غرور به فتح غَین، یعنی شیطان. در قرآن آمده است: وَ لا یَغُرَّنَّکُم بِاللهِ الغَرُورُ (1). اما به ضم غین همان فریب انسان از متاع دنیاست؛ یعنی از لذات و زیباییهای دنیا فریفته می‌شود؛ در قرآن آمده است: بَل إن یَعِدُ الظّالِمُونَ بَعضُهُم بَعضاً إلا غُرُوراً (2). اغترار یعنی ترک دوراندیشی در آنچه که توقف در آن بدون عذر در پرداختن به آن، ممکن باشد. ابوهلال عسکری در الفروق اللغویه از علی بن عیسی نقل می‌کند که «غرور، توهم حالت شادی در امری که در واقع خلاف آن است.» این بدون شک تعریفی دقیق از غرور است، که یکی از گونه‌‌های فریبِ ظاهر می‌باشد. یا بنا به تعریف خود ابوهلال: «غرور گاهی خدعه، و خدعه گاهی از سر توسع غرور نامیده می‌شود.»
 
ابوهلال در تشخیص بین غرور و خدعه، تعریفی دقیق‌تر از تعریف قبلی ارائه می‌دهد و می‌گوید: «غرور توهمی است که انسان را به انجام کاری که برای او ضرر دارد، وامی‌دارد، مثل این که سراب را آب فرض می‌کند؛ و آبش را ضایع می‌سازد و در نتیجه از تشنگی هلاک می‌شود؛ و از بین بردن آب فعلی است که فریب خوردن از سراب موجب آن شده است. این چنین است فریب ابلیس آدم (علیه السلام) را، که آدم (علیه السلام) خوردن چیز مضر را انجام داد. خدعه آن است که چهره‌ی درست آن از آدمی پنهان می‌ماند و او را به زحمت می‌افکند و اصل آن «خدع الضب»، یعنی سوسمار در لانه‌اش پنهان شد، و «خدعه فی الشراء او البیع» وقتی خلاف آنچه که در اصل بوده را به او نشان داد و به او ضرر رساند. ابوهلال تلاش می‌کند تا تعریف تازه‌ای از غرور به شکلی دیگر ارائه دهد؛ می‌گوید: «اصل غرور، غفلت است و غُر کسی است که امور را تجربه نکرده باشد؛ گویی غرور، شخص مغرور را به ضرری که از آن غافل است، می‌افکند؛ و خَدِع کسی است که حقیقت امر از او پنهان بماند.»

راغب در مفردات می‌گوید: «غرور تمام چیزها مثل: مال، مقام، شهوت و شیطان است که آدمی را می‌فریبد؛ و به شیطان تفسیر شده است؛ چون خبیث‌ترین فریبکاران است؛ و به دنیا چون دنیا هم می‌فریبد، ضرر می‌رساند و می‌گذرد.» و شریف جرجانی در تعریف غرور می‌گوید: «آرامش نفس به هر آنچه که مطابق هوای نفس است و به طبع گرایش دارد.» این تعریف با مجموعه‌ی رذایل و طبایع پستی که به نفس وارد می‌شود منطبق است نه تنها با غرور. و شایسته است که غضب، هوای نفس، شهوت، حسد، کبر، طمع، مقام و دیگر عناصر شر و فساد به آن شناخته شود. بدون شک، بر غرور صادق است، اما در آن چیزی نیست که خاص ماهیت غرور و شخصیت آن باشد. مثل تعریف ابوهلال و تعریفی که از علی بن عیسی نقل کرده است. خوب است اشاره شود که جرجانی تمام تعریفش را از کتاب احیاء غزالی گرفته است.

