نویسنده: فرانسواز شوای
برگردان: محسن حبیبی



 

از دیدگاه کمّی انقلاب صنعتی و زمان بلافصل آن، افزایش تصورناپذیر جمعیت شهری را با تخلیه روستاها به نفع توسعه بی‌سابقه شهرها، به دنبال داشت. پیدایش و اهمیت این پدیده متناسب با درجه و سطح صنعتی شدن کشورهاست. در اروپا، انگلستان اولین صحنه نمایش این جنبش است، مسئله‌ای که در نخستین سرشماری 1801 محسوس است. در فرانسه و آلمان این جنبش در سالهای 1830 احساس می‌گردد.
ارقام سخن می‌گویند: برای مثال جمعیت لندن در 1801 از 864845 نفر به 1873676 نفر در 1841، و به 4232118 نفر در 1891 می‌رسد. در کمتر از یک قرن جمعیت آن در عمل پنج برابر شد. به موازات آن، تعداد شهرهای انگلیسی با بیش از صد هزار نفر جمعیت در فاصله 1800- 1895 از دو شهر به سی شهر می‌رسد. (1)
از دیدگاه ساختی، در شهرهای قدیم اروپایی، دگرگونی وسایل تولید حمل و نقل، و نیز پیدایش عملکردهای جدید شهری، چارچوب‌های قدیم شهرها را در هم می‌شکنند، شهرهایی که اغلب ترکیبی از شهر قرون وسطایی و شهر باروک قرن هفدهمی هستند. بنا بر فرایند سنتی، (2) تطبیق شهر با جامعه‌ای که در آن می‌زید، نظم جدیدی را ایجاد می‌کند. به این منظور، هنگامی که هوسمان بر آن شد که پاریس را با ضرورت‌های اقتصادی - اجتماعی امپراتوری هماهنگ کند، اثری واقع‌گرایانه به وجود آورد. عملی که او به آن مبادرت ورزید، اگرچه طبقه کارگر را به سخره گرفت، به زیبایی‌شناسان گذشته‌نگر ضربه زد، خرده بورژوازی خلع ید شده را آزرد و آداب و رسوم را نفی کرد ولی، در عوض عمل او راه حلّی بود که منافع اربابان صنایع و سرمایه‌داران را، که از فعال‌ترین عناصر جامعه بودند، فوراً تأمین می‌کرد. این همان چیزی است که «تین» (3) را وامی‌دارد تا در مورد توسعه مارسی چنین بگوید: «شهری اینچنین به پاتوق دلالان شبیه است.»
به طور خلاصه می‌توان این نظم را بر اساس بعضی خصیصه‌های آن تعریف کرد. نخستین مسأله، عقلایی کردن راه‌های ارتباطی با ایجاد شریان‌های بزرگ (4) و ایستگاه‌های قطار بود. پس از آن بخش‌های شهری هر چه بیشتر تخصصی می‌گردند (محلات تجاری شهرهای بزرگ در مراکز نو و در اطراف بازار و کلیسای جدید گرد هم می‌آیند، و محلات مسکونی حومه‌ای به قشر ممتاز اختصاص می‌یابند). از سوی دیگر اندام شهری تازه‌ای به وجود می‌آیند که به دلیل مقیاس غول‌آسایشان، سیمای شهر را تغییر می‌دهند، به طور مثال، مغازه‌های بزرگ (در پاریس، بل ژاردینی‌یر در 1824 و بُن مارشه در 1850) هتل‌های بزرگ و کافه‌های بزرگ («با بیست و چهار میز بیلیارد») و تأسیسات ارتباطی. سرانجام حومه‌سازی اهمیت روز افزون می‌یابد. صنعت در حومه‌های شهری برپا می‌شود، طبقات متوسط و کارگران به حومه‌ها سرازیر می‌شوند و شهر دیگر یک کلیّت فضایی کاملاً بسته نیست (در 1861 حومه لندن 13% از تراکم کل وحومه‌های پاریس در 1896، 24% از تراکم کل را نشان می‌دهند). (5)
بنابراین در همان زمانی که شهر قرن نوزدهمی در آستانه‌ی یافتن سیمای خاص خود است، رفتاری نو در مشاهده و اندیشه را نیز سبب می‌گردد. شهر بناگاه برای افرادی که در برگرفته، چونان پدیده‌ای خارجی جلوه می‌کند. این افراد شهر را در مقابل خود چون پدیده‌ای طبیعی، ناآشنا، شگفت‌آور و بیگانه می‌یابند، و بدین جهت تحقیق در مورد شهر در طول قرن نوزدهم دو جنبه متفاوت می‌یابد:
در یک مورد تحقیق، توصیفی است. امور به گونه‌ای مجزا بررسی می‌شوند، و تلاش این است تا به ترتیب کمّی به نظم درآیند. آمار به جامعه‌شناسی نوپا می‌پیوندد. حتی تلاش بر این است تا قوانین رشد شهرها به دست آید. در فرانسه، لوواسور و لوگویت از پیش کسوت‌هایی هستند که بعدها الهام‌بخش آثار آدنا - فرن وبر (6) در ایالات متحد امریکا خواهند شد. چنین اذهانی اساساً در تکاپوی درک پدیده شهری شدن (7) می‌باشند و می‌خواهند آن را در شبکه‌ای از علل و معلول‌ها قرار دهند. این اذهان همچنین بر این تلاش‌اند تا تعداد بیشماری از پیشداوری‌هایی که بخصوص تأثیرات زندگی شهری را در رشد جسمانی و سطح ذهنی و خلق و خوی ساکنان آن مورد نظر قرار می‌دهند. (8)
با این برداشت‌های علمی و پراکنده که در تیول معدودی از دانشمندان است، اندیشه‌هایی به مقابله برمی‌خیزند که با واقعیت شهرهای بزرگ صنعتی مقابله می‌کنند. برای اینان اطلاعات به منزله‌ی محملی برای مجادله است، بررسی فقط می‌تواند انتقادی و اصولی باشد. این اندیشه‌ها، شهر بزرگ را چونان فرایندی آسیب‌شناختی توصیف می‌کنند و برای این شناخت، استعاراتی نظیر سرطان و زگیل را می‌آفرینند. (9)
موارد دیگر از احساسات انسان دوستانه الهام می‌گیرند. اینان کارمندان شهرداری‌ها، روحانیون و به ویژه پزشکان و متخصصان بهداشت می‌باشند که با تأیید بر واقعیات و ارقام، وضعیت تباهی جسمی و اخلاقی محیطی را که کارگران شهری در آن به سر می‌برند، افشا می‌کنند. اینان سلسله مقالاتی در روزنامه‌ها و مجلات - به ویژه در انگلستان، کمیسیون‌های معروف سلطنتی به منظور تحقیق در مسأله بهداشت، تعیین گردیده و تألیفات و آثارشان به عنوان «گزارش‌هایی به مجلس»، انبوهی از اطلاعات موثق و جایگزین‌ناپذیر در مورد شهرهای بزرگ آن عصر به دست می‌داد، این گزارش‌ها سهم مهمّی در تکوین قانونگذاری کار و مسکن انگلستان داشت.
گروه دیگر از جدل کنندگان، متفکران سیاسی‌اند. اطلاعات آنان اغلب وسعت و دقت چشمگیری دارد، از این میان، بویژه انگلیس می‌تواند به عنوان یکی از بنیانگذاران جامعه‌شناسی شهری به حساب آید. اگر به تحلیل‌های وضع طبقه کارگر در انگلستان (10) رجوع شود مشاهده می‌گردد که علاوه بر تحقیقات شخصی انگلس در زاغه‌نشین‌های لندن، ادینبورگ، گلاسکو و منچستر که ماه‌ها به طول انجامیده است، او به طور دقیق و علمی از تمام شواهد موجود بهره گرفته است، نظیر: گزارش‌های پلیس، مقالات روزنامه، تألیفات علمی و نیز گزارش‌های کمیسیون‌های سلطنتی، که بیست سال بعد مارکس نیز در سرمایه (11) از آن‌ها استفاده نمود. در این گروه، متفکرین سیاسی اندیشه‌های بس متنوع و حتی متضاد را در مورد افشای وضعیت اسف‌انگیز بهداشت محیط در شهرهای بزرگ عرضه می‌دارند. نظیر افکار ماتیو آرنولد، فوریه، پرودون، کارلایل، انگلس و راسکین. بهداشت محیط در مسکن کارگری غیر بهداشتی بدفعات با لانه‌ی حیوانات مقایسه می‌گردد، فواصل توانفرسای بین محل کار و زندگی افشا می‌شود (مارکس می‌گوید، «نیمی از کارگران استراند مجبورند برای رسیدن به کارگاه یک فاصله دو مایلی را بپیمایند»)، مسیرهای بدبو و نبودن باغ‌های عمومی در محله‌های فقیرنشین مطرح می‌گردند، سلامت روانی نیز مورد سئوال قرار می‌گیرد. تباین بین محلات مسکونی طبقات مختلف اجتماعی، منجر به تمایز، زشتی و یکنواختی «تعداد بسیاری» از ساختمان‌ها می‌گردد.
نقد این نویسندگان به هیچ وجه از نقد کلّی جامعه صنعتی جدا نبوده و نقایص شهری افشا شده، به منزله نتایج کمبودهای اجتماعی - اقتصادی و سیاسی است. این مجادله مفاهیم خود را از اندیشه اقتصادی و فلسفی اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم به عاریت می‌گیرد. روسو، آدام اسمیت و هگل در این مجادله به گونه‌ای وسیع سهیم می‌باشند. صنعت و صنعت‌گرایی، مردم سالاری، رقابت طبقاتی و نیز سود، استثمار انسان از انسان، سلب حقوق از کار، از همان اولین دهه‌های قرن نوزدهم، پایه‌های اندیشه اوئن، فوریه، کارلایل (12) در چگونگی نگرش آنها نسبت به شهر بوده است.
شگفت‌آور است که به جز مارکس و انگلس، تمام اندیشمندانی که با آن همه موشکافی، نارسایی‌های شهر صنعتی را به مجموع شرایط اقتصادی و سیاسی زمان می‌پیوندند، در این منطق خویش باقی نمی‌مانند، اینان نمی‌پذیرند که این نارسایی‌ها همزاد نظم نو بوده و با سازماندهی جدید فضای شهری نشأت گرفته از انقلاب صنعتی و توسعه اقتصادی سرمایه‌درای، رشد کرده است. اینان نمی‌اندیشند که از میان رفتن یک نظام شهری معین، پیدایش نظام دیگری را ایجاب می‌کند. و بدین گونه است که با واقعیت ستیزی غریبی، مفهوم «بی‌نظمی» توسعه می‌یابد. ماتیو آرنولود کتابش را «فرهنگ و هرج و مرج» (13) می‌نامد. فوریه «هرج و مرج صنعتی و علمی» را در 1847 منتشر می‌کند. کونسیدران به سهم خود اعلام می‌کند: «برای کسی که به هرج و مرج اجتماعی و تبلور کالبدی آن می‌اندیشد، شهرهای بزرگ و بخصوص پاریس با خصیصه زشت، تورم بی‌شکل و انبوه خانه‌ها، نمایش‌های محزونی برای دیدن هستند». و چند خطی بعد او از «هرج و مرج معماری» سخن می‌گوید. خلاصه، تمایزی بین نظم جبری و نظم مرسوم، انجام نشده است. بدون شک این «ژولیده‌فکری» از تمایلات عمیقی ناشی می‌شود، چه یک قرن بعد، آن را نزد گروپیوس می‌یابیم که در «هرج و مرج بی‌برنامه» (14) نیویورک و «بی‌سازمانی هرج و مرج زای شهرهای ما» (15) و (16) آن را توصیف می‌کند و حتی لوئیس مامفورد هم در مورد شهرهای قرن نوزدهم، از «بی‌برنامگی غیر شهری» یاد می‌کند. (17)

ب - دو الگو

آنچه به عنوان «بی‌نظمی» احساس شده است ناگزیر مفهوم برابر - نهاد خویش، یعنی نظم را فرا می‌خواند. این نیز قابل رؤیت خواهد بود که پیشنهاد‌های آمایش شهری با این شبه بی‌نظمی شهر صنعتی مقابله می‌کند، آمایشی که آزادانه به وسیله اندیشه‌ای گسترش یافته در تخیّل ساخته و پرداخته می‌شوند. اندیشه‌ای که به علت ناتوانی از شکل عملی بخشیدن به انتقاداتش از جامعه، در بُعد تخیّل (18) جای می‌گیرد. این اندیشه با چهره‌هایی «هجران زده» و یا «مترقی»، در دو جهت اصلی زمان یعنی گذشته و آینده سمت‌گیری می‌کند. از این رو، از مجموعه فلسفه‌های سیاسی و اجتماعی (اوئن، فوریه، کونسیدران، پرودون، راسکین و موریس)، یا فلسفه‌های حقیقتاً تخیّلی (19) (کابه، ریچاردسن، موریس) دو نوع برون افکنی فضایی، دو نوع تصور از شهر آتی با جزئیاتی کم و بیش غنی، به وجود آمد، که ما از این پس آنها را «الگوها» می‌نامیم. با این واژه برآنیم که بر ارزش تمثیلی طرح‌های پیشنهاد شده و همچنین بر خصوصیت تولید‌پذیری آن‌ها تأکید کنیم. هر گونه طنین شالوده گرایانه‌ای باید از کاربرد این واژه برکنار باشد. این الگوهای «پیش - شهرسازی» ساخت‌های انتزاعی نیستند، بلکه برعکس تصوراتی یکدست و تفکیک‌ناپذیر از مجموعه اجزایشان می‌باشند.

الف - الگوی ترقی گرا (20)

این الگو را می‌توان از طریق آثار متفاوتی چون آثار اوئن، فوریه، ریچارد سن، کابه و پرودون (21) معنا کرد.
تمامی این مؤلفان، مفهوم مشترکی از انسان و منطق دارند، که پیشنهادهایشان را در مورد شهر دربرگرفته و تعیین می‌کند. این نویسندگان زمانی که نقدهایشان را از شهرهای بزرگ صنعتی در مورد رسوایی فرد «از خود بیگانه» پایه‌گذاری می‌کنند، و زمانی که انسان کامل را هدف خود قرار می‌دهند، تعبیری از فرد انسانی به مثابه گونه‌ای مستقل از هر اجبار و اختلاف زمانی و مکانی در نظر دارند که در گونه - نیازهایی، از نظر علمی قابل قیاس، تعریف‌پذیر است. به گمان اینان مسائل ناشی از رابطه انسان‌ها با جهان و بین خودشان را، نوعی خردگرایی، علم و فن می‌تواند حل کند. این اندیشه خوش‌بینانه، روی به آینده دارد و مقهور عقیده ترقّی است. انقلاب صنعتی پدیده‌ای تاریخی - کلیدی است که آینده بشریت را تضمین و سعادتش را تأمین خواهد کرد. این مقدمات عقیدتی به ما این امکان را می‌دهد تا الگویی را که این مقدمات فراهم می‌آورند، الگوی ترقی‌گرا بنامیم. الگویی که پیشاپیش و تنها از ویژگی‌های «انسان - گونه» ناشی شده است. کونسیدران بی‌هیچ ابهامی مسأله را مطرح می‌کند: «انسان با نیازهایش، با سلیقه‌هایش و تمایل‌هایش و آنچه به آن‌ها وابسته است، شرایط مجموعه‌ای از نظام ساختمانی را تعیین می‌کند که بیشتر با طبیعت او سازگار است» بدین گونه ما به راه حل مسأله مهم و زیبای معماری انسانی دست پیدا می‌کنیم. آن معماری که بنابر احتیاجات اندام انسان محاسبه شده، به مجموعه نیازها و امیال انسان پاسخ گفته و با منطق ریاضی با نیازهای مهم و اساسی ساختمان کالبدی او مطابقت دارد.
(22) به عبارت دیگر، تحلیل خردگرایانه اجازه خواهد داد تا تعریفی از نوع نظم - گونه به دست داده شود که در هر گروه اجتماعی، هر زمان و هر مکانی قابل اجراست. برای این نظم می‌توان تعداد مشخصی از خصوصیات را باز شناخت.
پیش از هر چیز، فضای الگوی ترقی‌گرا بسیار «باز» و پر از عرصه‌های سبز و خالی است و البته این ضرورت بهداشت است. چگونه می‌توان آن را از ریچاردسن روشن‌تر بیان کرد که در طرح هیژیا (23) آن را آشکار می‌نماید، «هیژیا شهری با نازل‌ترین شاخص مرگ و میر است». فضای سبز که بخصوص چارچوبی برای اوقات فراغت عرضه می‌کند، به آموزش فرهنگی و پرورش منظم جسم اختصاص یافته است. پرودون نیز می‌نویسد: (24) «لازم است که فرانسه را به باغی بزرگ و آمیخته به بیشه‌ها تبدیل کنیم. هوا، نور و آب باید بین همگان عادلانه توزیع شود.» گودن می‌گوید: این «نشانه پیشرفت» است.
در دومین رده، فضای شهری - بنابر تحلیلی از عملکردهای انسانی - قطعه قطعه شده است. یک «طبقه‌بندی» دقیق، کاربری‌های مسکن، کار، آموزش و اوقات فراغت را در مکان‌های متمایز قرار می‌دهد. «فوریه» حتی بدانجا می‌رسد که شکل‌های مختلف کار (صنعت، آزاد، کشاورزی) را به گونه‌ای مجزا مکان‌یابی کند.
این منطق عملکردی باید به وضعیتی ساده که فوراً نظر را جلب و اقناع کند، ترجمه شود. در نظام و مجموعه اصطلاحات «فوریه»، شهرهای عصر ششم، اصطلاحاً «تضامنی» بر مبنای «دیدگرایی» به نظم درآمده‌اند (با تضمین‌هایی برای ارضای حس بینایی)، و «می‌بینیم که اساس تمامی پیشرفت اجتماعی از آن استخراج می‌شود». (25)
این ارج نهادن به احساس بینایی، به اندازه کافی نقش زیبایی‌شناسی را در مفهوم نظم ترقی‌گرا نشان می‌دهد. به هر حال می‌باید بر استحکام این زیبایی‌شناسی تأکید کرد، چون در آن منطق و زیبایی با هم در هماهنگی هستند. شهر ترقی - گرا، برای آنکه انحصاراً از قوانین هندسه «طبیعی» پیروی کند، همه میراث‌های هنری گذشته را مردود می‌داند. دستورالعمل‌های نو، ساده و معقول جایگزین مقررات و آذین‌بندی‌های سنتی می‌گردد. کونسیدران برای ارزیابی تأسف‌های بیهوده‌ی ویکتورهوگو از نابودی مناظر جذاب پاریس قرون وسطائی، واژه‌های متناسب نمی‌یابد.
در بعضی موارد نظم خاص شهر ترقی‌گرا با موشکافی و قاطعیتی در جزئیات بیان می‌گردد که امکان گزینه‌ها یا تطبیق‌دادن‌ها را از طریق همان الگو از بین می‌برد. برای مثال این چنین است طرح‌هایی که در آن فوریه شهر مطلوب را معرفی می‌کند، شهری با چهار حصار، هر کدام به فاصله هزار توآز (26) با راه‌های آمد و شدِ به دقت اندازه‌گیری شده و با خانه‌هایی که ترتیب، قواره و حتی گونه‌ی محوطه‌شان یک بار برای همیشه اندازه‌گیری شده است. بناهای بزرگ، به محض اینکه مورد تحلیل عملکردی کاملی قرار می‌گیرند - دقیقاً همانند مجموعه‌های شهری - دارای نمونه‌های اصلی هستند که یک بار برای همیشه تعریف گشته‌اند. پرودون این چنین می‌نویسد: «بر ماست که الگوی مسکن را کشف کنیم»، و فوریه «مجموعه‌های کار و زندگی»، (27) الگوی خانه‌های جمعی، کارگاه‌های نمونه و ساختمان‌های دهقانی خود را ارائه می‌دهد، «اوئن» نوعی مدرسه و ریچاردسن الگوی یک بیمارستان یا الگوی یک رختشویخانه عمومی را توصیه می‌کند.
در میان بناهای نمونه‌ای متفاوت، در نظر «ترقی‌گرایان» مسکن استاندارد اهمیت و ارجحیتی خاص می‌یابد، جمع‌بندی‌ها تکان دهنده‌اند. «شناخت سازمان یک جامعه... ترکیبی است از شناخت شیوه کار (غیره)، و پیش از همه، شیوه ساختمانی مسکنی که انسان در آن جای خواهد شد»، چون آن چنان که کونسیدران می‌گوید: (28) نقش معمار دیگر ساختن بیغوله‌ی کارگری، خانه بورژوازی و قصر سوداگران و مارکی‌ها نیست. «این قصری است که انسان باید در آن سکنی گزیند.» و پرودون تأکید می‌کند. «اولین چیزی که نیاز به تیمار دارد مسکن است». (29) دو جمع‌بندی بناگاه ابراز می‌شود. اول، راه حل جمعی مورد ستایش فوریه و هواداران اشکال مختلف شرکت‌ها و تعاونی‌ها، دوم، راه حل فردی بدان‌گونه که پروردن می‌ستاید. «ساختن خانه‌ای کوچک به میل خود که به تنهایی ساکن آن باشم؛ خانه‌ای که در محدوده‌ای یک هکتاری قرار داشته و در آنجا، آب، سایه، سرسبزی و سکوت داشته باشم.» ولی در هر دو الگو اصل اساسی، محور بودن مسکن و مفهوم آن از طریق یک نمونه اصلی است. خانه شخصی ریچاردسن با بام مسطح برای آفتاب‌گیری، آشپزخانه و آزمایشگاه در طبقه بالا و با حمام‌هایش- همان ارزش عام مجموعه‌ی کار - زندگی را مطرح می‌کند.
اگر الگوی ترقی‌گرا به جای تحلیل عناصر آن، به عنوان مجموعه در نظر گرفته شود. درک می‌شود که این الگو- برخلاف شهر سنتی غرب و مراکز شهرهای بزرگ صنعتی - دیگر راه حلّی متراکم سنگین و کم و بیش اندامواره (ارگانیک) نیست، بلکه استقراری واضح و تفکیک شده را پیشنهاد می‌کند. در بیشتر موارد، محلات، مجموعه‌های اشتراکی، مجموعه‌های همبسته (30) و مجموعه‌های خودکفا، توانایی کنار هم قرار داشتن تا بی‌نهایت را دارند، بی‌آنکه تجمیع آنها به کلیتی متفاوت با طبیعت منجر گردد. فضای آزاد با سبزی بسیار و فضاهای خالی فراوان، بر مجموعه‌هایی استقرار یابنده در آنجا مقدم بوده و دقیقاً جوّ شهری را منتفی می‌سازد. مفهوم سنتی شهر از میان رفته و مفهوم شهر - روستا قوّت می‌گیرد.
علی رغم این تمایلات، که به منظور رهایی از زندگی روزمره - بخشی از تباهی‌ها و بندگی‌های شهر بزرگ صنعتی - است، اشکال متفاوت الگوی ترقی‌گرا خود را به عنوان نظام‌هایی اجباری و سرکوب‌گر عرضه می‌کنند. اجباری که در آنها مطرح است در وهله‌ی نخست، عدم انعطاف چارچوب فضایی از پیش تعیین شده است. فوریه تا منظم کردن آذین‌بندی‌های شهر پیش می‌رود. این «آذین‌بندی‌های اجباری» زیر نظر کمیته‌های تزیین» - برخلاف هرج و مرج مجاز کنونی - حصارهای متفاوتی را زینت خواهند کرد. در وهله‌ی دوم، نظم فضایی می‌باید به وسیله اجباری کاملاً سیاسی تضمین گردد. این مسأله گاه شکل پدرسالارانه به خود می‌گیرد (نزد اوئن و گودن) و گاه شکل سوسیالیسم دولتی (به عنوان مثال نزد کابه)، (31) و سرانجام - برای مثال نزد فوریه - این نظام ارزش‌های اشتراکی، زاهدانه و سرکوب‌گر است که خود را در پس معادلات دلنشین پنهان کرده است نظامی که از طریق آن می‌توان، دلواپسی مصرف کننده و دفاع از او را در مقابله با فن سالاری مستبدانه طرفداران سن سیمون قرار داد.
اقتدار سیاسی بالقوه که در تمامی این پیشنهادها و در کلاس دمکراتیک نهفته است، در ارتباط با هدفی مشترک در همه آنها می‌باشد و این حداکثر بازدهی است. این موضوع نزد اوئن به خوبی دیده می‌شود، که برای بازدهی مورد نظر - در مقایسه استفاده درست از ابزار مکانیکی و استفاده درست از ابزار زنده (انسان)- تردید نمی‌کند. این همان وسواس فوریه است که برتری (مراحل) تضامنی و هماهنگ را بر مراحل تاریخ متقدم، به معنای بازدهی به کار می‌برد. (32)

