خورشید همواره در چشمان مادرانى طلوع مى‏کند که به دور دست‌ها خیره شده‏اند و براى فرداها مردان و زنانى مى‏پرورانند تا در زمین، این امانت الهى، جانشینى آسمانى باشند. دامان تربیت مادران مهد پرورش انسان‌هاى پاک و خدایى است و ما با نگاهى درس ‏آموز از زندگانى این مادران توشه معرفت ‏برمی ‏چینیم.
 
یکى از مادران برجسته تاریخ «ام‌‏البنین، فاطمه کلابیه‏» است که زندگى او مالامال از عشق به ولایت و امامت ‏بوده و در تربیت فرزندان دلیر و شجاع و با ادب چون عباس بن‏على(ع) بسیار موفق بوده است. تولد و رشد او در خاندان با اصالت و شجاع، صفات و ویژگیهاى فردى این بانو و صبر و بردبارى در خانه امامت و تربیت فرزندانى که همگى پیرو امام خویش بوده و تا آخرین لحظات زندگى خویش دست از ولایت نکشیده‏اند و پیام‏رسانى و مبارزه سیاسى این بانوى کریمه همه و همه نشان از مجد و عظمت وى دارد.
 
اینک پژوهشى کوتاه در زندگى این پاک بانوى عرب داریم تا از زلال صفات او قطره‏اى معرفت‏ یابیم و خویش را در مسیر کمال قرار دهیم:

از قبیله خورشید

«حزام بن‏ خالد بن ‏ربیعة بن‏ وحید بن ‏کعب بن‏ عامر بن‏ کلاب‏»(1) پدر ام ‏البنین است مردى شجاع و دلیر و راستگو که از صفات ویژه او اکرام به میهمان و منطق قوى اوست. تاریخ ویژگیهاى این مرد بزرگ را به مناسبت هاى گوناگون چون جریان خواستگارى ام ‏البنین و ازدواج حضرت على(ع) ذکر می ‏کند.
 
مادر بزرگوار ام‏ البنین، «ثمامه (یا لیلى) دختر سهیل بن ‏عامر بن ‏جعفر بن‏کلاب‏» (2) است که در تربیت فرزندان کوشا بوده و تاریخ از وى چهره درخشانى را به تصویر کشیده است. بینش عمیق، دوستى با فرزندان در کنار وظیفه مهم مادرى و چونان معلمى دلسوز آموختن باورهاى اعتقادى و مسایل مربوط به همسردارى و آداب معاشرت با دیگران از جمله ویژگیهاى خاص این بانو است.
در بسیارى از کتب تاریخى نام یازده تن از مادران وى ذکر شده است که همگى از خانواده ‏هاى شریف و اصیل عرب بوده ‏اند و به واقع مصداق بارز «شجره طیبه (3) » مى‏ باشند شجره‏اى که اصل آن در زمین است و فرع آن در آسمانها و حاصل و نتیجه این درخت پاک همانا عباس بن‏ على و عثمان و لبید شاعر و ابوبراء بن‏عامر و ... بوده ‏اند.
 
پیامبر گرامى فرمود: اى مردم! برحذر باشید از سبزه ‏زارى که بر روى مزبله (منجلاب) مى‏ روید. سؤال شد از حضرت: سبزه ‏زارى که بر مزبله بروید چیست؟
حضرت فرمود: زن زیبارویى که در خانواده پلید و نادرست رشد کرده باشد.(4) از این‏روست که على بن‏ابى طالب(ع) آنگاه که قصد ازدواج دارد به برادر خویش، عقیل بن‏ابى طالب که در علم «انساب‏» معروف بود و ذهن و سینه‏اش گنجینه‏اى از اسرار خاندان گوناگون عرب بوده مى‏فرماید: «زنى را براى من اختیار کن که از نسل دلیرمردان عرب باشد تا با او ازدواج کنم و او برایم پسرى شجاع و سوارکار به دنیا آورد.» (5)
 
عقیل در پاسخ برادر گفت: «با ام‌‏البنین کلابیه ازدواج کن زیرا در عرب شجاعتر از پدران و خاندان وى نیست.» و سپس در مورد جد مادرى ام‌‏البنین، ابوبراء عامر بن‏مالک، که در آن روز از جهت دلاورى و شجاعت کم‏نظیر بود مى ‏گوید: «ابوبراء عامر بن‏مالک جد دوم فاطمه کلابیه از شجاعت در میان قبایل عرب بى‏نظیر است و کسى را شجاعتر از او جز حضرتت نمى‏شناسم از این‏ رو او را بازى‏کننده با شمشیرها (ملاعب الاسنة) مى ‏نامند.» (6)
 
گویى نگاه نافذ على از مرز زمان ها عبور کرده و کربلا را با همه سختی هایش مى‏بیند و براى یارى حسین(ع) از امروز در پى مادرى شجاع از خاندان شجاع و دلیر است تا فرزندى چونان عباس، پدر فضیلتها، به دنیا آورد و او یاریگر حسین در کربلاباشد.
 
در خاندان و تبار پاک ام‌‏البنین چند ویژگى مهم وجود دارد که همگى در وجود عباس(ع) به ظهور رسید و او را مانا کرد:
الف: شجاعت و دلاورى که در کربلا زیباترین چهره خویش را نمایاند.
ب: ادب و متانت و عزت نفس که در زندگانى 34 ساله عباس بن‏على به وضوح دیده مى‏شود.
ج: هنر و ادبیات که ام‌‏البنین از «دایى‏» خویش لبید شاعر به ارث برده بود و فرزند عزیزش عباس(ع) از مادر ادیبه خود. [البته شاعران دیگرى در این خاندان مى‏زیسته‏اند.]
د: ایثارگرى و احترام به حقوق دیگران که نمود آن در عشق به ولایت و امامت متجلى شد.
ه: وفا و پایبندى به تعهدات.
 
مهمترین درسى که از ازدواج حضرت على(ع) و ام‌‏البنین، مى‏آموزیم داشتن معیارهاى منطقى و صحیح در انتخاب همسر آینده است. اگر جوانان ما معیارهاى اخلاقى و معنوى را جایگزین معیارهاى مادى و ظاهرى کنند زندگى مشترک آنها با سعادت و سلامت‏خانوادگى توام خواهدبود. ملاکهاى مادى و صورى ناپایدار بوده و به زندگى رنگ سبز عشق و محبت نمى‏بخشد و با از دست دادن یک امتیاز مادى پایه‏هاى زندگى‏اى که با آن‏ها بنا شده است‏سست‏شده و فرو ریختن سقف خانواده حتمى خواهدبود.
 
چنانچه رسول رحمت(ص) مى‏فرماید: «کسى که با زنى به خاطر مال او ازدواج کند خداوند او را به حال خود وا مى‏گذارد و کسى که به خاطر زیبایى زنى با او ازدواج کند در او مسایل ناخوشایند مى‏بیند و آنکه به خاطر دین زن با او ازدواج کند خداوند مال و زیبایى را هم براى او قرار مى‏دهد (جمع مى‏کند بین امتیازات.)» (7)
 

صحیفه صفات

آنچه در آدمى الگویى کامل براى نسلهاى آینده مى‏سازد وجود صفات نیک و اخلاق برجسته در صحیفه وجود آنان است. شاید بتوان گفت مجموعه صفات ام‌‏البنین در ضمن یک جمله زیبا و مختصر از زبان شهید ثانى، زین‏الدین، ذکر شده است آنجا که این عالم فرهیخته و اندیشمند مى‏گوید: «ام البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت‏بوده و نسبت‏به اهل بیت(ع) معرفت و محبت‏خالص و شدید داشته است و نزد آنان مقام و منزلت‏بالایى داشت.»(8)
 
در این عبارت ابعاد شخصیتى ام‌‏البنین، با ظرافت ‏خاصى مطرح شده است که به این ظرایف مى‏ پردازیم:

دانش و دانایى

از ویژگیهاى مهم زندگى انسانهاى برجسته، علم و دانش آنان است که بسان نورى درخشان جداکننده حق از باطل است و سرچشمه جوشان این نعمت الهى علمى است که از خداوند متعال، معلم اول، آموخته و مى‏آموزند. زندگانى ام‌‏البنین همواره با بصیرت و نور دانش همراه بوده است و این ویژگى والا در جاى جاى کتب تاریخى ذکر شده است و ما را با عظمت این بانوى عالمه و فاضله آشنا مى‏سازد.
 
