گزارش سفر به اردن و شرکت در کنفرانس وحدت اسلامي
گزارش سفر به اردن و شرکت در کنفرانس وحدت اسلامي
گزارش سفر به اردن و شرکت در کنفرانس وحدت اسلامي
نويسنده:رسول جعفریان
هفته قبل براي شرکت در همايش وحدت اسلامي در اردن دعوت شد که سفارت ما در اردن پي گير آن بود. از طرح آن شگفت زده شدم. هنوز يک ماه و اندي از صحبت هاي تند ملک عبدالله بر ضد شيعه و بحث هلال شيعي و نفوذ ايران نگذشته است، چطور شده که اردن در صدد برگزاري چنين کنفرانسي بر آمده است؟ شايد دليلش آن باشد که ايران و شيعيان عراق و حوزه نجف و مؤسسات شيعي اروپا موضعگيري کردند. الان هم که انتخابات عراق در جريان است و آشکار است که شيعيان غلبه خواهند کرد. ملک عبدالله از اين همه موضعگيري و شرايط جديد متوجه خطاي خويش شده و طبعا در صدد بهبود روابط خود با شيعيان است.
حال که دعوت شده بود در رفتن ترديد کرديم. لذا با برخي از دوستان مسوول از جمله جناب آقاي محمدي عراقي مشورت کردم. ايشان تأکيد کردند که برويد زيرا ما بايد تماس هاي فکري خودمان را با دانشمندان آنان حفظ کنيم. روشن بود که حتي اگر ملک عبدالله در صدد اصلاح روابط خود با شيعه است شايد در نهايت اين اقدام براي آينده مفيد باشد. آنچه مسلم است اين که مفاهمه با اردني ها که به هر حال بخشي از جهان عرب هستند سودمند خواهد بود.
من شخصا تصويري از اردن نداشتم و به همين جهت علاقمند بودم تا ديدني از اين کشور داشته باشم.
روز ششم بهمن بعد از چند روز که از دعوت و فاکس اوليه گذشته بود خبر دادند که بليط و ويزاي شما آماده است. قرار شد صبح روز چهارشنبه هفتم بهمن ابتدا براي گرفتن بليط به ايران اير برويم و از آنجا راهي سفارت اردن شده ويزا بگيريم و ساعت سه بعد از ظهر هم به سمت کويت پرواز کرده از آنجا عازم عمان بشويم. همراهان ما در اين سفر آقايان دکتر محمدباقر حجتي و دکتر محمدعلي آذرشب بودند. آقايان واعظ زاده و شيخ مهدي تسخيري هم خودشان مستقيم اقدام کرده و از طريق دبي عازم شده بودند.
با زحمت بليط و ويزا را گرفتم و عازم فرودگاه شدم. در هواپيما عده زيادي کويتي بودند که به نظر مي آمد زائر بوده و اکنون در حال بازگشت هستند. به محض بلند شدن هواپيما يک نوجوان چندين بار صلوات خبر کرد. کنار من دو کويتي نشسته بودند که يکي قرآن مي خواند و ديگري دعا. و اين دومي تا آخر يکسره مشغول بود. کويتي ها و اصولا شيعيان ساير بلاد به ايران به عنوان مرکز تشيع علاقمند هستند و اين مطلب سبب مي شود تا در هر حال علقه و ارتباط خود را با ايران حفظ کنند.
در فرودگاه کويت سه ساعت بايد توقف مي کرديم تا با هواپيماي اردني عازم عمان شويم. اين سه ساعت واقعا خسته کننده بود. مغرب شد، نماز خوانديم وبراي پر کردن وقت شروع به مطالعه کتاب بيست و سه قصه تولستوي کردم که عالي بود و سرگرم کننده. داستان ايوان ساده لوح که با همان صداقت و صفا و سادگي، به شاهي رسيد و کشوري را با آرامش اداره کرد اما دو برادرش که ساده لوح نبودندهرچند اوائل فرصتي به دست مي آوردند از روي طمع همه چيز را از دست مي دادند.
ساعت ده و نيم به وقت ايران و9 به وقت اردن وارد فرودگاه اردن شديم. دکتر عبدالناصر موسي ابوبصل که رئيس دانشکده شريعت دانشگا يرموک و نسبتا جوان بود و رياست اين کنفرانس را داشت به فرودگاه آمده بود. از سفارت هم آقاي فردوسي پور ، نفر دوم سفارت کوچک ما در اينجا به استقبال آمده بود. ساعتي قبل آقايان واعظ زاده و شيخ مهدي تسخيري هم رسيده و به هتل رفته بودند.
قيافه علماي ديني اردن مثل لبناني ها و سوري هاست. عمامه کوچکي دارند و لباس بلندي که هميشه تن مي کنند. سيستم آخوندي سنتي در اينجا وجود ندارد و تقريبا همه دانشگاهي هستند. اما برخي از مذاهب فقهي آموزش هايي براي پيروان خود دارند زيرا مذهب رسمي در اردن مذهب حنفي است. در سيستم روحاني اينجا آثار دوره عثماني هست همان طور که اين لباس و به خصوص آنچه بر سر مي نهند که وسط آن يک کلاه قرمز است و عمامه دور آن است نيز عثماني است. البته در عثماني شيخ الاسلامها بزرگترين عمامه را داشتند و افرادي که پايين تر بودند عمامه هايشان بر حسب مرتبه شان کوچک تر مي شد. من اين تفاوت را در قبرستان نزديک به مزار ابوايوب انصاري در استانبول ديدم. زيرا تصوير اشخاص مدفون به صورت مجسمه سنگي درآمده و شيخ الاسلام عمامه بزرگي بر سر دارد.
اردن در سه سمت خود سه کشور عربي را دارد. در شمال با سوريه، درشرق با عراق و عربستان و در غرب با فلسطين اشغالي هم مرز است. مهم ترين بندر اين کشور بندر عقبه است که به درياي سرخ راه دارد. بخش هاي زيادي از سرزمين اردن در سمت عراق و عربستان خشک و بياباني است که صحراي شمال غربي ناميده مي شود. اما هرچه به مرز سوريه نزديک مي شود سرسبزي آن بيشتر است. نظام اين کشور هم پادشاهي است که به شريف حسين بن علي آخرين حلقه از شرفاي حجاز نسب مي برند و از نسل بني هاشم و سادات هستند. ملک حسين بن طلال که سالها بر اردن سلطنت کرد از متحدان اصلي صدام در جنگ عليه ايران بود و در حال حاضر ملک عبدالله دوم (عبدالله اول ، عبدالله بن شريف حسين است) بر اين کشور سلطنت و حکومت مي کند.
در راه اطلاعاتي از راننده در باره عمان به دست آورديم. اين شهر چندان کهن نيست و گويا در دوران رومي ها منطقه اي در اينجا بوده که به آن فيلادلفيا مي گفتند. يکي از بزرگترين مسجد اينجا، جامع الحسين است که به نام همين ملک حسين يا شريف حسين از اجداد اوست. خيابان ها هم گهگاه به نام اصحاب مانند علي بن ابي طالب (ع) و خالد بن وليد و غيره ذلک. در حال حاضر نزديک به دو و نيم ميليون نفر جمعيت دارد. تعداد عراقي ها در اينجا فراوان است که عمدتا پس از جنگ اول خليج آمده اند. در اين سالها اردني هاي منطقه خليج هم به خاطر همراهي با صدام از کويت و سعودي اخراج شدند. آنان با پول هاي خود آمدند و در آبادي اردن نقشي داشته اند.
در عمان تقريبا بيشتر ساختمان ها ويلايي است و شهرداري نظارت کامل بر نقشه بنا دارد و نماي بناها فقط از سوي شهرداري صادر مي شود. هر ساختماني مستقل از ساختمان هاي ديگر است و معماري خاص خود را دارد و زيباست. با وجود تفاوت ميان بناها، نماها جالب و مناسب است. عمان در يک منطقه کوهستاني است و بنابرين خيابان هاي شهر فراز و نشيب هاي نسبتا زيادي دارد. در ميان شهر هم يک دره هست. اما هيچ رودخانه اي در اين اطراف نيست.
در اينجا به جز دانشگاه اردن، دانشگاه اهل البيت و دانشگاه يرموک و دانشگاه موته فعال هستند. يرموک در شهر اربد است اما عجالتا اين کنفرانس را در شهر عمان برگزار مي کند.
شب خسته و کوفته به هتل رفتيم و خوابيديم . پيش از آن کيفي دادند که برنامه کنفرانس در آن نوشته شده بود. تعدادي از مقالات هم تکثير شده و در آن نهاده شده بود. قرار است الصباريني رئيس دانشگاه يرموک، وزير اوقاف و قاضي القضات دربرنامه افتتاحيه سخنراني کنند.
صبح ساعت ده برنامه آغاز شد. دعوت شدگان عمدتا شيعه هستند و افراد غير شيعه از داخل کشور اردن اند. البته از لبنان و سوريه و عراق تعداد اندکي از استادان سني آمده بودند. از لندن چند نفر از موسسه امام خويي آمده اند که در راس آنها عبدالصاحب خويي است. علاوه بر وي عبدالحسن الامين سردبير نشريه النور، دکتر عباس مهاجراني و سيد جواد خويي پسر مرحوم سيد محمد تقي خويي و عده اي ديگر. از لبنان آقايان الفحص، سيد علي الامين ، از بحرين شيخ محسن آل عصفور، از سعودي هاشم السلمان و شيخ حسين العائش و ...
مرکز برگزاري همايش ، المرکز الثقافي الاسلامي است که بخشي از جامع الحسين است. ابتدا در اتاق ملاقات رفتيم که وزير و مسؤولان ديگر خوش و بشي با ميهمانان کردند. جلسه با قرآن آغاز شد. در همان حال پوستر بزرگي در حال نصب در بالاي سن بود که روي آن عنوان کنفرانس يعني ثقافة التقريب بين المذاهب و دورها في وحدة الامة نوشته شده بود.
پس از دعوت عبدالناصر، ابتدا رئيس دانشگاه يرموک سخنراني کرد که بيشتر جنبه خوشامدگويي به ميهمان داشت. در چند دقيقه کليات را گفت. آنگاه تميمي که قاضي القضاة بود آمد. وي مشاور ملک عبدالله در امور اسلامي هم هست و سنش بالاست. اين تميمي ها از نسل تميم الداري هستند که در شامات مقيم شد. وي اشاره به تلاش هايي که موسسه آل البيت براي وحدت کرده ياد کرد و گفت که ما بناي آن نداريم که مردم را دعوت به وحدت مذهب کنيم. مي خواهيم ميراث اسلامي گذشته را احيا کرده و در اين راه رهبران مذاهب را به اتحاد با يکديگر دعوت مي کنيم. وي گفت که ما به تعدد مذاهب اعتقاد داريم. و با توجه به تهديدهايي که وجود دارد ما نياز به وحدت داريم و بايد فرهنگ تقريب را به وجود بياوريم.
در وقت افتتاح جمعيت زيادي آمده بود. بيشترشان روحاني بودند . تعدادي زن هم به جلسه آمده بودند. سخنران بعدي وزير اوقاف و شوون و مقدسات اسلامي بود که نامش احمد محمد هليل است و پنجاه ساله به نظر مي آمد. جوان و پر تحرک. رفتارش بسيار مؤدبانه و چهره اش خندان و گرم به نظر مي آمد. البته اردني ها برخلاف عراقي ها معروف به برخوردهاي نرم ومؤدبانه هستند. اما نمي دانم چرا در اين سالها همه اش از صدام دفاع کردند و در روشن کردن آتش در منطقه نقش دوم را داشتند.
هليل از شرايط دشوار موجود در عالم اسلام سخن گفت. لحنش خطابي و ادبي بود و با حرارت صحبت مي کرد. دين واحد و کتاب واحد و پيغمبر واحد و اين که در اردن هاشمي و تحت رعاية جلالة الملک و اين که او از بني هاشم است بايد هم سخن از وحدت باشد. او گفت که اسلام به حوار و گفتگوي ميان اديان اعتقاد دارد. طبيعي است که گفتگو ميان مذاهب اولاست و بايد باشد. ما بايد سوء ظن ها را کنار بگذاريم و به اصول مشترک فکر کنيم. وي اين اتهام غرب را هم که اسلام را دين ارهابي و تروريستي خوانده نادرست دانست و گفت که در اسلام از کرامت انسان فراوان سخن گفته شده است. بعدهم حديث امام علي (ع) را خواند که به مالک فرمود مردم يا برادر ديني تو هستند و يا انسانند. سپس از همه به خاطر حضورشان سپاسگزاري کرد. وزير، عوض آن که از دانشگاه يرموک تشکر کند به اشتباه از دانشگاه اهل البيت تشکر کرد که سروصدايي برخاست و وقتي نشست عذرخواهي کرد.
بعد از وي آقاي واعظ زاده متن کوتاهي را خواند. صدايش بسيار ضعيف شده و جسمش که نحيف بود باز هم نحيف تر شده است. هفته گذشته هم که همسرش را از دست داد. همسر وي خاله آيت الله خامنه اي بود. آقاي واعظ زاده سالها رئيس مجمع التقريب بود که طي دو سال اخير اين مسووليت در اختيار اقاي شيخ محمدعلي تسخيري قرار گرفته است. وي از مشترک بودن کتاب و سنت ميان سني و شيعه ياد کرد و گفت که اختلاف در فهم آنهاست. البته عوامل ديگري هم براي اختلاف نظرها هست که برخي مربوط به قواعد اصولي مي شود. فهرستي از اين عوامل را برشمرد. وي گفت که اينها مسائل جزئي است و ما در کليات با يکديگر مشترک هستيم. وي دو عامل سياست و جهالت را عامل اصلي تفرقه و نزاع ميان فرقه ها خواند.
ابراهيم الکندي از علماي اباضي که در دانشگاه مسقط تدريس مي کند سخنران بعدي در مراسم افتتاحيه بود. وي نابينا و مسن بود و قدري سخنراني کرد و شعري هم خواند.
زماني که ما در اينجا خواهيم بود از امروز پنج شنبه تا يکشنبه است. متاسفانه همه جا تعطيل است. زيرا فردا جمعه تعطيل رسمي است. در اينجا شنبه ها هم به اسم استراحت تعطيل است مثل پنج شنبه هاي ما. به علاوه يکشنبه اين هفته روز تولد ملک عبدالله هم هست که تعطيل کرده اند. بنابر اين نمي توانستيم برنامه ديدن از مؤسسات و دانشگاهها داشته باشيم.
در جلسه امروز يکسره تلفن هاي موبايل زنگ مي زد اما هيچ کس عبرت نمي گرفت و موبايلش را خاموش نمي کرد. در واقع اهميت نمي دادند و گويي بدين امر عادت داشتند. اين مساله حرص مرا درآورده بود. ابراهيم کندي سخنرانيش را کرد و بعدهم شعرش را خواند. در شعرش اشاراتي به اردني هاشمي هم بود و پيدا بود که براي اين محفل سروده است.
دو طرف سن عکس ملک عبدالله و پدرش ملک حسين ديده مي شود.
تا اينجا که جلسه سياسي بود اما به هر حال افتتاحيه به حساب مي آمد. بيست دقيقه جلسه را براي استراحت تعطيل کردند. تمام روحانيوني که از اوقاف آمده بودند رفتند. شيخ نوح که سابقا قاضي القضات اينجا بوده و چندين سال متوالي هم سفير ملک حسين در ايران بود و پسرش هم در ايران درس خوانده آمده بود. تا اينجا سفير ايران هم که جناب آقاي ايراني است با آقاي فردوسي پور حضور داشتند.
جلسه بعدي که شروع شد يک پانزدهم جمعيت وقت افتتاحيه مانده بود. در فاصله اي که افراد مي آمدند يک شخصي را ديدم که با لباس نظامي نشسته بود اما عمامه بر سرش بود. معلوم شد اينها قاضي ارتش هستند يا چيزي شبيه به آن. قيافه قشنگي داشت. درجه هاي افسري بر سينه اش بود و بر سرش هم عمامه.
اولين سخنران را آقاي دکترآذرشب گذاشته بودند که سخنراني نکرد. مدير اولين جلسه بشار عواد معروف بود و تاکيد کرد که هر سخنران نبايد بيش از پانزده دقيقه سخنراني کند. طه السيد سخنران اول شد و اذان گفتند اما او ادامه داد. وي هم تأکيد کرد که با عجله مقاله اش فراهم آورده است. در واقع برنامه ريزي اين جلسه همه اش عجله اي بوده و پيداست که براي يک هدف سياسي طراحي شده است. بعد از سخنران اول، سعيد العبري از دانشگاه سلطان قابوس سخنراني کرد. معناي حوار ، مشروعيت حوار و اخلاقيات حوار موضوعاتي بود که به آنها پرداخت. بحث ها عادي و عمومي بود. وي تاکيد کرد که حوار در اسلام جايز است و اختلافات هم فرعي است و همه بايد در اين شرايط حساس براي وحدت تلاش کنند. اين جمله نرخ شاه عباسي پيدا کرده است. او گفت که علماي اسلامي بايد اختلافات گذشته را رها کنند و همگي براي وحدت تلاش نمايند.
سخنراني تا ساعت دوازده و بيست دقيقه ادامه يافت. پس از آن رئيس ائمه جماعات سوئد که خود امام مسجدي در استهکلم است سخنراني کرد. قرار بود بعد از نماز باز جلسه ادامه پيدا کند. وي که حسان موسي است و به ايران هم آمده در مدينه تحصيل کرده اما وحدتي شده نه وهابي.
از مشکلات موجود ميان شيعه و سني در اروپا سخن گفت و اين که چه ذهنيت هايي وجود دارد. مثلا در مورد ازدواج و يا چيزهاي ديگر. او مي کوشيد تا با ذهن ساده خود اختلافات مذهبي را حل کند. مثلا کسي از او پرسيده بود که چرا شيعيان روز عاشورا عزا مي گيرند و سنيان جشن. وي گفت من پاسخ دادم فرقي نمي کند. سني ها در اين روز که روز غلبه موسي بر فرعون است جشن مي گيرند اين وجه شکر در دين است و شيعيان هم براي شهادت امام حسين گريه مي کنند و اين همه وجه ديگري از دين است. وي گفت که در آنجا هر مسلماني مرجعش در جايي است ، مدينه ، نجف و يا جاهاي ديگر اما ما در سوئد تلاش مي کنيم متحد باشيم تا در برابر دولت و براي خواسته هاي خود از آن موضع واحدي داشته باشيم.
بعد از نماز جلسه بعدي در ساعت 12 و 40 دقيقه آغاز شد. رئيس اين جلسه آقاي هاشم السلمان عالم شيعي از احساء بود. اولين سخنران هم شيخ مهدي تسخيري بود که فعلا مسؤوليت مجله التقريب را دارد.
بين استراحت با آقاي عبدالصاحب خويي که فعلا رياست مؤسسه امام خويي لندن را دارد صحبت شد. وي گفت که رابطه موسسه با خاندان پادشاهي در اينجا خيلي خوب بود. اما بعد از آن مطالبي که ملک عبدالله گفت همه اعتراض کرديم. اينها بين ايران و شيعه را مخلوط مي کنند در حالي که بايد آنها را از هم جدا کنند. وي هم قبول داشت که اينها براي سرپوش گذاشتن روي آن مطالب اين جلسه را به راه انداخته اند. وي گفت که يکبار شاه ايران به ملک حسين گفته بود که چرا شما که از سادات هستيد شيعه نيستيد. آن زمان برادر ملک هم بوده و گفته که ما شيعه هستيم. بايد بگويم که رابطه شاه با ملک حسين بسيار خوب بود. در واقع اردني ها به خاطر فقري که دارند همه اش مشغول جمع آوري پول هستند. امريکايي ها حجم بالايي کمک به اردن دارند و پيداست که حرف اول را مي زنند. سابقا، شاه ايران هم به اينها کمک مي کرد. مي گويند هنوز بيمارستان فرح ديبا در اينجا هست. بعدها عراق جاي ايران را گرفت و ايران به طور کلي حذف شد. نفت مفت عراق براي اردن حکم کمک هايي را داشت که ايران به سوريه مي کرد. طي سالهاي بعد از انقلاب، عراق حرف اول را در اردن مي زد و از اساس خبري از ايران در اينجا نبود.
سخنراني هاي جديد که با آقاي تسخيري شروع شد در يک سالن جمع و جورتر بود. مع الاسف وقت نقد و انتقاد نيست و هر کسي سخنراني مي کند و مي رود. آقاي تسخيري اشاره اي هم به عراق کرد و حمله اي هم به امريکا که نه طرفدار شيعه است و نه سني بلکه به دنبال منافعش خودش است که مي خواهد بر اوضاع منطقه مسلط شود.
جعفر عبدالسلام سخنران بعدي بود که در باره نقش دانشگاهها در وحدت اسلامي سخن گفت. وي که از حج برگشته بود و کاملا متأثر از آن بود سخنرانيش را با همان حج که مظهر وحدت مسلمانان است آغاز کرد. به نظر مي رسيد که مهمان پادشاه سعودي بوده چرا که در سخنان از ملک عبدالله در قصر مني ياد کرد. اين روزها در اينجا صحبت از مرگ فهد است اما ظاهرا يا خبري نيست يا صدايش را در نمي آورند تا دست کم انتخابات عراق تمام شود. جعفر عبدالسلام که مصري است خيلي در سخن گفتن زياده روي کرد و پرت و پلا هم گفت.
سخنران بعدي علي الاغا از دانشگاه الجنان در طرابلس لبنان بود. قبلا کتابي تحت عنوان الاتجاهات السياسية في لبنان .... از وي ديده ام. عنوان سخنراني وي اصلاح فکر اسلامي در طريق وحدت بود. او هم مانند بسياري ديگر از روي متن خواند. بحث کلي و تبليغي بود. در کنارم آقاي عباس مهاجراني نشسته بود که پيش از انقلاب با اوقاف ارتباط داشت و نشريه الفکر الاسلامي را اداره مي کرد و بعد از انقلاب از چنگ خلخالي گريخت والا اعدامش کرده بود. گويا اين مطلب را آقاي خلخالي در خاطراتش نوشته است. آقاي مهاجراني به نظرم يک شب هم با وزير در يک برنامه تلوزيوني در باره وحدت که صحبت کرد. متولد 1306 است و در حال حاضر پير شده . آدرس داد تا برخي از آثارم را براي او بفرستم. ظاهرا در اين سالها مخالفت آشکاري با انقلاب نداشته و در اين باره آرام برخورد کرده است.
سخنران بعدي عبدالحميد المجالي بود که معاون رئيس دانشگاه موته است. وي گفت که مفهوم موته و يرموک براي اسلام مفهوم نصرت و پيروزي است. سخنراني وي خطابي و کوتاه و خوب بود و اصل نياز به وحدت را هدف گرفته بود. او از اين که اسلام را دين ترور معرفي مي کنند اظهار گلايه کرد و گفت که اين رفتارها سبب تخريب وجهه اسلام شده است. بايد به او گفته که هموطن بي وطن آنها يعني زرقاوي که منسوب به شهر زرقاء در اردن است اسباب اين بدبختي و نکبت شده است. وي گفت که مسلمانان زماني در باره سقيفه و خلافت اختلاف داشتند اما در گذشته توقف نکردند و به جلو نگاه کردند و علي (ع) يکي از مهم ترين مشاوران عمر بود. وي گفت که بايد حسن ظن را ميان مسلمانان به جاي سوء ظن بگذاريم.
براي هفت دقيقه که مانده بود گفتند هر کسي چيزي بگويد. کسي گفت که زدن اين حرفها پشت درهاي بسته چه سودي دارد بايد کار عملي کرد. او که شيعه بود گفت که دولتها بايد از سياست وحدت حمايت کنند. اين همان بند اول مقاله من بود. شيخ حسين العايش که دراحساء است مثل ديگر رهبران شيعه در آنجا همه طرفدار وحدت شده اند. اين سياست غالبي است که شيعه در سعودي براي گرفتن امتياز دنبال مي کند و احساس مي کند که از آن منتفع شده است.
آقاي آذرشب هم خلاصه اي از سخنرانيش را گفت و آن اين که تا طرح تمدني نداشته باشيم نمي توانيم وحدت داشته باشيم.
جلسه تعطيل شد و براي ناهار به هتل آمديم. جلسه بعدي ساعت 4 و نيم آغاز شد. بنا بود رئيس جلسه خود وزير اوقاف باشد که افتاد دست جعفر عبدالسلام. سخنران آول آقاي واعظ زاده بود که نيامده بود. قاضي القضات سخنرانيش را آغاز کرد. وي در ابتداي صحبتش از عبدالمجيد خويي ياد کرد و اين به خاطر ارتباط هايي است که اينها با موسسه امام خويي داشتند و در ارتباط با وحدت هم جلساتي سابق داشته اند. اين آخرها براي سقوط صدام هم همکاري مي کردند؛ موقعي که آمريکايي ها اردن را هم فعالانه وارد اين ماجرا کردند. سخنران گفت که متاسفانه اختلافات مذهبي چندان است که در اروپا تصور مي شود که شيعه و سني دو دين متفاوت هستند. وي هفده دقيقه صحبت کرد.
بعد از او آقاي واعظ زاده مقاله اش را خواند که سيري در دعوت به وحدت در ايرا ن توسط آقاي بروجردي و در سوريه توسط سيد محسن الامين بود. اشاره اي هم به کارهاي قرآني خودش کرد که اينها براي وحدت مهم است. سيد علي الامين هم که زماني در لبنان کار قضايي مي کرد سخنران بعدي بود. او هم از دشواري هاي موجود براي مسلمانان ياد کرد و اين که اسلام را دين شر و ترور معرفي مي کنند.
تازه متوجه شدم که صبح کساني را براي ديدار ملک برده اند. از جمله سيد علي الامين و آقاي واعظ زاده و محسن آل عصفور و عبدالصاحب خويي. آقاي واعظ زاده هم مشورت کرده که برود که گويا به او گفته اند برود. اين ملاقات دوازده دقيقه به طول انجاميده و عکسي هم از آن انداخته اند که در روزنامه ها چاپ شد. موضوع صحبت تاکيد بر وحدت بوده و اين که اگر کسي پيشنهادي دارد بدهد. به تعارف گذشته است.
من براي سخنراني يک متن کوتاه داده بودم که در سفارت ترجمه شد و آوردند. حدود نيم ساعت قبل از وقت سخنراني به من دادند. فرصت مرور کامل نبود. بالاخره با عجله ديدم و با اين که قرار بود بعد از مغرب باشد جناب جعفر عبدالسلام امر کرد همان وقت بخوانم که خواندم. در اينجا متن آن صحبت را که دوازده پيشنهاد راهبردي براي تحقق وحدت اسلامي است مي آورم. در اين جلسه من فرصت خواندن هشت پيشنهاد را داشتم و بندي که از همه مهم تر بود اين بود که با وجود اين همه شيعه کشي و محکوم نشدن آن توسط دولت هاي عرب سني نمي توان دم از وحدت زد.
اما متن مقاله من:
در اينجا بر حسب تجربه تاريخي و سياسي به چند اصل مهم پرداخته مي شود:
1- در درجه نخست دولت هاي اسلامي ، الزاما مي بايست وحدت را به عنوان يک اصل مسلم باور کرده و آن را مبناي سياست هاي عمومي خويش قرار دهند. يکي از مهم ترين اين سياست ها، حرکت در جهت از بين بردن تعصب و طائفي گري است که هم براي ايجاد وحدت سياسي در کشورها اهميت دارد و هم براي ايجاد همگرايي در کليت جهان اسلامي.
بلافاصله بايد تذکر داد که بيش از حد دولتي کردن سياست وحدت طلبي، واکنش هايي را ميان مردم براي مخالفت پديد مي آورد، اما بايد براي آن ها چاره اي انديشيد، زيرا ما براي آينده هيچ راهي جز اين اتحاد نخواهيم داشت.
در ارتباط با نقش دولت در حذف مسائل طائفي، يکي از مهم ترين نکات نظارت بر رسانه ها، اعم از صدايي و تصويري و مکتوب است تا مسائل طائفي را دامن نزنند. براي مثال مدتي قبل روزنامه الشرق الاوسط عربستان، البته در لندن چاپ مي شود، درست در وقتي که دولت سعودي در صدد جلوگيري از مسائل طائفي است، مقاله اي درباره متعه و ارتباط آن با زنا و ايدز به چاپ رسانده بود که سبب خشم شيعيان شد و انعکاس آن را در برخي از سايت هاي شيعه ديديم. آن چه مهم است تصويب قوانيني براي اجراي اين سياست است به مانند آن چه غربي ها در ارتباط با جلوگيري از حمله به يهود در اروپا در قوانين خود تصويب کرده و به لحاظ حقوقي هم پيگيري مي کنند.
2- يک گام مهم ارائه پژوهش هاي عملي براي تبيين حقايق تاريخي از ديدگاه علمي بدون تعصبات مذهبي است. از آن جايي که بسياري از تعصبات در اطراف مسائلي دور مي زند که پايه علمي ندارد، اين تحقيقات مي تواند روشنگر بسياري از نکات باشد. البته در اين باره بايد افرادي که خودشان از تعصب به دور هستند، کتاب و مقاله بنويسند و در نگارش هم حرمت همه چيز را پاس بدارند و در نوع نگارش، لطمه اي به عواطف و احساسات مذهبي نزنند. روشن است که نشر اين قبيل پژوهش ها که بايد با زبان کاملا علمي نوشته شده و تحريک کننده نباشد، مي تواند دست کم روي قشري از فرهيختگان تأثير بگذارد و از طريق آنان به توده هاي مردم منتقل شود.
در سال هاي اخير روشنفکران جهان اسلام، تأليفاتي در اين زمينه داشته اند که گرچه برخي با واکنش هاي منفي مواجه شده اما روي نسل جديد تأثير خاص خود را داشته و مي توان اميد داشت که به مرور فراگير شود.
3- بايد توجه داشت که بروز تعصبات مذهبي، بيش از آن که از ناحيه اکثريت باشد که نيازي به آنها ندارد، از ناحيه اقليتي است که در ميان يک اکثريت زندگي مي کند و تحت فشار آنهاست. دليل اين امر آن است که هر اقليتي وقتي خود را در تهديد ببيند، روي مسائل خاص خود تکيه مي کند و با شدت و حدت بيشتري به حفظ آنها مي پردازد. بنابرين تا وقتي مشکل اقليت ها حل نشود، و آنان احساس نکنند که مي بايست روي تفاوت هاي خودشان براي حفظ هويتشان انگشت بگذارند، ماجراي تفاوت ميان آنان و ديگران حل نخواهد شد. اقليت ها بايد احساس کنند تفاوتي با ديگران ندارند و اين امر تنها با اعطاي حقوق حقه آنها امکان پذير است.
4- رهبران هر مذهبي، مي بايست براي وحدت، زمينه سازي کنند. اين کار در دو مرحله انجام مي گيرد: ايجاد زمينه هاي ذهني که انديشمندان بايد فراهم کنند. دوم توصيه هاي عملي و راهبردي که نمي تواند از سوي علماي درجه سوم و حتي دوم مطرح شود. اين اقدام براي آن که به نتيجه برسد بايد از سوي بالاترين مقامات مذهبي که مورد اعتماد مردم و هم مذهبان خود هستند، اعلام شود. اظهار نظر در اين باره از سوي ديگران ممکن است زمينه اي را فراهم کند، اما بسا ترديدهايي را هم به وجود مي آورد. بايد تلاش کرد تا رهبران مذهبي اصلي،رهبري جريان وحدت اسلامي را در دست بگيرند.
شايد همين جا نکته ديگري هم اهميت داشته باشد و آن اين است که نبايد اصلاح صرفا از سوي محافل روشنفکري مذهبي باشد. زيرا اين جماعت در ميان توده هاي مردم نفوذ چنداني ندارند و هر از گاهي به لائيک بودن هم متهم مي شوند. قشري که بايد وحدت را بپذيرد و ترويج کند، قشري است که به طور مستمر به عنوان رهبر مذهبي، کار هدايت مردم را بر عهده دارد. مردم به امام جماعت مسجد خود بيش از يک استاد دانشگاه بها مي دهند. البته در اين سالها قدري فضا تغيير کرده اما همچنان اين مسأله وجود داشته و خواهد داشت که اعتماد مردم به رهبران مذهبي آنهاست که صرف نظر از قيل و قال هاي علمي، مسائل ديني را بسيار صريح و بدن ترديد بيان مي کنند.
5- يک اقدام اساسي براي وحدت آن است که ايجاد شعارها و نمادها براي وحدت مي بايست در دستور کار مراکز تبليغي و رسانه اي قرار گيرد. براي اين کار بايد تمامي مراکز هنري آماده شوند. يک مثال خوب تاريخي، درباره نشريه اي است که حدود پنجاه سال پيش از اين در تهران با نام مسلمين به چاپ مي رسيد و نشريه اي وحدت گرا بود. در اين نشريه به اخبار جهان اسلام به طور يکسان نگاه مي شد و به هيچ مسال طائفي در آن دخالت داده نمي شد. بحث هندوستان، اندونزي، مسائل افريقا و غير آن. اما جالب بود که به لحاظ شعاري، روي جلد آن، در حاشيه، در سه سمت بالا و چپ و راست ، تصوير کوچک شده دهها مسجد بزرگ جهان اسلام را که هر کدام از يکي از شهرهاي برجسته در جهان اسلام بود، انتخاب کرده و تقريبا به صورت دائمي اين حاشيه را روي جلد نشريه به چاپ مي رساند.
6- يک اقدام لازم براي ايجاد زمينه ذهني آن است که محققان و نويسندگان و رسانه ها درباره بيان ضرر و زيان اختلافات مذهبي در گذشته و اين که تا چه اندازه خسارتبار بوده و هر بار سبب از ميان رفتن نيرو و انرژي بخش مهمي از جهان اسلام شده بدون آن که اين اختلاف مشکلي را حل کرده و در بسته اي را گشوده باشد، تحقيق کنند و کتاب بنويسند و خبر و گزارش تهيه کنند. به عبارت ديگر، بيان تجارب تلخ اختلاف ها مي تواند راه را براي ساختن ذهنيتي در جهت بي فايده بودن تکرار آن مسائل هموار کند. البته گفتني است که برخي از طوايف، دقيقا از اين مسائل براي تعميق و توسعه اختلافات استفاده کرده هر بار مي کوشند تا با مرور بر آن تجربه ها، ديگري را مقصر نشان داده و زمينه را براي خشمگين کردن طائفه مقابل فراهم سازند.
7- فاصله معرفتي ميان دو طايفه مذهبي، دشواري هايي را در داشتن يک تصور شگفت از يکديگر در اذهان آنان فراهم مي سازد. راه حل اين نيست که ما دو طايفه را از صحنه حذف کنيم تا وحدت فراهم شود، راه حل قرآني (اصل تعارف ميان اقوام و قبايل) آن است که اين تفاوت را زمينه آشنايي آنان نسبت به يکديگر قرار دهيم. به عبارت ديگر راه حل رفع اين مشکل آن است که زمينه هايي براي معرفت متقابل ميان آنان فراهم آيد. اين زمينه ها به خصوص با تأکيد روي جنبه هاي مثبت ديندارانه از طرف هر يک نسبت به ديگري است تا تصور نکند گروه مقابل کافر هستند و اساسا توجهي به دين ندارند. اين معرفت را مي توان با رفت و آمدهاي وسائل مذهبي که به نوعي با هنر نيز ممزوج باشد شبيه فيلم هاي تلويزيوني و سينمايي و يا پديده هاي هنري ديگر توسعه داد.
8- تاريخ تمدن اسلامي نشان مي دهد که همگرايي در دنياي اسلام با تأکيد روي عرفان و معنويت بسيار سريع فراهم مي آمده است. زماني که دنياي اسلام علائق عرفاني گسترده داشت توانسته بود نسل ها و نژادها و طوايف مختلف را زير سايه وحدتي فراگير جاي دهد و از آنان يک امت واحده که زبان يکديگر را راحت مي فهميدند بسازد. تصوف منهاي جنبه هاي منفي آن، به دليل آموزه هاي معنوي و تأکيدي که روي جنبه هاي الهي موجود در انسان -که مهم ترين جنبه هاي مشترک انسانها محسوب مي شود- دارد مي توانست و مي تواند زمينه اين وحدت را در سرتاسر جهان اسلام فراهم کند. اگر در دستگاه تصوف اصلاحاتي صورت بگيرد و شکل حزبي آن که فرقه سازي است و خود اسباب مخالفت و معارضت است کنار گذاشته شده و تنها آموزه هاي اصلي آن در رواج معنويت به عنوان مهم ترين هدف دين است مورد توجه قرار گيرد، مي توان اميدوار بود که به مقدار زيادي همگرايي و وحدت اسلامي مورد نظر فراهم آيد. شايد همين امر سبب آن شد تا در مصر مسأله تقريب پذيرفته شده اما در سعودي که تفکر وهابي شديدا ضد فلسفه و تصوف است نه.
9- در حال حاضر بحث عَوْلمه و جهاني شدن بحثي فراگير است. اين رويه به دنبال يکسان سازي در جهان از طريق تبليغ ارزش هاي اجتماعي و انساني فراگير است. مسلم اين تجربه ها به کار ما مي آيد . ما بايد در مقابل آن، نظريه جهاني شدن اسلامي را مطرح کنيم. يعني اکنون که فضايي در جهت جهاني شدن فراهم آمده، دقيقا آن را به سمت جهاني شدن اسلامي يا يک پارچه کردن جهان اسلام بکشانيم. طبعا براي اين کار بايد ارزش هاي تعريف شده در اسلام را تا آنجا که بتواند تمامي جهان اسلام و طوايف دروني آن را پوشش دهد، تعريف کنيم و بشناسانيم و بر اساس آنها نوعي جهاني شدن اسلامي را تبليغ کنيم. با اين کار، هم در مقابل جهاني شدن به سبک غربي ها ايستاده ايم و هم وحدت طوايف داخلي جهان اسلام را استوار کرده ايم.
10- جلوگيري از کارهاي افراطي و محکوم کردن اعمال غير انساني افرادي که جزو مشددين هستند يکي از کارهايي است که بايد دنبال شود. در قدم نخست اين اعمال که به نام دفاع از مذهب عليه ديگران خشونت به خرج داده مي شود بايد محکوم گردد.
به علاوه نبايد براي آنها زمينه سازي صورت گيرد، يعني از سوي افراد غير مسؤول يا مسؤول مطالبي ابراز شود که نوعي پوشش مشروعيت گونه پنهاني براي آنها درست کند.
بر دولت هاست تا عملا در برابر اين قبيل اعمال حساسيت خاص نشان بدهند و چنان که پيگيري جدي نکنند، عاملين آن اعمال تصور خواهند کرد اعمالشان مورد تأييد برخي از دولت هاست.
اين برخورد سرد، مشکل ديگري را هم پديد خواهد آورد و آن اين که جناح مقابل براي به کار گرفتن خشونت توجيه مشروعي به دست مي آورد و بعد از آن است که يک دور غير قابل انتها پديد خواهد آمد که آغاز و شروع کننده مشخص نخواهد بود.
در اينجا بايد گفت رفتارهاي وحشيانه اي که اين روزها در عراق بر ضد شيعه به بهانه هاي مذهبي و سياسي صورت مي گيرد يا حرکت هاي تروريستي که در پاکستان بر ضد شيعه صورت مي گيرد، يکي از مهم ترين مسائلي است که بايد از سوي دولت هاي اسلامي محکوم شود. زيرا اين قبيل مسائل در آينده فجايع ديگري را به دنبال خواهد داشت که در حال حاضر قابل پيش بيني نيست.
اما نکته ديگر آن است که اين قبيل اقدامات، يک مشکل ديگر هم ايجاد خواهد کرد و آن اين است که براي مثال، موضع جناح افراطي داخل شيعه را چندان استوار مي کند که ديگر جايي براي سخن گفتن از وحدت در ميان شيعه باقي نمي گذارد. افراطي ها براي جناح ميانه رو چنين استدلال مي کنند با اين قبيل اعمال چرا شما اظهارات وحدت گرايانه سر مي دهيد؟ طبيعي است که در ميان طرفداران هر مذهب، اين قبيل جناح بندي ها وجود دارد و شروع اين قبيل اعمال در يک سمت، موضع اين جناح را در سمت مقابل تقويت مي کند.
به علاوه اين قبيل رفتارها اگر با سکوت برگزار شود، دامنه اش به کشورها و جوامع ديگر هم کشانده مي شود. زيرا وقتي در جايي امکان تلافي نباشد، اين اقدام در جاي ديگري دنبال مي شود.
11- نکته ديگر آن است که عالمان و انديشمنداني که در تلاش براي وحدت ميان مسلمانان هستند، مي بايست از اظهار نظرهايي که سبب تحريک هم مذهبان آنان مي شود جلوگيري کنند. در واقع آنان بايد توجه داشته باشند که روي يک لبه باريک و در عين حال تيز حرکت مي کنند. آنان بايد مراعات احسات مذهبي هر دو طرف را بکنند. هرگاه آنان، اظهاراتي بکنند که تحت عنوان اطلاح طلبي نوعي مخالفت با عقايد و باورهاي پذيرفته شده داشته باشد، طبعا نقش آنان ديگر نقشي وحدت آفرين نيست. بسا اين کارها لازم باشد اما نه از زبان کسي که دنبال وحدت است. اين کار را بايد علماي اصلاح طلب انجام دهند و تبعات آن را هم بپذيرند. اما کسي که طالب وحدت است اگر در اين زمينه ها اظهار نظر کند، سبب برآشفتن هم مذهبان خود شده و آنان را نسبت به اهداف خود مشکوک مي کند.
12- در جريان وحدت، مي بايست هر چه بيشتر به دنبال مقاطعي از تاريخ گشت که بتواند نقطه اتکاي هر دو طرف باشد. براي مثال، سيره نبوي بايد با نهايت اهميت در اين چند جامعه شيعه دنبال شود. مسلما در طرح سيره نبوي (ص) امکان آن هست که بدون مسائل فرقه اي به آن پرداخته شود و بر اسلاميت به طور کلي و تجربه اسلامي منهاي آنچه که به مسائل مذهبي مربوط مي شود تأکيد صورت گيرد.
اما منهاي آن به عقيده نويسنده اين سطور، حادثه کربلا يکي از نقاط بسيار مهم براي ايجاد وحدت است. اين حادثه امتيازاتي براي وحدت دارد که بايد با تأمل بيشتري روي آن توقف کنيم.
اولا قيام کربلا توسط سبط پيامبر (ص) به انجام رسيده و اين نکته بسيار مهمي است.
ثانيا اين قيام جنبه ضد ظلم دارد و اين براي همه مسلمانان ارزشمند است.
ثالثا کربلا براي احياي دين پيامبر (ص) صورت گرفته و حرکتي است در برابر انحرافاتي که در زمان خلافت يزيد رواج يافته است.
در اين صورت، چرا نتوان از اين حادثه که چنين ارزش هاي نهفته اي را دارد و مي تواند در کنار سيره نبوي، يک الگوي مناسب براي پيروي از آن باشد به عنوان يک نقطه اتکا در وحدت اسلامي استفاده کرد؟
در طول تاريخ و طي قرن ها، علاوه بر شيعيان، بسياري از مسلمانان سني هم روي آن حساسيت مثبت و هوادارانه داشته اند و اين براي شيعيان بسيار اميدبخش است.
اين مسأله را در تأليف کتاب ها مي توان ملاحظه کرد که آثار متعددي درباره کربلا از قديم تا جديد نوشته شده است.
علاوه بر آثار علمي، در عمل هم مسلمانان سني نسبت به عاشورا و برگزاري سوگواري حساسيت هاي خوبي از خود نشان داده اند. شاهد آن که تا امروز «غذاي عاشوراء» که در فرهنگ دولت عثماني رواج داشته و غذايي بوده که روز عاشورا نذر امام حسين کرده و ميان فقرا و مساکين توزيع مي شده، وجود دارد.
شواهد ديگري هم وجود دارد که نشان مي دهد اگر توجه داشته باشيم که شيعيان پس از حادثه کربلا مسير خود را از ديگران جدا کردند و اکنون دريابند که ارزش هاي نهفته در کربلا مورد تأييد ديگر فرقه هاي مذهبي نيز هست، مي توان همان نقطه را که سبب جدا شدن بخشي از امت شده، دوباره به آن باز گرداند.
بعد از صحبت من هم عبدالسلام گفت که محدود کردن روزنامه ها توسط دولتها مشکل است و نمي توان در اين باره زياد اصرا ر کرد. مخصوصا الشرق الاوسط در لندن چاپ مي شود و ربطي به دولت سعودي ندارد ولو پول آن را مي دهد.
بعد از نماز مغرب باز جلسه ادامه يافت. علاء الدين الزعتري استاد دانشگاه و از سوريه که همراه همسر و بچه هايش آمده بود سخنراني کرد. وي گويا امسال در حج ميهمان ايران بوده است. آقاي آذرشب هم در همين جلسه پس از زعتري سخنراني کرد. وي در حول و حوش همان بحث خودش که محوريت طرح تمدني براي ايجاد وحدت اسلامي بود سخن گفت. عنوانسخنرانيش روية حضارية بالنسبة إلي قصة التقريب بود.
در اين وقت من بيرون رفتم تا نسخه اي از کتاب الشيعة في ايران را به وزير اوقاف بدهم. ديدم در اتاق نشسته و به اخبار تلويزيون اردن نگاه مي کند که مشغول پخش گزارشي از کنفرانس وحدت و از جمله بخش هايي از سخنراني خود وزير بود. پس از تمام شدن گزارش، کتاب را به او دادم و به جلسه برگشتم. انعکاس خبري اين کنفرانس براي اينها که اساسا با همين هدف آن را برگزار کرده اند مهم است. در اين گزارش با شيخ حسين العايش، شيخ حسان موسي و يک نفر هم از موسسه امام خويي در لندن مصاحبه کرد. به نظرم اگر آنها هدفشان اين بوده براي شيعه هم مهم است که بيشتر اينجا خودش را مطرح کند. اين کار همزمان با کارهاي ديگر بايد صورت بگيرد. در حال حاضر فرصت خوبي فراهم شده است تا جامعه سني که در موضع ضعف قرار گرفته واقعيت وجودي شيعه را بپذيرد.
يک نفر در فرصت سؤال و جواب گفت که ما بايد ريشه هاي اين بدبيني هاي ميان شيعه و سني را دريابيم. بعد هم اشاره به برخي نمونه ها و از جمله قضاياي عراق کرد. بشار عواد روي اين نکته تاکيد کرد که اين حرف بي اساسي است که در عراق شيعه طرفدار امريکاست و سني نه. آنجا نگرش هاي مختلف وجود دارد. او گفت که الان يک توطئه بزرگ هست که بگويد در عراق جنگ طائفي هست در حالي که نيست. من هم در اين فرصت در پاسخ جعفر عبدالسلام گفتم که ايجاد محدوديت توسط دولتها در باره رعايت امر وحدت نهايت اهميت را دارد و اگر وحدت اهميت دارد بايد اين کار صورت بگيرد همان طور که اروپايي ها براي جلوگيري از اين قبيل امور قوانيني در ارتباط با طرح مسائل ضد يهودي در اروپا تصويب کردند.
در فاصله استراحت، فرصتي شد تا با آقاي بشار عواد معروف در باره تاريخ اسلام و تصحيح متون صحبت کنم. قرار است تا وي روزهاي آينده به ايران بيايد و به خاطر تصحيح کتاب تاريخ الاسلام ذهبي جايزه بگيرد. وي گفت که روي ذيل تاريخ بغداد از ابن الدبيثي کار مي کند که شش جلد خواهد شد. سابقا يک جلد آن را منتشر کرده بود. تاريخ الاسلام ذهبي را وي در هفده مجلد تصحيح کرده و مجلدي هم با عنوان في فن التحقيق در نقد تصحيح عبدالسلام التدمري منتشر کرده که کتاب بسيار جالبي در نشان دادن اغلاط فاحش موجود در آن متن است. بشار گفت که ناجي المعروف عموي او است. بشار سالهاست که درعمان بوده اما به عراق و بغداد هم رفت و آمد داشته و حتي الان کتابخانه اش در بغداد است. وي شاگرد مصطفي جواد بوده و گفت که تصحيح را از وي فرا گرفته است. بشار گفت که با آقاي سيد عبدالعزيز طباطبائي هم ارتباط داشتم و تا اين اواخر براي من از ايران نامه مي نوشت که يکبار به او نوشتم ديگر نامه ننويسد چون اسم قم بود و براي من دردسر داشت. صحبت کتاب الولايه طبري و تلخيص ذهبي از آن شد که به رغم آشنائيش با آثار ذهبي از آن خبر نداشت.
نسخه اي از کتاب الشيعة في ايران را به او دادم که سخت شيفته آن شد و در تمام جلسه اخير آن را مطالعه مي کرد.
بشار گفت که سالها مشغول جمع آوري قطعات تاريخ نيشابور بودم اما بعدا کنار گذاشتم. بيت معروف، بيت شيعي نيست اما با نجف رفت و آمد داشته اند و وي گفت که اخوال من همه اسامي شان اسامي شيعي بود.
بعد از نماز عشاء جلسه بعدي آغاز شد که اولين سخنران آن عبدالسلام العبادي رئيس دانشگاه آل البيت است. عنوان صحبت وي التقريب بين المذاهب ضروراته و آلياته و فوائده بود. بعد از او آقاي عباس مهاجراني صحبت کرد که موضوع صحبتش ادب الخلاف بود و علم خلاف را که همان علم به اختلاف نظر ميان علماست را شرح و بسط داد. هارون القضاة هم که سخنران آخر بود و در ايران درس خوانده در موضوع دور التفسير في التقريب بين المذاهب سخن گفت.
در اين وقت از بشار خواستم که چند سطر در شرح حال خودش در دفتر من بنويسد که نوشت.
بشار عواد معروف / عمان/ 5922609
ولدت في بغداد في غرة شعبان 1359 ه. قمري . ايلول 1940 و درست في کلية الاداب بجامعة بغداد البکلوريوس و الماجيستر و الدکتوراه. و تعلمت التحقيق من محقق العصر شيخي العلامة مصطفي جواد رحمه الله. وفرغت حياتي لتحقيق النصوص، فانتجت حتي الان اکثر من مائة و ثمانين مجلدا بين التحقيق و تأليف خلا البحوث و ا لمقالات.
و کتب افقر العباد بشار بن عواد – عمان 17 ذو الحجة 1425
فردا جمعه 9 بهمن و در اينجا 18 ذي الحجه و طبعا عيد غدير است. دوستان سفارت مراسمي دارند و دعوت کردند تا ساعت 8 به سفارت رفته براي آنان صحبتي داشته باشم. سه ربع ساعت در حضور دوستان سفارت و خانواده هاي آنان صحبت کردم. سفير ما در اينجا آقاي ايراني است که خودش هم حضور داشت. اردن به لحاظ سخت گيري بر شيعيان بدترين کشور است. دليلش آن که هيچ گاه شيعه در اينجا زمينه رشد نيافته است. اين به رغم آن است که احمد حسين يعقوب اردني چندين کتاب در باره عقايد شيعه نوشته و استعداد علمي براي تشيع در اينجا وجود دارد. از برخي از شيعيان عراقي نقل شد که سال گذشته براي مراسم سوگواري به مزار جعفر رفته بودند اما مردم با سنگ به آنان حمله کرده و حتي تهديد کرده بودند که آنان را به دادگاه تحويل خواهند داد. سال گذشته مراسم محرم در منزل سفير بوده و تعدادي از شيعيان پاکستاني هم که در سفارت پاکستان يا جاي هاي ديگر هستند در آنجا حاضر بوده اند. همچنين عراقي ها هم در آنجا به سوگواري مي پردازند.
امشب ميهماني وزير اوقاف براي شرکت کنندگان در کنفرانس است. من شام را در سفارت با دوستان ايراني بودم و ساعت ده و نيم بود که به هتل برگشتم.
صبح شنبه ساعت 5/9 برنامه آغاز شد. رياست اين جلسه را سيد عبدالصاحب خويي بر عهده داشت. اسم آقاي الفحص را که از علماي لبنان است، از روي فراموشي از ليست سخنرانان از قلم انداخته بودند و اين سبب شد که وقتي از او خواستند سخنراني کند نپذيريد. اين آقاي الفحص از دوستان قديم مبارزان ايراني مانند جلال الدين فارسي و شيخ محمد منتظري بوده است. سالها ارتباطش با ايران قطع بود و اکنون باز ارتباط محدودي دارد. مقاله وي در موضوع نصوص وحدت گرايانه در نهج البلاغه بود که مي بايست موضوع خوبي باشد.
اولين سخنران شيخ محسن آل عصفور بود که از قبل کتاب مقدمة الفاخره او را در شرح حال صاحب حدائق الناضره ديده بودم. حالا قاضي دادگاه استيناف در بحرين است. عنوان سخنراني وي مباني وحدت در قرآن بود.
سخنران بعدي علاءالدين مدرس عراقي بود که کتابچه هاي متوسطي هم در موضوعات تاريخي دارد. بحث وي تاريخي بود و اشاره اي هم به موتمر نجف و خاطرات سويدي داشت. به شبکه المستقله و الجزيره هم که افراطي هاي دو طرف را براي گفتگو مي آورند اشاره کرد و اقدامشان را نابخردانه خواند. وي چند بار اشاره کرد که دوست و يا شاگرد سيد محمد صادق صدر بوده است. جالب بود که رياست جلسه با عبدالصاحب خويي بود که بردارش چنان که گفته شده توسط مقتدي پسر سيد محمد کشته شده و ترسم آن بود که واکنشي نشان دهد اما اتفاقي نيفتاد.
يحيي شنطناوي و بديع اللحام هردو، يکي ده دقيقه صحبت کردند. اولي از دانشگاه يرموک بود و دومي از دانشگاه دمشق. هر دو ادبي و خطابي و توصيه اي سخن گفتند. قرار است نماز جمعه را در همين مسجد که بالاي سالن کنفرانس است حاضر شويم. عبدالناصر گفت که شما مسافر هستيد و نماز جمعه براي مسافر نيست اما اگر مايليد برويم.
جالب است که روبروي مسجد، در آن سوي خيابان، کليسايي هست که گويا قديمي تر از مسجد است. با اين حال عظمت مسجد بسيار بيشتر و پيداست که براي رو کم کردن از مسيحي ها اينجا را ساخته اند.
همه ميهمانان در صف اول نماز نشستند و برنامه نماز مستقيم از تلويزيون پخش مي شد. محتواي سخنراني او که احتمال مي رفت در باره وحدت اسلامي باشد تماما در باره حجاج بود که تازگي بازگشته اند. يک يک از مناسک حج شروع کرد و البته پيش از آن يادي از موته که سر راه حجاج است کرد و کمترين اشاره اي به کنفرانس وميهمانان هم نکرد.
نماز که تمام شد سوار ماشين ها شديم تا به سمت دانشگاه موته که در کنار مزار جعفر بن ابي طالب(ع) و زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه است برويم. از آنجا به عنوان مزار جنوبي ياد مي شود. فاصله موته تا اينجا شايد اندکي بيش از 120 کيلومتر بود که حدود يک ساعت طي شد. اين فاصله تقريبا بيابان است که کم و بيش آبادي مختصري در آن ديده مي شد. مسير هم مسير حجاج اردني است که با ماشين به حج مي روند و تابلوهايي به همين منظور در آن مسير نصب شده بود. ميهمانان خارجي را با مرسدس بنز و ميهمانان اردني را با اتوبوس آوردند که البته برخي هم بسيار محترم بودند. وزير اوقاف هم همراه جماعت بود.
بالاخره به دانشگاه موته رسيديم که دانشگاه بزرگي است که هم نظامي است و هم عادي. رئيس و مسوولان دانشگاه به استقبال آمدند و همه ميهمانان را در اتاق استقبال جاي دادند. در آنجا يکي از مسوولان دانشگاه تاريخچه اي از دانشگاه موته گفت و پس از آن همه را به ناهار دعوت کردند که ناهار شاهانه اي بود. وزير هم در آنجا اندکي سخن گفت و اشاره کرد که زماني ملک حسين اينجا آمد تا نماز جمعه را کنار مزار جعفر بخواند. آن زمان بناي کوچکي بود و وي تصميم گرفت تا بناي تازه اي بسازد که بلافاصله برنامه آغاز شد و نتيجه اش همين بنايي است که خواهيم ديد.
مزار جعفر با دانشگاه موته حدود 2 کيلومتر فاصله داشت که با ماشين رفتيم. بناي بسيار زيبا و تازه ساز که مشتمل بر يک مسجد بزرگ و مزار جعفر و مزار زيد بن حارثه است. اما مزار عبدالله بن رواحه در فاصله 500 متري شرق اين مزار قرار دارد و ساختمان مستقلي است. از ورودي غربي که وارد شديم يک حياط يا صحن زيبا هست. دست راست جامع بزرگي است. سمت چپ هم مزار جعفر است که در آنجا وارد شديم. مزار جعفر که ضريحي به سبک ضريح هاي ايراني بر ان نهاده اند در وسط دو اتاق بزرگي است که در دو سوي شرقي و غربي آن قرار دارد. البته اطراف خود ضريح هم مي شد حرکت کرد. ضريح به نظر مي آمد که اندکي بيش از 9 متر است. در آنجا همه اجتماع کردند و وزير هم آمد و با احترام ايستادند و فاتحه خواندند. عکاس هم از همه عکس گرفت.
پس از آن از مزار جعفر بيرون آمديم. در سمت شرقي يعني انتهاي همان صحن که ما از ورودي غربي آمده بوديم حدود بيست پله بالا مي روند و پس از آ ن وارد اتاقي مي شوند که مزار زيد بن حارثه در آنجاست.
وجود اين مزارها در اينجا نشان از آن دارد که وهابي ها در اينجا هيچ گونه نفوذي ندارند، چرا که در صورت نفوذ مي بايست از ساختن چنين بنايي جلوگيري کنند. بناي موجود باشکوه و در عين حال ساده و متأثر از همان سبک معماري است که در نواحي شام و حتي مصر –مثلا در رأس الحسين(ع) يا مقام زينب(س)- وجود دارد. ماشين ما به خاطر تأخير آقاي واعظ زاده اندکي ديرتر حرکت کرد. بقيه نزديک مزار عبدالله بن رواحه رفتند اما نمانده بودند. ما هم به آنجا رفته همان طور که سوار بر ماشين بوديم فاتحه اي خوانده حرکت کرديم.
اين که جاي اين مزارها مانده است چندان شگفت نيست. مسلمانان حدود سه چهار سال پس از اين ماجرا اين نواحي را تصرف کردند وبنابرين بسياري از اصحاب که خود در غزوه موته بودند جاي دفن شهدا را مي دانستند. گفتني است که مسير حرکت پيامبر (ص) به تبوک هرکجا حضرت توقف کرده جاي آن مشخص بوده و مسجدي ساخته شده و بنابرين طبيعي است که جاي دفن جعفر و ديگران هم معلوم باشد.
ساعتي بعد در عما ن بوديم. نماز را در هتل خوانديم و براي مراسم اختتاميه به محل موتمر بازگشتيم. قدري زود بود و من مشغول صحبت با بشار عواد شدم. اين دو روز صحبت هاي زيادي با وي کردم و به نظرم مفيد و سودمند بود. در آنجا از ابان بن عثمان احمر ياد شد. وي گفت اين اشتباه است که کساني مانند ا لدوري – که هنوز زنده است و در عمان – تصور مي کنند ابان بن عثمان بن عفان کتابي در سيره داشته است. اين کتاب از آن ابان بن عثمان احمر است. به او گفتم که من اين کتاب را چاپ کرده ام. خيلي شگفت زده شد. وي از کتابش تحرير تقريب التهذيب ياد کرد که در آنجا خطاهاي بيشمار ابن حجر را ياد کرده است. وي تصريح کرد که ابن حجر آدم دقيقي نبوده و فراوان اشتباه مي کند. در باره چاپ کتاب الولايه طبري هم با او صحبت کردم. نکته جالب برايم اين بود که بشار گفت من معمولا امتياز کتابهايم را يکجا مي فروشم تا ديگر به فکرش نباشم و سر کار بعدي بروم. از جمله کتابهايي که چاپ کرده يکي هم کتاب الحوادث است که همان کتاب الحوادث الجامعه است که سابقا مصطفي جواد چاپ کرده بود. بشار که سال 97 اين کتاب را چاپ کرده معتقد است که اين کتاب از ابن الفوطي نيست. وي با اين که خيلي براي مصطفي جواد احترام قائل است ، در مقدمه همانجا نوشته است که مصطفي جواد وقتي که معلم مدرسه ابتدايي بوده اين را تصحيح کرده و بسيار مغلوط و نادقيق است.
جلسه اختتاميه آغاز شد و پس از صحبت کوتاه وزير اوقاف قرار است عبدالناصر متن البيان الختامي را بخواند.
در اين بيانيه با اشاره به تلاش و دعوت پادشاه اردن و نيز با اعتقاد به اين که تمامي مذاهب اسلامي نشانگر کليت وجودي اسلام هستند که همزمان وحدت و تنوع اسلام را نشان مي دهند و نيز با تأکيد بر خطري که امت اسلامي را در داخل و خارج تهديد مي کند و نيز ايمان به اين که وحدت اسلامي از اولويت مهمي براي تحقق وحدت رويه و اقدام مشترک برخوردار است، 14 نکته پيشنهاد و يادآور مي شود.
1 . تعميق دعوت به تفاهم ميان اتباع مذاهب مختلف.
2. حمايت از تلاش هايي که براي وحدت ميان اتباع مذاهب صورت مي گيرد و انعکاس آن در مطبوعات و رسانه ها.
3. استوار کردن ارتباط ميان مؤسساتي که در هر نقطه اي از جهان اسلام براي تقريب تلاش مي کنند. مانند موسسه آل البيت در اردن، مجمع التقريب در ايران، و ديگر مؤسسات.
4. تلاش براي تحقق تقريب از طريق متون درسي در دانشگاه ها و آماده کردن برنامه هاي فرهنگي براي اين کار با اين توجيه که مهم ترين عامل اختلاف جهل است و بايد از بين برود.
5. تلاش براي آماده کردن برنامه و طرح هاي تبليغاتي که از جذابيت لازم برخوردار باشد و بتواند در برابر دعوت به تفرقه و تشتت ايستادگي کند.
6. درخواست و تاکيد روي خطبا و واعظان و مبلغان براي تلاش در جهت گسترش فرهنگ تقريب .
7. توسعه بحث ها و تحقيقات فقهي که مي تواند کمک به تقريب ميان مذاهب اسلامي کند.
8. آماده کردن دست کم يک کتاب يا چند کتاب در شرح مختصر و مفيد مذاهب اسلامي با رعايت ادب و احترام و اخلاص و بدور از تعصبات مذهبي.
9. تشکيل يک هئيت جهاني براي تقريب ميان مذاهب اسلامي با مشارکت وزراي اوقاف و ارشاد اسلامي که مرکز آن در اردن باشد و هر بار براي حل دشواري ها در يکي از کشورها برگزار شود.
10. تلاش براي ايجاد يک شبکه ماهواره اي که ضمن برنامه هاي خود از زبان هاي مختلف دنياي اسلام استفاده کرده و در جهت قضاياي عالم اسلام و امر وحدت تلاش کند.
11. مقابله با هر نوع تلاش تفرقه افکنانه که قصد فتنه گري ميان امت اسلامي دارد که سبب برخورد ميان افراد مذاهب مختلف مي شود.
12. تاکيد بر برگزاري جلسات علمي ميان علما و متفکران مسلمان از همه مذاهب و مکاتب اسلامي تا بر اساس اصل اخوت اسلامي، اصل تعارف ميان امت را محقق سازند و زمينه ساز وحدت باشند. اين کار با برگزاري موتمرات و همايش ها امکان پذير خواهد بود.
13. توجه و رسيدگي به امور اقليت ها که خود مي تواند نقش مهمي در امر تقريب ايجاد کند.
14. تلاش براي ايجاد اميد و آرزو ميان امت به داشتن يک آينده خوب و حمايت از تلاش هايي که در هر کجا براي وحدت اسلامي صورت مي گيرد. و همين طور دعوت از همه مسلمانان براي متحد کردن صفوف و صرف نظر کردن از اختلاف نظرهاي جزئي و دنبال کردن نقاط مشترک که بتواند مشکلات آنان را چاره کند.
در پايان از جلالة الملک هم به خاطر برگزاري اين کنفرانس تشکر شده بود.
وزير در سخنراني خود باز هم سلام پادشاه را به همه رساند و گفت که ملک به وحدت مسلمانان و تاثير آن در آينده مسلمين اهميت زيادي مي دهد. به علاوه از دانشگاه يرموک و مخصوصا عبدالناصر تشکر کرد. سر جمع در مراسم اختتاميه حدود شصت نفر حضور داشتند که البته کميت اهميت ندارد. الفحص هم به نيابت از جمع از تمامي برگزار کنندگان کنفرانس تشکر کرد. وي گفت که ما از اين برنامه دريافتيم که ديدار ميان انديشمندان تا چه اندازه براي وحدت ميان مسلمانان ارزشمند است. او بيانيه اختتاميه را هم عالي خواند و گفت آنچه مهم است اين که اين مطالب در عمل محقق شود.
بدين ترتيب برنامه همايش وحدت اسلامي تمام شد. ما بايد دو روز ديگر يا دقيق تر يک روز و نيم ديگر را اينجا باشيم. نمي دانم چه برنامه اي براي ما گذاشته اند. آخر شب که آمديم با تني چند از دوستان گردشي در شهر کرديم. جايي هم در يک قهوه خانه دوستان قلياني کشيدند و چايي صرف شد. ساعت 12 در هتل استراحت کرديم.
صبح شنبه دهم بهمن از خواب برخاستم. امروز عيد غدير در ايران است اما در اينجا کمترين خبري نيست. چند سيدي هم که با ما بودند عيدي ندادند. ساعت 5/8 سر ميز صبحانه رفتيم که جناب شيخ مهدي تسخيري هم بود. بعد هم آقاي آذرشب آمد. ديروز خبر کوتاهي هم از اين همايش براي سايت بازتاب فرستادم و دو گانگي در رفتار پادشاه اردن را در حمله به شيعه و سخن گفت از وحدت اسلامي يادآور شدم.
خبردار شديم که ساعت 11 براي ديدن يک منطقه باستاني که به جرش معروف است خواهيم رفت. اين منطقه حدود 50 کيلومتري عمان قرار دارد. اردني ها با داشتن اين منطقه درآمد بسيار زيادي دارند و سالانه حدود يک صدهزار بازديد کننده دارد. به علاوه مهرجان سالانه طي 15 روز برگزار مي شود که خود آن توريست هاي زيادي را جلب مي کند. احياي مزارهاي باستاني هم به اميد جلب منفعت مادي است که البته از جهاتي خوب است. جاهايي که به نام انبيا يا صحابه يا غيره در اردن هست که در اين سالها يا بازسازي شده يا در حال بازسازي است.
در راه، دانشگاه فيلادلفيا را ديدم. ابتدا تصور کردم يک دانشگاه امريکايي است. اما دريافتم که نام رومي عمان، فيلادلفيا بوده و براي همين اين دانشگاه را به اين نام، نامگذري کرده اند.
مسيري که مي گذشتيم مسير آبادي بود. اصولا مي گويند که اردن در حال رشد است و به خصوص بعد از بيرون کردن اردني ها از منطقه خليج آنان ثروت خويش را به کشور خودشان آوردند و به آباد کردن اينجا پرداختند.
بد نيست اشاره کنم که دوستي که از بحرين بود گفت که اخيرا سه هزار خانواده اردني را به بحرين آورده و به آنها جنسيت اردني داده اند تا در مقابل شيعه، آمار سني ها زيادتر شود. لابد براي اين که وحدت اسلامي منعقد گردد!
مسير به سمت شمال يعني سوريه است و هرچه جلوتر رفتيم آبادتر مي شد. حتي يک نهر نسبتا بزرگ ديديم که راننده گفت در طول سال آب در آن جريان دارد. تابلو مسير جرش و قلعه عجلون را نشان مي داد که البته جايي اينها از هم جدا شدند. باغات مرکبات هم فراوان بود و کنار خيابان فراوان براي فروش چيده بودند.
بالاخره به جرش رسيديم. شهري کوچک و آباد سمت راست جاده است و سمت چپ هم همان شهر باستاني رومي از قرن دوم ميلادي است که همه اش سنگي بوده و بقاياي آن پس از بازسازي زياد اکنون براي توريست ها آماده شده است.
مساحت آن را دقيق ندانستم اما شايد يک کيلومتر در نيم کيلومتر باشد. بخشي از آن، ميدان بزرگي است شبيه ميدان سنت پيتر و کنارش معبد است. به نظرم يک طرح رومي کامل. ستونها و چينش آنها مثل همان ميدان سنت پيتر رم است. در امتداد آن ميدان خياباني است که به خصوص سمت چپ آن بقاياي بناهاي تاريخي شگفت و سنگي است که البته تا نود درصد بلکه بيشتر از ميان رفته است. اين محدوده نسبتا وسيع است. تصاوير خوبي از آن جا گرفتم و اميدوارم که خوب درآيد. البته کتابي هم در باره جرش خريدم که نسخه عربي نداشت و تنها انگليسي بود و تصاويري از آنجا در آن با توضيحات به چاپ رسيده بود.
در ميان آثار باقي مانده سالن تماشاي مدرج عالي باقي مانده که نسبتا سالم است. ميدان کوچکي در وسط و اطراف آن صندلي هاي سنگي به صورت منظم پله پله چيده شده است. تعداد آنها را پنج هزار صندلي پله سنگي گفتند.
ساعت 4 بعد از ظهر بود که به عمان بازگشتيم. بعد از ده بيست دقيقه استراحت با آقاي تسخيري عازم کتابفروشي دارالبشير شديم. محل بزرگي بود اما کتابها آن قدر مانده و کثيف شده بود که مي شد حدس زد خريد کتاب در اين شهر بسيار پايين است. دارالبشير خودش ناشر هم هست و کتابهايي چاپ کرده است. چند کتابي خريداري کردم که قريب هشتاد دلار شد. اينجا دينار اردني تقريبا برابر با 5/1 دلار است.
ساعت هفت بعد از ظهر براي شرکت در ميهماني سفير عازم رزيدانس سفارت شديم که محل سکونت آقاي سفيراست. وزير اوقاف، رئيس دانشگاه اهل بيت و يرموک و رئيس موسسه ال البيت در آنجا بودند. از ميهمانان عرب هم تعدادي رفته اند اما بقيه آمدند. ساعتي گفتگو شد و بعد هم شام و خداحافظي.
سر سفره کنار ابراهيم شبوح تونسي بودم که رئيس موسسه آل البيت است. مفصل در باره کارهايش گفت. از جمله اين که المجالس و المسايرات قاضي نعمان را چاپ کرده است. او گفت که سالهاست روي تاريخ ابن خلدون کار مي کند. و افزود که برخي از مجلدات را خودش کار کرده و برخي را ديگران و ان شاء الله به چاپ خواهد رسيد. از شرح الاخبار قاضي نعمان فقط قطعه اي را ديده بود که آقاي جلالي از امريکا برايش فرستاده است. من به او گفتم که سه مجلد را خواهم فرستاد. وي گفت که کارهاي باستانشناسي هم در باره شهر مهديه دارد و اصولا روي تاريخ فاطميان در شما ل افريقا کار مي کند. بشار عواد هم خيلي از او تعريف کرد و نسخه اي از الشيعة في ايران من را هم ديروز از من گرفته به او داده بود. مجلدي از الوافي بالوفيات را هم همين ابراهيم شبوح تصحيح کرده که چاپ شده است.
امشب قرار است بعد از شام به منزل بشار عواد بروم. تلفني آدرس گرفتم اما خودش آمده بود لب خيابان. دليلش هم آن که سر خيابان آنها محل اقامت سفير اسرائيل بود و براي اين که من زياد معطل نشوم و مشکلي پيش نيايد خودش با ماشين آمد و من به سرعت سوار شده به خانه اش رفتم. تا ساعت 12 شب آنجا نشسته مشغول صحبت بوديم.
گفت که بيش از يک صد و هشتاد کتاب تصحيح و تاليف کرده است. برخي کارها عبارتند از سير اعلام النبلاء، تاريخ بغداد، تاريخ الاسلام ذهبي در هفده مجلد، تهذيب الکمال، سنن ابن ماجه، سنن ترمذي، وجامع المسانيد که گويا بيست و شش مجلد است و بسياري از کارهاي ديگر. در حال حاضر مشغول ذيل ابن الدبيثي بر تاريخ بغداد است که قرار است در شش جلد چاپ شود.
قبلا تاريخ الاسلام ذهبي را عبدالسلام تدمري چاپ کرده بود. اما به نظر بشار آن چاپ بسيار مغلوط بوده و سرقت هم از حواشي ديگران در آن زياد بوده است. بشار مجلدي تحت عنوان في فن التحقيق نوشته که نقد آن چاپ است. بدخواني هاي تدمري يا کساني که به او کمک مي داده اند آن قدر زياد است که انسان به شگفتي مي افتد. بشار گفت که من در تصحيح خود نيمي از کتاب را از نسخه اي که به خط ذهبي بود استفاده کردم. روي کتاب الولايه ذهبي که تلخيص کتاب الولايه يا طرق حديث غدير طبري است صحبت شد. بازهم اصرار کرد که تصويري از ان داشته باشد و شايد آن را تصحيح و چاپ کند. گفتم که اين نسخه را مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائي در دانشگاه تهران پيدا و چاپ کرد. اما به نظرم در جهان عرب خوب معرفي نشده است.
در باره تفاوت ميان الجرح و التعديل رازي با تاريخ الکبير بخاري پرسيدم. گفت که در مقدمه تاريخ بغداد که آن را هم تصحيح کرده در اين باره به تفصيل شرح داده است. توضيحاتش خوب بود. بايد من دوباره آن را بخوانم.
بشار گفت که کتابخانه اش هنوز در بغداد است. قبلا رفت و آمد مي کرد. حتي در جريان حمله امريکا در بغداد بوده چند ماه بعد از آن هم مانده و سپس وبه عمان بازگشته است. او گفت که در حال گرفتن جنسيت اردني است و بعد از آن مي خواهد خانه اي بسازد و کتابهايش را هم اينجا بياورد. وي گفت در اينجا رعايت همه طوايف مي شود و کسي را به خاطر اختلاف طايفه اذيت نمي کنند. به علاوه روابط خارجي اينها هم خوب است و مشکلي نخواهد بود. يک پسرش در دانشکده شريعت سال سوم بود و ديگري دبيرستاني بود. دو زن هم دارد که هر دو در يک خانه باهم زندگي مي کنند. وي از سوابقش در نجف گفت و اين که با آقاي خويي هم رفت و آمدي داشته است.
امسال کتاب تاريخ الاسلام او در ايران جايزه کتاب سال جهاني را مي گيرد. وي گفت که در اين کتاب سي و سه هزار و پانصد شرح حال هست که نيمي از آنها ايراني هستند. وي گفت که ذهبي تاريخ نيشابور حاکم و تاريخ جرجان و تعداد زيادي کتاب ديگر را در اين اثر جاي داده است. به او گفتم که من طبقات الاماميه ابن ابي طي را از تاريخ الاسلام درآورد چاپ کردم. بشار گفت که اين کتاب بعدا به دست ذهبي افتاده و آنچه از آن نقل کرده در حواشي نسخه اصلي تاريخ الاسلام است.
بشار حافظه خوبي دارد و در باره آنچه سوال مي کردم برمي خاست و اگر توضيحي در باره آن در جايي داده بود عينا نشان مي داد. در ايران گهگاه گفته مي شود که سني گري او زياد است . شايد به خاطر برخي از پاورقي هايي باشد که براي برخي از احاديث زده است. بايد آنها را ببينم.
در باره ذهبي و ابن کثير و اين جماعت گفت که اينها متاثر از ابن تيميه بوده اند اما انتقاداتي هم به او داشتند. وي گفت من رسالة الذهبيه که مي گويند ذهبي در نقد ابن تيميه نوشته از خود او مي دانم. بسياري از عبارات آن مضمونا در تاريخ الاسلام هم آمده است. بعد هم گفت که من خودم به فتواي خودم عمل مي کنم و از هيچ کدام چهار از مذهب تقليد نمي کنم. در باره ابن جريج صحبت شد که عبدالرزاق در المصنف خيلي از آن نقل مي کند. وي گفت که او شيعه بوده يک صد متعه کرده است. در باره آمين در نماز گفت که حنفي ها جهر به آن را لازم نمي دانند و نمي گويند. يک امام مسجدي در اعظميه بغداد بود که و لاالضالين را به سوره بعدي چنان مي چسباند که کسي فرصت گفتن آمين نداشته باشد. وي گفت که در باره دست گرفتن در نماز هم مالک عمل مردم مدينه را چنان مي داند که لازم نيست و چنين نبوده است. اما دو حديث داريم. يعني دو حديثي که بشود به آن اعتنا کرد.
ساعت دوازده و نيم بود که ايشان مرا به هتل رساند. طي يک ساعت سعي کردم چيزهايي را که از ايشان شنيده بودم بنويسم.
صبح يکشنبه 11 بهمن بعد از ديدن اخبار که مهم ترين آنها انتخابات ديروز عراق است براي صبحانه پايين رفتم. سپس بالا آمده چمدان کوچکي دارم که آن را جمع و جور کرده و ساعت 5/9 همراه دوستان عازم فرودگاه شديم. پرواز ما ساعت 5/11 عازم دبي شد و بعد از هفت ساعت معطلي ساعت 5/10 شب به سوي تهران پرواز کرديم.
سفر کوتاه و خوبي بود و شايد بهترين لحظات آن ساعاتي بود که با بشار بودم. ساعت حوالي يک بامداد بود که از فرودگاه بيرون آمده راهي قم شدم.
جايي نوشتم که من مقاله کوتاهي را با عجله نوشتم و براي دوستان سفارت ايران در عمان که بسيار پي گير کنفرانس بودند فرستادم. آنها نيز لطف کرده آن را ترجمه کردند. حالا که اين يادداشتها را مي نويسم بهتر است ترجمه عربي آن را هم در اينجا بياورم:
اثنا عشر مقترحاَ استراتيجياً لتحقيق الوحدة الاسلامية
من أجل تحقيق الوحدة الاسلامية يجب الاهتمام في جميع المجالات بالسياسات العملية والاستراتيجية، السياسات التي تستطيع تحقيق طموحات الوحدة الاسلامية . و هنا و حسب التجارب التاريخية والسياسية نتطرق إلي عدد من المباديء الهامة :
1- بالدرجة الاولي يجب علي الدول الإسلامية کلها بشکل إلزامي الاقتناع بالوحدة بين المسملين کمبدأ مسلّم به واعتبارها رکيزة لسياساتهم العامة في الداخل و الخارج وأن إحدي أهمّ هذه السياسات هي إزالة التعصب والطائفية لأهميتها في ايجاد الوحدة السياسية في الدول أمام الکفار و المشرکين ، وأيضاً لخلق ثقافة التقارب في کافة أنحاء العالم الإسلامي.
يجب التذکير مباشرة بأن جعل سياسة مواجهة التيارات المذهبية حکومية أکثر من اللازم، تؤدي إلي ردود فعل معارضة بين الناس، لکن يجب التفکير بايجاد حلول لها لانه لن يوجد أمامنا في المستقبل أي طريق سوي الوحدة، وأما فيما يتعلق بدور الحکومة بتجاوز القضايا المذهبية فإن إحدي أهم النقاط هي الإشراف علي کافة وسائل الإعلام المکتوبة والمرئية والمقروءة وذلک حتي لا تثير القضايا المذهبية، فعلي سبيل المثال نشرت صحيفة الشرق الاوسط السعودية – التي تطبع في لندن- منذ مدة واثناء قيام الحکومة السعودية بالحيلولة دون اثارة القضايا المذهبية مقالاً حول زواج المتعة وارتباط ذلک بالزنا والايدز حيث کان هذا المقال سبباً لغضب الشيعة وشاهدنا ردود فعلهم في بعض المواقع الالکترونية للشيعة.
المهم هو إصدار قوانيين لتنفيذ سياسة عدم اثارة القضايا المذهبية مثلما أصدر الغربيون قوانيناً لمنع التعرض لليهود في اروبا ويقومون بمتابعتها قانونياً .
2- القيام بخطوة هامة وهي عرض الأبحاث العلمية لتبيين الحقائق التاريخية من المنظار العلمي بعيداً عن العصبية المذهبية ولأن کثيراً من التعصبات الموجودة حول القضايا التي ليس لها أساساً علمياً، فإن هذه الأبحاث من شأنها توضيح وتسليط الضوء علي الکثير من النقاط وبالطبع يجب قيام أشخاص بعيدين عن التعصب تدوين وبکتابة الکتب والمقالات بهذا الخصوص. وعليهم في کتاباتهم احترام حرمة کافة المذاهب وعدم التعرض إلي المشاعر والأحاسيس الدينية ومن الواضح بأن نشر مثل هذه الأبحاث التي يجب أن تکون مکتوبة بلغة علمية کاملة وغير محرضة. تلک الکتب يؤثرعلي الأقل علي شريحة من الاکاديميين و عن طريقهم إلي جماهير الشعب .
لقد کان لمثقفي العالم الاسلامي في السنوات الأخيرة مؤلفات في هذا المجال وعلي الرغم من أن بعضها واجه رودود فعل سلبية إلا أنها کانت ذات ثأثير خاص علي جيلها ومن المأمول أن يکون هذا التأثير شاملاً مع مرور الزمن .
3- يجب أن نعلم بأن ظهور التعصب الديني قبل أن يحدث من قبل الأکثرية في أي مجتمع و بلد إسلامي التي ليس بحاجة له، بل فإنه يحدث في البداية من قبل الأقلية التي تعيش ضمن الأکثرية و يواجه الضغوظ من هذه الأقلية، والدليل علي ذلک هو أنّ أي أقلية تري نفسها مهددة، فعند ذلک تعتمد علي قضاياها الخاصة و تحافظ علي وحدتها أکثر فأکثر؛ و لذا فانه ما دامت مشاکل الأقليات لم تحل و الأقلية يتصورأن ترکيزه علي الفروق فيما بينها و غيرها يحفظ علي هويتها فلن تتم أمر الوحدة بين المسلمين. وعلي الاقليات - من خلال منحها حقوقها المشروعة - أن تشعر بأنه لا يوجد فرق بينها و بين الاخرين.
4- يجب علي القيادة الدينية أن تمهد الطريق للوحدة . ان هذا العمل يتم علي مرحلتين :
المرحلة الاولي : ايجاد خلفية ذهنية من قبل المفکرين .
المرحلة الثانية : التوصيات العملية والاستراتيجية.
و هذه لا يمکن تقديمها من قبل علماء من الدرجة الثالثة وحتي من الدرجة الثانية في المجتمع الديني. بل من أجل الوصول إلي تلک النتيجة يجب إعلان هذا الأمر من قبل أعلي سلطة دينية التي تحظي بثقة الناس عامة، و لکن مع عدم اعتناء القيادة الدينية العظمي بأمر وحدة الأمّة لايمکن الوصول إلي النتيجة بتا. فإبداء الرأي بهذا الخصوص من قبل الآخرين أي من غير طريق القيادة الدينية و إن کان من الممکن أن يؤدي إلي ايجاد أرضية ما ولکن و مع الاسف سيؤدي بعد إلي ايجاد بعض الشکوک. فلذا يجب بذل المساعي مع السلطات الدينية الرئيسية لتوجيه المجتمع نحو قيادة عملية للوحدة الاسلامية.
ربما يوجد هنا نقطة اخري هامّة وهي يجب أن لايتم الاصلاح الديني أيضا من قبل أوساط المثقفين الدينيين، لانه ليس لديهم نفوذاً يذکر بين جماهير الناس ويتهمون بين الفينة والاخري بأنهم علمانيون. فإن الفئة التي يجب عليها قبول الوحدة من ناحية و الاصلاح من ناحية اخري هي القيادة الدينية العظمي الفئة التي تتولي قيادة الشعب قيادة دينية. لأن الجماهير من المسلمين يعتبرون ائمة المساجد أکثر من الاهمية بالنسبة إلي أساتذة الجامعات. بالطبع فقد تغييرت في السنوات الاخيرة هذه الاجواء قليلاُ لکن هذه المسألة قائمة ولا تزال هکذا حيث أن ثقة الناس بقيادتها الدينية لا تزال حيث أن هذه القيادة تقوم بتوضيح المسائل الدينية بکل صراحة من غير اي تشکيک.
5- هناک إجراء اساسي وهو وجوب وضع شعارات ورموز للوحدة الإسلامية علي جدول اعمال وسائل الاعلام ومراکز الدعاية . و لهذا يجب حشد کافة المؤسسات الفنية التي يتولّي أمر التصوير أو الفيلم أو غير ذلک علي تحقيق هذه الشعارات. وکمثال تاريخي مناسب لهذا الامر، صحيفة صدرت في طهران قبل حوالي خمسين عاماً تحمل عنوان « المسلمين » حيث کانت تدافع عن وحدة المسلمين و تنظر إلي أخبار العالم الاسلامي بنظرة واحدة، ولم تکن تتدخل في أي من المسائل الخلافية المذهبية و في الحال يدافع عن مواضع المسلمين في الهند واندونيسيا وآفريقيا وغيرها ضد الإستعمار. والملفت للنظر أن هذه الصحيفة اختارت شعاراً لها صورة مصغرة لعشرات المساجد المعروفة في العالم الاسلامي التي کانت تمثل کل واحدة منها إحدي المدن الاسلامية البارزة وکانت تطبع علي غلافها هذه الصور علي شکل هوامش ثلاثية عليا ويمني ويسري وبشکل مستمر تقريباً.
6- إن إحدي الاجراءات اللازم اتخاذها من أجل ايجاد الخلفية الذهنية هي قيام الباحثين والکتّاب وکذلک وسائل الاعلام بالبحث والتأليف والکتابة وإعداد الأخبار والتقارير لشرح الاضرار الناجمة عن الخلافات المذهبية في السابق وبيان حجم هذه الإضرار وما نتج عنها من هدر للطاقات في جزء هام من العالم الإسلامي بحيث أن هذه الخلافات المذهبية لم تحل أي مشکلة او تفتح أي باب مغلق. وبعبارة اخري، فإن تبيان التجارب المُرّة للخلافات يمکن أن تمهد الطريق لتبني فکرة عدم جدوي تکرارها مرة اخري. والجدير بالذکر أن بعض المذاهب استغلت هذه المسائل لتعميق وتوسيع رقعة الخلافات بحيث حاولت في کل مرة من خلال طرح هذه التجارب اظهار الآخرين علي أنهم مقصّرين وتهيئة الظروف لاثارة الغضب عند الطرف المقابل .
7- إنّ وجود فاصلة معرفية بين طائفتين مذهبيتين سيساهم في ايجاد صعوبات نحو تشکيل انطباع جيد في اذهانهما عن بعضهما البعض، وأنّ حل ذلک لا يمکن إلا أن نعمل علي أصل التعارف القرآنية بين الأقوام و القبائل؛ والحلّ القرآني هو جعل هذا الفَرْق بمثابة الارضية الملائمة لتتعرف هاتين الطائفتين علي بعضهما ببعض . وبعبارة اخري فان حلّ هذه المشکلة هو ايجاد ارضيات للتعرف المتبادل بين الطائفتين إحداهما بالاخري و ضرورة تأکّد هذه الارضيات خاصة علي النواحي الدينية الايجابية من قبل کل طرف تجاه الاخر حتي لا يوحي ذلک بأن الطرف الآخر هو الطرف الکافر ولا يعتني اساساً بالدين.
ويمکن تعزيز هذه المعرفة من خلال تبادل الوسائل الدينية الممزوجة نوعاً ما بالفن مثل الافلام السينمائية والتلفزيونية والمظاهر الفنية الاخري .
8- إنّ تاريخ الحضارة الاسلامية يدل علي أن حدوث اتجاه فکري واحد في العالم الاسلامي يتم بشکل سريع جداً من خلال التأکيد علي التصوف والروحانية وحينما کان للعالم الاسلامي علاقات واسعة مبنية علي التصوف فقد استطاع وضع کافة ومختلف الاجيال والاعراق والمذاهب الدينية تحت المظلّة الوحدوية الشاملة وجعل منها أمة واحدة تفهم کلّ منه لغة الاخري بسهولة .
إنّ التصوف باستثناء جوانبه السلبية کان بامکانه تهية الأرضية المناسبة لهذه الوحدة في أرجاء العالم الاسلامي. وذلک بما لديه من تعاليم روحانية وتأکيده علي الجوانب الالهية الموجودة في الانسان والتي تعتبر من أهم القواسم المشترکة لابناء البشر. ولو جرت بعض الاصلاحات علي التصوف وتم وضع شلکه الحزبي والطائفي واسباب الخلافات والمعارضات له جانباً وتم فقط الاعتماد علي المباديء الرئيسية له في إشاعة الروحانية فمن الممکن من خلاله تحقيق وحدة النظر ومن ثم التقارب والوحدة الاسلامية المرجوة علي حد کبير.
9 – يجري في الوقت الحاضر التطرق إلي موضوع العولمة بشکل واسع ويهدف هذا النهج إلي توحيد العالم من خلال اشاعة القيم الاجتماعية والانسانية بشکل شامل .
من المؤکد بأن هذه التجارب تفيدنا في عملنا هذا وعلينا أن نطرح بالمقابل نظرية العولمة الاسلامية فبعبارة أخري ما دامت الاجواء مواتيه للعولمة يجب عيلنا أن نوجهها بدقة نحو العولمة الاسلامية او توحيد العالم الاسلامي وبالطبع يجب علينا. ومن أجل التوصل إلي ذلک أن نتعرف علي القيم المعرفة في الاسلام والتي في حد استطاعتها تغطية کافة العالم الاسلامي والمذاهب الداخلية فيه فبذلک نتمکن من الوقوف امام العولمة القائمة علي غرار العولمة الغربية وکذلک نرسخ الوحدة فيما بين المذاهب الداخلية في العالم الاسلامي .
10- أن احد هذه المواضيع التي يجب متابعتها هو منع الاعمال المتطرفة وادانة التصرفات غير الإنسانية التي يقوم بها أشخاص يعتبرون من المتشددين وکخطوة اولي يجب استنکار أعمال العنف التي تتم تحت مسّميات الدفاع عن الدين ضد الاخرين. اضافة إلي ذلک يجب ان لا تطلق تصريحات من قبل الاشخاص غير مسئولين أو مسئولين تؤدي إلي ايجاد نوع من التغطية الشرعيةالخفية لها.
وعلي الحکومات أن تبدي حساسية خاصة تجاه مثل هذه الافعال. واذا لم تقم الحکومات بمتابعة جدية لذلک فان مرتکبي هذه الأفعال يتصورون بأن أعمالهم هذه موضع ترحيب وتأييد من قبل بعض الحکومات کما أنّ التعامل ببرود مع هذه الأفعال سيؤدي إلي خلق مشکلة اخري ويوفر مبرراً مشروعاً للطرف الاخر لاستخدام العنف. ومن ثم خلق حلقة مفرغة لا يمکن معرفة الباديء بها. ومن هنا يجب القول بأن التصرفات الوحشية التي تتم ضد الشيعة في العراق بحجج مذهبية او سياسية او الأعمال الإرهابية التي تتم ضد الشيعة في باکستان هي إحدي أهم القضايا إلي يتحتم علي الحکومات الاسلامية استنکارها. لأن مثل هذه الاعمال ستؤدي إلي مآسي اخري في المستقبل لا يمکن التنبؤ بها حالياً.
أما النقطة الاخري فهي أن مثل هذه الأعمال ستفضي إلي ايجاد مشکلة اُخري. فعلي سبيل المثال ستعزز موقف الجناح المتطرّف في الوسط الشيعي إلي حد لا تبقي فرصة للحديث عن الوحدة بين الأوساط الشيعية. ويقول المتشددون للتيار المعتدل لماذا تقومون باطلاق التصريحات الوحدوية في وقت تقترف فيه مثل هذه الافعال؟
إنّ من الطبيعي وجود مثل هذه التکتلات بين اتباع کل مذهب حيث ان بدء مثل هذه الأعمال من قبل طرف ما، سيؤدي إلي تعزيز الطرف المقابل . إضافة إلي ذلک اذا تم التزام الصمت تجاه هذه الاعمال سيتوسع نطاقها لتشمل سائر الدول والمجتمعات لانه في حال عدم وجود امکانية للثأر فانه يتم البحث عنه في مکان آخر.
11- النقطة الاخري هي أن العلماء والمفکرين الذين يسعون إلي الوحدة فيما بين المسلمين يجب عليهم الإحجام عن التصريحات التي تحرض ابناء مذهبهم. وفي الحقيقة يجب عليهم أن يعلموا بأنهم يسيرون علي حافة ضيقة وحادة، وينبغي عليهم مراعاة المشاعر الدينية للجانبين . وعندما يطلقون التصريحات تحت مسميات اصلاحية والتي تم القبول بها کنوع من المعارضة للمعتقدات والقناعات، فانّ القيام بهذا الدور بالطبع سيکون عملاً غير وحدوياً، ولربما يکون لاطلاق مثل هذه التصرفات احياناً ضرورية، لکن يجب ان لا تطلق من دعاة الوحدة بل يجب أن تطلق من العلماء الاصلاحيين وسيتحملون تبعاتها. لکن دعاة الوحدة اذا لم يراعوا المشاعر الدينية للطرف الاخر سيؤدي ذلک إلي اثارة ابناء مذهبهم ويشککون في أهداف هـؤلاء الدعاة .
12- من أجل الوصول إلي الوحدة يتطلب البحث عن مقاطع من التاريخ يعتمد عليها الجانبان، السنّي و الشيعي. فعلي سبيل المثال يجب الاعتماد علي السيرة النبوة باهتمام بالغ في المجتعات الشيعية حيث أنه من المؤکّد أن طرح السيرة النبوية بدون التطرق إلي المسائل المذهبية هو تأکيد علي عمومية الاسلام والتجربة الاسلامية بغض النظر عما يرتبط بها من مسائل مذهبية.
وبنظر کاتب هذه السطور فإن واقعة کربلاء هي احدي النقاط الهامة جداً لايجاد الوحدة. فلهذه الواقعة مزايا في سبيل الوحدة والتي يجب علينا الوقوف عندها ملياً :
اولاً: ثورة کربلاء قام بها سبط الرسول ( ص) وهذه نقطة هامة جداً .
ثانياً : إنّ هذه الثورة لها جانب ضد الظلم والاضطهاد وهذا الجانب يعتبر ذو قيمة لکافة المسلمين.
ثالثاً لقد جرت واقعة کربلاء لإحياء دين النبي الاکرم ( ص) وتعتبر حرکة مضادة للانحرافات التي راجت في عهد يزيد وحيث ان هذه الواقعة يکمن فيها مثل هذه القيم ويمکن اتباعها کنموذج مناسب إلي جانب السيرة النبوية . فلماذا لا يتم الاستفادة منها بصفتها نقطة اتکاء لتحقيق الوحدة الاسلامية ؟
علي مر التاريخ و طوال قرون خلت أبدي الکثير من المسلمين السنّة - إضافة إلي الشيعة- حساسية ايجابية وداعمة لهذه الواقعة، الأمر الذي يبعث علي الامل في نفوس الشيعة ويمکن إدارک هذا الموضوع في المؤلفات المتعددة التي کتبت حول واقعة کربلاء قديماً وحديثاً ککتاب مقتل الحسين (ع) لإبي المويد الموفق بن احمد المکي الخوارزمي العالم الحنفي الخراساني من القرن السادس الهجري مولف کتاب في مناقب الامام أبي حنيفة.
وبالاضافة إلي المؤلفات العلمية بهذا الشأن، فإن المسلمين من السنة قد أبدو تعاطفاً جيداً تجاه واقعة عاشوراء وإقامة مراسم التعزية في ري و بغداد في القرن السادس؛ و خير دليل علي هذا التعاطف تقديم طعام عاشوراء حتي اليوم والذي کان سائداً في ثقافة الدولة العثمانية وکان يقدم هذا الطعام بصفته نذراً للامام الحسين(ع) ويتم توزيعه علي الفقراء والمساکين.
وهناک أيضاً شواهد اخري تدل علي إنه إذا امعنا النظر فإنّ الشيعة الذين فصّلوا مسيرهم عن الاخرين بعد حادثة کربلاء قد أدرکوا الان أنّ القيم الکامنة في کربلاء هي أيضاً موضع تأييد المذاهب الاخري. فان هذه النقطة التي کانت سبباُ في انفصال کامل الشيعة عن الاخرين في سنة 61 الهجرية يمکن إعادتها مرة اخري.
منبع: www.historylib.com
حال که دعوت شده بود در رفتن ترديد کرديم. لذا با برخي از دوستان مسوول از جمله جناب آقاي محمدي عراقي مشورت کردم. ايشان تأکيد کردند که برويد زيرا ما بايد تماس هاي فکري خودمان را با دانشمندان آنان حفظ کنيم. روشن بود که حتي اگر ملک عبدالله در صدد اصلاح روابط خود با شيعه است شايد در نهايت اين اقدام براي آينده مفيد باشد. آنچه مسلم است اين که مفاهمه با اردني ها که به هر حال بخشي از جهان عرب هستند سودمند خواهد بود.
من شخصا تصويري از اردن نداشتم و به همين جهت علاقمند بودم تا ديدني از اين کشور داشته باشم.
روز ششم بهمن بعد از چند روز که از دعوت و فاکس اوليه گذشته بود خبر دادند که بليط و ويزاي شما آماده است. قرار شد صبح روز چهارشنبه هفتم بهمن ابتدا براي گرفتن بليط به ايران اير برويم و از آنجا راهي سفارت اردن شده ويزا بگيريم و ساعت سه بعد از ظهر هم به سمت کويت پرواز کرده از آنجا عازم عمان بشويم. همراهان ما در اين سفر آقايان دکتر محمدباقر حجتي و دکتر محمدعلي آذرشب بودند. آقايان واعظ زاده و شيخ مهدي تسخيري هم خودشان مستقيم اقدام کرده و از طريق دبي عازم شده بودند.
با زحمت بليط و ويزا را گرفتم و عازم فرودگاه شدم. در هواپيما عده زيادي کويتي بودند که به نظر مي آمد زائر بوده و اکنون در حال بازگشت هستند. به محض بلند شدن هواپيما يک نوجوان چندين بار صلوات خبر کرد. کنار من دو کويتي نشسته بودند که يکي قرآن مي خواند و ديگري دعا. و اين دومي تا آخر يکسره مشغول بود. کويتي ها و اصولا شيعيان ساير بلاد به ايران به عنوان مرکز تشيع علاقمند هستند و اين مطلب سبب مي شود تا در هر حال علقه و ارتباط خود را با ايران حفظ کنند.
در فرودگاه کويت سه ساعت بايد توقف مي کرديم تا با هواپيماي اردني عازم عمان شويم. اين سه ساعت واقعا خسته کننده بود. مغرب شد، نماز خوانديم وبراي پر کردن وقت شروع به مطالعه کتاب بيست و سه قصه تولستوي کردم که عالي بود و سرگرم کننده. داستان ايوان ساده لوح که با همان صداقت و صفا و سادگي، به شاهي رسيد و کشوري را با آرامش اداره کرد اما دو برادرش که ساده لوح نبودندهرچند اوائل فرصتي به دست مي آوردند از روي طمع همه چيز را از دست مي دادند.
ساعت ده و نيم به وقت ايران و9 به وقت اردن وارد فرودگاه اردن شديم. دکتر عبدالناصر موسي ابوبصل که رئيس دانشکده شريعت دانشگا يرموک و نسبتا جوان بود و رياست اين کنفرانس را داشت به فرودگاه آمده بود. از سفارت هم آقاي فردوسي پور ، نفر دوم سفارت کوچک ما در اينجا به استقبال آمده بود. ساعتي قبل آقايان واعظ زاده و شيخ مهدي تسخيري هم رسيده و به هتل رفته بودند.
قيافه علماي ديني اردن مثل لبناني ها و سوري هاست. عمامه کوچکي دارند و لباس بلندي که هميشه تن مي کنند. سيستم آخوندي سنتي در اينجا وجود ندارد و تقريبا همه دانشگاهي هستند. اما برخي از مذاهب فقهي آموزش هايي براي پيروان خود دارند زيرا مذهب رسمي در اردن مذهب حنفي است. در سيستم روحاني اينجا آثار دوره عثماني هست همان طور که اين لباس و به خصوص آنچه بر سر مي نهند که وسط آن يک کلاه قرمز است و عمامه دور آن است نيز عثماني است. البته در عثماني شيخ الاسلامها بزرگترين عمامه را داشتند و افرادي که پايين تر بودند عمامه هايشان بر حسب مرتبه شان کوچک تر مي شد. من اين تفاوت را در قبرستان نزديک به مزار ابوايوب انصاري در استانبول ديدم. زيرا تصوير اشخاص مدفون به صورت مجسمه سنگي درآمده و شيخ الاسلام عمامه بزرگي بر سر دارد.
اردن در سه سمت خود سه کشور عربي را دارد. در شمال با سوريه، درشرق با عراق و عربستان و در غرب با فلسطين اشغالي هم مرز است. مهم ترين بندر اين کشور بندر عقبه است که به درياي سرخ راه دارد. بخش هاي زيادي از سرزمين اردن در سمت عراق و عربستان خشک و بياباني است که صحراي شمال غربي ناميده مي شود. اما هرچه به مرز سوريه نزديک مي شود سرسبزي آن بيشتر است. نظام اين کشور هم پادشاهي است که به شريف حسين بن علي آخرين حلقه از شرفاي حجاز نسب مي برند و از نسل بني هاشم و سادات هستند. ملک حسين بن طلال که سالها بر اردن سلطنت کرد از متحدان اصلي صدام در جنگ عليه ايران بود و در حال حاضر ملک عبدالله دوم (عبدالله اول ، عبدالله بن شريف حسين است) بر اين کشور سلطنت و حکومت مي کند.
در راه اطلاعاتي از راننده در باره عمان به دست آورديم. اين شهر چندان کهن نيست و گويا در دوران رومي ها منطقه اي در اينجا بوده که به آن فيلادلفيا مي گفتند. يکي از بزرگترين مسجد اينجا، جامع الحسين است که به نام همين ملک حسين يا شريف حسين از اجداد اوست. خيابان ها هم گهگاه به نام اصحاب مانند علي بن ابي طالب (ع) و خالد بن وليد و غيره ذلک. در حال حاضر نزديک به دو و نيم ميليون نفر جمعيت دارد. تعداد عراقي ها در اينجا فراوان است که عمدتا پس از جنگ اول خليج آمده اند. در اين سالها اردني هاي منطقه خليج هم به خاطر همراهي با صدام از کويت و سعودي اخراج شدند. آنان با پول هاي خود آمدند و در آبادي اردن نقشي داشته اند.
در عمان تقريبا بيشتر ساختمان ها ويلايي است و شهرداري نظارت کامل بر نقشه بنا دارد و نماي بناها فقط از سوي شهرداري صادر مي شود. هر ساختماني مستقل از ساختمان هاي ديگر است و معماري خاص خود را دارد و زيباست. با وجود تفاوت ميان بناها، نماها جالب و مناسب است. عمان در يک منطقه کوهستاني است و بنابرين خيابان هاي شهر فراز و نشيب هاي نسبتا زيادي دارد. در ميان شهر هم يک دره هست. اما هيچ رودخانه اي در اين اطراف نيست.
در اينجا به جز دانشگاه اردن، دانشگاه اهل البيت و دانشگاه يرموک و دانشگاه موته فعال هستند. يرموک در شهر اربد است اما عجالتا اين کنفرانس را در شهر عمان برگزار مي کند.
شب خسته و کوفته به هتل رفتيم و خوابيديم . پيش از آن کيفي دادند که برنامه کنفرانس در آن نوشته شده بود. تعدادي از مقالات هم تکثير شده و در آن نهاده شده بود. قرار است الصباريني رئيس دانشگاه يرموک، وزير اوقاف و قاضي القضات دربرنامه افتتاحيه سخنراني کنند.
صبح ساعت ده برنامه آغاز شد. دعوت شدگان عمدتا شيعه هستند و افراد غير شيعه از داخل کشور اردن اند. البته از لبنان و سوريه و عراق تعداد اندکي از استادان سني آمده بودند. از لندن چند نفر از موسسه امام خويي آمده اند که در راس آنها عبدالصاحب خويي است. علاوه بر وي عبدالحسن الامين سردبير نشريه النور، دکتر عباس مهاجراني و سيد جواد خويي پسر مرحوم سيد محمد تقي خويي و عده اي ديگر. از لبنان آقايان الفحص، سيد علي الامين ، از بحرين شيخ محسن آل عصفور، از سعودي هاشم السلمان و شيخ حسين العائش و ...
مرکز برگزاري همايش ، المرکز الثقافي الاسلامي است که بخشي از جامع الحسين است. ابتدا در اتاق ملاقات رفتيم که وزير و مسؤولان ديگر خوش و بشي با ميهمانان کردند. جلسه با قرآن آغاز شد. در همان حال پوستر بزرگي در حال نصب در بالاي سن بود که روي آن عنوان کنفرانس يعني ثقافة التقريب بين المذاهب و دورها في وحدة الامة نوشته شده بود.
پس از دعوت عبدالناصر، ابتدا رئيس دانشگاه يرموک سخنراني کرد که بيشتر جنبه خوشامدگويي به ميهمان داشت. در چند دقيقه کليات را گفت. آنگاه تميمي که قاضي القضاة بود آمد. وي مشاور ملک عبدالله در امور اسلامي هم هست و سنش بالاست. اين تميمي ها از نسل تميم الداري هستند که در شامات مقيم شد. وي اشاره به تلاش هايي که موسسه آل البيت براي وحدت کرده ياد کرد و گفت که ما بناي آن نداريم که مردم را دعوت به وحدت مذهب کنيم. مي خواهيم ميراث اسلامي گذشته را احيا کرده و در اين راه رهبران مذاهب را به اتحاد با يکديگر دعوت مي کنيم. وي گفت که ما به تعدد مذاهب اعتقاد داريم. و با توجه به تهديدهايي که وجود دارد ما نياز به وحدت داريم و بايد فرهنگ تقريب را به وجود بياوريم.
در وقت افتتاح جمعيت زيادي آمده بود. بيشترشان روحاني بودند . تعدادي زن هم به جلسه آمده بودند. سخنران بعدي وزير اوقاف و شوون و مقدسات اسلامي بود که نامش احمد محمد هليل است و پنجاه ساله به نظر مي آمد. جوان و پر تحرک. رفتارش بسيار مؤدبانه و چهره اش خندان و گرم به نظر مي آمد. البته اردني ها برخلاف عراقي ها معروف به برخوردهاي نرم ومؤدبانه هستند. اما نمي دانم چرا در اين سالها همه اش از صدام دفاع کردند و در روشن کردن آتش در منطقه نقش دوم را داشتند.
هليل از شرايط دشوار موجود در عالم اسلام سخن گفت. لحنش خطابي و ادبي بود و با حرارت صحبت مي کرد. دين واحد و کتاب واحد و پيغمبر واحد و اين که در اردن هاشمي و تحت رعاية جلالة الملک و اين که او از بني هاشم است بايد هم سخن از وحدت باشد. او گفت که اسلام به حوار و گفتگوي ميان اديان اعتقاد دارد. طبيعي است که گفتگو ميان مذاهب اولاست و بايد باشد. ما بايد سوء ظن ها را کنار بگذاريم و به اصول مشترک فکر کنيم. وي اين اتهام غرب را هم که اسلام را دين ارهابي و تروريستي خوانده نادرست دانست و گفت که در اسلام از کرامت انسان فراوان سخن گفته شده است. بعدهم حديث امام علي (ع) را خواند که به مالک فرمود مردم يا برادر ديني تو هستند و يا انسانند. سپس از همه به خاطر حضورشان سپاسگزاري کرد. وزير، عوض آن که از دانشگاه يرموک تشکر کند به اشتباه از دانشگاه اهل البيت تشکر کرد که سروصدايي برخاست و وقتي نشست عذرخواهي کرد.
بعد از وي آقاي واعظ زاده متن کوتاهي را خواند. صدايش بسيار ضعيف شده و جسمش که نحيف بود باز هم نحيف تر شده است. هفته گذشته هم که همسرش را از دست داد. همسر وي خاله آيت الله خامنه اي بود. آقاي واعظ زاده سالها رئيس مجمع التقريب بود که طي دو سال اخير اين مسووليت در اختيار اقاي شيخ محمدعلي تسخيري قرار گرفته است. وي از مشترک بودن کتاب و سنت ميان سني و شيعه ياد کرد و گفت که اختلاف در فهم آنهاست. البته عوامل ديگري هم براي اختلاف نظرها هست که برخي مربوط به قواعد اصولي مي شود. فهرستي از اين عوامل را برشمرد. وي گفت که اينها مسائل جزئي است و ما در کليات با يکديگر مشترک هستيم. وي دو عامل سياست و جهالت را عامل اصلي تفرقه و نزاع ميان فرقه ها خواند.
ابراهيم الکندي از علماي اباضي که در دانشگاه مسقط تدريس مي کند سخنران بعدي در مراسم افتتاحيه بود. وي نابينا و مسن بود و قدري سخنراني کرد و شعري هم خواند.
زماني که ما در اينجا خواهيم بود از امروز پنج شنبه تا يکشنبه است. متاسفانه همه جا تعطيل است. زيرا فردا جمعه تعطيل رسمي است. در اينجا شنبه ها هم به اسم استراحت تعطيل است مثل پنج شنبه هاي ما. به علاوه يکشنبه اين هفته روز تولد ملک عبدالله هم هست که تعطيل کرده اند. بنابر اين نمي توانستيم برنامه ديدن از مؤسسات و دانشگاهها داشته باشيم.
در جلسه امروز يکسره تلفن هاي موبايل زنگ مي زد اما هيچ کس عبرت نمي گرفت و موبايلش را خاموش نمي کرد. در واقع اهميت نمي دادند و گويي بدين امر عادت داشتند. اين مساله حرص مرا درآورده بود. ابراهيم کندي سخنرانيش را کرد و بعدهم شعرش را خواند. در شعرش اشاراتي به اردني هاشمي هم بود و پيدا بود که براي اين محفل سروده است.
دو طرف سن عکس ملک عبدالله و پدرش ملک حسين ديده مي شود.
تا اينجا که جلسه سياسي بود اما به هر حال افتتاحيه به حساب مي آمد. بيست دقيقه جلسه را براي استراحت تعطيل کردند. تمام روحانيوني که از اوقاف آمده بودند رفتند. شيخ نوح که سابقا قاضي القضات اينجا بوده و چندين سال متوالي هم سفير ملک حسين در ايران بود و پسرش هم در ايران درس خوانده آمده بود. تا اينجا سفير ايران هم که جناب آقاي ايراني است با آقاي فردوسي پور حضور داشتند.
جلسه بعدي که شروع شد يک پانزدهم جمعيت وقت افتتاحيه مانده بود. در فاصله اي که افراد مي آمدند يک شخصي را ديدم که با لباس نظامي نشسته بود اما عمامه بر سرش بود. معلوم شد اينها قاضي ارتش هستند يا چيزي شبيه به آن. قيافه قشنگي داشت. درجه هاي افسري بر سينه اش بود و بر سرش هم عمامه.
اولين سخنران را آقاي دکترآذرشب گذاشته بودند که سخنراني نکرد. مدير اولين جلسه بشار عواد معروف بود و تاکيد کرد که هر سخنران نبايد بيش از پانزده دقيقه سخنراني کند. طه السيد سخنران اول شد و اذان گفتند اما او ادامه داد. وي هم تأکيد کرد که با عجله مقاله اش فراهم آورده است. در واقع برنامه ريزي اين جلسه همه اش عجله اي بوده و پيداست که براي يک هدف سياسي طراحي شده است. بعد از سخنران اول، سعيد العبري از دانشگاه سلطان قابوس سخنراني کرد. معناي حوار ، مشروعيت حوار و اخلاقيات حوار موضوعاتي بود که به آنها پرداخت. بحث ها عادي و عمومي بود. وي تاکيد کرد که حوار در اسلام جايز است و اختلافات هم فرعي است و همه بايد در اين شرايط حساس براي وحدت تلاش کنند. اين جمله نرخ شاه عباسي پيدا کرده است. او گفت که علماي اسلامي بايد اختلافات گذشته را رها کنند و همگي براي وحدت تلاش نمايند.
سخنراني تا ساعت دوازده و بيست دقيقه ادامه يافت. پس از آن رئيس ائمه جماعات سوئد که خود امام مسجدي در استهکلم است سخنراني کرد. قرار بود بعد از نماز باز جلسه ادامه پيدا کند. وي که حسان موسي است و به ايران هم آمده در مدينه تحصيل کرده اما وحدتي شده نه وهابي.
از مشکلات موجود ميان شيعه و سني در اروپا سخن گفت و اين که چه ذهنيت هايي وجود دارد. مثلا در مورد ازدواج و يا چيزهاي ديگر. او مي کوشيد تا با ذهن ساده خود اختلافات مذهبي را حل کند. مثلا کسي از او پرسيده بود که چرا شيعيان روز عاشورا عزا مي گيرند و سنيان جشن. وي گفت من پاسخ دادم فرقي نمي کند. سني ها در اين روز که روز غلبه موسي بر فرعون است جشن مي گيرند اين وجه شکر در دين است و شيعيان هم براي شهادت امام حسين گريه مي کنند و اين همه وجه ديگري از دين است. وي گفت که در آنجا هر مسلماني مرجعش در جايي است ، مدينه ، نجف و يا جاهاي ديگر اما ما در سوئد تلاش مي کنيم متحد باشيم تا در برابر دولت و براي خواسته هاي خود از آن موضع واحدي داشته باشيم.
بعد از نماز جلسه بعدي در ساعت 12 و 40 دقيقه آغاز شد. رئيس اين جلسه آقاي هاشم السلمان عالم شيعي از احساء بود. اولين سخنران هم شيخ مهدي تسخيري بود که فعلا مسؤوليت مجله التقريب را دارد.
بين استراحت با آقاي عبدالصاحب خويي که فعلا رياست مؤسسه امام خويي لندن را دارد صحبت شد. وي گفت که رابطه موسسه با خاندان پادشاهي در اينجا خيلي خوب بود. اما بعد از آن مطالبي که ملک عبدالله گفت همه اعتراض کرديم. اينها بين ايران و شيعه را مخلوط مي کنند در حالي که بايد آنها را از هم جدا کنند. وي هم قبول داشت که اينها براي سرپوش گذاشتن روي آن مطالب اين جلسه را به راه انداخته اند. وي گفت که يکبار شاه ايران به ملک حسين گفته بود که چرا شما که از سادات هستيد شيعه نيستيد. آن زمان برادر ملک هم بوده و گفته که ما شيعه هستيم. بايد بگويم که رابطه شاه با ملک حسين بسيار خوب بود. در واقع اردني ها به خاطر فقري که دارند همه اش مشغول جمع آوري پول هستند. امريکايي ها حجم بالايي کمک به اردن دارند و پيداست که حرف اول را مي زنند. سابقا، شاه ايران هم به اينها کمک مي کرد. مي گويند هنوز بيمارستان فرح ديبا در اينجا هست. بعدها عراق جاي ايران را گرفت و ايران به طور کلي حذف شد. نفت مفت عراق براي اردن حکم کمک هايي را داشت که ايران به سوريه مي کرد. طي سالهاي بعد از انقلاب، عراق حرف اول را در اردن مي زد و از اساس خبري از ايران در اينجا نبود.
سخنراني هاي جديد که با آقاي تسخيري شروع شد در يک سالن جمع و جورتر بود. مع الاسف وقت نقد و انتقاد نيست و هر کسي سخنراني مي کند و مي رود. آقاي تسخيري اشاره اي هم به عراق کرد و حمله اي هم به امريکا که نه طرفدار شيعه است و نه سني بلکه به دنبال منافعش خودش است که مي خواهد بر اوضاع منطقه مسلط شود.
جعفر عبدالسلام سخنران بعدي بود که در باره نقش دانشگاهها در وحدت اسلامي سخن گفت. وي که از حج برگشته بود و کاملا متأثر از آن بود سخنرانيش را با همان حج که مظهر وحدت مسلمانان است آغاز کرد. به نظر مي رسيد که مهمان پادشاه سعودي بوده چرا که در سخنان از ملک عبدالله در قصر مني ياد کرد. اين روزها در اينجا صحبت از مرگ فهد است اما ظاهرا يا خبري نيست يا صدايش را در نمي آورند تا دست کم انتخابات عراق تمام شود. جعفر عبدالسلام که مصري است خيلي در سخن گفتن زياده روي کرد و پرت و پلا هم گفت.
سخنران بعدي علي الاغا از دانشگاه الجنان در طرابلس لبنان بود. قبلا کتابي تحت عنوان الاتجاهات السياسية في لبنان .... از وي ديده ام. عنوان سخنراني وي اصلاح فکر اسلامي در طريق وحدت بود. او هم مانند بسياري ديگر از روي متن خواند. بحث کلي و تبليغي بود. در کنارم آقاي عباس مهاجراني نشسته بود که پيش از انقلاب با اوقاف ارتباط داشت و نشريه الفکر الاسلامي را اداره مي کرد و بعد از انقلاب از چنگ خلخالي گريخت والا اعدامش کرده بود. گويا اين مطلب را آقاي خلخالي در خاطراتش نوشته است. آقاي مهاجراني به نظرم يک شب هم با وزير در يک برنامه تلوزيوني در باره وحدت که صحبت کرد. متولد 1306 است و در حال حاضر پير شده . آدرس داد تا برخي از آثارم را براي او بفرستم. ظاهرا در اين سالها مخالفت آشکاري با انقلاب نداشته و در اين باره آرام برخورد کرده است.
سخنران بعدي عبدالحميد المجالي بود که معاون رئيس دانشگاه موته است. وي گفت که مفهوم موته و يرموک براي اسلام مفهوم نصرت و پيروزي است. سخنراني وي خطابي و کوتاه و خوب بود و اصل نياز به وحدت را هدف گرفته بود. او از اين که اسلام را دين ترور معرفي مي کنند اظهار گلايه کرد و گفت که اين رفتارها سبب تخريب وجهه اسلام شده است. بايد به او گفته که هموطن بي وطن آنها يعني زرقاوي که منسوب به شهر زرقاء در اردن است اسباب اين بدبختي و نکبت شده است. وي گفت که مسلمانان زماني در باره سقيفه و خلافت اختلاف داشتند اما در گذشته توقف نکردند و به جلو نگاه کردند و علي (ع) يکي از مهم ترين مشاوران عمر بود. وي گفت که بايد حسن ظن را ميان مسلمانان به جاي سوء ظن بگذاريم.
براي هفت دقيقه که مانده بود گفتند هر کسي چيزي بگويد. کسي گفت که زدن اين حرفها پشت درهاي بسته چه سودي دارد بايد کار عملي کرد. او که شيعه بود گفت که دولتها بايد از سياست وحدت حمايت کنند. اين همان بند اول مقاله من بود. شيخ حسين العايش که دراحساء است مثل ديگر رهبران شيعه در آنجا همه طرفدار وحدت شده اند. اين سياست غالبي است که شيعه در سعودي براي گرفتن امتياز دنبال مي کند و احساس مي کند که از آن منتفع شده است.
آقاي آذرشب هم خلاصه اي از سخنرانيش را گفت و آن اين که تا طرح تمدني نداشته باشيم نمي توانيم وحدت داشته باشيم.
جلسه تعطيل شد و براي ناهار به هتل آمديم. جلسه بعدي ساعت 4 و نيم آغاز شد. بنا بود رئيس جلسه خود وزير اوقاف باشد که افتاد دست جعفر عبدالسلام. سخنران آول آقاي واعظ زاده بود که نيامده بود. قاضي القضات سخنرانيش را آغاز کرد. وي در ابتداي صحبتش از عبدالمجيد خويي ياد کرد و اين به خاطر ارتباط هايي است که اينها با موسسه امام خويي داشتند و در ارتباط با وحدت هم جلساتي سابق داشته اند. اين آخرها براي سقوط صدام هم همکاري مي کردند؛ موقعي که آمريکايي ها اردن را هم فعالانه وارد اين ماجرا کردند. سخنران گفت که متاسفانه اختلافات مذهبي چندان است که در اروپا تصور مي شود که شيعه و سني دو دين متفاوت هستند. وي هفده دقيقه صحبت کرد.
بعد از او آقاي واعظ زاده مقاله اش را خواند که سيري در دعوت به وحدت در ايرا ن توسط آقاي بروجردي و در سوريه توسط سيد محسن الامين بود. اشاره اي هم به کارهاي قرآني خودش کرد که اينها براي وحدت مهم است. سيد علي الامين هم که زماني در لبنان کار قضايي مي کرد سخنران بعدي بود. او هم از دشواري هاي موجود براي مسلمانان ياد کرد و اين که اسلام را دين شر و ترور معرفي مي کنند.
تازه متوجه شدم که صبح کساني را براي ديدار ملک برده اند. از جمله سيد علي الامين و آقاي واعظ زاده و محسن آل عصفور و عبدالصاحب خويي. آقاي واعظ زاده هم مشورت کرده که برود که گويا به او گفته اند برود. اين ملاقات دوازده دقيقه به طول انجاميده و عکسي هم از آن انداخته اند که در روزنامه ها چاپ شد. موضوع صحبت تاکيد بر وحدت بوده و اين که اگر کسي پيشنهادي دارد بدهد. به تعارف گذشته است.
من براي سخنراني يک متن کوتاه داده بودم که در سفارت ترجمه شد و آوردند. حدود نيم ساعت قبل از وقت سخنراني به من دادند. فرصت مرور کامل نبود. بالاخره با عجله ديدم و با اين که قرار بود بعد از مغرب باشد جناب جعفر عبدالسلام امر کرد همان وقت بخوانم که خواندم. در اينجا متن آن صحبت را که دوازده پيشنهاد راهبردي براي تحقق وحدت اسلامي است مي آورم. در اين جلسه من فرصت خواندن هشت پيشنهاد را داشتم و بندي که از همه مهم تر بود اين بود که با وجود اين همه شيعه کشي و محکوم نشدن آن توسط دولت هاي عرب سني نمي توان دم از وحدت زد.
اما متن مقاله من:
دوازده پيشنهاد راهبردي براي تحقق وحدت اسلامي
در اينجا بر حسب تجربه تاريخي و سياسي به چند اصل مهم پرداخته مي شود:
1- در درجه نخست دولت هاي اسلامي ، الزاما مي بايست وحدت را به عنوان يک اصل مسلم باور کرده و آن را مبناي سياست هاي عمومي خويش قرار دهند. يکي از مهم ترين اين سياست ها، حرکت در جهت از بين بردن تعصب و طائفي گري است که هم براي ايجاد وحدت سياسي در کشورها اهميت دارد و هم براي ايجاد همگرايي در کليت جهان اسلامي.
بلافاصله بايد تذکر داد که بيش از حد دولتي کردن سياست وحدت طلبي، واکنش هايي را ميان مردم براي مخالفت پديد مي آورد، اما بايد براي آن ها چاره اي انديشيد، زيرا ما براي آينده هيچ راهي جز اين اتحاد نخواهيم داشت.
در ارتباط با نقش دولت در حذف مسائل طائفي، يکي از مهم ترين نکات نظارت بر رسانه ها، اعم از صدايي و تصويري و مکتوب است تا مسائل طائفي را دامن نزنند. براي مثال مدتي قبل روزنامه الشرق الاوسط عربستان، البته در لندن چاپ مي شود، درست در وقتي که دولت سعودي در صدد جلوگيري از مسائل طائفي است، مقاله اي درباره متعه و ارتباط آن با زنا و ايدز به چاپ رسانده بود که سبب خشم شيعيان شد و انعکاس آن را در برخي از سايت هاي شيعه ديديم. آن چه مهم است تصويب قوانيني براي اجراي اين سياست است به مانند آن چه غربي ها در ارتباط با جلوگيري از حمله به يهود در اروپا در قوانين خود تصويب کرده و به لحاظ حقوقي هم پيگيري مي کنند.
2- يک گام مهم ارائه پژوهش هاي عملي براي تبيين حقايق تاريخي از ديدگاه علمي بدون تعصبات مذهبي است. از آن جايي که بسياري از تعصبات در اطراف مسائلي دور مي زند که پايه علمي ندارد، اين تحقيقات مي تواند روشنگر بسياري از نکات باشد. البته در اين باره بايد افرادي که خودشان از تعصب به دور هستند، کتاب و مقاله بنويسند و در نگارش هم حرمت همه چيز را پاس بدارند و در نوع نگارش، لطمه اي به عواطف و احساسات مذهبي نزنند. روشن است که نشر اين قبيل پژوهش ها که بايد با زبان کاملا علمي نوشته شده و تحريک کننده نباشد، مي تواند دست کم روي قشري از فرهيختگان تأثير بگذارد و از طريق آنان به توده هاي مردم منتقل شود.
در سال هاي اخير روشنفکران جهان اسلام، تأليفاتي در اين زمينه داشته اند که گرچه برخي با واکنش هاي منفي مواجه شده اما روي نسل جديد تأثير خاص خود را داشته و مي توان اميد داشت که به مرور فراگير شود.
3- بايد توجه داشت که بروز تعصبات مذهبي، بيش از آن که از ناحيه اکثريت باشد که نيازي به آنها ندارد، از ناحيه اقليتي است که در ميان يک اکثريت زندگي مي کند و تحت فشار آنهاست. دليل اين امر آن است که هر اقليتي وقتي خود را در تهديد ببيند، روي مسائل خاص خود تکيه مي کند و با شدت و حدت بيشتري به حفظ آنها مي پردازد. بنابرين تا وقتي مشکل اقليت ها حل نشود، و آنان احساس نکنند که مي بايست روي تفاوت هاي خودشان براي حفظ هويتشان انگشت بگذارند، ماجراي تفاوت ميان آنان و ديگران حل نخواهد شد. اقليت ها بايد احساس کنند تفاوتي با ديگران ندارند و اين امر تنها با اعطاي حقوق حقه آنها امکان پذير است.
4- رهبران هر مذهبي، مي بايست براي وحدت، زمينه سازي کنند. اين کار در دو مرحله انجام مي گيرد: ايجاد زمينه هاي ذهني که انديشمندان بايد فراهم کنند. دوم توصيه هاي عملي و راهبردي که نمي تواند از سوي علماي درجه سوم و حتي دوم مطرح شود. اين اقدام براي آن که به نتيجه برسد بايد از سوي بالاترين مقامات مذهبي که مورد اعتماد مردم و هم مذهبان خود هستند، اعلام شود. اظهار نظر در اين باره از سوي ديگران ممکن است زمينه اي را فراهم کند، اما بسا ترديدهايي را هم به وجود مي آورد. بايد تلاش کرد تا رهبران مذهبي اصلي،رهبري جريان وحدت اسلامي را در دست بگيرند.
شايد همين جا نکته ديگري هم اهميت داشته باشد و آن اين است که نبايد اصلاح صرفا از سوي محافل روشنفکري مذهبي باشد. زيرا اين جماعت در ميان توده هاي مردم نفوذ چنداني ندارند و هر از گاهي به لائيک بودن هم متهم مي شوند. قشري که بايد وحدت را بپذيرد و ترويج کند، قشري است که به طور مستمر به عنوان رهبر مذهبي، کار هدايت مردم را بر عهده دارد. مردم به امام جماعت مسجد خود بيش از يک استاد دانشگاه بها مي دهند. البته در اين سالها قدري فضا تغيير کرده اما همچنان اين مسأله وجود داشته و خواهد داشت که اعتماد مردم به رهبران مذهبي آنهاست که صرف نظر از قيل و قال هاي علمي، مسائل ديني را بسيار صريح و بدن ترديد بيان مي کنند.
5- يک اقدام اساسي براي وحدت آن است که ايجاد شعارها و نمادها براي وحدت مي بايست در دستور کار مراکز تبليغي و رسانه اي قرار گيرد. براي اين کار بايد تمامي مراکز هنري آماده شوند. يک مثال خوب تاريخي، درباره نشريه اي است که حدود پنجاه سال پيش از اين در تهران با نام مسلمين به چاپ مي رسيد و نشريه اي وحدت گرا بود. در اين نشريه به اخبار جهان اسلام به طور يکسان نگاه مي شد و به هيچ مسال طائفي در آن دخالت داده نمي شد. بحث هندوستان، اندونزي، مسائل افريقا و غير آن. اما جالب بود که به لحاظ شعاري، روي جلد آن، در حاشيه، در سه سمت بالا و چپ و راست ، تصوير کوچک شده دهها مسجد بزرگ جهان اسلام را که هر کدام از يکي از شهرهاي برجسته در جهان اسلام بود، انتخاب کرده و تقريبا به صورت دائمي اين حاشيه را روي جلد نشريه به چاپ مي رساند.
6- يک اقدام لازم براي ايجاد زمينه ذهني آن است که محققان و نويسندگان و رسانه ها درباره بيان ضرر و زيان اختلافات مذهبي در گذشته و اين که تا چه اندازه خسارتبار بوده و هر بار سبب از ميان رفتن نيرو و انرژي بخش مهمي از جهان اسلام شده بدون آن که اين اختلاف مشکلي را حل کرده و در بسته اي را گشوده باشد، تحقيق کنند و کتاب بنويسند و خبر و گزارش تهيه کنند. به عبارت ديگر، بيان تجارب تلخ اختلاف ها مي تواند راه را براي ساختن ذهنيتي در جهت بي فايده بودن تکرار آن مسائل هموار کند. البته گفتني است که برخي از طوايف، دقيقا از اين مسائل براي تعميق و توسعه اختلافات استفاده کرده هر بار مي کوشند تا با مرور بر آن تجربه ها، ديگري را مقصر نشان داده و زمينه را براي خشمگين کردن طائفه مقابل فراهم سازند.
7- فاصله معرفتي ميان دو طايفه مذهبي، دشواري هايي را در داشتن يک تصور شگفت از يکديگر در اذهان آنان فراهم مي سازد. راه حل اين نيست که ما دو طايفه را از صحنه حذف کنيم تا وحدت فراهم شود، راه حل قرآني (اصل تعارف ميان اقوام و قبايل) آن است که اين تفاوت را زمينه آشنايي آنان نسبت به يکديگر قرار دهيم. به عبارت ديگر راه حل رفع اين مشکل آن است که زمينه هايي براي معرفت متقابل ميان آنان فراهم آيد. اين زمينه ها به خصوص با تأکيد روي جنبه هاي مثبت ديندارانه از طرف هر يک نسبت به ديگري است تا تصور نکند گروه مقابل کافر هستند و اساسا توجهي به دين ندارند. اين معرفت را مي توان با رفت و آمدهاي وسائل مذهبي که به نوعي با هنر نيز ممزوج باشد شبيه فيلم هاي تلويزيوني و سينمايي و يا پديده هاي هنري ديگر توسعه داد.
8- تاريخ تمدن اسلامي نشان مي دهد که همگرايي در دنياي اسلام با تأکيد روي عرفان و معنويت بسيار سريع فراهم مي آمده است. زماني که دنياي اسلام علائق عرفاني گسترده داشت توانسته بود نسل ها و نژادها و طوايف مختلف را زير سايه وحدتي فراگير جاي دهد و از آنان يک امت واحده که زبان يکديگر را راحت مي فهميدند بسازد. تصوف منهاي جنبه هاي منفي آن، به دليل آموزه هاي معنوي و تأکيدي که روي جنبه هاي الهي موجود در انسان -که مهم ترين جنبه هاي مشترک انسانها محسوب مي شود- دارد مي توانست و مي تواند زمينه اين وحدت را در سرتاسر جهان اسلام فراهم کند. اگر در دستگاه تصوف اصلاحاتي صورت بگيرد و شکل حزبي آن که فرقه سازي است و خود اسباب مخالفت و معارضت است کنار گذاشته شده و تنها آموزه هاي اصلي آن در رواج معنويت به عنوان مهم ترين هدف دين است مورد توجه قرار گيرد، مي توان اميدوار بود که به مقدار زيادي همگرايي و وحدت اسلامي مورد نظر فراهم آيد. شايد همين امر سبب آن شد تا در مصر مسأله تقريب پذيرفته شده اما در سعودي که تفکر وهابي شديدا ضد فلسفه و تصوف است نه.
9- در حال حاضر بحث عَوْلمه و جهاني شدن بحثي فراگير است. اين رويه به دنبال يکسان سازي در جهان از طريق تبليغ ارزش هاي اجتماعي و انساني فراگير است. مسلم اين تجربه ها به کار ما مي آيد . ما بايد در مقابل آن، نظريه جهاني شدن اسلامي را مطرح کنيم. يعني اکنون که فضايي در جهت جهاني شدن فراهم آمده، دقيقا آن را به سمت جهاني شدن اسلامي يا يک پارچه کردن جهان اسلام بکشانيم. طبعا براي اين کار بايد ارزش هاي تعريف شده در اسلام را تا آنجا که بتواند تمامي جهان اسلام و طوايف دروني آن را پوشش دهد، تعريف کنيم و بشناسانيم و بر اساس آنها نوعي جهاني شدن اسلامي را تبليغ کنيم. با اين کار، هم در مقابل جهاني شدن به سبک غربي ها ايستاده ايم و هم وحدت طوايف داخلي جهان اسلام را استوار کرده ايم.
10- جلوگيري از کارهاي افراطي و محکوم کردن اعمال غير انساني افرادي که جزو مشددين هستند يکي از کارهايي است که بايد دنبال شود. در قدم نخست اين اعمال که به نام دفاع از مذهب عليه ديگران خشونت به خرج داده مي شود بايد محکوم گردد.
به علاوه نبايد براي آنها زمينه سازي صورت گيرد، يعني از سوي افراد غير مسؤول يا مسؤول مطالبي ابراز شود که نوعي پوشش مشروعيت گونه پنهاني براي آنها درست کند.
بر دولت هاست تا عملا در برابر اين قبيل اعمال حساسيت خاص نشان بدهند و چنان که پيگيري جدي نکنند، عاملين آن اعمال تصور خواهند کرد اعمالشان مورد تأييد برخي از دولت هاست.
اين برخورد سرد، مشکل ديگري را هم پديد خواهد آورد و آن اين که جناح مقابل براي به کار گرفتن خشونت توجيه مشروعي به دست مي آورد و بعد از آن است که يک دور غير قابل انتها پديد خواهد آمد که آغاز و شروع کننده مشخص نخواهد بود.
در اينجا بايد گفت رفتارهاي وحشيانه اي که اين روزها در عراق بر ضد شيعه به بهانه هاي مذهبي و سياسي صورت مي گيرد يا حرکت هاي تروريستي که در پاکستان بر ضد شيعه صورت مي گيرد، يکي از مهم ترين مسائلي است که بايد از سوي دولت هاي اسلامي محکوم شود. زيرا اين قبيل مسائل در آينده فجايع ديگري را به دنبال خواهد داشت که در حال حاضر قابل پيش بيني نيست.
اما نکته ديگر آن است که اين قبيل اقدامات، يک مشکل ديگر هم ايجاد خواهد کرد و آن اين است که براي مثال، موضع جناح افراطي داخل شيعه را چندان استوار مي کند که ديگر جايي براي سخن گفتن از وحدت در ميان شيعه باقي نمي گذارد. افراطي ها براي جناح ميانه رو چنين استدلال مي کنند با اين قبيل اعمال چرا شما اظهارات وحدت گرايانه سر مي دهيد؟ طبيعي است که در ميان طرفداران هر مذهب، اين قبيل جناح بندي ها وجود دارد و شروع اين قبيل اعمال در يک سمت، موضع اين جناح را در سمت مقابل تقويت مي کند.
به علاوه اين قبيل رفتارها اگر با سکوت برگزار شود، دامنه اش به کشورها و جوامع ديگر هم کشانده مي شود. زيرا وقتي در جايي امکان تلافي نباشد، اين اقدام در جاي ديگري دنبال مي شود.
11- نکته ديگر آن است که عالمان و انديشمنداني که در تلاش براي وحدت ميان مسلمانان هستند، مي بايست از اظهار نظرهايي که سبب تحريک هم مذهبان آنان مي شود جلوگيري کنند. در واقع آنان بايد توجه داشته باشند که روي يک لبه باريک و در عين حال تيز حرکت مي کنند. آنان بايد مراعات احسات مذهبي هر دو طرف را بکنند. هرگاه آنان، اظهاراتي بکنند که تحت عنوان اطلاح طلبي نوعي مخالفت با عقايد و باورهاي پذيرفته شده داشته باشد، طبعا نقش آنان ديگر نقشي وحدت آفرين نيست. بسا اين کارها لازم باشد اما نه از زبان کسي که دنبال وحدت است. اين کار را بايد علماي اصلاح طلب انجام دهند و تبعات آن را هم بپذيرند. اما کسي که طالب وحدت است اگر در اين زمينه ها اظهار نظر کند، سبب برآشفتن هم مذهبان خود شده و آنان را نسبت به اهداف خود مشکوک مي کند.
12- در جريان وحدت، مي بايست هر چه بيشتر به دنبال مقاطعي از تاريخ گشت که بتواند نقطه اتکاي هر دو طرف باشد. براي مثال، سيره نبوي بايد با نهايت اهميت در اين چند جامعه شيعه دنبال شود. مسلما در طرح سيره نبوي (ص) امکان آن هست که بدون مسائل فرقه اي به آن پرداخته شود و بر اسلاميت به طور کلي و تجربه اسلامي منهاي آنچه که به مسائل مذهبي مربوط مي شود تأکيد صورت گيرد.
اما منهاي آن به عقيده نويسنده اين سطور، حادثه کربلا يکي از نقاط بسيار مهم براي ايجاد وحدت است. اين حادثه امتيازاتي براي وحدت دارد که بايد با تأمل بيشتري روي آن توقف کنيم.
اولا قيام کربلا توسط سبط پيامبر (ص) به انجام رسيده و اين نکته بسيار مهمي است.
ثانيا اين قيام جنبه ضد ظلم دارد و اين براي همه مسلمانان ارزشمند است.
ثالثا کربلا براي احياي دين پيامبر (ص) صورت گرفته و حرکتي است در برابر انحرافاتي که در زمان خلافت يزيد رواج يافته است.
در اين صورت، چرا نتوان از اين حادثه که چنين ارزش هاي نهفته اي را دارد و مي تواند در کنار سيره نبوي، يک الگوي مناسب براي پيروي از آن باشد به عنوان يک نقطه اتکا در وحدت اسلامي استفاده کرد؟
در طول تاريخ و طي قرن ها، علاوه بر شيعيان، بسياري از مسلمانان سني هم روي آن حساسيت مثبت و هوادارانه داشته اند و اين براي شيعيان بسيار اميدبخش است.
اين مسأله را در تأليف کتاب ها مي توان ملاحظه کرد که آثار متعددي درباره کربلا از قديم تا جديد نوشته شده است.
علاوه بر آثار علمي، در عمل هم مسلمانان سني نسبت به عاشورا و برگزاري سوگواري حساسيت هاي خوبي از خود نشان داده اند. شاهد آن که تا امروز «غذاي عاشوراء» که در فرهنگ دولت عثماني رواج داشته و غذايي بوده که روز عاشورا نذر امام حسين کرده و ميان فقرا و مساکين توزيع مي شده، وجود دارد.
شواهد ديگري هم وجود دارد که نشان مي دهد اگر توجه داشته باشيم که شيعيان پس از حادثه کربلا مسير خود را از ديگران جدا کردند و اکنون دريابند که ارزش هاي نهفته در کربلا مورد تأييد ديگر فرقه هاي مذهبي نيز هست، مي توان همان نقطه را که سبب جدا شدن بخشي از امت شده، دوباره به آن باز گرداند.
بعد از صحبت من هم عبدالسلام گفت که محدود کردن روزنامه ها توسط دولتها مشکل است و نمي توان در اين باره زياد اصرا ر کرد. مخصوصا الشرق الاوسط در لندن چاپ مي شود و ربطي به دولت سعودي ندارد ولو پول آن را مي دهد.
بعد از نماز مغرب باز جلسه ادامه يافت. علاء الدين الزعتري استاد دانشگاه و از سوريه که همراه همسر و بچه هايش آمده بود سخنراني کرد. وي گويا امسال در حج ميهمان ايران بوده است. آقاي آذرشب هم در همين جلسه پس از زعتري سخنراني کرد. وي در حول و حوش همان بحث خودش که محوريت طرح تمدني براي ايجاد وحدت اسلامي بود سخن گفت. عنوانسخنرانيش روية حضارية بالنسبة إلي قصة التقريب بود.
در اين وقت من بيرون رفتم تا نسخه اي از کتاب الشيعة في ايران را به وزير اوقاف بدهم. ديدم در اتاق نشسته و به اخبار تلويزيون اردن نگاه مي کند که مشغول پخش گزارشي از کنفرانس وحدت و از جمله بخش هايي از سخنراني خود وزير بود. پس از تمام شدن گزارش، کتاب را به او دادم و به جلسه برگشتم. انعکاس خبري اين کنفرانس براي اينها که اساسا با همين هدف آن را برگزار کرده اند مهم است. در اين گزارش با شيخ حسين العايش، شيخ حسان موسي و يک نفر هم از موسسه امام خويي در لندن مصاحبه کرد. به نظرم اگر آنها هدفشان اين بوده براي شيعه هم مهم است که بيشتر اينجا خودش را مطرح کند. اين کار همزمان با کارهاي ديگر بايد صورت بگيرد. در حال حاضر فرصت خوبي فراهم شده است تا جامعه سني که در موضع ضعف قرار گرفته واقعيت وجودي شيعه را بپذيرد.
يک نفر در فرصت سؤال و جواب گفت که ما بايد ريشه هاي اين بدبيني هاي ميان شيعه و سني را دريابيم. بعد هم اشاره به برخي نمونه ها و از جمله قضاياي عراق کرد. بشار عواد روي اين نکته تاکيد کرد که اين حرف بي اساسي است که در عراق شيعه طرفدار امريکاست و سني نه. آنجا نگرش هاي مختلف وجود دارد. او گفت که الان يک توطئه بزرگ هست که بگويد در عراق جنگ طائفي هست در حالي که نيست. من هم در اين فرصت در پاسخ جعفر عبدالسلام گفتم که ايجاد محدوديت توسط دولتها در باره رعايت امر وحدت نهايت اهميت را دارد و اگر وحدت اهميت دارد بايد اين کار صورت بگيرد همان طور که اروپايي ها براي جلوگيري از اين قبيل امور قوانيني در ارتباط با طرح مسائل ضد يهودي در اروپا تصويب کردند.
در فاصله استراحت، فرصتي شد تا با آقاي بشار عواد معروف در باره تاريخ اسلام و تصحيح متون صحبت کنم. قرار است تا وي روزهاي آينده به ايران بيايد و به خاطر تصحيح کتاب تاريخ الاسلام ذهبي جايزه بگيرد. وي گفت که روي ذيل تاريخ بغداد از ابن الدبيثي کار مي کند که شش جلد خواهد شد. سابقا يک جلد آن را منتشر کرده بود. تاريخ الاسلام ذهبي را وي در هفده مجلد تصحيح کرده و مجلدي هم با عنوان في فن التحقيق در نقد تصحيح عبدالسلام التدمري منتشر کرده که کتاب بسيار جالبي در نشان دادن اغلاط فاحش موجود در آن متن است. بشار گفت که ناجي المعروف عموي او است. بشار سالهاست که درعمان بوده اما به عراق و بغداد هم رفت و آمد داشته و حتي الان کتابخانه اش در بغداد است. وي شاگرد مصطفي جواد بوده و گفت که تصحيح را از وي فرا گرفته است. بشار گفت که با آقاي سيد عبدالعزيز طباطبائي هم ارتباط داشتم و تا اين اواخر براي من از ايران نامه مي نوشت که يکبار به او نوشتم ديگر نامه ننويسد چون اسم قم بود و براي من دردسر داشت. صحبت کتاب الولايه طبري و تلخيص ذهبي از آن شد که به رغم آشنائيش با آثار ذهبي از آن خبر نداشت.
نسخه اي از کتاب الشيعة في ايران را به او دادم که سخت شيفته آن شد و در تمام جلسه اخير آن را مطالعه مي کرد.
بشار گفت که سالها مشغول جمع آوري قطعات تاريخ نيشابور بودم اما بعدا کنار گذاشتم. بيت معروف، بيت شيعي نيست اما با نجف رفت و آمد داشته اند و وي گفت که اخوال من همه اسامي شان اسامي شيعي بود.
بعد از نماز عشاء جلسه بعدي آغاز شد که اولين سخنران آن عبدالسلام العبادي رئيس دانشگاه آل البيت است. عنوان صحبت وي التقريب بين المذاهب ضروراته و آلياته و فوائده بود. بعد از او آقاي عباس مهاجراني صحبت کرد که موضوع صحبتش ادب الخلاف بود و علم خلاف را که همان علم به اختلاف نظر ميان علماست را شرح و بسط داد. هارون القضاة هم که سخنران آخر بود و در ايران درس خوانده در موضوع دور التفسير في التقريب بين المذاهب سخن گفت.
در اين وقت از بشار خواستم که چند سطر در شرح حال خودش در دفتر من بنويسد که نوشت.
بشار عواد معروف / عمان/ 5922609
ولدت في بغداد في غرة شعبان 1359 ه. قمري . ايلول 1940 و درست في کلية الاداب بجامعة بغداد البکلوريوس و الماجيستر و الدکتوراه. و تعلمت التحقيق من محقق العصر شيخي العلامة مصطفي جواد رحمه الله. وفرغت حياتي لتحقيق النصوص، فانتجت حتي الان اکثر من مائة و ثمانين مجلدا بين التحقيق و تأليف خلا البحوث و ا لمقالات.
و کتب افقر العباد بشار بن عواد – عمان 17 ذو الحجة 1425
فردا جمعه 9 بهمن و در اينجا 18 ذي الحجه و طبعا عيد غدير است. دوستان سفارت مراسمي دارند و دعوت کردند تا ساعت 8 به سفارت رفته براي آنان صحبتي داشته باشم. سه ربع ساعت در حضور دوستان سفارت و خانواده هاي آنان صحبت کردم. سفير ما در اينجا آقاي ايراني است که خودش هم حضور داشت. اردن به لحاظ سخت گيري بر شيعيان بدترين کشور است. دليلش آن که هيچ گاه شيعه در اينجا زمينه رشد نيافته است. اين به رغم آن است که احمد حسين يعقوب اردني چندين کتاب در باره عقايد شيعه نوشته و استعداد علمي براي تشيع در اينجا وجود دارد. از برخي از شيعيان عراقي نقل شد که سال گذشته براي مراسم سوگواري به مزار جعفر رفته بودند اما مردم با سنگ به آنان حمله کرده و حتي تهديد کرده بودند که آنان را به دادگاه تحويل خواهند داد. سال گذشته مراسم محرم در منزل سفير بوده و تعدادي از شيعيان پاکستاني هم که در سفارت پاکستان يا جاي هاي ديگر هستند در آنجا حاضر بوده اند. همچنين عراقي ها هم در آنجا به سوگواري مي پردازند.
امشب ميهماني وزير اوقاف براي شرکت کنندگان در کنفرانس است. من شام را در سفارت با دوستان ايراني بودم و ساعت ده و نيم بود که به هتل برگشتم.
صبح شنبه ساعت 5/9 برنامه آغاز شد. رياست اين جلسه را سيد عبدالصاحب خويي بر عهده داشت. اسم آقاي الفحص را که از علماي لبنان است، از روي فراموشي از ليست سخنرانان از قلم انداخته بودند و اين سبب شد که وقتي از او خواستند سخنراني کند نپذيريد. اين آقاي الفحص از دوستان قديم مبارزان ايراني مانند جلال الدين فارسي و شيخ محمد منتظري بوده است. سالها ارتباطش با ايران قطع بود و اکنون باز ارتباط محدودي دارد. مقاله وي در موضوع نصوص وحدت گرايانه در نهج البلاغه بود که مي بايست موضوع خوبي باشد.
اولين سخنران شيخ محسن آل عصفور بود که از قبل کتاب مقدمة الفاخره او را در شرح حال صاحب حدائق الناضره ديده بودم. حالا قاضي دادگاه استيناف در بحرين است. عنوان سخنراني وي مباني وحدت در قرآن بود.
سخنران بعدي علاءالدين مدرس عراقي بود که کتابچه هاي متوسطي هم در موضوعات تاريخي دارد. بحث وي تاريخي بود و اشاره اي هم به موتمر نجف و خاطرات سويدي داشت. به شبکه المستقله و الجزيره هم که افراطي هاي دو طرف را براي گفتگو مي آورند اشاره کرد و اقدامشان را نابخردانه خواند. وي چند بار اشاره کرد که دوست و يا شاگرد سيد محمد صادق صدر بوده است. جالب بود که رياست جلسه با عبدالصاحب خويي بود که بردارش چنان که گفته شده توسط مقتدي پسر سيد محمد کشته شده و ترسم آن بود که واکنشي نشان دهد اما اتفاقي نيفتاد.
يحيي شنطناوي و بديع اللحام هردو، يکي ده دقيقه صحبت کردند. اولي از دانشگاه يرموک بود و دومي از دانشگاه دمشق. هر دو ادبي و خطابي و توصيه اي سخن گفتند. قرار است نماز جمعه را در همين مسجد که بالاي سالن کنفرانس است حاضر شويم. عبدالناصر گفت که شما مسافر هستيد و نماز جمعه براي مسافر نيست اما اگر مايليد برويم.
جالب است که روبروي مسجد، در آن سوي خيابان، کليسايي هست که گويا قديمي تر از مسجد است. با اين حال عظمت مسجد بسيار بيشتر و پيداست که براي رو کم کردن از مسيحي ها اينجا را ساخته اند.
همه ميهمانان در صف اول نماز نشستند و برنامه نماز مستقيم از تلويزيون پخش مي شد. محتواي سخنراني او که احتمال مي رفت در باره وحدت اسلامي باشد تماما در باره حجاج بود که تازگي بازگشته اند. يک يک از مناسک حج شروع کرد و البته پيش از آن يادي از موته که سر راه حجاج است کرد و کمترين اشاره اي به کنفرانس وميهمانان هم نکرد.
نماز که تمام شد سوار ماشين ها شديم تا به سمت دانشگاه موته که در کنار مزار جعفر بن ابي طالب(ع) و زيد بن حارثه و عبدالله بن رواحه است برويم. از آنجا به عنوان مزار جنوبي ياد مي شود. فاصله موته تا اينجا شايد اندکي بيش از 120 کيلومتر بود که حدود يک ساعت طي شد. اين فاصله تقريبا بيابان است که کم و بيش آبادي مختصري در آن ديده مي شد. مسير هم مسير حجاج اردني است که با ماشين به حج مي روند و تابلوهايي به همين منظور در آن مسير نصب شده بود. ميهمانان خارجي را با مرسدس بنز و ميهمانان اردني را با اتوبوس آوردند که البته برخي هم بسيار محترم بودند. وزير اوقاف هم همراه جماعت بود.
بالاخره به دانشگاه موته رسيديم که دانشگاه بزرگي است که هم نظامي است و هم عادي. رئيس و مسوولان دانشگاه به استقبال آمدند و همه ميهمانان را در اتاق استقبال جاي دادند. در آنجا يکي از مسوولان دانشگاه تاريخچه اي از دانشگاه موته گفت و پس از آن همه را به ناهار دعوت کردند که ناهار شاهانه اي بود. وزير هم در آنجا اندکي سخن گفت و اشاره کرد که زماني ملک حسين اينجا آمد تا نماز جمعه را کنار مزار جعفر بخواند. آن زمان بناي کوچکي بود و وي تصميم گرفت تا بناي تازه اي بسازد که بلافاصله برنامه آغاز شد و نتيجه اش همين بنايي است که خواهيم ديد.
مزار جعفر با دانشگاه موته حدود 2 کيلومتر فاصله داشت که با ماشين رفتيم. بناي بسيار زيبا و تازه ساز که مشتمل بر يک مسجد بزرگ و مزار جعفر و مزار زيد بن حارثه است. اما مزار عبدالله بن رواحه در فاصله 500 متري شرق اين مزار قرار دارد و ساختمان مستقلي است. از ورودي غربي که وارد شديم يک حياط يا صحن زيبا هست. دست راست جامع بزرگي است. سمت چپ هم مزار جعفر است که در آنجا وارد شديم. مزار جعفر که ضريحي به سبک ضريح هاي ايراني بر ان نهاده اند در وسط دو اتاق بزرگي است که در دو سوي شرقي و غربي آن قرار دارد. البته اطراف خود ضريح هم مي شد حرکت کرد. ضريح به نظر مي آمد که اندکي بيش از 9 متر است. در آنجا همه اجتماع کردند و وزير هم آمد و با احترام ايستادند و فاتحه خواندند. عکاس هم از همه عکس گرفت.
پس از آن از مزار جعفر بيرون آمديم. در سمت شرقي يعني انتهاي همان صحن که ما از ورودي غربي آمده بوديم حدود بيست پله بالا مي روند و پس از آ ن وارد اتاقي مي شوند که مزار زيد بن حارثه در آنجاست.
وجود اين مزارها در اينجا نشان از آن دارد که وهابي ها در اينجا هيچ گونه نفوذي ندارند، چرا که در صورت نفوذ مي بايست از ساختن چنين بنايي جلوگيري کنند. بناي موجود باشکوه و در عين حال ساده و متأثر از همان سبک معماري است که در نواحي شام و حتي مصر –مثلا در رأس الحسين(ع) يا مقام زينب(س)- وجود دارد. ماشين ما به خاطر تأخير آقاي واعظ زاده اندکي ديرتر حرکت کرد. بقيه نزديک مزار عبدالله بن رواحه رفتند اما نمانده بودند. ما هم به آنجا رفته همان طور که سوار بر ماشين بوديم فاتحه اي خوانده حرکت کرديم.
اين که جاي اين مزارها مانده است چندان شگفت نيست. مسلمانان حدود سه چهار سال پس از اين ماجرا اين نواحي را تصرف کردند وبنابرين بسياري از اصحاب که خود در غزوه موته بودند جاي دفن شهدا را مي دانستند. گفتني است که مسير حرکت پيامبر (ص) به تبوک هرکجا حضرت توقف کرده جاي آن مشخص بوده و مسجدي ساخته شده و بنابرين طبيعي است که جاي دفن جعفر و ديگران هم معلوم باشد.
ساعتي بعد در عما ن بوديم. نماز را در هتل خوانديم و براي مراسم اختتاميه به محل موتمر بازگشتيم. قدري زود بود و من مشغول صحبت با بشار عواد شدم. اين دو روز صحبت هاي زيادي با وي کردم و به نظرم مفيد و سودمند بود. در آنجا از ابان بن عثمان احمر ياد شد. وي گفت اين اشتباه است که کساني مانند ا لدوري – که هنوز زنده است و در عمان – تصور مي کنند ابان بن عثمان بن عفان کتابي در سيره داشته است. اين کتاب از آن ابان بن عثمان احمر است. به او گفتم که من اين کتاب را چاپ کرده ام. خيلي شگفت زده شد. وي از کتابش تحرير تقريب التهذيب ياد کرد که در آنجا خطاهاي بيشمار ابن حجر را ياد کرده است. وي تصريح کرد که ابن حجر آدم دقيقي نبوده و فراوان اشتباه مي کند. در باره چاپ کتاب الولايه طبري هم با او صحبت کردم. نکته جالب برايم اين بود که بشار گفت من معمولا امتياز کتابهايم را يکجا مي فروشم تا ديگر به فکرش نباشم و سر کار بعدي بروم. از جمله کتابهايي که چاپ کرده يکي هم کتاب الحوادث است که همان کتاب الحوادث الجامعه است که سابقا مصطفي جواد چاپ کرده بود. بشار که سال 97 اين کتاب را چاپ کرده معتقد است که اين کتاب از ابن الفوطي نيست. وي با اين که خيلي براي مصطفي جواد احترام قائل است ، در مقدمه همانجا نوشته است که مصطفي جواد وقتي که معلم مدرسه ابتدايي بوده اين را تصحيح کرده و بسيار مغلوط و نادقيق است.
جلسه اختتاميه آغاز شد و پس از صحبت کوتاه وزير اوقاف قرار است عبدالناصر متن البيان الختامي را بخواند.
در اين بيانيه با اشاره به تلاش و دعوت پادشاه اردن و نيز با اعتقاد به اين که تمامي مذاهب اسلامي نشانگر کليت وجودي اسلام هستند که همزمان وحدت و تنوع اسلام را نشان مي دهند و نيز با تأکيد بر خطري که امت اسلامي را در داخل و خارج تهديد مي کند و نيز ايمان به اين که وحدت اسلامي از اولويت مهمي براي تحقق وحدت رويه و اقدام مشترک برخوردار است، 14 نکته پيشنهاد و يادآور مي شود.
1 . تعميق دعوت به تفاهم ميان اتباع مذاهب مختلف.
2. حمايت از تلاش هايي که براي وحدت ميان اتباع مذاهب صورت مي گيرد و انعکاس آن در مطبوعات و رسانه ها.
3. استوار کردن ارتباط ميان مؤسساتي که در هر نقطه اي از جهان اسلام براي تقريب تلاش مي کنند. مانند موسسه آل البيت در اردن، مجمع التقريب در ايران، و ديگر مؤسسات.
4. تلاش براي تحقق تقريب از طريق متون درسي در دانشگاه ها و آماده کردن برنامه هاي فرهنگي براي اين کار با اين توجيه که مهم ترين عامل اختلاف جهل است و بايد از بين برود.
5. تلاش براي آماده کردن برنامه و طرح هاي تبليغاتي که از جذابيت لازم برخوردار باشد و بتواند در برابر دعوت به تفرقه و تشتت ايستادگي کند.
6. درخواست و تاکيد روي خطبا و واعظان و مبلغان براي تلاش در جهت گسترش فرهنگ تقريب .
7. توسعه بحث ها و تحقيقات فقهي که مي تواند کمک به تقريب ميان مذاهب اسلامي کند.
8. آماده کردن دست کم يک کتاب يا چند کتاب در شرح مختصر و مفيد مذاهب اسلامي با رعايت ادب و احترام و اخلاص و بدور از تعصبات مذهبي.
9. تشکيل يک هئيت جهاني براي تقريب ميان مذاهب اسلامي با مشارکت وزراي اوقاف و ارشاد اسلامي که مرکز آن در اردن باشد و هر بار براي حل دشواري ها در يکي از کشورها برگزار شود.
10. تلاش براي ايجاد يک شبکه ماهواره اي که ضمن برنامه هاي خود از زبان هاي مختلف دنياي اسلام استفاده کرده و در جهت قضاياي عالم اسلام و امر وحدت تلاش کند.
11. مقابله با هر نوع تلاش تفرقه افکنانه که قصد فتنه گري ميان امت اسلامي دارد که سبب برخورد ميان افراد مذاهب مختلف مي شود.
12. تاکيد بر برگزاري جلسات علمي ميان علما و متفکران مسلمان از همه مذاهب و مکاتب اسلامي تا بر اساس اصل اخوت اسلامي، اصل تعارف ميان امت را محقق سازند و زمينه ساز وحدت باشند. اين کار با برگزاري موتمرات و همايش ها امکان پذير خواهد بود.
13. توجه و رسيدگي به امور اقليت ها که خود مي تواند نقش مهمي در امر تقريب ايجاد کند.
14. تلاش براي ايجاد اميد و آرزو ميان امت به داشتن يک آينده خوب و حمايت از تلاش هايي که در هر کجا براي وحدت اسلامي صورت مي گيرد. و همين طور دعوت از همه مسلمانان براي متحد کردن صفوف و صرف نظر کردن از اختلاف نظرهاي جزئي و دنبال کردن نقاط مشترک که بتواند مشکلات آنان را چاره کند.
در پايان از جلالة الملک هم به خاطر برگزاري اين کنفرانس تشکر شده بود.
وزير در سخنراني خود باز هم سلام پادشاه را به همه رساند و گفت که ملک به وحدت مسلمانان و تاثير آن در آينده مسلمين اهميت زيادي مي دهد. به علاوه از دانشگاه يرموک و مخصوصا عبدالناصر تشکر کرد. سر جمع در مراسم اختتاميه حدود شصت نفر حضور داشتند که البته کميت اهميت ندارد. الفحص هم به نيابت از جمع از تمامي برگزار کنندگان کنفرانس تشکر کرد. وي گفت که ما از اين برنامه دريافتيم که ديدار ميان انديشمندان تا چه اندازه براي وحدت ميان مسلمانان ارزشمند است. او بيانيه اختتاميه را هم عالي خواند و گفت آنچه مهم است اين که اين مطالب در عمل محقق شود.
بدين ترتيب برنامه همايش وحدت اسلامي تمام شد. ما بايد دو روز ديگر يا دقيق تر يک روز و نيم ديگر را اينجا باشيم. نمي دانم چه برنامه اي براي ما گذاشته اند. آخر شب که آمديم با تني چند از دوستان گردشي در شهر کرديم. جايي هم در يک قهوه خانه دوستان قلياني کشيدند و چايي صرف شد. ساعت 12 در هتل استراحت کرديم.
صبح شنبه دهم بهمن از خواب برخاستم. امروز عيد غدير در ايران است اما در اينجا کمترين خبري نيست. چند سيدي هم که با ما بودند عيدي ندادند. ساعت 5/8 سر ميز صبحانه رفتيم که جناب شيخ مهدي تسخيري هم بود. بعد هم آقاي آذرشب آمد. ديروز خبر کوتاهي هم از اين همايش براي سايت بازتاب فرستادم و دو گانگي در رفتار پادشاه اردن را در حمله به شيعه و سخن گفت از وحدت اسلامي يادآور شدم.
خبردار شديم که ساعت 11 براي ديدن يک منطقه باستاني که به جرش معروف است خواهيم رفت. اين منطقه حدود 50 کيلومتري عمان قرار دارد. اردني ها با داشتن اين منطقه درآمد بسيار زيادي دارند و سالانه حدود يک صدهزار بازديد کننده دارد. به علاوه مهرجان سالانه طي 15 روز برگزار مي شود که خود آن توريست هاي زيادي را جلب مي کند. احياي مزارهاي باستاني هم به اميد جلب منفعت مادي است که البته از جهاتي خوب است. جاهايي که به نام انبيا يا صحابه يا غيره در اردن هست که در اين سالها يا بازسازي شده يا در حال بازسازي است.
در راه، دانشگاه فيلادلفيا را ديدم. ابتدا تصور کردم يک دانشگاه امريکايي است. اما دريافتم که نام رومي عمان، فيلادلفيا بوده و براي همين اين دانشگاه را به اين نام، نامگذري کرده اند.
مسيري که مي گذشتيم مسير آبادي بود. اصولا مي گويند که اردن در حال رشد است و به خصوص بعد از بيرون کردن اردني ها از منطقه خليج آنان ثروت خويش را به کشور خودشان آوردند و به آباد کردن اينجا پرداختند.
بد نيست اشاره کنم که دوستي که از بحرين بود گفت که اخيرا سه هزار خانواده اردني را به بحرين آورده و به آنها جنسيت اردني داده اند تا در مقابل شيعه، آمار سني ها زيادتر شود. لابد براي اين که وحدت اسلامي منعقد گردد!
مسير به سمت شمال يعني سوريه است و هرچه جلوتر رفتيم آبادتر مي شد. حتي يک نهر نسبتا بزرگ ديديم که راننده گفت در طول سال آب در آن جريان دارد. تابلو مسير جرش و قلعه عجلون را نشان مي داد که البته جايي اينها از هم جدا شدند. باغات مرکبات هم فراوان بود و کنار خيابان فراوان براي فروش چيده بودند.
بالاخره به جرش رسيديم. شهري کوچک و آباد سمت راست جاده است و سمت چپ هم همان شهر باستاني رومي از قرن دوم ميلادي است که همه اش سنگي بوده و بقاياي آن پس از بازسازي زياد اکنون براي توريست ها آماده شده است.
مساحت آن را دقيق ندانستم اما شايد يک کيلومتر در نيم کيلومتر باشد. بخشي از آن، ميدان بزرگي است شبيه ميدان سنت پيتر و کنارش معبد است. به نظرم يک طرح رومي کامل. ستونها و چينش آنها مثل همان ميدان سنت پيتر رم است. در امتداد آن ميدان خياباني است که به خصوص سمت چپ آن بقاياي بناهاي تاريخي شگفت و سنگي است که البته تا نود درصد بلکه بيشتر از ميان رفته است. اين محدوده نسبتا وسيع است. تصاوير خوبي از آن جا گرفتم و اميدوارم که خوب درآيد. البته کتابي هم در باره جرش خريدم که نسخه عربي نداشت و تنها انگليسي بود و تصاويري از آنجا در آن با توضيحات به چاپ رسيده بود.
در ميان آثار باقي مانده سالن تماشاي مدرج عالي باقي مانده که نسبتا سالم است. ميدان کوچکي در وسط و اطراف آن صندلي هاي سنگي به صورت منظم پله پله چيده شده است. تعداد آنها را پنج هزار صندلي پله سنگي گفتند.
ساعت 4 بعد از ظهر بود که به عمان بازگشتيم. بعد از ده بيست دقيقه استراحت با آقاي تسخيري عازم کتابفروشي دارالبشير شديم. محل بزرگي بود اما کتابها آن قدر مانده و کثيف شده بود که مي شد حدس زد خريد کتاب در اين شهر بسيار پايين است. دارالبشير خودش ناشر هم هست و کتابهايي چاپ کرده است. چند کتابي خريداري کردم که قريب هشتاد دلار شد. اينجا دينار اردني تقريبا برابر با 5/1 دلار است.
ساعت هفت بعد از ظهر براي شرکت در ميهماني سفير عازم رزيدانس سفارت شديم که محل سکونت آقاي سفيراست. وزير اوقاف، رئيس دانشگاه اهل بيت و يرموک و رئيس موسسه ال البيت در آنجا بودند. از ميهمانان عرب هم تعدادي رفته اند اما بقيه آمدند. ساعتي گفتگو شد و بعد هم شام و خداحافظي.
سر سفره کنار ابراهيم شبوح تونسي بودم که رئيس موسسه آل البيت است. مفصل در باره کارهايش گفت. از جمله اين که المجالس و المسايرات قاضي نعمان را چاپ کرده است. او گفت که سالهاست روي تاريخ ابن خلدون کار مي کند. و افزود که برخي از مجلدات را خودش کار کرده و برخي را ديگران و ان شاء الله به چاپ خواهد رسيد. از شرح الاخبار قاضي نعمان فقط قطعه اي را ديده بود که آقاي جلالي از امريکا برايش فرستاده است. من به او گفتم که سه مجلد را خواهم فرستاد. وي گفت که کارهاي باستانشناسي هم در باره شهر مهديه دارد و اصولا روي تاريخ فاطميان در شما ل افريقا کار مي کند. بشار عواد هم خيلي از او تعريف کرد و نسخه اي از الشيعة في ايران من را هم ديروز از من گرفته به او داده بود. مجلدي از الوافي بالوفيات را هم همين ابراهيم شبوح تصحيح کرده که چاپ شده است.
امشب قرار است بعد از شام به منزل بشار عواد بروم. تلفني آدرس گرفتم اما خودش آمده بود لب خيابان. دليلش هم آن که سر خيابان آنها محل اقامت سفير اسرائيل بود و براي اين که من زياد معطل نشوم و مشکلي پيش نيايد خودش با ماشين آمد و من به سرعت سوار شده به خانه اش رفتم. تا ساعت 12 شب آنجا نشسته مشغول صحبت بوديم.
گفت که بيش از يک صد و هشتاد کتاب تصحيح و تاليف کرده است. برخي کارها عبارتند از سير اعلام النبلاء، تاريخ بغداد، تاريخ الاسلام ذهبي در هفده مجلد، تهذيب الکمال، سنن ابن ماجه، سنن ترمذي، وجامع المسانيد که گويا بيست و شش مجلد است و بسياري از کارهاي ديگر. در حال حاضر مشغول ذيل ابن الدبيثي بر تاريخ بغداد است که قرار است در شش جلد چاپ شود.
قبلا تاريخ الاسلام ذهبي را عبدالسلام تدمري چاپ کرده بود. اما به نظر بشار آن چاپ بسيار مغلوط بوده و سرقت هم از حواشي ديگران در آن زياد بوده است. بشار مجلدي تحت عنوان في فن التحقيق نوشته که نقد آن چاپ است. بدخواني هاي تدمري يا کساني که به او کمک مي داده اند آن قدر زياد است که انسان به شگفتي مي افتد. بشار گفت که من در تصحيح خود نيمي از کتاب را از نسخه اي که به خط ذهبي بود استفاده کردم. روي کتاب الولايه ذهبي که تلخيص کتاب الولايه يا طرق حديث غدير طبري است صحبت شد. بازهم اصرار کرد که تصويري از ان داشته باشد و شايد آن را تصحيح و چاپ کند. گفتم که اين نسخه را مرحوم سيد عبدالعزيز طباطبائي در دانشگاه تهران پيدا و چاپ کرد. اما به نظرم در جهان عرب خوب معرفي نشده است.
در باره تفاوت ميان الجرح و التعديل رازي با تاريخ الکبير بخاري پرسيدم. گفت که در مقدمه تاريخ بغداد که آن را هم تصحيح کرده در اين باره به تفصيل شرح داده است. توضيحاتش خوب بود. بايد من دوباره آن را بخوانم.
بشار گفت که کتابخانه اش هنوز در بغداد است. قبلا رفت و آمد مي کرد. حتي در جريان حمله امريکا در بغداد بوده چند ماه بعد از آن هم مانده و سپس وبه عمان بازگشته است. او گفت که در حال گرفتن جنسيت اردني است و بعد از آن مي خواهد خانه اي بسازد و کتابهايش را هم اينجا بياورد. وي گفت در اينجا رعايت همه طوايف مي شود و کسي را به خاطر اختلاف طايفه اذيت نمي کنند. به علاوه روابط خارجي اينها هم خوب است و مشکلي نخواهد بود. يک پسرش در دانشکده شريعت سال سوم بود و ديگري دبيرستاني بود. دو زن هم دارد که هر دو در يک خانه باهم زندگي مي کنند. وي از سوابقش در نجف گفت و اين که با آقاي خويي هم رفت و آمدي داشته است.
امسال کتاب تاريخ الاسلام او در ايران جايزه کتاب سال جهاني را مي گيرد. وي گفت که در اين کتاب سي و سه هزار و پانصد شرح حال هست که نيمي از آنها ايراني هستند. وي گفت که ذهبي تاريخ نيشابور حاکم و تاريخ جرجان و تعداد زيادي کتاب ديگر را در اين اثر جاي داده است. به او گفتم که من طبقات الاماميه ابن ابي طي را از تاريخ الاسلام درآورد چاپ کردم. بشار گفت که اين کتاب بعدا به دست ذهبي افتاده و آنچه از آن نقل کرده در حواشي نسخه اصلي تاريخ الاسلام است.
بشار حافظه خوبي دارد و در باره آنچه سوال مي کردم برمي خاست و اگر توضيحي در باره آن در جايي داده بود عينا نشان مي داد. در ايران گهگاه گفته مي شود که سني گري او زياد است . شايد به خاطر برخي از پاورقي هايي باشد که براي برخي از احاديث زده است. بايد آنها را ببينم.
در باره ذهبي و ابن کثير و اين جماعت گفت که اينها متاثر از ابن تيميه بوده اند اما انتقاداتي هم به او داشتند. وي گفت من رسالة الذهبيه که مي گويند ذهبي در نقد ابن تيميه نوشته از خود او مي دانم. بسياري از عبارات آن مضمونا در تاريخ الاسلام هم آمده است. بعد هم گفت که من خودم به فتواي خودم عمل مي کنم و از هيچ کدام چهار از مذهب تقليد نمي کنم. در باره ابن جريج صحبت شد که عبدالرزاق در المصنف خيلي از آن نقل مي کند. وي گفت که او شيعه بوده يک صد متعه کرده است. در باره آمين در نماز گفت که حنفي ها جهر به آن را لازم نمي دانند و نمي گويند. يک امام مسجدي در اعظميه بغداد بود که و لاالضالين را به سوره بعدي چنان مي چسباند که کسي فرصت گفتن آمين نداشته باشد. وي گفت که در باره دست گرفتن در نماز هم مالک عمل مردم مدينه را چنان مي داند که لازم نيست و چنين نبوده است. اما دو حديث داريم. يعني دو حديثي که بشود به آن اعتنا کرد.
ساعت دوازده و نيم بود که ايشان مرا به هتل رساند. طي يک ساعت سعي کردم چيزهايي را که از ايشان شنيده بودم بنويسم.
صبح يکشنبه 11 بهمن بعد از ديدن اخبار که مهم ترين آنها انتخابات ديروز عراق است براي صبحانه پايين رفتم. سپس بالا آمده چمدان کوچکي دارم که آن را جمع و جور کرده و ساعت 5/9 همراه دوستان عازم فرودگاه شديم. پرواز ما ساعت 5/11 عازم دبي شد و بعد از هفت ساعت معطلي ساعت 5/10 شب به سوي تهران پرواز کرديم.
سفر کوتاه و خوبي بود و شايد بهترين لحظات آن ساعاتي بود که با بشار بودم. ساعت حوالي يک بامداد بود که از فرودگاه بيرون آمده راهي قم شدم.
جايي نوشتم که من مقاله کوتاهي را با عجله نوشتم و براي دوستان سفارت ايران در عمان که بسيار پي گير کنفرانس بودند فرستادم. آنها نيز لطف کرده آن را ترجمه کردند. حالا که اين يادداشتها را مي نويسم بهتر است ترجمه عربي آن را هم در اينجا بياورم:
اثنا عشر مقترحاَ استراتيجياً لتحقيق الوحدة الاسلامية
من أجل تحقيق الوحدة الاسلامية يجب الاهتمام في جميع المجالات بالسياسات العملية والاستراتيجية، السياسات التي تستطيع تحقيق طموحات الوحدة الاسلامية . و هنا و حسب التجارب التاريخية والسياسية نتطرق إلي عدد من المباديء الهامة :
1- بالدرجة الاولي يجب علي الدول الإسلامية کلها بشکل إلزامي الاقتناع بالوحدة بين المسملين کمبدأ مسلّم به واعتبارها رکيزة لسياساتهم العامة في الداخل و الخارج وأن إحدي أهمّ هذه السياسات هي إزالة التعصب والطائفية لأهميتها في ايجاد الوحدة السياسية في الدول أمام الکفار و المشرکين ، وأيضاً لخلق ثقافة التقارب في کافة أنحاء العالم الإسلامي.
يجب التذکير مباشرة بأن جعل سياسة مواجهة التيارات المذهبية حکومية أکثر من اللازم، تؤدي إلي ردود فعل معارضة بين الناس، لکن يجب التفکير بايجاد حلول لها لانه لن يوجد أمامنا في المستقبل أي طريق سوي الوحدة، وأما فيما يتعلق بدور الحکومة بتجاوز القضايا المذهبية فإن إحدي أهم النقاط هي الإشراف علي کافة وسائل الإعلام المکتوبة والمرئية والمقروءة وذلک حتي لا تثير القضايا المذهبية، فعلي سبيل المثال نشرت صحيفة الشرق الاوسط السعودية – التي تطبع في لندن- منذ مدة واثناء قيام الحکومة السعودية بالحيلولة دون اثارة القضايا المذهبية مقالاً حول زواج المتعة وارتباط ذلک بالزنا والايدز حيث کان هذا المقال سبباً لغضب الشيعة وشاهدنا ردود فعلهم في بعض المواقع الالکترونية للشيعة.
المهم هو إصدار قوانيين لتنفيذ سياسة عدم اثارة القضايا المذهبية مثلما أصدر الغربيون قوانيناً لمنع التعرض لليهود في اروبا ويقومون بمتابعتها قانونياً .
2- القيام بخطوة هامة وهي عرض الأبحاث العلمية لتبيين الحقائق التاريخية من المنظار العلمي بعيداً عن العصبية المذهبية ولأن کثيراً من التعصبات الموجودة حول القضايا التي ليس لها أساساً علمياً، فإن هذه الأبحاث من شأنها توضيح وتسليط الضوء علي الکثير من النقاط وبالطبع يجب قيام أشخاص بعيدين عن التعصب تدوين وبکتابة الکتب والمقالات بهذا الخصوص. وعليهم في کتاباتهم احترام حرمة کافة المذاهب وعدم التعرض إلي المشاعر والأحاسيس الدينية ومن الواضح بأن نشر مثل هذه الأبحاث التي يجب أن تکون مکتوبة بلغة علمية کاملة وغير محرضة. تلک الکتب يؤثرعلي الأقل علي شريحة من الاکاديميين و عن طريقهم إلي جماهير الشعب .
لقد کان لمثقفي العالم الاسلامي في السنوات الأخيرة مؤلفات في هذا المجال وعلي الرغم من أن بعضها واجه رودود فعل سلبية إلا أنها کانت ذات ثأثير خاص علي جيلها ومن المأمول أن يکون هذا التأثير شاملاً مع مرور الزمن .
3- يجب أن نعلم بأن ظهور التعصب الديني قبل أن يحدث من قبل الأکثرية في أي مجتمع و بلد إسلامي التي ليس بحاجة له، بل فإنه يحدث في البداية من قبل الأقلية التي تعيش ضمن الأکثرية و يواجه الضغوظ من هذه الأقلية، والدليل علي ذلک هو أنّ أي أقلية تري نفسها مهددة، فعند ذلک تعتمد علي قضاياها الخاصة و تحافظ علي وحدتها أکثر فأکثر؛ و لذا فانه ما دامت مشاکل الأقليات لم تحل و الأقلية يتصورأن ترکيزه علي الفروق فيما بينها و غيرها يحفظ علي هويتها فلن تتم أمر الوحدة بين المسلمين. وعلي الاقليات - من خلال منحها حقوقها المشروعة - أن تشعر بأنه لا يوجد فرق بينها و بين الاخرين.
4- يجب علي القيادة الدينية أن تمهد الطريق للوحدة . ان هذا العمل يتم علي مرحلتين :
المرحلة الاولي : ايجاد خلفية ذهنية من قبل المفکرين .
المرحلة الثانية : التوصيات العملية والاستراتيجية.
و هذه لا يمکن تقديمها من قبل علماء من الدرجة الثالثة وحتي من الدرجة الثانية في المجتمع الديني. بل من أجل الوصول إلي تلک النتيجة يجب إعلان هذا الأمر من قبل أعلي سلطة دينية التي تحظي بثقة الناس عامة، و لکن مع عدم اعتناء القيادة الدينية العظمي بأمر وحدة الأمّة لايمکن الوصول إلي النتيجة بتا. فإبداء الرأي بهذا الخصوص من قبل الآخرين أي من غير طريق القيادة الدينية و إن کان من الممکن أن يؤدي إلي ايجاد أرضية ما ولکن و مع الاسف سيؤدي بعد إلي ايجاد بعض الشکوک. فلذا يجب بذل المساعي مع السلطات الدينية الرئيسية لتوجيه المجتمع نحو قيادة عملية للوحدة الاسلامية.
ربما يوجد هنا نقطة اخري هامّة وهي يجب أن لايتم الاصلاح الديني أيضا من قبل أوساط المثقفين الدينيين، لانه ليس لديهم نفوذاً يذکر بين جماهير الناس ويتهمون بين الفينة والاخري بأنهم علمانيون. فإن الفئة التي يجب عليها قبول الوحدة من ناحية و الاصلاح من ناحية اخري هي القيادة الدينية العظمي الفئة التي تتولي قيادة الشعب قيادة دينية. لأن الجماهير من المسلمين يعتبرون ائمة المساجد أکثر من الاهمية بالنسبة إلي أساتذة الجامعات. بالطبع فقد تغييرت في السنوات الاخيرة هذه الاجواء قليلاُ لکن هذه المسألة قائمة ولا تزال هکذا حيث أن ثقة الناس بقيادتها الدينية لا تزال حيث أن هذه القيادة تقوم بتوضيح المسائل الدينية بکل صراحة من غير اي تشکيک.
5- هناک إجراء اساسي وهو وجوب وضع شعارات ورموز للوحدة الإسلامية علي جدول اعمال وسائل الاعلام ومراکز الدعاية . و لهذا يجب حشد کافة المؤسسات الفنية التي يتولّي أمر التصوير أو الفيلم أو غير ذلک علي تحقيق هذه الشعارات. وکمثال تاريخي مناسب لهذا الامر، صحيفة صدرت في طهران قبل حوالي خمسين عاماً تحمل عنوان « المسلمين » حيث کانت تدافع عن وحدة المسلمين و تنظر إلي أخبار العالم الاسلامي بنظرة واحدة، ولم تکن تتدخل في أي من المسائل الخلافية المذهبية و في الحال يدافع عن مواضع المسلمين في الهند واندونيسيا وآفريقيا وغيرها ضد الإستعمار. والملفت للنظر أن هذه الصحيفة اختارت شعاراً لها صورة مصغرة لعشرات المساجد المعروفة في العالم الاسلامي التي کانت تمثل کل واحدة منها إحدي المدن الاسلامية البارزة وکانت تطبع علي غلافها هذه الصور علي شکل هوامش ثلاثية عليا ويمني ويسري وبشکل مستمر تقريباً.
6- إن إحدي الاجراءات اللازم اتخاذها من أجل ايجاد الخلفية الذهنية هي قيام الباحثين والکتّاب وکذلک وسائل الاعلام بالبحث والتأليف والکتابة وإعداد الأخبار والتقارير لشرح الاضرار الناجمة عن الخلافات المذهبية في السابق وبيان حجم هذه الإضرار وما نتج عنها من هدر للطاقات في جزء هام من العالم الإسلامي بحيث أن هذه الخلافات المذهبية لم تحل أي مشکلة او تفتح أي باب مغلق. وبعبارة اخري، فإن تبيان التجارب المُرّة للخلافات يمکن أن تمهد الطريق لتبني فکرة عدم جدوي تکرارها مرة اخري. والجدير بالذکر أن بعض المذاهب استغلت هذه المسائل لتعميق وتوسيع رقعة الخلافات بحيث حاولت في کل مرة من خلال طرح هذه التجارب اظهار الآخرين علي أنهم مقصّرين وتهيئة الظروف لاثارة الغضب عند الطرف المقابل .
7- إنّ وجود فاصلة معرفية بين طائفتين مذهبيتين سيساهم في ايجاد صعوبات نحو تشکيل انطباع جيد في اذهانهما عن بعضهما البعض، وأنّ حل ذلک لا يمکن إلا أن نعمل علي أصل التعارف القرآنية بين الأقوام و القبائل؛ والحلّ القرآني هو جعل هذا الفَرْق بمثابة الارضية الملائمة لتتعرف هاتين الطائفتين علي بعضهما ببعض . وبعبارة اخري فان حلّ هذه المشکلة هو ايجاد ارضيات للتعرف المتبادل بين الطائفتين إحداهما بالاخري و ضرورة تأکّد هذه الارضيات خاصة علي النواحي الدينية الايجابية من قبل کل طرف تجاه الاخر حتي لا يوحي ذلک بأن الطرف الآخر هو الطرف الکافر ولا يعتني اساساً بالدين.
ويمکن تعزيز هذه المعرفة من خلال تبادل الوسائل الدينية الممزوجة نوعاً ما بالفن مثل الافلام السينمائية والتلفزيونية والمظاهر الفنية الاخري .
8- إنّ تاريخ الحضارة الاسلامية يدل علي أن حدوث اتجاه فکري واحد في العالم الاسلامي يتم بشکل سريع جداً من خلال التأکيد علي التصوف والروحانية وحينما کان للعالم الاسلامي علاقات واسعة مبنية علي التصوف فقد استطاع وضع کافة ومختلف الاجيال والاعراق والمذاهب الدينية تحت المظلّة الوحدوية الشاملة وجعل منها أمة واحدة تفهم کلّ منه لغة الاخري بسهولة .
إنّ التصوف باستثناء جوانبه السلبية کان بامکانه تهية الأرضية المناسبة لهذه الوحدة في أرجاء العالم الاسلامي. وذلک بما لديه من تعاليم روحانية وتأکيده علي الجوانب الالهية الموجودة في الانسان والتي تعتبر من أهم القواسم المشترکة لابناء البشر. ولو جرت بعض الاصلاحات علي التصوف وتم وضع شلکه الحزبي والطائفي واسباب الخلافات والمعارضات له جانباً وتم فقط الاعتماد علي المباديء الرئيسية له في إشاعة الروحانية فمن الممکن من خلاله تحقيق وحدة النظر ومن ثم التقارب والوحدة الاسلامية المرجوة علي حد کبير.
9 – يجري في الوقت الحاضر التطرق إلي موضوع العولمة بشکل واسع ويهدف هذا النهج إلي توحيد العالم من خلال اشاعة القيم الاجتماعية والانسانية بشکل شامل .
من المؤکد بأن هذه التجارب تفيدنا في عملنا هذا وعلينا أن نطرح بالمقابل نظرية العولمة الاسلامية فبعبارة أخري ما دامت الاجواء مواتيه للعولمة يجب عيلنا أن نوجهها بدقة نحو العولمة الاسلامية او توحيد العالم الاسلامي وبالطبع يجب علينا. ومن أجل التوصل إلي ذلک أن نتعرف علي القيم المعرفة في الاسلام والتي في حد استطاعتها تغطية کافة العالم الاسلامي والمذاهب الداخلية فيه فبذلک نتمکن من الوقوف امام العولمة القائمة علي غرار العولمة الغربية وکذلک نرسخ الوحدة فيما بين المذاهب الداخلية في العالم الاسلامي .
10- أن احد هذه المواضيع التي يجب متابعتها هو منع الاعمال المتطرفة وادانة التصرفات غير الإنسانية التي يقوم بها أشخاص يعتبرون من المتشددين وکخطوة اولي يجب استنکار أعمال العنف التي تتم تحت مسّميات الدفاع عن الدين ضد الاخرين. اضافة إلي ذلک يجب ان لا تطلق تصريحات من قبل الاشخاص غير مسئولين أو مسئولين تؤدي إلي ايجاد نوع من التغطية الشرعيةالخفية لها.
وعلي الحکومات أن تبدي حساسية خاصة تجاه مثل هذه الافعال. واذا لم تقم الحکومات بمتابعة جدية لذلک فان مرتکبي هذه الأفعال يتصورون بأن أعمالهم هذه موضع ترحيب وتأييد من قبل بعض الحکومات کما أنّ التعامل ببرود مع هذه الأفعال سيؤدي إلي خلق مشکلة اخري ويوفر مبرراً مشروعاً للطرف الاخر لاستخدام العنف. ومن ثم خلق حلقة مفرغة لا يمکن معرفة الباديء بها. ومن هنا يجب القول بأن التصرفات الوحشية التي تتم ضد الشيعة في العراق بحجج مذهبية او سياسية او الأعمال الإرهابية التي تتم ضد الشيعة في باکستان هي إحدي أهم القضايا إلي يتحتم علي الحکومات الاسلامية استنکارها. لأن مثل هذه الاعمال ستؤدي إلي مآسي اخري في المستقبل لا يمکن التنبؤ بها حالياً.
أما النقطة الاخري فهي أن مثل هذه الأعمال ستفضي إلي ايجاد مشکلة اُخري. فعلي سبيل المثال ستعزز موقف الجناح المتطرّف في الوسط الشيعي إلي حد لا تبقي فرصة للحديث عن الوحدة بين الأوساط الشيعية. ويقول المتشددون للتيار المعتدل لماذا تقومون باطلاق التصريحات الوحدوية في وقت تقترف فيه مثل هذه الافعال؟
إنّ من الطبيعي وجود مثل هذه التکتلات بين اتباع کل مذهب حيث ان بدء مثل هذه الأعمال من قبل طرف ما، سيؤدي إلي تعزيز الطرف المقابل . إضافة إلي ذلک اذا تم التزام الصمت تجاه هذه الاعمال سيتوسع نطاقها لتشمل سائر الدول والمجتمعات لانه في حال عدم وجود امکانية للثأر فانه يتم البحث عنه في مکان آخر.
11- النقطة الاخري هي أن العلماء والمفکرين الذين يسعون إلي الوحدة فيما بين المسلمين يجب عليهم الإحجام عن التصريحات التي تحرض ابناء مذهبهم. وفي الحقيقة يجب عليهم أن يعلموا بأنهم يسيرون علي حافة ضيقة وحادة، وينبغي عليهم مراعاة المشاعر الدينية للجانبين . وعندما يطلقون التصريحات تحت مسميات اصلاحية والتي تم القبول بها کنوع من المعارضة للمعتقدات والقناعات، فانّ القيام بهذا الدور بالطبع سيکون عملاً غير وحدوياً، ولربما يکون لاطلاق مثل هذه التصرفات احياناً ضرورية، لکن يجب ان لا تطلق من دعاة الوحدة بل يجب أن تطلق من العلماء الاصلاحيين وسيتحملون تبعاتها. لکن دعاة الوحدة اذا لم يراعوا المشاعر الدينية للطرف الاخر سيؤدي ذلک إلي اثارة ابناء مذهبهم ويشککون في أهداف هـؤلاء الدعاة .
12- من أجل الوصول إلي الوحدة يتطلب البحث عن مقاطع من التاريخ يعتمد عليها الجانبان، السنّي و الشيعي. فعلي سبيل المثال يجب الاعتماد علي السيرة النبوة باهتمام بالغ في المجتعات الشيعية حيث أنه من المؤکّد أن طرح السيرة النبوية بدون التطرق إلي المسائل المذهبية هو تأکيد علي عمومية الاسلام والتجربة الاسلامية بغض النظر عما يرتبط بها من مسائل مذهبية.
وبنظر کاتب هذه السطور فإن واقعة کربلاء هي احدي النقاط الهامة جداً لايجاد الوحدة. فلهذه الواقعة مزايا في سبيل الوحدة والتي يجب علينا الوقوف عندها ملياً :
اولاً: ثورة کربلاء قام بها سبط الرسول ( ص) وهذه نقطة هامة جداً .
ثانياً : إنّ هذه الثورة لها جانب ضد الظلم والاضطهاد وهذا الجانب يعتبر ذو قيمة لکافة المسلمين.
ثالثاً لقد جرت واقعة کربلاء لإحياء دين النبي الاکرم ( ص) وتعتبر حرکة مضادة للانحرافات التي راجت في عهد يزيد وحيث ان هذه الواقعة يکمن فيها مثل هذه القيم ويمکن اتباعها کنموذج مناسب إلي جانب السيرة النبوية . فلماذا لا يتم الاستفادة منها بصفتها نقطة اتکاء لتحقيق الوحدة الاسلامية ؟
علي مر التاريخ و طوال قرون خلت أبدي الکثير من المسلمين السنّة - إضافة إلي الشيعة- حساسية ايجابية وداعمة لهذه الواقعة، الأمر الذي يبعث علي الامل في نفوس الشيعة ويمکن إدارک هذا الموضوع في المؤلفات المتعددة التي کتبت حول واقعة کربلاء قديماً وحديثاً ککتاب مقتل الحسين (ع) لإبي المويد الموفق بن احمد المکي الخوارزمي العالم الحنفي الخراساني من القرن السادس الهجري مولف کتاب في مناقب الامام أبي حنيفة.
وبالاضافة إلي المؤلفات العلمية بهذا الشأن، فإن المسلمين من السنة قد أبدو تعاطفاً جيداً تجاه واقعة عاشوراء وإقامة مراسم التعزية في ري و بغداد في القرن السادس؛ و خير دليل علي هذا التعاطف تقديم طعام عاشوراء حتي اليوم والذي کان سائداً في ثقافة الدولة العثمانية وکان يقدم هذا الطعام بصفته نذراً للامام الحسين(ع) ويتم توزيعه علي الفقراء والمساکين.
وهناک أيضاً شواهد اخري تدل علي إنه إذا امعنا النظر فإنّ الشيعة الذين فصّلوا مسيرهم عن الاخرين بعد حادثة کربلاء قد أدرکوا الان أنّ القيم الکامنة في کربلاء هي أيضاً موضع تأييد المذاهب الاخري. فان هذه النقطة التي کانت سبباُ في انفصال کامل الشيعة عن الاخرين في سنة 61 الهجرية يمکن إعادتها مرة اخري.
منبع: www.historylib.com
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}