نویسنده: محمدتقی فعّالی





 
اشو به صورت یک جانبه و به گونه‌ای کاملاً افراطی نسبت به عالم درون تأکید می‌کند. وی تمام اموری را که مربوط به جهان بیرون است محکوم کرده یک‌سره به عالم درون می‌گراید و سعی دارد راه‌های ورود به عالم درون را به دیگران بیاموزد.
«خرد، تجربه درون، بسا آمدند در جستجویش کدامین مزه، آن را تواند گفت؟ (1)» اشو در شرح این شعر کبیر می‌گوید:
درباره‌ی اشیاء می‌توان هرگونه اطلاعاتی را جمع‌آوری کرد ولی این دانشی است که شما از بیرون کسب کرده‌اید. شما اشیاء را از چهار بعد ادراک می‌کنید. می‌توانید دور آنها بچرخید. مثلاً وقتی به یک مبعد هندو می‌روید، می‌توانید دور مجسمه خدای معبد طواف کنید. ولی این طواف ظاهری و بیهوده است،‌ صرفاً یک تشریفات است. مادامی که به عمق و درون چیزی نرویم، اطلاعات ما درباره‌ی آن چیز سطحی است. مهم نیست که از بیرون چقدر درباره‌ی چیزی بدانید، آن اطلاعات از درون آن چیز نیست، هرگز از تجربه‌ی شخصی‌تان به دست نیامده است. درست مثل اینکه برای تماشای اقیانوس بروید و به محض دیدن امواج به خانه برگردید. اقیانوس واقعی، عمق و گنج واقعی اقیانوس در زیر امواج پنهان است. در سطح فقط کف دیده می‌شود. در سطح فقط تضاد، رقابت و عداوت است. در امواج فقط جست و خیز و اغتشاش امواج دیده می‌شود. اقیانوس واقعی زیر امواج است و تنها یک راه وجود دارد که بتوانید اقیانوس را بشناسید و آن شیرجه زدن به عمق آن است و فقط یک نوع شیرجه زدن وجود دارد و آن شیرجه زدن به درون خودتان است. (2)
کبیر در شعری می‌گوید: «به معبد خود درآ، شستشو شو از هر طرف، آنکه بیرون است خشک می‌ماند.» اشو در شرح شعر بیان می‌دارد که معمولاً وقتی باران می‌آید کسی که زیر آن می‌ماند خیس می‌شود. اما کسی که به داخل خانه برود خشک می‌ماند. اما کبیر به گونه‌ای دیگر بیان می‌دارد.
کسی که به داخل خانه می‌رود خیس می‌شود و آن کسی که بیرون می‌ایستد خشک باقی می‌ماند... داستان او از معبد درون می‌گوید، جایی که شهد لاینقطع فرو می‌ریزد. (3)
از نظر اشو ثروت دو گونه است؛ ثروت‌های بیرونی و ثروت‌های درونی. کسی که دارایی‌های بیرونی داشته باشد او در واقع ثروتمند دروغین است، او خودفریبی می‌کند. اما ثروتمند واقعی کسی است که به گنج بی‌پایان درون نائل شده باشد.
ثروت واقعی چیزی درونی است. هیچ ارتباطی با مال و منال ندارد. (4)
از نظر وی انسان که فرمان‌روای درون بشود دارای پادشاهی است. کسی که در عمق وجودش گنجی بیابد خرسند خواهد شد و اربابی خواهد کرد.
تو باید فرمان‌روای دنیای درونت شوی. درون همه‌ی ما قلمرو پادشاهی است، پادشاهی راستین. (5)
او ادامه می‌دهد، امروزه یادگیری کودکان بیشتر از طریق تلویزیون و سینما صورت می‌گیرد. در تمامی موارد خشونت، تجاوز و جنایت الگوست. اما باید از عالم بیرون برید و مسیح‌وار به درون گرایید.
این روالی عادی شده است، زیرا همه در جست‌وجوی بیرون هستند در حالی که گنج در درون است. مسیح بارها و بارها به پیروانش می‌گفت: «پادشاهی خداوند در درون شماست» اما حتی نزدیک‌ترین افراد به مسیح نیز منظور او را درک نکردند. حتی آخرین شب، قبل از اینکه مسیح دستگیر شود، حواریون از او در مورد پادشاهی خداوند در بهشت پرسیدند و آن مرد بینوا همچنان می‌گفت که پادشاهی خداوند در درون شماست! (6)
در عرفان اسلامی توجه به عالم درون به صورت جدی مطرح شده است. اما چندین تفاوت مهم میان درون‌نگری اسلامی و درون‌گرایی اشو وجود دارد که با بیان دو نکته به آنها اشاره می‌شود.

نکته‌ی اول: توازن درون و بیرون

اصولاً هر نظریه یا مکتبی که بعد عرفانی یا معنوی داشته باشد به درون انسان‌ها اهمیت زیادی می‌دهد. به عبارت دیگر درون‌گرایی یکی از اصول مهم هر مسلک معنوی است ولی مهم قیمت آن است یعنی اهمیت دادن به درون به چه قیمتی؟
انسان دارای دو بعد است: بعد درونی و بعد بیرونی. دیدگاه‌ها هم درباره‌ی این دو جنبه انسان متفاوت است، بعضی کاملاً برون‌گرا هستند و درون را نفی می‌کنند. روند علوم تجربی که فقط بر تجربه‌ی و عنصر حس تأکید دارد، جایگاهی برای درون انسان باقی نمی‌گذارد، علم‌گرایی افراطی انسان‌ها را «الینه» کرده و باعث خودفراموشی بزرگ برای بشر شده است. در برابر، برخی دیدگاه‌ها به صحنه آمده‌اند که به شدت درون‌گرا شده‌اند و جنبه‌ی بیرونی انسان را فراموش کرده‌اند. به نظر می‌رسد هر دو رویکرد نادرست است. نگاه درست، جمع میان هر دو جنبه انسانی است بدین معنا که نه بیرون فراموش شود و نه درون بلکه میان این دو توازن منطقی برقرار گردد. نگاه اسلام توازن بین دو عالم درون و بیرون انسان است.
قرآن انسان‌ها را دعوت به مطالعه و کنکاش در درون خود می‌کند: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» (7)؛ «‌ای اهل ایمان بر شما باد توجه به خودتان» در این آیه از انسان‌ها خواسته شده است خود را فراموش نکنند و مبتلا به «الیناسیون» نشوند بیش از آنکه مشغول دیگران باشند به خود مشغول شوند. کسی که خودش را فراموش کند خدا او را فراموش خواهد کرد. باید خودشناسی کرد و با شناخت ابعاد وجود خویش به خداشناسی رسید. به عبارت دیگر آیه‌ی مزبور به معرفت نفس دعوت می‌کند. (8) در باب معرفت نفس احادیث متعدد و متنوعی وارد شده است؛ عارف کسی است که به خود معرفت داشته باشد، بزرگ‌ترین جهل‌ها جهل انسان به خویشتن است. غایت معرفت، خودشناسی است. کسی که خودش را شناخت خدا را شناخت، نافع‌ترین معرفت‌ها، معرفت نفس است و کسی که به خودشناسی نائل شد، نصیب او فوز اکبر است.
این همه، نشان از اهمیت فراوان عالم درون در تفکر قرآنی و اسلامی دارد، اما اسلام بُعد دیگری هم دارد و آن توجه به عالم بیرون است. بخش مهمی از تعالیم اسلامی مربوط به تنظیم جهان بیرونی انسان‌ها است؛ امر به معروف، نهی از منکر، قوانین اجتماعی، کیفری، جزائی، اقتصادی و حتی دعوت اسلام برای تشکیل حکومت، گواهی روشن بر این مدعا است که اسلام دینی کاملاً اجتماعی است. لذا اسلام، خواهان توازن دو عالم بیرون و درون است.
به این مسأ‌له از زاویه‌ی دیگر هم می‌توان نگریست. با نگاه عرفانی انسان‌ها سه دسته‌اند؛ بعضی از آنها برون‌گرای افراطی‌اند، بدین معنا که تمام توجه آنها در شبانه‌روز به عالم بیرون دوخته شده است و هیچ التفاتی به درون خویش ندارند درون این‌گونه افراد با بیرون آنها پر شده است یعنی ذهن و روح آنها مملو از داده‌های خارجی است. آنها قادر نیستند درون خویش را از عالم بیرون جدا کنند و به سمتی دیگر کشانند. پیداست که اکثر آدمیان این‌گونه‌اند.
دسته‌ی دیگر، درون‌گرای افراطی‌اند. آنها که به سمت ریاضات مشقت‌بار می‌روند، از جامعه می‌بُرند و به گوشه‌ی انزوا می‌خزند، عالم بیرون را به فراموشی سپرده یک‌سره مشغول به نفس و ناشناخته‌های آن می‌شوند. این‌ها ارتباط میان عالم درون و بیرون را قطع کرده‌اند و دیگران و جامعه را یک‌سره به فراموشی سپرده‌اند.
عرفان اسلامی هر دو رویکرد را مُنتفی و نادرست می‌داند. انسان در جامعه دارای وظایفی است که ضروری است آنها را انجام دهد از سوی دیگر یک انسان مسلمان و یک مؤمن سالک باید به درون خویش هم بپردازد و آن را از آلودگی‌ها بزداید تا باطنی پاک و خالص بیابد. این حقیقت ما را به یک نظریه‌ای زیبا و دل‌انگیز می‌رساند که آن را می‌توان «جلوت بیرون و خلوت درون» نامید. یک سالک مؤمن باید ضمن آنکه دارای روابط سازنده با دیگران است، درون خویش را از عالم بیرون جدا سازد و باطن خویش را یک‌سره در اختیار خدا قرار دهد او باید اغیار را از نفس خویش بزداید و در درون خود فقط یاد یار را جای دهد. این است تعادل و توازن دو جهان درون و بیرون انسانی براساس تفکر اسلامی.

نکته‌ی دوم: دلیل اهمیت درون

اشو به خوبی پی به اهمیت عالم درون برده و در این رابطه نگرش جالبی را مطرح کرده است اما پرسش مهمی که مطرح است اینکه چرا عالم درون مهم است؟ و به چه دلیل عوامل درونی از اهمیت بالایی برخوردارند؟
واقعیت آن است که دلایل اهمیت توجه به درون انسان‌ها امور متعددی است که بعضی از آنها در کلمات اشو به چشم می‌آید اما اهمیت درون انسان دلیل مهم‌تری دارد که جای آن در اینجا خالی است.
یکی از دلایل اهمیت درون، تفکر مثبت است. اشو بر این نکته پای می‌فشارد که باید نگرش‌های ذهنی خود را اصلاح کنیم. آرامش درونی و نگرش مثبت ذهنی، انسان را به توفیقات بالا می‌رساند. حس رضایت‌مندی عامل اساسی برای رسیدن به شادی است. احساس شادمانی درونی، فرد را قادر می‌سازد تا با دیگران روابط سازنده داشته باشد. ایجاد صفات مثبت نظیر گذشت، صفا و صمیمیت باعث می‌شود سلامت جسمی انسان بازگردد و بهتر بتواند از امکانات مادی و انسانی بهره ببرد. کسی که خواهان خانواده، همسایه یا کشوری خوشبخت است باید کلید آن را در درون خود جستجو کند.
این یکی از دلایل اهمیت داشتن عالم درون است که در کلمات رهروان اشو و دیگر مردان معنوی به وفور دیده می‌شود. این پدیده دلیل دیگری هم دارد. انسان خواهان قدرت است، بشر خواهان بسط توانمندی‌های خویش است. او بدین منظور به تمامی ابزارها و امکانات چنگ می‌زند. در این میان، کسانی نظیر اشو ایده‌ی معنوی را مطرح می‌کنند که آن توجه به قدرت‌های درونی است اگر انسان خواهان قدرت‌های جهانی است بهتر است از توانمندی‌های درونی خویش آغاز کند، کسی که به قدرت‌های نهفته‌ی خویش دست یابد می‌تواند کوه‌ها را جابه‌جا کند. این هم نگرش دیگیریست که درون انسان را در راستای بهره‌مندی بیشتر از امکاناتی بیرونی قرار می‌دهد.
رویکرد سومی وجود دارد و آن اینکه درون انسان را سمومی فراگرفته است. سم‌های درونی انسان نفرت، خشم، کینه و هوس‌ها است این سموم درون انسان را زهرآلود کرده مسموم می‌کند و در این صورت انسان قادر نخواهد بود روابطی سازنده با دیگران برقرار کند او همیشه منفعل است و از داشتن ارتباط فعال با دیگران محروم. لذا باید با تمرین‌ها و تکنیک‌هایی سم‌های درون را بیرون ریزد تا در صحنه جامعه قادر باشد ارتباطی سازنده و فعال با دیگران برقرار کند. نمونه‌هایی از این توصیه‌ها هم در آئین اشو وجود دارد.
تمام رویکردهای سه‌گانه نکات مثبت و زیبایی است که در این‌گونه مکتب‌های معنوی به چشم می‌آید اما در هیچ کدام از تعابیر پیش گفته، خدا جایی ندارد؛ به بیانی دیگر پرداختن به درون انسان‌ها اهمیت دارد تا آدمی تفکر مثبت پیدا کند یا با کسب توانمندی‌های درونی، قدرت‌های خویش را توسعه دهد و یا با زدودن درون از سموم باطنی می‌توان رفتاری مثبت با دیگر انسان‌ها برقرار کند. تمامی این امور به این معنا است که ما عرفان و معنویت را در خدمت انسان و این جهان قرار داده‌ایم و این امر چیزی نیست جز «عرفان سکولار» و عرفان دنیوی، این جهانی و اومانیسمی.
اما اسلام نگاهی متفاوت دارد، توجه به عالم درون دلایلی دارد که مهم‌ترین آن قرب الهی و آشتی با خدا است. تمامی روایاتی که در رابطه با معرفت نفس وجود دارد، شاهد گویا بر این حقیقت است که اهمیت عالم درون به دلیل خداشناسی و نزدیکی به حریم قدس ربوبی است. انسان نازله‌ای از خداست، اگر بخواهد به منزل اصلی خویش بازگردد، راه بازگشت از درون می‌گذرد. هرچه انسان به لایه‌های عمیق درونی خویش بیشتر وقوف یابد، او نزدیک‌تر است و بیشتر قرب الهی را احساس می‌کند. هرچه باطن آدمی پاک‌تر باشد، انسان به او نزدیک‌تر و هرچه آلودگی‌های او فزونی یابد، بُعد انسان هم افزون خواهد شد.

پی‌نوشت‌ها:

1. اشو، راز بزرگ، ترجمه روان کهریز، ص 45.
2. همان، ص 45-46.
3. همان، ص 231.
4. اشو، قطره‌ای در دریا، ترجمه مجید پزشکی، ص 70.
5. اشو، بگو آری، ترجمه مجید پزشکی، ص 38.
6. اشو، پرواز در تنهایی، ترجمه مجید پزشکی، ص 87.
7. مائده: 105.
8. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 6، ص 162-178.

منبع مقاله :
فعالی، محمدتقی؛ (1388)، نگرشی بر آراء و اندیشه‌های اشو، تهران: انتشارات عابد، چاپ اول.