نویسنده: رسول سعادتمند




 

 قناعت و صرفه‌جویی در پوشاک و لوازم زندگی

ساده‌زیستی، رمز ایستادگی در مقابل ابرقدرتها

اگر بخواهید بی‌خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاح‌های پیشرفته‌ی آنان و شیاطین و توطئه‌های آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که در خدمت‌های بزرگ برای ملت‌های خود کرده‌اند اکثر ساده‌زیست و بی علاقه به زخارف دنیا بوده‌اند. آنها که اسیر هواهای پست نفسانی و حیوانی بوده و هستند برای حفظ یا رسیدن به آن تن به هر ذلت و خواری می‌دهند؛ و در مقابل زور و قدرت‌های شیطانی خاضع، و نسبت به توده‌های ضعیف ستمکار و زورگو هستند. ولی وارستگان به خلاف آنانند. چرا که با زندگانی اشرافی و مصرفی نمی‌توان ارزش‌های انسانی- اسلامی را حفظ کرد. جوانان ایران و زنان و مردان که در زمان طاغوت با تربیت طاغوتی بار آمده بودند. هرگز نتوانستند با قدرت طاغوتی مقابله کنند. ولی آنگاه که به دست توانای حق- جل و علا- به انسان انقلابی دور از علایق شیطانی متحول شدند آن قدرت عظیم را سرکوب کردند. دست‌های جنایتکاری که جوانان عزیز را در رژیم سابق به مراکز فساد کشاند و از انسان‌های آزاد، عروسک‌های مصرفی تراشید انگیزه و نقشه‌شان این بود که هر خیانتی که در کشور واقع می‌شود و هرچه به سر ملت و ذخایر ارزنده‌ی آن می‌آید و هر چه زنجیرهای استعمار به دست و پای مردم محکمتر می‌شود، در مقابل بی‌تفاوت باشند یا به حمایت همان رویّه برخیزند. امروز هم قشر فعال در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها همان طبقات محروم ساده‌زیست هستند. و در بین آنان از آن وابستگان و دلبستگان علایق دنیا اثری نمی‌بینید. (1)

چیزی بر اموال خود نیفزودند

آیت الله جعفر سبحانی:

ما در تمام طول عمر امام شاهد بودیم که ایشان چیزی بر اموال خود نیفزودند. تنها ملک مختصری از پدربزرگشان مانده بود که مزروعی بود. درآمدی که از همان زمین به دست می‌آمد، خرج می‌کردند.
زاهد بودن طلبه از نظر امام به این معنی نبود که طلبه لباس ژنده‌ای بپوشد و خوار شود و یا علامت گدایی در لباسش باشد. امام معتقد بودند که طلبه در عین حال که باید لباس متناسب بپوشد، باید قلب خود را نیز آماده کند و می‌فرمودند عمران و آبادی قلب با معنویت و توجه به خداست. (2)

هیچ کس مثل امام از دنیا فاصله نگرفت

حجت‌الاسلام و المسلمین رحیمیان:

با اینکه به طور قطع و یقین خصوصاً پس از انقلاب برای هیچ مرجعی سیل وجوهات و خیرات و نذورات و هبه‌‎ها و هدیه‌های شخصی به اندازه امام سرازیر نمی‌شد اما این کثرت و فراوانی در زندگی امام حتی در امور مربوط به زندگی شخصی و خصوصی ایشان هیچ تفاوت و تغییری را پدید نیاورد که باعث شود با مصرف زیادتر و هزینه‌ی بیشتری از روال زندگی زاهدانه و علی گونه‌ی خودشان فاصله بگیرند. در حقیقت می‌توانم بگویم برای هیچ کس مثل امام شهرت، ریاست، دنیا و متاع آن روی نیاورد و هیچ کس هم مانند امام از این مناصب دوری فاصله نگرفت. (3)

ترس داشتیم مبادا کالایی تهیه کنیم

حجت‌الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی:

سطح زندگی امام از نظر تغذیه، اسکان، استفاده از وسایل شخصی و دیگر امور زندگی از افراد طبقه سه جامعه هم پایین‌تر بود. با اینکه ایشان رهبر یک حکومت بودند و یک شخصیت سیاسی و جهانی داشتند اما حاضر نبودند حتی کوچکترین قدمی در جهت بسط زندگی شخصی‌شان بردارند. ما همواره در تأمین نیازهای زندگی و برخورد با امام این ترس را داشتیم که مبادا کالایی تهیه کنیم که از نظر قیمت بالای آن بر ما اشکال گرفته و مورد خطاب ایشان واقع شویم. بارها اتفاق می‌افتاد که امام به جهت برخی از امور از جمله رنگ آمیزی منزلشان، زیادی مصرف آب و برق و استفاده نامناسب از وسایل منزل، ما را مورد ملاقات قرار می‌دادند. (4)

دست به یکی کنید که مرا جهنمی کنید!

حجت‌الاسلام و المسلمین قرهی:

برای پنکه‌ای که آقای فرقانی از منزل خودشان به منزل امام آورده بود تا به وسیله آن هوای سرداب از طریق پنجره‌ای جابجا و خنکتر شود، جعبه‌ای نیاز بود که یک طرف آن به اندازه پنکه بریده شود و پنکه داخل آن قرار گیرد، صندوقی بود که برای حمل کتاب از آن استفاده می‌شد. امام فرمودند: «از آن استفاده شود!» ولی ما تصمیم گرفتیم نجاری بیاوریم که جعبه‌ای، به اندازه‌ای که پنکه در آن بتواند چرخ بخورد، درست کند. وقتی نجّار فیبرها را آورد، امام فرمودند: «اینها چیست؟» عرض کردم: «فیبر». امام با لحن شدیدی که بی‌سابقه بود، فرمودند: «تو، مصطفی، احمد، همه دست به یکی کنید که مرا جهنمی کنید». (5)

همه دست به یکی کرده‌اید

حجت‌الاسلام و المسلمین فرقانی:

یک روز در نجف خانواده شهید آیت الله صدر می‌خواست به منزل امام بیاید. در اتاق خانمِ امام دو چراغ بود که یکی از آنها سوخته بود. من برای اینکه این سر اتاق تاریک نباشد و از طرفی خانم هم می‌گفت من چه کار کنم آقا هم اجازه نمی‌دهد چراغها را عوض کنم، تصمیم گرفتم چراغی را که در حیاط بود و نور خوبی داشت درآورده به جای آن لامپ سوخته بگذارم. پلکان را آوردم و لامپ را با نورگیرش درآوردم که نصب کنم، ته لامپ شکست. لامپهای آنجا مثل ایران پیچی نبود بلکه میخ داشت، لذا یک سر پیچ به ده فلس خریدم و به اتاق بردم که نصب کنم. دیدم امام در حالی که جلوی اتاق قدم می‌زنند فرمودند: «کسی اینجاست؟ گفتم: «من هستم». فرمودند: «اینجا چکار می‌کنی؟» گفتم: «چراغ اتاق خانم روشن نمی‌شد یک سرپیچ خریدم که روشن بشود.» گفتند: «تو به این چه کار داری؟» گفتم: «این لامپ را جابجا کرده‌ام که نور مساوی باشد، سرپیچ آن شکست لذا به جای آن یکی دیگر خریدم و نصب کردم.» ... بعد به من فرمودند: «برادر ببر، همان چراغها کافی است.» و با ناراحتی ادامه دادند: «تو مصطفی، خانم، اقلیم (کارگر منزلشان) همه شما دست به یکی کرده‌اید که مرا به جهنم بفرستید. شما احتیاط نمی‌کنید. (6)

این لباس هیچ عیبی ندارد

خانم زهرا مصطفوی:

من پیراهنی از امام دیدم که به ایشان گفتم خوب است بدهم روزنامه‌ها عکس این پیراهن را چاپ کنند؛ این پیراهن ظاهراً آستینش کوتاه بود، مادرم هم خواسته بود که حرام نشود و در ضمن تکّه لباس را هم از بین نبرند لذا تکّه‌ای از وسط بازوی آستین را بریده بودند بعد یک تکّه، تقریباً چهار انگشت به جایش دوخته بودند، اما نه رنگش رنگ آن پارچه بود و نه جنسش، لباس نو بود و سفید تترون اما آن پارچه چلوار بود (طبیعتاً رنگ چلوار هم با تترون فرق دارد) یکی دو تکّه از وسط دوخته بودند و خیلی ناهماهنگ بود. من وقتی نگاه کردم به امام گفتم بدهید عکسش را در روزنامه بیندازند که ببینند لباس شما چه جور لباسی است. آقا گفتند: «نه هیچ عیبی ندارد.» گفتم: «من که نمی‌گویم عیبی دارد. ولی خوب، یک خورده ناهماهنگ است.» گفتند: «نه، خیلی خوب است دست به آن نزن بگذار باشد، خیلی خوب است». (7)

یقه قبای امام وصله داشت

آیت الله مرتضی بنی‌فضل:

امام همیشه لباسهایش تمیز بود. لباسهای آخوندی (قبا) چون زیاد پوشیده و شسته می‌شود معمولاً یقه‌اش زود پاره می‌شود. ما که پای درس امام حاضر می‌شدیم مشاهده می‌کردیم یقه قبای ایشان معمولاً وصله داشت که حاکی از قناعت ایشان بود. (8)

بدهید وصله کنند

خانم زهرا مصطفوی:

الآن هم امام جوراب وصله‌دار می‌پوشند. می‌گویند: «این جوراب را بدهید وصله کنند». (9)

وقتی مادرم صحبت می‌کند

خانم زهرا مصطفوی:

وقتی که مادرم صحبت می‌کنند، ما می‌فهمیم زندگیشان خیلی در فشار گذشته است. چون امام هم مقید بودند و هم خیلی احتیاط کار، حتی شهریه هم نمی‌گرفتند. مادرم می‌گوید که قبای آقا را وقتی کهنه و پاره می‌شد برمی‌داشتم و تکه‌تکه می‌کردم و از آن لباس بچه می‌کردم. یا تمام کتهای شما را از قسمتهای پایین قباها می‌دوختم، و یا لباستان وقتی خیلی پاره می‌شد پول می‌دادم پارچه چیت می‌خریدم. اینها نشان می‌دهد که زندگیشان چقدر سخت بوده است. اما امام معتقد بودند که بس است و همین قدر کافی است. (10)

با همین مقدار باید زندگی کنیم

خانم زهرا مصطفوی:

مادرم هم گاهی تعریف می‌کند از گذشته که حالا می‌تواند آدم بگوید یک گله است به اینکه چه سختیهایی را تحمل کرده‌اند. مثالی که دارند اینکه می‌گفتند جیب قبای آقای تو را از رو نمی‌گذاشتم چون اگر می‌گذاشتم بعدها که باید آن را برمی‌داشتم قسمت پایین آن را کت کنم، این خطی که مال جیب بود می‌افتاد بالای شانه و اشکال پیدا می‌کرد به همین جهت من جیب را این جوری درست نمی‌کردم تا بعد وقتی می‌خواهم آن را به کت تبدیل کنم مشکلی پیش نیاید. حتی بعد از اینکه این کت پاره می‌شد این کت را پشت و رو می‌کردم و کهنه بچه می‌کردم. خیلی مشکل است اصلاً این برای ما باورکردنی نیست. اما ایشان می‌گفتند من این کار را می‌کردم چون بودجه نداشتیم امام می‌گفتند: «همین مقدار را دارم و با همین مقدار هم باید زندگی کرد.» (11)

در بین راه منزل خرید می‌کردند

آیت الله محمد امامی کاشانی:

ما گاهی که از جلسه‌ی درس بیرون می‌آمدیم تا به منزل برویم، گاهی در بین راه می‌دیدیم که امام چیزی برای منزل می‌خرند. ما که خدمتشان بودیم، می‌دیدیم که زندگی ایشان خیلی ساده است. (12)

فقط آقای خمینی پنج ریال کرایه می‌دهد

حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالعلی قرهی:

قبل از پانزده خرداد امام عادتشان این بود که از مسجد اعظم که خارج می‌شدند پیاده به منزل تشریف می‌بردند. ما با التماس گاهی ایشان را قسم می‌دادیم که تاکسی سوار شوند. کرایه تاکسی همان موقع پنج ریال بود که ایشان گاهی با تاکسی تشریف می‌بردند ولی وقتی سوار می‌شدند دم در بیمارستان پیاده می‌شدند و تا توی کوچه با ماشین نمی‌آمدند و همان کرایه پنج ریالی می‌دادند یک روز من سوار یک تاکسی شدم چند مسافر دیگر هم بودند راننده که مرا نمی‌شناخت برای آنها تعریف می‌کرد که بعضی آقایان وقتی سوار می‌شدند دو تومان کرایه می‌دهند ولی فقط آیت الله خمینی است که پنج ریال کرایه می‌دهد. دو تومان هم آن موقع خیلی زیاد بود. (13)

طلبه‌ها ندارند

حجت‌الاسلام و المسلمین فرقانی:

امام در مورد استفاده از امکانات رفاهی زندگی، هم راجع به خودشان و هم راجع به اهل منزل جز به قدر ضرورت استفاده نمی‌کردند. وقتی که ایشان در نجف بودند مانند سایر طلبه‌ها یخچال نداشتند. حتی راضی نشدند که شیخ نصرالله خلخالی از پول خودش برای منزل ایشان یخچال بخرد. خود امام تا دو سال با این کلمنهای دستی کوچک آب می‌خوردند و یخچال بزرگ نداشتند و می‌فرمودند: «طلبه‌ها ندارند.» پس از دو سه سال که وضع شهریه طلاب بهتر شد و همه قادر شدند که یخچال بخرند، امام فرمودند: «حالا که همه دارند شما هم بیاورید و بگذارید.» (14)

اگر خودت پول داری، برو، بخر

آقای عیسی جعفری:

خواهرم که در نجف خدمتکار منزل امام بود نقل می‌کرد که در نجف ایشان یخچالی در منزل نداشتند بلکه سردابی در منزل بود (15) که چند پله می‌خورد و اگر چیزی مثل گوشت اضافه می‌ماند برای اینکه در آن هوای گرم و طاقت فرسای نجف فاسد نشود، در سرداب می‌گذاشتیم که هوای آن نسبتاً خنک بود. لذا حاج آقا مصطفی سفارش می‌کرد آنقدر گوشت بگیرید که همان روز مصرف شود و برای فردا نماند که فاسد شود. چند روز بود که خانم به امام می‌گفت: «آقا ما یخچال نداریم.» امام گفتند: «خوب من پول کسی را که نمی‌توانم به شما بدهم که بروید یخچال بخرید، اگر خودت پول داری، برو، بخر.». خانم هم به حاج آقا مصطفی گفت و او هم رفت و یک یخچال قسطی خرید و تمام قسطهایش را هم خود او داد. (16)

پارچه ارزانتر را انتخاب کردند

حجت‌الاسلام و المسلمین عبدالعلی قرهی:

یک وقت در نجف از طرف امام به من امر شد که برای ایشان قبایی تهیه کنم. رفتم پیش خیاطی و به او گفتم که: قبایی می‌خواهم که برای آقا مناسب باشد. چند نمونه پارچه داشت. گرفتیم و همراه خیاط رفتیم خدمت امام تا ببینیم ایشان کدام یک را انتخاب می‌کنند تا اینکه آن پارچه را بخریم. دیدم اتفاقاً امام آن پارچه‌ای را انتخاب کردند که به نظر من خیلی جنس بدی بود و من آن را نمی‌خواستم. البته دیدم لباسشان همیشه تمیز و مرتب بود اما از جهت جنس و کیفیت خیلی مراعات می‌کردند و جنس خوب را نمی‌گرفتند. از این جهت که مواظب بودند وجوه کمتری مصرف شود. (17)

این همه را می‌خواهم چه کنم؟

حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان:

امام از هدایایی نظیر پارچه، عمامه، قبا، عبا، پیراهن، سجاده، مهر، نعلین، جوراب و عرقچین که به خدمتشان تقدیم می‌شد که گاهی یکی از آنها را برحسب نیاز در آن مقطع زمانی برمی‌داشتند و اگر از یک چیز چند عدد بود می‌فرمودند: «من این همه را می‌خواهم چه کنم؟ بدهید به افرادی که نیاز دارند.» مواردی را هم که برمی‌داشتند و تصور می‌شد برای خودشان قبول کرده‌اند، گاهی بعداً معلوم می‌شد که این طور نبوده و می‌خواسته‌اند که خودشان به شخصی مورد نظر بدهند. (18)

بدهید به کسی که استفاده کند

حجت‌الاسلام و المسلمین رحیمیان:

امام هدایای عتیقه و نفیسی از قبیل قرآن خطی را که به ایشان داده می‌شد می‌فرمودند بدهید به جایی که بتوانند حفظ کنند. در یک مورد قرآن خطی گرانبهایی را فرمودند که به کتابخانه‌ی آستان قدس رضوی فرستاده شود. ایشان کتابهایی را که از سوی مؤسسه‌های انتشاراتی یا از سوی نویسندگان به محضرشان فرستاده می‌شد جز در چند مورد انگشت شمار که کتابهای عرفانی جدیدالطبع بود (که آنها را نزد خودشان نگاه می‌داشتند) در بقیه موارد بعد از ملاحظه اجمالی می‌فرمودند: «ببر بدهید به کسی که از آنها استفاده کند». (19)

به افراد مستحق هدیه می‌کردند

حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان:

امام املاک و خانه‌های متعددی را که از سوی مؤمنین و شیفتگان نه به عنوان وجوهات، بلکه به عنوان نذر و هدیه چه قبل از پیروزی انقلاب و چه بعد از آن، تقدیم ایشان می‌شد بعد از قبول به افراد مستحق و مؤسسات خیریه اهداء می‌کردند. (20)

اول کسی که صورت دارایی خود را داد

آیت الله سیدعبدالکریم موسوی:

وقتی قرار شد طبق اصل قانون اساسی مسؤولین صورت دارایی خود را بدهند اول کسی که صورت دارایی خود و متعلقین خود را داد امام بود و تمام موجودیش را نوشت و فرستاد که الحمدلله هم موجودی درست و حسابی چیزی نداشت!! ما اقدام نکردیم از امام نخواستیم ولی امام خودش اول کسی بود که اقدام کرد. از تاریخش معلوم است. الآن در صندوق دیوانعالی کشور هست. درست مقابل این شیوه‌ی امام، بنی‌صدر قرار داشت که تا آخر نداد. هرچه گفتیم بابا این قانون است. گفت اگر بنای قانون باشد خیلی حرف‌هاست و از این جدلهایی که می‌کرد. جدل کرد و بالاخره نداد. لذا الان صورت دارایی او با اینکه رییس جمهور بود در دیوانعالی کشور نیست. البته غیر از او هم یک آقای وزیری بود که لازم نیست اسمش را بیاورم. او هم نداد بقیه دادند منتها بقیه با اقدام ما دادند. (21)

نزد امام هرگز چیزی اندوخته نشد

حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان:

با توجه به وفور کثرت نذورات و هدایا و با توجه به قناعت، و صرفه‌جویی و کم خرجی زندگی امام این نوع اموال نظیر وجوه نقدی- طلا- اشیای نفیس- کتاب- قرآن خطی- تابلوهای هنری نفیس- پارچه و ... از سوی مشتاقان و علاقه‌مندان امام به عنوان نذور و هدیه برای شخص ایشان تقدیم می‌شد. با اینکه این نوع اموال کاملاً جنبه شخصی داشته و پرداخت کنندگان صرفاً برای شخص ایشان تقدیم می‌کردند هرگز نزد حضرتشان انباشته نشد و چیزی از آن همه را برای خود نیندوختند، تا آنجا که ما ترک (اموال باقیمانده) امام بعد از رحلتشان حتی برای دو سه روز پذیرایی از حد معمول گذشته را در دفتر و بیت کفایت نداد. (22)

امام حتی کفن از خود نداشتند

آقای تیموری (از محافظین بیت امام):

نکته‌ای که می‌تواند برای همه‌ی ما بسیار پندآموز باشد، این است که همان شبی که می‌خواستند امام را غسل و کفن کنند، دیدند که این رهبر عظیم و بزرگمرد عالم اسلام حتی یک کفن نیز از خود ندارد، و این حاکی از نفس مهذب و خصلتهای پیامبرگونه امام بود. (23)

پی‌نوشت‌ها:

1. صحیفه‌ی امام، ج18، ص 471.
2. برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی، ج2، ص 77.
3. همان، ص 79.
4. همان، ص 90.
5. همان، ص 100.
6. همان، ص 82.
7. همان، ص 88.
8. همان، ص 116.
9. همان.
10. همان، ص 98.
11. همان، ص 99.
12. همان، ص 74.
13. همان، ص 67.
14. همان، ص 44.
15. این ابتکار را شیخ اعظم شیخ مرتضی انصاری دزفولی از ایران به نجف برد چون در دزفول مرسوم است مردم برای فرار از گرمای شدید تابستان در زیر ساختمان منزل سردابهایی درست می‌کنند که بدون هیچ وسیله خنک کننده‌ای در عمق ده پانزده متری زیر زمین هوای بسیار خنکی را ایجاد می‌کنند. دزفولی‌ها به این سردابها شوادون می‌گویند.
16. برداشت‌هایی از سیره‌ی امام خمینی، ج2، ص 45.
17. همان، ص 63.
18. همان، ص 89.
19. همان.
20. همان، ج1، ص 228.
21. همان، ج2، ص 41.
22. همان، ج2، ص 88.
23. همان، ص 89.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: قناعت و ساده‌زیستی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم