جامعهی متغیر
جامعهشناسان در بررسی رفتار اجتماعی انسان فقط به خصوصیات کنونی و گذشته آن اکتفا نمیکنند؛ بلکه براساس مشاهدات، تغییرات آیندهی اجتماعی را هم پیش بینی مینمایند. روش پیش بینی مورد نظر اغلب قیاس نام دارد. «قیاس
نویسندگان: دیوید درسلر و ویلیام ویلیس
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی
برگردان: مهرداد هوشمند و غلامرضا رشیدی
جامعهشناسان در بررسی رفتار اجتماعی انسان فقط به خصوصیات کنونی و گذشته آن اکتفا نمیکنند؛ بلکه براساس مشاهدات، تغییرات آیندهی اجتماعی را هم پیش بینی مینمایند. روش پیش بینی مورد نظر اغلب قیاس نام دارد. «قیاس عبارت از پیش بینی روند فرهنگی آتی در جامعه بر مبنای مشاهدهی روند کنونی.» در قیاس گیری، جامعهشناس چندین سؤال مطرح میکند: آیا این روند در آینده بی تغییر ادامه خواهد یافت؟ آیا ناگهان متوقف خواهد شد؟ آیا ناگهان شتاب خواهد گرفت؟ علت بروز یا عدم بروز برخی تغییرات در سرعت و جهت آن چه خواهد بود؟
برخی از روندهای فرهنگی به آسانی قابل پیش بینی هستند؛ مثلاً زنان آمریکا احتمالاً در لباس پوشیدن آزادانهتر رفتار خواهند کرد، همچنان که در شصت سال گذشته چنین کردهاند. ایالات متحد به نحوی فزاینده طبق روندی که از آغاز قرن بیستم ادامه داشته، گرفتار شهرنشینی خواهد بود. ساعات کار کوتاهتر خواهد شد و بسیاری از صنایع از برنامه چهار روز کار در هفته که سایر صنایع آن را باب کردهاند، پیروی خواهند کرد.
پیش بینی روندهای دیگر مشکلتر است؛ زیرا علل بنیادین آنها نامشخصتر یا ناپایدارتر است و سرعت روندهای گذشته یکنواختی کمتری پیدا کرده است. برای مثال، پیش بینی اینکه اکثر دانشجویان چه رشتهای را به عنوان رشته اصلی تحصیلی خود انتخاب خواهند کرد. مشکل است. تا سالها رشته علوم انسانی، مانند زبان انگلیسی و تاریخ، بیشترین داوطلب را داشته است. در اوایل دهه 1960 در واکنش به چالش فراروی ایالات متحد بر اثر اقدام شوروی [سابق] به فرستادن سفینه «اسپوتنیک» به فضا، دانشجویان به گزینش علوم «سخت» یا جدی روی آوردند. در اواسط دهه 1970 دانشجویان به رشتههای دارای کاربرد عملی و تضمین شده، مانند حسابداری و مددکاری اجتماعی، علاقه مند شدهاند. بی شک این روند کنونی منعکس کنندهی نگرانی دانشجویان از بابت رکود اقتصادی و کاهش فرصتهای شغلی ناشی از آن است. آموزش دیدن در این رشتهها از نظر تأمین اشتغال در بازار کار مطمئنتر محسوب میشود. اما حتی روندهای ظاهراً قابل پیش بینیتر هم در معرض تغییرات غیرمنتظره هستند. تغییر در یک نهاد اجتماعی ممکن است بر همه یا اکثر نهادهای دیگر هم تا حدی اثر گذارد و با اینکه بیشتر تغییرات فرهنگی تدریجی هستند، تغییر سریع ممکن است به عنوان نتیجه مستقیم یا غیرمستقیم رخدادی که زمانی پیش بینی نمیشد رخ دهد.
به رغم محدودیتهای توانایی جامعهشناس در انجام پیش بینیهای دقیق در خصوص رفتار انسان و روندهای اجتماعی، چنین پیش بینیهایی برای جامعه ارزش دارند. بدون استفاده از قیاس، مثلاً برنامههای اقدام اجتماعی را نمیتوان برنامه ریزی کرد. چه تعداد مدرسه ساخته خواهد شد؟ کی و کجا به بزرگراههای بیشتری نیاز خواهیم داشت؟ در پنج سال آینده چند واحد مسکونی نیاز خواهیم داشت؟ اخذ چنین تصمیماتی باید بر اساس پیش بینی تحولات اجتماعی آینده باشد.
تلاش برای پیش بینی روندهای آتی با دو خطر عمده مواجه است: یکی اینکه نظام اجتماعی بسته تلقی گردد - یعنی روابط میان جامعه خودی و سایر جوامع درنظر گرفته نشود. خطر دوم دست کم گرفتن اثرات احتمالی رخدادهای غیرمنتظره است. اینها همان دامهایی هستند که تکامل گرایان و نظریه پردازان نظریهی تغییر دورهای گرفتار آن شدند.
در بحثی که در پی میآید، سعی میکنیم با اجرای پیشنهاد خودمان از افتادن در آن دامها اجتناب کنیم - مبنی بر اینکه جامعهشناسان تغییرات را در چارچوب مناطق محدود بررسی کنند به احتمال بسیار زیاد، تأثیر چنین تلاشهایی بیشتر از تأثیر تلاش برای تدوین نظریه ی کلی و قطعی باشد.
اقدام ما به انجام پیش بینی -قیاسهای ما- بر روندهای مشاهده شدهای که به مدّت تقریباً یک قرن نسبتاً با هم مطابقت داشتهاند مبتنی خواهد بود. صرف نظر از بروز تغییرات عظیم در اوضاع حیات بشر از نوعی که ممکن است بر اثر هجوم موجودات فضایی به زمین، جنگ جهانی اتمی، بروز نوعی بیماری همه گیر بین المللی یا کشف راه پیشگیری از مرگ پیش آید، میتوانیم تا حدی از چنین پیش بینیهایی اطمینان داشته باشیم. به طور خلاصه، پیش بینیهای ما بر این فرض استوار خواهد بود که به طور کلی اوضاع عمدتاً با همان الگویی که در مدتی طولانی مشاهده شد ادامه خواهد یافت.
فنآوری و صنعتی شدن
به دلیل اینکه فنآوری مهمترین عامل کمک به بروز تغییر اجتماعی در تاریخ اخیر بوده است، درست آن است که پیش بینیها را با بحث درباره پیشرفتها و تغییرات فنآوری آغاز کنیم. «فنآوری بخشی از فرهنگ جامعه است که شامل دانش و ابزار مورد استفاده جهت تغییر دادن محیط زیست برای رسیدن به اهداف مورد نظر میشود.» مهمترین جنبه فنآوری مدرن، کاربرد دانشی علمی برای حل مشکلات موجود جهت بهبود دائمی وضع زندگی مردم بوده است.هر جامعهای در طول تاریخ چه در گذشته و چه در حال حاضر فنآوری داشته است. این فنآوری ممکن است ابتدایی باشد، مانند استفاده از چوبی نوک تیز برای درآوردن گیاهان از زمین برای مصرف غذایی؛ زیرا همین وسیله ابتدایی، بقای جامعه را ممکن میسازد. برخی از اقوام باستانی، عمدتاً مصریان، یونانیان و رومیان، دارای چنان فنآوری پیشرفتهای بودند که توانستند عملیاتی فنی اجرا کنند که ما امروزه هم نمیتوانیم توضیحی برای آنها بیابیم. برای مثال هنوز کسی نتوانسته مشخص کند که سنگهای به کار رفته در ساختن اهرام ثلاثه را چگونه به محل کار بردهاند یا این اهرام چگونه ساخته شدند. همچنین اشکالی از سنگ در جزیرهی ایسترآیلند در اقیانوس آرام وجود دارد که هزاران سال عمر دارند، اما هنوز کسی نمیداند این سنگها چگونه به آنجا برده و چگونه کنده کاری شدهاند.
خاستگاه فنآوری امروزی- و صنعتی شدن منتج از آن که امروزه میبینیم - را معمولاً آمریکای شمالی و اروپا در سالهای اول قرن نوزدهم میدانند. این فنآوری از دو جهت مهم با فنآوری اولیه بشر تفاوت دارد:
1) علمی است، یعنی از راه کاربرد روشهای خاص گردآوری و استفاده از اطلاعات فراهم شده است و 2) بر استفاده از وسایلی متمرکز است که میتواند از منابع طبیعی انرژی بدست آورد.
«صنعتی شدن به معنای بروز تغییرات بنیادی در روشهای تولید، سازمان اقتصادی و زندگی اجتماعی است که ناشی از تبدیل استفاده از نیروی انسان و حیوان به استفاده از انرژی حاصل از نیروی طبیعی است.» بشر طی قرنها منابع انرژی متعددی غیر از نیروی بازوان خود و حیوانات ابداع کرده است. تا قرن یازدهم از آسیابهای بادی به عنوان مبدلهای انرژی استفاده میشد. کشتیهای بادبانی، بادی را که در بادبان آنها میپیچید به انرژی تبدیل میکردند. بعدها اختراعاتی چون موتور بخار، توربین برقی و اکنون رآکتور اتمی صورت گرفته است.
در آمریکا رفته رفته وابستگی به انرژی حاصل از منابع طبیعی افزایش یافته است. برای مثال در سال 1850، 70 درصد تمام نیروی مصرفی در آمریکا از اسب و الاغ و سایر حیوانات تأمین میشد. در سال 1972 فقط 0/1 درصد نیرو از حیوانات تأمین میشد.
تا زمان بحران نفت که در اواخر سال 1974 پیش آمد، مردم آمریکا چندان آگاهی نداشتند که منابع طبیعی انرژی ما محدود است. اما بحران نفت مغایرت میان عرضه و تقاضا برای نفت، بخصوص در کشورهای بسیار صنعتی را نشان داد. البته رخدادهای سیاسی عاملی تأثیرگذار بر توزیع این منبع پرمصرف انرژی است. در هر حال، بحران نفت ما را متوجه ساخته که اتلاف این منابع طبیعی به ضرر ماست. بر طبق پیش بینیها اگر مصرف نفت به میزان سال 1970 ادامه یابد، تا سال 2000 ذخایر نفت به پایان میرسد. در نهایت ممکن است این بحران تأثیری مفید داشته، باعث شود در مصرف نفت صرفه جویی شود. یا در عوض ممکن است رخدادی متغیر از کار درآید که مانع استفاده روزافزون ما از انرژی نشود.
اشاعه فنآوری
چندین قرن تحولات مقدماتی آغاز انقلاب صنعتی را که خاستگاهش در انگلستان و اروپای غربی بود تسهیل کرد. زمانی که فنآوری جدید جا افتاد، بسرعت در تمام اروپا و آمریکا انتشار یافت. امروزه فنآوری در سرتاسر جهان بر حیات بشر تأثیر میگذارد، هر چند اشاعه آن نابرابر است و برخی از مناطق کوچک و جدا افتاده جهان از آن متأثر نشدهاند. جای تعجب نیست که مصرف سرانه انرژی - یعنی مقدار مصرف انرژی به ازای هر نفر - در آمریکا بسیار بیشتر از آسیاست. در هر حال، تجهیزات مدرنی چون هواپیما، اتومبیل، تلفن و رایانه در اکثر کشورها یافت میشود.پیامدهای پیشرفت فنآوری
از لحاظ نظری، فنآوری عرضهی نامحدود کالاهای مادی و خدمات بسیار متنوع و پیچیده را امکان پذیر میکند. تولید آهن شاخص شناخته شدهی نحوهی افزایش بهره وری است. در سال 1830 تولید سرانهی آهن در آمریکا 30 پوند بود؛ در سال 1972این رقم به 800 پوند رسید.اعضای خانوادهی معمولی آمریکایی - در واقع مردم بیشتر کشورهای جهان - بسیار بیشتر از اجداد دور و نزدیک خود از کالاهای مادی برخوردارند. از این گذشته، اکنون کالاهایی ساخته شده که نسلهای قبلی خواب آنها را هم نمیدیدند: یخچال، تلویزیون و رایانه و بسیاری چیزهای دیگر. همچنین، فنآوری در بسیاری از موارد هزینهی تولید کالاها را پایین میآورد. برای مثال، وقتی ماشین حساب برای اولین بار به بازار آمد، دستگاههای بزرگ سنگینی بودند که هر کدام آنها 1400 دلار قیمت داشت. اکنون یک ماشین حساب جیبی فقط چند دلار قیمت دارد. لذا، فن آوری قادر است خود به خود پیشرفت کند، هزینهها را کاهش دهد و مقدار تولید را بالا ببرد و بدین ترتیب کالاهای بیشتری را در اختیار تعداد بیشتری از مردم قرار دهد.
خدمات هم به شیوهای بسیار مشابه کالاهای مادی از فنآوری متأثر شدهاند. اغلب منظور از خدمات کارهای ناملموس مانند خدمات درمانی عمومی، آموزش، مشاورهی خانوادگی، کمک قانونی و تحقیقات علمی است. این خدمات از آنجا در اختیار مردم قرار گرفتهاند که فنآوری ساختن کالاهای مادی را که این خدمات را فراهم میسازند امکان پذیر کرده است. مثلاً خدمات درمانی چیزی نیست که بتوان آن را عرضه کرد، مگر آنکه دارو و وسایل عکس برداری ساخته شود. بدون تولید انبوه کتاب، کاغذ، مداد و قلم و امثال اینها، آموزش همگانی کاری ناممکن است. اما برخلاف کالاهای مادی، شمارش و اندازه گیری خدمات مشکل است و به همین دلیل ارزیابی افزایش بهره وری در حوزهی خدمات مشکلتر میباشد.
خدمات بهداشتی و درمانی
خدمات درمانی نمونهای مطلوب از تأثیر فنآوری بر خدمات است. در طی قرن گذشته نظام آموزشی آمریکا بسیار رشد کرده و بنابر شواهد متعدد این روند ادامه خواهد یافت. خدمات درمانی چنین رشدی نداشته است. در سال 1870 نسبت تعداد پزشکان به بقیهی جمعیت 150به 100 هزار نفر بود؛ در سال 1970، این نسبت اندکی تغییر کرده بود - به ازای هر 100 هزار آمریکایی، 171 پزشک وجود داشت. از اینها گذشته، گرایش به تخصصی شدن بیشتر باعث شده که ورود پزشکان به طبابت خصوصی به تأخیر افتاد. در سال 1972 فقط دوسوم پزشکان آمریکایی مطب خصوصی داشتند. جنبهی نامطلوب در خدمات درمانی این است که این خدمات به طور غیر عادلانه توزیع میشود. در مناطق محل زندگی طبقه متوسط شهرها و حومهی شهرها تعداد کافی پزشک وجود دارد؛ اما مناطق دورافتادهی روستایی و محلههای شهری فقیرنشین نمیتوانند به آسانی پزشکان را جلب کنند و تعداد بیمارستانها در مناطق روستایی کم جمعیت اندک است.نفوذ انجمن پزشکی آمریکا (AMA) بی شک یکی از عوامل کند شدن رشد خدمات پزشکی است. این گروه قدرتمند سیاسی از دیرباز با استفاده از گروههای فشار و لابی گری با تصویب قوانینی که ممکن است قدمی به سوی همگانی کردن خدمات درمانی تلقی گردد، مخالفت کرده است. البته بسیاری از پزشکان شخصاً دارای حس قوی تعهد اجتماعی هستند. و در سیاستهای خود AMA هم تغییراتی دیده میشود.
تحولات در سایر زمینههای خدمات درمانی دلگرم کنندهتر بوده است. در مقایسه با سال 1870 که برای هر 100 هزار نفر بیست دندان پزشک وجود داشت، اکنون این رقم به 47 رسیده است؛ در مقایسه با 55 پرستار رسمی برای هر 100 هزار امریکایی در سال 1870 اکنون 313 پرستار داریم (1). تعداد متخصصان امور پزشکی، مانند تکنسینهای آزمایشگاه، مددکاران اجتماعی امور درمانی و پرستاران فعال هم افزایش یافته است.
کشورهای دیگر سریعتر از آمریکا خدمات درمانی خود را توسعه دادهاند. کشورهای توسعه یافته (مانند شوروی [سابق ])، کشورهای در حال توسعه (مانند ایران و نیجریه) و کشورهای توسعه نیافته (مانند نپال و یمن) در فاصلهی سالهای 1950 و 1965 تعداد پزشکان خود را تقریباً پنجاه درصد افزایش دادند.
کارآیی خدمات درمانی در سرتاسر جهان افزایش یافته است. بر اثر ساختن داروهای جدید و به حداقل رساندن مراحل درمان، بیماریهایی چون فلج اطفال، سل و مالاریا مهار گردیده است. روشهای جراحی هم بسیار بهبود یافته و در نتیجه میزان مرگ و میر ناشی از اعمال جراحی کاهش یافته است. جدول 1- نشان میدهد که چگونه کارآیی خدمات درمانی طول عمر افراد را افزایش داده است و منظور از طول عمر یا امید به زندگی میانگین تعداد سالهای باقیماندهی زندگی فرد در هر سن خاص است. این جدول افزایش کلی طول عمر مردم آمریکا را نشان میدهد.
جدول 1: طول عمر مردم آمریکا از زمان تولد از سال 1900 تا 1967
سال |
طول عمر (تعداد سالها) |
1900 |
47/3 |
1910 |
50 |
1920 |
54/1 |
1930 |
59/7 |
1940 |
62/9 |
1950 |
68/2 |
1960 |
69/7 |
1965 |
70/2 |
1967 |
70/5 |
(منبع خلاصهی آماری آمریکا ادارهی آمارآمریکا سال 1970ص53) |
تخصصی شدن مشاغل
تخصصی شدن مشاغل - یا تقسیم کار - تا حدی به دلیل پیشرفت فنآوری در 25 سال گذشته بسیار افزایش یافته است. همین افزایش تخصصها هم خود منجر به پیشرفت بیشتر در زمینهی فن آوری شده است. فنآوری چنان پیچیده شده و دانش چنان افزایش یافته که غیر ممکن است فردی با شغلی خاص دیگر بتواند چند شغله باشد. برای مثال، سی سال پیش وکیل میتوانست به مشتریانی از متهم به قتل گرفته تا مشتری خرید خانه خدمات بدهد. اما در اواسط دههی 1970 بیشتر وکلا متخصص هستند: یک وکیل فقط به پروندههای طلاق میپردازد، دیگری فقط به پروندههای خاص رسیدگی میکند و عدهای از وکلا هم کارشناس حقوق کار هستند. عملاً تمام سازمانهای دانش تخصصی -از جمله جامعهشناسی - به تخصصهای مختلف تقسیم شده است.گرچه عامهی مردم احتمالاً از این نوع تخصصی شدن مشاغل منتفع میگردند، صاحبان چنین مشاغلی ممکن است تا حدی متضرر شوند. از یک جهت، آنچنان که در مورد پزشکان گفته شد، دورهی تحصیلات رسمی پیش از ورود به هر حرفه را طولانیتر میکند. حتی کارگران یدی که در آغاز همین قرن اغلب در دوازده سالگی وارد نیروی کار میشدند، اکنون غالباً ناچارند علاوه بر طی دورهی دبیرستان، دورهی آموزش حرفهای را هم طی کنند. حتی پس از تکمیل رسمی هم ممکن است ناگهان مهارتها کمیاب گردد. اعضای حرفهها همیشه ناچار بودهاند کتاب و نشریات حرفهای را مطالعه کنند و در جلسات حرفهای حضور یابند تا بتوانند از جدیدترین تحولات حرفه خود آگاه شوند. اما اکنون بسیاری از افراد غیرحرفهای - مانند کتابداران، تندنویسان، ناظران ساختمانی و تعمیرکاران اتومبیل - نیز باید دائماً دانش خود را روزآمد کنند و شیوههای کاری جدید را بیاموزند تا پیشرفتشان تضمین شود.
پیامد دیگر توسعهی فنآوری، کاهش سن بازنشستگی است. علت این کاهش تا حدی این بوده که دیگر نمیتوان اجازه داد، ارشدیت بر توانایی فنی اولویت داشته باشد و تا حدی هم اینکه کارگران بسیاری از صنایع و مشاغل ترجیح میدهند چند سال فرصت استراحت داشته باشند (که تأمین اجتماعی و طرحهای بازنشستگی آن را امکان پذیر کرده است). استادان دانشگاه باید غالباً در 65 سالگی بازنشسته شوند؛ بازنشستگی در صنایع معمولاً در 60 سالگی است و برخی شرکتها اجازه بازنشستگی پیش از موعد را در 55 سالگی میدهند - و حقوق بازنشستگی را هم بر همین اساس تنظیم میکنند. برخی اتحادیههای کارگری بر سر توافق نامههایی مذاکره کردهاند تا کارگران بتوانند بعد از چند سال کار معین، صرف نظر از سن خود، بازنشسته شوند. لذا بسیاری از مردم آمریکا در سنین بالاتر به کار میپردازند و در سنین پایینتر بازنشسته میشوند، در حالی که در 25 سال پیش چنین نبود.
علاوه بر اینها، تعداد ساعات کار روزانه و تعداد روزهای کار در هفته دائماً رو به کاهش بوده است. در سال 1860 هر کارگر به طور متوسط روزی یازده ساعت و هفتهای شش روز کار میکرد؛ حال آنکه امروزه کارگر مرد یا زن روزی هفت ساعت و هفتهای پنج روز کار میکند. در سال 1860 کارگران آمریکایی 310 روز در سال کار میکردند، اما اکنون سالی 225 روز در سال کار میکنند. بدین ترتیب ساعات کار خود را به 1575 ساعت در سال کاهش دادهایم. این رقم در یکصد سال پیش، 3410 ساعت بود، اما به رغم این کاهش، فنآوری مدرن، افزایش میزان تولید را به مقداری بسیار بالاتر امکان پذیر میکند.
شهرنشینی
آمار نشان میدهد که پیچیدگی فنآوری به «شهرنشینی» منجر میشود: جمعیت از روستا به شهر میآید و در پی آن ارزشها و الگوهای رفتاری شهری در میان آنان اشاعه مییابد. مردم مزارع روستایی را رها میکنند تا در کارخانههای بزرگ کار کنند. خود این کارخانهها هم شرکتهای تجاری دیگر و افراد بیشتر را برای تولید کالا و خدمات برای کارگران کارخانه جلب میکنند و در نتیجه شهرها توسعه مییابد. این روند شهرنشینی را پیشرفتهای فن آوری در زمینهی کشاورزی تسهیل میکند؛ یعنی نیاز کشاورزی به کارگر کمتر میشود.فنآوری مدرن - و صنعتی شدن آن طور که امروز آن را میشناسیم - در اروپای غربی و آمریکا در خلال قرن نوزدهم شکل گرفت. شهرنشینی هم در همان مناطق تقریباً در همان سالها شروع شد. معمولاً شهرها در جاهایی بنا میشود که به نوعی سیستم حمل و نقل عمده در دسترس باشد - در کنار بندر یا رودخانه یا در تقاطعی مهم یا تقاطع خطوط راه آهن. گاهی شهرها در مناطقی ساخته میشود که منابع اولیه برای مصرف تجاری وجود دارد. سایر خصوصیات طبیعی، مانند آب و هوا و موقعیت جغرافیایی، نیز بر رشد شهرها اثر میگذارد.
روند شهرنشینی کاملاً جاافتاده است، نه تنها در آمریکا و اروپای غربی بلکه در سرتاسر دنیا. آمار سال 1970 در آمریکا نشان داد که 73/5 درصد مردم آمریکا شهرنشین هستند؛ حال آنکه در سال 1960 این رقم 69/9 درصد بود. در مقایسه با آمار سال 1790 میبینیم که فقط کمتر از 5 درصد مردم امریکا شهرنشین بودند. فقط 1/5 درصد زمینهای آمریکا به شهرها اختصاص یافته و بدین ترتیب حدود 75 درصد جمعیت در بخش کوچکی از خاک آمریکا زندگی میکنند.
در چارچوب گرایش کلی در جهت افزایش جمعیت در مناطق شهری، حومههای شهر هم گسترش یافته است. در واقع به طور کلی حومهی شهرها با سرعتی بیشتر از خود شهرها در حال توسعه است. بر اساس آمار سال 1970، بیشتر افزایش جمعیت امریکا (حدود 17 میلیون نفر از 24 میلیون نفر افزایش میان سالهای 1960 و 1970) در حومههای شهرها صورت گرفت. تقسیم کل جمعیت 203/2 میلیونی کنونی آمریکا براساس مساحت مسکونی، نشان میدهد 75/6 میلیون نفر در حومهی شهرها، 63/8میلیون نفر در شهرهای اصلی و 63/8 میلیون نفر هم در مناطق روستایی زندگی میکنند. ده سال پیش این ارقام 54/9 میلیون نفر در حومهی شهرها، 58 میلیون نفر در شهرها و 54/9 میلیون نفر در مناطق روستایی بود.
توسعهی دولت
با رشد فنآوری و همراه با آن شکل گیری شهرنشینی، مناطق بسته محلی و شهرها و روستاهای کوچک بخشی از واحدهای بزرگتر دولتی شدهاند. این روند باعث غیر شخصی شدن زندگی میشود؛ زیرا شهروندان محلی دیگر قادر به رسیدگی به امور محلی نیستند. زمانی شورای شهر ساختن پارکی را برنامه ریزی میکرد و هیأت آموزشی کتابهای درسی دبیرستانهای محلی را انتخاب میکرد، اکنون این تصمیمات را دیوانسالاران شهر، استان یا ایالت اخذ میکنند. به علاوه، دولت مرکزی در بسیاری از زمینههایی که قبلاً در حوزه اختیارات شهر، استان یا ایالت بود وارد شده است.دابلیو. لوید. وارنر (W. Lioyd Warner) فهرستی از وظایف دولت مرکزی تهیه کرد و دریافت که تعداد این وظایف از 27 در سال 1790 به 112 در سال 1960 افزایش یافته است. وی همچنین متوجه شد که همان تعداد از وظایف از دست مقامات محلی به دست مقامات ایالتی و استانی افتاده است. لذا مردم از خودگردانی امور خویش کم کم دور و مشارکتشان در تعیین سرنوشت آیندهی خویش کمتر میشود.
در کشورهای دیگر توسعهی دولت ملی از آمریکا هم بیشتر بوده است. البته در کشورهای کمونیستی اکثریت نیروی کار شامل کارگرانی است که در استخدام دولت هستند. اما حتی در کشورهای اروپای غربی مانند انگلستان و فرانسه، که از اصل مالکیت خصوصی پیروی میکنند، امور اقتصادی بیشتر از آمریکا در کنترل دولت است.
این روندها نشان میدهد که دولتهای امروزی احتمال دارد هرچه بیشتر با گذشت زمان بر اقتصاد و زندگی اجتماعی مردم نظارت کنند. اما میزان نفوذ دولت در امور مختلف در همهی کشورهای جهان بسیار متفاوت است - از حداقل کنترل قانون گرفته تا نظارت اکید دولت بر اعمال همهی شهروندان. به دلیل تنوع وسیع جوامع، با اطمینان میتوان پیش بینی کرد که تفاوت میزان نظارت دولت - دست کم تا پایان قرن بیستم - ادامه خواهد یافت.
تحرک جغرافیایی
یکی از اثرات فنآوری بی شک افزایش تحرک جغرافیایی بوده است. صرف نظر از نوع تحرکی که سنجیده میشود - حرکت از شهر به حومه، مهاجرت از جایی به جای دیگر در جستجوی کار یا مسافرت در تعطیلات - روند مربوط همچنان واضح است: مردم آمریکا همیشه در حال نقل مکان هستند.البته اتومبیل تا حد زیادی تحرک روزانه را افزایش داده است. در سال 1953 آمریکائیان مالک 36 میلیون و در سال 1970 مالک 193 میلیون اتومبیل بودند و مقدار مسافرت با اتومبیل در آمریکا از سال 1925 هر پانزده سال یک بار دو برابر شده است. بیشتر تحرک از نوع مهاجرت به سوی غرب و جنوب، عمدتاً به کالیفرنیا و فلوریدا بوده است. به نظر میرسد که هم نیاز و هم تمایل ما به جابجایی به طور مداوم رو به افزایش است و به رغم بحران اخیر نفتی این نیاز و تمایل بیشتر خواهد شد.
آثار صنعتی شدن و شهرنشینی
رشد فنآوری و همچنین صنعتی شدن و شهرنشینی اثر عمیقی بر ساختار و فرهنگ جامعه دارد. دیوید پوپنو (David Popenoe) چند تغییر عمدهی اجتماعی و فرهنگی را که در پی صنعتی شدن بیشتر جامعه و افزایش شهرنشینی میتوان انتظار آن را داشت، به طور خلاصه برشمرده است:1- جنبهی اقتصادی زندگی تا حدی از سایر روابط اجتماعی جدا میشود. این وضع پیوندهای خانوادگی را سست میکند؛ زیرا معمولاً فقط یکی از اعضای خانواده (پدر) جزئی از نظام اقتصادی است. اما این وضع در جامعهی آمریکا در حال تغییر است، زیرا تعداد روزافزونی از زنان متأهل وارد نیروی کار میشوند و در تجربهی امرار معاش با شوهر خود شریک میگردند. امروزه تقریباً 40 درصد تمام زنان متأهل در خارج از خانه کار میکنند.
2- افراد شاغل در بازار کار از صنایع کشاورزی و استخراجی به صنایع تولیدی و خدماتی نقل مکان میکنند.
3- روی آوردن به صنایع جدید به ظهور مشاغل جدید منجر میگردد و اغلب برای کارگران میانسال که ناچارند ناگهان مهارتهای جدیدی بیاموزند مشکلاتی ایجاد میکند. از این گذشته، بیکاری در میان کارگران میانسال افزایش مییابد؛ زیرا مهارتهای آنان منسوخ میگردد.
4- تخصصی شدن نقشها، قشر جدیدی در سلسله مراتب کار - رئیس، ناظر یا مدیر- که کار آن هماهنگ کردن و یکپارچه ساختن تخصصهای مختلف به صورتی مفید است، به وجود میآورد. بتدریج حتی مشاغل مدیریتی تخصصی میشود و تفاوت و تمایز بیشتری ایجاد میکند.
5 - ظهور نقشهای جدید شغلی باعث تحرک اجتماعی و جغرافیایی بیشتری میشود و کارگران و خانوادههایشان بیشتر نقل مکان میکنند. در خلال دههی گذشته تقریباً 20 درصد همه خانوادههای آمریکایی هر سال آدرس خود را عوض کردند.
6- عوامل تعیین کنندهی قشربندی اجتماعی تغییر میکند. روابط ارثی و خویشاوندی شخص اهمیت خود را از دست میدهد و ثروت و نوع شغل اهمیت پیدا میکند. موقعیتهای اجتماعی انتسابی جای خود را به موقعیتهای اکتسابی مبتنی بر استعداد، لیاقت و کفایت میدهد. این وضع به افراد طبقات پایین جامعه امکان میدهد تا به موقعیتی بالاتر بر اساس لیاقت دست یابند و متقابلاً قدرت در جامعه ممکن است مجدداً توزیع گردد.
7- پیوندهای خانوادهی هستهای تقویت میشود و پیوندهای شبکهی خویشاوندی گسترده سست میشود، هر چند هرگز از بین نمیروند. سالمندان و جوانان، که نمیتوانند کار کنند، برخلاف گذشته که سرمایه محسوب میشدند وبال گردن میشوند. خانه بیشتر مکانی میشود که شخص بعد از کار روزانه در آن در میان غریبهها به غذا خوردن و استراحت بپردازد، نه مکانی برای فعالیتهای مختلف. از اینها گذشته، با افزایش تعداد کارگران زن در نیروی کار، زندگی خانوادگی بیشتر مساوات طلبانه میشود؛ نقش پدر کمتر خودکامه و پدرمآبانه میشود؛ زیرا وی دیگر تنها نان آور خانواده نیست.
8- ارتباطات جمعی و آموزش جمعی تبدیل به هنجار میشود. مردم در معرض انواع آگهیهای تلویزیونی، رادیویی، روزنامهای و مجلهای و آگهیهای پستی قرار میگیرند.
9- قدرت سیاسی بشدت متمرکز و بوروکراتیک میشود. مشارکت سیاسی بیشتر میشود، اما لزوماً مردمسالارانه نیست، بلکه مردم را تحت تأثیر تبلیغات سیاسی قرار میدهند.
فنآوری و تغییر اجتماعی
جامعهشناسان غالباً میگویند که «تغییر سریع اجتماعی» نتیجهی فنآوری است. اما ارتباط میان تغییر اجتماعی و شکل گیری فن آوری به هیچ وجه مشخص نیست؛ بنابراین نمیتوان در این مورد تعمیمهای جامعه را مطرح کرد. برای مثال در کشورهای جهان سوم مانند نیجریه و نپال میزان تغییر بسیار بیشتر از میزان تغییر در جوامع پیشرفتهی برخوردار از فنآوری است.از اینها گذشته در تمام انواع جوامع سرعت تغییر یکنواخت نیست. دورههای تغییر سریع اجتماعی با دورههای تغییر اندک یا نبود تغییر به طور متناوب رخ میدهد. برای مثال، در دههی 1950 تغییر چندانی در آمریکا رخ نداد و در دههی 1960 تغییر زیادی رخ داد. به نظر میرسد دههی 1970 هم دورهی ثبات باشد.
برخی از جنبههای فرهنگی ممکن است در جامعهی صنعتی بسیار تغییر کند و برخی دیگر ممکن است اصلاً تغییری نکند. از جنگهای جهانی دوم به بعد، هم مدهای مردانه و هم مدهای زنانه آن قدر پی در پی تغییر کرده است که ذکر فهرست آنها ده صفحه جا میگیرد. رابطهی مردان و زنان نیز در آمریکا بسیار تغییر کرده است، همچنانکه اصول اخلاقی جنسی تغییر کرده است. از طرف دیگر نظام بانکی آمریکا بعد از ریاست جمهوری فرانکلین روزولت در سال 1932 بکلی دگرگون شد و از آن زمان تغییر چندانی نکرده است. دانشگاههای آمریکا تا خیزش ناگهانی میان سالهای 1968 و 1970 نسبتاً با ثبات بود، اکنون دوباره پایدار شدهاند. از زمان تأسیس کشور آمریکا برخی از جنبههای زندگی خانوادگی تقریباً ثابت باقی مانده است؛ اما جنبههایی دیگر بسیار تغییر کرده است.
با اطمینان میتوان چند تعمیم دیگر هم مطرح کرد. به نظر بدیهی میرسد که نظامهای اجتماعی به شیوههایی ثابت تغییر نمیکنند، چه به صورت کاملاً تصاعدی و چه به صورت چرخهای. به نظر میرسد تغییر مشخصاً بستگی زیادی به فنآوری داشته باشد، هرچند این بستگی کامل نیست. تغییر در یک بخش از نظام اجتماعی باعث تغییر در سایر بخشها میشود، اما ظاهراً بیشتر تغییرات اجتماعی واکنشی به فشارهای داخلی و خارجی است. صرف نظر از اینکه روندی مشاهده شده چقدر قوی یا یکنواخت باشد، تغییر اجتماعی را با اطمینان نمیتوان پیش بینی کرد.
فنآوری هم باعث بهبود و هم بدتر شدن اوضاع جهان شده است. سطح زندگی ما را ارتقا داده و وضع بهداشت، تغذیه، مسکن، نظام آموزشی و رفاه عمومیمان را بهبود بخشیده؛ اما محیط زیست را نیز در معرض خطر نابودی قرار داده است. آیندهی ما نامشخص است. بعضیها دنیای آینده را دنیایی از مردم روبوت مانند تصور میکنند که کاملاً تحت کنترل دولتها و برای بقای خود بکلی وابسته به محصولات صنعتی خواهند بود. عدهای دیگر تصور میکنند عقلانیت پیروز خواهد شد و با جنگ اتمی، نظارت افراطی بوروکراتیک، و انهدام محیط زیست روبرو نخواهیم شد؛ بشر توان خود را معطوف یافتن علاج بیماریها، رفع فقر، کاوش فضا و افزایش دانش خواهد کرد.
پینوشت:
1. ارقام مربوط به دههی 1970 است - مترجم.
منبع مقاله :درسلر، دیوید؛ ویلیس، ویلیام ام؛ (1388)، جامعه شناسی «بررسی تعامل انسانها»، ترجمهی مهرداد هوشمند، غلامرضا رشیدی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}