نویسنده: دکتر صالح عضیمه
مترجم: دکتر سید حسین سیدی



 
مسأله خلوه امری است مسلم که شک بردار نیست. چیزهایی هستند که زمان اندکی ماندگارند؛ مثل: گرسنگی، سیری، خواب، بیداری، آسایش و رنج و یا متاع دنیا که محکوم به زوال است. و چیزهایی هستند که ماندگارند و زوال ناپذیر؛ مانند: زندگی آخرت و نعمتهای آن. پس خلود در ذات؛ یعنی ماندگاری و ثبوت و استمرار همیشگی، و در صفات هم این گونه است، امّا به اعتبار رابطه‌ی آنها با ذات و ارتباط آنها به هم می‌باشد.
راغب تعریفی فراگیر از خلود ارائه می‌دهد، می‌گوید: «دوری جستن شیء از عارضه‌های فساد و بقای آن به همان حالتی که هست.» این تعریف یا توصیف، تنها بر مجردات- که دچار فنا و فساد نمی‌شوند- قابل تطبیق است؛ یعنی عالم جوهرها که با ماده و ترکیب فاصله دارند و یا عالم ملکوت و عالم امر که ‌أشکال و هیأتها از آن نازل می‌شوند تا وضع و جایگاه خود را در عالم محسوس مادی که قابل مشاهده‌اند، بیابند.
راغب همچنین می‌گوید: «همه آنچه که دچار تغییر و فساد نگردند، عرب آنها را به خلود توصیف می‌کند؛ مثل این که می‌گویند: دیگپایه‌ها جاویدانند؛ چون مکث آنها بیشتر است نه این که همیشگی هستند.» سخن او به معنای دوام منقطع است، همان صفتی که به دیگپایه‌ها داده شد و یا روزگار و هر چیزی که احساس می‌کند مدت عمر بیشتری دارند. عاشقان و بیماران و کسانی که از درد رنج می‌برند. شب را طولانی می‌بینند و حال آن که شب بر دیگران بدون کم و زیادی می‌گذرد. امرؤالقیس وقتی که طولانی بودن شب را احساس می‌کند، می‌گوید ستارگان آن گویی به ریسمانی بسته شده‌اند و از آن جدا نمی‌شوند تا غروب کنند و روز جای آن را بگیرد:

فَیا لَكَ مِن لَیلٍ كَأنَّ نُجُومَه ***بِکُلِّ مُغارِ الفَتلِ شُدَّت بِیَذبُلِ (1)

حقیقت این است که این دلیل در احساس شاعر بوده است نه در فضا و زمین.
آن گاه می‌گوید: اصل مخلد (جاودان) کسی است که مدت طولانی بماند. گفته می‌شود: رجلٌ مُخلِد، یعنی کسی که دیر پیر می‌شود؛ و دابَّةُ مخلدة (چهارپای مخلده)؛ یعنی دندانهای ثنایای او باقی است تا دندانهای رباعی را بیفکند. سپس، برای کسی که خواستار ماندگاری دائمی است، استعاره شده است. خلود در بهشت؛ یعنی بقای اشیاء به همان حالتی که هستند، بی آن که دچار فساد و دگرگونی شوند. در قرآن است: أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (2)؛ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (3)؛ وَمَنْ یقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا (4)؛ یطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ (5). گفته شده است: به حال خود باقی هستند و دچار دگرگونی نمی‌شوند و گفته شده است: مفرطون بخلدة، که خلدة نوعی گوشواره است.»
از جنبه‌های مهمی که شایسته‌ی توجه تام در این مسأله است، داستان خلود بهشتیان در بهشت و جهنمیان در جهنم است. آنچه که ثابت و موثق است این که، هر کسی که وارد بهشت گردد، در آن جاودان است و از آن خارج نمی‌شود و هر کس وارد جهنم شود در آن جاودان است و خارج نمی‌گردد. شواهد بر این مطلب فراوان است و نیازی به بحث و گفتگو نیست. امّا آنچه که پیرامون آن باید بحث کرد این است که، برخی از مردم به خاطر گناهانی که در دنیا کرده‌اند، مستحق عذابند و او هم ایمان دارد؛ و بنا به حکم عدالت جایز نیست که در جهنم همیشه بماند. شاهد این مطلب این آیه است: فَاَمَّّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ؛ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا یرِیدُ (6). گفته‌اند: از استثنا در این جا فهمیده می‌شود که مشیت الهی اقتضا می‌کند که گناهکاران مؤمن اندکی از عذاب را مشاهده کنند و آن گاه پس از پاک شدن و تصفیه به بهشت باز گردند.
برخی از مردم به بهشت می‌روند و به میزان عمل شایسته و نیک از نعمت بهره مند می‌شوند و آن گاه به جهنم که جایگاه دائمی آنهاست، باز می‌گردند؛ بنا به آیه‌ی: وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَیرَ مَجْذُوذٍ (7). سپس خلاصه کرده، می‌گوید: «مشیت خالق سبحان حکم می‌کند از عمل صالح، کافران پاداش برند و وارد بهشت شوند تا به میزان عملشان بهره مند شوند، و سپس از آن جا به جایگاه خود در عذاب دائم روند.»

در الدرالمنثور، ابن مردویه از جابر روایت می‌کند که حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) «فَاَمَّّا الَّذینَ شَقُوا» را تا «إلّا ما شاءَ رَبُّکَ» تلاوت کردند و فرمودند: «اگر خداوند بخواهد مردمانی اهل عذاب از جهنم خارج و وارد بهشت گردند، چنین می‌کند.» همچنین در آن آمده است، ابن مردویه از قتاده روایت کرده که او آیه‌ی: «فَاَمَّا الَّذینَ شَقُوا» را تلاوت کرد و سپس گفت: «أنس بن مالک از قول حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کرد که حضرت فرمودند: «گروهی از مردم از آتش خارج می‌شوند، ولی ما مثل مردم حروراء نمی‌گوییم.» این کلام از قتاده است و مردم حروراء گروهی از خوارجند و به خلود اهل جهنم اعتقاد دارند. در تفسیر البرهان از حسین بن سعید اهوازی در کتاب الزهد با اسناد به محمد بن مسلم آمده است که می‌گفت: «از امام صادق (علیه السلام) درباره‌ی جهنمیان پرسیدم. حضرت فرمودند: از آن خارج می‌شوند و به چشمه‌ای نزدیک در بهشت به نام چشمه‌ی حیوان آورده می‌شوند و از آب چشمه به آنها پاشیده می‌شود و همچون گیاهی رشد می‌کنند و گوشت و پوست و موهای آنها می‌روید.»

علامه طباطبایی به بحث و پژوهش این مشکل و ارائه‌ی راه حل مناسب بر آن در المیزان به مناظره‌ی معتقدان به این عقیده و تحلیل آرای آنها پرداخته و به این جا رسیده است که، امر بر آنها در دو آیه از دو جهت مشکل ایجاد کرده است: «1- تعیین خلود ابدی به مدت دوام آسمانها و زمین که این دو ابدی نیستند. 2- تعیین امر جاودانی که از قیامت آغاز می‌شود و ماندن دو گروه در بهشت و جهنم و استقرار آنها تا زمان وجود آن تا قیامت؛ یعنی آسمانها و زمین.»
وی توانسته است به اعماق مسأله نفوذ کند و حکم استواری ارائه دهد؛ آن جا که می‌گوید: آنچه که قطعی است این که، خداوند در کلامش می‌گوید: در آخرت هم زمین و آسمانهایی است- هر چند به نوعی با دنیا فرق دارد- می‌فرماید: یوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (8). و با حکایت از حال بهشتیان می‌گوید: وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیثُ نَشَاءُ (9). و با وعده به مؤمنان و توصیف آنها می‌فرماید: اَولئِکَ لَهُم عُقبَی الدّارِ (10). پس آخرت هم آسمانها و زمینی دارد، چنان که بهشت و جهنم و ساکنانی دارد. خداوند سبحان همه را چنین توصیف کرده است: ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللهِ باقٍ (11). پس، حکم به ماندگاری کرده است نه فنا.
«تعیین بقای بهشت و جهنم و ساکنان آن به مدت دوام آسمانها و زمین، از جهت آن است که آسمانها و زمین به طور مطلق و از آن جهت که آنها آسمانها و زمین همیشگی و ابدی‌اند. این آسمانها و زمینی که در این دنیا بر این نظام مشهود هستند، فنا می‌شوند، اما آسمانهایی که مثلاً بهشت را سایه می‌افکنند و زمینی که بر آن است و به نور پروردگارش روشن شده‌اند، ثابت و پایدارند. پس جهان هرگز از آن دو خالی نیست؛ به این وسیله آن دو اشکال رفع می‌شود.»
از وجوه پذیرفته شده‌ای که منطق برخی از مفسران آن را مطرح نموده این است که مراد از دخول در آتش، واردشدن در ولایت شیطان؛ و واردشدن در بهشت، در ولایت خداوند قرار گرفتن است. چون ولایت خداوند همان آتشی است که در بهشت آخرت ظاهر می‌شود و سعادتمندان در آن از نعمتها برخوردارند؛ و ولایت شیطان به صورت آتش در می‌آید و گناهکاران در آن در عذابند. این، از آیات دال بر تجسیم اعمال استنباط می‌شود. پس بدان به سبب بدیشان وارد آتش می‌گردند و چه بسا اگر عنایت و توفیق نصیب آنها گردد؛ از آن خارج می‌شوند؛ مثل کافر بعد از کفرش و گناهکار پس از توبه و نیکان به واسطه‌ی نیکیشان وارد بهشت می‌شوند و چه بسا از آن خارج گردند، اگر شیطان آنها را گمراه سازد و در زمین ماندگار گردند و از هوای نفسشان پیروی نمایند؛ مانند مؤمن مرتد گردد و نیکوکار به بدی گراید.
در جای دیگری از قسم اول المیزان، علامه می‌گوید: «اما نعمت و عذاب عقلانی عارض بر نفس از جهت تجرد نفس و تخلق به اخلاق و ملکات نیکو یا زشت و کسب احوال زیبا و زشت، همه‌ی اینها احوال و ملکاتی هستند که برای نفس آن صورت زشت یا زیبا ظاهر می‌گردد، و از نیکی آن لذت می‌برد- اگر ذات آن سعادتمند باشد- از زشتی آن در عذاب است چه آن که ذات آن خوشبخت، و چه بدبخت باشد. این صورتها اگر در نفس رایج نباشند و با ذات آن سازگاری نداشته باشند، نابود خواهند شد؛ چون قسر و اجبار دائمی را کژی نیست؛ و این نفس همان نفس ذاتاً خوشبخت است و بر آن، هیأتها و صورتهایی زشت هستند که ممکن است از میان بروند، مثل نفس مؤمن گناهکار. اما هیأتهای زشت که در نفس راسخ شدند و به صورتها یا همچون صورتهای جدید تبدیل شدند، به شیء نوع تازه‌ای می‌بخشد؛ مثل انسان بخیلی که بخل، صورت انسانیت گشته است؛ مقل نطق برای حیوانیت او که او را به نوع تازه‌ای تحت نام حیوان می‌گرداند. پس انسان بخیل هم نوع تازه‌ای تحت نوع انسان قرار می‌گیرد. پیداست که این نوع، فی نفسه نوع مجردی است و دائم الوجود است؛ مانند این انسان معذب به لوازم ملکات، او از طرفی، مثل کسی است که به بیماری مالیخولیا یا کابوسی مستمر مبتلا شده است؛ چون پیوسته از قوه‌ی خیال او صورتهایی وحشتناک و زشت که آن را عذاب می‌دهد، صادر می‌شود و او همان کسی است که آن را بدون اجبار مجبور کننده‌ای به وجود می‌آورد. او هر چند از حیث صدور از نفسش دردمند نیست، اما از این جهت که از عذاب رهایی ندارد- اگر بعدها به آن مبتلا نشود- در عذاب است و اگر به آن مبتلا شد، دوست دارد از آن بگریزد. این حد بر امور زشت و صورتهای نازیبا که انسان بد در آخرت روبه رو می‌شود، صادق است. این چنین است عذاب که از انسانی بد که بدبختی برای او لازم است، منقطع نمی‌گردد.

پی‌نوشت‌ها:

1- شگفتا از آن شبی که گویی ستارگانش با ریسمانی خیلی محکم به کوه یذبل بسته شده‌اند.
2- یونس (10)، آیه‌ی 26 : اینان اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند بود.
3- همان، آیه‌ی 27: آنان همدم آتشند، که در آن جاودانه خواهند بود.
4- نساء (4)، آیه‌ی 93: و هر کس عمداً مؤمنی را بکشد کیفرش دوزخ است، که در آن ماندگار خواهد بود.
5- واقعه (56)، آیه‌ی 17: بر گردشان پسرانی جاودان [به خدمت] می‌گردند.
6- هود (11)، آیات 106 و 107: و امّا کسانی که تیره بخت شده‌اند، در آتش فریاد و ناله‌ای دارند تا آسمانها و زمین برجاست در آن ماندگار خواهند بود، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، زیرا پروردگار تو همان کند که خواهد.
7- همان، آیه‌ی 108 : و اما کسانی که نیکبخت شده‌اند، تا آسمانها و زمین برجاست در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، [که این] بخشی است که بریدنی نیست.
8- ابراهیم (14)، آیه‌ی 48: روزی که زمین به غیر این زمین و آسمان [به غیر این آسمانها] مبدل گردد و [مردم] در برابر خدای یگانه قهار ظاهر شوند.
9- زمر (39)، آیه‌ی 74 : و گویند: سپاس خدایی را که وعده‌اش را بر ما راست گردانید و سرزمین [بهشت] را به ما میراث داد؛ از هر جای آن باغ [پهناور] که بخواهیم جای می‌گزینیم.
10- رعد (13)، آیه‌ی 22 : ایشان راست فرجام خوش سرای باقی.
11- نحل (16)، آیه‌ی 96: آنچه پیش شماست تمام می‌شود، و آنچه پیش خداست پایدار است.

منبع مقاله :
عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم