای زندگی می‌گیرد و از آدم‌های جدی انتقاد می‌کند. (16) البته او خندیدن را با مسخره کردن فرق نمی‌گذارد، در نوشته‌های خود به کرّات ادیان و گروه‌های مختلف مردمی را که با آنها مخالف است مسخره می‌کند و شاید این هم جزئی دیگر از رندی‌های او برای تحمیل حرف‌هایش باشد، او با تمسخر و تحقیر کردن دیگر اندیشه‌ها که همواره با اغراق و مبالغه همراه است خود را بزرگ جلوه می‌دهد و اسم آن را هم جدی نگرفتن می‌گذارد.
اما چرا خنده راهی برای بی‌نفسی است و چگونه می‌تواند آدمی را از نفس خود برهاند؟ به نظر اشو خنده حالتی است که انسان در آن حالت از ذهن و افکار تشکیل دهنده آن فاصله می‌گیرند و از سوی دیگر ذهن، نفس را با دانش و اطلاعات تغذیه می‌کند. او معتقد است هنگامی که ذهنی نباشد، نفس هم نخواهد بود. به این ترتیب خنده می‌تواند آدمی را به بی‌نفسی برساند. (17) بر همین اساس است که خنده یکی از سه شعار مهم اشو را در طریقت سانیاس تشکیل می‌دهد: زندگی، عشق و خنده. (18) او می‌گوید:
اگر با تمام وجود به سماع (رقص) بپردازی و بگذاری که سماع تو را هدایت کرده و وجود تو را تسخیر کند، فکر کردن متوقف می‌شود. همین اتفاق در خنده‌ی عمیق نیز رخ می‌دهد. اگر خنده وجودت را تسخیر کند، فکر کردن متوقف می‌شود. همان تجربه چند لحظه‌ای عدم ذهنیت، نویدبخش اجر و پاداش بیشتر در آینده نزدیک است. (19)

پی‌نوشت‌ها:

1. برای اطلاع بیشتر از دیدگاه صوفیان درباره‌ی نفس ر.ک به: چیتیک، ویلیام، درآمدی بر تصوف و عرفان اسلامی، ترجمه جلیل پروین، تهران، پژوهشکده امام خمینی (رحمه الله) و انقلاب اسلامی، 1382، ص 84-90.
2. Vasana
3. Tanha
4. اشو، شکوه آزادی، ترجمه میرجواد سیدحسینی، ص 204-205.
5. اوشو، عشق، رقص زندگی، ترجمه بابک ریاحی‌پور و فرشید قهرمانی، ص 143.
6. اشو، شکوه آزادی، ترجمه میرجواد سیدحسینی، ص 208.
7. همان، ص 209.
8. همان، ص 212-216.
9. همان، ص 209.
10. اشو، راز بزرگ، ترجمه روان کهریز، ص 152.
11. اشو، تائوئیزم، ترجمه فرشته جنیدی، ج 1، ص 100.
12. قصص: 88.
13. شمس: 8.
14. اوشو، خاطرات اوشو: این نیز بگذرد، ترجمه فرشید قهرمانی، ص 17.
15. اشو، الماس‌های اوشو، ترجمه مرجان فرجی، ص 30.
16. اوشو، شورشی، ترجمه عبدالعلی براتی، ص 106-108.
17. اوشو، عشق، رقص زندگی، ترجمه بابک ریاحی‌پور و فرشید قهرمانی، ص 94-102.
18. عنوانِ اصلیِ این کتاب عشق، رقص زندگی است (Life, Love, Laugter).
19. همان، ص 100.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.