جامعهشناسی هنر امیل دورکیم
برگردان: علی رامین
دیدگاه نظری امیل دورکیم (1917-1858)، برخلاف کثیری از اندیشمندان بزرگ جامعهشناسی، تا حد زیادی صریح و خالی از ابهام است. توجه عمدهی او معطوف به تأثیر ساختارهای کلان جامعه بر خود جامعه و اندیشهها و کنشهای افراد است. وی در شکلگیری نظریهی ساختاری- کارکردی، با تأکید آن بر ساختار و فرهنگ اجتماعی، سهمی سترگ دارد. بنابراین، در فرصت کنونی میکوشیم چشمانداز نظری دورکیم را با تأکید بر تعلقات جامعهشناختی کلان او و مفاهیم مرتبط با آن به اجمال توصیف کنیم.
1. واقعیات اجتماعی
دورکیم برای مستقل ساختن جامعهشناسی از فلسفه و ایجاد چیستی روشن و مجزایی برای آن، احتجاج کرد که موضوع مشخص جامعهشناسی باید مطالعهی واقعیات اجتماعی (1) باشد. مفهوم واقعیت اجتماعی دارای ارکان مختلفی است، ولی آنچه در تفکیک جامعهشناسی از فلسفه نقشی حیاتی دارد، این اندیشه است که واقعیات اجتماعی را باید همچون چیزها (2) بنگریم. یعنی واقعیات اجتماعی، باید همچون چیزها، موضوع مطالعات تجربی قرار گیرند نه تفحصات فلسفی. دورکیم بر این باور بود که دربارهی اندیشهها میتوانیم شناختی درونبینانه (یا فلسفی) داشته باشیم، ولی چیزها نمیتوانند صرفاً با تأملات ذهنی شناخته شوند؛ برای شناخت آنها نیازمند دادههایی خارج از ذهن هستیم. دورکیم همچنین تلاش میکند که جامعهشناسی را از روانشناسی تفکیک کند. میگفت موضوع روانشناسی مطالعهی واقعیات روانشناختی است که نسبت به فرد حالت درونی دارند، حال آنکه موضوع جامعهشناسی، واقعیات جامعهشناختی است که نسبت به فرد، بیرونی و الزامآور (3)ند. هرچند این تفکیک شاید امروز اعتبار زمان دورکیم را نداشته باشد، به لحاظ تکوین علم جامعهشناسی و شکلگیری استقلال آن بسیار مؤثر بوده است.دورکیم واقعیات اجتماعی را به دو گروه بزرگ تقسیم میکند: مادی و غیرمادی. از بین این دو گروه، واقعیات اجتماعی مادی (4) وضع روشنتری دارند زیرا هستیهای مادی و عینیاند، ولی در جامعهشناسی دورکیم از اهمیت کمتری برخوردارند. بسیاری از دادههای آماری که در جامعهشناسی استفاده میشوند- مانند میزان ازدواج و طلاق در سال، درآمد سالانهی گروهها و خرده گروههای اجتماعی، میزان مشارکت مردم در انتخابات اجتماعی سیاسی و جز اینها- در زمرهی واقعیات اجتماعی مادیاند. ولی بخش عمدهی جامعهشناسی دورکیم بر مطالعهی واقعیات غیرمادی متمرکز است. اما واقعیات غیرمادی کدام واقعیاتاند؟ آنچه را جامعهشناسان امروز هنجارها (5) و ارزشها (6) مینامند مثالهای گویایی برای واقعیات اجتماعی غیرمادیِ مورد نظر دورکیماند. در این جا این سؤال مطرح میشود که واقعیات اجتماعی غیرمادی چگونه میتوانند نسبت به فرد برونی باشند؟ پیش از آن که پاسخ این سؤال را بدهیم به چند مثال توجه کنیم. امانتداری یک ارزش و خیانت در امانت یک ضدارزش است. ممکن است آنها مانند میانگین درآمد یک فیلمساز در کشور الف ماهیت عینی و برونذهنی نداشته باشند، ولی برای افرادی که بخواهند همساز جامعه باشند، هستیهایی عینی و الزام آورند. البته دورکیم خود برای توضیح واقعیات اجتماعی غیرمادی، آنها را با واقعیات روانشناختی- که به فرایندهای ذهنی و روانی افراد مربوط میشود- قیاس میگیرد، ولی شاید در زمان حاضر با بهرهگیری از یکی از آراء کارل پوپر (فیلسوف اتریشیالاصل انگلیسی) بتوانیم به نحو روشنتری آن را تشریح کنیم. پوپر در کتاب حدسها و ابطالها، واقعیت عینی را واقعیت بین الاذهانی (7) میداند. بنابراین، شاید بتوانیم بگوییم که واقعیات اجتماعی غیرمادی واقعیاتیاند که ماهیت مادی ندارند ولی در ذهنیت مشترک جامعه وجود دارند. در نتیجه نسبت به تک تک افراد برونی و الزام آورند.
