پیوند درونی نقد و لایفاستایل
وقتی از رابطهی نقد و زندگی پرسش میشود، در اولین چیزی که به ذهن میرسد، زندگی به عنوان موضوع نقد قرار میگیرد و گفته میشود که امروزه مباحث زیادی در نقد زندگی روزمره و لایف استایل مطرح شده است. اما اگر این
نویسنده: دکتر اباصالح تقیزاده طبری (1)
اشاره
وقتی از رابطهی نقد و زندگی پرسش میشود، در اولین چیزی که به ذهن میرسد، زندگی به عنوان موضوع نقد قرار میگیرد و گفته میشود که امروزه مباحث زیادی در نقد زندگی روزمره و لایف استایل مطرح شده است. اما اگر این سادهترین راه ممکن را کنار بگذاریم و دربارهی نسبت درونی نقد و سبک زندگی تأمل کنیم، به دریچههای تازهای از فهم این دو میرسیم.***
برای اینکه بتوانیم نسبت نقد و زندگی را دریابیم، باید دربارهی معنای نقد تأمل کنیم، معنای نقد اشکارکردن چیزهاست. ما در زندگی روزمره هم به این معنا توجه میکنیم، مثلاً وقتی میگوییم که این چک را نقد کن. نقد در مواجههی با یک پدیده، در تلاش است که بگوید این پدیدار در واقع چه هست. اما آیا این به معنای آن است که کار نقد، توصیفِ صرفِ پدیدارهاست، با توجه به معنایی که عموماً از توصیف مراد میشود؟ اگر این باشد، دوباره با تلقی عمومی از نقد که همواره همراه نوعی اعتراض و تلخی است در تعارض قرار میگیرد. عموماً منتقد فردی دلچسب و بیطرف و خنثی نیست؛ همهی مؤلفان، چه نویسنده باشند و چه فیلمساز، خاطرهی خوبی از منتقد ندارند و معمولاً او را برنمیتابند. باید ببینیم که چگونه سخن گفتن از پدیدار، آنگونه که هست، میتواند سخنی هراسآور باشد. ما در اینجا میخواهیم نشان دهیم که نقد در بنیاد خودش، اعتراض است، اما این اعتراض از مسیر روایت کردن پدیدار میآید.
با آنچه در بالا دربارهی نقد گفته شد، میتوان پرسید که پدیدارها چگونه آشکار میشوند؟ یعنی ما چگونه باید با پدیدارها روبه رو شویم که بتوانیم ببینیمش و آشکارش کنیم؛ مثلاً وقتی شما میخواهید وضع ترافیکی شهر تهران را نقد کنید؛ یا درس معماری یا علوم سیاسی و جامعهشناسی خواندهاید و میخواهید شهرسازی در تهران یا برگزاری انتخابات در کشور را نقد کنید. وقتی میگویید میخواهم نقد کنم، در واقع میخواهید چکار کنید؟ همانطور که گفتیم گویا شما میخواهید وضع ترافیک، برگزاری انتخابات و شهرسازی را آشکار کنید. اما این چگونه کاری است و چگونه انجام میشود؟
وقتی شما میخواهید چیزی را آشکار کنید، در واقع تلاش میکنید حجابهایش را کنار بزنید و افشایش کنید. بصیرتی که در نقد کردن وجود دارد، افشاگری است. گویی که هر پدیده حجابهایی دارد که باید کنار برود تا روشن شود که در واقع چه هست. اما این کار چگونه ممکن است انجام شود. یک مسیر، مسیر منطقی است که با تعریف کردن چیزها محقق میشد. منطقیون برای فهمیدن یک چیز آن را به حد و رسم تعریف میکردند. یعنی با یافتن ذات ثابت و پایدار چیزها، آن چیز را از وضع مجهول به وضع معلوم میآوردند. شما در تعریف منطقی باید قدرت تجرید داشته باشی و با دور شدن از مصادیق و وضع متغیر و سیالی که یک چیز تجربه میکند، آن چیز را برای خود معلوم کنی. مثلاً انسانها بسیار متفاوتند و از آن گذشته در زندگی گرفتار حالات گوناگون میشوند. حالا اگر شما بخواهی انسان را تعریف کنی، باید از انسانها و این حالات سیال و بیثبات جدا شوی تا بتوانی به ذات پایدار انسان دست یابی. در واقع گویا تلاش بر این است که چیزها برای فهمیده شدن از جایشان جدا شوند تا تعریفی عام و دقیق حاصل آید. اما اینجا پرسشی ساده اما اساسی طرح میشود و آن اینکه اگر چیزی که ما تلاش میکنیم بشناسیمش، همواره در وضعی است، چگونه میتوان دعوی شناختنش را داشت اما به موقعیتش توجه نکرد؟ وقتی قرار است یک چیز آشکار شود باید اولاً و ضرورتاً، «آن چیز» آشکار شود. و برای آشکارکردن آن چیز راهی جز توجه به وضع آن چیز، آنگونه که هست، وجود ندارد. یعنی باید زمانمندی و مکانمندی چیزها را در فهم معنای چیزها لحاظ کرد. چیزها، جایی دارند و مطابق آن «جا» معنا مییابند. من وقتی قرار است این پدیدار را بفهمم باید «این» پدیدار را بفهمم و آشکارش کنم. وقتی من دربارهی ترافیک تهران صحبت میکنم که باید ترافیک «تهران» را آشکار کنم نه هر ترافیکی. وقتی از آشکارشدن یک پدیدار صحبت میکنیم گویی خود پدیدار ما را دعوت میکند که وضع و موقعیتش را در نظر بگیریم. پدیدار، آنی دارد و صرفاً در آن است که به فهم ما میآید. اساساً آشکارکردن ترافیک تهران با صحبت دربارهی «هر» ترافیک مشکل دارد، چرا که گنجاندن ترافیک تهران در «ترافیک» به معنای کلی و انتزاعی، یعنی عقب راندن پدیدار و ندیدن آن در فردیتش و در موقعیتش، کار منتقد هم اولاً همین است. یعنی بکوشد که پدیدار را، آنگونه که هست، در موقعیتش، در حرکت و حضورش آشکار کند. این نگاه با تعریف منطقی جمع نمیشود. با آشکار شدن، یک نحوهی در زمان بودن و در مکان بودن طرح میشود. یعنی پدیدارها هر کدام جا دارند و ما صرفاً با روایت کردنشان میتوانیم به فهمی از پدیدار برسیم. روایت یک پدیدار، امکان آشکار شدن آن است. وقتی شما داستان چیزی را برای فهم آن چیز دنبال میکنی، با آن در چگونگی حضورش و اینکه در چه وضعی جا گرفته است، همراه میشود. با روایت، شرایط یک پدیدار به چشم میآید و ما میبینیم آنچه را که برای آن پدیدار رقم میخورد و آنگونه که یک پدیدار نقش میگذارد؛ و معنای یک پدیدار چیزی بیشتر از این است. در روایت است که پدیدار در جای خودش و در نسبتش با پدیدارهای دیگر دیده میشود. پدیدارها همواره در نسبتی هستند و این ربط است که آنها را میسازد. منتقد همینها را میبیند و با دیدن اینها، میتواند ماجرای چیزها را تعریف کند.
وقتی از نقد صحبت میکنیم در واقع از آشکارکردن پدیدارها صحبت میکنیم و این نیز با روایت پدیدارها حاصل میشود و روایت هر پدیدار او نیز معنایی جز توجه به زندگی آن پدیدار ندارد. یعنی کیفیت زندگی پدیدارهاست که امکان دیدن و آشکارکردن آن را فراهم میکند. روایت کردن یک پدیدار، آن را به سرمرزهای امکانش میبرد. چراکه به ما نشان میدهد که آن پدیدار چه هست و چه نیست؛ ذیل چه امکانهایی آن پدیدار را معنی کرد. با روایت کردن یک پدیدار، آنچه یک پدیدار هست را میفهمیم و در واقع آن را به انتهایش میبریم.
برای آشکارکردن پدیدارها به زندگی پدیدارها توجه میکنیم و اینجاست که موضوع سبک زندگی با موضوع نقد، پیوندی درونی برقرار میکند. آیا در زمانهی فعلی میتوان به زندگی پدیدارها خارج از سبک زندگی توجه کرد؟ در این نحوهی توجه به موضوع، در خودِ معنای نقد، سبک زندگی را میبینیم. سبک زندگی از آن جهت برای ما مهم است که مجال چیزهای دیگر ماست. ذیل «لایف استایل» میتوان فهمید که تئاتر، تعزیه نیست و مدرسه، مکتب خانه نیست. لذا اگر از این مسیر وارد شویم، گویی در خود پروژهی نقد، سبک زندگی اهمیت پیدا میکند. هرکس که بخواهد نقاد خوبی باشد، باید سبک زندگی را فهمیده باشد و به عبارت بهتر و مشخصتر برای ما، با التفات به «لایفاستایل» حرفهایش را بزند.
تا اینجا معلوم شد که کار نقد، چگونه کاری است و منتقد تلاش میکند تا موضوع مورد نقد را آشکار کند. اما چگونه است که این آشکارکردن همواره خطرناک بوده است؟ چرا حرف منتقد به اعتراض و تلخی میرسد؟ چرا منتقد برتافته نمیشود؟ مگر او چه کار میکند که چنین جایگاهی را یافته است؟ منتقد همین که موضوع خود را آشکار میکند، سخنش را خطرناک کرده است. منتقد، میگوید که یک اثر (مثلاً فیلم، غذا، ترافیک و معماری) چه چیزی هست و چه چیزی نیست. به ما نشان میدهد که ادعاهایی که میشود چقدر درست است. چرا که در نقد او، آثار و امور نشان داده میشوند و به سر حد امکانهایشان میرسند. نقد اساساً دارد حدود پدیدهها را به خودشان نشان میدهد. بعضی گمان میکنند که نقد در قیاس وضع موجود یک چیز با وضع مطلوب شکل میگیرد و منتقد واقعی، اینگونه به کار نقد مشغول میشود. اما وضع مطلوب، آنگونه که معمولاً طرح میشود، چیزی بیهوده است. چون بیرون افتاده از وضع چیزهاست. یعنی، در نظر گرفتن یک وضع مطلوب برای یک چیز، چه ربطی به وضع واقعی آن چیز دارد. چگونه ما اجازه داریم با ترسیم چیزی در وضعی مطلوب، که دیگر آن چیز در شرایطی که ما میبینیم نیست، نقد کنیم؟ آیا این آشکارا، تعدی به چیزها نیست. آیا یک منتقد، اینگونه نقد میکند؟
یک منتقد فیلم وقتی فیلمی را نقد میکند، نه اینکه یک فیلم مطلوب را در نظر دارد و میخواهد بگوید که این فیلم موجود چقدر با آن فاصله دارد، بلکه میگوید که این فیلم، آن چیزی که ادعا میکند نیست. در واقع، یک منتقد، با توجه به آنچه یک فیلم میخواسته باشد، در کار نقد یک فیلم میافتد. اشتباه نکنید، آنچه یک فیلم میخواهد باشد، به معنای توجه به یک فیلم مطلوب نیست. بلکه به معنای توجه به امکانهای ساختن یک فیلم است. البته اینجا ممکن است شرایط مطلوبی وجود داشته باشد. مثلاً توجه به یک فیلم خوب، اما این شرایط مطلوب، شرایطی است که برای فیلمی که منتقد با آن روبه روست هم همچنان شرط است. یعنی این مطلوبیت، بیرون افتاده از وضع فیلمی که قرار است نقد شود نیست. منتقد وقتی دربارهی یک فیلم مینویسد که تو آن نیستی که ادعا میکنی، در واقع در حال مراقبت کردن از آن چیز است. میگوید که تو از عهدهی چیزی که میخواستی برنیامدی و به آن راهی که شروع کردی وفادار نماندی. مراقبت کردن از امور، وظیفهی نقد است. منتقد میگوید که من از تو به تو وفادارترم. نقد از همین جهت با دیگر اشکال اعتراض متفاوت است. نقد با آشکارکردن، در کار مراقبت کردن است، ولی یک معترض فارغ بال است. منتقد مسئولیت چیزها را بر عهده میگیرد. منتقد ملتفت روایت امور است، ملتفت بنیاد امور است و اینکه بنیاد امور در بحران افتاده است. منتقد اگرچه در تولید آثار و امور دستی ندارد ولی پیگیر مسئولیتی است که هر اثر و امری با بودنش باید حامل آن باشد. منتقدین با نشان دادن اینکه هنوز آن امر محقق نشده و انجام دهنده هنوز از عهدهاش برنیامده است، ضامن ادلهی امور هستند.
پینوشتها:
1- دکترای اندیشهی سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی.
منبع مقاله :ماهنامه فرهنگی تحلیلی سوره اندیشه، شماره 86 و 87، مهر و آبان ماه 1394
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}