غزالی تلاش می‌کند تا در این کتاب ابعاد غرور را بررسی کند و در برابر هر سخن خود از این انسانهایی که غرور در قلب و جانشان اقامه نموده؛ یعنی کافران و عاصیان، دو نمونه ارائه دهد. اما غرور کفار؛ نمونه‌اش سخن برخی از آنان در درون و زبانشان می‌باشد که می‌گویند: اگر خداوند معادی داشته باشد ما از دیگران به آن سزاوارتریم و خوشبخت‌تر و سعادتمندتر. چنان که خداوند از قول دو نفری که با هم گفتگو می‌کردند، چنین خبر داده است: وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا (3). منشأ غرور اینها آن است که معتقدند زندگی‌ای جز زندگی دنیا برای انسان وجود ندارد و آنچه که درباره‌ی آخرت و نعمت و عذاب سخن گفته‌اند، خیال شاعران و حیله‌ی ساحران و توهم شعبده بازان است. اگر درست باشد و آخرتی در کار؛ آنها معتقدند که با مؤمنان مساوی‌اند؛ و همان گونه که خداوند آنها را در دنیا از لذتها بهره مند ساخت، در آخرت هم از آن بهره مند خواهند شد.

در همین معنا، از خباب بن أرت روایت شده است که گفت: عاص بن وائل به من بدهی داشت و رفتم تا از او بگیرم، ولی نپرداخت. گفتم: در آخرت آن را خواهم گرفت. گقت: وقتی به آخرت رفتم، اگر آن جا مال و فرزندی داشته باشیم بدهی تو را خواهم پرداخت. بعد این آیه نازل شد: أَفَرَأَیتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنَا وَ قَالَ لَأُوتَینَّ مَالًا وَ وَلَدًا (4). و خداوند هم فرمود: وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیقُولَنَّ هَذَا لِی وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُجِعْتُ إِلَى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنَى (5). همه‌ی اینها ناشی از غرور به خداوند است.

اما غرور نافرمانان؛ یعنی مؤمنانی که بر لبه‌ی پرتگاهند و با پیروی از هوای نفس و میل به شهواتشان به نافرمانی خداوند پرداخته، می‌گویند: خداوند کریم است و ما امید به بخشش او داریم. و به همین اتکا می‌کنند و اعمال و پرداختن به واجبات را ترک می‌کنند، به این گمان که امیدواری مقام پسندیده‌ای در دین است و نعمت خداوند هم گسترده و رحمت او فراگیر و کرم او عام. اگر کسی بپرسد که: اشکال سخن و اعتقاد نافرمانان و گناهکاران کجاست که می‌گویند خداوند بخشنده است و ما به رحمت و آمرزش او امید بسته‌ایم؟ و خودش فرموده است: «من نزد گمان بنده‌ام هستم، پس گمان نیک بر من داشته باشید.»

غزالی در پاسخ به این اشکال می‌گوید: «شیطان تنها با کلامی که به ظاهر پذیرفته و در باطن مردود است، آدمی را می‌فریبد، و اگر زیبایی ظاهری آن نبود، دلها فریفته نمی‌شد. امّا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: زیرک کسی است که نفسش را خوار سازد و برای بعد از مرگ عمل کند؛ و احمق کسی است که از نفسش پیروی کند و آرزومند باشد نسبت به خداوند. این آرزومندی را شیطان تغییر نام داده و امید نامیده است تا نادانان را بفریبد. خداوند امید را شرح کرده و آنان را که امید درست دارند، مشخص کرده است. فرمود: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ (6). پس امید جدای از عمل نیست، بلکه مقرون با آن است و ثواب آخرت پاداشی بر اعمال است نه بر آرزو کردن. فرمود: وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ (7). تمنی و ترجی از اوهام و وسوسه‌‌های شیطان است که در قلبها می‌افکند، و اگر در برخی از موارد قبول افتاد، باز هم گمراهی و فریب شیطان است که در به دام افکندن موفق شده است. خداوند به این مطلب چنین اشاره کرده است: یعِدُهُمْ وَیمَنِّیهِمْ وَمَا یعِدُهُمُ الشَّیطَانُ إِلَّا غُرُورًا (8). به حسن گفته شد: گروهی می‌گویند ما به خدا امید بسته‌ایم، ولی به عمل نمی‌پردازند. گفت: هیهات! اینها آرزوهای آنهاست که به آن دل بسته‌اند؛ کسی که به چیزی امید دارد به آن می‌رسد، و هر کسی از چیزی بترسد از آن می‌گریزد.»
 