ب- الگوی فرهنگ‌گرا

الگوی دوم از آثار راسکین و ویلیام موریس به دست می‌آید؛ و در اواخر قرن نیز نزد ابنزرهوارد (33) پدر باغ - شهر دیده می‌شود. مسأله قابل توجه اینکه، این الگو در فرانسه هیچ نماینده‌ای ندارد. نقطه عزیمت انتقادی این بینش، دیگر شرایط و موقعیت فرد شهری نبوده، بلکه موقعیت «گروه» انسانی است. در این بینش، فرد آن چنان که در الگوی ترقی‌گرا منظور شده واحدی در خود دگرگون‌پذیر نیست. بعلکس الگوی مترقی، در این بینش هر یک از اعضای اجتماع بنابر خصوصیات و اصالت خاص خود عنصری جایگزین ناپذیرند. رسوایی تاریخی که طرفداران الگوی «فرهنگ‌گرا» از نقد بر آن بهره جستند، نابودی وحدت کهن و اندامواره‌ی «شهر» تحت فشار گُسلنده‌ی صنعتی شدن است.
این تصویر هجران‌زده‌ای که درمفاهیم هگلی، می‌توان آن را «کلیّت زیبای» از دست رفته نامید، به میزان چشمگیری از توسعه تحقیقات تاریخی و باستان‌شناسی که همزاد رمانتیسم است، تغذیه می‌شود. در فرانسه چنین تعبیری در آثار ویکتورهوگو و میشله (34) یافت می‌شود. بعدها «شهر عتیق » فوستل دوکولانژ (35) هم تا حدی بر این مقوله بنا شده است. با این همه، توصیف‌های ادبی شهر قرون وسطایی یا عتیق نزد فرانسویان هیچ گونه پیشنهادهای پیش شهرسازی را بر نمی‌انگیزد. در انگلستان پیشنهادهای راسکین و موریس بر سنت اندیشه‌ای تکیه می‌کنند. که از اوایل قرن، آثار تمدن صنعتی را در قیاس با گذشته، نقد و بررسی کرده‌اند. بدین گونه مجموعه‌ای از مفاهیم دو به دو در تقابل با یکدیگر قرار گرفته‌اند. ارگانیک و مکانیک، چونی و چندی، مشارکت و بی‌تفاوتی. تمایز مشهور بین «فرهنگ» و «تمدن» در همین نکته است که بعدها در آلمان نقشی بس هم در فلسفه تاریخ و جامعه‌شناسی فرهنگ بازی کرده است.
کتاب پوژن (36) به نام «تباین‌ها و توازن‌های بین ساختمان‌های اشرافی در قرون وسطی و ساختمان‌های متباین عصر حاضر» نشانگر شکست تجربیات کنونی می‌باشند و همچنین مجموعه‌ی آثار کارلایل متقدم بر آثار راسکین و موریس است. از 1829، کارلایل در مقاله «نشانه‌های زمان»، (37) مکانیسم نو را در تقابل با ارگانیسم گذشته قرار داده است. بعدها همین مفاهیم را «ماتیو آرنولد» به کار می‌برد، برای او، در جهان نو ما، تمدن جهانی به مراتب بیش از تمدن یونان و روم مکانیکی و برونی است؛ و بر آن است که روز به روز مکانیکی‌تر و برونی‌تر نیز گردد. (38)
نقدی که این الگو بر آن بنیاد نهاده شده، از همان آغاز «هجران زده» است، این نقد با روشی که سبک پیش رافائلی - در مورد خاص هنرهای تجسمی - و اولین قانونمندی و نخستین مصورسازی (39) به دست داده است، امکان احیای مرحله مطلوب «گذشته» را برمی‌انگیزد. این روش وسیله‌ای است برای رجعت به اشکال گذشته. محمل عقیدتی این الگو دیگر مفهوم «ترقی» نیست، بلکه مفهومی است فرهنگی.
ویلیام موریس در «تازه‌های ناکجا‌آباد» (40) نوشت که: مجموعه‌های کار - زندگی (فالانستر) فوریه و نمونه‌های دیگر از این نوع فقط مفری در مقابل فقر عظیم است»، گستاخانه‌تر از این نمی‌توان تمایز عقیدتی را توصیف کرد تمایزی که این دو الگو را در مقابل هم می‌گذارد. در الگوی فرهنگ‌گرا تقدم نیازهای مادی در تقابل با نیازهای معنوی محو می‌شود. به سهولت می‌توان پیش‌بینی کرد که در این بینش - آمایش فضای شهری بنابر متغیّراتی با قطعیت کمتر توصیف شده است. با این حال برای آنکه بتوان به یک کلیّت زیبای فرهنگی تحقق بخشید و آن را چون ارگانیسمی طراحی کرد که هر کس در آن نقش اصلی خود را بیابد، شهر الگوی فرهنگ‌گرا نیز می‌باید مجموعه‌ای از مشخصات فضایی و ویژگی‌های مادی را ارائه دهد.
بر عکس مجموعه زیستی الگوی ترقی‌گرا، شهر فرهنگ‌گرا پیش از هر چیز در محدوده‌های مشخصی محاط شده است. این شهر به مثابه پدیده‌ای فرهنگی می‌باید در تباین آشکار با طبیعت باشد؛ طبیعتی که تلاش بر آن است تا حالت وحشی آن حفظ گردد. ویلیام موریس در کتاب «تازه‌ها» حتی «حفاظت» حقیقتی مورد نظر منظرگرایان را پیشنهاد می‌کند. ابعاد شهر با الهام از «شهر» قرون وسطایی نظیر اکسفورد، روآن، بوه و نیز کوچک و بی‌تکلف است؛ و همین بی‌پیرایگی است که راسکین و موریس را به خود جلب کرده است. موریس شهرهای بزرگ پرجاذبه را از مخیله خود به دور افکنده است. در مخیله او لندن به قسمت مرکزی شهر محدود می‌شود و تمامی مجتمع‌های صنعتی قدیمی حومه‌شان را از دست می‌دهند. به این ترتیب جمعیت یکباره نامتمرکز و در نقاط متعددی پراکنده شده و در هر کدام از این نقاط به گونه‌ای بس متراکم گرد می‌آیند.
در داخل شهر هیچ نشانی از هندسه‌گرایی موجود نیست. راسکین در یکی از کنفرانس‌هایش می‌گوید: (41) «به دور بناهای بزرگ ادینبورگی خود بگردید،... شطرنجی و باز شطرنجی، همیشه شطرنجی... برهوتی از شطرنج...، این شطرنجی‌ها زندان‌های تن نیست، بلکه گورهای روان می‌باشند». او و موریس بی‌ترتیبی و «بی‌تقارنی» را به عنوان نشانه نظمی اندامواره (ارگانیک) توصیه می‌کنند؛ و این چیزی است که از قدرت خلاقه هستی الهام گرفته و بیان پیشرفته‌تر آن را هوش انسانی به دست داده است. تنها یک نظم ارگانیک قادر به تجمیع دستاوردهای موفق تاریخی است و ویژگی‌های چشم‌انداز را منظور می‌دارد.