چنانکه گفتیم، واقعیات اجتماعی در جامعهشناسی دورکیم نقش محوری دارند. برای آن که درک روشنتری از اندیشههای دورکیم دربارهی روابط میان این پدیدارها داشته باشیم، مفید است که به سطوحی که وی برای واقعیات- اجتماعی قائل شده است توجه کنیم.
سطوح عمدهی واقعیات اجتماعی در جامعهشناسی دورکیم به ترتیب زیر قابل دستهبندیاند:
الف) واقعیات اجتماعی مادی
1. جامعه (شامل جوامع در ابعاد و سطوح مختلف، تقسیم کار اجتماعی)
2. ارکان ساختاری جامعه (نهادهایی همچون کلیسا و دولت و روابط خویشاوندی)
3. ارکان شکلشناختی (8) جامعه (مانند توزیع جمعیت، شبکههای ارتباطی، و برنامههای مسکن)
ب) واقعیات اجتماعی غیرمادی
1. اخلاقی و دین
2. وجدان جمعی (9)
3. بازنمودهای جمعی (10)
4. جریانهای اجتماعی
میتوانیم منطق نظریهی دورکیم را در تحلیل وی از تکامل جهان مدرن در یکی از مهمترین آثارش، تقسیم کار در جامعه (11)، پی بگیریم.
2. تقسیم کار در جامعه
دورکیم برای بحث دربارهی تقسیم کار در جامعه، بین دو گونه جامعه تفکیک قائل میشود: 1) گونهی ابتداییتر که ویژگی آن همبستگی مکانیکی (12) (یا خود به خودی) است با ساختار بالنسبه یکپارچه و تقسیم کار اندک یا بدون تقسیم کار. 2) گونهی مدرنتر که ویژگی آن همبستگی ارگانیک (13) (یا اندامی) است که از تقسیم کار بسیار وسیعتر و ویژهکارانهتری برخوردار است. در نگر دورکیم، تقسیم کار در جامعه یک واقعیت اجتماعی مادی است که مستلزم میزانی از تخصصی شدن کارها یا مسئولیتهاست که در جامعه شکل میگیرد. انسانها در جوامع ابتدایی به طور فردی یا خانوادگی کارهای مختلفی را انجام میدهند که پاسخگوی نیازهای زیستی آنهاست. به عبارت دیگر، یک فرد در جامعهی ابتدایی یک انسان همه کاره است. در مقابل، کسانی که در جوامع مدرنتر زندگی میکنند به مشاغل تخصصیتری میپردازند و حوزهی بسیار باریکتری از کارها و مسئولیتها را برعهده میگیرند.دگرگونیهایی که در تقسیم کار صورت گرفته برای ساختار جامعه نتایجی بس سترگ داشته است، و برخی از نتایج مهمتر آنها در تفاوتهای بین دو گونهی همبستگی- مکانیکی و ارگانیک- انعکاس یافته است. دورکیم ضمن بحث دربارهی همبستگی، به شیرازهی اجتماع، یعنی آنچه هستی جامعه را حفظ میکند، میپردازد. جوامع ابتدایی به علت تشابهات نهفته در همبستگی مکانیکی به صورت یکپارچه درمیآیند و این یکپارچگی ناشی از همسانی و همانندی اشتغالات افراد و چگونگی زندگی آنهاست.
به مرور که جوامع رشد میکنند، جمعیت آنها فزونی میگیرد و ضرورت بهرهگیری از منابع کمیاب بیش از پیش محسوس میشود، روابط اجتماعی بر اثر تقسیم کارِ روزافزون، ماهیت پیچیدهتری مییابند. آن همبستگی که در چنین جامعهی رشد یافتهای قوام میگیرد، از نوع همبستگی ارگانیک (یا اندامآور) است که در آن، افراد و گروهها، هرچند وظایف و نقشهای مختلفی را برعهده دارند و همانند هم نیستند، همچون اندامهای یک موجود زنده، برای حفظ شیرازه و انسجام اجتماع خود اثرگذارند. در چنین جامعهای، نظام قانونی جبرانی (14) (بازدارنده) جانشین نطام قانونی سرکوبگر (15) میشود، از شدت و حدّت وجدان جمعی کاسته میشود و حالتی انتزاعیتر مییابد.
چنانکه گفتیم تقسیم کار در نظر دورکیم یک واقعیت اجتماعی مادی است که زمینهساز تعامل (کنش متقابل (16)) افراد در جهان اجتماعی است. مفهوم دیگری را که دورکیم در این زمینه مطرح میکند تراکم پویا (17) است. یعنی در صورتی که افزایش افراد یک جامعه با افزایش تعامل بین آنها همراه باشد (که دورکیم آن را تراکم پویا میخواند)، همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیک مبدل میشود. رشد تقسیم کار موجب میگردد که افراد و ساختارهای اجتماعی که به وجود میآورند مکمل یکدیگر باشند و به مرور همزیستی مسالمتآمیزتری میان آنها شکل بگیرد. علاوه بر آن، فزونی تقسیم کار موجب افزایش کارآمدی میگردد، و درنتیجه منابع رشد میکنند و مردم بیش از پیش به نحو بالندهای در کنار یکدیگر به سر میبرند.
3. بیهنجاری
بسیاری از مسائلی که دورکیم دلمشغولشان بود از دغدغهی وی در خصوص اخلاق عمومی مایه میگیرند. افراد هنگامی با بیهنجاری (18) روبهرو میشوند که با قیود اخلاقی همساز و مشخصی رویاروی نباشند، یعنی در وضعیتی قرار گیرند که در آن هنجارها دچار گسست، آشفتگی، ابهام و تناقض گردند. در نوشتههای دورکیم، مفهوم بیهنجاری بیشتر در دو کتاب او، تقسیم کار در جامعه و خودکشی، به کار رفته است. در کتاب نخست، بیهنجاری در جریان انتقال جامعه از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیک وقوع مییابد. به طور معمول، فزونی و گسترش تقسیم کار، همبستگی اجتماعی بیشتر را سبب میگردد، ولی هر آنجا که سرعت دگرگونی اقتصادی و اجتماعی بیش از آن باشد که نظم اخلاقی بتواند همپای تغییرات مادی در جامعه متحول شود، بیهنجاری رخ میدهد. دورکیم مسئلهی بیهنجاری را در کتاب دیگر خود، خودکشی، پی میگیرد و آن را یکی از علل چهارگانهی خودکشی میداند.4. کارکردگرایی
در جامعهشناسی، پیشینهی بحث کارکردگرایی (19) نخست در قرن نوزدهم به دو اثر امیل دورکیم، تقسیم کار در جامعه و قواعد روش جامعهشناختی، و در قرن بیستم به دو کتاب تالکوت پارسونز (20) (جامعه شناس امریکایی)، ساختار کنش اجتماعی و نظام اجتماعی، بازمیگردد. دورکیم در بحث دربارهی کارکردگرایی از قیاسهایی با زیستشناسی بهره میگیرد. مهمترین قیاس او «قیاس ارگانیک» (21) (یا انداموار) است که در آن، جامعه همچون یک کل انداموار نگریسته میشود که کارکرد هریک از اندامهای آن موکول به کارکرد اندامهای دیگر است؛ درست همانگونه که اندامهای یک موجود زنده برای حفظ یکدیگر و بقای کل موجود انجام وظیفه میکنند. شعر معروف سعدیبنی آدم اعضای یکدیگرند *** که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار *** دگر عضوها را نماند قرار
که در هفتصد سال قبل گفته شده، بیان زیبا و شاعرانهی نظریهی کارکردگرایی است. کارکردگرایی اساس نگرهی دورکیم از همبستگی ارگانیک است. دورکیم بین تبیین کارکردی (22) و تبیین تاریخی (23) فرق مینهد و بر ضرورت هر دو تأکید میکند. تبیین کارکردی، وجود یک پدیدار یا صورت گرفتن یک کنش را براساس نتایج آنها- یعنی نقش آنها در حفظ یک مجموعهی اجتماعی پایدار- تشریح میکند. برای مثال یک جامعهشناس کارکردگرا به خانواده همچون یک نهاد اجتماعی مینگرد که پیرامون ضرورتهای مادی و ارزشهای معنوی خاصی شکل میگیرد: رفع نیازهای معیشتی اعضای خانواده، بارآوردن و پروراندن کودکان و نوجوانان، ایجاد زمینهی مناسب برای عشقورزى و پاسخگویی به نیازهای جنسی، انتقال ثروت انباشته در قالب قوانین ارث به بازماندگان و به طور کلی، تحکیم همبستگی اجتماعی. تبیین تاریخی، تحول و تکوین زمانی و تاریخی همان پدیدارها و کنشها را تشریح میکند.
دورکیم در اثر بعدی خویش، گونههای ابتدایی زندگی دینی، مقدمات بحث ساختارگرایی را مطرح میکند و مفاهیم نخستین آن را با کارکردگرایی خود درمیآمیزد. میگوید کارکردهای اجتماعی باید در بستر ساختارهای اجتماعی تبیین گردند. برای مثال، کارکرد نهاد خانواده یا دستگاه قضایی نمیتواند بیتوجه به ساختار طبقاتی یک جامعه بررسی شود. کارکردگرایی جامعهشناختی پیوند نزدیکی با رهیافت ساختاری- کارکردی در مردمشناسی دارد که میکوشد نظامهای اجتماعی گوناگون در جوامع قبیلهای را براساس تأثیرشان بر همبستگی اجتماعی توضیح دهد.
5. وجدان جمعی / بازنمودهای جمعی
دورکیم علاقهی خود به اخلاق عمومی را به شیوههای گوناگون و با مفاهیم مختلفی پی میگیرد. ابتدا مفهوم وجدان جمعی را مطرح میکند و در کتاب تقسیم کار در جامعه چنین میگوید:مجموعهی باورها و احساسهایی که همهی افراد عادی یک جامعه در آن مشترکاند، نظام معینی را شکل میدهد که حیاتی از آنِ خود دارد و نسبت به افراد، بیرونی و الزامآور است. وجدان جمعی در جوامعِ دارای همبستگی مکانیکی با جوامع دارای همبستگی ارگانیک متفاوت است. وجدان جمعی در جامعهی با همبستگی مکانیکی گسترده و نیرومند و ملموس است و جنبههای گوناگونی از زندگی آدمی را دربرمیگیرد و از طریق بازدارندههای دینی و سنتی، جزئیات اعمال آدمیان را در نظارت خود دارد. جامعه را مافوق فرد و ناظر بر رفتار و کردار او قرار میدهد. لیکن با گسترش شهرنشینی وجدان عمومی رو به افول مینهد، از دامنهی نفوذ آن کاسته میشود، ماهیتی زمینی و انتزاعی مییابد و بازدارندههای آن بیشتر از طریق قوانین مدنی و موضوعه عمل میکنند تا آداب و رسوم و عرف دیرین. رشد فردباوری و انسانباوری (اومانیسم) بنیان وجدان جمعی را سست میکند و دیگر نمیتواند در یک جامعهی مدرن، با حد وسیعی از تقسیم کار اجتماعی، به تنهایی همبستگی اجتماعی را پایدار سازد. در جامعهی ارگانیک، گسترش تقسیم کار (که از طریق تراکم پویای فزاینده صورت میگیرد) خود موجب ایجاد و تحکیم انسجام اجتماع میشود و شیرازهی جامعه را قوام میبخشد.
آنتونی گیدنز (24)، جامعهشناس معاصر انگلیسی، معتقد است که میتوانیم وجدان جمعی را در دو گونه جامعهی واجد همبستگی مکانیکی و ارگانیک با چهار ویژگی بازشناسیم: حجم (25)، شدت (26)، قطعیت (27) و محتوا (28). حجم به شمار افرادی مربوط میشود که متأثر از وجدان جمعیاند. شدت به عمق نفوذ وجدان جمعی در افراد اشاره دارد. قطعیت مربوط به آن است که وجدان جمعی با چه وضوح و شفافیتی تعریف و معین میشود. و سرانجام محتوا مضمون و درونمایهای است که در قالب وجدان جمعی در دو نوع جامعهی مورد بحث اثرگذار میشود. چنانکه اشاره شد، در جامعهای با مشخصهی همبستگی مکانیکی، وجدان جمعی کم و بیش تمامی جامعه و همهی اعضای آن را دربر میگیرد؛ باور افراد نسبت به احکام آن محکم و عمیق است، چنانکه تخطی از آن مجازات و مکافات سنگینی در پی دارد؛ فوقالعاده قطعی و انعطافناپذیر است؛ و درونمایهی آن ماهیتی بسیار دینی و آئینی دارد.
بازنمودهای جمعی بر هنجارها، ارزشها، باورها و همچنین نمادها، نشانهها و تصویرهای مشترک اعضای یک اجتماع دلالت دارد. دورکیم با طرح مفهوم بازنمودهای جمعی در واپسین اثر مهم خود، گونههای ابتدایی زندگی دینی، میخواهد قدرت نمادها و باورهای دینی و آئینی را در برقراری و تحکیم شیرازهی اجتماع نشان دهد. ولی دلالت آن از حد و مرز باورهای دینی و آئینی درمیگذرد و تصویرها و نمادها و نشانههایی را شامل میشود که انتقالدهندهی معانی و مفاهیم قابل درک در اجتماعات مختلف انسانیاند. بازنمودهای جمعی زائیدهی تعامل اجتماعیاند و به نوبهی خود امر تفهیم و تفاهم را امکانپذیر میسازند. زبان از جمله مصادیق عمدهی بازنمودهای جمعی است. در صورتی که هم نظر با دورکیم بر جنبهی ارتباطی هنر تکیه کنیم، هنر نیز یک واقعیت اجتماعی غیرمادی از مصادیق مهم بازنمودهای جمعی است.
6. جریانهای اجتماعی
دورکیم در مجموعهی واقعیات اجتماعی غیرمادی مفهومی مشخصتر و پویاتر را مطرح میکند با عنوان جریانهای اجتماعی (29). جریانهای اجتماعی که انواع جنبشها، رخدادها، دگرگونیها و هیجانهای اجتماعی را شامل میشوند در کتاب قواعد روش جامعهشناختی از جهات کلی و نظری مورد بحث قرار میگیرند. اندیشههایی که در کتاب اخیر پرورانده میشوند، اساس یک الگوی تحقیق تجربی دربارهی موضوعی مشخص و انضمامی (30) قرار میگیرند که دورکیم آن را در قالب کتاب مفصلی با عنوان خودکشی منتشر میکند. دورکیم در خودکشی نشان میدهد که واقعیات اجتماعی، به ویژه جریانهای اجتماعی، نسبت به فرد بیرونی و الزامآورند. به این دلیل خودکشی را انتخاب میکند که بالنسبه پدیداری انضمامی و مشخص است. افزون بر آن دربارهی خودکشی اطلاعات نسبتاً خوبی وجود داشته است، ولی بالاتر از همه این که خودکشی را اغلب مردم در زمرهی شخصیترین و خصوصیترین اعمال یک فرد به شمار میآورند. دورکیم بر این باور بود که چنانچه جامعهشناسی بتواند از عهدهی تبیین پدیداری همچون خودکشی برآید که ظاهراً اقدام و کنشی فردی برشمرده میشود، بسیاری از موضوعات و پدیدارهای دیگری که به سهولت پذیرای تحلیلهای اجتماعیاند میتوانند در شمول پژوهشهای جامعهشناسانه قرار گیرند. واپسین ملاحظهی دورکیم در انتخاب موضوع خودکشی این بود که چنانچه میتوانست جامعهی فکری و فرهنگی فرانسه را نسبت به سودمند بودن یک چنین تحقیق اجتماعی متقاعد سازد، جامعهشناسی فرصت آن را مییافت که در فرانسه و سپس سایر کشورهای جهان ازجمله امریکا و انگلستان به یک رشتهی مستقل دانشگاهی تبدیل گردد.دورکیم در مقام یک جامعهشناس این پرسش را در برنامهی پژوهشی خود قرار نمیدهد که چرا فرد خاصی مرتکب خودکشی میشود. پاسخ به چنین پرسشی در حوزهی کار یک روانشناس است. در واقع میتوان گفت که دورکیم با این تحقیق تجربی خود میخواهد 1) استقلال جامعهشناسی را به مثابه یک علم تجربی از فلسفه و تأملات صرفاً نظری نشان دهد و 2) در عین حال، بر مرز بین جامعهشناسی و روانشناسی- که خود بیش از پیش ماهیت یک علم تجربی را مییافت- تأکید ورزد.
دورکیم میخواهد پدیدار خودکشی را در ابعاد اجتماعی آن بررسی کند و نشان دهد که چگونه واقعیات و جریانهای اجتماعی میتوانند بر میزان خودکشی در جوامع و گروههای مختلف تأثیرگذار باشند. میگوید چنانچه عوامل زیستی و روانشناختی را در میان چند گروه اجتماعی ثابت فرض گیریم، تفاوت میزان خودکشی در گروههای مورد مطالعه، ناشی از تغییراتی در عوامل اقتصادی و اجتماعی، وقوع جنگ، بیماریهای همهگیر، قحطی، انقلاب و دیگر جریانهای اجتماعی خواهد بود. وی در پیگیری هدف خود به گردآوری آمارهای موجود میپردازد و آنها را براساس سن، جنسیت، مذهب، قومیت و روابط خانوادگی تحلیل میکند. حاصل مطالعهی دورکیم حاکی از آن است که در جوامعی که همبستگی اجتماعی بیشتر و وجدان جمعی نافذتر و ملموستر وجود دارد میزان خودکشی از جوامعی که در آنها فردگرایی استوارتر و وجدان جمعی انتزاعیتر و ناملموسترند، کمتر است. برای مثال یک زن شوهردار کاتولیک با چند فرزند احتمال خودکشیاش کمتر از یک مرد پروتستان مجرد و بدون فرزند است.
دورکیم در ساختار تحلیلها و احتجاجهای جامعهشناختی خود دربارهی خودکشی و تدوین یک نظریهی جامعهشناسانه درخصوص آن، چهار گونه خودکشی را از هم بازمیشناسد. این چهار گونه عبارتاند از خودکشی خودخواهانه (31)، خودکشی دگرخواهانه (32) (یا خودکشی ایثاری)، خودکشی ناشی از هنجارگسیختگی (33)، و خودکشی تقدیرگرایانه (34).
خودکشیهای خودخواهانه و دگرخواهانه به روابط فرد با آرمانها و غایات اجتماعی جامعهای بستگی دارد که فرد در آن به سر میبرد. فرد در خودکشی دگرخواهانه بیش از اندازه همبستهی جامعه و محذوب و شیدای آرمانها و مقاصد آن است. بسیاری از حملات انتحاری که از سوی مبارزان بنیادگرا در دهههای اخیر صورت گرفته است میتوانند مصادیق خودکشی دگرخواهانه باشند. برعکس در خودکشی خودخواهانه، فرد همبستگی چندانی با جامعه و آرمانهای گروهی آن احساس نمیکند و در حالتی بیگانه از جمع به سر میبرد. وجدان جمعی و تعلقات جمعی که میتوانند امید زندگی را در وی برانگیزند، نفوذی بر او ندارند. خودکشی خودخواهانه شایعترین نوع خودکشی در جامعهی مدرن است. خودکشی ناشی از هنجارگسیختگی هنگامی به وقوع میپیوندد که فرد نوعی حالت فقدان هنجارها یا تعارض و ناهمخوانی آنها را تجربه کند. خودکشی نوع چهارم، یعنی تقدیرگرایانه، که بیشتر به جوامع ابتدایی مربوط میشود، در تحقیق دورکیم بخش مهمی را به خود اختصاص نمیدهد و وی صرفاً در یک پانوشت به آن اشاره میکند. در این نوع خودکشی، فرد به علت وجود نظامها و سنتهای بسته و مقررات سرکوبگرانه، هیچ روزنهای برای برون رفت از وضع نامطلوب خود نمیبیند و بنابراین خود را تسلیم قضا و قدر میکند. خودکشی بردگان و زنانی در جوامع سنتی که وضعی بهتر از بردگان ندارند میتواند مصداق این نوع خودکشی باشد. (Ibid., 80)
پینوشتها:
1- social facts
2- things
3- coercive
4- material social facts
5- norms
6- Values
7- intersubjectivity، این اصطلاح در جامعهشناسی پدیدارشناختی نیز کاربرد دارد.
8- morphological
9- collective conscience
10- collective representations
11- The Division of Labour in Society
12- mechanical solidarity
13- Organic solidarity
14- restitutive system of law
15- repressive system of law
16- interaction
17- dynamic density
18- anomie
19- functionalism
20- Talcott Parsons
21- organic analogy
22- functional explanation
23- historical explanation
24- Anthony Gidd
25- volume
26- intensity
27- rig dity
28- Content
29- social currents
30- concrete
31- egoistic suicide
32- altruistic suicide
33- anomic suicide
34- fatalistic suicide
رامین، علی؛ (1387)، مبانی جامعهشناسی هنر، ترجمه علی رامین، تهران: نشر نی، چاپ سوم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}