علاقه ام ‏البنین به اهل بیت(ع) و بصیرت دینى او به امامت‏به قدرى بود که در باره او مى‏نویسند: براى عظمت و معرفت و بصیرت ام‌‏البنین کافى است که او هر گاه بر امیرالمؤمنین وارد مى‏شد و حسنین مریض بودند با ملاطفت و مهربانى با آنها صحبت مى‏کرد و از صمیم قلب با آنها برخورد مى‏کرد چونان مادرى مهربان و دلسوز.(9)
 
او همسرش را تنها همسر نمى‏دانست که قبل از همسر او را امام و «ولى‏» خویش مى‏داند و همچنین به این دو بزرگوار، حسنین، به جهت عشق به امامت و ولایت و به خاطر اتصال آنها با ولى خویش اینچنین محبت و ارادت نشان مى‏دهد.
یکى دیگر از مظاهر بصیرت و بینش این بانو که مبتنى بر علم و معرفت اوست جریان صحبت او با «بشیر» است. «بشیر» پس از واقعه کربلا به مدینه باز مى‏گردد و از وقایع جانسوز کربلا و کربلاییها براى اهل مدینه سخن مى‏گوید.
 
مورخان مى ‏نویسند: پس از واقعه کربلا بشیر در مدینه ام‌‏البنین را ملاقات مى‏کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام‌‏البنین پس از دیدن وى مى‏گوید: از حسین(ع) مرا خبر بده. بشیر مى‏گوید: عباس را کشتند. ام‌‏البنین باز مى‏گوید: از حسین(ع) مرا خبر بده. و به همین ترتیب خبر شهادت هر چهار فرزند بزرگوارش را به او مى‏دهد. ام‌‏البنین با صبر و بصیرتى بى‏نظیر مى‏گوید: «یا بشیر اخبرنى عن ابى عبدالله الحسین(ع). اولادى و من تحت الخضراء کلهم فداء لابى عبدالله الحسین(ع)»
 
اى بشیر خبر از [امام من]اباعبدالله الحسین بده فرزندان من و همه آنچه زیر این آسمان مینایى است فداى اباعبدالله(ع) باد. و آنگاه که بشیر خبر شهادت مولا و امام او، حسین بن‏على(ع) را مى‏دهد آهى کشیده و با دنیایى از غم و اندوه مى‏گوید: آه که بندهاى (رگهاى) قلبم را پاره پاره کردى.(10)
 
این نهایت‏بینش و بصیرت و علم و دانایى است که محور زندگى فردى امام و مولاى او باشد. کمال بندگى و عبادت نیز همین است که آدمى خود و تعلقات خود را در جهت‏خواست محبوب ازلى، خداوند یکتا، فدا کرده و از آنها بگذرد.
 

بینش و بینایى

افق فکرى و نگرش ام‌‏البنین آنقدر بالا و والاست که فرزندانى چون عباس را که خود یگانه دهر بود قربانى آرمانها و اندیشه‏هاى آسمانى امام و مولاى خویش، حسین(ع)، مى‏کند و اگر آه و سوزى براى مظلومیت مى‏کشد آهى است‏بر مظلومیت‏ حسین(ع).
 
علامه مامقانى در کتاب تنقیح المقال مى‏ نویسد: علاقه و ارادت او [ام‌‏البنین] به حسین(ع) به علت امر امامت‏بود و اینکه به فرض سلامت‏ حسین مرگ چهار فرزند برومندش را بر خود آسان و قابل تحمل مى‏ دانست نشانه بالا بودن درجه ایمان اوست و من او را از نیکان به حساب مى ‏آورم.(11)
 
تبلور این عشق به ولایت و پیروى از امام و پیشوا تا مرز از دست دادن جان خود و عزیزان در وجود فرزندان برومند و دلیر این بانوى ولایى بود. به ویژه عباس بن‏على که فرزند بزرگ او بوده و بیشتر صفات مادر را داراست.
 

