نویسنده: محمد سرافراز




 

عملكرد سیاسی جنبش طالبان با افكار مذهبی آن‌ها هماهنگ و همخوان بود. آن‌ها به حكومت به عنوان خلافت اسلامی نگاه می‌كردند و مدعی بودند برآنند كه همان شیوه‌ی صدر اسلام یعنی شیوه‌ی حكومت خلفا را پیاده كنند.
همچنین اقدامات، شیوه ‌ها و رفتارهای آن‌ها در عرصه‌ی سیاسی بر اساس درك سطحی آن‌ها از احكام و ارزش‌های اسلامی و پایگاه روستایی رهبران آن‌ها بود. آن‌ها برای هماهنگ كردن خود با محیط بین المللی تلاشی نكردند. رفتار سیاسی طالبان در عرصه‌های داخلی و خارجی به گونه‌ای بود كه هیچ موفقیتی امكان پذیر نبود.

سیاست داخلی جنبش طالبان

جنبش طالبان با وجود اینكه در دوران حكومت خود كه بیش از چهار سال طول كشید، همواره با جبهه‌ی متحد شمال درگیر جنگ بود، توانست امنیت و آرامش را در مناطق تحت سیطره‌ی خود برقرار سازد. البته این برقراری امنیت و ثبات به علت حضور نیروهای نظامی یا پلیس محلی نبود، بلكه به علت اجرای شریعت اسلامی براساس افكار جنبش طالبان بود. نیروهای طالبان به سادگی دست دزدان و پای قطاع الطریق را قطع می‌كردند. آن‌ها همچنین قاتل را تحویل خانواده مقتول می‌دادند تا ولی دم اقدام به قصاص كند.
به هر حال در كشوری جنگ زده كه بیش از دو دهه امنیت و آرامش از آن رخت بربسته و مردم آن به هرج و مرج و فقدان تعهد به قوانین و مقررات عادت كرده بودند، اجرای احكام شریعت امری بسیار تأثیرگذار و كارآمد بود.
بعد از آنكه جنبش طالبان به طور كامل بر كابل سیطره یافت، مسئله‌ی صدور احكام، جاری ساختن حدود و قصاص شرعی به دادگاه نظامی كه عبدالرحمن آغا در رأس آن قرار داشت، محول شد. البته وی صلاحیت‌های اجتماعی و علمی لازم را برای تصدی چنین پستی نداشت. همچنین جمعی از عوام اطراف او جمع شده بودند و از نام محكمه‌ی نظامی سوءاستفاده می‌كردند.
شكایت‌های زیادی به خاطر رفتارهای غیرمسئولانه‌ی این دادگاه از جانب مردم افغان به ملاعمر رسیده، اما وی به این شكایات توجه نمی‌كرد. از ظلم‌هایی كه در همه‌ی شكایت ‌ها به آن اشاره شده بود، می‌توان به یك مورد اشاره كرد: شكنجه‌ی متهمان برای گرفتن اعتراف موردنظر از آنها. (1) یكی از رایج‌ترین شیوه‌های شكنجه در زندان‌های طالبان كه بیش از هر روش دیگری از آن استفاده می‌شد، كتك زدن متهمان با سیم برق بود؛ زیرا طالبان خود را تعیین كننده‌ی حق و حقیقت می‌دانستند و هر كس با آن مخالفتی داشت، سرپیچی كننده از حكومت اسلامی محسوب می‌شد. طالبان برداشت خاصی از جهاد داشتند و حتی اگر مخالفان آن‌ها از مسلمانان بودند براساس این برداشت مبارزه با آن‌ها واجب بود.
این ایده‌ی جنبش طالبان باعث شد كه این جنبش نتواند باب مذاكره و تفاهم را با مخالفان خود بگشاید و چنانچه مسیری برای تحقق چنین مذاكره و گفتگویی باز می‌شد، طالبان از آن برای تحمیل آراء و عقاید خود به طرف مقابل استفاده می‌كرد. به همین خاطر هیچ گروهی در داخل افغانستان به جنبش طالبان اعتماد نداشت؛ زیرا هنگام حمله‌ی طالبان به كابل، سید عبدالعلی مزاری، یكی از معارضان احمد شاه مسعود، خواست با طالبان مذاكره و گفتگو كند، اما نیروهای طالبان هنگام انتقال وی از كابل به قندهار، او را به قتل رساندند. شاید جنبش طالبان تصور می‌كرد كه مزاری تظاهر به مخالفت با احمدشاه مسعود می‌كند و در پشت پرده بین او و احمدشاه مسعود معامله‌ای در كار است.
یكی از تحلیلگران افغان افكار سیاسی جنبش طالبان را این طور تفسیر و تحلیل می‌كند: «اندیشه‌ی سیاسی جنبس طالبان نظیر دیگر مشرب‌های فكری اهل سنت بر پایه خلافت اسلامی استوار است. طالبان پس از تصرف كابل عنوان دولت‌های اسلامی را به امارت اسلامی تغییر دادند و ملامحمد عمر را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب كردند. نظریه‌ی اطاعتِ محض از خلیفه و حرمت مخالفت با امیرالمؤمنین در اندیشه سیاسی طالبان موردتوجه قرار گرفت. بر این اساس طالبان مخالفان خود را یاغی و مهدورالدم اعلام كردند.» (2)
اما در خصوص فرماندهان نظامی جنبش طالبان لازم است به این امر اشاره شود كه ملاعمر تن‌ها كسی بود كه حق داشت آن‌ها را بازخواست كند و حتی ملامحمد ربانی كه مرد شماره‌ی دو جنبش طالبان بود، حق بازخواست نظامیان یا فرماندهان آن‌ها را نداشت. این در حالی بود كه نیروهای نظامی با اموال و امكاناتی كه به آن دست می‌یافتند، بدون هیچ گونه حساب و كتابی رفتار می‌كردند. به همین علت طبیعی بود كه این‌ها تمایلی به پایان یافتن بحران افغانستان از طریق مذاكره و دستیابی به امنیت، صلح و آرامش در كشور نداشته باشند.

سیاست خارجی طالبان

جنبش طالبان زمانی كه بر كابل سیطره یافت، تمام سفارتخانه‌های افغانستان در كشورهای جهان را تعطیل و به كشورهای جهان اعلام كرد كه این سفارت ‌ها نماینده‌ی رسمی دولت جدید افغانستان نیستند. همچنین طالبان از كشورهای مختلف جهان خواست تا اموال منقول و غیرمنقول سفارتخانه‌های افغانستان را حفظ كند. این تصمیم در قندهار اتخاذ گردید و به وزارت امور خارجه در كابل ابلاغ شد. این تصمیم موجب شد اكثر سفارتخانه‌های افغانستان وفاداری خود را به دولت مجاهدین كه بعد از خروج از كابل به ولایت تخار منتقل شده بود، اعلام كنند. اما هیچ طرف جهانی جز پاكستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، رژیم طالبان را به رسمیت نشناخت.

1.سرنوشت كرسی افغانستان در سازمان ملل متحد

برخی كارشناسان سیاسی افغان معتقدند كه اگر طالبان به مسائل داخلی و خارجی نگاهی واقع بینانه می‌داشتند، بسیاری از كشورهای جهان آن را به رسمیت می شناختند، اما طالبان به آنچه در محافل بین المللی درخصوص این جنبش گفته می‌شد، هیچ توجهی نمی‌كردند. همین امر تأكیدی بر آن است كه طالبان شایستگی حكومت طولانی مدت بر افغانستان را نداشتند و زمانی كه سازمان ملل متحد كرسی افغانستان در این سازمان را تحویل این جنبش نداد، طالبان سازمان ملل متحد را مورد حمله قرار دادند و با وجود اینكه نقش سازمان ملل متحد در آن زمان به ارائه‌ی كمك‌های انسان دوستانه به مردم افغان محدود می شد، اما طالبان دفاتر این سازمان را در افغانستان تحت فشار قرار دادند تا سازمان ملل متحد تسلیم این جنبش شود و حكومت آن را به رسمیت بشناسد.
توجه به كرسی افغانستان در سازمان ملل بعد از آنكه برای این جنبش روشن شد كه بسیاری از كشور‌ها به رسمیت شناختن نظام طالبان را منوط به شناسایی رسمی این رژیم از سوی سازمان ملل متحد دانسته‌اند، بسیار زیاد شد. بر همین اساس، دولت ربانی این كرسی را تا سقوط نظام طالبان حفظ كرد و این امر ثابت كرد كه جنبش طالبان در كسب مشروعیت بین المللی شكست خورد.
آنچه تردیدی در آن وجود ندارد، این است كه سیاست داخلی طالبان و بازتاب‌های گسترده‌ی آن در خارج، از جمله سخت گیری و جفای طالبان در برخورد با ملت افغان به ویژه برخورد آن‌ها با زنان، در انزوای بین المللی آنان تأثیر مستقیم داشت. كار به جایی رسید كه حتی سازمان كنفرانس اسلامی نیز این جنبش را به رسمیت نشناخت.

2.دیپلماسی موادمخدر

كشت موادمخدر نیز از جمله مشكلاتی بود كه طالبان در محافل بین المللی با آن مواجه شدند. این جنبش مدعی بود كه خشخاش گیاهی دارویی است و برای معالجه‌ی بیماران از آن استفاده می‌شود و به همین علت كشت آن از نظر شرعی حرام نیست. البته گاهی اوقات استدلال جنبش طالبان در خصوص كشت موادمخدر جنبه‌ی انتقام جویانه داشت.
به عنوان مثال این جنبش معتقد بود كه كشورهای غربی در تلاشند تا جوانان مسلمان را از طریق پخش برنامه‌های مبتذل تلویزیونی، منحرف كنند و به همین علت جنبش طالبان حق دارد در مقابل به كشت خشخاش بپردازد و آن را به غرب صادر كند.
طالبان آن قدر بر این دیدگاه خود اصرار ورزیدند كه جامعه‌ی بین الملل به این نتیجه رسید كه این جنبش هزینه‌های جنگ را از طریق كشت خشخاش تأمین می كند، زیرا آمار‌ها حكایت از آن داشت كه 90 درصد از كشت این ماده در مناطقی صورت می‌گرفت كه طالبان بر آن سیطره داشتند. به این ترتیب، تولید تریاك در افغانستان در سال 1997م. به 2800 تن رسید. (3)
به همین علت، فشارهای كشورهای غربی بر جنبش طالبان به منظور پایان دادن به تولید و صدور مواد مخدر افزایش یافت و این مسئله جنبش طالبان را ناچار كرد كه تولید موادمخدر را كاهش دهد، لذا ملامحمد عمر خبر تعیین مساحت اراضی ویژه‌ی كشت خشخاش را اعلام كرد.
وكیل احمد متوكل، وزیر امورخارجه‌ی طالبان، سال 2000م. در دیدار با هیئت ایرانی در این زمینه گفت: «بدنامی كشت خشخاش برای ما از سودی كه امارت اسلامی بدست می‌آورد به مراتب بیشتر است. ما فقط 2 درصد از مجموع این تجارت سود كسب می‌كنیم. سود كشاورزان نیز بسیار اندك است، ولی درآمد هنگفت آن به جیب مافیای موادمخدر می‌رود. بنابراین از سال آینده ما كشت خشخاش را متوقف می‌كنیم.» (4)
این گونه اظهارات و صدور فرمان دیرهنگام ملاعمر برای ممنوعیت كشت خشخاش، باعث بهبود چهره‌ی جنبش طالبان در محافل بین المللی نشد.

3.كشتن دیپلماتهای ایرانی

نیروهای طالبان بعد از دومین حمله‌ی خود به شهر مزار شریف در آگوست 1998م. اقدام به كشتار هولناك غیرنظامیان افغان كردند، گویی آن‌ها می‌خواستند انتقام شكست ننگین خود را در حمله‌ی نخست به شهر مزار شریف از اهالی این شهر بگیرند.
به هر حال نیروهای طالبان همراه افسران اطلاعات ارتش پاكستان وارد این شهر شدند. برخی از ناظران می گویند كه برخی اعضای سپاه صحابه نیز همراه این جنبش وارد شهر مزار شریف شدند و در آن زمان فرماندهی نیروهای طالبان با ملادوست محمد بود.
نیروهای جنبش طالبان به محض ورود به شهر مزارشریف، ساختمان كنسولگری ایران را هدف قرار دادند. آن‌ها 17 دیپلمات ایرانی را بازداشت كردند كه خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی نیز در میان آن‌ها بود. نیروهای طالبان دیپلمات‌های ایرانی را در اتاقی در ساختمان كنسولگری جمع كردند و بعد از مدت كوتاهی آن‌ها را به گلوله بستند. تن‌ها یكی از آن‌ها به شكل كاملاً عجیب و غریبی نجات یافت و توانست بعد از خروج طالبان از ساختمان كنسولگری، فرار كند و در اقدامی معجزه آسا خود را به مرزهای ایران برساند تا جزئیات این حادثه را برای مسئولان ایران بازگو كند.
زمانی كه خبر كشته شدن دیپلمات‌های ایرانی در مزارشریف در میان محافل بین المللی پخش گردید، طالبان متوسل به بیان توجیهات مختلف و متناقض شدند، اما هیچ یك از این توجیهات افكار عمومی را قانع نكرد، به عنوان مثال طالبان یك بار اعلام كردند كه دیپلمات بودن كشته شدگان ایرانی را قبول نداشته و به همین علت این افراد از مصونیت دیپلماتیك برخوردار نبوده‌اند، زیرا از «امارت اسلامی افغانستان» روادید نگرفته بودند. طالبان بار دیگر ادعا كردند كه قتل این افراد نتیجه‌ی رفتارهای خودسرانه بوده است. آخرین سخن طالبان در این زمینه این بود كه این مسئله را پیگیری و جوانب مبهم آن را بررسی خواهد كرد. (5)
در مقابل، ایران چند تیپ از نیروهای نظامی خود را به عنوان نمایش قدرت در مرزهای افغانستان مستقر كرد تا پاكستانی ‌ها نگرانی ایران را از این جنایت درك كنند. اما آزادی برخی از رانندگان كامیون‌های ایرانی كه به دست طالبان بازداشت شده بودند، اندكی از شدت تنش بین دو كشور كاست.
به محض مطرح شدن تهدیدات آمریكا مبنی بر بیرون راندن اسامه بن لادن، رهبر سازمان القاعده، از افغانستان و با جدی شدن علائم و نشانه‌های حمله‌ی آمریكا به افغانستان، طالبان در صدد بهبود روابط خود با ایران برآمدند تا مسیر ترانزیتی اسلام قلعه بین دو كشور بازگشایی شود.

4.برقراری رابطه با چچن

یكی از موضوعات مهم دیگری كه عملكرد غیرطبیعی جنبش طالبان در روابط خارجی‌اش را آشكار كرد، مسئله به رسمیت شناختن جمهوری چچن بود كه به طور یك جانبه استقلال خود را اعلام كرد. بعد از آنكه جنبش طالبان بر كابل سیطره یافت، یكی از رهبران این جنبش، فرستاده‌ی جمهوری چچن را كه حامل پیام ابوسیاف، یكی از مشاوران نظامی جوهر دودایف، رئیس جمهوری وقت چچن، بود به حضور پذیرفت. (6) این پیام شامل درخواست مسئولان چچنی از جنبش طالبان برای به رسمیت شناختن جمهوری چچن بود.
از آنجا كه تصمیم‌های سیاسی و نظامی مهم در قندهار اتخاذ می‌شد، هیئتی نیز به همین منظور به قندهار رفت، اما بدون دستیابی به نتیجه‌ای رضایت بخش این شهر را ترك كرد. علت این امر آن بود كه وزارت خارجه طالبان معتقد بود كه به رسمیت شناختن جمهوری چچن در آن شرایط مشكلات آن را در محافل بین المللی افزایش خواهد داد، حتی یكی از مسئولان این وزارتخانه عقیده داشت كه این جنبش به اتخاذ بدترین تصمیم ‌ها در بدترین شرایط عادت كرده است.(7)
در آن زمان نیروهای روسیه دست به عملیات گسترده‌ای بر ضد جمهوری چچن زدند، ولی با وجود این با واكنش شدید جامعه‌ی بین الملل مواجه نشدند. حتی بسیاری از كشور‌ها مسئله‌ی چچن را مسئله‌ی داخلی روسیه توصیف كردند كه روسیه حق دارد با آن هرگونه صلاح می‌داند، برخورد كند و كار به جایی رسید كه چچن‌ها را تروریست توصیف كردند. در چنین شرایطی، جنبش طالبان اقدام به برقراری روابط با جمهوری چچن كرد و در شانزدهم ژانویه‌ی سال 2000م. این جمهوری را به رسمیت شناخت و نمایندگان دو طرف توافقنامه‌ی مشترك برای گشایش سفارت در پایتخت دو كشور، امضا كردند.

پی‌نوشت‌ها:

1.مژده، وحید. افغانستان و پنج سال سلطه‌ی طالبان (مذكور)، ص83.
2.سجادی، سید عبدالنعیم، جامعه شناسی سیاسی افغانستان. (مذكور)، ص229.
3.مژده، وحید. افغانستان و پنج سال سلطه‌ی طالبان (مذكور)، ص101.
4.همان، ص102.
5.برخی از رهبران این جنبش معتقد بودند كه این عملیات به دست عناصر پاكستانی كه با نیروهای جنبش طالبان وارد این شهر شده بودند، صورت گرفته است و آن‌ها می‌خواستند انتقام به آتش كشیده شدن سفارت پاكستان در كابل و هدف قرار گرفتن دیپلمات‌های این كشور را بگیرند، چرا كه چند نفر از اهالی كابل كه از بمباران موشكی پایتخت توسط این جنبش در سال 1995م. به تنگ آمده بودند، به سفارت پاكستان حمله كردند و آن را به آتش كشیدند و دیپلمات‌های آن را نیز به قتل رساندند و سفیر پاكستان را هم زخمی كردند.
6.ابوسیاف از پدری چچنی و مادری اردنی متولد شد و در دوران جهاد افغانستان بر ضد اشغالگری روسیه در منطقه‌ی پیشاور پاكستان بود و بعد از قیام جوهر دودایف بر ضد روسیه، ابوسیاف به چچن رفت و فرماندهی یك تیپ از مجاهدین عرب را در جنگ بر ضد روسیه عهده‌دار شد. همچنین وی حزب جماعت اسلامی را در چچن تأسیس كرد.
7.وحید مژده، مسئول گروه سیاسی خاورمیانه و جمهوری روسیه‌ی فدرالی و قفقاز در وزارت خارجه‌ی جنبش طالبان.

منبع مقاله :
سرافراز، محمد، (1390)، جنبش طالبان از ظهور تا افول، تهران، انتشارات سروش