جوان در نگاه امام خمینی (ره)
جوان در نگاه امام خمینی (ره)
نگرشهاى واقعبينانه و گرايشهاى عادلانه دست اندركاران مسايل جوانان - به ويژه در سطح مديريت كلان جامعه - سهمى شايان ذكر در سلامت روحيه و اعتدال در شيوه برخورد آنان خواهد داشت. چنان كه در پهنه تجربيات اصلاحى و انقلابى ملتها - از جمله در سقوط نظام استبدادى پيشين و دفاع صادقانه از دين و ميهن در برابر تجاوزپيشگان آشكار گشته است - مىتوان به يارى نسل نو، آتيهاى آكنده از روشنى و سرافرازى را چشم به راه بود. به يقين، هر گاه جامعه و تمدن و نظامى رو به تباهى گذارده و آسيبپذير شده است، حاكى از ياس و انزواى فكرى و اجتماعى جوانانى بوده كه حال و مجالى براى حضور مؤثر خويش نداشتهاند.
بدين سان، فراهم آوردن بستر كار و ابتكار همه جانبه براى نسل جديد و مستعد و منتظر امروز، و حرمت نهادن به آراى آنان و بهره جستن از كاوشها و كوششهايشان در حوزه انديشه و اجتماع، از رشد روحى و سياسى يك ملت، حكايت دارد. هر چه بر حضور فعال و زاينده و مستمر جوانان فرهيخته در عرصههاى زندگىساز و هدايتگر افزوده شود، بىشك راه آزادى و استقلال فراگير هموار مىگردد. تعاون و مشاركتشهروندان بر پايه خيرخواهى و پارسايى - كه تضمين كننده بقاى جامعه است - فضاى سرشار از اميد و اطمينان و تكاپوى مشترك تمامى عناصر متعهد را مىطلبد. آنگاه كه ملاكهاى گزينش و كوشش چيزى غير از ايمان و تقوا و اخلاص و رستگارى مردمان نباشد و همگان فراخناى عمل را شفاف و پيراسته از بدبينىها و بدخواهىها نگاه دارند، بىگمان مىتوان در انتظار رويش حكمت و عزت اجتماعى بود.
سيره رفتارى پيامبر و على (ع) نشان مىدهد كه توجه به جوان و جايگاه تاثيرگذار نسل نوخاسته در روابط و مناسبات همگانى، يك ضرورت عقيدتى و اجتماعى است. پيش از هر قشر و گروهى، جوانان، مخاطبان وحى و عدالتخواهى اسلام بودهاند. در واقع، به مدد همين عارفان جوان بود كه دين و جامعه در طى تاريخ پيوندى زوالناپذير يافته و بر سرنوشت ملتها تاثير نهادهاند. در اين مقال برآئيم كه در ارتباط ميان رهبرى و جوان در حوزه آموزههاى دينى، سخنى رانده شود و نقش شايستگىهاى ذاتى و معنوى رهبر در تربيت و شكلگيرى حركتسازنده جوانان باز نمايانده شود. ترديدى نيست كه تناسب حاكم ميان رهبرى و دنياى تنوعپذير و آكنده از آرزومندى و نشاط جوان، مىتواند سببساز رابطهاى روشن و پربار و ماندگار باشد. چنين توفيقى - كه هر پيروزى وامدار آن است - آنگاه به دست مىآيد كه جوانى رهبر در سلوكى مؤمنانه و زمان شناسانه سپرى شده باشد. بىگمان بايد رهبرى، تجلى صفات و آرمان هايى باشد كه هر جوانى، به نوعى در حوزهاى از حيات جمعى مىكوشد تا بدان دستيابد.
در اين فضاى فراگير و خيره كننده است كه طريق و گفتار رهبر، همان است كه نسل نو مىطلبد و مغايرتى ميان آن همه با خواستههاى معقول و مقبول خويش در عصر حاضر نمىنگرد. بود و نمود جاذبههاى شخصيتى و رفتارى پيشوا، چند و چون اقبال رهبرى را در هدايتگرى حركت اجتماعى در نيل به راهبردهاى انقلابى و اصلاحگرايانه به نمايش مىگذارد. از اين رو مىتوان گفت كه جوان، هنگامى اطمينان خاطر را در رابطه با رهبر و پذيرش او به عنوان الگوى رفتارىاش، به دست مىآورد كه در آينه كلام و كردارش به مجموعهاى منسجم و راهنما و واقعنگرانه و حقگرايانه بنگرد.
امام خمينى (قدس سره) به راستى در ميان رهبران نهضتها و ملتها، اسوه ناشناختهاى بود كه با گذشت زمان، اندك اندك به ژرفا و گستره معنويتها و فضيلتهايش پى خواهند برد. او چنان كه گاه به دوران جوانىاش، اشارت داشت، از سويى در بعد نظرى و فكرى و از سويى ديگر در بعد عملى و جمعى، در دستيابى به خوبىها كوشيده است. امام در عين حال كه به تحصيل و تدريس رشتههاى گوناگون علمى و عرفان و اخلاق اشتغال مىورزيد، از تفكر فراگير، ورزش و مقابله مسلحانه با اشرار، و حضور در نشستهاى مجلس شوراى ملى و نظاره جريانهاى مبارزاتى زمانه و مبارزه خيرخواهانه با استبداد و استعمار، غفلت نمىورزيد.
كارنامه افتخارآميز رهبر فقيد انقلاب، حاكى از گرايشهاى خالصانه و جامعه سازانه مىباشد. او، همواره حقيقت و خدمتبه دين و مردم و شفقتبر همگان - به خصوص جوانان - را مطلوب خويش تلقى مىكرد و از هر فرصتى به منظور تعالى و تكامل روح و انديشه و آينده نسل نو، بهره مىجست. امام خمينى (ره) ، از همان آغاز رهبرىاش نشان داد كه مخاطبها و اميدهايش را در گهوارهها و مدرسهها و دانشكدهها مىجويد و مىپرورد. فروتنى و ارادت پيوسته آن عزيز و اسوه ماندگار، در قبال شور و ذوق و خدمت صادقانه جوانان تحصيل كرده در داخل و خارج از كشور و نيز دوران دفاع مقدس، و حمايت از ايدهها و جنبشهاى خيرگرايانه مردمى، از والايى انديشه او حكايت دارد. اميد مىرود كه بتوان در مجال كوتاهى كه پيش روى داريم، برگهايى از باغ هميشه سبز انديشهها و انگيزههاى روشناش برگيريم.
1- جايگاه جوان
دامن زدن به تعصبهاى زيان بار مذهبى و احساسات ناسيوناليستى كه در تقابل ناخوشايند ايمان و مليت ظاهر مىگردد، حاصلى جز شكست و انزواى اسلام در صحنه قدرت و مديريت جامعه نخواهد داشت.
«شماها ان شاءالله در آتيه براى اسلام و براى كشور خودتان سرباز لايق. . . باشيد (2) » .
«من از خداى تبارك و تعالى، توفيق شما جوانان را و همين طور جوانان عزيزى كه در خارج از كشور به اسلام خدمت مىكنند، از خداى تبارك و تعالى مىخواهم. آنها، مجاهدينى هستند كه با كمال اخلاص دارند خدمت مىكنند به ايران. و شما مجاهدينى هستيد كه با اخلاص داريد خدمت مىكنيد به كشورتان و خداوند با شماست و شما را پيروز مىكند (3) » .
امام خمينى، همواره به فرداى نسل نو و كارآمدى آنان در پهنه كوششهاى متنوع و انساندوستانه مىنگريست. او هر جوانى را به منزله ذخيره عزت و اقتدار كشور تلقى مىكرد و از او انتظار داشت كه خويشتن را براى ايفاى مسؤوليتهاى ملى و مردمى مجهز ومهيا سازد. در ميان جوانان، رهبر فقيد انقلاب، عنايتخاصى به دانشجويان داشت; آنان كه خواهناخواه روزى سكاندار اين كشتى در دل طوفانها و گردابها خواهند بود.
اين كه در كلام امام از دانشجوى ايرانى به عنوان وارث كشور ياد شده است، در حقيقتحوزه عملكرد و تاثير بخشى اين نيروى عظيم را خاطرنشان مىسازد. در نگاه وارث شناسانه، به هر حال از جفا كارىها و ياس افكنىها و حرمتشكنىها در حق نسل جوان و دانشجو بايد خوددارى كرد.
«شما [دانشجوها] ذخاير اين مملكت هستيد، جوانيد، دانشجو هستيد، ذخيره اين مملكت هستيد (4) » .
«شما ذخيره ما هستيد و من خدمتگزار شما هستم (5) » .
«اميد من به شماست. . . و شماها وارث اين كشور هستيد (6) » .
وارث بودن جوانان و تحصيل كردگان فرهيخته و متعهد كشور بىترديد متوليان و صاحبان قدرت را در برابر آنان و آينده و خواستههايشان مسؤول مىسازد. رفتار عاطفى مناسب و درك موقعيت و منزلت دانشجويان، عامل تاثيرگذارى در هدايتگرى انديشهها و عاطفههاى سرشار آنان خواهد بود. بدبينىها و بىحرمتىها و تكفيرهاى جاهلانه به مرور زمان فراخناى رابطه آنان را به تنگناى خسرانآميز تبديل مىكند. رهبر فقيد انقلاب، همواره بر روش و منش پدرانه و مهرورزانه با نسل جوان دانشگاهى تاكيد و سفارش داشت، و اولياى امور را از بىتفاوتى بر حذر مىداشت.
«روحانيون محترم بايد به طبقه جوان روشنفكر كه در خدمت اسلام و كشور اسلامى است و به همين جهت مورد حمله اجانب است، احترام گذاشته، آنها را چون فرزندانى عزيز و برادرانى ارجمند بدانند و اين قدرت بزرگ [دانشگاه] كه مقدرات خواه ناخواه در دست آنها خواهد افتاد، از دست ندهند و از تبليغات سوئى كه بر ضد آنها در اين چند صد سال شده و آنها را در نظر بعضى طور ديگر جلوه دادهاند، تا از تفرقه استفاده هر چه بيشتر برند، احتراز كنند (7) . »
البته اين همه، محتاج ذهنيتى پيراسته و بينشى آراسته به خود آگاهى اجتماعى و تاريخى مىباشد، تا بتوان دست محبت و تفاهم را به سوى جوانان و دانشگاهيان گشود. امام خمينى چنان كه در رهبرىاش بارها نمايانده است، به روشنى چنين باورها و اعتمادها و مهرورزى هايى داشت و هيچ گاه از اظهار تمايل و ارادتاش فروگذار نبود.
«سلام بر دانش و دانشگاه و دانشگاهيانى كه چراغ راه هدايت و راهنمايى ملتبه سوى تعالى و سعادت و فضل و فضيلت مىباشند. . . سلام بر دانشجويان و استادانى كه در سالهاى طولانى اختناق با محروميتها و شكنجهها و ناراحتىهاى روحى و جسمى مواجه و با شجاعت و شهامت در مقابل استبدادها و قلدرىها ايستاده و تسليم قدرتهاى شيطانى نشدهاند. . . مكانهاى علمى مقدس خود را به صورت دژهاى مستحكم و سنگرهايى شكستناپذير در آورده و از استقلال و آزادى ميهن عزيز خود دفاع نموده و سنگرهاى شيطانى را با پشتيبانى اين ملتبزرگ در هم شكسته و دشمن خونخوار خود را دفع كردند (8) »
در جاى ديگر، رهبر فقيد انقلاب، از استقلال و آزادى - كه شعارهاى اوليه و بنيادى انقلاب مردم ايران است - به عنوان امانتهاى بزرگ نام مىبرد كه از رهگذر جان فشانى خرد و كلان فراچنگ آنان آمده و به فرزندان خويش سپردهاند. امام خمينى قبول اين دو امانت الهى و ملى را، حاكى از مسؤول بودن جوانان دانشگاهى و متفكران جامعه در قبال آن بر مىشمرد. از نگاه او، دانشجويان مسلمان در آينده رهبرى ملت را بر عهده دارند و ناگزير از مبارزه و روشنگرى مردم براى نيل به حقيقت استقلال و آزادى در تمامى عرصههاى نظرى و عملىاند. زيرا كه وظيفه پاسدارى از محورهاى نظام جمهورى اسلامى كه استقلال و آزادى مىباشد، متوجه نسل جوان دانشگاهى است.
«اين عزيزانند كه استقلال و آزادى و ترقى و تعالى ملتها مرهون زحمات آنان است. . . و اكنوناى جوانان عزيز! واى دانشجويان و دانشمندان!اى اميد امروز و فرداهاى امت و اسلام! امانتبزرگ استقلال و آزادى كه از دام دو قطب شرق و غرب با مجاهدت و فداكارى ملت عظيمالشان ايران به دست آمده است، به شما عزيزان سپرده شده و مسؤوليتبزرگى به عهده همه گذاشته است. همه ملت و خصوص دانشجويان مسلمان كه رهبران آينده هستند، مسؤول نگهبانى از اين امانتبزرگ الهى مىباشند (9) » .
از منظر عرفانى امام خمينى، جايگاه خاص جوانان در ارتباط با حقجويى و ترجيح حقيقتبر مصلحت گرايىهاى نفسانى و اجتماعى، آشكار مىگردد. آنان به سبب سپيدى دل و آزادگى جان و روشناى روان، پذيراى سخن و فرمان الهىاند. نفس اماره و شيطان وسوسهگر، هنوز بر نظر و خرد آنان چنگ و سلطه نداشته و لطافت روحىشان را نربودهاند.
چنان كه در مقوله بعثتها و دعوتهاى توحيدى مىنگريم، بيش و پيش از قشر و گروه اجتماعى، جوانها، مخاطبهاى شايسته و فداكارى براى پيامبران بودهاند. ديگران به خصوص پيران قوم كه عمر را در زراندوزى و زورمدارى گذرانده بودند، از هيچ توطئه و دشمنى دريغ نداشتند. بدين سان، گفت و گو با نسل جوان، آسانتر و مطمئنتر است و مىتوان به سلوك و وفادارى آنان در هر برههاى از زمان، دل بست. بىترديد، انقلاب و نهضتى كه بتواند اين ارتباط را توام با پاسخگويى به انتظار جوانان در ابعاد گوناگون حفظ كند، در نيل به هدفها و راهبردهاى اوليه توفيق به دستخواهد آورد. جوان در فضاى آزاد و نورانى خويش، هنگامى كه رنگ و بوى حقيقت گفتار و رفتارى را احساس كند، بىدرنگ و بىمحابا به همدلى و همراهى برمىخيزد. و بندهاى جهل و جور حاكم و محيط را در هم مىشكند. در واقع، در درازناى تاريخ حق و باطل، عدل و ظلم، اينان بودند كه پيام نصرت خواهى مردان خدا را بىپاسخ نگذارده و مشعل آزادى و نجات را در جاى جاى زمين، برافروخته نگاه داشتهاند.
«اين جوان، قلبش لطيف است ; ملكوتى است (10) » .
«جوانها، نزديكترند به ملكوت. پيرها هر چه مىگذرد، هر چه بر عمرشان مىگذرد، هى اضافه مىشود يك چيزهايى كه آنها را از خدا دور مىكند (11) . »
چنانكه در نصايح آمده است، رعايتحرمتسالمندان واجب است و چه بسا كه در ميان آنان، چهرههاى فرهيخته و تاثيرگذارى در علم و ادب و هنر ديدهايم. اما در اين واقعيت نمىتوان ترديد داشت كه پيران بر اثر كوتاهى در خودسازى و غفلت از تزكيه و تهذيب در ايام جوانى، در اسارت طبيعت و نفساند. خودخواهىها و دنياطلبىها، چنان پيران كوردل و از خودبيگانه را به خود مشغول داشته كه حال و مجالى براى شنيدن حقيقت هم ندارند. همواره جنبشهاى عدالتخواهانه بر اثر تمايلات نفسانى و شيطانى اين قشر - كه البته صورت معقول و خيرخواهانهاى پيدا مىكرد - دچار ضعف و انحراف و تباهى گشته است.
در پيران، هواهاى نفسانى و جاهطلبى و مال دوستى و خودبزرگبينى، بسيار افزونتر از جوانان است. روح جوان لطيف است و انعطافپذير. و آن قدر كه در پيران حب نفس و حب دنيا است، در جوانان نيست (12) . »
بگذريم از مؤمنان دلير و پاك باختهاى همچون ابوذر و سلمان و عمار ياسر و كميلبن زياد و حبيببن مظاهر - كه به رغم پيرى و وعد و وعيد نفس و طاغوت، همچنان به راه خدا و خدمتبه مردم وفادار ماندند - پيران، غالبا مانع خير و حقيقتاند. به آسانى، زبان به موعظه و ملامت و ارشاد مىگشايند، ولى به دشوارى از خودبينى و معصيت پروردگار گذشته و چه بسا در نيل به خشنودى خدا و پيامبر ناتواناند. چنين است كه رهبر فقيد انقلاب، از والايى روح و رفتار جوانان ياد مىكند و آنان را محبوب خدا بر مىشمارد و متواضعانه اظهار مىدارد:
«شما توقع نداشته باشيد، من بتوانم از عهده ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد (13) » .
«نظير مجاهدين اين زمان، نظير اين جوانههاى اين زمان از اول تاريخ تا حالا نبوده است. اگر آنها بودهاند، اما كم بودند (14) » . «من به همه شما [جوانان] ارادت دارم، اخلاص دارم. . . شما از خود من هستيد و من هم از خود شما (15) » .
