الگودهي قرآن به جوانان(1)
الگودهي قرآن به جوانان(1)
1ـ الگوي مبارزه با عقايد و افكار باطل
قرآن كريم مي فرمايد: (ولقد آتينا ابراهيم رشده من قبل و كنا به عالمين، اذ قال لا بيه وقومه ما هذه التماثيل التي إنتم لها عاكفون) ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم; و از شايستگي او آگاه بوديم. آن هنگام كه به پدرش آزر، و قوم او گفت:اين مجسمه هاي بي روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مي كنيد؟ در پاسخ گفتند: وجدنا آبائنا لها عابدين) ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مي كردند، ابراهيم واكنش نشان داد و فرمود: لقد كنتم إنتم وآبإكم في ضلال مبين) قطعا هم شما و هم پدرانتان در گمراهي آشكاري بوديد.[1]
آري، همان طور كه راهنما و دليل راه، با راهزن سازگاري و همراهي ندارد، ابراهيم خليل هم با آزر بت تراش سازش نمي كند.
و در جاي ديگر فرمود: واذ قال ابراهيم لا بيه آزر إتتخذ إصناما الهه اني إراك وقومك في ضلال مبين) به خاطر بياوريد هنگامي كه ابراهيم به پدرش آزر گفت: آيا بت هايي را معبود خود انتخاب مي كني؟ من، تو و قوم تو را در گمراهي آشكاري مي بينم. [2]
ابراهيم در مرحله نخست، در مقام استفهام انكاري و توبيخي پرسيد: (اين مجسمه ها چيست كه به عنوان خدا پذيرفته ايد و آنان را عبادت مي كنيد؟.) در مرحله بعد كه آنان به تقليد از پيشينيان خود استدلال كردند، ابراهيم در پاسخ، آنان را به گمراهي متهم نمود.
اعلام بيزاري
اظهار دشمني
فقط خوديها
رو (إشدإ علي الكفار) باش
با ولي چون گل، عدو چون خار باش
2ـ الگوي مبارزه و بت شكني
جواني به نام ابراهيم
منطق قوي ابراهيم
ابراهيم تا بدان جا پيش رفت كه آتش نمروديان را به جان خريد: (قالوا حرقوه وانصروا الهتكم) گفتند: او ابراهيم را بسوزانيد و خدايان خود را ياري كنيد.
از آنجا كه خداوند بندگان خود را تنها رها نمي كند، به امر خداوند آتش سوزان، براي ابراهيم سرد و سالم شد: (قلنا يا نار كوني بردا وسلاما علي ابراهيم) . [10]
3ـ الگوي هدفداري
قرآن از زبان ابراهيم مي فرمايد: (وإعتزلكم و ما تدعون من دون الله...) از شما و بتهايتان كناره گيري مي كنم...[12] در همين راستا، آن حضرت آتش نمرود را نيز پذيرا شد.
نمونه ديگر:
نمونه ديگر هدفداري، اصحاب كهف هستند: اصحاب كهف جواناني بودند خداباور، كه حاضر نشدند دست از عقيده خود بردارند: (انهم فتيه آمنوا بربهم (اصحاب كهف جواناني بودند كه به پروردگارشان ايمان داشتند.[13] و شعارشان اين بود كه: (ربنا رب السموات والارض لن ندعوا من دونه الها) پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمين است و به جز او خدايي ديگر را نمي خوانيم. [14]
اينان، آنچنان در راه عقيده خود استوار بودند كه حاضر نشدند با طاغوت زمان همنوا شوند، و لذا شهر و ديار، خانه و خانواده و حتي ملك و حكومت را رها كرده و به غاري پناه بردند: (اذ اوي الفتيه الي الكهف قالوا ربنا آتنا من لدنك رحمه وهييء لنا من إمرنا رشدا) بياد آور، هنگامي كه جوانان به غار پناه بردند و گفتند: خدايا، از سوي خودت به ما رحمت بده و زمينه رشد ما را فراهم فرما. [15]
آنان پس از بيدار شدن از خواب به حساب همان زمان ـ كه دوران خفقان و ستم دقيانوس بود ـ باز به فكر طهارت و پاكي بودند و حاضر نبودند غذاي نامناسب مصرف نمايند، لذا به مإمور خريد گفتند: (فلينظر إيها إزكي طعاما فليإتكم برزق منه...) بنگر كه كداميك طعامشان پاكيزه تر است، و مقداري از آن روزي براي شما بياورد. [16]
در اين حوزه علمي و عملي، قرآن كريم به معرفي چند الگو پرداخته كه جوانان بايد با شناخت اين نمونه هاي اخلاق و اسوه هاي هدايت، مسير تربيت خود را با آنها منطبق نموده واز رفتار و اعمالشان درس گرفته و به آنان تإسي نمايند:
1ـ الگوي از جان گذشتگي
سنگ تا فاني نشدكي شد نگين
لازم به ذكر است در آن زمان تنها حدود بيست سال از عمر شريف امام علي - عليه السلام - مي گذشت.
2ـ الگوي ايثار و از مال گذشتگي
(ان الابرار... يطعمون الطعام علي حبه مسكينا و يتيما و اسيرا انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزإ و لا شكورا) و غذاي (خود) را با اين كه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مي دهند و مي گويند ما شما را به خاطر خدا اطعام مي كنيم و هيچ پاداشي، و سپاسي از شما نمي خواهيم. [19]
همه محدثان، مفسران و مورخان شيعه و بسياري از دانشمندان اهل سنت معتقدند كه اين آيات در باره علي - عليه السلام - و خانواده اش نازل شده است.
اسكافي مي نويسد: (ما منكر تفضيل و برتري ديگر صحابه بر علي - عليه السلام - هستيم) . تا آنجا كه مي نويسد: (اما در انفاق آنچنان بود كه حتي درحال فقر بر مسكين و يتيم و اسير اطعام نمود) . [20]
ظاهرا علي و زهرا - عليهما السلام - براي بهبود حسنين - عليهما السلام - از بيماري نذر كرده بودند كه سه روز روزه بگيرند; به هنگام افطار روز اول، غذاي خود را به مسكين دادند، روز دوم آن را به يتيم و روز سوم آن را به اسير بخشيدند و خود گرسنه ماندند. [21]
درباره از جان گذشتگي و از خود گذشتگي علي - عليه السلام - به عنوان اسوه و الگو، بايد شركت آن حضرت در جنگ هاي طاقت فرساي زمان پيامبر - صلي الله عليه و آله - (نبردهايي مانند بدر، احد، احزاب...) را نيز ذكر كرد; رشادت هاي عظيمي كه به حق جبرئيل امين درباره آن گفت: (لا فتي الا علي) [22]
3 ـ الگوي كسب علم
اگرچه معلم موسي در آغاز ـ به دليل ضرورت گنجايش علمي ـ از پاسخ مثبت به موسي خودداري كرد، اما با اعلام آمادگي موسي (ستجدني ان شإ الله صابرا) ان شإ الله مرا شكيبا خواهي يافت، با شرط پيشي نگرفتن موسي از استادش، پذيرفت كه به وي آموزش بدهد و در يك همراهي با وي، به او آموخت كه برخي از امور داراي تإويل هستند و گفت: (سانبئك بتإويل ما لم تستطع عليه صبرا) .
4ـ الگوي مبارزه با خواهش هاي نفساني
يوسف، زندان رفتن را پذيرفت، اما به خواهش زليخا كه مطابق غريزه جنسي بود، پاسخ نداد. زليخا گفته بود: (لئن لم يفعل ما آمره ليسجنن وليكونا من الصاغرين) اگر يوسف آنچه را به او دستور مي دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و مسلما خوار و ذليل خواهد شد.
هرگاه حاكميت در دست نااهلان رند باشد صالحان، محكوم و زنداني مي شونداگر چه همچون يوسف صديق، پيامبري عفيف و معصوم باشند.
و يوسف در واكنش به تهديد به زندان گفت: (رب السجن إحب الي مما يدعونني اليه) پروردگارا، زندان نزد من محبوبتر است از آنچه كه اينها مرا به سوي آن مي خوانند.[25] جالب توجه اين كه حضرت يوسف رهايي از گرفتاري شهوت را، لطف الهي مي داند و مي گويد: (والا تصرف عني اصب اليهن وإكن من الجاهلين) واگر نيرنگ آن ها را از من باز نگرداني، به سوي آنان متمايل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود. [26]
الگو دهي در آيات مربوط به حضرت يوسف - عليه السلام -
نكته قابل توجه اين كه براي حضرت يوسف همه چيز فراهم بود. اين مسإله كار يوسف را دشوارتر مي كند، زيرا ممكن است براي جوان ما زمينه فراهم نباشد و يا اگر فراهم است قضيه شكل ديگري به خود بگيرد. اما يوسف مي بايست تلاش مضاعف نمايد تا به فرموده قرآن (سوء و فحشا)، را از خود دور كند.
