فلسفه هنر اسلامی

نويسنده: محمود پورآغاسی
هنر اسلامی مشخصه‌ای دارد که آن را از هنرهای دیگر مانند هنر غربی، هنر هندی و هنر چینی متمایز می‌نماید. هرکدام از این هنرها دارای فلسفه کاملی هستند. فلسفه هنر غربی وسیع و گسترده و قدیمی است و از عهد افلاطون آغاز می‌گردد.
بدین‌ترتیب این فلسفه، اساس هنرهای دیگر و به عنوان الگو قرار گرفته است. هنرمندان غربی مانند، دولاکرا، شایسرو و فرومانتان، به هنر عربی آگاهی کامل دارند و هنرمندی که بر هنر ژاپنی مسلط است مانند، وان‌گوگ، یا گوگان که به هنر اقیانوس تسلط دارد. بنابراین می‌توان گفت غرب به هنرهای جهان آگاهی دارد، چنان‌که ماتیس و پل‌کله بعد از اینکه از مغرب عربی دیدن کردند، به این موضوع تصریح کردند که جهان متوجه هنرهای گوناگون و متنوع گشته و ماهیت و خصوصیات آن‌را لمس کرده است و هنرمندان دوره‌ی جدید، خود را در دام این هنرها افکندند تا از تأثیر حیات و سبک و تقلید آن سیراب شوند. و مورخین برای شناخت عمیق هویت این هنرها، که یکی از آن‌ها هنر اسلامی است، با یکدیگر به رقابت پرداختند.
اولین چیزی که در مشخصه‌ی اسلامی جلب‌توجه می‌کند، این است که این هنر به اشکال تجریدی به صورت گیاهان یا اشکال هندسی که نقش نام دارد درمی‌آید، و خط عربی در این هنر با آن عجین شده است.
این خط دارای تنوع زیادی است و حدود صد نوع بالغ می‌گردد، نقش و نگار عربی، عبارت از تصویری است که بر پایه اشکال هندسی استوار می‌گردد و پرگار، نقش اساسی در آن ایفا می‌کند و اشکال آن، به‌صورت رباعی، پنج ضلعی با زائده‌های مختلف که به هر شکلی درمی‌آید تا حدّ و مرزی برای آن به‌وجود نیاید، بدین‌ترتیب هنرمند اسلامی، دنیای جدیدی از اشکال هندسی را کشف نمود تا بتواند تفکر و عقائد خود را بر آن تحمیل نماید. هرچند در تصوّف هم این اشکال به‌صورتی دیگر تجلّی و آدمی را به قدرت الهی هدایت می‌کند، جدای از معانی هنری که در شکوه و عظمت این خطوط تجلّی می‌نماید، به جهت رنگ‌آمیزی و هماهنگی میان آن، به این نوع نقش نام خیط اطلاق شده است.
اما نوع دوم از نقش عربی، که به‌صورت ظریف طراحی شده، عناصر آن از اشکال گیاهی و به‌صورت استعاره درست شده است و اسم رمی بر آن اطلاق شده است. تفاوت بین این دو نوع نقش در این است که در نوع اول عقلانی است و از نظم خاصی برخوردار است اما در نوع دوم، از عناصر طبیعی استفاده شده است. اما این‌دو در نظر اهل تصوّف به شکلی دیگر تغییر می‌گردند و از آن به نوع پیوستگی و ارتباط اهل ذکر به حق‌تعالی بازمی‌گردد. چنان‌که در سوره نور، آیه ۳۷ آمده: و رجال لا تلهیهم تجارة اوبیع عن ذکرالله.
در اینجا شکل دیگری از اشکال ابداعی هنری وجود دارد که در واقع مشترک بین نقش هندسی و نقش گیاهی است و این همان خط عربی است. خطی عربی، وظیفه‌اش بیان و توضیح معانی است اما جدای از این‌کار، وظیفه دیگری نیز دارد که همان زیبایی آن است.
دست‌نوشته‌های نبطی متأخر که به اشکال مختلف در مناطق ام‌الجمال و حرّان سوریه به‌دست آمده، در واقع تاریخ آن به قرن دوم و پنجم میلادی بازمی‌گردد.
این آغاز تولد خط عربی است که در مناطق کوفه، مدینه و شام تکامل یافت. این خط در ابتدا به‌صورت خط قرآنی در نسخه‌های خطی قرآن عثمان ظاهر گردید. سپس به دست ابن‌مقاله و ابن‌البواب تکمیل گردید تا به‌صورت‌های مختلف و سبک‌های متفاوت و رنگ‌های گوناگون ظهور یافت. ابن‌ندیم در کتاب الفهرست و دیگر مورخین نیز از آن یاد کرده‌اند، به‌طوری‌که تعداد این خط، به چیزی حدود ۱۰۰ نوع افزایش یافت.
این خط به انواع مختلف ظاهر گردید. به جهت اینکه این خط در واقع هندی بود که نگارگران سعی در اصلاح و بازسازی آن‌را داشتند. چیزی که از یک طرف مستقل و از طرف دیگر آمیخته با نقش است. نقاشی اسلامی چیزی از شأن و مرتبه‌ی نقش و نگار عربی نمی‌کاهد. چرا که این نقش، علامت مشخصه‌ای است از تصویرنگاری اسلامی و ما را بر آن می‌دارد که به تحلیل و تعمق در اسرار آن، برای شناخت فلسفه هنر اسلامی بپردازیم.
این هنر تصویرگری شبیه‌سازی که بر مبنای نقاشی از طبیعت و کائنات، به سبک خاصی می‌پردازد، در واقع عنصری مهم را جهت شناخت علم زیبایی‌شناسی اسلامی به‌دست ما می‌دهد که از محدوده‌ی رمز و استعاره که در نقش عربی وجود دارد، تجاوز می‌کند و وارد دنیای وسیعی می‌گردد که بر مبادی خاصی مبتنی است. تبیین این مبادی، تاکنون سهل و ممکن نبوده است چرا که این تصویرنگاری، رسم تصاویر ننگ‌آور را منع نموده و جلوی رُشد آن‌را گرفته است.
منبع: پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی حوزه هنر