تحقیق و تدوین: محمدتقی یوسفی




 

یکی از موضوع‌های گسترده‌ای که بخش درخور توجهی از متون فلسفی را به خود اختصاص داده، بحث قوای نفس است. آنان نفس را به نباتی، حیوانی و انسانی تقسیم کرده و جداگانه به تبیین قوای هریک و وظایف آنها پرداخته‌اند. در ‌این نوشته بر آنیم تا قوای نفس را به عنوان پیش زمینه‌ای برای مباحث نفس در ضمن یک دسته بندی معقول و قابل فهم گزارش، و از هرگونه اظهار نظر خودداری کنیم.

قوای نفس

قوای نفس نباتی (1)

قوای ‌این نفس بر دو دسته‌اند:

1. قوای اصلی یا مستخدمه

این قوا که ارباب‌اند و قوا دیگر را به خدمت می‌گیرند، خود بر دو دسته‌اند:
الف) القوی الّتی تفعل لأجل شخصها: نیروهایی که همه‌ی کارهایشان برای خود نبات است که خود بر دو گونه‌اند:
اول: مغذیه: القوی الّتی تفعل لأجل بقاء ذات الشّخص؛ «نیروهایی که برای بقای شخص نبات فعالیت می‌کنند.» کار‌ این قوا ساختن و جای‌گزینی است. سلول‌هایی که در موجود زنده می‌میرند و از بین می‌روند به جای‌گزین نیاز دارند، و کار قوه‌ی مغذیه همین جای‌گزینی است. قوه‌ی مغذیه که گاه به آن غاذیه نیز می‌گویند، بر چند قسم است:
یک: محصله: کار‌ این قوه در گیاه، ساختن ماده‌ی اولیه برای اجزای نبات است که از آن به شیره‌ی گیاهی تعبیر می‌کنیم. همچنین کار‌ این قوه در حیوان و انسان خون سازی است؛
دو: ملصقه:‌ این قوه چسباننده و واردکننده‌ی شیره یا خون به اجزای گیاه یا بافت‌ها و اعضای حیوان و انسان است؛
سه: مغیره: کار‌ این قوه تغییر و تبدیل است و خود در حقیقت مجموعه‌ای از قوای گوناگون است که در گیاه یکی از آنها شیره‌ی گیاهی را به پوست، دیگری آن را به برگ و دیگری آن را به میوه تبدیل می‌کند و ... . در بدن حیوان نیز کار‌ این قوا تبدیل خون به بافت‌های گوشت، چربی، استخوان، غضروف، پوست یا ماهیچه و امثال آنهاست.
دوم: منمیه: القوه الّتی تفعل لأجل کمال ذات الشّخص؛ «قوه‌ای که کارش در جهت کمال شخص نبات است»، و از‌ این رو به گیاه یا بدن رشد می‌دهد. برای نمونه نهال را به تنه و درخت تبدیل می‌کند یا نوزاد را نوجوان، و نوجوان را جوان می‌سازد.‌ این قوه را نامیه نیز نامیده‌اند.
ب) القوی الّتی تفعل لأجل بقاء النّوع: «نیروهایی که برای بقای نوع نبات کار می‌کنند».‌ این دسته، خود بر دو گونه است:
اول: مولده:‌ این قوه بخشی از محصولات قوه‌ی مغذیه را جدا می‌کند و به مرکز می‌برد تا در آنجا به ماده‌ای برای تولید مثل‌ این گیاه یا حیوان تبدیل شود؛ مانند تخمدان در گیاهان و نباتات، و رَحِم در حیوان و انسان؛
دوم: مصوره یا قوه‌ی صورتگر:‌ این قوه به ماده‌ی ذخیره شده در تخمدان و رحم صورت می‌دهد.

2. قوای خادمه یا طبیعی

این قوا از آن نفس نباتی‌اند؛ البته نه از آن جهت که نفس نباتی است، بَل از آن جهت که موجودی طبیعی است. از‌ این رو به آنها قوای طبیعی نیز می‌گویند.‌ این قوا در خدمت قوای اصلی‌اند؛ زیرا آنها به گونه‌ی مباشر همه‌ی کارها را انجام نمی‌دهند، بلکه قوای طبیعی در خدمت آنهایند. برای نمونه، قوة مغذیه چهارقوه‌ی طبیعی را به کار می‌گیرد که عبارت‌اند از:
الف) قوه‌ی جاذبه:‌ این قوه غذا را جذب می‌کند؛ برای مثال گیاه آب ار جذب می‌کند و انسان و حیوان با قوه‌ی جاذبه غذا را می‌بلعند؛
ب) قوه ماسکه:‌ این قوه غذای جذب شده را نگاه می‌دارد تا پس از انجام فعل و انفعالاتی روی آن، به مصارف دیگر برسد؛
ج) قوه‌ی هاضمه:‌ این قوه غذای نگه داری شده به وسیله ماسکه را هضم می‌کند تا به صورت شیره یا خون درآمده، به اعضا برسد (البته هضم نیز خود چهار مرحله دارد)؛
د) قوه‌ی دافعه:‌ این قوه سموم بدن و چیزهایی را که جذب پذیر نیستند دفع می‌کند.
***
قوای نفس نباتی به قوای اصلی یا مستخدمه و قوای خادمه تقسیم می‌شوند. قوای اصلی نیز بر دو دسته‌اند: دسته‌ی نخست خود به مغذیه و منمیه تقسیم می‌شود که کارشان خدمت به خود گیاه است، و دسته‌ی دوم نیز به مولده و مصوره تقسیم می‌شود که برای بقای نوع در کارند. در برابر‌ این قوا، قوای خادمه قرار دارند که در خدمت قوای اصلی‌اند.
***
فیلسوفان مشاء با جست و جو و تفحص، کارهای متفاوت نفس نباتی را کشف کردند و برای هر کدام یک متصدی در نظر گرفته و نامش را قوه گذاشته‌اند. در‌ این دیدگاه، نفس نباتی یک موجود جوهری است؛ ولی قوا، اعراض نفس نباتی و مخلوق اویند و شأنی جز خدمتگزاری به نفس نباتی ندارند. از‌ این رو نفس فاعل مسخَّر آنهاست.
***
خواجه‌ی طوسی وجود قوه‌ی مصوره را به دلیل آیه هُوَ الَّذِی یُصَوِّرکُم فِی الأرحَامِ (2) که بنا بر آن، صورتگر خداست، نمی‌پذیرد. آیا‌ این نظر را صحیح می‌دانید؟
***

قوای نفس حیوان (3)

قوای‌ این نفس بر دو دسته‌اند:
1. قوای اصلی یا مستخدمه
این دسته، قوای اصلی نفس حیوانی به شمار می‌آیند که خود به دو دسته تقسیم می‌شوند:
الف) قوای علامه: کار‌ این نیروها، که به آنها قوای مدرکه و ادراکی نیز می‌گویند، احساس یعنی ادراک جزئیات است.‌ این قوا خود بر دو دسته‌ی حواس ظاهری و باطنی‌اند که به دلیل اهمیتشان به اقسام آنها اشاره می‌کنیم:
اول: حواس ظاهری:‌ این قوا بر پنج گونه‌اند:
یک: باصره (بینایی): کار این قوه، ادراک دیدنی‌هاست؛
دو: سامعه (شنوایی): کار‌ این قوه، ادراک شنیدنی‌هاست؛
سه: شامه (بویایی): کار‌ این قوه، ادراک بوییدنی‌هاست؛
چهار: ذائقه (چشایی): کار‌ این قوه، ادراک چشیدنی‌هاست؛
پنج: لامسه (بساوایی): کار‌ این قوه، ادراک لمس کردنی‌هاست.
ابن سینا لامسه را مجموع چهار قوه می‌داند که عبارت‌اند از: حس حرارت و برودت، که سردی و گرمی را درک می‌کند؛ حس رطوبت و یبوست، که تری و خشکی را درمی‌یابد؛ حس صلابت و لین، که سختی و نرمی را ادراک می‌کند؛ حس خشونت و ملاست، که زبری و صافی را می‌فهمد.
دوم: حواس باطنی:‌ این قوا نیز بر پنج گونه‌اند:
یک: حس مشترک:‌ این قوه، مدرکِ صور جزئی است. حواس ظاهری مدرکات و معلومات خود را به‌ این قوه تحویل می‌دهند؛
دو: خیال:‌ این قوه، حافظ صور جزئی و انبار و بایگانی حس مشترک است؛
سه: واهمه/وهم:‌ این قوه، مدرک معانی جزئی، مانند مهربانی و قساوت خاص و جزئی است. حکما واهمه را سلطان قوای حیوانی می‌دانند؛ به گونه‌ای که همه‌ی قوای حیوانی را به خدمت می‌گیرد؛
چهار: حافظه:‌ این قوه، حافظه معانی جزئی است؛
پنج: متخیله/متصرفه (4):‌ این قوه، ترکیب کننده و تجزیه کننده صور و معانی است.
***
برخی قوه‌ای به نام ذاکره را بر حواس پنج گانه باطنی افزوده‌اند تا معانی جزئی را از حافظه به واهمه آورند و به‌ این ترتیب فرایند یادآوری را توجیه کنند.
***
ب) قوای عمّاله:‌ این قوا که آنها را محرکه و تحریکی نیز می‌خوانند، بر دو قسم‌اند:
اول: باعثه (شوقیه):‌ این قوه که موجود زنده را به انجام کار وامی‌دارد، و در حقیقت کارش تحریک است و باواسطه عمل می‌کند، خود بر دو نوع است:
یک: قوه شهویه:‌ این قوه، برانگیزنده به جذب ملایم است؛
دو: قوه‌ی غضبیه:‌ این قوه، برانگیزنده به دفع مُنافر است.
سه: عامله:‌ این قوه پس از تحریک قوه شوقیه، کار را انجام می‌دهد.

2. قوای خادمه

همه‌ی قوای نفس نباتی، اعم از مستخدمه و خادمه، در خدمت قوای علامه و عمّاله‌ی حیوان‌اند. از‌ این رو در تعریف حیوان می‌گویند: «جسم نامِ حسّاسٌ متحرک بالارادة»، که مرادشان از «نامی» همان قوای نباتی است.
***
فیلسوفان مشاء قوای نفس حیوانی را به مستخدمه و خادمه تقسیم کرده و برای هرکدام نیز اقسام پرشماری قایل شده‌اند. آنان قوای مستخدمه را به علامه و عمّاله، و علامه را به حواس ظاهری (باصره، سامعه، شامه، ذائقه و لامسه) و حواس باطنی (حس مشترک، خیال، واهمه، حافظه و متخیله) و عماله را به شوقیه (شهویه و غضبیه) و عامله تقسیم کرده‌اند.
***

قوای نفس انسانی (5)

این قوا نیز بر دو دسته‌اند:

1. قوای اصلی یا مستخدمه

این قوا خود بر دو قسم‌اند:
الف) قوه‌ی علامه:‌ این قوه ادراکات خاص انسانی را بر عهده دارد که مرادف با قوه عالمه است و اصطلاحاً به آن عقل نظری می‌گویند. همه‌ی علوم و معارف مدون، که از آن به حکمت یاد می‌کنند، با‌ این قوه درک می‌شوند. بنابراین عقل نظری هم حکمت نظری را درک می‌کند و هم حکمت عملی را؛
ب) قوه عمّاله،‌ این قوه، که به آن عقل عملی نیز می‌گویند، کارهای ویژه انسان را انجام می‌دهد که فراتر از کارهای حیوانی‌اند؛ به سانِ ایثار، اخلاص و عبادت آگاهانه.
ابن سینا در موارد پرشماری به‌ این معنا اشاره دارد که اطلاق عقل بر عقل عملی از باب اشتراک لفظ است؛ زیرا عقل در لغت به معنای فهمنده است، درحالی که منظور ما در‌ اینجا قوه کارکننده است نه فهمنده؛ ولی در‌ این مقام، واژه مزبور تنها یک اصطلاح است که البته بی وجه هم نیست؛ زیرا قوه عمّاله تحت تدبیر عقل است و تا عقل نگوید، عمل نمی‌کند. بنابراین چون‌ این کارها عاقلانه‌اند، به قوه‌ای که‌ این نوع رفتار از آن سر می‌زند، عقل عملی گفته‌اند.

مراتب عقل نظری

حکما برای عقل نظری مراتبی برمی‌شمارند:
1. عقل هیولائی:‌ این مرتبه ناظر به انسانی است که هنوز تعقل نکرده، ولی قوه‌ی تعقل دارد؛
2. عقل بالملکه:‌ این عقل بدیهیات را درک می‌کند، که سرمایه و رأس‌المال دیگر علوم‌اند؛
3. عقل بالفعل:‌ این عقل بالفعل تعقل می‌کند؛ یعنی از طریق بدیهیات به نظریات می‌رسد؛
4. عقل مستفاد:‌ این عقل همه‌ی بدیهیات و نظریات را درک کرده و در حقیقت هرآنچه را در خور فهم بشر است، بالفعل فهمیده است.
البته‌ این مراتب را می‌توان درباره‌ی رشته‌ی ویژه‌ای از هر علم یا درباره همه علوم در نظر گرفت. ترتیب‌ این قوا بنا بر خدمت، از بالا به پایین است، ولی بر پایه‌ی ریاست و ولایت تکوینی از پایین به بالاست. بنابراین عقل مستفاد برترین مرتبه‌ی عقل نظری است که دیگر مراتب را به خدمت می‌گیرد.

مراتب عقل عملی

1. تجلیه: تهذیب الظاهر باستعمال الشرایع و بامتثال الأوامر و النواهی الشّرعیه؛ «نورانی ساختن ظاهر با به کاربستن احکام شرعی....» نخستین مرحله سیروسلوک آن است که واجبات انجام، و محرمات ترک شود؛
2. تخلیه: تهذیب الباطن عن سوء الاأخلاق کالحسد و البخل و...؛ پیراستن درون از بدی‌های اخلاقی، مانند حسادت و تنگ چشمی»؛
3. تحلیه: تزیین الباطن بالفضائل؛ «آراستن باطن به فضیلت‌های اخلاقی»؛ به‌ این معنا که پس از پیمودن مراحل پیشین، فرد فضایل اخلاقی را در خود ‌ایجاد کند؛ مانند ایثار، گذشت و وفا.
4. فنا: بان یفنی عن رؤیة نفسه بل ما سواه تعالی؛ «خود را ندیدن و بلکه ندیدن هرچه غیر خداست». برای فنا نیز مراتبی را برشمرده‌اند:
الف) محو یا توحید افعالی: بأن یری کل فعل فعله تعالی؛ «این گونه ببیند که همه‌ی کارها کار خداست»؛ یعنی فرد فاعل و خالق را تنها خدا بیند؛
ب) طمس یا توحید صفاتی: بأن یری کلَّ وصف و کمال وصفه و کماله تعالی؛ «همه‌ی اوصاف و کمالات را وصف خدا و کمال الهی بیند»؛
ج) محق یا توحید ذاتی: بأن لایری شیئاً سواه؛ «هیچ موجودی جز خدا را نبیند». (6)

2. قوای خادمه

همه قوای مستخدمه و خادمه‌ی حیوانی و نباتی، قوای خادمه نفس انسانی‌اند.
***
نفس انسانی نیز قوای مستخدمه و خادمه دارد که قوای مستخدمه به عالمه و عامله تقسیم می‌شوند که هرکدام مراتبی دارند، و قوای خادمه نیز همه‌ی قوای حیوانی و نباتی را دربرمی‌گیرند.
***
نمودار قوای نفس انسانی

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک. نمودار پایان نوشتار.
2. آل عمران (3)، 6.
3. ر.ک: نمودار پایان نوشتار.
4.‌ این تعبیر هنگامی به کار می‌رود که در خدمت حیوان قرار گیرد، و آن گاه که در خدمت انسان باشد، مفکره نامیده می‌شود.
5. ر.ک: نمودار پایانی.
6. ر.ک: صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی، شرح الهدایة الاثریة، ص 207-208.

منبع مقاله :
یوسفی، محمدتقی؛ (1392)، درس نامه‌ی علم النفس فلسفی، قم: مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول