جوان در نگاه امام خمینی (ره)

نويسنده: ابوالفضل هدايتى
تاثيرگذارى نسل جوان در هر شكل و بعد و گستره‏اى، در درازناى تاريخ فرهنگ و تمدن‏ها و انقلاب‏ها، واقعيتى انكارناپذير بوده و همواره نظر انديشوران و رهبران مردمى را به خود معطوف داشته است. چگونه مى‏توان از اين نيروى اعجازآميز در عرصه تحول و تكامل حيات و جامعه بشرى چشم پوشيد و از سرمايه گذارى به منظور پرورش ذوق و استعدادهاى شگفت‏انگيز جوانان دريغ ورزيد؟ ناديده انگاشتن جوان و نيازها و انتظارهاى گوناگون فكرى و علمى و مادى و اجتماعى وى، بى‏ترديد زمينه‏ساز نابسامانى‏هاى زيان بارى خواهد بود كه كيان فرهنگ و اجتماع را به نابودى تهديد مى‏كند.
نگرش‏هاى واقع‏بينانه و گرايش‏هاى عادلانه دست اندركاران مسايل جوانان - به ويژه در سطح مديريت كلان جامعه - سهمى شايان ذكر در سلامت روحيه و اعتدال در شيوه برخورد آنان خواهد داشت. چنان كه در پهنه تجربيات اصلاحى و انقلابى ملت‏ها - از جمله در سقوط نظام استبدادى پيشين و دفاع صادقانه از دين و ميهن در برابر تجاوزپيشگان آشكار گشته است - مى‏توان به يارى نسل نو، آتيه‏اى آكنده از روشنى و سرافرازى را چشم به راه بود. به يقين، هر گاه جامعه و تمدن و نظامى رو به تباهى گذارده و آسيب‏پذير شده است، حاكى از ياس و انزواى فكرى و اجتماعى جوانانى بوده كه حال و مجالى براى حضور مؤثر خويش نداشته‏اند.
بدين سان، فراهم آوردن بستر كار و ابتكار همه جانبه براى نسل جديد و مستعد و منتظر امروز، و حرمت نهادن به آراى آنان و بهره جستن از كاوش‏ها و كوشش‏هايشان در حوزه انديشه و اجتماع، از رشد روحى و سياسى يك ملت، حكايت دارد. هر چه بر حضور فعال و زاينده و مستمر جوانان فرهيخته در عرصه‏هاى زندگى‏ساز و هدايت‏گر افزوده شود، بى‏شك راه آزادى و استقلال فراگير هموار مى‏گردد. تعاون و مشاركت‏شهروندان بر پايه خيرخواهى و پارسايى - كه تضمين كننده بقاى جامعه است - فضاى سرشار از اميد و اطمينان و تكاپوى مشترك تمامى عناصر متعهد را مى‏طلبد. آنگاه كه ملاك‏هاى گزينش و كوشش چيزى غير از ايمان و تقوا و اخلاص و رستگارى مردمان نباشد و همگان فراخناى عمل را شفاف و پيراسته از بدبينى‏ها و بدخواهى‏ها نگاه دارند، بى‏گمان مى‏توان در انتظار رويش حكمت و عزت اجتماعى بود.
سيره رفتارى پيامبر و على (ع) نشان مى‏دهد كه توجه به جوان و جايگاه تاثيرگذار نسل نوخاسته در روابط و مناسبات همگانى، يك ضرورت عقيدتى و اجتماعى است. پيش از هر قشر و گروهى، جوانان، مخاطبان وحى و عدالت‏خواهى اسلام بوده‏اند. در واقع، به مدد همين عارفان جوان بود كه دين و جامعه در طى تاريخ پيوندى زوال‏ناپذير يافته و بر سرنوشت ملت‏ها تاثير نهاده‏اند. در اين مقال برآئيم كه در ارتباط ميان رهبرى و جوان در حوزه آموزه‏هاى دينى، سخنى رانده شود و نقش شايستگى‏هاى ذاتى و معنوى رهبر در تربيت و شكل‏گيرى حركت‏سازنده جوانان باز نمايانده شود. ترديدى نيست كه تناسب حاكم ميان رهبرى و دنياى تنوع‏پذير و آكنده از آرزومندى و نشاط جوان، مى‏تواند سبب‏ساز رابطه‏اى روشن و پربار و ماندگار باشد. چنين توفيقى - كه هر پيروزى وامدار آن است - آنگاه به دست مى‏آيد كه جوانى رهبر در سلوكى مؤمنانه و زمان شناسانه سپرى شده باشد. بى‏گمان بايد رهبرى، تجلى صفات و آرمان هايى باشد كه هر جوانى، به نوعى در حوزه‏اى از حيات جمعى مى‏كوشد تا بدان دست‏يابد.
در اين فضاى فراگير و خيره كننده است كه طريق و گفتار رهبر، همان است كه نسل نو مى‏طلبد و مغايرتى ميان آن همه با خواسته‏هاى معقول و مقبول خويش در عصر حاضر نمى‏نگرد. بود و نمود جاذبه‏هاى شخصيتى و رفتارى پيشوا، چند و چون اقبال رهبرى را در هدايت‏گرى حركت اجتماعى در نيل به راهبردهاى انقلابى و اصلاح‏گرايانه به نمايش مى‏گذارد. از اين رو مى‏توان گفت كه جوان، هنگامى اطمينان خاطر را در رابطه با رهبر و پذيرش او به عنوان الگوى رفتارى‏اش، به دست مى‏آورد كه در آينه كلام و كردارش به مجموعه‏اى منسجم و راهنما و واقع‏نگرانه و حق‏گرايانه بنگرد.
امام خمينى (قدس سره) به راستى در ميان رهبران نهضت‏ها و ملت‏ها، اسوه ناشناخته‏اى بود كه با گذشت زمان، اندك اندك به ژرفا و گستره معنويت‏ها و فضيلت‏هايش پى خواهند برد. او چنان كه گاه به دوران جوانى‏اش، اشارت داشت، از سويى در بعد نظرى و فكرى و از سويى ديگر در بعد عملى و جمعى، در دست‏يابى به خوبى‏ها كوشيده است. امام در عين حال كه به تحصيل و تدريس رشته‏هاى گوناگون علمى و عرفان و اخلاق اشتغال مى‏ورزيد، از تفكر فراگير، ورزش و مقابله مسلحانه با اشرار، و حضور در نشست‏هاى مجلس شوراى ملى و نظاره جريان‏هاى مبارزاتى زمانه و مبارزه خيرخواهانه با استبداد و استعمار، غفلت نمى‏ورزيد.
كارنامه افتخارآميز رهبر فقيد انقلاب، حاكى از گرايش‏هاى خالصانه و جامعه سازانه مى‏باشد. او، همواره حقيقت و خدمت‏به دين و مردم و شفقت‏بر همگان - به خصوص جوانان - را مطلوب خويش تلقى مى‏كرد و از هر فرصتى به منظور تعالى و تكامل روح و انديشه و آينده نسل نو، بهره مى‏جست. امام خمينى (ره) ، از همان آغاز رهبرى‏اش نشان داد كه مخاطب‏ها و اميدهايش را در گهواره‏ها و مدرسه‏ها و دانشكده‏ها مى‏جويد و مى‏پرورد. فروتنى و ارادت پيوسته آن عزيز و اسوه ماندگار، در قبال شور و ذوق و خدمت صادقانه جوانان تحصيل كرده در داخل و خارج از كشور و نيز دوران دفاع مقدس، و حمايت از ايده‏ها و جنبش‏هاى خيرگرايانه مردمى، از والايى انديشه او حكايت دارد. اميد مى‏رود كه بتوان در مجال كوتاهى كه پيش روى داريم، برگهايى از باغ هميشه سبز انديشه‏ها و انگيزه‏هاى روشن‏اش برگيريم.

1- جايگاه جوان

عرصه كار و خدمت جوانان، در منظر رهبر فقيد انقلاب، در واقع آوردگاه فراخى است كه خير و شر را در مصاف با يكديگر قرار داده و آنان را به فكر و تفاهم و تبادل تجربيات به منظور حفظ ايمان و ميهن فرا مى‏خواند. كوتاهى در هر بعد و حوزه و ناديده انگاشتن يا كم رنگ نمودن يكى به نفع ديگرى، حاكى از نارسايى تحليل و شناخت عناصر تاثيرگذار مى‏باشد. اسلاميت و جمهوريت - كه با پيوند ميمون خود، سازگارى دين و مردم سالارى را در نهضت امام خمينى متجلى ساخت - حاكى از لزوم تلاش براى اسلام و ايران است. در اين نگاه، هر جوان بايد خود را براى خدمت در ابعاد مذهبى و ملى مهيا سازد. چرا كه او در واقع سربازى است كه آتيه نيكو و سرافراز و پيروزمندانه دين و كشور را رقم مى‏زند.
دامن زدن به تعصب‏هاى زيان بار مذهبى و احساسات ناسيوناليستى كه در تقابل ناخوشايند ايمان و مليت ظاهر مى‏گردد، حاصلى جز شكست و انزواى اسلام در صحنه قدرت و مديريت جامعه نخواهد داشت.
«شماها ان شاءالله در آتيه براى اسلام و براى كشور خودتان سرباز لايق. . . باشيد (2) » .
«من از خداى تبارك و تعالى، توفيق شما جوانان را و همين طور جوانان عزيزى كه در خارج از كشور به اسلام خدمت مى‏كنند، از خداى تبارك و تعالى مى‏خواهم. آنها، مجاهدينى هستند كه با كمال اخلاص دارند خدمت مى‏كنند به ايران. و شما مجاهدينى هستيد كه با اخلاص داريد خدمت مى‏كنيد به كشورتان و خداوند با شماست و شما را پيروز مى‏كند (3) » .
امام خمينى، همواره به فرداى نسل نو و كارآمدى آنان در پهنه كوشش‏هاى متنوع و انسان‏دوستانه مى‏نگريست. او هر جوانى را به منزله ذخيره عزت و اقتدار كشور تلقى مى‏كرد و از او انتظار داشت كه خويشتن را براى ايفاى مسؤوليت‏هاى ملى و مردمى مجهز ومهيا سازد. در ميان جوانان، رهبر فقيد انقلاب، عنايت‏خاصى به دانشجويان داشت; آنان كه خواه‏ناخواه روزى سكان‏دار اين كشتى در دل طوفان‏ها و گرداب‏ها خواهند بود.
اين كه در كلام امام از دانشجوى ايرانى به عنوان وارث كشور ياد شده است، در حقيقت‏حوزه عملكرد و تاثير بخشى اين نيروى عظيم را خاطرنشان مى‏سازد. در نگاه وارث شناسانه، به هر حال از جفا كارى‏ها و ياس افكنى‏ها و حرمت‏شكنى‏ها در حق نسل جوان و دانشجو بايد خوددارى كرد.
«شما [دانشجوها] ذخاير اين مملكت هستيد، جوانيد، دانشجو هستيد، ذخيره اين مملكت هستيد (4) » .
«شما ذخيره ما هستيد و من خدمت‏گزار شما هستم (5) » .
«اميد من به شماست. . . و شماها وارث اين كشور هستيد (6) » .
وارث بودن جوانان و تحصيل كردگان فرهيخته و متعهد كشور بى‏ترديد متوليان و صاحبان قدرت را در برابر آنان و آينده و خواسته‏هايشان مسؤول مى‏سازد. رفتار عاطفى مناسب و درك موقعيت و منزلت دانشجويان، عامل تاثيرگذارى در هدايت‏گرى انديشه‏ها و عاطفه‏هاى سرشار آنان خواهد بود. بدبينى‏ها و بى‏حرمتى‏ها و تكفيرهاى جاهلانه به مرور زمان فراخناى رابطه آنان را به تنگناى خسران‏آميز تبديل مى‏كند. رهبر فقيد انقلاب، همواره بر روش و منش پدرانه و مهرورزانه با نسل جوان دانشگاهى تاكيد و سفارش داشت، و اولياى امور را از بى‏تفاوتى بر حذر مى‏داشت.
«روحانيون محترم بايد به طبقه جوان روشنفكر كه در خدمت اسلام و كشور اسلامى است و به همين جهت مورد حمله اجانب است، احترام گذاشته، آنها را چون فرزندانى عزيز و برادرانى ارجمند بدانند و اين قدرت بزرگ [دانشگاه] كه مقدرات خواه ناخواه در دست آنها خواهد افتاد، از دست ندهند و از تبليغات سوئى كه بر ضد آنها در اين چند صد سال شده و آنها را در نظر بعضى طور ديگر جلوه داده‏اند، تا از تفرقه استفاده هر چه بيشتر برند، احتراز كنند (7) . »
البته اين همه، محتاج ذهنيتى پيراسته و بينشى آراسته به خود آگاهى اجتماعى و تاريخى مى‏باشد، تا بتوان دست محبت و تفاهم را به سوى جوانان و دانشگاهيان گشود. امام خمينى چنان كه در رهبرى‏اش بارها نمايانده است، به روشنى چنين باورها و اعتمادها و مهرورزى هايى داشت و هيچ گاه از اظهار تمايل و ارادت‏اش فروگذار نبود.
«سلام بر دانش و دانشگاه و دانشگاهيانى كه چراغ راه هدايت و راهنمايى ملت‏به سوى تعالى و سعادت و فضل و فضيلت مى‏باشند. . . سلام بر دانشجويان و استادانى كه در سال‏هاى طولانى اختناق با محروميت‏ها و شكنجه‏ها و ناراحتى‏هاى روحى و جسمى مواجه و با شجاعت و شهامت در مقابل استبدادها و قلدرى‏ها ايستاده و تسليم قدرت‏هاى شيطانى نشده‏اند. . . مكان‏هاى علمى مقدس خود را به صورت دژهاى مستحكم و سنگرهايى شكست‏ناپذير در آورده و از استقلال و آزادى ميهن عزيز خود دفاع نموده و سنگرهاى شيطانى را با پشتيبانى اين ملت‏بزرگ در هم شكسته و دشمن خونخوار خود را دفع كردند (8) »
در جاى ديگر، رهبر فقيد انقلاب، از استقلال و آزادى - كه شعارهاى اوليه و بنيادى انقلاب مردم ايران است - به عنوان امانت‏هاى بزرگ نام مى‏برد كه از رهگذر جان فشانى خرد و كلان فراچنگ آنان آمده و به فرزندان خويش سپرده‏اند. امام خمينى قبول اين دو امانت الهى و ملى را، حاكى از مسؤول بودن جوانان دانشگاهى و متفكران جامعه در قبال آن بر مى‏شمرد. از نگاه او، دانشجويان مسلمان در آينده رهبرى ملت را بر عهده دارند و ناگزير از مبارزه و روشن‏گرى مردم براى نيل به حقيقت استقلال و آزادى در تمامى عرصه‏هاى نظرى و عملى‏اند. زيرا كه وظيفه پاسدارى از محورهاى نظام جمهورى اسلامى كه استقلال و آزادى مى‏باشد، متوجه نسل جوان دانشگاهى است.
«اين عزيزانند كه استقلال و آزادى و ترقى و تعالى ملت‏ها مرهون زحمات آنان است. . . و اكنون‏اى جوانان عزيز! واى دانشجويان و دانشمندان!اى اميد امروز و فرداهاى امت و اسلام! امانت‏بزرگ استقلال و آزادى كه از دام دو قطب شرق و غرب با مجاهدت و فداكارى ملت عظيم‏الشان ايران به دست آمده است، به شما عزيزان سپرده شده و مسؤوليت‏بزرگى به عهده همه گذاشته است. همه ملت و خصوص دانشجويان مسلمان كه رهبران آينده هستند، مسؤول نگهبانى از اين امانت‏بزرگ الهى مى‏باشند (9) » .
از منظر عرفانى امام خمينى، جايگاه خاص جوانان در ارتباط با حق‏جويى و ترجيح حقيقت‏بر مصلحت گرايى‏هاى نفسانى و اجتماعى، آشكار مى‏گردد. آنان به سبب سپيدى دل و آزادگى جان و روشناى روان، پذيراى سخن و فرمان الهى‏اند. نفس اماره و شيطان وسوسه‏گر، هنوز بر نظر و خرد آنان چنگ و سلطه نداشته و لطافت روحى‏شان را نربوده‏اند.
چنان كه در مقوله بعثت‏ها و دعوت‏هاى توحيدى مى‏نگريم، بيش و پيش از قشر و گروه اجتماعى، جوان‏ها، مخاطب‏هاى شايسته و فداكارى براى پيامبران بوده‏اند. ديگران به خصوص پيران قوم كه عمر را در زراندوزى و زورمدارى گذرانده بودند، از هيچ توطئه و دشمنى دريغ نداشتند. بدين سان، گفت و گو با نسل جوان، آسان‏تر و مطمئن‏تر است و مى‏توان به سلوك و وفادارى آنان در هر برهه‏اى از زمان، دل بست. بى‏ترديد، انقلاب و نهضتى كه بتواند اين ارتباط را توام با پاسخ‏گويى به انتظار جوانان در ابعاد گوناگون حفظ كند، در نيل به هدف‏ها و راهبردهاى اوليه توفيق به دست‏خواهد آورد. جوان در فضاى آزاد و نورانى خويش، هنگامى كه رنگ و بوى حقيقت گفتار و رفتارى را احساس كند، بى‏درنگ و بى‏محابا به همدلى و همراهى برمى‏خيزد. و بندهاى جهل و جور حاكم و محيط را در هم مى‏شكند. در واقع، در درازناى تاريخ حق و باطل، عدل و ظلم، اينان بودند كه پيام نصرت خواهى مردان خدا را بى‏پاسخ نگذارده و مشعل آزادى و نجات را در جاى جاى زمين، برافروخته نگاه داشته‏اند.
«اين جوان، قلبش لطيف است ; ملكوتى است (10) » .
«جوانها، نزديكترند به ملكوت. پيرها هر چه مى‏گذرد، هر چه بر عمرشان مى‏گذرد، هى اضافه مى‏شود يك چيزهايى كه آنها را از خدا دور مى‏كند (11) . »
چنانكه در نصايح آمده است، رعايت‏حرمت‏سالمندان واجب است و چه بسا كه در ميان آنان، چهره‏هاى فرهيخته و تاثيرگذارى در علم و ادب و هنر ديده‏ايم. اما در اين واقعيت نمى‏توان ترديد داشت كه پيران بر اثر كوتاهى در خودسازى و غفلت از تزكيه و تهذيب در ايام جوانى، در اسارت طبيعت و نفس‏اند. خودخواهى‏ها و دنياطلبى‏ها، چنان پيران كوردل و از خودبيگانه را به خود مشغول داشته كه حال و مجالى براى شنيدن حقيقت هم ندارند. همواره جنبش‏هاى عدالت‏خواهانه بر اثر تمايلات نفسانى و شيطانى اين قشر - كه البته صورت معقول و خيرخواهانه‏اى پيدا مى‏كرد - دچار ضعف و انحراف و تباهى گشته است.
در پيران، هواهاى نفسانى و جاه‏طلبى و مال دوستى و خودبزرگ‏بينى، بسيار افزون‏تر از جوانان است. روح جوان لطيف است و انعطاف‏پذير. و آن قدر كه در پيران حب نفس و حب دنيا است، در جوانان نيست (12) . »
بگذريم از مؤمنان دلير و پاك باخته‏اى همچون ابوذر و سلمان و عمار ياسر و كميل‏بن زياد و حبيب‏بن مظاهر - كه به رغم پيرى و وعد و وعيد نفس و طاغوت، همچنان به راه خدا و خدمت‏به مردم وفادار ماندند - پيران، غالبا مانع خير و حقيقت‏اند. به آسانى، زبان به موعظه و ملامت و ارشاد مى‏گشايند، ولى به دشوارى از خودبينى و معصيت پروردگار گذشته و چه بسا در نيل به خشنودى خدا و پيامبر ناتوان‏اند. چنين است كه رهبر فقيد انقلاب، از والايى روح و رفتار جوانان ياد مى‏كند و آنان را محبوب خدا بر مى‏شمارد و متواضعانه اظهار مى‏دارد:
«شما توقع نداشته باشيد، من بتوانم از عهده ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد (13) » .
«نظير مجاهدين اين زمان، نظير اين جوانه‏هاى اين زمان از اول تاريخ تا حالا نبوده است. اگر آنها بوده‏اند، اما كم بودند (14) » . «من به همه شما [جوانان] ارادت دارم، اخلاص دارم. . . شما از خود من هستيد و من هم از خود شما (15) » .

2- بيم‏ها

در طريق بشر همواره خطرها نهفته است و آفت‏زدگى در كمين هر حركت و هضت‏بيدارگرانه مردمى نشسته است. امام خمينى، پيوسته از رهگذر مواضع نظرى و عملى‏اش، هشدارها مى‏داد و دوستان را در دست‏يابى به اخلاق كريمه انبيا و اوليا مدد مى‏رسانيد.
«اين حب نفس! اين [حب] جاه! اين حب مسند! اينها دين را از بين مى‏برد. يك قدرى فكر كنيد كه اين حب را از دلتان بيرون كنيد (16) . »
هر چند كه دعوت به توبه و تحول روحانى و اخلاقى و اجتماعى از رهگذر آن يك تكليف مشفقانه است، آيا مى‏توان به پيران جاهل از حقيقت و مقام پروردگار اميدوار بود؟ كسانى كه به گفته رهبر عارف انقلاب، پنجاه سال بدگويى و فحاشى داشته و بوى تعفن دهان و جان ظلمانى‏شان، مشام سالكان مكارم اخلاق را مى‏آزارد، بى‏گمان در كفر و خود بزرگ‏بينى اهريمنى‏شان خواهند مرد.
«توبه يك امرى نيست كه انسان با لفظ «اتوب الى‏الله. . . » كارش درست‏بشود! [توبه] ندامت است. اين ندامت‏به اين زودى‏ها نمى‏آيد براى اشخاصى كه پنجاه سال غيبت كرده! پنجاه سال فحش داده! او ديگر سقوط كرده در كفر و غيبت! او نمى‏تواند! تا آخر عمر مبتلاست (17) » .
«پشيمانى و عزم بر ترك گناه، براى كسانى كه پنجاه سال يا هفتاد سال غيبت و دروغ مرتكب شده، ريش خود را در گناه و معصيت‏سفيد كرده‏اند، حاصل نمى‏شود! چنين كسانى تا پايان عمر مبتلايند (18) . »
سرنوشت پيران بى‏ادب و محروم از لطف رب، جاى عبرت‏آموزى دارد و جوانان جستجوگر كمال اخلاقى را بر آن مى‏دارد كه پيش از دست رفتن فرصت‏ها و مهلت‏هاى عمر و جوانى، به پالايش روان همت گمارند. سستى‏ها و كاستى‏هاى روح و جسم در دوران سالمندى، امكان بازگشت و اصلاح‏طلبى را از ميان مى‏برد و تيرگى‏هاى جان و كردار و زبان موجب چيرگى هوس‏ها و سياهى باطن مى‏گردد. در آن هنگام، هيچ روزنه اميد و اطمينانى به روى آدمى گشوده نخواهد بود و شيطان با ولايت طاغوتى‏اش، واپسين مجال بازگشت‏به سوى خدا و پاكى‏ها را خواهد ربود. «اگر به فكر تزكيه و ساختن خويش نباشيد، هنگام پيرى كه ضعف و سستى و رخوت و سردى بر جسم و جان شما چيره شد و نيروى اراده و تصميم و مقاومت را از دست داديد و بار گناه و معصيت، قلب را سياه‏تر ساخت! چگونه مى‏توانيد خود را بسازيد و مهذب بكنيد (19) » .
ساده‏انديشى است كه ايمان و اخلاص و تقواپيشگى يك جوان را، امرى مستمر و پايدار تلقى كرده و هيچگونه ترديدى در حركت و فرجام او نداشته باشيم. چه بسيار كسان كه از ايمان و توحيد به كفر و شرك و تجاوز و بزه‏كارى گراييده و فرجام خسران‏آميزى را براى خويش به بار آوردند.
مگر نه اين است كه تزكيه و پاكى جان و روشنى روان، يكسر به توفيق الهى بسته است و آنچه به عنوان سعى و سلوك از سوى انسانهاى متمايل به فطرت صورت مى‏پذيرد، در واقع اظهار علاقه‏هاى باطنى است. يوسف پيامبر در پرتگاه سقوط، لطف و عنايت الهى را به ياد مى‏آورد و از پروردگارش مدد مى‏جويد تا بتوان در آن آزمون دشوارخيز، عقيده و حياتش را از گزند و آلودگى نگاه دارد. پناهندگى انسان به خداوند در هر جا و هر حال، حاكى از ناتوانى وى در هجوم بى‏امان وسوسه‏ها و دسيسه‏هاى درونى و برونى است. دعا و تقوا در مجموعه آموزه‏هاى اسلام، به منزله سپر و محافظ و نيروى مددكار روح و قلب ياد شده است. اولياى حق به رغم سلوك جانانه و عاشقانه، دست نياز و تمنا به سوى خداوند دراز ساخته و نيك فرجامى خود را آرزومندند.
«ممكن است كه يك جوانى، خيلى مهذب هم باشد! خيلى هم خوب باشد! ليكن به تدريج‏برسد به اين كه يك وقت ظالم بشود (20) » .
امام خمينى (قدس سره) ، همواره نگران آتيه و سرانجام جوانانى بود كه با كوله‏بارى از عشق و فداكارى، در ورطه غرور و خودبينى سقوط كنند و خويشتن را از نور توحيد و تقوا بى‏نصيب سازند. شيطان و نفس سركش به هر حال، هر كس و جماعت را از راهى به خودپرستى مى‏كشانند و به تجاوزكارى و درنده‏خويى وا مى‏دارند. مغرور گشتن جوانان كم بهره از معرفت و خودآگاهى و تاريخ پديده‏اى اجتناب‏ناپذير است كه روشن‏گرى خيرخواهان را مى‏طلبد. امام خمينى در عين حال كه جهاد و ستقامت‏شگفت‏انگيز آنان را مى‏ستايد، انديشناك نفس و قربانى شدن جوان و جامعه در گرداب جهل و غرور مى‏باشد.
«كلمه‏اى نصيحت‏آموز با جوانان عزيزى كه در جبهه‏ها و پشت جبهه‏ها براى اقامه عدل الهى فداكارى مى‏كنند و عزيزانى كه به نحوى براى هدف الهى آسيب ديده‏اند. . . توجه كنيد كه غرور پيروزيها و شهرت‏ها و جوان‏مردى‏ها در قلب شما رخنه نكند، كه اين مرض نفسانى از دامهاى شيطانى است كه بندگان خدا را از توجه به او باز مى‏دارد. و از مكايد نفس اماره بالسوء است كه انسانها را به شكر و عبوديت‏بتها و خصوصا مادر بتها كه بت نفس است مى‏كشاند (21) » .
در جاى ديگر، رهبر فقيد انقلاب، بيم آن دارد كه بر اثر غرورهاى جاهلانه - كه از سوى بازيگران قدرت و سياست‏بدان دامن زده مى‏شود - جوانان پرشور و فداكار، در برابر مردم موضع‏گيرى خصمانه و كينه‏توزانه داشته باشد. بدرفتارى‏ها و قانون‏ستيزى‏ها، بى‏گمان موجب شكاف و درگيرى‏هاى سياسى و داخلى شده و هواخواهان انقلاب و نظام را در مقابل يكديگر قرار مى‏دهد. امام خمينى، آن روزگار را كه تهى از صدق و صفاى انقلابى است و آكنده از كدورت و جفاكارى، براى دين و كشور، فاجعه‏آميز و دردناك ترسيم مى‏كند. در حقيقت، انقلاب و جمهورى اسلامى، وامدار همبستگى همه جانبه ملت است و اين همه از رهگذر حمايت‏خالصانه آنان پديدار گشته است. خشك مغزى‏ها و جفاپيشگى‏هاى مهار گسيخته پاره‏اى از غافلان از نزاع‏ها و سركشى‏ها، دير يا زود، باعث كاهش تعهد انقلابى و دينى مردم خواهد گشت. در چنين فضاى غبارآلود و هراسناك چگونه مى‏توان خوش باور بود و به پشتيبانى ملت اميدوار ماند.
«خوف آن است كه اسلحه در دست‏شما جوانان عزيز، موجب غرور و سركشى شود و آن تحول روحانى عظيم كه در شما پيدا شده است، از دستتان برود وشيطان نفس اماره شما را به دام كشد و با سوء رفتار با برادران خود، صدق و صفا رخت‏بربندد و به جاى آن كدورت و جفا، جايگزين شود. و آن روز، فاجعه‏اى است‏براى اسلام! و مصيبت دردناكى ست‏براى شما و يارانتان. پس اين اخوت و صفا را هر چه بيشتر حفظ نماييد، تا همان طور كه تاكنون از پشتيبانى بى‏دريغ ملت‏برخوردار بوديد، از اين پس هم برخوردار باشيد، خداوند پشت و پناهتان باد (22) » .

3- اميدها

از رهبرى، همواره انتظار مى‏رود كه از بيم‏ها و اميدهايى سخن براند كه در واقعيت امروز و فرداى ملت‏به چشم مى‏خورد. غفلت از هر كدام، سبب‏ساز گرفتاريهاى پيچيده‏اى مى‏شود كه چه بسا در آينده تزلزل در باورها و حركتها را پديد آورد. چشمان نگران و اميدوار رهبر، كمك شايان و تاثيرگذارى در روند انقلاب و راهبردهاى گوناگون آن خواهد داشت. گسست‏هاى تكان دهنده اجتماعى و سياسى، حاصل مشغوليتهاى كاذب و ديده فروبستن از واقعيت‏هايى است كه به هر حال - چه مثبت و چه منفى - در حال شكل گرفتن بوده و روزى به سود يا زيان تمام مى‏شود.
امام خمينى در كنار بيمناكى‏ها، اميدهايى را نظاره مى‏كرد و نظر و اهتمام همگان را بدان معطوف مى‏داشت. او در جوانان اين مرز و بوم عزت خواهى را يك واقعيت انكارناپذير مى‏دانست و از اين رو تداوم دو شعار و محور تعيين كننده - استقلال و آزادى را در بستر شناخت‏ها و اقدام‏هاى آنان ممكن تلقى مى‏كرد.
«من اميدوارم، خداى تبارك و تعالى به شما جوانها، عزت و سلامت و سعادت، عنايت فرمايد. ما از خداى تبارك و تعالى، استقلال كشور خودمان را و آزادى خودمان را مسالت مى‏كنيم (23) » .
رهبر فقيد انقلاب، چشم به راه خودباورى‏ها و بهره گرفتن از آن در جهت نوسازى و سامان بخشى مسايل كشور بود و بارها بر اداره آن از رهگذر همت و بصيرت جوانان دانشگاهى، سفارش مى‏نمود.
«اميد من به شما جوانان است. . . كه ان‏شاءالله مقدرات كشور ما، بعد از اين در ست‏شماها باشد (24) » .
«من هميشه از خدا خواسته‏ام كه شما جوانان بتوانيد معضلات كشور در زمينه‏هاى مختلف را حل كنيد (25) . »
خودسازى، ساليان پيش و پس از پيروزى انقلاب، امام خمينى را به عمل و اندرزگرى برانگيخته بود. كمتر گفتار و رفتارى از او را مى‏توان نشان داد كه حاكى از اهميت تزكيه نفس و ضرورت دستيابى به روشن‏بينى و زيست عادلانه و پارسايانه نباشد. چنان كه پيش‏تر گذشت، امام جوانان را در همسايگى ملكوت و قدسيان مى‏نگرد، چرا كه دل سپيد و فراخ و نكته‏ياب و حق‏پذير و فروتن شان، همان بستر هموارى است كه خداوند براى كلام و هدايت‏خود برگزيده است. بدين سان، اميدوار بودن به حركت اخلاقى و خودسازى جوان، همان اندازه معقول و پذيرفته است كه نوميدى از اصلاح و آدميت پيران بى‏خبر و جفاكار و خودپرست! مخاطب شناختن جوانان در نشست‏هاى عارفانه و معنوى، از تاثيرگذارى حكمت و تاثيرپذيرى جان مشتاق شان حكايت دارد.
«شما جوانها بهتر مى‏توانيد تحصيل نفس كنيد. شما به ملكوت نزديكتر هستيد از پيرمردها! در شما آن ريشه‏هاى فساد كمتر است، رشدش كمتر است. . . هزاران جوان اصلاح مى‏شوند و يك پير [اصلاح ]نمى‏شود! (26) » .
«جوان مى‏تواند با آسانى نسبى خود را از شر نفس اماره رها سازد و به معنويات گرايش پيدا كند (27) » .
«در جلسات موعظه و اخلاق، آن قدر كه جوانان تحت تاثير واقع مى‏شوند، پيران [تاثيرپذير] نمى‏شوند (28) » .

4- رهنمودها

سخنان و مواضع روشن گرانه و مشفقانه، حاكى از بينش و منش والاست. تاريخ نهضت و انقلاب امام خمينى از قلمرو گسترده رهنمودهاى عرفانى و اجتماعى سازنده‏اى حكايت دارد كه در هنگام ضرورت مطرح مى‏شد و بر روند امور جامعه تاثير ماندگار داشت. آنچه در پى مى‏آيد، ناظر به برهه‏ها و نيازهايى مى‏باشد كه خواه ناخواه امكان تكرار و هشدار آن مى‏رود. تشابه اجتناب‏ناپذير احوال و رخ‏دادهاى بشرى و اجتماعى، رهنمودهايى از اين دست را در خور تامل و بهره‏گيرى مى‏نماياند. فراگير بودن كلام رهبر فقيد انقلاب، رهنمودهايش را از تنوعى دل‏پذير و تاثيرگذار، برخوردار ساخته است. خلوص و روشن انديشى امام بر اين همه، پرتوى نظرگير افكنده و هر يك را بسترساز جلوه‏اى از عزت و حكمت انسان‏دوستانه ساخته است.
نگاهى به گذشته و آثار تعيين كننده بيان پيامبرانه امام خمينى در گرايش معنوى جانها و پرورش عناصر مخلص و كارآمد و مسؤوليت‏شناس، و رشد و تعالى خصلت‏ها و آموزه‏هاى دينى، از روحى سرشار و بيدارگر خبر مى‏دهد. سخن، گفتن، آنگونه كه ظاهر بينان مى‏پندارند و چندان سهل و جاذب نست. اگر اين گونه بود كه حرفها بسى گفته شده و مى‏بايست انسانها راه يافته باشند. اين كه پاره‏اى از گفتارها، قبول خاطر مى‏يابد و دلها را روانه كوى حقيقت و فضيلت مى‏سازد، و شمار آن هم بسى اندك است، از پشتوانه عملى و باطنى حكايت دارد. به هر حال، امروز محتاج هدايت‏گريهاى واقع‏بينانه و تاثير بخش رهبر فقيد انقلاب هستيم، تا بتوان در عرصه ضرورت‏هاى عصر حاضر از عهده انجام نيكوى وظيفه‏هاى انسانى و اجتماعى خويش بر آمد.

تعليم و تربيت

از منظر امام خمينى، فراگيرى دانشها و معرفتها، بايد منشا اثر روانى و اخلاقى و اجتماعى باشد. تحصيل و تدريس فلسفه و معارف توحيدى و الهى و قرآنى هم اگر تاثيرى مثبت و نورانى بر اخلاق آدمى نداشته باشد و ذهن و دل و زبان وى را به رنگ رحمانى در نياورده باشد، باطل و عبث و خسران دنيا و آخرت است.
«به تو، و ساير جوانها كه طالب معرفتند وصيت مى‏كنم كه شما و همه موجودات جلوه اويند و ظهور ويند. كوشش و مجاهده كنيد تا بارقه‏اى از آن را بيابيد و در آن محو شويد و از نيستى به هستى مطلق برسيد (29) . »
سلوك عارفانه و عاشقانه اولياى حق، در قدم‏هاى روشن و الهام بخش آنان تجلى مى‏كند; نه در قال و قيل درس و بحث و حمل كتب! تا از رهگذر مطالعه و تعليم و تفكر در آيات خداوند و فلسفه خلقت و انگيزه بعثت، سفرى از طبيعت، به ملكوت آن نياغازيم و به حقايق كلمات راهى نگشاييم، بى‏گمان در جهل و جور و جفاى بر خلق، غوطه وريم.
«از اين پير بى‏نوا، بشنو كه اين بار را به دوش دارد و زير آن خم شده است. به اين اصطلاحات كه دام بزرگ ابليس است، بسنده مكن و در جست وجوى او - جل وعلا - باش (30) » .
«جديت كنيد در تحصيل، جديت كنيد در ياد گرفتن معارف الهيه، جديت كنيد در اين كه خودتان را خوب بار بياوريد (31) » .
«اى عزيزان اسلام و سرمايه‏هاى ملت! مجاهده كنيد كه خوديت را از سر قلب خود بزداييد و بايد بدانيد و بدانيم كه هر چه هست، اوست و جلوه جمال او جسم و جان و روح و روان همه از اوست. بكوشيد تا حجاب خوديت را برداريد و جمال جميل او - جل و علا - را ببينيد. آنگاه است كه هر مشكلى آسان و هر رنج و زحمتى گواراست و فدا شدن در راه او احلى [ شيرين‏تر ]از عسل، بلكه بالاتر از هر چيز به گمان آيد (32) » .
نه تنها در حوزه مقولات و مباحث علمى، بلكه در گستره زندگى و عمل و خدمت اجتماعى، بايد به گونه‏اى بهره‏مندى خود از تربيت الهى و عرفانى را آشكار ساخت.
نشانه‏هاى خداجويى و حق‏گرايى انسانها و خدمتها، در پالايش ذهنى و نفسانى از خودپرستى و تمايل به حقيقت و انسانيت مى‏باشد. عملكردهاى خالصانه، مطلوب است نه كارهاى آلوده به ريا و شرك و نفاق.
«وقتى براى اسلام كار مى‏كنيم، بايد به طور مهذب باشد كه اگر خداى نخواسته، كارها با خودخواهى و غرور همراه شد، مبداء شكست انسان است. بايد اتكال به خدا باشد و خدمت‏براى خدا (33) » .
از افسانه‏هايى كه پيرامون ارباب سلوك و عرفان دينى، پراكنده‏اند بگذريم، واقعيت‏سلوك‏ها و تجربه‏هاى معنوى عرفاى نامور ما، حاكى از كوشش مستمر و آگاهانه آنان است كه در ايام جوانى به راستى و درستى شكل گرفته است. نمى‏توان همانند مولانا محمد جلال‏الدين بلخى، بدين آسانى و روانى از درياى معانى، نصيبى برگرفت و بر خلق عرضه داشت، بى‏آن كه رنج‏سلوك و مجاهدت روحى و باطنى را در جوانى بر خويش هموار كرده باشيم. اينكه درباره او گفته‏اند كه كتاب پدر - معارف بهاءالولد - را تا هنگام تدريس و تربيت‏شاگردان نگاه داشته و چراغ سلوك‏اش ساخته بود و در ديدار با شمس تبريزى از آن دست فرو شست، از اهتمام مولوى در ساليان جوانى حكايت دارد.
امام خمينى، كه با يادكرد مشايخ بزرگوار خويش در عرفان و اخلاق، همچون مرحوم ميرزا محمدعلى شاه‏آبادى (1292 - 1369 ه. ق) نشان مى‏دهد كه از همان آغاز دوره جوانى شيفته جمال و كمال هستى بوده و از هيچ تلاشى فروگذار نبوده است. پيوسته بر كسب تجربيات ايمانى و نفسانى در روزگار جوانى تاكيد مى‏ورزيد، چرا كه خود هر چه داشت، ريشه در همان كشتزار پاكيزه و مستعد داشت. گفتارها و نوشتارهاى عالمانه و عارفانه امام خمينى، آشكارا، جوانان را مخاطب خود ساخته است. نامه‏هايى كه از آن عزيز سفر كرده در دست است، به روشنى، عنايت‏اش را به سالكان جوان و جست و جوگران حقيقت، جلوه‏گر مى‏سازد.
«عزيزم! از جوانى به اندازه [اى] كه باقى است، استفاده كن كه در پيرى همه چيز از دست مى‏رود; حتى توجه به آخرت و خداى تعالى! . . . در جوانى كه قدرت بيشترى دارى، به مجاهدت برخيز و از غير دوست - جل و علا - بگريز و پيوند خود را هر چه بيشتر - اگر پيوندى دارى - محكم‏تر كن و اگر خداى نخواسته ندارى، تحصيل كن و در تقويتش همت گمار كه هيچ موجودى جز او - جل و علا - سزاوار پيوند نيست. و پيوند با اولياى او، اگر براى پيوند به او نباشد، حيله شيطانى است كه از هر طريق سد راه حق كند. هيچگاه به خود و عمل خود، به چشم رضا منگر كه اولياى خلص چنين بودند و خود را لاشى‏ء مى‏ديدند و گاهى حسنات خود را از سيئات مى‏شمردند (34) . »
«تا جوانى در دست توست، كوشش كن در عمل و در تهذيب قلب، و در شكستن اقفال و رفع حجب، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديك‏ترند، موفق مى‏شوند و يك پير موفق نمى‏شود (35) » .
از ديگر سو، و به منظور بازگشت‏به صراط مستقيم توحيد و تعالى، باز جوانى جايگاه بلند خود را مى‏نماياند. چنانكه در احوال تائبين مينگريم، غالب توبه‏ها و پشيمانى‏ها و اصلاح‏گرى‏ها در زمان جوانى صورت گرفته است. كه امكان تفكر و تجديد نظر در روش و منش پيشين بوده است. در طى زمان، به هر حال ريشه‏هاى آفت زده عقيده و خصلت‏ها، دائم در رشد بوده و مجال سلامت قلب و روح، و رويش نيكى‏ها را سلب مى‏كند. اگر در بهار توبه كه جوانى مى‏باشد، كارى و اقدامى مشاهده نشد، بى‏ترديد در فرصت‏هاى خزان زده عمر اميد هيچ خيرى نيست.
«بهار توبه، ايام جوانى است كه بار گناهان كمتر و كدورت قلبى و ظلمت‏باطنى ناقص‏تر و شرايط توبه، سهل‏تر و آسان‏تر است. انسان در پيرى، حرص و طمع وحب جاه و مال و طول امل‏اش بيشتر است. . . پس‏اى عزيز! هر چه زودتر دامن [همت] به كمر بزن و عزم را محكم و اراده را قوى كن (36) » .

معاشرت

آنچه در باب غنيمت‏شمردن جوانى گذشت، بى‏شك مشروط به آن است كه جوان به گفته پير سالك از مصاحبت‏بدان بگريزد و يار بد را چون مار بد! دشمن خويش بشناسد. هم نشينى‏هاى غافلانه و بازدارنده از تامل و تفكر و تعليم و تربيت عرفانى - اخلاقى، عاقبت تهى دستى آدمى را در محضر پروردگار سبب مى‏شود كه شرمندگى و حسرت‏اش، عذابى ناگوار است. و از طرف ديگر، جهت معرفت و سرعت مطلوب در سلوك، بهره بردن از دوستان آزاده و وارسته از دنياطلبى، ضرورتى انكارناپذير است. بى‏اعتنايى به اين اندرزها و سرگرم داشتن خود به رفاقت‏ها و معاشرت‏هاى بى‏حاصل، كار را به جايى ميرساند كه در رستاخيز آرزومند جدايى به مسافت ميان مشرق و مغرب مى‏شود.
«از وصيت‏ها[ى] من كه در آستان مرگ [بوده] و نفس‏هاى آخر را مى‏كشم، به تو كه از نعمت جوانى برخوردارى، آن است كه معاشران خود و دوستان خويش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجه به معنويات، و آنان كه به حب دنيا و زخارف آن گرايش ندارند و از مال و منال به اندازه كفايت و حد متعارف، پا بيرون نمى‏گذارند و مجالس و محافل‏شان آلوده به گناه نيست و از اخلاق كريمه برخوردارند، انتخاب كن كه تاثير معاشرت در دو طرف صلاح و فساد، اجتناب‏ناپذير است (37) » .

كشور و دانشگاه

امام خمينى، دست اندركاران را به راه‏كارهايى در جذب عناصر جوان و دانشگاهى فرا مى‏خواند كه در نهايت‏بتوان از آنها در رشد و پيشرفت كشور بهره‏مند گشت.
«طورى [عمل] كنيد كه اين ذخيره‏ها [دانشجويان] براى مملكت‏تان مفيد واقع بشود (38) » .
پرورش نيروهاى انسانى كارآمد و مؤثر در تعيين سرنوشت ملت، بايد همواره مورد نظر و اهتمام مسؤولان فرهنگى و اجتماعى باشد، تا بتوان از وجود آنان و تخصص‏هاى متنوع شان در بستر نوسازى جامعه سود جست.
«از همين سنين [جوانى] شما بايد شروع بشود به ساختن افرادى كه بعدها يك كشور را ممكن است نجات بدهند (39) » .
«جوان‏ها، قدر جوانى‏شان را بدانند كه صرف كنند در علم و تقوا و در سازندگى خودشان كه اشخاص امين صالح بشوند كه مملكت‏با اشخاص امين صالح مى‏تواند مستقل باشد (40) » .

رسالت دانشجو و دانشگاه

رهبر فقيد انقلاب، دانشجويان حوزه و دانشگاه را به تحصيل و رونق بخشيدن به كلاس‏ها و بحث‏هاى علمى دعوت مى‏كرد و هيچگاه نمى‏پسنديد كه آنان به شور و هيجان انقلابى‏شان بسنده كنند و عمر را به هياهو و بازى‏گرى سياسى سپرى كنند. از منظر امام خمينى، مبارزه براى استقلال و آزادى و عدالت - كه همان راه و سلوك انبياست - در پيوند ناگسستنى دين و علم و اجتماع، ممكن است. هر گاه به هر يك از اين محورها آسيبى برسد، بى‏ترديد حركت و آيين و آينده ملت دچار تباهى گشته و تمايل به منفعت‏طلبى و وابستگى پيدا مى‏شود.
اگر دانشگاه‏ها خالى از مردانى دانشمند و متخصص شوند، اجانب منفعت‏طلب چون سرطان در تمام كشور ريشه دوانده و زمام امور اقتصادى و علمى ما را به دست مى‏گيرند. . . بهترين مبارزه با اجنبى، مجهز شدن به سلاح علم و دين و دنياست (41) » .
شناخت اسلام و آرمان‏ها و رويكردهاى مردمى پيامبران بايد، بخشى از وقت جوانان را به خود اختصاص دهد تا درست و نادرست را در تحليل‏ها و تفسيرها بازشناسند.
«بايد جوانان روحانى و دانشگاهى، قسمتى از وقت را صرف كنند در شناخت اصول اساسى اسلام كه در راس آن، توحيد و عدل و شناخت انبياى بزرگ، پايه‏گذاران عدالت و آزادى امت، از ابراهيم خليل تا رسول خاتم - صلى الله عليه و آله و عليهم اجمعين - و در شناخت طرز تفكر آنها از نقطه اقصاى معنويت و توحيد تا تنظيم جامعه و نوع حكومت و شرايط امام و اولى الامر و طبقات ديگر از امرا، و ولات، و قضات و فرهنگيان كه علما هستند (42) » .
چنانكه از رهنمودهاى امام بر مى‏آيد، افزون بر حوزه‏ها، بايد دانشجوها و دانشگاهى‏ها در كار دعوت گرى دينى باشند و با جهاد فكرى و علمى روشن‏گرانه خود ملت‏ها را با روح توحيدى اسلام آشنا سازند. بدين سان، شناختن و شناساندن دين در انحصار و حوزه محدودى از مسلمانان نيست، بلكه تمامى آنان، به خصوص آنان كه با جريان‏هاى فكرى و فلسفى نو در جهان امروز مواجه هستند و از دست آوردهاى علمى عصر حاضر برخوردارند، در برابر دين خداوند مسؤول مى‏باشند.
«اين جانب در اين نفس‏هاى آخر، اميدم به طبقه جوان عموما و دانشجويان خارج و داخل اعم از روحانى و غيره مى‏باشد. اميد است دانشمندان و متفكران روشن ضمير، مزاياى مكتب نجات‏بخش اسلام كه كفيل سعادت همه جانبه بشر و هادى سبل خير در دنيا و آخرت و حافظ استقلال و آزادى ملت‏ها و مربى نفوس و مكمل نقيصه‏هاى نفسانى و روحانى و راهنماى زندگى انسانى است، براى عموم بيان كنند. مطمئن باشند با عرضه اسلام به آن طور كه هست و اصلاح ابهام‏ها و كج‏روى‏ها و انحراف‏ها كه به ست‏بدخواهان انجام يافته، نفوس سالم بشر كه از «فطرة الله‏» منحرف نشده و دستخوش اغراض باطله و هوس‏هاى حيوانى نگرديده، يك سر بدان روى آورند و از بركات و انوار آن بهره‏مند شوند (43) » .

حوزه و دانشگاه

وحدت و احترام متقابل روحانى و دانشگاهى، همواره مورد نظر و توصيه امام خمينى بوده است. كوتاهى و تنگ نظرى‏هايى كه در اين زمينه مشاهده مى‏شود، بى‏گمان جامعه و فرهنگ و دين را به همان وضع دردناك و فتنه انگير پيشين سوق مى‏دهد كه به سهولت و رغبت نمى‏توان دانشگاهى را در كنار حوزوى نگريست. محصول اين بى‏حرمتى‏ها و گسست‏ها، انزواى دين از جامعه خواهد بود. از اين رو، رهبر فقيد انقلاب، هيچگاه فارغ از انديشه تفاهم و تبادل و تعاون فرهنگى و اجتماعى روحانى و دانشجو نبود، و بارها بر پيروزى انقلاب ملت از رهگذر اتحادها، به ويژه ميان طلبه آگاه و دانشجوى بيدار، تاكيد مى‏ورزيد.
«لازم است طبقات محترم روحانى و دانشگاهى با هم احترام متقابل داشته باشند (44) » .

روشن‏گرى جوانها

تجربه و تاريخ مبارزه‏ها و عدالت‏خواهى‏ها، نشان مى‏دهد كه جوانان پرشور و متعهد و پاك باخته، سهمى شايان ذكر در روشن‏گرى ملت‏ها داشته‏اند. آنان با مدد گرفتن از ايمان و ادبيات انسانى و حماسى و ارائه تحليل‏هاى جامعه شناختى و تاريخى، زمينه گرايش و پيوند نيروهاى بيگانه از هم را فراهم آوردند. رهبر فقيد انقلاب از جوانها خواستار استمرار بيدارگرى‏ها و انتقال خودآگاهى انسانى و اجتماعى و تاريخى در بستر ذوق و شوق انقلابى است.
«اميد است طبقه جوان كه به سردى‏ها و سستى‏هاى ايام پيرى نرسيده‏اند، با هر وسيله كه بتوانند ملت‏ها را بيدار كنند؟ با شعر و نثر و خطابه و كتاب و آنچه موجب آگاهى جامعه است، حتى در اجتماعات خصوصى از اين وظيفه غفلت نكنند (45) » .

خدمت مطبوعاتى جوانان

ناديده انگاشتن نقش مطبوعات و قلم و خبر و تفسير رخ‏دادهاى پنهان و آشكار جامعه بشرى، پيوسته پرسش‏انگيز بوده است. رهبر فقيد انقلاب، دست‏اندركاران مطبوعات را، خدمت گزاران ملت مى‏خواند. آنان كه رشد نيروى انسانى را هدف والاى خود مى‏شناسند. چنين خدمتى، در واقع از نويسندگان جوان و متفكر و دردمند جامعه ساخته است.
«مجله بايد در خدمت كشور باشد. خدمت‏به كشور اين است كه تربيت كند; جوان تربيت كند، انسان درست كند. انسان برومند درست كند; انسان متفكر درست كند تا براى مملكت مفيد باشد. . . آن كه از خدمت‏ها بالاتر است، اين است كه نيروى انسانى ما را رشد بدهد و اين به عهده مطبوعات است; مجله‏هاست; راديو تلويزيون است; سينماهاست; تئاترهاست. اينها مى‏توانند نيروى انسانى ما را تقويت كنند و تربيت صحيح بكنند و خدمت‏شان ارزشمند باشد. . .
شما هم كه مى‏نويسيد، مى‏توانيد خدمت كنيد، دنبال اين باشيد كه از نويسنده‏هاى متعهد اسلامى - انسانى، نيرو بگيريد. مقالات صحيح بنويسيد. درد و دوايش را بنويسيد. همه چيز را انتقاد كنيد (46) » .

امنيت و قانون‏گرايى جوانها

بيش از هر عامل ديگر قانون گريزى پاره‏اى از جوانها سبب سلب امنيت از جامعه و ناتوانى دولت انقلاب در تحقق شعارها و اصول اجتماعى و سياسى مورد حمايت لت‏خواهد بود. جانبدارى از تمايلات و حركت‏هاى هرج و مرج طلبانه گروهى از جوانان احساساتى هر چند در مقطعى از نهضت و تاريخ به مصلحت‏باشد، بى‏گمان در دراز مدت ; بستر ناامنى و قانون‏شكنى را به وجود خواهد آورد. رهبر فقيد انقلاب، بارها جوانها را به خاطر فرار از تكليف قانون‏گرايى و حفظ امنيت جامعه و كشور نكوهش كرده و بزه‏كاران در اين حوزه را سزاوار كيفر خوانده است.
از منظر فقهى - سياسى امام خمينى، گام نخست در جهت پاسدارى از آرمانهاى ماندگار ملت‏بزرگ و آگاه ايران - كه همان استقلال و آزادى مى‏باشد - قبول و رعايت قانون در تمامى عرصه‏هاى حيات فردى و جمعى مى‏باشد. از يك جامعه سقوط كرده در بى‏نظمى و رفتارهاى خودسرانه، نمى‏توان انتظار داشت كه در هجوم دسيسه‏هاى استعمارى و وسوسه‏هاى استبدادى، بايستد و بستر مساعدى را براى پرورش نسل‏هاى فرهيخته و تاثيرگذار بر سرنوشت‏خود فراهم آورد. از اين رو، امام هشدار مى‏دهد و جوانان خودآگاه و متمايل به استقلال و آزادى ملت را از بهره‏گيرى ابزارى از اسلام و انقلاب، به منظور نيل به قدرت و منفعت‏شخصى و حزبى بر حذر مى‏دارد. رهنمودهايى از اين شمار، روحيه و شيوه نسل جوان را به سمت و سوى تعالى روان و تكامل جامعه از رهگذر حرمت نهادن به قانون و امنيت و حقوق انسانى و اجتماعى مردم، هدايتگر خواهد گشت.
«اگر شما بخواهيد، مملكت‏تان استقلال داشته باشد! آزادى در آن باشد! مملكت، يك مملكت اسلامى باش. اول چيزى كه بر همه ما لازم است، اين است كه از هرج و مرج جلوگيرى بكنيم. نگويند هر كس صبح از خواب بلند شد، هر كارى دلش بخواهد بكند! اين معنايش اين است كه اصلا حد و مرزى براى هيچ چيز نيست و اين غلط است و بايد از اين جلوگيرى شود. و خود جوانها و خود اشخاصى كه متعهد به اسلام هستند، اينها بايد [از اين خودسرى‏ها ] جلوگيرى بكنند. . . بدانيد كه اشخاصى با اسم اسلام، توى [جمع] شما وارد مى‏شوند، با اسم تعهد به انقلاب، توى [جمع] شما وارد مى‏شوند و آنها مى‏خواهند ; نگذارند اين انقلاب به ثمر برسد. يك كارهايى را انجام مى‏دهند، يك درگيرى هايى را درست مى‏كنند، يك تظاهرات درست مى‏كنند - عرض مى‏كنم - مدارس را به هم مى‏زنند، همه جهات را به هم مى‏زنند (47) » .

پي‌نوشت‌:

1. صحيفه نور، ج 18، ص 78.
2. صحيفه نور، ج 5، ص 193.
3. همان، ج 18، ص 78.
4. همان، ج 5، ص 100.
5. همان، ص 223.
6. همان، ص 265.
7. همان، ج 2، ص 20.
8. همان، ج 9، ص 185.
9. همان، ج 15، ص 211.
10. همان، ج 22، ص 6.
11. همان، ج 20، ص 210.
12. جوانان ازديدگاه امام خمينى، ص 21.
13. صحيفه نور، ج 16، ص 99.
14. همان، ج 17، ص 112.
15. همان، ج 5، ص 193.
16. همان، ج 22، ص 9.
17. همان، ص 6.
18. جهاد اكبر، امام خمينى، ص 57.
19. همان.
20. صحيفه نور، ج 18، ص 157.
21. همان، ص 123.
22. وعده ديدار، ص 227.
23. صحيفه نور، ج 5، ص 223.
24. همان، ص 265.
25. جوانان از ديدگاه امام خمينى، ص 8.
26. تفسير سوره حمد، امام خمينى، ص 129.
27. وعده ديدار، ص 94.
28. همان.
29. صحيفه نور، ج 22، ص 345. (نامه امام به خانم‏فاطمه طباطبايى) .
30. همان، ص 380.
31. اشاره به پاسخ نوجوان بنى هاشم - قاسم بن حسن (ع) - است كه خطاب به حسين بن على (ع) اظهار داشت.
32. صحيفه نور، ج 5، ص 193.
33. همان، ج 22، ص 380.
34. همان، ص 372. (نامه امام خمينى به زنده ياد سيد احمد خمينى) .
35. همان، ص 344.
36. چهل حديث، امام خمينى، ص 272.
37. وعده ديدار، ص 82.
38. صحيفه نور، ج 5، ص 100.
39. همان، ج 7، ص 211.
40. همان، ج 5، ص 100.
41. همان، ج 2، ص 20. (پاسخ امام خمينى به اتحاديه انجمن‏هاى اسلامى در اروپا) .
42. همان.
43. همان، ج 1، ص 227. (پاسخ امام خمينى به تلگراف‏هاى تسليت اتحاديه انجمن‏هاى اسلامى دانشجويان در اروپا و كانادا، در سوگ دكتر على شريعتى) .
44. همان، ج 2، ص 20.
45. همان، ج 1، ص 149.
46. همان، ج 8، ص 24.
47. همان، ج. 1، ص 138. (در جمع دانشجويان اصفهان) .