نویسنده: حسن انصاری




 
در مقاله "کتاب الملاحم فضل بن شاذان" در رابطه با کتابهای فضل بن شاذان در زمینه موضوعات قائمیت، رجعت و ملاحم سخنی رفت. در آنجا گفته شد که کتاب اثبات الرجعة فضل بن شاذان شیوه کلامی داشته است و احتمالا در آن روایت احادیث مد نظر نبوده است. کتاب حدیثی ابن شاذان در رابطه با رجعت کتاب دیگری موسوم به کتاب الرجعة بوده که طبعا باید روایات آن بیش از آنکه رنگ ملاحم داشته باشد، در آن روایات مرتبط با موضوع رجعت روایت می شده است. البته رجعت در ادبیات حدیثی امامیه، ریشه در ادبیات کهن شیعی اواخر سده اول و نیز سده دوم دارد. در اینجا قصد بررسی تاریخی این مفهوم را نداریم، اما تنها باید گفت که در ادبیات باقیمانده در این زمینه، مفهوم رجعت با مفهوم مهدویت و قائمیت پیوند مستقیمی دارد: بازگشت امام غائب. بنابراین طبیعی است که در کتابهای رجعت، مفاهیم مهدویت و قائمیت نیز از ارکان اساسی بوده است؛ گرچه در اصل، بازگشت و رجعت شماری از مردگان به همراه ظهور قائم در آخر الزمان مد نظر بوده است. بنابراین گرچه ما عقیده فضل بن شاذان در رابطه با رجعت را دقیقا نمی دانیم، اما انتظار می رود که در کتاب الرجعة او به احادیث قائمیت نیز توجه شده باشد. اما او علاوه بر کتاب الرجعة، کتاب دیگری نیز مرتبط با بحث قائمیت داشته که از آن به کتاب القائم تعبیر کرده اند و می دانیم که حتی حسن بن سلیمان حلی، شاگرد شهید اول از آن در کتابهایش بهره برده بوده است (نک: مقاله من در رابطه با کتاب الرجعة ابن شاذان که در همین سایت منتشر خواهد شد). بنابراین منطقی این است که در کتاب الرجعة، وی بیشتر احادیث مرتبط با اصل رجعت را به طور محوری روایت کرده بوده و در کنار آن احادیث قائمیت را تا اندازه ای نقل کرده باشد. به هر حال امکان تکرار شماری از احادیث میان سه کتاب الرجعة، کتاب القائم و کتاب الملاحم او وجود دارد.
این توضیح اولیه را بدین جهت آوردیم تا مقدمه ای باشد برای بحث اصلی این مقاله که در رابطه با کتاب اثبات الرجعة منسوب به ابن شاذان است: در ادبیات دوران صفوی، کتابی منسوب به فضل بن شاذان وسیله کسانی مانند میر لوحی در کفایة المهتدی فی معرفة المهدی (انتشار وسیله آقای حسین درگاهی، تهران، وزارت ارشاد) مورد توجه قرار گرفت که به لطف میر لوحی هم اینک ما با بخشی از منقولات منسوب به فضل بن شاذان در این زمینه آشنا هستیم. علاوه بر آن، حر عاملی منتخبی از احادیث آن کتاب را که کتاب اثبات الرجعة خوانده می شده، در نسخه ای خطی به یادگار گذاشته است که آن هم در شماره پانزدهم مجله تراثنا به چاپ رسیده است (این دو متن بارها در کتابهای بعدی مورد استناد قرار گرفته اند). متنی که به عنوان منتخب اثبات الرجعة در تراثنا منتشر شده، تنها گزیده ای است از متن موجود در کتاب میر لوحی. گرچه در نسخه حر عاملی اشاره ای به میر لوحی نیست؛ اما مقایسه این متن با نقلهای میر لوحی از کتاب اثبات الرجعة ابن شاذان در کتاب کفایة المهتدی وی نشان می دهد که آن منتخب بر اساس همان متنی که میر لوحی هم در اختیار داشته تنظیم شده بوده است؛ اما اینکه منبع حر عاملی چه ارتباطی دقیقا با نسخه خطی موجود نزد میر لوحی داشته، اطلاعی نداریم. این کتاب منسوب به ابن شاذان البته در اختیار علامه مجلسی نبوده و مناسبات تیره میان میر لوحی با علامه مجلسی ظاهرا مانع از این بوده که وی از آن کتاب در بحار الأنوار بهره گیرد. به هر حال یک چیز مسلم است و آن اینکه آنچه از منقولات کتاب اثبات الرجعة از طریق میر لوحی و حر عاملی باقی مانده، متکی بر یک متن است که آنان آن متن را اثبات الرجعة فضل بن شاذان می خوانده اند. البته پیش از این دو دانشمند، اولا کسی به وجود این کتاب در دوره های پیشین اشاره ای نداشته و مهمتر از آن اینکه روایات آن متن هم جز با چند استثنا هیچگاه در منابع کهن حدیثی به نام فضل بن شاذان روایت نشده است. وانگهی معلوم نیست که نام اثبات الرجعة از کجا و به چه صورت به این متن اطلاق شده است و مستند آنان در این نام چه بوده است. به هر حال چون ما اصل آن نسخه مادر را در اختیار نداریم، نمی توانیم در این باره اظهار نظر کنیم. کما اینکه نمی دانیم دلیل انتساب این کتاب از سوی آنان به ابن شاذان چه بوده است؛ به هر حال حتی اگر این نام و این انتساب در نسخه خطی اصلی این کتاب هم به کار رفته بوده، باز چندان اهمیتی ندارد، چرا که اصالت آن نسخه ثابت نیست. کتاب اثبات الرجعة ابن شاذان کما اینکه گفتیم، ظاهرا کتابی در حدیث نبوده و اگر به فرض محال بپذیریم که این متن از ابن شاذان است، درست تر آن است که آن را کتاب الرجعة بخوایم و نه اثبات الرجعة. اما از دیگر سو، روایاتی که در این کتاب نقل شده و ما آنرا از طریق میر لوحی و حر عاملی در اختیار داریم، جز در موارد بسیار محدودی ارتباطی با رجعت ندارد و بنابراین معلوم نیست که چه چیزی سبب شده است که این کتاب، اثبات الرجعة خوانده شود. روایات آن کتاب بیشتر در رابطه با مسئله دوازده امام و نیز امام غائب و ملاحم است و ارتباط نزدیکی با مسئله رجعت ندارد. نامگذاری این متن به کتاب الغیبة بیشتر مناسب است تا کتاب الرجعة و یا اثبات الرجعة.
جدا از بحث نامگذاری و ریشه آن نسخه، مهمتر این نکته است که انتساب آن کتاب به فضل بن شاذان کاملا نادرست است واین امر با نگاهی مختصر به اسانید و متون روایات آن نسخه کاملا روشن می شود؛ علاوه بر اینکه در آن از مشایخی روایت شده که متأخر از ابن شاذان می زیسته اند و یا معاصر جوانتر او بوده اند؛ مطالب مطرح شده در آن متن که بخشی از آنها به دورانی پس از امام عسکری مربوط می شوند، و پاره ای مطالب دیگر که اینجا مجال بحث درباره آنها نیست، به خوبی گواه آنند که انتساب این متن به ابن شاذان نادرست است. به هر حال احتمال اینکه نام ابن شاذان عمدا بر صفحه نخست آن نسخه که به هر حال به شیوه وجاده روایت شده بوده، قرار داده شده است، وجود دارد. از آنجا که ما نمی دانیم که این متن چگونه تنظیم شده بوده، نمی توانیم در این باره داوری نهایی کنیم. احتمال دارد که این متن دفتری از احادیث بوده که وسیله شخصی و بر پایه شماری از احادیث درست و به همراه پاره ای متون ساختگی و یا دست کم بازسازی شده و با جعل تعدادی سند برای ابن شاذان تنظیم شده و به نام او منتشر شده است. این کار حتی می تواند وسیله یکی از سازندگان حدیث در قرون کهنتر شکل گرفته باشد که می دانیم همواره این قبیل اشخاص وجود داشته اند و به انگیزه های مختلف دست به چنین کاری می زده اند. نگاهی به رجال ابن الغضائری ما را با نمونه های این قبیل اقدامات آشنا می کند. هنوز هم تعدادی از این دفاتر حدیثی در اختیار هستند و یا اگر نسخه های آنها از میان رفته اند، در کتابهای حدیثی موجود گاه از این دست متون بهره گرفته شده است و البته محدثان و رجالیان تیز هوش این قبیل تدلیسها را عموما آشکار می کرده اند. تنها چند حدیث از متن کتاب نسبت داده شده به ابن شاذان، در کتابهای دیگر حدیثی متقدم مانند الغیبة شیخ طوسی، به او منسوب شده است؛ اما در مورد بقیه احادیث، هیچ منبعی آنها را به ابن شاذان نسبت نداده است و نخستین بار بدین وسیله در اواخر دوره صفوی ما با این دست روایات منسوب به ابن شاذان روبرو می شویم. در میان این احادیث، شماری از احادیث دیده می شود که حتی متون آنها هم در هیچ منبع دیگری سابقه ندارد و مشتمل بر مطالبی هستند که به خوبی روشن است با اهداف خاص جعل شده اند. برخی دیگر از این احادیث، البته احادیثی هستند که در آثار متقدم می توان سراغ متون آنها را گرفت، اما مشکل آن است که در اسانید این احادیث به شکل ناشیانه ای دست برده شده و اسانید به کلی مجعولند و یا بخشی از آن اسانید ساختگی به نظر می رسند؛ به هر حال تلاش نویسنده واقعی این متن این بوده تا کتاب را به گونه ای فرا نماید که به نظر تألیف ابن شاذان برسد؛ بنابراین چند حدیث اصیل او را در کنار تعداد زیادی احادیث غیر اصیل قرار داده و در اسناد احادیث دست برده است. چند حدیث این متن را می توان در آثار شیخ صدوق دید؛ اما به نظر می رسد که منبع اصلی تنظیم این متن کتاب کفایة الأثر خزاز قمی بوده که شماری از متون احادیث آنرا از آنجا با اسنادی ساختگی تلفیق کرده اند و به نام ابن شاذان روایت کرده اند. درست مانند آنچه که ابن غضائری به ابو المفضل شیبانی نسبت می دهد که وی دفتری از متون بدون اسانید و دفتری از اسانید و بدون متون داشت تا احتمالا در مواقع مناسب هر متنی را با هر سندی ترکیب کند (رأیت کتبه وفیها الأسانید من دون المتون والمتون من دون الأسانید وأری ترک ما ینفرد به؛ نک: الرجال ابن غضائری، ص ۹۹).
جالب اینکه برخی از متون احادیث کتاب منسوب به ابن شاذان هم مشتمل بر مطالبی است که روشن است ریشه در ادبیات غیر شیعی دارد و حتی بر پایه عهد منسوب به اردشیر ساسانی تنظیم شده است: (نقلهای ما مبتنی بر منتخب عربی شده کتاب میر لوحی است که وسیله آقای یاسین الموسوی تهیه شده است. متأسفانه چاپ اصلی کتاب که وسیله آقای درگاهی ارائه شده، در اختیار من نیست).
"حدّثنا محمّد بن أبی عمیر، وصفوان بن یحیى رضی الله عنه قالا: حدّثنا جمیل بن دراج، عن الصادق علیه السلام ، عن أبیه، عن آبائه، عن أمیر المؤمنین علیه السلام أنه قال: الإسلام والسلطان العادل أخوان توأمان لا یصلح واحد منهما إلا بصاحبه، الإسلام اُسّ، والسلطان العادل حارس؛ ما لا اُس له فمنهدم، وما لا حارس له فضائع؛ فلذلك إذا رحل قائمنا لم یبق أثر من الإسلام، وإذا لم یبق أثر من الإسلام لم یبق أثر من الدنیا." عبارت اصلی این متن متکی بر عهد اردشیر است که بر آگاهان بر ادبیات ایرانی پیش از اسلام پوشیده نیست.
در یک مورد حدیثی از حضرت رسول (ص) روایت می شود که در آن به اصطلاحاتی مانند "عرَض" و مانند آن در بافت فلسفی و کلامی اشاره شده است که ساختگی بودن آن بدیهی است: " حدّثنا محمّد بن أبی عمیر وأحمد بن محمّد بن أبی نصر رضی الله عنهما جمیعاً عن أبان بن عثمان الأحمر، عن أبان بن تغلب، عن عكرمة عن ابن عباس، قال: قدم یهودی إلى رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم یقال له نعثل، فقال: یا محمّد إنی أسألك عن أشیاء تتلجلج فی صدری منذ حین، فإن أجبتنی عنها أسلمت على یدیك...قال صلى الله علیه وآله وسلم: سل یا أبا عمارة.قال: یا محمّد صف لی ربك. فقال صلى الله علیه وآله وسلم: إن الخالق لا یوصف إلا بما وصف به نفسه، كیف یوصف الخالق الواحد الذی تعجز الحواس أن تدركه، والأوهام أن تناله، والخطرات أن تحده، والبصائر أن تحیط قدرته؟! أجلّ عمّا یصفه الواصفون؛ نأى فی قربه، وقَرُبَ فی نأیه، كیَّف الكیف فلا یقال كیف، أیَِّن الأین فلا یقال أین. تنقطع الأفكار عن معرفته. ولیُعلم أن الكیفیة منه والأینونیة، وهو الأحد الصمد كما وصف نفسه، والواصفون لا یبلغون نعته، لم یلد ولم یولد ولم یكن له كفواً أحد. قال: صدقت یا محمّد، فأخبرنی عن قولك (إنه واحد لا شبه له) ألیس الله واحداً والإنسان واحد؟ ووحدانیته قد أشبهت وحدانیة الإنسان؟ فقال صلى الله علیه وآله وسلم: الله واحد وأحدیُّ المعنى، والإنسان واحد ثنوی؛ جسم عرض (وبدن) وروح، وإنما التشبیه فی المعانی لا غیر..."

همچنین باید گفت که در متن منسوب به ابن شاذان از جمله او از سهل بن زیاد الآدمی روایت می کند که معاصر جوانتر ابن شاذان بوده؛ وی همچنین در این متن از محمد بن ابی الصهبان عبدالجبار روایت می کند که او هم معاصر جوانتر ابن شاذان بوده و ابن شاذان از هیچ یک از این دو نفر روایتی ندارد. شماری دیگر از روایات این متن هم با زمان حیات ابن شاذان سازگار نیست. اشاره کردیم که برخی از احادیث این متن بر اساس متن کفایة الأثر خزاز قمی و با اسانیدی ساختگی و ترکیبی و گاه تغییراتی در متن احادیث تنظیم شده است؛ اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم:
۱- "حدّثنا محمّد بن الحسن الواسطی رضی الله عنه قال: حدّثنا زفر بن الهذیل، قال: حدّثنا سلیمان بن مهران الأعمش، قال: حدّثنا مورّق، قال: حدّثنا جابر بن عبد الله الأنصاری قال:.."؛ مقایسه شود با کفایة الأثر، ص ۵۶-۵۷ ؛ نیز نک: انتقاد علامه مجلسی در بحار، ۳۶/۳۰۶ از متن این حدیث.
۲- "حدّثنا علیّ بن الحكم رضی الله عنه عن جعفر بن سلیمان الضبعی عن سعید بن طریف، عن الأصبغ بن نباتة، عن سلمان الفارسی..."؛ مقایسه شود با کفایة الأثر، ص ۴۰
۳- "حدّثنا عثمان بن عیسى رضی الله عنه قال: حدّثنا أبو حمزة الثمالی، قال: حدّثنا أسلم، قال: حدّثنا أبو الطفیل، قال: حدّثنا عمار بن یاسر ..."؛ مقایسه شود با کفایة الأثر، ۱۲۴
۴- "حدّثنا الحسن بن علی بن فضال رضی الله عنه عن عبد الله بن بكیر، عن عبد الملك بن إسماعیل الأسدی، عن أبیه، عن سعید بن جبیر"؛ مقایسه شود با کفایة الأثر، ص ۱۲۰
۵- "حدّثنا عبد الله بن جبلة، عن عبد الله بن المستنیر، عن المفضل بن عمر، عن جابر بن یزید الجعفی، عن عبد الله بن العباس ..."؛ مقایسه شود با کفایة الأثر، ص ۱۶
۶- "حدّثنا علیّ بن الحكم رضی الله عنه ، عن سیف بن عمیرة، عن علقمة بن محمّد الحضرمی، عن الصادق علیه السلام...."؛ مقایسه شود با کفایة الأثر، ۲۶۶
موارد دیگری هم در رابطه با کفایة الأثر وجود دارد که به همین اندازه بسنده می کنیم. در یک مورد هم عین همین کار با حدیثی موجود در تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم صورت گرفته است:
۷- "حدّثنا عبد الرحمن بن أبی نجران رضی الله عنه قال: حدّثنا عاصم بن حمید، قال: حدثنا أبو حمزة الثمالی، عن سعید بن جبیر، عن عبد الله بن عباس..."؛ مقایسه شود با تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم القمی، ۲/۳۰۳
به هر حال مسلم است که این متن از ابن شاذان نیست و اصولا متن اصیلی هم نیست؛ اما اینکه کی و وسیله چه کسی این متن پرداخته شده است، نمی توان اظهار نظر دقیقی کرد.
منبع مقاله :
http://ansari.kateban.com/