2- بيمها
«اين حب نفس! اين [حب] جاه! اين حب مسند! اينها دين را از بين مىبرد. يك قدرى فكر كنيد كه اين حب را از دلتان بيرون كنيد (16) . »
هر چند كه دعوت به توبه و تحول روحانى و اخلاقى و اجتماعى از رهگذر آن يك تكليف مشفقانه است، آيا مىتوان به پيران جاهل از حقيقت و مقام پروردگار اميدوار بود؟ كسانى كه به گفته رهبر عارف انقلاب، پنجاه سال بدگويى و فحاشى داشته و بوى تعفن دهان و جان ظلمانىشان، مشام سالكان مكارم اخلاق را مىآزارد، بىگمان در كفر و خود بزرگبينى اهريمنىشان خواهند مرد.
«توبه يك امرى نيست كه انسان با لفظ «اتوب الىالله. . . » كارش درستبشود! [توبه] ندامت است. اين ندامتبه اين زودىها نمىآيد براى اشخاصى كه پنجاه سال غيبت كرده! پنجاه سال فحش داده! او ديگر سقوط كرده در كفر و غيبت! او نمىتواند! تا آخر عمر مبتلاست (17) » .
«پشيمانى و عزم بر ترك گناه، براى كسانى كه پنجاه سال يا هفتاد سال غيبت و دروغ مرتكب شده، ريش خود را در گناه و معصيتسفيد كردهاند، حاصل نمىشود! چنين كسانى تا پايان عمر مبتلايند (18) . »
سرنوشت پيران بىادب و محروم از لطف رب، جاى عبرتآموزى دارد و جوانان جستجوگر كمال اخلاقى را بر آن مىدارد كه پيش از دست رفتن فرصتها و مهلتهاى عمر و جوانى، به پالايش روان همت گمارند. سستىها و كاستىهاى روح و جسم در دوران سالمندى، امكان بازگشت و اصلاحطلبى را از ميان مىبرد و تيرگىهاى جان و كردار و زبان موجب چيرگى هوسها و سياهى باطن مىگردد. در آن هنگام، هيچ روزنه اميد و اطمينانى به روى آدمى گشوده نخواهد بود و شيطان با ولايت طاغوتىاش، واپسين مجال بازگشتبه سوى خدا و پاكىها را خواهد ربود. «اگر به فكر تزكيه و ساختن خويش نباشيد، هنگام پيرى كه ضعف و سستى و رخوت و سردى بر جسم و جان شما چيره شد و نيروى اراده و تصميم و مقاومت را از دست داديد و بار گناه و معصيت، قلب را سياهتر ساخت! چگونه مىتوانيد خود را بسازيد و مهذب بكنيد (19) » .
سادهانديشى است كه ايمان و اخلاص و تقواپيشگى يك جوان را، امرى مستمر و پايدار تلقى كرده و هيچگونه ترديدى در حركت و فرجام او نداشته باشيم. چه بسيار كسان كه از ايمان و توحيد به كفر و شرك و تجاوز و بزهكارى گراييده و فرجام خسرانآميزى را براى خويش به بار آوردند.
مگر نه اين است كه تزكيه و پاكى جان و روشنى روان، يكسر به توفيق الهى بسته است و آنچه به عنوان سعى و سلوك از سوى انسانهاى متمايل به فطرت صورت مىپذيرد، در واقع اظهار علاقههاى باطنى است. يوسف پيامبر در پرتگاه سقوط، لطف و عنايت الهى را به ياد مىآورد و از پروردگارش مدد مىجويد تا بتوان در آن آزمون دشوارخيز، عقيده و حياتش را از گزند و آلودگى نگاه دارد. پناهندگى انسان به خداوند در هر جا و هر حال، حاكى از ناتوانى وى در هجوم بىامان وسوسهها و دسيسههاى درونى و برونى است. دعا و تقوا در مجموعه آموزههاى اسلام، به منزله سپر و محافظ و نيروى مددكار روح و قلب ياد شده است. اولياى حق به رغم سلوك جانانه و عاشقانه، دست نياز و تمنا به سوى خداوند دراز ساخته و نيك فرجامى خود را آرزومندند.
«ممكن است كه يك جوانى، خيلى مهذب هم باشد! خيلى هم خوب باشد! ليكن به تدريجبرسد به اين كه يك وقت ظالم بشود (20) » .
امام خمينى (قدس سره) ، همواره نگران آتيه و سرانجام جوانانى بود كه با كولهبارى از عشق و فداكارى، در ورطه غرور و خودبينى سقوط كنند و خويشتن را از نور توحيد و تقوا بىنصيب سازند. شيطان و نفس سركش به هر حال، هر كس و جماعت را از راهى به خودپرستى مىكشانند و به تجاوزكارى و درندهخويى وا مىدارند. مغرور گشتن جوانان كم بهره از معرفت و خودآگاهى و تاريخ پديدهاى اجتنابناپذير است كه روشنگرى خيرخواهان را مىطلبد. امام خمينى در عين حال كه جهاد و ستقامتشگفتانگيز آنان را مىستايد، انديشناك نفس و قربانى شدن جوان و جامعه در گرداب جهل و غرور مىباشد.
«كلمهاى نصيحتآموز با جوانان عزيزى كه در جبههها و پشت جبههها براى اقامه عدل الهى فداكارى مىكنند و عزيزانى كه به نحوى براى هدف الهى آسيب ديدهاند. . . توجه كنيد كه غرور پيروزيها و شهرتها و جوانمردىها در قلب شما رخنه نكند، كه اين مرض نفسانى از دامهاى شيطانى است كه بندگان خدا را از توجه به او باز مىدارد. و از مكايد نفس اماره بالسوء است كه انسانها را به شكر و عبوديتبتها و خصوصا مادر بتها كه بت نفس است مىكشاند (21) » .
در جاى ديگر، رهبر فقيد انقلاب، بيم آن دارد كه بر اثر غرورهاى جاهلانه - كه از سوى بازيگران قدرت و سياستبدان دامن زده مىشود - جوانان پرشور و فداكار، در برابر مردم موضعگيرى خصمانه و كينهتوزانه داشته باشد. بدرفتارىها و قانونستيزىها، بىگمان موجب شكاف و درگيرىهاى سياسى و داخلى شده و هواخواهان انقلاب و نظام را در مقابل يكديگر قرار مىدهد. امام خمينى، آن روزگار را كه تهى از صدق و صفاى انقلابى است و آكنده از كدورت و جفاكارى، براى دين و كشور، فاجعهآميز و دردناك ترسيم مىكند. در حقيقت، انقلاب و جمهورى اسلامى، وامدار همبستگى همه جانبه ملت است و اين همه از رهگذر حمايتخالصانه آنان پديدار گشته است. خشك مغزىها و جفاپيشگىهاى مهار گسيخته پارهاى از غافلان از نزاعها و سركشىها، دير يا زود، باعث كاهش تعهد انقلابى و دينى مردم خواهد گشت. در چنين فضاى غبارآلود و هراسناك چگونه مىتوان خوش باور بود و به پشتيبانى ملت اميدوار ماند.
«خوف آن است كه اسلحه در دستشما جوانان عزيز، موجب غرور و سركشى شود و آن تحول روحانى عظيم كه در شما پيدا شده است، از دستتان برود وشيطان نفس اماره شما را به دام كشد و با سوء رفتار با برادران خود، صدق و صفا رختبربندد و به جاى آن كدورت و جفا، جايگزين شود. و آن روز، فاجعهاى استبراى اسلام! و مصيبت دردناكى ستبراى شما و يارانتان. پس اين اخوت و صفا را هر چه بيشتر حفظ نماييد، تا همان طور كه تاكنون از پشتيبانى بىدريغ ملتبرخوردار بوديد، از اين پس هم برخوردار باشيد، خداوند پشت و پناهتان باد (22) » .
3- اميدها
امام خمينى در كنار بيمناكىها، اميدهايى را نظاره مىكرد و نظر و اهتمام همگان را بدان معطوف مىداشت. او در جوانان اين مرز و بوم عزت خواهى را يك واقعيت انكارناپذير مىدانست و از اين رو تداوم دو شعار و محور تعيين كننده - استقلال و آزادى را در بستر شناختها و اقدامهاى آنان ممكن تلقى مىكرد.
«من اميدوارم، خداى تبارك و تعالى به شما جوانها، عزت و سلامت و سعادت، عنايت فرمايد. ما از خداى تبارك و تعالى، استقلال كشور خودمان را و آزادى خودمان را مسالت مىكنيم (23) » .
رهبر فقيد انقلاب، چشم به راه خودباورىها و بهره گرفتن از آن در جهت نوسازى و سامان بخشى مسايل كشور بود و بارها بر اداره آن از رهگذر همت و بصيرت جوانان دانشگاهى، سفارش مىنمود.
«اميد من به شما جوانان است. . . كه انشاءالله مقدرات كشور ما، بعد از اين در ستشماها باشد (24) » .
«من هميشه از خدا خواستهام كه شما جوانان بتوانيد معضلات كشور در زمينههاى مختلف را حل كنيد (25) . »
خودسازى، ساليان پيش و پس از پيروزى انقلاب، امام خمينى را به عمل و اندرزگرى برانگيخته بود. كمتر گفتار و رفتارى از او را مىتوان نشان داد كه حاكى از اهميت تزكيه نفس و ضرورت دستيابى به روشنبينى و زيست عادلانه و پارسايانه نباشد. چنان كه پيشتر گذشت، امام جوانان را در همسايگى ملكوت و قدسيان مىنگرد، چرا كه دل سپيد و فراخ و نكتهياب و حقپذير و فروتن شان، همان بستر هموارى است كه خداوند براى كلام و هدايتخود برگزيده است. بدين سان، اميدوار بودن به حركت اخلاقى و خودسازى جوان، همان اندازه معقول و پذيرفته است كه نوميدى از اصلاح و آدميت پيران بىخبر و جفاكار و خودپرست! مخاطب شناختن جوانان در نشستهاى عارفانه و معنوى، از تاثيرگذارى حكمت و تاثيرپذيرى جان مشتاق شان حكايت دارد.
«شما جوانها بهتر مىتوانيد تحصيل نفس كنيد. شما به ملكوت نزديكتر هستيد از پيرمردها! در شما آن ريشههاى فساد كمتر است، رشدش كمتر است. . . هزاران جوان اصلاح مىشوند و يك پير [اصلاح ]نمىشود! (26) » .
«جوان مىتواند با آسانى نسبى خود را از شر نفس اماره رها سازد و به معنويات گرايش پيدا كند (27) » .
«در جلسات موعظه و اخلاق، آن قدر كه جوانان تحت تاثير واقع مىشوند، پيران [تاثيرپذير] نمىشوند (28) » .
4- رهنمودها
نگاهى به گذشته و آثار تعيين كننده بيان پيامبرانه امام خمينى در گرايش معنوى جانها و پرورش عناصر مخلص و كارآمد و مسؤوليتشناس، و رشد و تعالى خصلتها و آموزههاى دينى، از روحى سرشار و بيدارگر خبر مىدهد. سخن، گفتن، آنگونه كه ظاهر بينان مىپندارند و چندان سهل و جاذب نست. اگر اين گونه بود كه حرفها بسى گفته شده و مىبايست انسانها راه يافته باشند. اين كه پارهاى از گفتارها، قبول خاطر مىيابد و دلها را روانه كوى حقيقت و فضيلت مىسازد، و شمار آن هم بسى اندك است، از پشتوانه عملى و باطنى حكايت دارد. به هر حال، امروز محتاج هدايتگريهاى واقعبينانه و تاثير بخش رهبر فقيد انقلاب هستيم، تا بتوان در عرصه ضرورتهاى عصر حاضر از عهده انجام نيكوى وظيفههاى انسانى و اجتماعى خويش بر آمد.
تعليم و تربيت
«به تو، و ساير جوانها كه طالب معرفتند وصيت مىكنم كه شما و همه موجودات جلوه اويند و ظهور ويند. كوشش و مجاهده كنيد تا بارقهاى از آن را بيابيد و در آن محو شويد و از نيستى به هستى مطلق برسيد (29) . »
سلوك عارفانه و عاشقانه اولياى حق، در قدمهاى روشن و الهام بخش آنان تجلى مىكند; نه در قال و قيل درس و بحث و حمل كتب! تا از رهگذر مطالعه و تعليم و تفكر در آيات خداوند و فلسفه خلقت و انگيزه بعثت، سفرى از طبيعت، به ملكوت آن نياغازيم و به حقايق كلمات راهى نگشاييم، بىگمان در جهل و جور و جفاى بر خلق، غوطه وريم.
«از اين پير بىنوا، بشنو كه اين بار را به دوش دارد و زير آن خم شده است. به اين اصطلاحات كه دام بزرگ ابليس است، بسنده مكن و در جست وجوى او - جل وعلا - باش (30) » .
«جديت كنيد در تحصيل، جديت كنيد در ياد گرفتن معارف الهيه، جديت كنيد در اين كه خودتان را خوب بار بياوريد (31) » .
«اى عزيزان اسلام و سرمايههاى ملت! مجاهده كنيد كه خوديت را از سر قلب خود بزداييد و بايد بدانيد و بدانيم كه هر چه هست، اوست و جلوه جمال او جسم و جان و روح و روان همه از اوست. بكوشيد تا حجاب خوديت را برداريد و جمال جميل او - جل و علا - را ببينيد. آنگاه است كه هر مشكلى آسان و هر رنج و زحمتى گواراست و فدا شدن در راه او احلى [ شيرينتر ]از عسل، بلكه بالاتر از هر چيز به گمان آيد (32) » .
نه تنها در حوزه مقولات و مباحث علمى، بلكه در گستره زندگى و عمل و خدمت اجتماعى، بايد به گونهاى بهرهمندى خود از تربيت الهى و عرفانى را آشكار ساخت.
نشانههاى خداجويى و حقگرايى انسانها و خدمتها، در پالايش ذهنى و نفسانى از خودپرستى و تمايل به حقيقت و انسانيت مىباشد. عملكردهاى خالصانه، مطلوب است نه كارهاى آلوده به ريا و شرك و نفاق.
«وقتى براى اسلام كار مىكنيم، بايد به طور مهذب باشد كه اگر خداى نخواسته، كارها با خودخواهى و غرور همراه شد، مبداء شكست انسان است. بايد اتكال به خدا باشد و خدمتبراى خدا (33) » .
از افسانههايى كه پيرامون ارباب سلوك و عرفان دينى، پراكندهاند بگذريم، واقعيتسلوكها و تجربههاى معنوى عرفاى نامور ما، حاكى از كوشش مستمر و آگاهانه آنان است كه در ايام جوانى به راستى و درستى شكل گرفته است. نمىتوان همانند مولانا محمد جلالالدين بلخى، بدين آسانى و روانى از درياى معانى، نصيبى برگرفت و بر خلق عرضه داشت، بىآن كه رنجسلوك و مجاهدت روحى و باطنى را در جوانى بر خويش هموار كرده باشيم. اينكه درباره او گفتهاند كه كتاب پدر - معارف بهاءالولد - را تا هنگام تدريس و تربيتشاگردان نگاه داشته و چراغ سلوكاش ساخته بود و در ديدار با شمس تبريزى از آن دست فرو شست، از اهتمام مولوى در ساليان جوانى حكايت دارد.
امام خمينى، كه با يادكرد مشايخ بزرگوار خويش در عرفان و اخلاق، همچون مرحوم ميرزا محمدعلى شاهآبادى (1292 - 1369 ه. ق) نشان مىدهد كه از همان آغاز دوره جوانى شيفته جمال و كمال هستى بوده و از هيچ تلاشى فروگذار نبوده است. پيوسته بر كسب تجربيات ايمانى و نفسانى در روزگار جوانى تاكيد مىورزيد، چرا كه خود هر چه داشت، ريشه در همان كشتزار پاكيزه و مستعد داشت. گفتارها و نوشتارهاى عالمانه و عارفانه امام خمينى، آشكارا، جوانان را مخاطب خود ساخته است. نامههايى كه از آن عزيز سفر كرده در دست است، به روشنى، عنايتاش را به سالكان جوان و جست و جوگران حقيقت، جلوهگر مىسازد.
«عزيزم! از جوانى به اندازه [اى] كه باقى است، استفاده كن كه در پيرى همه چيز از دست مىرود; حتى توجه به آخرت و خداى تعالى! . . . در جوانى كه قدرت بيشترى دارى، به مجاهدت برخيز و از غير دوست - جل و علا - بگريز و پيوند خود را هر چه بيشتر - اگر پيوندى دارى - محكمتر كن و اگر خداى نخواسته ندارى، تحصيل كن و در تقويتش همت گمار كه هيچ موجودى جز او - جل و علا - سزاوار پيوند نيست. و پيوند با اولياى او، اگر براى پيوند به او نباشد، حيله شيطانى است كه از هر طريق سد راه حق كند. هيچگاه به خود و عمل خود، به چشم رضا منگر كه اولياى خلص چنين بودند و خود را لاشىء مىديدند و گاهى حسنات خود را از سيئات مىشمردند (34) . »
«تا جوانى در دست توست، كوشش كن در عمل و در تهذيب قلب، و در شكستن اقفال و رفع حجب، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند، موفق مىشوند و يك پير موفق نمىشود (35) » .
از ديگر سو، و به منظور بازگشتبه صراط مستقيم توحيد و تعالى، باز جوانى جايگاه بلند خود را مىنماياند. چنانكه در احوال تائبين مينگريم، غالب توبهها و پشيمانىها و اصلاحگرىها در زمان جوانى صورت گرفته است. كه امكان تفكر و تجديد نظر در روش و منش پيشين بوده است. در طى زمان، به هر حال ريشههاى آفت زده عقيده و خصلتها، دائم در رشد بوده و مجال سلامت قلب و روح، و رويش نيكىها را سلب مىكند. اگر در بهار توبه كه جوانى مىباشد، كارى و اقدامى مشاهده نشد، بىترديد در فرصتهاى خزان زده عمر اميد هيچ خيرى نيست.
«بهار توبه، ايام جوانى است كه بار گناهان كمتر و كدورت قلبى و ظلمتباطنى ناقصتر و شرايط توبه، سهلتر و آسانتر است. انسان در پيرى، حرص و طمع وحب جاه و مال و طول املاش بيشتر است. . . پساى عزيز! هر چه زودتر دامن [همت] به كمر بزن و عزم را محكم و اراده را قوى كن (36) » .
معاشرت
«از وصيتها[ى] من كه در آستان مرگ [بوده] و نفسهاى آخر را مىكشم، به تو كه از نعمت جوانى برخوردارى، آن است كه معاشران خود و دوستان خويش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجه به معنويات، و آنان كه به حب دنيا و زخارف آن گرايش ندارند و از مال و منال به اندازه كفايت و حد متعارف، پا بيرون نمىگذارند و مجالس و محافلشان آلوده به گناه نيست و از اخلاق كريمه برخوردارند، انتخاب كن كه تاثير معاشرت در دو طرف صلاح و فساد، اجتنابناپذير است (37) » .
كشور و دانشگاه
«طورى [عمل] كنيد كه اين ذخيرهها [دانشجويان] براى مملكتتان مفيد واقع بشود (38) » .
پرورش نيروهاى انسانى كارآمد و مؤثر در تعيين سرنوشت ملت، بايد همواره مورد نظر و اهتمام مسؤولان فرهنگى و اجتماعى باشد، تا بتوان از وجود آنان و تخصصهاى متنوع شان در بستر نوسازى جامعه سود جست.
«از همين سنين [جوانى] شما بايد شروع بشود به ساختن افرادى كه بعدها يك كشور را ممكن است نجات بدهند (39) » .
«جوانها، قدر جوانىشان را بدانند كه صرف كنند در علم و تقوا و در سازندگى خودشان كه اشخاص امين صالح بشوند كه مملكتبا اشخاص امين صالح مىتواند مستقل باشد (40) » .
رسالت دانشجو و دانشگاه
اگر دانشگاهها خالى از مردانى دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعتطلب چون سرطان در تمام كشور ريشه دوانده و زمام امور اقتصادى و علمى ما را به دست مىگيرند. . . بهترين مبارزه با اجنبى، مجهز شدن به سلاح علم و دين و دنياست (41) » .
شناخت اسلام و آرمانها و رويكردهاى مردمى پيامبران بايد، بخشى از وقت جوانان را به خود اختصاص دهد تا درست و نادرست را در تحليلها و تفسيرها بازشناسند.
«بايد جوانان روحانى و دانشگاهى، قسمتى از وقت را صرف كنند در شناخت اصول اساسى اسلام كه در راس آن، توحيد و عدل و شناخت انبياى بزرگ، پايهگذاران عدالت و آزادى امت، از ابراهيم خليل تا رسول خاتم - صلى الله عليه و آله و عليهم اجمعين - و در شناخت طرز تفكر آنها از نقطه اقصاى معنويت و توحيد تا تنظيم جامعه و نوع حكومت و شرايط امام و اولى الامر و طبقات ديگر از امرا، و ولات، و قضات و فرهنگيان كه علما هستند (42) » .
چنانكه از رهنمودهاى امام بر مىآيد، افزون بر حوزهها، بايد دانشجوها و دانشگاهىها در كار دعوت گرى دينى باشند و با جهاد فكرى و علمى روشنگرانه خود ملتها را با روح توحيدى اسلام آشنا سازند. بدين سان، شناختن و شناساندن دين در انحصار و حوزه محدودى از مسلمانان نيست، بلكه تمامى آنان، به خصوص آنان كه با جريانهاى فكرى و فلسفى نو در جهان امروز مواجه هستند و از دست آوردهاى علمى عصر حاضر برخوردارند، در برابر دين خداوند مسؤول مىباشند.
«اين جانب در اين نفسهاى آخر، اميدم به طبقه جوان عموما و دانشجويان خارج و داخل اعم از روحانى و غيره مىباشد. اميد است دانشمندان و متفكران روشن ضمير، مزاياى مكتب نجاتبخش اسلام كه كفيل سعادت همه جانبه بشر و هادى سبل خير در دنيا و آخرت و حافظ استقلال و آزادى ملتها و مربى نفوس و مكمل نقيصههاى نفسانى و روحانى و راهنماى زندگى انسانى است، براى عموم بيان كنند. مطمئن باشند با عرضه اسلام به آن طور كه هست و اصلاح ابهامها و كجروىها و انحرافها كه به ستبدخواهان انجام يافته، نفوس سالم بشر كه از «فطرة الله» منحرف نشده و دستخوش اغراض باطله و هوسهاى حيوانى نگرديده، يك سر بدان روى آورند و از بركات و انوار آن بهرهمند شوند (43) » .
حوزه و دانشگاه
«لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى با هم احترام متقابل داشته باشند (44) » .
روشنگرى جوانها
«اميد است طبقه جوان كه به سردىها و سستىهاى ايام پيرى نرسيدهاند، با هر وسيله كه بتوانند ملتها را بيدار كنند؟ با شعر و نثر و خطابه و كتاب و آنچه موجب آگاهى جامعه است، حتى در اجتماعات خصوصى از اين وظيفه غفلت نكنند (45) » .
خدمت مطبوعاتى جوانان
«مجله بايد در خدمت كشور باشد. خدمتبه كشور اين است كه تربيت كند; جوان تربيت كند، انسان درست كند. انسان برومند درست كند; انسان متفكر درست كند تا براى مملكت مفيد باشد. . . آن كه از خدمتها بالاتر است، اين است كه نيروى انسانى ما را رشد بدهد و اين به عهده مطبوعات است; مجلههاست; راديو تلويزيون است; سينماهاست; تئاترهاست. اينها مىتوانند نيروى انسانى ما را تقويت كنند و تربيت صحيح بكنند و خدمتشان ارزشمند باشد. . .
شما هم كه مىنويسيد، مىتوانيد خدمت كنيد، دنبال اين باشيد كه از نويسندههاى متعهد اسلامى - انسانى، نيرو بگيريد. مقالات صحيح بنويسيد. درد و دوايش را بنويسيد. همه چيز را انتقاد كنيد (46) » .
امنيت و قانونگرايى جوانها
از منظر فقهى - سياسى امام خمينى، گام نخست در جهت پاسدارى از آرمانهاى ماندگار ملتبزرگ و آگاه ايران - كه همان استقلال و آزادى مىباشد - قبول و رعايت قانون در تمامى عرصههاى حيات فردى و جمعى مىباشد. از يك جامعه سقوط كرده در بىنظمى و رفتارهاى خودسرانه، نمىتوان انتظار داشت كه در هجوم دسيسههاى استعمارى و وسوسههاى استبدادى، بايستد و بستر مساعدى را براى پرورش نسلهاى فرهيخته و تاثيرگذار بر سرنوشتخود فراهم آورد. از اين رو، امام هشدار مىدهد و جوانان خودآگاه و متمايل به استقلال و آزادى ملت را از بهرهگيرى ابزارى از اسلام و انقلاب، به منظور نيل به قدرت و منفعتشخصى و حزبى بر حذر مىدارد. رهنمودهايى از اين شمار، روحيه و شيوه نسل جوان را به سمت و سوى تعالى روان و تكامل جامعه از رهگذر حرمت نهادن به قانون و امنيت و حقوق انسانى و اجتماعى مردم، هدايتگر خواهد گشت.
«اگر شما بخواهيد، مملكتتان استقلال داشته باشد! آزادى در آن باشد! مملكت، يك مملكت اسلامى باش. اول چيزى كه بر همه ما لازم است، اين است كه از هرج و مرج جلوگيرى بكنيم. نگويند هر كس صبح از خواب بلند شد، هر كارى دلش بخواهد بكند! اين معنايش اين است كه اصلا حد و مرزى براى هيچ چيز نيست و اين غلط است و بايد از اين جلوگيرى شود. و خود جوانها و خود اشخاصى كه متعهد به اسلام هستند، اينها بايد [از اين خودسرىها ] جلوگيرى بكنند. . . بدانيد كه اشخاصى با اسم اسلام، توى [جمع] شما وارد مىشوند، با اسم تعهد به انقلاب، توى [جمع] شما وارد مىشوند و آنها مىخواهند ; نگذارند اين انقلاب به ثمر برسد. يك كارهايى را انجام مىدهند، يك درگيرى هايى را درست مىكنند، يك تظاهرات درست مىكنند - عرض مىكنم - مدارس را به هم مىزنند، همه جهات را به هم مىزنند (47) » .
پينوشت:
1. صحيفه نور، ج 18، ص 78.
2. صحيفه نور، ج 5، ص 193.
3. همان، ج 18، ص 78.
4. همان، ج 5، ص 100.
5. همان، ص 223.
6. همان، ص 265.
7. همان، ج 2، ص 20.
8. همان، ج 9، ص 185.
9. همان، ج 15، ص 211.
10. همان، ج 22، ص 6.
11. همان، ج 20، ص 210.
12. جوانان ازديدگاه امام خمينى، ص 21.
13. صحيفه نور، ج 16، ص 99.
14. همان، ج 17، ص 112.
15. همان، ج 5، ص 193.
16. همان، ج 22، ص 9.
17. همان، ص 6.
18. جهاد اكبر، امام خمينى، ص 57.
19. همان.
20. صحيفه نور، ج 18، ص 157.
21. همان، ص 123.
22. وعده ديدار، ص 227.
23. صحيفه نور، ج 5، ص 223.
24. همان، ص 265.
25. جوانان از ديدگاه امام خمينى، ص 8.
26. تفسير سوره حمد، امام خمينى، ص 129.
27. وعده ديدار، ص 94.
28. همان.
29. صحيفه نور، ج 22، ص 345. (نامه امام به خانمفاطمه طباطبايى) .
30. همان، ص 380.
31. اشاره به پاسخ نوجوان بنى هاشم - قاسم بن حسن (ع) - است كه خطاب به حسين بن على (ع) اظهار داشت.
32. صحيفه نور، ج 5، ص 193.
33. همان، ج 22، ص 380.
34. همان، ص 372. (نامه امام خمينى به زنده ياد سيد احمد خمينى) .
35. همان، ص 344.
36. چهل حديث، امام خمينى، ص 272.
37. وعده ديدار، ص 82.
38. صحيفه نور، ج 5، ص 100.
39. همان، ج 7، ص 211.
40. همان، ج 5، ص 100.
41. همان، ج 2، ص 20. (پاسخ امام خمينى به اتحاديه انجمنهاى اسلامى در اروپا) .
42. همان.
43. همان، ج 1، ص 227. (پاسخ امام خمينى به تلگرافهاى تسليت اتحاديه انجمنهاى اسلامى دانشجويان در اروپا و كانادا، در سوگ دكتر على شريعتى) .
44. همان، ج 2، ص 20.
45. همان، ج 1، ص 149.
46. همان، ج 8، ص 24.
47. همان، ج. 1، ص 138. (در جمع دانشجويان اصفهان) .
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}