يوسف رنج اين زندان را همچون گنج مي بيند زيرا رحمت الهي در آن مخفي است. همچنان كه مغز ميوه درون پوست خشن قرار دارد .
5ـ الگوي طهارت و پاكي
محيط خانواده
در اين زمان، مادر مريم نمي دانست كه فرزند او دختر است و طبق وعده اي كه به خانواده عمران داده شده بود، فكر مي كرد، مولود او پسر است، لذا هنگام وضع حمل گفت: (اني وضعتها انثي و الله اعلم بما وضعت و ليس الذكر كالانثي) خداوندا! من او را دختر آوردم، خداوند خود آگاهتر است. و پسر همانند دختر نيست، كارهايي از پسر برميآيد كه از دختر ساخته نيست. البته نذر مادر مريم مطلق و بدون قيد بود، يعني آنچه در رحم دارم، لذا بدون هيچ واكنش منفي يي گفت: (و اني سميتها مريم و اني اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم) من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از شر شيطان در پناه تو قرار مي دهم.
پذيرش الهي و عنايات ويژه
مفسران مي گويند: قبول حسن يعني پذيرش توإم با رضايت و رويش حسن يعني پاكي وطهارت[30] . در حقيقت اين دو تعبير پذيرش و رويش حسن، بيانگر همان ارزش (اصطفايي) و (تطهير) است كه در قرآن فرمود: (اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك علي نسإ العالمين) فرشتگان گفتند: اي مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برتري داده است. [31]
كفالت زكريا
عنايات ويژه خداوند به مريم در اصطفا و طهارت و قبول و انبات، خلاصه نمي شود، بلكه نشانه هاي ديگري نيز از لطف الهي نسبت به مريم، وجود دارد، از جمله:
غذاي مخصوص
جالب است بدانيم زكريا، با ديدن اين حالت ها آرزوي فرزند كرد و گفت: (هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لي من لدنك ذريه طيبه) در آنجا بود كه زكريا با مشاهده آن همه شايستگي پروردگار خويش را خواند و عرض كرد: خدايا! به من نيز از طرف خود فرزند پاكيزه عطا كن. [34]
پی نوشت:
[1] . انبيإ، 53.
[2] . انعام، 74.
[3] . ممتحنه، 4.
[4] . ممتحنه، 4.
[5] . مريم، 47.
[6] . ممتحنه، 4.
[7] . توبه، 114.
[8] . انبيإ، 57.
[9] . همان، 58.
[10] . انبيإ، 69.
[11] . مريم، 46.
[12] . مريم، 48.
[13] . كهف، 13. البته در برخي از روايات، نامگذاري اصحاب را به فتي به دليل ايمانشان دانسته اند ر.ك بحار الانوار، ج 14، ص 428.
[14] . همان، 14.
[15] . همان، 10.
[16] . همان، 19.
[17] . بقره، 207.
[18] . ر ك: علامه اميني، الغدير، ج 2 ص 48، و بحراني، سيد هاشم، البرهان في تفسير القرآن، ج2، ص 202 و 207.
[19] . دهر، 5 ـ 9.
[20] . ر ك: علامه اميني، الغدير، ج 3 ص 107 ـ 111.
[21] . ر ك: بحراني سيد هاشم، تفسير البرهان، ج 4 ص 414.
[22] . ر ك: بحار الانوار، ج 20، ص 70.
[23] . كهف، 66.
[24] . يوسف، 23 ـ 24.
[25] . همان، 32.
[26] . همان، 33.
[27] . مومنون، 50.
[28] . تحريم، 12.
[29] . آل عمران، 35 ـ 36.
[30] . الميزان ج 3 ص 173.
[31] . آل عمران، 42.
[32] . آل عمران، 44.
[33] . همان، 37.
[34] . آل عمران، 38 و 37.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}