نویسنده: عباس کریم خوانی
ملت به عنوان گروه بزرگ اجتماعی از همان ویژگی هایی برخوردارند که یک گروه از آن مردم برخوردار است. گروه با تجمع گروهی از افراد با بهره گیری از روش های خاص برای دستیابی به اهداف ویژه شکل می گیرد. از این رو همان ویژگی ها و عوامل ایجاد و بقای گروه نیز در ملت ها به شکل قوی تر و کامل تر بروز وظهور می یابد و همان موانع و عوامل فروپاشی می تواند در ایجاد فروپاشی و تشتت ملت نقش ایفا کند. درحال حاضر با نگاهی به برخی از کشورهای جهان که به صورت ملتی از سوی عوامل داخلی و یا حتی خارجی شکل گرفته اند با بحران های هویتی روبه رو هستند و فرآیند بحرانی را طی می کنند. برخی از آنها از یک ملت به همان علل درونی و بیرونی فروپاشیدند وملت های کوچک و ناتوانی را شکل داده اند که توانایی تاثیر بر جریانات داخلی خود را ندارند چه رسد که بتوانند بر جریانات منطقه ای و یا فرامنطقه ای و حتی جهانی تاثیرگذار باشند و یا دستکم از توطئه های دشمنان خویش خود را حفظ نمایند. بهترین نمونه در منطقه بالکان کشور یوگسلاوی است که با تجمع گروه های قومی اسلاوهای جنوبی که هم نژادها روس ها هستند شکل گرفته است ولی به علل داخلی و تحریکات خارجی که منافع خود را در فروپاشی ملتی به نام یوگسلاو می دیدند از هم فروپاشید و به چندین کشور کوچک و میکروسکوپی تبدیل و یا درحال تبدیل شدن هستند. چکسلواکی نیز نمونه دیگری از فروپاشی ملتی و تبدیل به دو ملت است که برای تامین نیازهای ضروری خویش ناچار به واگذاری بخشی از خاک خود به آمریکا برای راه اندازی پایگاه موشکی است که در نخستین تهاجم موشکی مردم آن در معرض خطر قرار می گیرند. این نمونه های عینی و خارجی یادآور این نکته است که بازخوانی علل و عوامل انسجام و شناسایی آن برای تقویت و تحکیم آنها در راستای حفظ هویت ملی تا چه اندازه مهم و اساسی است. از این رو دراین نوشتار کوشش بر آن است تا این عوامل از نگاه روان شناسی اجتماعی مورد بازخوانی و تحلیل قرارگیرد و راهکارهای تقویت آن شناسایی و تبیین گردد. مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

مشخصه های ملت

بی گمان برای ملت مولفه های و مشخصه های چندی بیان می شود. از مهمترین علل و عوامل تشکیل ملت می توان به فرهنگ و تمدن مشترک اشاره کرد. مردمانی در یک محدوده جغرافیایی به علل مختلف از نظر فرهنگی و تمدنی به نوعی از اشتراک دست می یابند که بقای آنان را تضمین و آینده آنها را نشان می دهد. از این روست که می توان گفت که میان گذشته تاریخی یک ملت با حاضر و آینده آنها پیوندی استوار و تعیین کننده وجود دارد که هر نوع گسست فرهنگی به معنا و مفهوم از میان رفتن هویت ملی خواهدبود.
افرادی که در یک محدوده جغرافیایی قرار می گیرند تحت فشار شرایط درونی و بیرونی ناچار می شوند تا از یک شیوه زندگی، خوراک و پوشاک وصنعت و هنر برخوردار گردند. در یک فرآیند به نسبت طولانی اندیشه ها و تفکرات آنان تحت تاثیر عوامل زیست محیطی به گونه ای شکل می گیرد که آنان را از دیگر مردمان بازشناسایی می کند. مجموعه های زیست محیطی و ابزارها و هنرها و تفکرها نوعی اخلاق خاص پدید می آورد؛ زیرا این عوامل سبب می شود تا مردم این منطقه جغرافیایی برای دستیابی به اهدافی چون امنیت و آرامش و آسایش رفتار خاصی را در پیش گیرند که مجموعه هنجارهای اخلاقی آنان را شکل می بخشد و از درون آن هنجارهای رفتاری و باورهای اعتقادی، اصول اخلاقی و سپس سنت ها و آداب و رسوم بیرون می آید و درنهایت به شکل قوانین مکتوب سامان داده می شود. این گونه است که ملتی با فرهنگ و تمدن یگانه شکل می گیرد.
هر چند که در آغاز تشکیل ملتی گروه و یا نژاد و یا گروه زبانی خاصی که اکثریت دارد، به سرعت و شتاب بیش تری به این همگونی و هماهنگی روی می آورد ولی در بلند مدت گروه های قومی و نژادی و زبانی دیگری که در این محدوده جغرافیایی با ویژگی های مشترک زیست می کنند به آنان گرویده و با همدلی و همراهی همان فرهنگ و تمدن را به عنوان بخشی از فرهنگ کلان و عمومی می پذیرند. خرده فرهنگ های جزیی و تغییرات بسیار کوچکی می تواند نسبت به ناحیه و بخشی از بخش یا ناحیه دیگر وجود داشته باشد ولی در آن حد و اندازه نیست که بتواند آنان را از نظر فرهنگی از بخش بزرگ جداسازی کرد. به سخن دیگر هر ناظر بیرونی در نخستین نگاه به این مجموعه ها آن را به عنوان یک واحد شناسایی و معرفی می نماید و تنها زمانی به تفکیک و جداسازی روی می آورد که مدت بسیاری با هریک از خرده فرهنگ ها تعامل و ارتباط داشته باشد تا بتواند آن را به عنوان بخشی مجزا شناسایی و معرفی کند.
بنابراین ملت واقعی و با هویت فرهنگی و تمدن قوی و استوار را نمی توان به سادگی از هم جدا کرد و میان ایشان اختلاف و تضادهای حاد و شدیدی را شناسایی و ردگیری کرد.
تعامل و ادراک های مشترک و پیوندهای عاطفی و وابستگی متقابل درمیان ملت بسیار شدید و قوی است به گونه ای که ناظر بیرونی و یا دشمن بیرونی نمی تواند خلل و ضربه ای به این ارتباط و همدلی و همراهی و ادراک های مشترک وارد سازد.
با نگاهی به ساختار ملت می توان گفت که ملت از نظر ساختاری به گونه ای ایجاد و تشکیل می شود که هر چیزی به درستی در جای خویش قرار می گیرد. هریک از افراد ملت نقشی را به عهده می گیرد و مجموعه ملت با هم ماشین زندگی اجتماعی را به حرکت روبه جلو وامی دارد. بنابراین هر فرد و یا طبقه اجتماعی دارای نقشی مهم و اساسی است که نمی توان آن را نادیده گرفت. هر عضوی هر چند کوچک مانند پیچ و یا بستی است که اگر شل و یا رها شود امکان دارد که ماشین جامعه از حرکت بایستد و یا به سختی حرکت کند.
همان اندازه که یک مسئول دارای نقش و تأثیرگذاری است یک عضو انتظامی و امنیتی نیز دارای نقش مؤثر می باشد. نادیده گرفتن هر عضو و یا نقشی به معنای نادیده گرفتن عضو موثری از ملت و ایجاد و یا بقا و تاثیر آن است.
ملت برای رسیدن به هدف خود می بایست بر تک تک اعضای خود تکیه کند و برای هر یک نقش تعیین شده و برنامه از پیش مشخص شده داشته باشد. به گونه ای که عملکرد بد و خوب هریک از اعضا در پیشرفت و یا پسرفت و یا رسیدن به هدف و یا ناکامی از آن نقش داشته باشد. ملت در این تفسیر همانند اعضای یک تیم فوتبال هستند که هریک در جایی خاص قرار گرفته و با روش خاص و راهبرد و سازوکارهای مشخصی بازی می کند تا به هدف برسد.
