بررسی جامعه شناسانه خشونت خانگی (1)
صفحات حوادث روزنامه ها، هفته نامه ها و اخبار رادیو و تلویزیون منعكس كننده صور مختلف پرخاشگری و خشونت هستند كه بیشترین مخاطب را نیز دارند. این گونه رفتارها چنان روبه رشد است كه گویی در جان جامعه جای گرفته
نویسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
مقدمه
صفحات حوادث روزنامه ها، هفته نامه ها و اخبار رادیو و تلویزیون منعكس كننده صور مختلف پرخاشگری و خشونت هستند كه بیشترین مخاطب را نیز دارند. این گونه رفتارها چنان روبه رشد است كه گویی در جان جامعه جای گرفته و بخشی از رفتارهای معمولی افراد شده است. هر روز با انواع خشونت و پرخاشگری از قبیل قتل های خانوادگی، آدم ربایی، نوزاد دزدی، نزاع های خیابانی و ... مواجه هستیم. خانواده امروزی با ویژگی شاخص محبت و صمیمیت و روابط عاطفی میان زن وشوهر و فرزندان در نظر گرفته می شود. این خانواده مطلوب می تواند که با کاهش تنش ها و فشارهای ناشی از جامعه و افراد را کمک کرده و امکان رشد و شکوفایی مطلوب برای اعضای خود را به وجود آورد. تصویر خانواده مطلوب در اثر بررسی های مربوط به خشونت مورد تردید قرار گرفته است. نتایج بررسی هایی که دارای سابقه ای در حدود سه دهه هستند، مشخص کرد که خشونت در بسیاری از خانواده ها نسبت به زنان و کودکان و بعضاً سالخوردگان وجود دارد و برخلاف آنچه تا قبل گمان می رفت تنها در میان خانواده هایی با مشکلات مادی و سطح سواد و فرهنگ پایین دیده نمی شود بلکه همچنین در میان خانواده هایی با ظاهر مطلوب نیز دیده می شود. خشونت خانگی واقعیتی آزار دهنده و غیر قابل انکار در دنیای امروز است، در جهانی که محیط خانه می باید پناهگاهی باشد تا ساکنانش در آن بیاسایند و خستگی ها و رنج های ناشی از دشواری های محیط بیرون خانه را به فراموشی بسپارند، متأسفانه برای بسیاری از مردم، خانه به جهنمی می ماند که آتش دشمنی، خشم، خشونت، کینه و انتقام در آن هر لحظه شعله ورتر می شود. خشونت های خانگی مخصوص جامعه یا طبقه ی خاصی نیست، بلکه اکنون همه ی کشورهای دنیا و طبقات اجتماعی مختلف با آن دست به گریبانند و تغییر و تحولات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر روزه بر میزان آن افزوده است.خشونت خانگی یا خشونت در میان افراد خانواده، سابقه ای طولانی در تاریخ بشر داشته و مكرراً در متون مذهبی و تاریخی به نمونه های آن اشاره شده است. خشونت در خانواده در مفهومی عام خشونت افراد خانواده نسبت به یكدیگر از جمله خشونت زن و شوهر یا شركای جنسی نسبت به یكدیگر، خشونت بزرگسالان نسبت به كودكان، برادران و خواهران نسبت به یكدیگر و خشونت نسبت به سالمندان در خانواده را نیز شامل می شود. خشونت خانگی مشكلی جهانی است. مطالعه ی انجام شده توسط سازمان بهداشت جهانی بر روی سلامت و خشونت خانگی علیه زنان كه اطلاعات خود را از مطالعه بر روی بیش از 24 هزار زن در 15 منطقه از 10 كشور جهان جمع آوری كرده، نشان داده است كه فراوانی خشونت جسمی، جنسی یا هر دو از طرف شریك جنسی در طول زندگی 15 تا 71 درصد و در بیش تر مناطق بین 29 تا 62 درصد بوده است(سازمان بهداشت جهانی، 2005 ). خشونت علیه زنان به خصوص خشونت از سوی همسر یا شریك جنسی كه از نظر بسیاری از حكومت ها تا سال های اخیر تنها یك مشكل اجتماعی كوچك تلقی می شده است، امروزه تا حد زیادی، تحت تأثیر تلاش های سازمان های زنان و شواهد برآمده از تحقیقات، مورد توجه جهانی قرار گرفته و تهدید مهمی برای توسعه اقتصادی و اجتماعی تلقی می شود. به گونه ای كه خشونت علیه زنان هم به عنوان تظاهر نابرابری جنسیتی مفرط و هم ابزار تداوم آن به شدت با اهداف توسعه ی هزاره ارتباط دارد. در این مقاله سعی شده به سؤالاتی از این قبیل پاسخ داده شود: این كه واقعاً خشونت و پرخاشگری چه مفهومی دارد؟ خشونت خانوادگی چیست؟ انواع آن كدام است؟ به چه علت یا عللی از افراد در جامعه سر می زند؟ خشونت با انسان متولد می شود یا معلول محیط و یادگیری های اجتماعی است؟
سابقه موضوع
از حدود سه دهه قبل پدیده خشونت خانوادگی در کشورهای غربی مورد توجه قرار گرفته و سر آغاز بررسی های خشونت از چاپ مقاله ای به قلم هنری کمپ(1962) آغاز شد که بر اساس مشاهدات بالینی اواز کودکان که در خانواده کتک خورده و در بیمارستان بستری شده بودند، نوشته شد. او در این مقاله به توصیف و شرح سوختگی ها، شکستگی ها و سایر جراحات پرداخت. این مقاله برای اولین بار بر وجود خشونت والدین تأکید کرد، به تدریج در دهه 70 میلادی افراد مختلفی سعی کردند این پدیده را توصیف کنند. این افراد در آغاز کسانی بودند که در محیط کاری خود با خشونت خانگی مواجه می شوند مانند مددکاران و مشاوران مدارس، پزشکان و پرستاران و افراد پلیس و جرم شناسان که سعی در شناخت و تبیین عوامل مؤثر در ظهور این پدیده را داشتند و بعد از آن جنبش های حقوقی زنان و کودکان نیز نگاه خود را متوجه این پدیده کردند و با انجام گردهمایی، راهپیمایی و سخنرانی ها سعی در جلب افکار عمومی ایجاد تغییراتی در قوانین به نفع قربانیان خشونت کردند.تأثیر مهم بررسی های خشونت، تغییر نگرش جامعه نسبت به پدیده خشونت در خانواده بود. اگر در سال1976 تنها 10% از آمریکاییان این پدیده را در جامعه خود مهم تلقی می کردند، در سال 1982, 90% آن ها به نگرش فوق رسیده بودند.
کار بسیار مهمی که در زمینه بررسی های خشونت انجام شده این بود که تنها بر وجود خشونت در خانواده که در بسیاری از روش های تربیتی و رفتار معمولی زن و شوهر نسبت به یکدیگر تلقی می شود، تأکید شد و جنبه های اعمال خشونت در درون خانواده مشخص گردید، بلکه حتی بر تأثیرات آشکار و پنهان اعمال خشونت در جامعه تأکید گردید و مشخص شد که چگونه رفتاری در محدوده کاملاً "خصوصی" مانند خانواده دارای نتایج برای محدوده های "عمومی" است.
در ایران تا چند سال پیش، با اینکه برخی موارد حاد خشونت خانوادگی در مطبوعات انعکاس می یافت، اما به صورت معمول خشونت به عنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته می شد و به مفهوم پدیده ای اجتماعی اصلاً در نظر گرفته نمی شد. به تدریج این پدیده مورد توجه سازمان ها و محافل علمی قرار گرفت. توجه به خشونت و سعی در مقابله با آن ضرورت انجام بررسی هایی را در مورد خشونت ایجاب می کند، بررسی هایی در زمینه خشونت با مشکلات متعددی روبرو است. در ایران به علت نبود اطلاعات آماری، نامشخص بودن جمعیت، مشکل دستیابی به افراد و همچنین نبود بررسی های دیگر این مشکلات شدیدترند و این امر ضرورت انجام بررسی ها را تشدید می کند.
بیان مسئله
چند دهه ایست، گروهی دیگر از روان شناسان به نام «روان شناسان شناختی» براین باورند که خشونت و پرخاشگری، رفتاریست که در نتیجه «تفسیر و نگرش فرد» نسبت به رخدادهای طبیعی بروز می کند، از این رو، در کارگاه های آموزشی «مدیریت کنترل خشم» نخستین نکته ای که سعی می شود به علاقه مندان مبحث مهارت های زندگی، آموخته می شود، همان درک این نکته ساده ولی عمیق است که شما به هنگام عصبانیت و خشم در موقعیتی خاص به چه فکر می کردید و یا چگونه می اندیشید؟بی شک پاسخ ما به این سؤال، بیانگر تفسیر و تحلیلی است که ما از آن رخداد خواهیم کرد. به عبارت دیگر«ارزیابی» فرد از حادثه، چگونگی واکنش های او را در آینده، پیش بینی می کند. برای درک ساده تر این موضوع، بیایید به چند مثال از رفتارهای پرخاشگرانه توجه کنیم و ببینیم که دلیل فرد (بخوانید تفسیر فرد) برای ارتکاب به این قبیل رفتارها چیست:- او را کتک زدم، چون بی ادبی کرد،
- او را هل داد چون خیلی پررو شده بود،
- همسرم را با مشت درهم کوبیدم، چون دست خودم نبود،
- او را زدم، چون با رانندگی اش می خواست به من بفهماند که تو ارزشی نداری،
همانطورکه ملاحضه می شود، تمام رفتارهای پرخاشگرانه بالا، پس از واژه توصیفی«چون» بروز می یابد، و این جمله یعنی نوع تفسیر و نگرش فرد به هر یک از رفتارهای قسمت اول. معمولاً افراد پرخاشگر در ذهن شان همواره با مفاهیمی نظیر: بی عدالتی، انصاف، اخلاقی سازی، کم تحملی ذاتی، مطلق اندیشی و .... دست به گریبانند. اما اگر فرد پرخاشگر می دانست که این مفاهیم تماماٌ ساخته و پرداخته ذهن ماست و ملاک تشخیص و صحت و سقم آن، شیوه ارزیابی ماست و نه حقیقت و یا واقعیتی بیرون از ذهن، شاید اندکی با انعطاف بیشتری رفتارهای خود و سایرین را تفسیر می کرد.
پیشینه تحقیق
- تحقیقات داخل كشور
پژوهشی توسط آقا بیگلویی و آقا خانی (1379) تحت عنوان بررسی خشونت فیزیكی توسط همسر علیه زنان مراجعه كننده به مراكز پزشكی قانون صورت گرفته است. بیشتر زنان آزار دیده خانه دار هستند و میزان آزار جسمی در زنان شاغل كمتراست. این مطالعه نشان داد كه در ایران شروع همسرآزاری در اكثر موارد (5/83 درصد) در سال اول زندگی اتفاق می افتد. در ضمن بیش از 90درصد قربانیان سه یا بیشتر مورد ضرب و شتم شوهر خود قرار گرفته اند.زنگنه و احمدی (1383) در پژوهشی تحت عنوان «بررسی جامعه شناختی عوامل مؤثر در خشونت شوهران بر ضد زنان در خانواده» (مطالعه موردی شهر بوشهر)، هدف این مقاله بررسی و شناخت تأثیر عوامل جمعیت شناختی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در خشونت شوهران بر ضد زنان در خانواده است. داده ها از طریق پرسش نامه خود گزارشی به شیوه نمونه گیری تصادفی قشربندی شده ی چند مرحله ای انجام شده است. نتایج نشان داد كه بیشترین نسبت خشونت دیدگان در گروه سنی 30-16 سال است و بیشترین خشونت در سال های اولیه ازدواج (5-0) سال اتفاق می افتد.
اعزازی (1380) تحقیقی با عنوان «خشونت خانوادگی- خشونت اجتماعی» به روش كیفی انجام داده است. نتایج نشان می دهد كه ساختار اجتماعی به نحوی شكل گرفته است كه در آن خشونت به صورت آشكار و به عنوان پدیده ای طبیعی اعمال می شود. در نتیجه این امر فرزندانی روانه جامعه می شوند كه در تضادهای اجتماعی را حلی جز خشونت برای مشكلات نمی شناسند.
پولادی و شلویری (1380) تحقیقی تحت عنوان «بررسی علل و عوامل مؤثر بر خشونت علیه زنان در شهر اهواز» انجام داده كه هدف آن مقایسه شیوه های 5گانه اعمال خشونت علیه زنان است، و نتایج حاكی از آن است كه بین شیوه های 5 گانه اعمال خشونت علیه زنان تفاوت معنا داری وجود ندارد.
شهلا طاهری (1378) پژوهشی با عنوان «بررسی میزان و كیفیت خشونت فیزیكی علیه زنان در خانواده شهرستان خدابنده» سعی دارد با استفاده از تكنیك مصاحبه مفصل و بالینی از زنان كتك خورده، بررسی میزان و كیفیت صدمات وارده به زنان را مورد شناسایی قرار دهد.
صدرالسادات اسفندآباد و امامی پور (1385) مقاله ای با عنوان «همسر آزاری و عوامل مؤثر برآن در زنان شهر تهران». این تحقیق به منظور بررسی میزان شیوع همسرآزاری روانی و جسمی و عوامل مؤثر برآن در زنان متأهل شهر تهران 18تا45 سال، 1000زن صورت گرفته است. با افزایش سن زوج ها و مدت زمان ازدواج میزان همسرآزاری افزایش می یابد. با سطح تحصیلات زوج ها رابطه معنی دار معكوس دارد.
مرادی و زندی (1386) مقاله ای را تحت عنوان «خشونت خانوادگی و تأثیرات آن بر امنیت جامعه، نمونه مطالعه موردی در شهر سنندج» انجام داده اند. هدف اصلی آن هم خشونت خانوادگی و تأثیرات آن بر امنیت اجتماعی شهر سنندج است. روش تحقیق آن پیمایش و اطلاعات از طریق پرسشنامه جمع آوری گردیده است، و یافته های این تحقیق نشان می دهد كه 3 متغیر خشونت خانوادگی و نگرش های مذهبی و نگرش های مردم سالار به ترتیب میزان اهمیتی در تعیین واریانس متغیر وابسته داشته اند و این سه متغیر توانسته اند 42% از واریانس متغیر وابسته را به حساب آورند.
صالحی و صالحی (1384) در در مقاله ای با عنوان «بررسی عوامل مؤثر بر خشونت مردان نسبت به زنان در استان مازندران» انجام داده اند. پژوهش حاضردر صدد پاسخگویی به پنج سوال اساسی با توجه به مدل لسول است: ویژ گی های قربانیان خشونت، ویژ گی های عاملان خشونت علیه زنان است، روش آن پیمایش است.
صادقی فسایی(1389) در پژوهش دیگری با عنوان «خشونت خانگی و استراتژی های زنان در مواجهه با آن» انجام داده است، که این مطالعه با روش كیفی انجام شده است. در این تحقیق موضوعات دیگری مرتبط با بستر و زمینه ای كه خشونت در آن اتفاق می افتد و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی بررسی می شود.
سالاری فر(1388) پژوهشی با عنوان «تبیین علل و زمینه های خشونت خانگی» انجام داده است. هدف آن بررسی علل و زمینه های خشونت خانگی علیه زنان است. روش آن فرا تحلیل نظری است. یافته ها نشان داد كه علل خشونت در سه دسته فردی، تعامل بین فردی و اجتماعی محدود می شود.
ربانی و جوادیان (1386) پژوهشی با عنوان «بررسی رفتار زنان در برابر خشونت شوهر» انجام داده اند. كه رابطه آن را با سن، تعداد فرزندان و تحصیلات زنان انجام داده اند. جامعه آماری آن 125نفر از زنانی كه به مراكز بهزیستی شهر اصفهان مراجعه می كردند و به صورت تصادفی ساده انتخاب شده اند.
پژوهشی با عنوان «مطالعه ی جامعه شناختی تأثیر پایگاه اقتصادی – اجتماعی برخشونت دیدگی زنان در جریان زندگی زناشویی» انجام شده، بر همین اساس فرضیاتی از سه دیدگاه منابع، نظریه یادگیری، نظریه تضاد استنتاج شده است. روش آن به صورت پیمایش و واحد تحلیل آن فرد می باشد. نتیجه كلی این است كه بیشتری خشونت از سوی همسر در میان كارگران و كمترین در میان كارمندان برآورده شده است.
- تحقیقات خارج از كشور
در سال 1962، هنری كمپ در مقاله ای با نام «سندروم كودك كتك خورده» كودكانی را توصیف كرد كه تحت بد رفتاری و خشونت خانوادگی قرار داشتند. این مقاله سرآغاز سلسله بر سیمای خشونت در خانواده شد. در اواخر دهه ی 60و اوایل دهه 70 میلادی، محققان نگاه خود را متوجه روابط واقعی درون خانواده با تأكید بر چگونگی اعمال خشونت خانوادگی كردند: نتایج نشان داد كه بر خلاف تصورات رایج، تنها خانواده های مسئله دار با كودكان با خشونت رفتار نمی كنند بلكه خانواده هایی كه به ظاهر معمولی یا مطلوب هستند نسبت به اعضای بررسی خشونت در خانواده با عمال خشونت فیزیكی نسبت به كودكان شروع شد اما به زودی زنانی را كه از همسران خود كتك می خوردند نیز در بر می گرفت و روشن شد كه این پدیده نیز در میان تمام قشرهای جامعه به چشم می خورد. خشونت خانوادگی كه از طرف بزرگسالان یا مردان اعمال می گردد، باید تحت نظر و دقت بیشتری قرار گیرد. اعمال خشونت در خانواده، نقص آشكار قوانین است و مشكلات بی شماری برای افراد قربانی به صورت فردی – اجتماعی به وجود می آورد. (اعزازی،1380)در پژوهش دیگری دو محقق به نام های هوتالینگ و سوگارمن با بررسی بیش از 400 گزارش مربوط به زنان كتك خورده كه در فاصله سال های 1970تا1985 در سمینارها ارائه و در مجلات چاپ شده بود. تلاش كردند مشخصاتی را در مورد زنان طبقه بندی كنند كه در میان آن ها عمومیت دارد یك عامل مشترك، داشتن تجربه خشونت یا مشاهده ی آن در زندگی دوران كودكی بود. عمل دیگر، سن بود. احتمال قربانی شدن زنان جوان تر تا سن 30سالگی بیشتر از زنانی با سنین بالاتراست. اما هیچ عامل اجتماعی دیگری مانند میزان درآمد، سطح تحصیلات و... در میان قربانی ها مشترك نبود. داباش و داباش خشونت را از دیدتاریخی مورد بررسی قرار داده اند و معتقدند كه سوء رفتار با زنان در زندگی زناشویی، سابقه ای جهانی و تاریخی دارد و آنچه سبب بقای خشونت در خانواده می شود ساختار اجتماعی است كه در اكثر جوامع به شكل پورسالارانه تجلی یافته و باعث ادامه ی خشونت شده است، اشتروس نیز در بررسی های خود به این نتیجه رسید كه فرهنگ و ساختار جوامع در ایجاد خشونت خانوادگی دخالت دارند. (اعزازی،1380)
قابل توجه ترین مدركی كه دال بر ثبات پرخاشگری است از مطالعه ی طولی 22 ساله ای بدست اشتراوس و همكارانش به بررسی عواملی پرداختند كه مربوط می شود به «تداوم خشم» و سپس مربوط می شد به «ظهور خشونت در خانواده» علل عمده ی تداوم خشم و خشونت به سرچشمه های آنی تنش مربوط اند. (مراد پناه، 1387).
ماریا روی (1377) در یك پژوهش صدو پنجاه موردی درباره ی زنان كتك خورده آمریكایی به این نتیجه رسید كه كتك زدن همسر یك مساله ای اجتماعی است و عواملی كه وی به بررسی آن ها پرداخت مشاجره بر سر پول، حسادت، مسائل جنسی، مصرف الكل یا اعتیاد به مواد مخدراز ناحیه ی شوهر، اختلاف بر سر فرزندان، بیكاری شوهر، علاقه ی زن به كار كردن در بیرون از خانه،بارداری، مصرف الكل یا استعمال مواد مخدر از ناحیه زن. پژوهش فوق یك بررسی سبب شناسی است كه ماریا روی برخی از عوامل و شرایط محیطی یا روانی را در ایجاد رفتار پرخاشگرانه یا خشونت آمیز نسبت به همسران را موثر و اساسی می داند.
اندرسون در تحقیقی با عنوان «جنسیت، پایگاه و خشونت خانوادگی» سعی نمود كه ارتباط بین ویژگی های جمعیت شناختی، جنسیت، ناسازگاری پایگاهی و خشونت خانوادگی را مورد بررسی قرار دهد. این محقق دریافت كه پایگاه آموزشی و درآمدی پایین تر مردان نسبت به همسرانشان، احتمال ارتكاب خشونت را در آن ها افزایش می دهد. و اما پایگاه آموزشی و درآمدی پایین ترزنان در مقایسه با شوهرانشان، با ارتكاب خشونت زنان نسبت به شوهرانشان ارتباط معنی داری ندارد. هرچند كه پایگاه درآمد و تحصیلات زنان، از شوهرانشان بیشتر شود. احتمال خشونت توسط آن ها نسبت به شوهرانشان افزایش می یابد.
تعاریف مفاهیم
پرخاشگری
یک فضای معنایی وسیع را اشغال می کند که تنها بخشی از آن خشونت محسوب می شود. رفتاری تعریف کرده اندکه هدف آن صدمه زدن به خود یا دیگری باشد.خشونت
خشونت از نظر لغوی به معنای غضب، درشتی و تندی کردن، ضد لینت و نرمی تعریف شده است. هر چند خشونت در بدو امر، بدیهی و بی نیاز از تعریف به نظر می رسد، اما در مقام تعریف، اختلاف نظر بسیاری مشاهده می شود.برخی خشونت را عملی خلاف نرم و طبع می دانند. بعضی دیگر خشونت را رفتاری فردی و جمعی می شمارند که تحت شرایط خاص بروز می کند و از نظر برخی دیگر، خشونت هر نوع رفتار خشنی است که از روی قصد و به منظور آسیب برفرد دیگر انجام می شود.
در تعریف دیگری بیان شده است هر گونه تهاجم فیزیکی علیه هستی انسان که با انگیزه آسیب، رنج و یا لطمه باشد. برخی نیز معتقدند خشونت طیفی از رفتارهای بسیار تند و آسیب زا تا عکس العمل های منفی چون بی تفاوتی و کم توجهی را در بر دارد.
در واقع رفتاری است که در همه ی کشورها مشاهده می شود و بر قربانیان فراوان آن همه روزه افزوده و موجب اضطراب مردم و احساس نا امنی آن ها و به ویژه گروه های ضعیف تر و آسیب پذیرتری می شود. در کل به رفتاری اطلاق می شود که هدفش اعمال آسیب و رنج می باشد. به عبارت دیگر رفتاری است که به قصد صدمه رساندن جسمانی یا روانی به فرد دیگر است. گلز واشتروس، دو پژوهشگری که سال ها در زمینه خشونت خانگی فعالیت کرده اند؛ از دید این دو محقق خشونت رفتاری با قصد و نیت آشکار یا رفتاری با قصد و نیت پنهان اما قابل درک برای وارد کردن آسیب فیزیکی به فرد دیگر می باشد.
مگارژی محقق دیگر در زمینه خشونت معتقد است تعریف او انواع دیگر خشونت را نیز در بر می گیرد, او از خشونت به عنوان شکل افراطی پرخاشگرانه نام می برد که احتمالا باعث آسیب مشخص به فرد قربانی می گردد.
محقق دیگر یلو در سال 1983 خشونت را چنین تعریف کرده است: خشونت رفتاری آگاهانه در نظر گرفته می شود که نتایج احتمالی آن، ایجاد آسیب فیزیکی یا درد در فرد دیگر است.
همچنین خشونت را می توان از نظر مفهومی کنشی در نظر گرفت که از جانب فرد یا افرادی و از روی اراده و آگاهی به منظور آسیب رساندن فیزیکی یا روحی – روانی به دیگری انجام می پذیرد.
خشونت، رفتاری است که با هدف آسیب رساندن به دیگری، به گونه های جسمی، روانی، تحمیل محدودیت های مالی، ممانعت از پیشرفت های شغلی و ارتقای توانایی های فردی، بی اعتنایی به دیگری- در صورتی که می دانیم او به توجه و حمایت ما نیازمند است- و ....گفته می شود.
در این تعریف دقت کنیم که "نیت" موضوع بسیار مهمی است، چراکه اگرفردی در خیابان، در تصادفی با اتومبیل موجب مرگ کسی شود، این رفتار "خشونت آمیز" نمی باشد، ولی برعکس، چنانچه عاشق سینه چاکی برسر سفره غذا، قاشقی را به طرف معشوقه خود پرتاب نماید ولو هیچ گونه آسیب جدی و یا حداقلی ازآسیب را بهمراه نداشته باشد، این رفتار مصداق بارز"پرخاشگری و خشونت" می باشد.
دسته از افراد نیز با استناد به مصادیق کنوانسیون های بین المللی که مطابق فرهنگ خاص (غرب) تدوین شده، خشونت را تعریف می نمایند و اعضای یک جامعه را با فرهنگ های عاریت گرفته شده، ارزیابی می نمایند. بدین لحاظ به نظر می رسد در اولین گام ضروری است که خشونت با توجه به فرهنگ اسلام باز تعریف شود و سپس رفتار بازیگران خشونت و میزان شیوع آن بررسی و راهکاری مؤثر مطرح گردد. زیرا بدون ارائه تعریفی جامع، انجام تحقیقات علمی و سنجش میزان شیوع خشونت، غیر ممکن بوده و با روح تحقیقات علمی سازگار نیست. هر چند رفتار خشونت آمیز می تواند توسط زنان و مردان انجام پذیرد، به طور نمونه مطابق آمار نرخ زن آزاری خفیف 120 در هزار، نرخ زن آزاری شدید 381 در هزار و نرخ شوهر آزاری (معمولاً مردان مورد خشونت و آزار کلامی و در برخی موارد،آزار جسمی همسر خود قرار می گیرند) 115 در هزار می باشند. اما این نوشتار معطوف به خشونت علیه زنان می باشدکه به نظر می رسد دامنه وسیع تری دارد.
خشونت خانگی
در تعریف خشونت خانگی می توان گفت: «خشونت خانگی خشونتی است که در محیط (حوزه) خصوصی خانواده به وقوع می پیوندد و عمیقاً میان افرادی رخ می دهد که به سبب صمیمیت، ارتباط خونی یا قانونی به یکدیگر پیوند خورده اند.همچنین براساس تعریفی دیگر «خشونت خانگی مراقبت سایر اعضای خانواده با بکارگیری زور و اعمال رفتارهایی است که از نظر جسمی، جنسی و روانی خشونت آمیز هستند.»
خانم شهلا اعزازی، جامعه شناس؛ خشونت را اینگونه تعریف می کنند: وقتی شخصی در درون خانواده مقتدر است و از این اقتدار- از هر نوعی كه می خواهد باشد- بدنی، اجتماعی یا اقتصادی در جهت پیشبرد امیال خود، بدون توجه به تمایل دیگری استفاده می كند، این كارخشونت است. فكر می كنم كه این تعریف بسیار گسترده است و انواع خشونت را دربرمی گیرد.
بنابراین زمانی که یکی از اعضای خانواده تلاش کند تا بر عضو یا اعضای دیگر خانواده به شکل جسمی یا روانی تسلط یابد، خشونت شکل می گیرد. به عبارت دیگر؛ خشونت عبارت است از آسیب رساندن عمدی جسمی یا روانی به شخص دیگر. این رفتار تنها محدود در میان زوجین نبوده و ممکن است متوجه اعضای دیگر خانواده نیز گردد. به طور مثال، گزارش ها حاکی از آنست که کودکان در بسیاری از موارد، قربانیان مستقیم یا غیر مستقیم خشونت و نتایج آن، منجمله طلاق، محدودیت های اقتصادی، اختلالات روانی و غیره می باشند.
خشونت خانوادگی در تمام فرهنگ ها، جوامع، نژادها، طبقات، مذاهب و در میان مردان و زنان به مشاهده می رسد؛ ولی نوع رفتار خشونت آمیز و زمینه ی بروز این رفتار، در جوامع مختلف، متفاوت است.
بنابر آمار جهانی، حدود 90 در صد از قربانیان خشونت خانگی، زنان و حدود 10 در صد مردان هستند با آن هم، مقایسه ی گذرا میان جوامع مدرن و جوامع سنتی یا در حال گذرا از سنت به مدرنیته، نشان دهنده ی این است که خشونت در میان خانواده های جوامع سنتی پررنگ تر بوده و پیش زمینه های فرهنگی و اجتماعی در توجیه رفتار خشونت آمیز و گاه پنهان نگهداشتن آن نوع بر خورد با خشونت و مشکلات مرتبط با آن را غامض تر ساخته است.
هر چند مفهوم خشونت خانگی دربرگیرنده خشونت در میان افراد خانواده است اما به طور معمول به «خشونت میان بزرگسالانی كه شریك جنسی ویا عاطفی یكدیگر هستند» گفته می شود. خشونت خانگی یا خانوادگی با عناوین همسر آزاری، زن آزاری، شریك آزاری، خشونت زناشویی و سایر عبارات مشابه نیز توصیف می گردد و ممكن است این عبارات به جای هم مورد استفاده قرار گیرند. براساس یك تعریف بالینی «خشونت خانگی عبارت از الگوی رفتارهای تهاجمی و سركوب گرانه شامل حملات جسمی، جنسی، روانی و همچنین فشارهای اقتصادی است كه افراد بزرگسال یا نوجوان علیه شریك عاطفی و یا جنسی خود به كار می برند».
شاخص های ارزیابی خشونت
الف) نفوذ؛ چند نفر در عمل خشونت آمیز مشارکت داشته اند؟ب) دوام؛ خشونت چه مدت به طول انجامیده است؟
ج) شدت؛ چند نوع خشونت بر فرد اعمال شده است؟
د) قلمرو؛ سطح تأثیرگذاری خشونت تا چه حد بوده است؟
ه) تکرار؛ عمل خشونت آمیز چند بار تکرار شده است؟
و) زمان؛ خشونت در چه مرحله ای از زندگی فرد اعمال شده است؟
ز) ویژگی؛ خصوصیات سنی، تحصیلی، جنسی و طبقاتی قربانی خشونت چه بوده است؟
اهداف اعمال خشونت
الف) سیطره و اعمال قدرت و نفوذ بر دیگری جهت دستیابی به هدف،ب) اعمال کنترل و نظارت،
ج) تغییر شرایط یا وضعیت به نفع خود،
د) کاهش قدرت و نفوذ دیگران،
ه) اعمال نظر و وسلیقه فردی و اجبار طرف مقابل به اطاعت،
و) اثبات برتری و ارضاء حس خودخواهی،
ر) تخلیه روانی و روحی فرد،
ز) کسب تأیید اجتماعی در فرهنگ های خشونت طلب.
انواع خشونت
بعضی ها فكر می كنند كه خشونت خانگی محدود به لت و كوب جسمانی و فیزیكی است در حالی كه این نوع خشونت تنها بخشی از خشونت هایی است كه می تواند زیر نام خشونت های خانگی جای بگیرد اما هرگز همه آن نیست، حتی نوع اصلی آن هم به حساب نمی آید. خشونت خانگی ابعاد مختلفی دارد و میتواند جنسی، جسمانی، روانی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و یا تركیبی از همه باشد. تهدید به انجام چنین خشونت هایی هم خود خشونت است حتی اگر به عمل پیاده نشود. انواع اصلی و کلی خشونت خانگی عبارت اند از خشونت نمادین، خشونت جسمانی یا فیزیکی، خشونت روانی، خشونت جنسی، خشونت اقتصادی، خشونت حقوقی، خشونت فرهنگی و اجتماعی. در پی شرح مختصری از هر کدام از انواع خشونت می آورم.خشونت در خانه انواع و اقسام متعددی را شامل می شود و به اعتبار نوع و یا شخص قابل تقسیم بندی می باشد، اقسام خشونت خانگی به اعتبار نوع خشونت، شامل خشونت نمادین، خشونت جسمانی یا فیزیکی، خشونت روانی، خشونت جنسی، خشونت اقتصادی، خشونت حقوقی، خشونت فرهنگی و اجتماعی، خشونت سیاسی و... می شود. به اعتبار شخص نیز خشونت خانگی ممکن است در یکی از اشکال همسرآزاری، کودک آزاری، فرزندکشی، ضرب و جرح و یا قتل والدین و خشونت فرزندان درباره یکدیگر ظهور و بروز پیدا کند.
طبقه بندی رفتاری انواع خشونت های خانوادگی:
1- خشونت نمادین: خشونت نمادین چیزیست که اغلب در نوشته هایی که به مسأله خشونت خانگی می پردازند به آن اشاره نمی شود در حالی که این خشونت خود زمینه ساز انواع دیگر خشونت در خانه است. به تعبیر پییر بوردیو، جامعه شناس معروف فرانسوی که خود بانی این نظریه هم هست، خشونت نمادین خشونتی است که از طرف کسی که در سلسله مراتب بالاتری قرار دارد بر زیردستانش اعمال می شود و زیردستان به گونه ناآگاهانه، و مفروض گرفتن بحق بودن این خشونت، آن را می پذیرند و هیچ اعتراضی هم ندارند؛ چون نمی دانند که این خشونتی است که بر آن ها اعمال می شود و می توانند در مقابل آن بایستند یا قبولش نکنند. این نوع خشونت در همه جوامع و فرهنگ ها که در آن نابرابری جنیسیتی وجود دارد دیده میشود. البته باز هم به درجه های متفاوت. خود نابرابری جایگاه و وضعیت زن و مرد در خانه که عامل بسیاری خشونت های دیگر است، نوعی خشونت نمادین است. زن ها هم از طرفی به دلیل فرهنگ مسلط و غالب مردانه و هم به دلیل عدم وجود فرصت های برابر و زمینه عدالت جنسیتی، این نابرابری را ناآگاهانه می پذیرند و بدان تن درمی دهند.
2- خشونت جسمانی (فیزیکی) :
هرنوع حمله فیزیكی به قصد آزار رساندن به فرد دیگر خشونت جسمانی تلقی می شود. خشونت جسمانی می تواند خفیف و یا هم شدید تا مرز مرگ باشد، چه آثار و علایم آن ظاهر و یا هم به علت خفت ناچیز و یا غیرقابل دید باشد. این نوع خشونت در جامعه ما افراد چه در خانه و اجتماع به زودی به پرخاشگری رو می آورند خیلی معمول است. در بعضی جوامع به دلیل وجود قوانین کیفری برای کسانی که مرتکب چنین خشونتی علیه افراد دیگر خانواده می شوند مردان به سادگی اقدام به توسل به خشونت جسمانی نمی کنند و ترجیح می دهند از راه های دیگری زن یا طرف خشونت را تحت فشار قرار دهند تا مطیع و منقاد آنان شود. اما در جامعه ما به دلایل مختلفی چون عادی بودن توسل به خشونت فیزیکی در اجتماع، عدم پیگیری و مجازات عاملان آن توسط دولت، عدم شکایت قربانیان خشونت به مراجع مربوط، خشونت پذیری زنان و... خشونت فیزیکی علیه زنان زیاد به چشم می خورد؛ گرچه آمار خاصی در این زمینه وجود ندارد. این نوع خشونت به شیوه های گوناگون مانند كتك خوردن، شكنجه و قتل را در بر می گیرد یا از لمس كردن بدن زن شروع شده تا مرحله تجاوزجنسی، جسم زن را مورد آزار قرار می دهد. در واقع نوعی اقدام فیزیكی برای آسیب رساندن، ترساندن یا كنترل كردن روی همسر برای مثال (خشونت های جسمی آشکار: نظیر ضرب و شتم، مشت زدن، گاز گرفتن، چنگ زدن، کتک کاری، سیلی زدن،خفه کردن، کشیدن موی سر، لگد زدن، هل دادن، پرتاپ كردن اشیاء به سمت همسر، سوزاندن اندام ها، چاقو کشی، تیراندازی، مثله کردن، زنده به گور کردن، سقط به خاطر جنسیت، اسید پاشی، آزار مادر به دلیل جنسیت جنین، خودکشی اجباری، شکنجه و قتل و ... .
خشونت های جسمی پنهان: نظیر اخراج ازخانه( به ویژه در ساعات نامتعارف شب)، بهم کوبیدن در به گونه ای که موجب وحشت و اضطراب گردد، بهم زدن سفره یا میز ناهار خوری، پرت و پاره کردن و یا شکستن اشیاء ... به ویژه هر نوع اشیایی که برای قربانی خشونت مهم باشد. مثل یادگاری ها و یا پاره کردن آلبوم های عکس، آینه شمعدان و ... .
3- خشونت روانی: هر نوع گفتار یا رفتار پرخاش جویانه یی كه موجب تحقیر، توهین، آزار و اذیت كسی را فراهم كند خشونت روانی است. حتی سكوتی كه می تواند موجب ایجاد چنین حالاتی شود، مانند كلام، نوعی خشونت روانی محسوب می شود... و یا هر كنشی كه موجب ناراحتی روحی و روانی شخص شود و آثار اخلاقی و عاطفی منفی به بار آورد خشونت روانی به حساب می آید. شاید همین نداشتن آرامش و امنیت روحی در مواردی خیلی دردناكتر از خشونت فیزیكی باشد، چیزی كه بسیاری از زنان در جوامع و فرهنگ های مختلف روزانه تجربه می كنند. گرچه خشونت جسمانی شایع ترین نوع خشونت علیه زنان به نظر می آید اما به گفته تعدادی از كارشناسان موارد خشونت روانی بیشتر از آن است و حدود بیش از نیمی از انواع خشونت را شامل می شود. از جمله یك پژوهش ملی در ایران نشان می دهد كه بیش از 50 درصد خشونتی كه زنان ایرانی در خانه به آن روبرو اند از نوع خشونت روانی و كلامی است. خشونت فیزیكی در درجه دوم قرار دارد. بنابراین، خشونت روانی به دلیل گسترده بودن حوزه آن در صدر خشونت های خانگی قرار دارد، چون که می تواند هر نوع کنش یا رفتار کلامی و غیرکلامی را که منجر به آزار روانی طرف شود شامل شود.
از دیدگاه روانشناسان و مشاوران خانواده، حرفهای آزار دهنده، رفتار خشونتآمیز محسوب میشود. این حرفهای آزاردهنده و ناخوشایند معمولاً به صورت ناسزا، لحن تند، تحقیر، تمسخر، تشر، استهزا و... است که میتواند به خشونت خانگی فیزیکی در چارچوب خانه منجر شود. اما تحقیر و تمسخر بارزترین مشکل خشونت کلامی است. تحقیر و تمسخر شخصیت زن برابر فرزندان، دوستان، فامیل و آشنایان با کلمات و جملاتی مانند «نمیفهمی، نمیتوانی، نمیدانی، حرف احمقانه نزن، تو نظر نده، چرا مثل بقیه زن ها نیستی و...» می تواند اعتماد به نفس را کم کند. همچنین تحقیر و تمسخر فعالیتهای زن در خانه مانند ایراد گرفتن از آشپزی، خانهداری، بچهداری، مقایسه خانهداری همسر با دیگر زنان بویژه مادر شوهر، خواهرشوهر، مادر زن و... نیز خشونت کلامی خانگی به حساب میآید.
یکی دیگر از خشونتهای کلامی، سکوت آزار دهنده است که میتواند به مانند کلام آزار دهنده یک سلاح خشونتی عاطفی باشد که برخی از مردان برای تنبیه همسر یا دختر خود از آن استفاده میکنند. این نوع رفتار نیز باعث خودباختگی و از بین رفتن اعتماد به نفس و شخصیت زن میشود. بنابراین خشونت روانی، رفتار و گفتار خشونت آمیزی كه سلامت روحی و روانی، شرافت، آبرو و اعتماد به نفس زن را خدشه دار می كند. این رفتار به صورت زیراعمال می شود:
- انتقاد ناروا، توهین، دشنام، به کارگیری کلمات رکیک و تحقیرآمیز، فحاشی،
- بداخلاقی و بهانه گیری های مداوم،
- ایجاد احساس ترس و گناه،
- منت گذاشتن برای امور مالی، خرجی خانه، نگهداری از شما و یا فرزندان،
- تهدید به ازدواج مجدد،
- تهدیدهای مداوم به طلاق دادن،
- ازدواج مجدد بدون رضایت شما،
- عدم مسئولیت پذیری و نظم در رفت و آمدها وملاقات های مهم،
- رفتارهای آمرانه و تحکم آمیز،
- قهر، سوء ظن و بدبینی، حسادت بیمار گونه،
- یادگیری با فرزندان برای تخریب دیگری،
- بی تفاوتی و سردی در رفتارهای فردی و اجتماعی،
- پنهان کاری در تصمیم گیری های مهم زندگی نظیر خرید و فروش خانه، مغازه، زمین و... ،
- امتناع از طلاق بر خلاف میل شما،
- محدود کردن آزادی رفتار و حرکات (عدم آزادی در روابط اجتماعی با نزدیکان و فامیل، عدم اجازه خروج از منزل، حبس)،
- اعلام محدودیت در دیدن فرزندان به هنگام طلاق و یا جدایی.
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}