حضرت مهدى‏عليه السلام خردسالترين پيشواى معصوم

نويسنده: خدامراد سليميان
همواره در مقابل اين پرسشگرى، ائمه معصومين‏عليهم السلام به عنوان سنگربانان مرزهاى اعتقادى در نهايت روشنگرى به ارائه پاسخ پرداخته‏اند .
در اين نوشتار كوتاه قبل از بهره‏مندى از كلام نورانى آن پيشوايان نور ناگزير به عنوان مقدمه جايگاه اعتقاد به امامت را توضيح مى‏دهيم تا هر چه بهتر سخنان آن بزرگواران روشن گردد .

جايگاه اعتقاد به امامت

جايگاه اعتقاد به امامت و ائمه معصومين‏عليهم السلام نزد شيعه بسيار والا و ارزشمند است‏به گونه‏اى كه اعتقاد به امامت در نگاه ايشان در رديف اعتقاد به خداوند و پيامبرصلى الله عليه وآله قلمداد شده است .
از نگاه شيعه خداوند متعال مقام امامت و ولايت را به جهت قابليتهاى ذاتى به افرادى خاص عطا فرموده و تنها از طرف ذات اوست كه امام بر جامعه نصب مى‏گردد .
شيعه اين اعتقاد راسخ را از آيات و روايات به دست آورده كه برخى از موارد آنها بدين قرارند:
1 - امامت امرى قراردادى و از طرف پروردگار متعال است .
عمرو بن اشعث گويد: شنيدم امام صادق‏عليه السلام فرمود: «اترون الموصى منا يوصى الى من يريد؟ لا والله ولكن عهد من الله ورسوله‏صلى الله عليه وآله لرجل فرجل حتى ينتهى الامر الى صاحبه; (1)
شما گمان مى‏كنيد هر كس از ما امامان كه وصيت مى‏كند، به هر كس بخواهد وصيت مى‏كند؟ ! نه به خدا، چنين نيست، بلكه امر امامت عهد و فرمانى است از جانب خدا و رسول‏صلى الله عليه وآله براى فردى پس از شخص ديگر (از خانواده ما) تا به صاحبش برسد .»
2 - فرمان پذيرى از امام همسان اطاعت از پروردگار و پيامبرصلى الله عليه وآله است . شيعه معتقد است كه ائمه معصومين‏عليهم السلام تنها مصداق اولى الامر هستند و خداوند در قرآن فرمان به پيروى از ايشان داده است . آنجا كه مى‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول واولى الامر منكم‏» ; (2)
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر و اولياى امر خود [نيز] اطاعت كنيد .»
يكى از مواردى كه اطاعت و پيروى از امام در آن واجب است، مسئله جانشينى مى‏باشد، به اين معنا كه وقتى امامى به عنوان پيشواى معصوم جانشين خود را معرفى كرد جاى هيچگونه ترديد باقى نخواهد ماند و بر ديگران واجب است امامت او را بپذيرند; اگر چه در سن و سال كودكى باشد .
3 - امامت عهدى است كه هرگز به ستمگران نمى‏رسد .
خداوند متعال پس از آنكه ابراهيم‏عليه السلام را به مقام امامت‏بشارت داد، در جواب او كه پرسيد: آيا اين شرافت نصيب ذريه‏ام نيز مى‏گردد؟ فرمود: «ولا ينال عهدى الظالمين‏» ; (3)
«پيمان من به ظالمان نمى‏رسد .»
4 - امامت روح تمامى دستورات الهى، مكمل دين و متمم نعمتهاى الهى است . خداوند متعال انجام امر خطير رسالت را منوط به نصب جانشين دانسته و مى‏فرمايد: «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته‏» ; (4)
«اى پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است را ابلاغ كن و اگر چنين نكنى پيامش را نرسانده‏اى .» اين امر بسيار با عظمت همانا اعلام امامت و خلافت على‏عليه السلام بود .
حال كه چنين است، چگونه پرنده خيال ما بر بام بلند معرفت ايشان جاى خواهد گرفت؟ جز اينكه انفاس قدسى خود آن انوار پاك دست ناز خويش دراز كرده، دست نياز ما باز گيرند و چه جاى اين سؤال و خرده‏گيرى كه خداوند چگونه اين مقام به كودكى ارزانى مى‏دارد؟ نه تنها در بين ائمه چنين امرى بى‏سابقه نبوده كه در بين پيامبران الهى نيز دست قدرت الهى چنين امرى را رقم زده است .

نبوت در كودكى

خداوند متعال پيامبرانى را در كودكى به مقام نبوت مفتخر ساخت، كه به دو نمونه آن اشاره مى‏كنيم:
1 - نبوت حضرت عيسى‏عليه السلام از ابتداى ولادت:
خداوند در قرآن كريم در بخشى از داستان حضرت مسيح‏عليه السلام از زبان آن پيامبر الهى در جواب منكران چنين مى‏فرمايد: «قال انى عبد الله آتانى الكتاب وجعلنى نبيا» ; (5)
«[كودك] گفت: من بنده خدا هستم، به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است .»
2 - اعطاى كتاب و مقام نبوت به حضرت يحيى در كودكى:
خداوند در اين‏باره مى‏فرمايد: «يا يحيى خذ الكتاب بقوة وآتيناه الحكم صبيا» ; (6)
«اى يحيى! كتاب [خدا] را به جد و جهد بگير و [ما] از كودكى به وى حكم (نبوت) داديم .»
بنابراين همانگونه كه خداوند قادر متعال، مقام نبوت را به خردسالى عطا فرمود مقام امامت را نيز مى‏تواند به انسانى با تمام صفات لازم در سن كودكى عطا فرمايد .

امامت در كودكى

قبل از حضرت مهدى‏عليه السلام به دو امام (جوادعليه السلام و هادى‏عليه السلام) قبل از سن بلوغ مقام امامت عطا شده است و اين شايد خود به نوعى ايجاد آمادگى براى پذيرش امامت‏حضرت مهدى‏عليه السلام در سن كودكى بود .
در سلسله امامت اولين امامى كه در سن كودكى به امامت رسيد نهمين پيشواى شيعيان بود و از آنجا كه اين مسئله در دوران امامت‏بى‏سابقه بود، مورد پرسش و شك عده‏اى قرار گرفت و در اين رهگذر با تصريح امام رضاعليه السلام و بياناتى از خود آن امام قلب شيعيان آرام گرفت .
«عن معمر بن خلاد قال: سمعت الرضاعليه السلام وذكر شيئا فقال: ما حاجتكم الى ذلك؟ هذا ابو جعفر قد اجلسته مجلسى وصيرته مكانى وقال: انا اهل بيت‏يتوارث اصاغرنا عن اكابرنا القذة بالقذة; (7)
معمر بن خلاد گويد: از امام رضاعليه السلام شنيدم كه مطلبى [راجع به امر امامت] بيان كرد و سپس فرمود: شما چه احتياجى به اين موضوع داريد؟ اين ابو جعفر است كه او را به جاى خود نشانيده و قائم مقام خود ساخته‏ام، و فرمود: ما خاندانى هستيم كه خردسالانمان مو به مو از بزرگسالانمان ارث مى‏برند .» اين روايت‏بيانگر اين حقيقت است كه مقام امامت ربطى به كمى و زيادى سن ندارد .
صفوان بن يحيى گويد: به امام رضاعليه السلام عرض كردم: پيش از آنكه خدا ابى جعفرعليه السلام را به شما ببخشد، درباره جانشينتان از شما مى‏پرسيديم و شما مى‏فرموديد: خدا به من پسرى عنايت مى‏كند، اكنون او را به شما عنايت كرد و چشم ما را روشن كرد، اگر خداى ناخواسته براى شما پيش آمدى كند، به كه بگرويم؟ حضرت با دست اشاره به ابى جعفرعليه السلام فرمود كه در برابرش ايستاده بود . عرض كردم: قربانت گردم، اين پسر سه ساله است! ! فرمود: «وما يضره من ذلك فقد قام عيسى بالحجة وهو ابن ثلاث سنين; (8)
چه مانعى دارد؟ عيسى‏عليه السلام سه ساله بود كه به حجت قيام كرد .»
همانگونه كه خداوند قادر متعال، مقام نبوت را به خردسالى عطا فرمود مقام امامت را نيز مى‏تواند به انسانى با تمام صفات لازم در سن كودكى عطا فرمايد .
على بن اسباط گويد: امام محمد تقى‏عليه السلام را ديدم كه به طرف من مى‏آمد، من نگاهم را به او تيز كردم و به سر و پايش نگاه مى‏كردم تا اندازه و قامتش را براى اهل شهر خود (شيعيان) وصف كنم، در آن ميان كه من او را ورانداز مى‏كردم، حضرت بنشست و فرمود: «يا على! ان الله احتج فى الامامة بمثل ما احتج‏به فى النبوة . فقال: «وآتيناه الحكم صبيا» ، «ولما بلغ اشده‏» ، «وبلغ اربعين سنة‏» فقد يجوز ان يؤتى الحكمة وهو صبى ويجوز ان يؤتاها وهو ابن اربعين سنة; (9)
«اى على! خدا حجت درباره امامت را به مانند حجت درباره نبوت آورده و فرموده است: «حكم نبوت را در كودكى به او داديم‏» ، «و چون به رشد، رسيد» ، «و به چهل سالگى رسيد» ، پس رواست كه [به شخصى] در كودكى حكم داده شود (چنانچه به يحيى‏عليه السلام داده شد) و رواست كه در چهل سالگى داده شود (چنانچه به يوسف‏عليه السلام داده شد).»
و البته كم نبودند انسانهاى وارسته‏اى كه در برابر فرمايش امام‏عليه السلام سر تعظيم و قبول فرود مى‏آورند و در برابر مشيت الهى با كمال رضايت آن را مى‏پذيرفتند .
محمد بن حسن بن عمار گويد: من دو سال نزد على بن جعفر بن محمد (عموى امام رضاعليه السلام) بودم و هر خبرى كه او از برادرش موسى بن جعفرعليه السلام شنيده بود مى‏نوشتم . روزى در مدينه خدمتش نشسته بودم، ابو جعفر محمد بن على الرضاعليه السلام در مسجد رسول خداصلى الله عليه وآله بر او وارد شد، على بن جعفر بر جست و بدون كفش و عبا نزد او رفت و دستش را بوسيد و احترامش كرد . ابوجعفر به او فرمود: اى عمو! بنشين، خدايت رحمت كند . او گفت: آقاى من! چگونه من بنشينم و شما ايستاده باشيد؟
چون على بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش كرده و مى‏گفتند: شما عموى پدر او هستيد و با او اينگونه رفتار مى‏كنيد؟ ! او دست‏به ريش خود گرفت و گفت: خاموش باشيد . اگر خداى عزوجل اين ريش سفيد را سزاوار [امامت] ندانست و اين كودك را سزاوار دانست و به او چنان مقامى داد، من فضيلت او را انكار كنم؟ پناه به خدا از سخن شما، من بنده او هستم . (10) »

آخرين پيشوا

شيعه با اين ذهنيت كه مقام امامت‏به سن و سال خاصى مربوط نيست درباره امام جواد و امام هادى‏عليهما السلام چندان ترديدى به خود راه نداد، بويژه كه حكام جور زمان هرچه تلاش كردند تا مسئله امامت را با مناظرات ساختگى دانشمندان بزرگ با اين امامان خردسال خدشه‏دار كنند، شكست‏خوردند . اما اين وضع درباره آخرين پيشواى شيعيان به كلى متفاوت شد، چرا كه او هم در سن و سالى كمتر از ديگر ائمه به امامت رسيد و هم به خاطر مصالحى ولادت آن حضرت نيز مخفيانه صورت پذيرفت و اين برخى از شيعيان را دچار برخى ترديدها نمود و كار امام حسن عسكرى‏عليه السلام را مشكل ساخت، اگر چه امامان پيشين تا حدودى زمينه را مساعد كرده و شيعه را براى درك چنان روزى آماده ساخته بودند .
در غيبت نعمانى از امام باقرعليه السلام نقل شده است كه آن حضرت فرمود: «صاحب هذا الامر اصغرنا سنا واخملنا شخصا; (11)
صاحب اين امر كم سن و سال‏ترين و گمنام‏ترين ماست .»
اسماعيل بن بزيع گويد: از حضرت ابى جعفرعليه السلام راجع به امامت پرسيدم و گفتم: آيا ممكن است امام از هفت‏سال كمتر داشته باشد؟ فرمود: «نعم واقل من خمس سنين; (12)
آرى، كمتر از پنج‏سال هم مى‏شود.»
البته معرفى حضرت مهدى‏عليه السلام با ديگر ائمه اين تفاوت را داشت كه خواست الهى بر پنهان زيستن حضرت مهدى‏عليه السلام تعلق گرفته بود; بنابراين تنها افرادى خاص از ولادت آن حضرت خبردار شدند .
ضوء بن على از مردى از اهل فارس نقل مى‏كند كه: به سامرا آمده و ملازم درب خانه امام حسن عسكرى‏عليه السلام شدم . حضرت مرا طلبيد، من وارد شدم و سلام كردم، فرمود: براى چه آمده‏اى؟ عرض كردم: براى اشتياقى كه به خدمت‏شما داشتم . فرمود: پس دربان ما باش . من همراه خادمان در خانه حضرت بودم . گاهى مى‏رفتم هر چه احتياج داشتند از بازار مى‏خريدم و زمانى كه مردها در خانه بودند، بدون اجازه وارد مى‏شدم . روزى بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حركت و صدايى شنيدم، سپس با فرياد به من فرمود: بايست، حركت مكن، من جرات در آمدن و بيرون رفتن نداشتم، سپس كنيزكى كه چيز سرپوشيده‏اى همراه داشت از نزد من گذشت، آنگاه مرا صدا زد كه در آى، من وارد شدم و كنيز را هم صدا زد . كنيز نزد حضرت بازگشت، حضرت به كنيز فرمود: روپوش از آنچه همراه دارى بردار، كنيز از روى كودكى سفيد و نيكو روى پرده برداشت و خود حضرت روى شكم كودك را باز كرد، ديدم موى سبزى كه به سياهى آميخته نبود از زير گلويش تا نافش روئيده است، سپس فرمود: اين است صاحب شما، و به كنيز امر فرمود كه او را ببرد . سپس من آن كودك را نديدم تا امام حسن‏عليه السلام وفات كرد . (13) »
عمرو اهوازى نيز گويد: امام حسن امامت در كودكى اين حقيقت را روشن مى‏سازد كه اعطاى مقام امامت‏بر اساس فضايل ذاتى است و اين مربوط به روح متعالى انسانهاى خاص است
عسكرى‏عليه السلام آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبكم; (14) اين صاحب شماست .»
در پايان اين سؤال را مطرح مى‏كنيم كه علت نصب امامت در كودكى چيست و چرا مقام امامت در همه امامان در سن و سال بلوغ و رشد اعطا نشده است . به نظر مى‏رسد كه هر چند مصالح تام همه مقدرات و فرامين الهى بر ما روشن نيست، اما موارد ذيل را مى‏توان به عنوان برخى از دليلهاى احتمالى اين امر يادآور شد .
1 - امتحان و آزمايش مردم:
شكى نيست كه در شرايط غيرعادى امتحان و آزمايش بهتر تحقق مى‏يابد وگرنه در شرايط عادى تسليم مردم در برابر دستورات الهى هر چند حائز اهميت است اما اهميت آن به اندازه شرايط غيرعادى نيست .
پذيرفتن امام در سن و سال متعارف اگر چه داراى اهميت است ولى پذيرش ايشان در شرايط غيرعادى مانند خردسالى، مى‏تواند نشانه تسليم كامل در برابر اراده الهى باشد .
2 - امامت در كودكى خود به نوعى بيانگر اين مدعاست كه مقام امامت تنها از طرف خداوند تعيين مى‏گردد و شئون وجودى امام به سن و سال و مانند آن نيست و اگر چنانچه تمامى ائمه در بزرگسالى به مقام امامت مى‏رسيدند، اين گمان پيش مى‏آمد كه امامت مقامى است كه مربوط به كسب فضايل از طرف شخص امام است .
3 - و بالاخره امامت در كودكى اين حقيقت را روشن مى‏سازد كه اعطاى مقام امامت‏بر اساس فضايل ذاتى است و اين مربوط به روح متعالى انسانهاى خاص است و آن نيز ارتباطى به سن و سال ندارد .

پى‏نوشت:

1) محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ترجمه سيد جواد مصطفوى، ج‏2، ص‏25ح‏2; بصائر الدرجات، ص‏470 .
2) نساء/59 .
3) بقره/124 .
4) مائده/67 .
5) مريم/30 .
6) مريم/12 .
7) اصول كافى، ج‏2، ص‏104، ح‏2; شيخ مفيد، الاختصاص، ص‏279; الارشاد، ج‏2، ص‏276; كشف الغمة، ج‏2، ص‏351 .
8) كلينى، الكافى، ج‏1، باب الاشارة والنص على ابى جعفر الثانى .
9) همان، ج‏2، ص‏223، ح‏7; با اندك تفاوتى الارشاد، ج‏2، ص‏292; اعلام الورى، ص‏349; كشف الغمة، ج‏2، ص‏360; المناقب، ج‏4، ص‏389 .
10) كلينى، اصول كافى، ج‏2، ص‏106 .
11) النعمانى، كتاب الغيبة، مكتبة الصدوق، تهران، ص‏184; دلائل الامامه، ص‏258 .
12) كلينى، كافى، ج‏2، ص‏222، ح‏5; بحارالانوار، ج‏25، ص‏103 .
13) اصول كافى، ج‏2، ص‏119 و 120، ح‏6; با اندك تفاوتى شيخ طوسى، كتاب الغيبة، ص‏233، ح‏2; شيخ صدوق، كمال الدين، ج‏2، ص‏435، ح‏43 .
14) اصول كافى، ج‏2، ص‏124، ح‏12; شيخ مفيد، الارشاد، ج‏2، ص‏348; شيخ طوسى، كتاب الغيبة، ص‏234، ح‏2 .