برای راسکین و موریس، «زیبایی شناختی» همان نقشی را دارد که بهداشت برای اوئن، فوریه و ریچاردسن داشت. «بخش بزرگی از خصایص پایه‌ای زیبایی، وابسته به بروز نیروی حیاتی موجود در اشیای ارگانیکی بوده و یا تحت تسلط این نیروی طبیعتاً منفصل و ناتوان قرار دارد». (42) زشتی گسترش یافته به وسیله جامعه صنعتی نتیجه یک روند مرگ‌آور و نوعی از هم گسیختگی ناشی از افلاس فرهنگی است. با چنین مسأله‌ای می‌توان تنها با مجموعه‌ای از معیارهای جمعی مبارزه کرد، که از این جمله بخصوص، بازگشت به مفهوم هنر الهام یافته از تحقیق در قرون وسطی، خود را تحمیل می‌کند. «اگر قرار باشد هنری که اکنون بیمار می‌باشد، زنده بماند و نمیرد، می‌باید که در آینده از میان مردم بیرون آید، برای آنان باشد و به وسیله آنان انجام پذیرد. (43) این هنر چون برترین تأیید یک فرهنگ، به سنت وابسته است و جز از طریق صنایع دستی نمی‌تواند توسعه یابد.
در زمینه‌ ساختمان‌سازی، نه نمونه‌ای موجود است و نه معیار و ضابطه‌ای وجود دارد. هر بنایی می‌باید از دیگر بناها با بیان ویژه خویش متمایز باشد. با کم بها دادن به مسکن فردی، تأکید بر بناهای اجتماعی و فرهنگی گذاشته می‌شود، چه، شکوه و جست‌وجوی معمارانه این بناها با سادگی مسکن تباین دارد و با این حال، دو مسکن شبیه به هم وجود نخواهد داشت. راسکین مشخص می‌کند که: این مساکن می‌توانند از نظر سبک و روش مشابه باشند، ولی لااقل من تمایل دارم که در آنها تفاوت‌هایی را ببینم که بتوانند خصوصیات و مشغولیات ساکنانشان را نشانگر باشند. (44)
شهر الگوی فرهنگ‌گرا از نظر حال و هوای خاص شهری‌اش با الگوی ترقی‌گرا به مقابله برمی‌خیزد. از نظر سیاسی، اندیشه اجتماع و روح جمعی به جمع‌بندی‌های دموکراتیک ختم می‌شود؛ از نظر اقتصادی، ضد صنعتی بودن این الگو آشکار است؛ تولید از نظر کارایی مورد بررسی قرار نمی‌گیرد، بلکه از نظر رابطه‌اش با رشد موزون افراد مطرح است، افرادی که از «زندگی سعادتمند و پر از سرگرمی بهره‌مند می‌گردند». با این حال برای تضمین چرخش الگوی فرهنگ‌گرا مطابق با اصول پیش- صنعتی که قبلا توضیح دادیم، اجبار و تقید در آن موذیانه به کار می‌رود. وحدت گذشته و حال تنها زمانی میسر است که آنچه که پیش خواهد آمد، کنار گذاشته شود. گواه بر این موضوع، «مالتوسیانیسم» است که شهرها را تحت انقیاد آورده و نفی بلد است که بر تحولات فنی ناشی از انقلاب صنعتی در شیوه‌های تولید ضربه می‌زند. در این الگو در زمان بودن خلاق راه ندارد. این الگو با تکیه بر شهادت تاریخ خود را در خصیصه تاریخی می‌بندد.
البته، دو الگوی «مترقی» و فرهنگ‌گرا، نزد همه نویسندگان و در تمام متون با شکلی این چنین قاطع و متباین ارائه نمی‌شوند. پرودون براستی خود را قهرمان کارکرگرایی دانسته، و بسان فردی متوسط دلیل‌پردازی می‌کند، ولی فردگرایی‌اش مانع آن می‌گردد تا نقشه شهر مطلوب را با قاطعیت ارائه دهد. فوریه، بانی شهرهای استاندارد شده به گونه‌ای عجیب بر آن است تا برای ساکنین شهرهایش سرگرمی و تنوع را تأمین کند، او از نظم «یکنواخت»، ناقص و از «شهرهایی که پس از دیدن دو یا سه خیابانش کاملاً آشنا می‎گردند» (45) انتقاد می‌کند. راسکین نیز در گرایش گذشته‌گرایی‌اش متزلزل شده و بدانجای می‌رسد که نظم گوتیک را مورد سؤال قرار می‌دهد.
با وجود این نکته مهم در اینجاست که همه این افکار به شهر آتی به عنوان یک الگو می‌اندیشند. در همه موارد، به جای اینکه به شهر چون یک فرایند و یک مسأله اندیشه شود، بدان چون یک شیء و یک عنصر قابل تولید نگریسته می‌شود. شهر از «معاصر بودن باز می‌ایستد» و به معنای صحیح کلمه تخیلی و به تعبیری به «مدینه فاضله» منتهی می‌گردد. (46)
الگوهای پیش - شهرسازی عملاً و فقط در تعداد ناچیز و در مقیاسی کوچک تحقق عینی یافته‌اند. این اقدامات در اروپا عبارتند از: تأسیسات نیولانارک و کارهای گودن در مجموعه کار و زندگی (فالانستر) گیز؛ و در ایالات متحده، کلنی‌های پی‌افکنده شده به وسیله پیروان اوئن، فوریه و کابه که، همه اینها بسیار سریع منقرض گشتند. عدم موفقیت آنها به وسیله خصلت اجباری و سرکوبگر تشکیلاتشان و بخصوص قطع رابطه با واقعیت اجتماعی- اقتصادی معاصر تبیین می‌گردد.
برای ما، این تجربیات به کنجکاوی‌های جامعه‌شناسی تعلق دارند. در حالی که، الگوهای پیش - شهرسازی اکنون اندوخته چشمگیری از شهرسازی را عرضه می‌دارند. در واقع این الگوها به جهت اصالت انتنقاد و ایمان بی‌پیرایه‌شان به تخیل، نوعی روش شهرسازی را اعلام می‌دارند که در پیشنهادهای قرن بیستم با حرکتی مشابه تعقیب می‌گردند. اینها الگوهای الگوها هستند. (47)