هر چیزی که انسان را به سوی عمل سوق دهد، آن امید است؛ و هر چیز که انسان را از تلاش سست نماید و از عمل باز دارد، آرزو و غرور، این آرزو سبب سستی مردم و سبب روی آوردن به دنیا و رویگردانی از خداوند و بی توجهی در تلاش به سوی آخرت می‌گردد. این همان غروری است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن در حدیثی که از طریق ابوثعلبه روایت شده، خبر داده است: «غرور بر قلب مردم آخرالزمان غلبه خواهد یافت.» بر مردمان اولیه‌ی این امت، پیگیری بر عبادتها، ترس از خداوند و قیامت و حسابرسی آن جا غالب بود، و در تقوا و پرهیز از شبهه‌‌ها و شهوتها زیاده‌روی می‌کردند و در خلوتها بر خود می‌گریستند. امر پایانی این است؛ تنها به اصلاح اول آن، اصلاح خواهد شد. اما امروزه امر پایانی آن را، چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود، ملاحظه می‌کنیم: «بر مردم روزگاری خواهد آمد که قرآن در دل مردم همچون لباس بر بدن کهنه می‌گردد؛ تمام کارشان امیدبستن است و هیچ ترسی ندارند. اگر یکی عمل نیکی کند می‌گوید از من پذیرفته می‌شود و اگر بدی کند، می‌گوید، مرا می‌بخشد.»

غزالی پس از این، به تفصیل، به بیان انواع و اقسام فریب خوردگان می‌پردازد و از هر قسم نمونه‌‌هایی همراه با آیات و احادیث و سخنانی از زاهدان و حکیمان و صوفیان ارائه می‌کند. به نظر او، فریب خوردگان بر چهار دسته‌اند: گروه اول، اهل علم، که غرورشان به این است که در علوم شرعی و عقلی زیاد خود را مشغول کرده‌اند و از توجه به جوارح و اطاعت واداشتن آنها غافل شده‌اند و گمان آنها، آنها را فریب داده است به این که علم گسترده‌ی‌شان آنها را به مکانی دور از عذاب خدا خواهد برد و به خاطر احترامی که نزد خدا دارند آنها را به گناهشان مؤاخذه نخواهد کرد؛ و همچنین بر این باورند که آنها از کسانی‌اند که شفاعت آنها درباره‌ی مردم پذیرفته می‌شود. در زیر مجموعه‌ی این گروه، انواع عالمان مثل متکلمان و واعظان، فقها و قضات را جای می‌دهد. برای غرور، راهی به همه‌ی این انواع وجود دارد که با راههای دیگر در ظاهر و شکل و روش هماهنگ نیست.

اما گروه دوم که همان عابدان و اهل عملند؛ کسانی که فریبشان در نماز است، و کسانی در تلاوت قرآن، و کسانی در حج، و عده‌ای در جهاد، و عده‌ای در زهد، که ما به بیان یکی از این انواع، که در آن تذکری است برای کیفیت غرور (فریب) در انواع دیگر، بسنده می‌کنیم. آنانی که به قرائت قرآن فریب خورده‌اند؛ زبان یکی از آنها به تلاوت مشغول است ولی دلش در وادی آرزوها سرگردان؛ چون در معانی قرآن نمی‌اندیشد تا از نهی‌‌های آن نهی پذیرد و از پندهای آن پند، و در برابر امر و نهی آن بایستد و از عبرتهای آن عبرت بگیرد. و دیگر فایده‌‌های زیادی که قاری قرآن آنها را می‌تواند کسب کند؛ امّا فریب آنها در این گمان و خیال رفتن است که ادای مخارج حروف و کلمات آن کافی است، بلکه از فهم معانی عمیق آن و فرورفتن به اسرار دقیق آن، بی نیازند.

در گروه سوم، صوفیان و انواع متعدد آنها جای می‌گیرند. کسانی از آنها مدعی معرفت، مشاهده‌ی حق و رسیدن به مقامات و احوال و ملازمت شهود و وصل به قربند، و از این امور تنها اسامی، الفاظ و ظاهر آن را می‌شناسند و آنها را تکرار می‌کنند و می‌پندارند که این از علم اولین و آخرین برتر است؛ و به فقیهان و مفسران و محدثان و دیگر دانشمندان به چشم خواری می‌نگرند و همه‌ی بندگان را کوچک می‌شمرند و درباره‌ی زاهدان می‌گوید: آنها در سخن گفتن با خداوند در حجابند و مدعی است که واصل به حق است و از مقربان می‌باشد. او نزد خداوند از فاجران و منافقان است و نزد اهل دل از نادانان.

غزالی در گروه چهارم، ثروتمندان و اهل دنیا را جای می‌دهد. سخن در باب اینها را همچون اهل علم و تصوف و زهد، به درازا می‌کشاند، و نیازی به طولانی کردن آن نداریم. مردم از آخرت غافل و به دنیا و لهو و لعب آن، یعنی مال و زن و فرزند، نیازها و آرزوهای بی حد و حصر که تنها به مرگ آدمی پایان می‌یابند، مشغول شدند. مردم به واسطه‌ی باطل از حق در حجابند و به لذتها گرایش پیدا کرده‌اند. آنها فریب خوردگانند؛ چون اینها باقی و جاوید نیستند. به زودی دچار بیم و هراس بزرگی خواهند شد، و مرگ آنها را ناگهان می‌رباید و به خاک تبدیل می‌شوند: فَذَرْهُمْ یخُوضُوا وَیلْعَبُوا حَتَّى یلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (9).
 

نویسنده: صالح عضیمه
مترجم: سید حسین حسینی


پی‌نوشت‌ها:

1- لقمان (31)، آیه‌ی 33: و زنهار تا شیطان شما را مغرور نسازد!
2- فاطر (35)، آیه‌ی 40: نه، بلکه ستمکاران جز فریب به یکدیگر وعده نمی‌دهند.
3- کهف (18)، آیه‌ی 36: و گمان نمی‌کنم که رستاخیز برپا شود، و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از این را در بازگشت، خواهم یافت.
4- مریم (19)، آیه‌ی 77: آیا دیدی آن کسی را که به آیات ما کفر ورزید و گفت: «قطعاً به من مال و فرزند بسیار داده خواهد شد؟»
5- فصلت (41)، آیه‌ی50: و اگر از جانب خود رحمتی- پس از زیانی که به او رسیده است- بچشانیم، قطعاً خواهد گفت: من سزاوار آنم و گمان ندارم که رستاخیز برپا شود و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانیده شوم، قطعاً نزد او برایم خوبی خواهد بود.
6- بقره (2)، آیه‌ی 218: آنان که ایمان آورده، و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده‌اند، آنان به رحمت خدا امیدوارند.
7- آل عمران (3)، آیه‌ی 185: و همانا روز رستاخیز پاداشهایتان به طور کامل به شما داده می‌شود.
8- نساء (4)، آیه‌ی 120: آری شیطان به آنان وعده می‌دهد، و ایشان را در آرزوها می‌افکند. و جز فریب به آنان وعده نمی‌دهد.
9- زخرف (43)، آیه‌ی 83: پس آنان را رها کن تا در یاوه گویی خود فرو روند و بازی کنند، تا آن روزی را که بدان وعده داده می‌شوند دیدار کنند.

منبع مقاله : عضیمه، صالح؛ (1392)، معناشناسی واژگان قرآن (فرهنگ اصطلاحات قرآنی)، ترجمه‌ی سیدحسین سیدی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ چهارم