رقص و مراقبه از نظر اشو
مراقبه، هدیهای الهی است و هر از گاهی از سوی آسمان فردی حمایت میشود و این از طریق مراقبه است و هر کسی که به آن میپردازد آسمانی است. (2) مراقبه یعنی رهایی از تمامی خرافات و مهملاتی که جامعه به مانند قید به دست و پای انسان میزند. هنگامی که غبار از آینهی دل انسان زدوده شد، حقیقت آنگونه که هست انعکاس مییابد. این همان حقیقت است که برای نخستین بار سبکی آن را انسان احساس و تجربه میکند.
نخستین گام پس از نابودی افکار، سکوت ذهن و آرامش درون است. مراقبه با کنترل فکر آغاز میشود و قدم دوم در مراقبه، کنترل احساسات است که نسبت به مرحلهی قبلی حساستر و از ژرفای بیشتر برخوردار است. هنگامی که این دو مرحله انجام شد، متوجه میشویم که کنترل کنندهای هم در کار نیست؛ زیرا دیگر چیزی برای کنترل باقی نمانده است. این سکوت و آرامش غایی است و این نیروانه است. او میگوید:
تمام هنر مراقبه، ایجاد آرامش، سکوت و سروری جاودانه در وجود تو است که معجزهوار درونت را سرشار میسازد. مراقبه خود موانع را حذف میکند. صخرهها را به کناری میراند و به جریانش ادامه میدهد. آنگاه زمانی فرامیرسد که درمییابی هیچگونه وابستگیای به بیرون نداری و آزادی و استقلالی عظیم نصیب شده و تو را از همه کس بینیاز ساخته است. در تنهاییات میتوانی به اوج سرور و شادی دستیابی. تنهاییات فروزان است و دیگر نشانی از بیکسی در آن به چشم نمیخورد و سرشار است از نشاط، رقص، ترانه، شعر و موسیقی. (3)
اشو در رابطه با درون دو راه پیش روی انسان میبیند:
یکی راه اخلاق یا تزکیه و دیگری راه مراقبه و رسیدن به حالت بیذهنی. اشو در این رابطه، مراقبه را پدیدهای مقابل تزکیه یا فرااخلاق قرار میدهد و با طعنی به اخلاق از اینکه معلم اخلاق باشد تبری میجوید.
من درس تزکیهی نفس و درس اخلاق نمیدهم. من فقط درس مراقبه میدهم تا تو بتوانی از دست ذهن رها شوی. (4)
یکی از آثاری که به نام اشو منتشر شده است، مجموعه کتابهای مراقبه اشو میباشد. این مجموعه در 12 جلد منتشر شده و هر یک عناوین مستقلی دارد. این عناوین عبارتند از: خود را به هستی واگذار، بگو آری! عشق پرندهای آزاد است، زندگی موهبتی الهی است، بیگانه در زمین، چراغ راه خود باش، پرواز در تنهایی، دل به دریا بزن، من درس شهامت میدهم، با خود یکی شو، قطرهای در دریا و مراقبه، هنر شور و سرمستی.
این مجموعه کتابها توسط آقای مجید پزشکی در سال 1385 و با کمک نشر هودین در اصفهان منتشر شده است. در این مجموعه، مراقبههای اشو براساس 12 ماهِ سال و به دو صورتِ مراقبههای روزانه و مراقبههای شبانه و گاهی به صورت مراقبههای شامگاهی و مراقبههای سحرگاهی بیان میشود. جالب است به یکی از این مراقبههای مربوط به ماه هفتم و با عنوان مراقبهی روزانه اشاره شود.
تا زمانی که به رقص درنیایی و آواز نخوانی، تا زمانی که زندگی را جشن نگیری، آماده پذیرش خدا نخواهی بود. خدا جشن شادی است. خدا رقص و پایکوبی و آواز و ترانه است. (5)
اشو اثر دیگری دارد با عنوان مراقبه، هنر وجد و سرور. در این کتاب از ساز و کارهایی برای مراقبه نظیر یوگا، بیدارسازی کندالینی و نیروی جنسی سخن به میان آمده است. مراقبه دارای شیوههای مختلفی است که آنها را میتوان به دو بخش تقسیم کرد؛ شیوههای دیرینه و شیوههای نو. یکی از ابداعات اشو ارائه شیوههای جدید در رابطه با مراقبه است. شیوههای مراقبه در 20 سال گذشته به کوشش اشو نوآوری شده است و امروز این تکنیکها در برنامهی مراقبه «کمون بینالمللی اشو» که پایگاه آن در پونای هند است عرضه میشود.
رهروان اشو که معروف به «سان یاسین» هستند (6) به گونهی فردی یا گروهی این تکنیکها را به صورت منظم تمرین میکنند. تکنیکهای مراقبه اشو به گونهای طراحی شدهاند که با موسیقی ویژهای انجام گرفته، نوارها و سی دیهای این موسیقیها از انجمن اشو قابل تهیه است. برخی از این تکنیکها و شیوهها عبارتند از (7): مراقبه بینظم، مراقبه کندالینی، ناتاراج، نادا برهما، دوانانی، گوری شانکارا، ماندالا و مراقبه چشم سوم. نمونهای از این روشها ناتاراج میباشد، این روش دارای سه گام است: گام نخست چهل دقیقه رقصیدن است و گام دوم شامل 20 دقیقه خاموشی و نظارهگری رقص درونی است و گام سوم را جشن و پایکوبی و شادکامی تشکیل میدهد.
اشو بارها از رقص چون یک تکنیک مراقبه سخن گفته است. شیوه رقص را افراد بسیاری به کار بردهاند. زمانی که رقص هست، رقصنده نیست؛ تنها رقص وجود دارد.
بسیاری از شیوههای اشو از رقص بهره میگیرند. ناتاراج تنها یک رقص است. رقصی است که مراقبهای کامل است. (8)
این بود ماجرای مراقبه و روشهای آن از نظر اشو. اما مراقبه در اسلام و عرفان ناب قرآنی رویکرد و غایت دیگری دارد. در عرفان اسلامی مراقبه به عنوان برنامه روزانه برای سالک مطرح است. سالک هر روز دارای چهار برنامه است که عبارتند از: مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاتبه. رهرو طریق حقیقت صبحگاهان با خدا عهد و پیمان میبندد تا عیوب و اشتباهات خود را ترک کند و طبق رضایت حق عمل نماید. این عهد، پیمانی قلبی است که میان بندهی خدا و خدا بسته میشود. او در طول روز از نفس خود مواظبت میکند تا آنچه را که به آن عهد بسته است وفادار بماند. مراقبهای که سالک در طول روز انجام میدهد در ادامه عهدی است که به هنگام شروع روز با خدا بسته است. وی به هنگام شامگاهان اعمال روزانه خود را مرور میکند تا ببیند کدام یک از آنها با مشارطه او مطابقت دارد و کدام ندارد. به تعبیری او حساب خود میکشد و محاسبهی نفس مینماید. وضعیت او از دو حال بیرون نیست؛ یا به عهد خود عمل کرده است که شکر بر او واجب میشود یا پایبند به پیمان خویش نبوده است که معاتبه نفس میکند. بنابراین مراقبه نفس برنامه روزانه سالکی است که قصد لقاء حق کرده است و به عنوان رکنی از مشارطه و محاسبه محسوب میگردد.
علاءالدوله سمنانی بر این باور است که مراقبه نگهبانی از اعمال خویشتن است. (9) سالک باید مواظب سود و زیان خود باشد و با دقت واردات قلبی خود را مراقبت کند. او باید وقتشناس باشد و حساب لحظه لحظه وقت خویش را بکشد.
کمالالدین خوارزمی معتقد است (10) که مراقبه آن است که انسان پیوسته چشم خویش به سوی دوست دارد و همتش جز بر دیدار او نباشد. سالک باید روح خود را در معرض نفحات الهی قرار داده، مترصد جذبات الهیه باشد. او باید از سر غیرت دیده از جمال یار برندارد و چشم دوگانهبین نداشته باشد. او باید با درد فراق همخانه گردد و از خویش بیگانه شود تا هستی مطلق را دریابد.
مؤیدالدین جندی مراقبه را آن میداند (11) که سالک درون خود را برای خدا کاملاً خلوت کند. او باید در همهی اوقات نگران دل خویش باشد تا چه خاطری از درون او سر برآورد. اگر واردات قلبی، شیطانی باشد باید آن را نفی کند و اگر روحانی باشد، خدای را شکر و بدان عمل کند.
کسی که با خدا معامله کرد نباید لحظهای از مراقبت غفلت کند. یک لحظه غفلت خیانت به خود و خداست. بنده خائن سرمایهی خود را هم از کف میدهد. او باید نسبت به تمامی حرکات و سکنات خود مواظبت کند تا جوهر نفیس عمر خویش را آلوده نسازد.
حقیقت مراقبه، ملاحظهی رقیب است. (12) مراقبه آن است که انسان تمام همت خویش به سوی او کند. مراقبه حالتی برای قلب است که اگر درون سالک تحقق یابد، نتیجهی آن معرفت و عرفان خواهد بود. سالکِ مراقب هر لحظه توجه دارد که خدا میبیند. «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى»، (13) لذا او از نفس خویش مراقبت میکند. او خدا را بندگی میکند آنگونه که خدا را میبیند یا بندگی میکند آنگونه که خدا او را میبیند: «اُعْبُدُاللهَ کَأنَّکَ تَرَاهُ فَإنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإنَّهُ یَراکَ (14)».
نقل کردهاند که جوانی در آستانه گناه قرار گرفت. زن به او گفت آیا حیا نمیکنی؟ مرد پاسخ داد از چه کسی حیا کنم؟ زن در پاسخ چنین اظهار کرد: از ناظری که پیش از آنکه تو به من نگاه کنی او به تو نگاه میکند. (15)
همچنین در حدیث قدسی چنین آمده است که در بهشت عدن کسی ساکن میشود که هرگاه گناهی برای او پیش آمد ملاحظه عظمت من کند و مراقب من باشد و مرا رقیب بر خود ببیند: «إنَّمَا یَسْکُنُ جَنَّاتِ عَدنِ الّذِینَ إذَا هَمّوُا بِالْمَعَاصِی ذَکَرَوا عَظَمَتَی فَرَا قِبُونیِ (16)».
مراقبه از نظر عارفی از قرن پنجم هجری، استمرار و تداوم ملاحظهی مقصود است. (17) مراقب عملی قلبی است که انسان باید به یک باره و برای همیشه دل به او سپرد. کسی که دل و دیده را همیشه به دیدار دوست بدوزد، اهل مراقبت است. مراقبه دارای سه درجه است. اولین رتبهی مراقبه آن است که خدا را چنان عظیم بدارد که دیگران را فراموش کند. درجهی دوم مراقبه آن است که همیشه حق را رقیب و شاهد خود ببیند. از اعتراض اعراض کند و بر او هرگز خرده نگیرد. سرکشی و غرور با مراقبت سازگار نیست. آخرین درجهی مراقبه آن است که به کمال توحید نائل آید و اشارات ازلی را در عالم خلقت دریابد. بنابراین مراقبه، دل سپردن به او، رقیب دانستن خدا و احساس حضور دائمی مبدأ عالم میباشد. به راستی این مضامین عمیق را میتوان در کنار مدیتیشن در آیین ذن گذارد؟
به مراقبه با نگاهی دیگر هم میتوان نگریست. مراقبه از زاویهای دیگر، حضور قلب است. در عبادت باید قلب حاضر باشد. حضور قلب در عبادت بدین معناست که عارف قلب خویش را به هنگام عبادت از توجه به هرچیز جز عبادت و معبود خالی کند. یکی از اموری که به حضور قلب مدد میرساند، فراغت قلب است، انسان در شبانهروز برای عبادت وقتی معین میکند و در آن وقت خود را موظف میبیند که اشتغال دیگری غیر از بندگی خدا نداشته باشد، در این میان، مهمترین عبادتها نماز است، لذا خداوند برای آن در شبانهروز زمانهای مشخصی را تعیین فرموده است.
سالک هنگام عبادت قلب خویش را فارغ میکند، او از اشتغالات و هموم دنیوی فراغت یافته، خواطر مشدّد و امور متفرق را از درون خویش بیرون میراند. قلب او یکسره خالص شده، تمرکزی عمیق وجودش را فرامیگیرد. مناجات با خدا همانند گفتگو با یک انسان نیست، باید آن را مهم تلقی کرد و ارزش آن را دانست. ما به سرچشمهی جهان نظر دوختهایم و از این مسیر باید ضعفها و سستیهای خویش را جبران کنیم. سزاست همت خویش را در عبادت واحد کرد، از غفلتها کاست و به معنی واقعی فقط به بندگی خدا پرداخت.
البته ممکن است نفس در ابتدا چموشی کند، ولی با تمرین و توجه و اهمیت بالای حضور قلب میتوان آهسته آهسته آن را رام کرد. مراقبه شرط رام و آرامسازی خاطرههای پریشان است. میتوان از تشتّت نفس جلوگیری کرد و آن را از پریدن از شاخهای به شاخهی دیگر بازداشت. نورانیت در عبادت مشروط به حضور قلب است، سالک با حضور قلب به معدن عظمت و بصیرت قلبی نایل میشود، امام صادق (علیهالسلام) فرمود:
لاحُبَّ لِلرِّجَالِ المُؤمِنِ مِنْکُم إذَا قَامَ فِی صَلاة فَریضَه أنْ یَقْبَلَ بِقَلْبِهِ اِلیَ الله و لَا یَشْغَلَ قَلْبَهُ بِأمِر الدّنیا. فَلَیْسَ مَنْ عَبدٍ یُقبِلُ بِقَلبِهِ فِی صَلاتِهِ اِلیَ اللهِ تَعالیَ، إلّا أقْبَلَ اللهُ إلَیهِ بِوَجْهِهِ وَ أقْبَلَ بِقُلُوبِ المُؤمِنینَ إلیهِ بِالْمَحَبّه بَعْدَ حُبِّ الله اِیّاهُ؛ (18)
همانا من دوست میداریم از شماها مرد مؤمنی را که وقتی در نماز واجبی ایستاد، اقبال و توجه کند به قلبش به سوی خدای تعالی، مشغول نکند قلبش را به کار دنیا، پست بندهای که در نمازش توجه کند به سوی خدا به قلبش، مگر آنگه اقبال کند خداوند به سوی او به وجهش و قلب مؤمنان را متوجه کند به سوی او به محبت بعد از دوستداری خداوند او را.
حضور قلب دو قسم است؛ (19) حضور قلب در عبادت و حضور قلب در معبود. حضور قلب در عبادت هم مراتبی دارد، اولین مرتبهی آن حضور قلب اجمالی است، بدین معنا که عبد به هنگام عبادت اجمالاً توجه داشته باشد که ثنای معبود میکند هر چند حقیقت ثنا و ستایش را واقف نباشد، مانند اینکه کودکی مشغول خواندن قصیدهای بلند و عمیق باشد او هرگز به جزئیات آن قصیده واقف نیست، ولی اجمالاً میداند که قصیدهای والا در مدح انسانی عظیم میخواند. مرتبهی دوم، حضور قلب تفصیلی است. این مرتبه میتواند به صورت توجه به معنای الفاظ و ارکان عبادت باشد و نیز میتواند به صورت وقوف بر اسرار عبادت باشد.