ج- نقد بی‌الگوی مارکس و انگلس

برخلاف دیگر متفکران سیاسی قرن نوزدهم و با وجود به عاریت گرفتن اندیشه از سوسیالیست‌های تخیلی، مارکس و رساتر از او، انگلس از شهرهای بزرگ صنعتی معاصر انتقاد کرده‌اند؛ بدون آنکه به افسانه هرج و مرج بازگشته و یا الگوی شهر آتی را در ازای آن ارائه کنند.
برای آنان، شهر به علت آنکه «مکان تاریخ» است، مقامی خاص می‌باید. در «شهر» است که برای اولین بار، بورژوازی رشد یافته و نقش انقلابی‌اش را بازی کرده است. (48) هم در آنجاست که کارگر صنعتی تولد یافته و وظیفه تکمیل انقلاب سوسیالیستی و تحقق انسان (جهانی) را بر عهده دارد. این مفهوم از نقش تاریخی شهر، مفهوم هرج و مرج و بی‌نظمی را مردود می‌داند. برعکس، برای مارکس و انگلس شهر سرمایه‌داری قرن نوزدهم دارای «نظمی» است که در زمان خود خلاق بوده است. مسأله، این نظم و عبور از آن است.
آنان در مقابله با این نظم، تصوری انتزاعی از نظمی نو را ارائه نمی‌کنند. برای آنان شهر تنها سیمای خاص یک مسأله عام است و شکل آتی آن بسته به استقرار جامعه بی‌طبقه است. این غیر ممکن و بی‌فایده است که پیش از به قدرت رسیدن انقلابی، در جست و جوی پیش‌بینی آمایش آتی بود. برای آنان، دورنمای یک عمل دگرگون کننده جایگزین الگوی مطمئن ولی غیر واقعی سوسیالیست‌های تخیلی می‌گردد. کنش انقلابی در تحول تاریخی خود می‌باید ساختمان سوسیالیست و سپس کمونیست را واقعیت بخشد، افق آینده باز است.
به این دلیل است که رفتار مارکس و انگلس - خارج از سهم آنان در جامعه‌شناسی شهری - در مقابل مسأله شهر اساساً با «عمل زندگی‌شان» خصلت می‌یابد. باورها و مشخصات یک الگو به نفع آینده‌ای نامشخص مردود می‌شوند، آینده‌ای که خطوط آن تدریجاً و در محدوده‌ای که کنش جمعی رشد می‌یابد، روشن می‌گردد. این چنین است که در «مسأله مسکن» (49) انگلس هیچ داروی عام و یا راه حل نظریه‌ای برای مشکلی که پرولتاریا این گونه جابرانه با آن دست به گریبان است - عرضه نمی‌کند. او تنها در جست وجوی آن است که به هر وسیله‌ای که شده حداقل حیاتی را برای کارگران تأمین کند. نگرانی‌اش برای مسکن نیز از این مطلب ناشی شده و برای آن است که مسأله شهر را تا حدّی به طور موقت کاهش دهد. او بدون ابهام می‌نویسد: «در حال حاضر تنها وظیفه‌ای که بر عهده ماست، وصله کاری ساده اجتماعی است و حتی می‌توان با هر اقدام ارتجاعی «در این راه» همدلی کرد.» «خانه‌های کارگریِ» پیشنهادیِ بعضی سوسیالیست‌ها به نظرش نفرت‌آور هستند، چه اینان ادراکات پدرسالارانه خود را در پس ظاهری انقلابی مخفی می‌کنند؛ به جای آنکه پیش از هرچیز گونه‌ها تطبیق‌ناپذیر و خلاف با تاریخ هستند. می‌توان به سادگی ترجیح داد که کارگران در منازل و محله‌های زیبای بورژوازی جای داده شوند.
حرکت مارکس و انگلس در تمایل به نامشخص ماندن، تندرو باقی می‌ماند. با وجود این نزد آنان تصور مشهوری را می‌یابیم که آینده‌ی شهر را در بر می‌گیرد، تصور «روستا - شهر» که از «حذف تمایز بین شهر و روستا» نشأت می‌گیرد. (50) بدون شک این «روستا - شهر» می‌تواند الگوی شهرهای سبز فوریه و حتی پرودون را به یاد آورد. انگلس خود مشاهده می‌کند که «در ساختمان‌های الگویی (اولین سوسیالیست‌های تخیلی: اوئن و فوریه) تضاد بین شهر و روستا دیگر موجود نیست.» ولی مفهوم «حذف تمایز» برای مارکس و انگلس نمی‌تواند به عنوان یک انعکاس فضایی مطرح گردد. این مفهوم باید به گونه‌ای اساسی از نظر دیدگاه عدم توازن جمعیت و نابرابری اقتصادی و فرهنگی ادراک شود، موضوعی که انسان شهری را از انسان روستایی جدا می‌سازد: این مفهوم که وابسته به تحقق «انسان عام» بوده، به ویژه ارزشی نمادین دارد.
پس از مارکس و انگلس، امتناع از «الگو» را تنها در مواردی نادر می‌توان یافت. این مسأله را نزد کروپتکین آنارشیست باز می‌یابیم، برای او «تنظیم و جست و جوی هر چیز از پیش و به نظم درآوردن همه چیز جنایتی بیش نیست. (51) در ادامه در قرن بیستم و به دنبال انقلاب اکتبر جز در حرکت اجرایی کوتاهی که در الفبای کمونیسم (52) بوخارین و پروبراژنسکی انجام شد و با جدیّت تمام مواضع انگلس در «مشکل مسکن» پیگیری شد، رهبران اتحاد شوروی (سابق) همانند رهبران چین توده‌ای، به هنگامی که موضوع مربوط به ساخت شهرهای جدید می‌گردید گرفتار الگوها و نگران گونه‌شناسی مسکن و شهر شدند. (53)

شهرسازی - ستیزی (54) امریکایی

اکثر مؤلفان که در اروپای قرن نوزدهم، از شهرهای بزرگ صنعتی انتقاد کرده‌اند، در نقدهایشان از سنت شهری نسبتاً طولانی، نشان داشته‌اند. در نظر اینان «شهر»های اروپایی در خلال تاریخ به عنوان گهواره نیروهایی جلوه می‌کنند که جامعه را دگرگون می‌سازند. خلاف این نگرش در ایالات متحده رخ می‌دهد، جایی که عصر طلایی پیشروان، وابسته به تصوری از طبیعت‌ بکر می‌باشد. این چنین است که حتی پیش از آنکه نخستین ضربه‌های انعکاسی انقلاب صنعتی تظاهر کرده باشد، هجران از «طبیعت» در این کشور الهام بخش یک جریان قدرتمند ضد شهری می‌گردد.
حمله بیرحمانه است ولی به هیچ الگوی جانشین ره نمی‌برد. این چنین است که یک سنت ضد - شهری توسط توماس جفرسون بنیاد گذاشته می‌شود. و به وسیله ر. والدوامرسون، تورو، هانری آدام، هانری جیمز پیگیری می‌گردد، و با سرشناس‌ترین معمار «مکتب شیکاگو» لویی سولیوان با بداعتی تمام تکمیل می‌گردد. کارهای ام. ال. وایت مراحل این جریان را با دقّت شایانی تحلیل کرده که در قیاس با آنها، سرودهای شهر امریکایی از والت ویتمن گرفته تا ویلیام جیمز آواهای گمشده‌ای در «پهنه صحراهای شهر» بیش نیست که بکل در «هیاهوی عظیم ضد شهری معبد خدایان ادبیات ملّی» (55) غرق گردیده‌اند.
شهرهای بزرگ بدین گونه و از زوایای مختلف مورد نقد قرار گرفته‌اند: به نام مردم سالاری و تجربه گرایی سیاسی از سوی جفرسون، به نام ماوراءالطبیعه‌ی طبیعت از سوی امرسون و مخصوصاً تورو، (56) و سرانجام تحت تحلیلی ساده از روابط انسان از سوی داستان‌سرایان بزرگ. همه این مؤلفان متفق‌القول و ساده‌اندیشانه به احیای نوعی جوّ روستایی امید می‌بندند که به گمان آنان - جز در مواردی نادر - با توسعه اقتصادی جامعه صنعتی قابل جمع است، و تنها چنین فضایی قادر است که آزادی، شکوفایی شخصیت و حتی اجتماعی بودن واقعی را تأمین کند.
شهر ستیزی امریکایی از جریان‌های فکری سابق‌الذکر دستاوردی ندارد، و در هیچ لحظه‌ای درمقام ایجاد روشی نبوده است. با این حال می‌بایست در اینجا از آن یاد می‌شد، چونکه شهرسازی امریکایی قرن بیستم از آن متأثر است.

پی‌نوشت‌ها:

1. در همین دوره تعداد شهرهای بیش از صدهزار نفر در آلمان از دو شهر به بیست و هفت، و در فرانسه از سه شهر به دوازده شهر رسید. در سال 1800 ایالات متحده، هیچ شهر بیش از صد هزار نفر را ندارد، ولی در 1850دارای شش شهر است که مجموعاً 1393338 نفر جمعیت دارند و در 1890 بیست و هشت شهر، جمعیتی معادل 9697960 نفر دارند.
2. این فرایند فروپاشی ساخت‌های کهنه، در سراسر تاریخ به مناسبت دگرگونی‌های اقتصادی جوامع به وقوع پیوسته است.
3. Tain.
4. این مسأله بیشتر به منظور ایجاد دسترسی‌های سریع برای تسهیل ارتباطات که به عنوان ضرورتی روزانه درآمده بود، می‌باشد، تا به منظور دلایل پلیسی.
5. این ارقام توسط پ. موریو ارائه شده‌اند. «مجموعه‌های زیستی، اروپای معاصر» پاریس 1897، که «رشد سریع مناطق حومه‌ای» را نشان می‌دهد، بدون آنکه محدوده‌های سرزمینی انتخاب شده به عنوان حومه لندن و پاریس را مشخص کند. بنابراین، این ارقام با تردید پذیرفتنی است، اما حرکت جمعیتی غیرقابل انکار است، چه از آن زمان تاکنون لحظه‌ای از افزایش باز نمانده است. امروزه پاریس بنابر طرح آمایش و سازماندهی کلی منطقه پاریس - چهار میلیون جمعیت و حومه آن پنج میلیون جمعیت دارد. این محدوده در عمل همان محدوده مورد بررسی مؤسسه آمار است.
6. ر. ک: به وبری (Adna Ferrin Weber) - رشد شهرها در قرن نوزدهم (The Growth of Cities in the Nineteenth Century)، اولین چاپ 1899، چاپ مجدد توسط کرنل رپرنت در مطالعات شهری انتشارات دانشگاهی کرنل.
7. این واژه «شهری شدن» به وسیله بارده پیشنهاد شده است. بدین منظور که بتواند پدیده «خودبخودی» توسعه شهر را بیان کند که در مقابل اصطلاح سازمان یافته خواست شهرسازی است.
8. الکلیسم و فحشا به طور مشخص مطالعه شده‌اند. پیش از همه لوگویت (Legoyt) به کمک آمار نشان می‌دهد که اساساً فاحشه‌ها از محیط روستایی جمع‌آوری می‌شوند و الکلیسم در بعضی از دهات به همان اندازه شهر توسعه یافته است. او نیز نظریه‌های آلمانی مربوط به تخریب و نابودی قدرت‌های ذهنی و استعداد در شهرهای بزرگ را مردود می‌داند.
9. این امراض برای یک دوره زیست طولانی تعیین شده‌اند برای مثال برای لوکوربوزیه، پاریس «یک سرطان خوش خیم» است.
10. اولین چاپ آلمانی، لایپزیک 1845، وضع کارگر انگلیسی در این اثر به عنوان «نمونه مطلوب» منظور می‌شود، به دلیل اینکه، بریتانیای کبیر اولین صحنه نمایش انقلاب صنعتی و درعین حال اولین زادگاه کارگر شهری است. از جمله منابع مورد استفاده انگلس - نشریه انجمن آمار لندن و گزارش مأموران قانون حمایت از فقرا به وزیر کشور درباره تحقیق در شرایط بهداشت طبقات زحمتکش بریتانیای کبیر - ارائه شده به پارلمان در 1842 بوده است.
11. «سرمایه» ضمیمه شماره 10.
12. به عنوان مثال ر. ک. به ملاحظاتی درباره تأثیرات نظام مارفاکتوری که در آن نقش سلب حقوق در کار صنعتی به وسیله اوئن افشا شده است. همچنین تحلیل‌های فوریه و وسواسش از «کار خوشایند» قابل یادآوری است.
13. Culturd et Anarchie.
14.Planlesse chaos.
15. Chaotic disorganistion of our towns.
16. معماری نو و باوهاوس، فابروفابر، لندن، 1935، ص. ص 108- 110 چاپ سوم.
17. مامفورد، فرهنگ شهرها The Culture of cities، هارکورت، پرس‌وی، نیویورک 1932، عنوان زیر بخش، صفحه 183.
18. این واژه نمی‌تواند بدون ارجاع به اثر مهم ک. مانهایم، «جهان‌بینی و تخیّل» (ldéologie et utopie ) (ترجمه به فرانسه از مارسل ریوی بر، پاریس، 1965) به کار رود. برخلاف مارکس، مانهایم بر خصیصه فعال تخیل درمقابله با موجودیت اجتماعی و نقش تجزیه کننده آن، تأکید می‌کند. «ما تمامی انگاره‌های به گونه‌ای مشروط برتر (نه تنها برون‌افکنی تمایلات) را، که به تقدیر بر نظم تاریخی اجتماعی موجود تأثیر دگرگون‌ساز دارند، تخیلی تلقی می‌کنیم» (ص 145). در این مقطع نتوانسته‌ایم به طبقه‌بندی او از اشکال ذهنیت تخیلی بپردازیم. الگوی مترقی ما در عین حال «انگاره انسان دوستانه لیبرالی» و همچنین بخشی از «انگاره سوسیالیستی - کمونیستی» او را در بر دارد. الگوی فرهنگ‌گرای ما نیز تشابه کاملی با «انگاره محافظه‌کارانه» ندارد. (موریس سیوسیالیست بود).
19. قرن نوزدهم عصر طلایی «تخیلات» است. از جالب‌ترین آثار این دوره، نگاهی به گذشته ادوارد بلامی (E. Bellamy) (1888) و سفری به سرزمین آزاد (Un voyage à terre libre) از تئودور هرتسگا (T. Hertzka ) (وین، 1893) را یادآور می‌شویم. این هر دو انحصاراً بیش از اندازه بر مسأله اقتصادی وحقوقی متمرکز شده‌اند و نمی‌توانند در اینجا مطرح گردند. در مورد مسأله تخیل ر. ک به هرتسلر (Hertzller) تاریخ اندیشه تخیلی (The history of utopian thought) 1926، و تخیل تخیلات (L"utopie des utopies) از رویر (Ruyer)، و مشاهداتی بر طرح‌های اجتماعی و ناکجا آبادها. (Some observations on community plans and utopies) از رایزمن (Riesman)، دسامبر 1947، در روزنامه حقوقی دانشگاه ییل.
20. در چارچوب این مقاله خود را مجاز می‌دانیم «که برداشت‌های (پیش - شهرسازی) ترقی‌گرا را با خردگرایی فلسفه روشنفگران تحلیل کنیم.
21. آخرین نمونه از این دست، ناکجاآباد نو (A modern utopia) است که به وسیله ج. هـ ولز (G. H. Wells) نوشته شده و ترجمه‌اش به فرانسه در 1907 در پکن انتشار یافت.
22. کونسیدران، توصیف فالانستر (Description du phalanstère) چاپ دوم پاریس، 1848.
23. هیژیا (Hygeia)، لندن، 1876.
24. پرودن «اصول هنر و هدف اجتماعی آن» (Du principe de l"art et sa destination sociale)، پاریس، 1865، ص 374.
25. فوریه، تغییراتی که باید در معماری شهرها وارد شوند ( Des modification à introduire dans l"architecture des villes) پاریس 1845. در نظام فوریه «تمدن» مربوط به جامعه معاصر است. فوریه بر آن است که تا جامعه تضامنی را تعالی بخشد که این جامعه می‌باید نیز خود مقدم بر دوران عالی‌تر جامعه هم پیوند (Sociantisme) (عصر هفتم) و جامعه هماهنگ (Harmonisme) (عصر هشتم) قرار گیرد.
26. توآز واحد اندازه‌گیری در قرون وسطی، هر توآز برابر با 6 پا و تقریباً 2 متر است.
27. Phalastère.
28.ر. ک. به همان مأخذ ص 29.
29. ر. ک: به همان مأخذ ص 351.
30. Phalange.
31. ایکاری (lcarie) کابه رژیمی به طور مشخص مقتدر است. این رژیم توسط ایکار بنیاد گذاشته شده است، دیکتاتوری که الگوی آن را ناپلئون به کابه داد. همچنان که آن را ابتدا کروپتکین و سپس مامفورد در اثری برای جوانان نشان داده‌اند؛ این تحلیل‌های گهگاه بس عجولانه قابل بررسی هستند. «داستان آرمانشهر» (The story of utopia) - 1922- (چاپ مجدد، انتشارات ویرکینگ، نیویورک، 1962).
32. چنانچه دیده می‌شود، علوم ما به هیچ وجه نمی‌توانند ما را به سوی رشد واقعی و به سوی جامعه تضامنی هدایت کند، جامعه‌ای که فقرهای مدنیت را تسکین داده و تولید را به بیش از 50 درصد افزایش می‌دهد. جدول زیر، تولید به دست آمده در فرانسه را نشان می‌دهد.
پدر شاهی دوره سوم.- 2 میلیارد؛ بربریت دوره چهارم - 4 میلیارد؛ مدنیت دوره پنجم - 6 میلیارد؛ جامعه تضامنی دوره ششم - 9 میلیارد؛ جامعه همپیوند دوره هفتم - 15 میلیارد؛ جامعه هماهنگ دوره هشتم - 34 میلیارد، (هرج و مرج صنعتی و علیم L"anarchie industrielle et scientifique- ص 48).
33. ابنزرهوارد (E. Howard) در 1898 کتاب «فردا» (Tomorrow) را منتشر کرد که چاپ دوم آن عنوان «باغ شهرهای فردا» (Garden cities of tomorrow) یافت و در 1902 به فرانسه برگردانیده شد. به دلیل گرایش‌های اجتماع‌گرایانه و خصوصیت تخیلی‌اش از سویی و واکنش عملی و فوری آن در ابداع اولین «باغ - شهرهای» انگلیسی از سوی دیگر، این اثر لولای حقیقی بین پیش - شهرسازی و شهرسازی است و بر آنیم تا آن را در شهرسازی مطالعه کنیم.
34. میشله در تاریخ فرانسه خود [مجلد سوم. 1827] نوشت: «شکل پاریس نه تنها زیباست بلکه واقعاً اندامواره هم است» (ص 378)[تأکید از ماست] بدین گونه در کاربرد این واژه بر سیت و رایت متقدم است.
35. Fustel de Coulange.
36. Pugin
37. Signs of Time.
38. ماتیوآرنولد. «فرهنگ و هرج و مرج» 1869. انتشارات مورای. ص 10.
39. راسکین و موریس به جنبش پیش رافائلی وابسته بوده‌اند. راسکین پیش از آنکه در 1853 «پیش رافائلیان» را بنویسد، ابتدا با کتاب «نقاشان مدرن» خود (1834) بر پیش - رافائلی آتی تأثیر گذاشت و بعدها چندین بار در انظار عمومی از آنها دفاع کرد. و موریس بس فراوان تحت تأثیر روستی Rossettiبوده است که در 1865 - پس از انحلال جامعه «برادران» پیش رافائلی در 1851 - او را شناخت. پیش - رافائلی جنبشی است وابسته به بیداری مذهبی اکسفورد و رنسانس گوتیک انگلستان.
40. Les nouvelles dr nullepart.
41. راسکین «در ستایش گوتیک»، (Eloge du gothique) ترجمه فرانسه 1910، کنفرانس دوم، ص 38.
42. همان کتاب ص 278.
43. موریس «مجموعه آثار»، مجلد 23 صفحه 133، نقوش معماری در تمدن، (The prospects of architecture in civilisation).
44. راسکین «هفت چراغ معماری» (Les sept lampes de l"architecture) ترجمه فرانسه، ص 320.
45. مأخذ قبلی صفحه 18.
46. همان‌طور که مامفورد و مور، بانیان واژه «اوتوپیا» یادآور می‌شوند، این نوواژگی بر اساس بازی با کلمات ساخته شده و مفهوم دوگانه‌اش: (مکان خوشایند) eutopia و (بی‌محل و ناکجا) outopia می‌باشد.
47. تداوم عقیدتی بین شهرسازی و پیش - شهرسازی درمورد باغ - شهرهای انگلیسی واقعیت دارد. بعکس، در جبهه‌ی ترقی‌گرایان تقارن عقیدتی بین شهرسازی و پیش - شهرسازی غیر مترقبه و اتفاقی است. لوکوربوزیه خود را فقط در واحد مسکونی با فوریه همزبان می‌داند.
48. ر. ک. به انگلیس، اصول کمونیسم، 1847؛ مارکس بیانیه حزب کمونیست، 1848.
49. «در مسأله مسکن» چاپ اول آلمانی 1887، ترجمه فرانسه، انتشارات سوسیال پاریس 1957. این اثر اساساً مجموعه مقالات جدالی نوشته شده در 1872 و جوابیه‌ای است به «بازی‌های اجتماعی» (Boniments sociaux) نوشته یک پزشک دنباله‌رو و پرودون تحت سلسله مقالاتی در روزنامه فُلک اشتات (Volksstaat).
50. حذف تمایز بین شهر و روستا نظرهای خاص مارکس و انگلس نیست. آن را در بیانی مشابه نزد چ. کینگسلی (Ch. Kingsley) که یک سوسیال - مسیحی است نیز می‌توان یافت. در کتاب «شهرهای بزرگ» (Great Cities) کینگسلی (پیش از مارکس و انگلس) گفت، «تداخل کامل شهر و روستا درهم، نفوذ کامل شیوه‌های زیست آنها و ترکیب خوبی‌های هر کدام، به گونه‌ای است که هیچ کشوری در پهنه گیتی تجربه نکرده باشد». او شک ندارد که این دورنما حاصل بررسی تحول نزدیکی شهرهاست که بسیاری از خوش‌بینان اواخر قرن نوزدهم به آن دلبسته بودند. ر. ک به آ. ف. وبر (A. F. Weber): «این توسعه حومه‌هاست که به ام امید قوی می‌بخشد، که ملالت‌های زندگی شهری در محدوده‌ای که منتج از ازدیاد تراکم هستند در بخش اعظم خود از میان برداشته خواهند شد». مأخذ یاد شده، ص 475.
51. «اعصار نو» (Les temps nouveaux)، 1894، ص 51.
52. ن. بوخارین (N. Boukharine) و ای. پراوبراژنسکی (Preobrajonsky) «الفبای کمونیسم»، انتشارات فودل انتگرال، ترجمه فرانسه به وسیله فرانسواماسپرو. پاریس. 1963، فصل 17، «مشکل مسکن».
53. پ. جورج، «شهر» انتشارات پوف، پاریس، 1952.
54. Anti - urbanisme.
55. م. و ال. وایت (L. White) «روشنفکران امریکا در مقابله با شهرهای امریکا (The American inrtellectual versus the american cities)، و در متروپل‌های آتی» (The Future metropolis) برزیل و نیویورک 1961.
56. ر. ک. به امرسون (Emerson) «طبیعت» (Nature) و هـ. تورو. (H. Thoreau) ولدن 1854.

منبع مقاله :
شوای؛ فرانسواز، (1392)، شهرسازی تخیلات و واقعیات، برگردان: سید محسن حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ششم