البته در یک گروه کوچک به خاطر ویژگی های آن برخی از کارهای از نظر انسجام و هماهنگی و میزان تعامل و ارتباط و سازمان یافتگی به شکل بهتر و آسان تری امکان پذیر است ولی این بدان معنا نیست که در ملت و یا گروه های بزرگ این امور یا موردنیاز نیست و یا غیرقابل تحقق و دست یافتنی باشد؛ زیرا ملت و گروه های بزرگ نیز در حقیقت همان گروه کوچک با مولفه ها و مشخصه های آن است و تنها هزینه و رهبری و وقت و دقت بیش تری را می طلبد. در حقیقت شبکه ارتباطی درمیان ملت از پیچیدگی و دشواری های بیش تری از گروه های کوچک برخوردار می باشد و رهبری و مدیریت سیاسی و اجتماعی کشور بیش تر از طریق عوامل واسطه ای کارها را مدیریت می کند و اهداف و روش های بازی را بیان و به مجموعه منتقل می کند. از این روست که شبکه های ارتباطی در سازمان دهی ملت مهم تر و اساسی تر است. این شبکه ها ارتباطی در مجموعه ملت با اشکال مختلف ایجاد می شود. از این رو می توان شبکه هایی چون شبکه های هم پیوندی و دایره ای و زنجیری و چرخی را در ملت و دولت شناسایی و ردگیری کرد.

وظیفه دولت

رهبری و دولت برای مدیریت کشور و ملت از همه این شبکه های ارتباطی سود می برد. دولت می بایست برای فعال کردن گروه های منفعل سیاسی و یا گروه های بی تفاوت و مشارکت بخشی به همه اعضای ملت از همه ابزارها و شبکه ها بهره برد؛ زیرا گاه نیاز است تا اعضای غیرفعال و یا منفعل را به شکلی وارد چرخه فعالیت سیاسی و مشارکت در حوزه عمل سیاسی کند. بسیاری از مردم و ملت از مدیریت مستقیم و سلطه های از این دست گریزان هستند از این رو می بایست از شبکه هایی استفاده کرد که امکان ارتباطات غیرمتمرکز را فراهم کند. از این روست که مدیریت می تواند با بهره گیری از شبکه های دایره ای و هم پیوند برای ارتباطات با این بخش از جامعه سود برد؛ زیرا این گونه ارتباط روحیه بالاتری را به افراد در همه موقعیت ها اعطا می کند.
کارآمد بودن شبکه های ارتباطی مختلف بستگی به تکلیف، هدف و موقعیتی دارد که ملت و یا مدیریت کشور با آن مواجه و رو به روست. در موقعیت های دشوار و مشکلات کلان و اساسی شبکه دایره ای بیش ترین و شبکه چرخی کم ترین کارایی را برحسب زمان شده برای حل مساله و از میان بردن آن دارا می باشد. شبکه های غیرمتمرکز در یافتن و تصحیح خطاها سرعت بیش تری از شبکه های چرخی دارد. البته به کارگیری شبکه های چرخی این حس را دارد که برای رسیدن به حل مساله و از میان برداشتن مشکل اشخاص به اطلاعات کم تری نیاز دارند.
به هر حال میان دولت و ملت همواره می بایست شبکه های مختلف ارتباطی و تعاملی وجود داشته باشد و تعامل درست و صحیح و منطقی در حال رد و بدل شدن باشد. در غیر این صورت نوعی شکاف میان دولت و ملت پدید می آید که انسجام در سطوح مختلف را می شکند و اتحاد و همدلی و همراهی و همگامی را با مشکل و بحران رو به رو می سازد. این گونه است که شکاف عمیق و ژرفی میان دولت و ملت یعنی بخش مدیریتی و بخش عمل و به سخن دیگر ستاد و صف پدید می آید.
از این روست که برای دست یابی به انسجام نیاز است که تبادل اطلاعات به صورت شفاف و به دور از فریب و نیرنگ و یا پوشش بخشی امنیتی میان سطوح مختلف ملت و دولت در جریان باشد. در حقیقت جریان آزاد اطلاعات میان دولت و ملت نه تنها موجب بحران نمی شود بلکه بر انسجام و اتحاد ملی می افزاید و ملت خود را بخشی از دولت شمرده و در مشکلات همانند خوشی ها خود را در کنار دولت می یابد و چنین احساسی نیز در میان سطوح عالی و ستادی پیش می آید. این گونه است که نه تنها بر مشروعیت سیاسی دولت افزوده می شود بلکه ضریب امنیت جامعه افزوده و کارآمدی دولت و مقبولیت آن دو چندان می شود. این شیوه را می توان در آیات بسیاری یافت و در دولت و نظام ولایی عصر مدینه ردگیری و شناسایی کرد. از این روست که مساله شورا و طرح مسایل حساس در موقعیت های خطیر به طور صریح و شفاف در آیات و روایات نبوی بیان می شود و آن حضرت همگان را در جریان امور و حساسیت مسایل قرار می دهد. تبادل اطلاعات در میان دولت و ملت مدینه و نظام ولایی چنان بالا بوده است که نظام سیاسی عصر نبوی در مدینه را به عنوان نظام ولایی معرفی می کنند که به معنای نظام دوستی است. ولایت به معنایی است که هم عنصر قدرت و هم محبت و همدلی را تبیین و تحلیل می کند.
از آثار و پیامدهای مهم تقویت ارتباط میان دولت و ملت، افزایش اعتماد به نفس عمومی هم در سطح دولت و هم ملت است. این گونه است که جامعه با توجه و آگاهی به ظرفیت ها و تهدیدها می تواند به درستی تصمیم گیری کند و در هنگام مشکلات دولت را در کنار خود حس کرده و یا دولت نیز ملت را پشتیبان فکری و عملی خود بیابد. این گونه است که انسجام افزایش و به حدنهایی خود نزدیک می شود و هرگونه مانع ای را از جلو ملت دولت برمی دارد و عوامل بحرانی و یا آسیب زا را از خود دور می سازد.

انسجام، روح نزدیکی ملت و دولت

اما انسجام چیست؟ در روان شناسی اجتماعی مساله انسجام را این گونه تعریف می کنند: روح نزدیک بودن. به این معنا که هر یک از اعضای ملت دولت خود با دیگری احساسی نزدیکی می کند و از یک روح جمعی سخن می گوید. برای به تصویر کشیدن یک نقش بر روی صفحه نمایش هزاران یا میلیون ها پیکسل نیاز است. این ها با آن که میلیون ها نقطه هستند یک روح را با خود همراه دارند. یک ملت نیز چنین است. ملت در کنار هم روحی واحد و یگانه ای را شکل می بخشند و با روش خاصی همانند اعضای یک تیم فوتبال هدف خاصی را پی می گیرند. این همان چیزی است که از آن به انسجام ملی یاد می شود. برخی از مفسران ورزشی از تیم هایی که بهترین مواد و نفرات را دراختیار دارند اما نمی توانند این مواد را به هم بچسبانند به عدم وجود روح جمعی یاد می کنند و بر این باورند که این تیم با این ستارگان از انسجام برخوردار نبوده و از روح یگانه ای سود نمی برند. این ستارگان در زمین هرگز نمی توانند ارتباط سالمی با یک دیگر برقرار کنند و به هدف دست یابند. این احتمال وجود دارد که مدیریت در ایجاد ارتباط و تحقق روح جمعی و انسجام ناتوان بوده است و یا حتی میان اعضا و ستارگان تیم دشمنی را پدیدآورد و ظرفیت ها و توانمندی های آنان را به تهدید برای تیم خود تبدیل کنند واعضای به تیم خود گل بزنند.
عدم نزدیکی روحی و روانی میان اعضای ملت مساله ای عاطفی است که نیازمند ایجاد مواد و عوامل آن است. باید نوعی ویژگی در افراد ایجاد شود تا اشخاص خود را یک واحد بشمارند. هر یک خود را بخشی از یک تن و بدن احساس کنند و در پی آن نباشند که خود را معرفی و یا نمایش دهند. اگر مهاجم گلی را به ثمر می رساند به معنای گل زدن مجموعه تیم و افتخار عمومی است؛ زیرا هیچ یک از ستارگان بی دیگری نمی تواند به هدف برسد.
اگر ملت و دولت به گونه ای عمل کند که یک دیگر را از نظر عاطفی دوست بدارد و خو درا بخشی از ملت و عضوی از اعضای آن بشمارد و بخواهند در کنار یک دیگر باشند این ملت، ملتی منسجم و دارای روح جمعی است. ملتی که دولت و ملت آن از هم جدا و یا بخش های مختلف ملت از یک دیگر جدا باشند و به سوی یک دیگر جذب نشده باشند دولت ملتی از هم فروپاشیده و غیر منسجم است و میزان اشتباه و خطا و بحران درآن افزایش می یابد و از ضریب امنیت آن به شدت کاسته می شود. این گونه است که یا به اهداف خویش دست نمی یابند و با سختی بیش تر به آن می رسند. اما ملت منسجم به هدف خویش به سادگی دست می یابد و کارها به سادگی و اعتماد به نفس بیش تری تحقق و پیش می رود.
منبع: روزنامه کیهان