حضور قلب در معبود هم مراتبی دارد که عمدهی آن سه رتبه است؛ حضور قلب در تجلیات افعالی، حضور قلب در تجلیات اسمائی و حضور قلب در تجلیات ذاتی. هر یک از این سه مرتبه، چهار درجه دارد که عبارتند از: مرتبهی علمی، مرتبهی ایمانی، مرتبهی شهودی و مرتبهی فنایی. بر این اساس میتوان گفت که حضور قلب اقسام و درجات متفاوت و گستردهای دارد. لذا راه برای احضار قلب برای همیشه و تا هر مقامی باز است. اگر قلب سالک از پرتو فیض قدسی بهرهمند باشد و پیش از آن قابلیتی در خویش پیدا آورده باشد، آهسته آهسته به حالت صعق نایل آمده با خدا انس حاصل میکند او به مملکت آسمان سفر کرده همنشین حضرت حق میگردد، سالک از این رهگذر به جایی میرسد که بازگشت به عالم کثرت و تشتت برایش سخت و دشوار میگردد حضور قلب برای او صورت باطنی و ملکوتی گشته درونش را بهشت باطنی تشکیل میدهد. او خود را همیشه در محضر حق یافته حضور قلب دائمی پیدا میکند.
اگر مراقبهای که اشو براساس تعالیم آیین بودا یا ذن از آن دم میزند را با حضور قلب در عرفان اسلامی قیاس گیریم به دست میآید که؛ اولاً حضور قلب هدفمند است یعنی قلب باید برای خدا خالص و حاضر گردد تا به او نزدیک شده انیس یار شود. اما مراقبه یا مدیتیشن هدف روشن و واضحی ندارد، گیریم انسان مراقبهای ژرف داشت، پرسشی که به ذهن میآید اینکه تا چه شود؟ و چه امر مهمی تحقق یابد؟ به نظر میرسد سؤالهایی از این دست در مکتب اشو بیپاسخ میماند، البته ممکن است در نهایت آرامش را مطرح کند ولی آرامش هدف نهایی خلقت انسان نیست. گذشته از این آرامش واقعی فقط با اعتماد به خدا حاصل میشود، ثانیاً حضور قلب در عرفان اسلامی درجات و مراتب متعدد و روشنی دارد. اما در مکتب اشو از این مراتب خبری و سخنی نیست. حاصل آنکه مراقبه در عرفان اسلامی راهی است برای تقرب به خدا، نه کسب آرامش انسانی تا مراقبه پدیدهای انسانی و این جهانی شود و ثالثاً مراقبه در عرفان اسلامی با آلودگی همراه نیست، مراقبه پاک انسان را به عوالم پاک میرساند.
پینوشتها:
1. اشو، مراقبه شور سرمستی، ترجمه امید اصغری، ص 29.
2. اشو، شهامت، ترجمه خدیجه تقیپور، ص 193-212؛ اشو، تائوئیزم، ج 2، ص 85-125؛ اشو، آهاین، ترجمه محسن خاتمی، ص 171-198.
3. اشو، مراقبه شور سرمستی، ترجمه امید اصغری، ص 50.
4. اشو، پرواز در تنهایی، ترجمه مجید پزشکی، ص 23.
5. همان، ص 30.
6. اشو، مراقبه، هنر وجد و سرور، ترجمه فرامرز جواهرینیا، ص 357.
7. همان، ص 360-391.
8. همان، ص 365.
9. علاءالدولة سمنانی، چهل مجلس، ص 121.
10. کمالالدین خوارزمی، جواهرالاسرار، ص 229.
11. مؤیدالدین جندی، نفخة الروح، ص 104.
12. ملامحسن فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 8، ص 156.
13. علق: 14.
14. ملامحسن فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج 8، ص 155.
15. همان، ص 156.
16. همان.
17. خواجه عبدالله انصاری، منازل السائرین، ص 63.
18. ابن بابویه قمی، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 163؛ شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 4، ص 686.
19. (امام) روح الله خمینی (رحمه الله)، چهل حدیث، ص 434-437.
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشههای اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}