بر کرانه وفا

فاطمه کلابیه بنا به نقل تاریخ دومین یا سومین همسر على بن ‏ابى طالب(ع) بوده است. آنچه در زندگى مشترک این دو بزرگوار مطرح است‏حس وفادارى به یکدیگر و احترام متقابل مى‏ باشد. وقتى عقیل به خواستگارى ام‌‏البنین براى مولایش على بن‏ابى طالب آمد با حرام بن‏حالد، پدر او، در این باره صحبت کرد و «حرام‏» با کمال صداقت و راستگویى گفت: «شایسته امیرالمؤمنین یک زن بادیه‏نشین با فرهنگ ابتدایى بادیه‏نشینان نیست. او با یک زن که فرهنگ بالاترى دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارند.»
 
عقیل پس از شنیدن سخنان وى گفت: امیرالمؤمنین از آنچه تو مى‏گویى خبر دارد و با این اوصاف میل به ازدواج با او دارد. پدر ام‌‏البنین از عقیل مهلت‏خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت‏سهیل، و خود دختر سؤال کند و به او گفت: «زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بیشتر مى‏دانند.»
 
وقتى پدر ام‌‏البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهاى ام‌‏البنین را شانه مى‏زند و او از خوابى که شب گذشته دیده بود براى مادر سخن مى‏گفت: مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختى نشسته‏ام. نهرهاى روان و میوه‏هاى فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مى‏درخشیدند و من به آن‏ها چشم دوخته بودم و در باره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر مى‏کردم.
 
در مورد آسمان که بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنین روشنى ماه و ستارگان ... در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نورى از آن ساطع مى‏شد که چشمها را خیره مى‏کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانى دیگر هم در دامنم دیدم. نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود.
 
هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفى ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدایش را مى‏شنیدم ولى او را نمى‏دیدم. گفت: «فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. به ماه نورانى و سه ستاره درخشان پدرشان سید و سرور همه انسانهاست‏بعد از پیامبر گرامى و اینگونه در خبر آمده است.»
 
پس از خواب بیدار شدم در حالى که مى‏ترسیدم. مادرم! تاویل رؤیاى من چیست؟!» مادر به دخترک فهیمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤیاى تو صادقه است اى دخترکم به زودى تو با مرد جلیل‏القدرى که مجد و عظمت فراوانى دارد ازدواج مى‏کنى. مردى که مورد اطاعت امت‏خود است. از او صاحب 4 فرزند مى‏شوى که اولین آنها مثل ماه چهره‏اش درخشان است وسه تاى دیگر چونان ستارگانند.»
 
پس از صحبت هاى دوستانه و صمیمانه مادر و دختر، حزام بن‏خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذیرش على(ع) سؤال کرد و گفت: آیا دخترمان را شایسته همسرى امیرالمؤمنین(ع) مى‏دانى؟ بدان که خانه او خانه وحى و نبوت و خانه علم و حکمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لایق این خانه مى‏دانى - که خادمه این خانه باشد - قبول کنیم و اگر اهلیت در او نمى‏بینى پس نه؟
 
همسر او که قلبى مالامال از عشق به امامت داشت گفت: اى «حزام‏» به خدا سوگند من او را خوب تربیت کردم و از خداى متعال و قدیر خواستارم که او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد براى خدمت‏به آقا و مولایم امیرالمؤمنین(ع) پس او را به على بن‏ابیطالب، مولایم، تزویج کن.(12)
 
اگر چه خواب حجت نیست و جهت امور مهمى مثل ازدواج نمى‏توان تنها به خوابها اکتفا کرد ولى راهنماى خوبى براى رسیدن به مقصود مى‏باشد اگر بیننده خواب مهذب باشد و طهارت ظاهرى و باطنى را حفظ کند و اندیشه‏هاى شیطانى و خطورات ذهنى پراکنده نداشته باشد خوابهاى او داراى تعبیر و تاویل مناسبى خواهد بود.
 
ام ‏البنین از شخصیتهایى بود که این طهارت را داشته و همواره در رفتار و کردار خویش راه صحیح و مناسب را پیش مى ‏گرفته است و از این رو رؤیاى او به این زیبایى لباس واقعیت و حقیقت مى‏پوشد و چهار پسر براى سید عالمیان على(ع) مى‏آورد که یکى قمر بنى‏هاشم مى‏شود و دیگران نیز ستارگان آسمان ولایت و امامت هستند.
 
اینگونه ازدواج آسمانى این دو بزرگوار صورت مى‏گیرد و در طول زندگى مشترک همواره اطاعت و احترام و تکریم و ملاطفت در مورد فرزندان على(ع) از سوى ام‌‏البنین مشهود بوده است. در هنگام شهادت مولا على بن ‏ابیطالب(ع) فرزند بزرگ ام‌‏البنین، عباس بن‏على، کمتر از15 سال سن داشت و همراه با برادرانش که کوچکتر از وى بودند در دوران کودکى پدر بزرگوار خویش را از دست داده و غبار یتیمى بر سیمای شان نشسته بود.
 
این زن فداکار و ایثارگر جوانى و نیروى خویش را صرف تربیت و حفظ فرزندان خانه ولایت نموده و چونان گذشته خود را وقف فرزندان فاطمه زهرا(س) نیز مى‏کرد و بسان مادرى مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود.
 
وفادارى ام ‏البنین به همسر بزرگوار خویش به حدى است که پس از شهادت حضرت على(ع) با آنکه جوان بوده و از زیبایى ویژه نیز برخوردار مى‏باشد تا پایان عمر ازدواج نکرده و همسر دیگرى را اختیار نمى‏ کند. این همسر شهید ایثارگونه به تربیت فرزندان على(ع) مشغول بوده و بذر عشق و محبت و ایثار در وجود آنها مى‏افشاند.
 

نگرش سیاسى

از ویژگی هاى بسیار مهم ام‌‏البنین توجه به زمان و مسایل مربوط به آن است. وى پس از واقعه عاشورا از مرثیه ‏خوانى و نوحه ‏سرایى استفاده کرده تا نداى مظلومیت کربلائیان را به گوش نسل هاى آینده برساند. ام‌‏البنین براى عزادارى هر روز به همراه عبیدالله (فرزند عباس بن‏ على(ع)) به بقیع مى ‏رفت و نوحه مى‏ خواند و گریه مى‏ کرد و این اشعار را مى‏ خواند: یا من راى العباس کر على جماهیر النقد ووراه من ابناء حیدر کل لیث ذى لبد.(13)
 
«اى آنکه عباس را دیدى در حالى که بر گروه ضعیفان حمله مى‏ کرد و دنبال او از فرزندان حیدر (على(ع)) جنگاورانى بودند که هر یک داراى یال و کوپالى بودند.» و آنگاه که در عزاى فرزندان شجاع و دلیر خود مى ‏گریست مى ‏گفت: «دیگر مرا ام‌‏البنین مخوانید زیرا که به یاد شیران بیشه مى ‏اندازد (این نام) مرا. من پسرانى داشتم که به نام آنها مرا ام‌‏البنین مى‏ خواندند اما دیگر فرزندى (پسرى) ندارم.»
 
خواندن اشعار براى عزادارى گاه جنبه‏ هاى دیگرى دارد. ام‌‏البنین با این اشعار هم حماسه کربلا و شجاعت پسران خود و مظلومیت‏ حق را به مردم زمان خود و آیندگان معرفى مى‏ کرد و هم تاریخ کربلا را واگویه مى‏ کرد و در قالب عزادارى و مرثیه‏ سرایى نوعى اعتراض به حکومت وقت مى‏ کرد و مردم که اطراف او اجتماع مى‏ کردند نسبت‏به عمال بنى ‏امیه متنفر و منزجر مى ‏شدند.
 
به راستى وقتى قبر مطهر عباس(ع) و برادرانش در کربلاست چرا ام‌‏البنین به بقیع مى ‏رود؟ آیا به این نیست که مردم در آنجا اجتماع مى‏ کنند؟ و آیا به خاطر این نیست که بزرگان اسلام و پیشینه اسلامى مردم در این خاک خفته ‏اند و در آنجا مردم به یاد حماسه ‏هاى جوان مردان صدر اسلام م ى‏افتادند؟
 
مسئله مهم دیگر اینکه چرا فرزند عباس، عبیدالله، را همراه خود مى‏برد؟ آیا این عمل براى این نبود که نسل آینده را نسبت‏به حقایق آگاه و بینا کند؟ آیا این یک تربیت‏سیاسى نبود؟ آیا او در صدد این نبود که پیام عاشورا را به مردم ابلاغ کند و پرچمدار این پیام‏ رسانى همانا فرزند علمدار حسین(ع)، عبیدالله، نباید باشد؟ ام‌‏البنین، این شجاعترین زن بنى‏ کلاب، که از پیام ‏آوران کربلاست چونان زینب، دختر على(ع)، رسالتى بر دوش دارد و اکنون به انجام آن رسالت مهم و ویژه همت مى‏گمارد. گفتنى است که عبیدالله بن عباس به همراه مادرش لبابه در کربلا حضور داشت و سند زنده‏اى براى بیان وقایع عاشورا بود.
 

عروج عرشى

زندگى سراسر مهر و عاطفه و مبارزه ام‌‏البنین رو به پایان بود. او به عنوان همسر شهید، رسالت‏ خویش را به خوبى به پایان رسانید و فرزندانى تربیت کرد که فدایى ولایت و امامت ‏بودند و هر 4 تن در در کربلا قربانى آرمانهاى «ولى‏» و «امام‏» خویش شدند و بدین وسیله بر صحیفه تربیت ام‌‏البنین امضاى سبز مولاى متقیان على(ع) قرار گرفت.
 
پس از کربلا بار رسالت‏ سیاسى و اجتماعى خویش را به دوش گرفت و پیام هاى مهم کربلا را به فرداها صادر کرد و ارزش هاى معنوى این حماسه عرفانى را زنده نگاه داشت.
 
همسر شهید، مادر چهار شهید و طلایه ‏دار پیام ‏آوران کربلا پس از زینب(س) که لحظه لحظه عمر خویش را با خداى خود معامله کرد و لحظه ‏اى خطا و انحراف در زندگى وى راه نیافت در سال 70 ه.ق دار فانى را وداع گفت (14) و در قبرستان بقیع در کنار سبط رسول خدا، امام حسن(ع)، و فاطمه بنت ‏اسد و دیگر چهره ‏هاى درخشان شریعت محمدى(ص) به خاک سپرده شد. اگر چه جسم او در خاک است اما روح بلند او و صفات کریمه و عظیمه وى نام او را به بلنداى آفتاب زنده نگاه داشته است و در پرتو صفات این بانوى فاضله انسان هایى تربیت ‏شده‏اند که در تاریخ مانا و ماندگار خواهد بود.
 
پى ‏نوشت ها:
1- قمر بنى ‏هاشم، عبدالرزاق المقرم، ص‏9.
2- همان، ص 10.
3- قرآن کریم، سوره ابراهیم / 24.
4- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 14، ص‏29.
5- قمر بنى‏ هاشم، مقرم، ص 15.
6- تنقیح المقال، علامه مامقانى، ج‏3، ص 70 با ترجمه.
7- وسایل الشیعه، شیخ حر عاملى، ج 14، ص‏29.
8- قمر بنى ‏هاشم، مقرم، ص‏16.
9- همان، ص‏16.
10- تنقیح المقال، ج‏3، ص 70 و منتهى الامال، حاج شیخ عباس قمى، ص‏226.
11- تنقیح المقال، ج‏3، ص 70.
12- مولد عباس بن‏ على(ع)، محمد على الناصرى، صص 38 -36.
13- ریاحین الشریعه، ذبیح‏الله محلاتى، ج‏3، ص 294 و تنقیح المقال، ج‏3، ص 70.
14- محدثات شیعه، دکتر شهلا غروى نایینى، ص‏53.

منبع: ماهنامه کوثر