اخلاق امام حسین علیه السلام

نويسنده: سيد محسن امين
ترجمه: على حجتى كرمانى
وى بيمار بود و به شدت اظهار غم و اندوه مى‏كرد.امام علت آن را پرسيد؟ وى در پاسخ گفت: شش هزار درهم بدهكار هستم.آن حضرت فرمود : من بر عهده مى‏گيرم كه اين مبلغ را بپردازم.وى گفت: من بيم دارم كه قبل از پرداخت بدهى خود از دنيا بروم.امام فرمود قبل از آنكه مرگت فرا رسد، وام تو را پرداخت خواهم كرد .پس آن حضرت پيش از آنكه مرگ او فرا رسد وام او را ادا كردند.
آنگاه كه مروان دستور داد، فرزدق شاعر معروف از مدينه خارج شود، وى به خدمت امام حسين (ع) رسيد.آن حضرت چهارصد دينار به او بخشيد.يكى از حاضرين رو كرد به امام و گفت: به شاعرى فاسق بخشش مى‏كنى؟ فرمود: بهترين بخشش از مال آن است كه با آن آبروى خود را نگاهدارى . رسول خدا (ص) به كعب بن زهير بخشش فرمود. و درباره عباس بن مرداس فرمود: او را از من دور سازيد، تا زبانش از بدگويى به من قطع گردد.
ابن عساكر در كتاب، تاريخ دمشق، آورده است كه شخص فقيرى از اطراف به مدينه آمده بود .در حالى كه قدم مى‏زد خود را به خانه حسين بن على (ع) رسانيد.حلقه در را به صدا درآورد، و به گفتن شعر پرداخت:
امام حسين (ع) كه به نماز ايستاده بود، با شنيدن صداى او نماز را كوتاه كرد، و خود را به مرد عرب رسانيد.همين كه در را گشود، مردى را مشاهده كرد كه فقر و ناتوانى در چهره‏اش نمايان بود.پس بازگشته قنبر را صدا زد و از وى پرسيد: از پول مخارج خانه چقدر نزد تو موجود است؟ قنبر گفت: اى فرزند رسول خدا، دويست درهم باقى مانده كه آن هم به امر شما مى‏بايست بين افراد خانواده شما تقسيم كنم.سپس فرمود، آن را نزد من بياور تا به آنكه از ديگران سزاوارتر است بپردازيم.بدين ترتيب، هر چه بود به شخص فقير بخشيد و اشعارى به شرح زير بگفت:
مرد اعرابى پس از گرفتن عطاى امام بى درنگ اشعارى سرود و گفت:
اما خبرى را كه در كتاب، لواعج الاشجان، از اين بخشش ذكر كرده‏ايم با اين خبر متفاوت بوده و در اين جا مشخص نيست كه روايت مزبور از چه منبعى آورده شده است به اين ترتيب در روايت مزبور آمده است كه: امام (ع) از قنبر پرسيد، آيا از مال حجاز چيزى برجاى مانده؟ قنبر گفت: بلى چهار هزار دينار.آن حضرت پس از آنكه دو بيت شعر بخواند، مبلغ مزبور را با اضافه كردن چيزى بر آن به مرد اعرابى بخشيد.برخى نيز اشعار مزبور را به ابو نواس نسبت داده‏اند كه در مدح امام رضا (ع) سروده است.و الله اعلم.
روزى ابو عبد الرحمن عبد الله بن حبيب سلمى به يكى از فرزندان امام حسين (ع) سوره حمد را بياموخت.همين كه وى اين سوره را براى پدر خود بخواند، آن حضرت به ابو عبد الرحمن هزار دينار و هزار جامه نو عطا كرد، و دهانش را پر از در ساخت، و آنگاه كه علت اين امر را از وى جويا شده و گفتند، در برابر اين كار چگونه بخشش مى‏كنى؟ ، امام (ع) گفت: آنچه را كه من به وى بخشيدم، در برابر اين امر يعنى تعليم سوره حمد بسيار ناچيز است.آنگاه شعرى سروده و گفت:
روزى كنيزى بر امام حسين (ع) وارد شد و دسته گلى به وى هديه كرد.پس آن حضرت، فرمود: تو در راه خداى تعالى آزادى.يكى از حاضرين گفت: چگونه است كه در برابر دسته گلى ناچيز، كنيزى را آزاد مى‏سازى؟ ، آن حضرت فرمود: اين روشى است كه خدا ما را بر آن تربيت كرده است، چنان كه در قرآن كريم خداى تعالى مى‏فرمايد: (و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها) (1)
و بهترين هديه براى اين كنيز آزادى وى بود.
مردى اعرابى به خدمت آن حضرت آمد و گفت: اى فرزند رسول الله (ص) ديه كاملى بر عهده من است و قادر به پرداخت آن نيستم.پيش خود گفتم، بايد نزد كسى بروم كه در ميان مردم از همه كريم‏تر باشد، و كسى را بالاتر از اهل بيت رسول الله (ص) نيافتم.حضرت فرمود:
اى برادر عرب من سه موضوع از تو مى‏پرسم چنانچه يك پرسش را جواب گفتى، يك سوم آن را به تو مى‏بخشم.اگر دو سؤال را پاسخ دهى دو سوم مال را خواهى گرفت و اگر هر سه را جواب گفتى تمام آن را اعطا خواهم كرد.مرد اعرابى گفت، اى فرزند رسول خدا چگونه روا باشد كه شخصى همانند شما كه خود اهل علم و فضيلت هستيد، از فردى مانند من سؤال كند.امام (ع) فرمود، از جد خود رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: المعروف بقدر المعرفة: نيكى و بخشش بايستى به اندازه معرفت و شناسايى هر كس انجام گيرد.
مرد عرب گفت، هر چه خواهيد بپرسيد.چنانچه بدانم جواب خواهم گفت، و اگر ندانم از شما فرا مى‏گيرم و همه نيروها از آن خداست.
حضرت فرمود، افضل اعمال چيست؟
اعرابى عرض كرد، ايمان به خداوند.
ـ چه چيز، مردم را از هلاكت رهايى مى‏بخشد؟
ـ توكل و اعتماد بر خداى تعالى.
ـ زينت آدمى در چيست؟
ـ دانشى كه همراه با حلم و بردبارى باشد.
امام (ع) فرمود، چنانچه به اين فضيلت دست نيابد؟
وى پاسخ داد، مالى كه توأم با مروت و جوانمردى باشد.
فرمود، چنانچه از اين زينت نيز محروم باشد؟ عرض كرد، فقر و پريشانى، همراه با صبر و شكيبايى.فرمود، اگر اين صفت در وجود وى نباشد؟ مرد عرب گفت، در اين صورت، صاعقه‏اى از آسمان فرود آيد و او را بسوزاند، كه شايسته بيش از آن نيست.
پس حضرت بخنديد و كيسه‏اى كه هزار دينار داشت همراه با انگشترى خود كه ارزش نگين آن به دويست درهم مى‏رسيد به وى عطا كرد و به او فرمود: هزار دينار براى اداى قرض خود و دويست درهم را براى هزينه زندگى خود صرف كن.
مرد اعرابى آنها را بگرفت در حالى كه اين آيه را تلاوت مى‏كرد: (الله اعلم حيث يجعل رسالته)، خدا بهتر داند كه پيغمبرى خود را چگونه قرار دهد.
در، تحف العقول، آمده است كه: مردى به خدمت امام حسين (ع) آمد و از وى كمك خواست.آن حضرت به وى گفت، سؤال تنها در سه مورد ممكن است جايز باشد، و آن به وقتى است كه وام سنگينى بر عهده شخص بوده يا بسيار فقير باشد و ديگر در موقعى كه شخص ديه‏اى را بر عهده گرفته است.
و نيز در كتاب مزبور آمده است كه: مردى از انصار به ملاقات امام (ع) آمد و درخواست حاجت كرد.حضرت فرمود، اى مرد انصارى به خاطر بيان حاجت آبروى خود را مريز.نياز خود را در نامه‏اى بنويس و براى من بفرست.انشاء الله خواسته تو را بر خواهم آورد.مرد سائل در نامه‏اى حاجت خود را به اين شرح بيان داشت:
اى ابا عبد الله، من به فلان شخص پانصد دينار بدهكارم و او همچنان درخواست طلب خود را دارد.از او بخواهيد به من فرصت دهد تا گشايشى در كارم پيدا شود.
همين كه امام حسين (ع) نامه او را بخواند به خانه رفت و كيسه‏اى كه محتوى هزار دينار بود، بياورد و به وى بخشيد و فرمود: پانصد دينار براى اداى قرض خود و پانصد دينار ديگر را در جهت مخارج زندگى خود استفاده كن.در نظر داشته باش كه به هنگام اظهار حاجت جز به سه كس مراجعه مكن.: مردى كه به دين معتقد، يا جوانمرد و با مروت و يا داراى حسب و نسب باشد.اما شخص ديندار با توجه به دين خود تو را از انجام خواسته‏ات محروم نمى‏سازد.و آن كس كه داراى مروت و جوانمردى است خود شرم دارد كه نياز تو را انجام ندهد.و آنكه داراى اصل و نسب باشد، به اين امر آگاهى دارد كه تو به اراده خود جهت بيان حاجتى آبروى خود را از دست نمى‏دهى.از اين رو در حفظ آبروى تو مى‏كوشد و حاجت تو را برآورده مى‏سازد .
بخارى در كتاب صحيح خود و ديگران آورده‏اند كه اسامة بن زيد خدمتكار خود را كه نامش حرمله بود، از مدينه به كوفه روانه ساخت تا از على (ع) بخواهد كه مقدارى از مال براى او ارسال دارد، و به وى گفت: مسلما از تو مى‏پرسد كه چرا با او همكارى نكرده‏ام.به او بگو، هر چند كه من مايل به همراهى با شما بودم، اما در عين حال معتقد نبودم كه در جنگ شركت داشته باشم.امير المؤمنين عذر او را نپذيرفت و از بخشش به او خوددارى كرد.پس حرمله نزد امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و عبد الله بن جعفر رفت.آنان خواسته او را انجام دادند و مبلغ زيادى به او بخشيدند.
اما طبق نوشته ابن حجر در كتاب فتح البارى كه در شرح بر صحيح بخارى تاليف گرديده، چنين است كه: علت عدم شركت اسامه در جنگهاى على (ع) اين بود كه وى اعتقادى به نبرد با مسلمين نداشت.از اين رو امير المؤمنين كه ديد وى در جنگ شركت نكرده، از يارى با او خوددارى كرد.امام فرزندان آن حضرت، و عبد الله بن جعفر از اموال خود به او اعطا كردند تا رهسپار مدينه شود.
به نظر نگارنده، عذر خواهى اسامه قابل قبول نخواهد بود، زيرا كه خداى تعالى در قرآن كريم مى‏فرمايد: (فقاتلوا التى تبغى حتى تفي‏ء الى امر الله) (2) ، با آنكه تجاوز مى‏كند جنگ كنيد تا به فرمان خدا باز آيد.
پس بدين جهت كه اسامه از يارى و نصرت با على (ع) خوددارى كرده و از فرمان او سر باز زده بود شايسته بود كه از آن حضرت شرم مى‏كرد و كمك مالى از بيت المال مسلمين نمى‏خواست .حتى در برخى روايات آمده است كه وى اصولا با امام (ع) بيعت نكرد، و چنانچه اين روايت كه امير المؤمنين (ع) از پرداخت مال به وى امتناع كرده درست باشد، خود امرى كاملا صحيح بوده و اسامه نيز بيش از اين شايسته نبوده است.
اما كمك فرزندان على (ع) و عبد الله بن جعفر خود حاكى از كرم و بخشش بنى هاشم و روح بزرگوارى آنهاست كه همواره هر عمل ناروايى را با نيكى و احسان جبران مى‏كردند.و هر چند كه اسامه شايسته كمك نبود و على (ع) نيز از اين امر خوددارى كرد، اما آنان در عوض طبق شيوه كريمانه‏اى كه در خاندان رسالت وجود دارد از دارايى خود به جبران اين امر به كمك وى پرداختند.
احمد بن سليمان بن على بحرانى در كتاب، عقد اللآن فى مناقب الآل، مى‏نويسد: چنين اتفاق افتاد كه روزى امام حسين (ع) پس از رحلت برادر خود امام حسن (ع) در مسجد جدش رسول الله (ص) حضور يافته بود.در يك گوشه عبد الله بن زبير، و در گوشه ديگرى عتبة بن ابى سفيان نيز نشسته بودند.ناگاه مردى عرب كه بر شترى سوار بود به نزديك مسجد رسيده، شتر خود را بست و وارد مسجد شد.ابتدا نزد عتبة بن ابى سفيان رفت.پس بر وى سلام كرد و گفت، من پسر عموى خود را كشته‏ام و اكنون بايستى ديه او را بپردازم.آيا مى‏توانى مرا در اين امر يارى و كمك دهى؟ عتبه رو كرد به خدمتكار خود و گفت، صد درهم به وى بپرداز.مرد عرب گفت، اين پول كافى نيست و من ديه كامل مى‏خواهم.پس او را ترك كرده، به سراغ عبد الله بن زبير رفت و آنچه را كه براى عتبه گفته بود براى او نيز بيان داشت.عبد الله نيز به خدمتكار خود دستور داد دويست درهم به وى پرداخت كند.اما مرد عرب ماجراى خود را تكرار كرد و گفت، من ديه تمام مى‏خواهم اين مبلغ كافى نيست و او را ترك كرد.
سپس خود را به امام حسين (ع) رسانيد و پس از سلام گفت: اى فرزند رسول خدا، من پسر عم خود را كشته‏ام و اينك از من مطالبه ديه دارند.آيا مى‏توانيد پول آن را به من اعطا كنيد؟ پس حسين بن على (ع) به وى گفت: ما خاندانى هستيم كه به اندازه شناسايى و آگاهى هر كس بخشش مى‏كنيم.
مرد عرب گفت، هر چه مى‏خواهيد از من بپرسيد؟ امام حسين (ع) فرمود، اى اعرابى راه رهايى از هلاكت چيست؟
مرد عرب پاسخ داد، توكل بر خداى عز و جل.
ـ همت چيست؟
ـ اتكا به خداوند.
در اينجا امام حسين (ع) سؤالات ديگرى از اعرابى كردند و او نيز پاسخ داد.
آنگاه امام (ع) دستور داد ده هزار درهم براى پرداخت ديه او و ده هزار درهم نيز براى گشايش حال و رفع مشكلات و مخارج خانواده‏اش به اعرابى بپردازند.
پس مرد عرب بى‏درنگ به سرودن اشعارى به اين شرح پرداخت:

مهربانى و احسان امام حسين (ع) نسبت به فقرا و مساكين

در واقعه كربلا هنگامى كه آثار زخم را بر دوش آن حضرت مشاهده كردند از امام زين العابدين (ع) علت آن را جويا شدند.امام فرمود: پدرم، همواره انبانى از غذا بر دوش خود مى‏كشيد و به منزل بيوه زنان و يتيمان و مساكين مى‏رسانيد.

تواضع و فروتنى امام

روزى امام (ع) بر گروهى از فقرا گذشت كه تكه نانهايى بر عبايى نهاده و مى‏خوردند.آن حضرت بر آنها سلام كرد.آنان از وى خواستند كه با آنها هم سفره شود.امام دعوتشان را پذيرفت، و در كنار آنها نشست و گفت: چنانچه نانى كه مى‏خوريد، صدقه نبود، من هم با شما همغذا مى‏شدم.آنگاه آنها را به خانه خود دعوت كرد.همين كه به خانه رسيدند، به آنها غذا و لباس و مبلغى پول داد.
ابن عساكر در تاريخ دمشق آورده است كه: امام (ع) روزى بر عده‏اى از مسكينان گذشت كه در كلبه‏اى نشسته و چيزى مى‏خوردند.از امام حسين (ع) دعوت كردند كه با آنها در غذا شركت كند.آن حضرت دعوتشان را پذيرفت و گفت خداوند متكبران را دوست ندارد.پس از خوردن غذا، امام رو كرد به آنها و گفت: من دعوت شما را پذيرفتم.اكنون نوبت شماست.آنان نيز پذيرفتند و به خانه امام رفتند.آن حضرت به خدمتكار خود رباب دستور داد هر چه در خانه اندوخته دارند به آنان ببخشد.

حلم امام

يكى از غلامان امام (ع) كار ناروايى را مرتكب شده كه مستوجب كيفر گرديده بود.آن حضرت دستور داد وى را تازيانه بزنند.وى گفت اى مولاى من، خداوند مى‏فرمايد: و الكاظمين الغيظ
امام او را عفو كرده، گفت، او را رها كنيد.
غلام آيه مزبور را ادامه داده گفت:
و العافين عن الناس،
امام (ع) گفت، از گناه تو گذشت كردم.
باز هم غلام در ادامه آيه گفت:
و الله يحب المحسنين،
در اينجا امام (ع) فرمود:
(انت حر لوجه الله) تو را به خاطر خدا آزاد كردم، و ادامه داده گفت: از اين پس آنچه را كه به تو بخشش مى‏كردم دو برابر خواهد شد.

پی نوشت‌ :

1ـ چون شما را درود گويند، درودى بهتر از آن گوييد، يا همان را بازگوييد، سوره نساء آيه 86
2ـ سوره حجرات آيه 9

منبع:كتاب سيره معصومان