ظهور هنر اسلامی

نويسنده: محمود پورآغاسی
در منطقه‌ای که دارای تمدن نژادی بود، گسترش یافت، و این هنر مردمی، آثار خود را در منطقه وسیعی از تمدن ایرانی برجای گذاشت. و در هنر ایرانی چنان تأثیر گذاشت و خود را نشان داد، همانند هنر بیزانس در آسیای صغیر و سوریه.
اسلام در منطقه‌ای ظهور یافت که محل جولانگاه دو امپراطوری بزرگ ایران و روم بود. شکّی وجود ندارد که هنر اولیه را، اجداد متقدم اعراب به وجود آورده بودند و هنری که در دوره‌های متوالی رشد و نمو کرده بود، ساکنین اصلی اعراب آن را ساخته و پرداخته کرده بودند.
مانند کلیسای ایاصوفیا که شاهکاری در هنر بیزانس به شمار می‌رود و سازندگان آن، در واقع معمارانی از شمال سوریه، به نام‌های (انتیموس) و ترالس بودند. این پدیده‌های زیبا که نمونه‌ی اصلی در ساختار هنر عثمانی قرار گرفته بود، از نوع هنر رومی به‌شمار نمی‌رود. کنستاتین، پادشاه بیزانس، که این شهر را در سال ۳۱۱ به‌وجود آورد، وی هیچ ساختمانی در آن نساخت، و هیچ‌یک از شیوه‌های متداول رومی را در آن پیاده نکرد. در واقع هنر بیزانس، مدیون دیگر هنرهاست و هنری که دوره‌ی جدید آن‌را به ارث برده، در حقیقت خود، هویت مشخصی ندارد.
ساکنین اصلی عرب، مجدداً دست به خلق آثار دیگری زدند و آثار قبلی خود را کامل نمودند مانند گنبد صخره (بیت‌المقدس) و مسجد جامع اموی در دمشق که از شاهکارهای منحصر به فرد به شمار می‌روند. در زمان حکومت اسلامی، زندگی از بادیه‌نشینی به شهرنشینی در مدت کوتاه متحول گردید. این امر توانایی اعراب را در تحول سریع، و نتیجه تفکر تمدن اسلامی، نشان می‌دهد.
درخت اسلام در خارج از منطقه اعراب امتداد یافت و رشد نمود. با تمدن‌هایی که دارای ریشه‌های تاریخی مختلفی بودند همزیستی کرد، اما آن اصول هنری که در زادگاه اصلی خود به وجود آمده است، منتشر گشت و به صورت آثار محکمی باقی ماند. به خصوص این‌که این آثار، پوششی از تفکر توحیدی که دارای ریشه قدیم هم بود، بر تن کرد.
پس خداوند که خالق آسمان‌ها و زمین است و اجداد ما از آغاز تاریخ به او ایمان آورده‌اند. بدین‌ترتیب هنر عربی، به شکل یک هنر توحیدی که دارای مضمون ثابتی که همان ایمان باشد منتشر گردید، شکل و صورت این هنر، به نحوی بود که مسلمانان با یکدیگر کار می‌کردند، ایمانشان یکی و هنرشان هم یکی بود. این آثار هنری مهم، بیشتر به جهت انجام عبادات و اجرای واجبات معیّنی برپا شده بود. این آثار هنری برای تعالی و ایمان به خدایی واحد و همچنین تعالی مفهوم انسان از هستی و وجودی یگانه بود. بدین‌ترتیب هنر، به عبارت مطلق و تجریدی آن، در انسجام با جوهر اسلامی گرایش پیدا کرد. هنری که از جهتی تلاش می‌کرد از تمثیل و تشبیه حق تعالی دوری جوید و از جهتی دیگر، می‌خواست مفاهیم حق تعالی را توسعه و گسترش دهد.
در اینجا لازم است بگوییم که عامل جغرافیایی سهم مهمی در ایجاد مشخصه‌ی هنر اسلامی داشته است، این هنر در منطقه وسیعی گسترده شده که از خلیج بنگال گرفته تا اقیانوس اطلس امتداد می‌یابد و دارای مناطق آب و هوایی مختلفی بوده است.
مناطق آب و هوایی نزدیک، مناطق خشک و آفتابی، و نسبتاً کم باران. در این شرایط، هنر اسلامی تفکر خود را به صورت معماری و ساختمان‌سازی تحمیل نمود و شهرها وضعیت دیگری به خود گرفت به تدریج کوچه باریک‌تر و پیاده‌روهای آن آفتاب‌رو شد. خانه‌ها به طرف حیاط بزرگی که بیشتر شبیه به باغ بود، باز می‌شد. حیاط خانه‌ها دارای حوض و برکه و درختان و باغچه زیادی شد. درب خانه‌ها از بیرون قفل می‌شد و اطراف آن آفتاب‌گیر و بادگیر بود.
اگر اسلام شرایط معنوی خود را بر هنر تحمیل نمود، در عوض یک شکل هنری با مبادی عقیدتی جدید به‌وجود آمد. این‌چنین است که می‌توانیم بگوییم، هنر اسلامی به تنهایی و با اتکال به تمدن، عمل به عقیده و همچنین عامل جغرافیایی‌اش به‌وجود آمد. این وحدت در هنر اسلامی علی‌رغم تنوع و فراوانی سبک‌ها و شیوه‌هایش، استمرار یافت و حتی این هنر، به صورتی بارز در خارج از مناطق اسلامی و مسلمان‌نشین، گسترش یافت. به‌طوری که این توسعه‌ی هنری تاکنون ادامه دارد. پس می‌توان گفت که، هنر دوره‌ی جدید از قِبَلِ هنر اسلامی و به شکل یک جریان اساسی سیراب شده است. بدین‌ترتیب در مورد هنر اسلامی به تنهایی نمی‌توانیم از مناطق جغرافیایی وسیع و پهناوری که از آن نشأت گرفته و به جهت وحدت طبیعت آب و هوایی آن و همچنین به علت عدم موانع سیاسی موجود بین کشورهایی که هنر از آن برخاسته سخن برانیم، همچنان‌که نمی‌توانیم بخش‌هایی از این هنر را به حکومت‌ها تقسیم و منتسب بدانیم. ما اعتقاد داریم، کسانی‌که این هنر را ایجاد کرده‌اند، در واقع مردمی هستند که به عقیده مشترکی ایمان آورده‌اند و این هنر، معلول سلطه حکومت خاصی نیست که در ترغیب یا از بین بردن هنر نقشی داشته باشد.
ما این سخن مارسیه را تأیید می‌کنیم که می‌گوید: مرزهای سیاسی به‌خصوص در مناطق اسلامی، نمی‌تواند مانع باشد و سدّ ایجاد نماید، چنان‌که مرزهای هنری، دارای کمترین مانع هستند و سرزمین‌هایی که هنر اسلامی در آن‌ها نمایان می‌شوند، در واقع استان‌هایی هستند که در یک امپراطوری معنوی، یا اطاق‌هایی در یک منزل مسکونی هستند که همان منزل اسلام است: فقط با این تفاوت که یک ارتباط دائمی بین آن‌ها برقرار است.
به هرحال ما از اسامی کشورها، در جهت تمیز دادن مراحل تحول هنر اسلامی و اَشکال مختلف آن استفاده می‌کنیم. به علت اینکه موقعیت سیاسی، نقش مهمی را در ایجاد جوّ مناسب برای بروز هنر و غنی ساختن، یا رکود و سقوط آن ایفا می‌کند.
استفاده از اسامی کشورها، یا اسامی حکومت‌ها برای تمیز دادن مشخصات مختلف هنری نیست، هنر اسلامی به صورت یگانه متولد گشته و استمرار دائمی پیدا کرده و ما وحدت و یگانگی آن را در شکل و مضمون، به طور واضح می‌بینیم. بنابراین اگر ما به یک جلد قرآن چاپ ترکیه نگاهی بیندازیم یا حوض آب اسپانیایی، یا شمشیر دمشقی، یا پارچه موصلی یا آفتابه مسی ایرانی، بدون تردید، ما در نسبت آن با هنر اسلامی شک می‌کنیم.
اما این ارتباط بین هنر اسلامی، در اشکال مختلف استمرار پیدا کرده، و برقراری این ارتباط بین فلسفه هنر و فلسفه اسلامی، ما را بر آن می‌دارد که در خصوص زیبایی هنر اسلامی بحث نماییم. این زیبایی که تا دوره‌ی نزدیک برای ما آشکار نبود. اکثر مورخین هنر اسلامی از مستشرقین بودند و به هنر اسلامی از دیدگاه زیبایی هنر غربی می‌نگریستند و هیچ‌کدام از آن‌ها به زیبایی چشمگیر هنر اسلامی اعتراف نکردند. ما اقرار می‌کنیم که زیبایی هنر غربی، برپایه قوانین ریاضی و محک تجربه واقعی نهفته است. اما زیبایی‌های دیگر و از جمله زیبایی هنر اسلامی، از لحاظ نوع و نه از لحاظ درجه (چنان‌که مستشرقین) می‌گویند با هنر غربی متفاوت است، این زیبایی با وحدت درونی هنر اسلامی متمایز می‌گردد، وحدتی که جمیع مورخین این هنر در آن توافق‌نظر دارند.
منبع :پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنر