نامههای عاطفی امام خمینی (2)
راستی این چه روزی است. فکر میکنم خواب میبینم و اصلاً باورم نمیشود چنین روزی را که امام، این پیر جماران، نامهام را بخواند و هدیه ناقابلم را بپذیرد.
گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند
ابراز تشکر و قدردانی از خانم مهین محمدی
زمان: 5 اسفند 1361/ 10 جمادی الاول 1403مکان: تهران، جماران
[بسمه تعالی. محضر مبارک امام عزیز، سلام علیکم
راستی این چه روزی است. فکر میکنم خواب میبینم و اصلاً باورم نمیشود چنین روزی را که امام، این پیر جماران، نامهام را بخواند و هدیه ناقابلم را بپذیرد.
ای خدا من، میتوانم این سعادت را داشته باشم؟! امام عزیز، اینک با پول خود و با دست خود برایت ژاکتی بافتم به این امید که وسیلهای باشد در قیامت شاهد بگیرم که ای خدا، من امام عزیز را و نایب امام زمانت را دوست دارم. تو روا مدار دستی که برای این امام ژاکت بافته از درگاهت ناامید برگردد.
امام عزیز از شما خواهش میکنم که این هدیه ناقابل را که فرسنگها راه طی نموده بپذیری و دلم را نشکنی زیرا که آرزو دارم. ولی امام جان، دوست دارم چنانچه قابل استفاده نبود حداقل یک بار هم که شده ژاکت را تن کنی و آن را تبرک کنی که مایه افتخار من است.
امام عزیز، خواهش دیگری هم دارم اگر لطف نموده به وسیله خط خودتان چند کلمهای برایم بنویس. بینهایت فرزندت را خوشحال میکنی و خدا را خیلی شکر میکنم و وصیت میکنم که آن چند کلمه را در قبرم همراه با خودم دفن کنند.
التماس دعا.
دخترت: مهین محمدی].
بسمه تعالی
دخترم، نامه محبتآمیز شما با هدیه ارزشمندی که با دست خود بافتهاید واصل شد.
از ارزشهای معنوی این نحو هدیهها باید یاد کرد که آن ارزشها نزد خداوند متعال ثبت میشود. خداوند تعالی امثال شما فرزندان متعهد را برای اسلام حفظ و افزون نماید، و ماها و شماها را با رحمت خویش قرین فرماید. و السلام علیکِ و رحمة الله.
10 جمادی الاولی 1403
روحالله الموسوی خمینی (1)
پاسخ به نامهی محبتآمیز یک دانش آموز
زمان: 25 اسفند 1361/ 1 جمادی الثانی 1403مکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم
نامهای به امام عزیزم:
ضمن عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواستارم. امیدوارم که حال شما خوب باشد.
امام، تو تنها آرزوی کشور ما هستی و من همیشه دعا برای شما میکنم. این شما بودید که سلطنت پهلوی را شکست دادید و جمهوری اسلامی برای ما آوردید و من با اینکه کودکی ده ساله بیشتر نیستم، دوست دارم تا به رحمت خدا نرفتهام شما را ببینم و در آغوشت بنشینم.
امام، من برای شما و رزمندگان دعا میکنم و دلم میخواهد اگر شما را ندیدم نامهای که نوشتهام به دست شما برسد و جواب نامهام را زود بدهید. امام عزیز، من عکس خود را برای شما میفرستم و شما هم یک عکس درخشان خود را برای من در نامه بفرستید.
امام، من خیلی دوست دارم به جبهه بروم و خیلی هم اصرار میکردم، ولی این مدیر خوبی که دارم یک روز سرکلاس ما آمد و گفت مدرسه هم یک سنگر است، سنگرها را حفظ کنید؛ و من از وقتی این حرف را شنیدم خیلی درس میخوانم و دیگر به فکر جبهه رفتن کم افتادم؛ ولی به جبهه به اندازه توانایی خود کمک میکنم. خداحافظ. امام، خدا نگهدار تو.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
فرزند شما: حمیدرضا امتحانی از جهرم- کلاس چهارم دبستان طالقانی].
بسمه تعالی
فرزند عزیزم، نامهی محبت آمیز شما را خواندم. از خداوند سلامت و سعادت شما را خواستارم.
همان طور که معلم مهربان گفته است: مدرسه هم سنگر است و انشاءالله از این سنگر، شیاطین را نابود میکنیم.
غره (2) جمادی الثانیه 1403
روحالله الموسوی الخمینی (3)
پاسخ به نامهی یک اسیر (علی جاوید- اردوگاه شمارهی 2 موصل)
زمان: 1362 هـ. ش./ 1403 هـ. ق.مکان: تهران، جماران
[بسمه تعالی. سلام علیکم، امیدوارم حالت خوب باشد و در کارت همیشه موفق و پیروز باشید. درّه جان، دلم برای تک تک شما تنگ شده است؛ اما دلم برای یکی دیگه خیلی تنگ شده. نمیدونی چقدر دلم براش تنگ شده. اونم پدربزرگ عزیزم حاج آقا موسوی است. و یکی دیگه هم که سفارش میکنم برای شرکت در مراسم هفتگی دانشگاه. درّه جان، فاطمه در نامهاش نوشته بود که جایت در خانه خیلی نمایان است. اگر مامان ناراحتی کند به جان تو که دوستت دارم ناراحت میشوم. مادرم، اون پینه بستهات را از دور میبوسم. همچنین دستان پرکار پدر عزیزم را که در زمستان سیاه میشود. به جای من همدیگر را ببوسید. مخصوصاً آقای مهندس آچارو! و سلام مرا به آقای شهرابی، ...، عبدخدایی، پرتو اعلم، آقای اسکندری، علی آقا، حسین آقا، هومن و خلاصه هرکس که دیدینش سلام مرا به او برسانید؛ مخصوصاً مادرجون، عمه فرح، عمه شیرین، عمه اعظم، عمه اکرم، خاله حوری، خاله جون فخری، خاله جون فاطمه و پسر خالهها و دختر خالهها، پسر عموها و دخترعموها و عمهها، خلاصه به همه برسانید. درّه من، نمیدونم بالأخره اسمم را باید عوض بکنم یا نه.
62/1/3 سال نو مبارک
برادر کوچکت علی]
به یاد من بخورید وقتی من برگشتم ورشکستتان میکنم. حتماً برایم عکس دستهجمعی بفرستید.
بسمه تعالی
[خدمت مسئول محترم دفتر امام، سلام علیکم
پس از عرض سلام و آرزوی موفقیت برای شما، نظر به اینکه پسر اینجانب مدت هشت ماه است که در قید اسارت صدامیان کافر میباشد، اخیراً در نامهاش نوشته است که: «خیلی دلم برای پدربزرگم حاج آقا موسی تنگ شده است»، و ما چون نمیتوانیم به علت محدودیت برای ایشان عکس یا پوستر امام را بفرستیم لذا خواهشمندیم در صورت امکان نامهای را که خدمتتان تقدیم میکنیم به حضرت امام- مدظله العالی- بدهید تا ایشان برای تبرک و برای تسلی دل این فرزندان عزیز که در زندانهای تاریک و نمناک عراق به سر میبرند، چند سطری مرقوم بفرمایند.
با عرض معذرت؛ ضمناً آخر نامه را با امضای «پدربزرگت حاج آقا موسوی» ختم نمایید. خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار؛ از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا آمین رب العالمین. مادر یک اسیر]
به نام خدا
فرزند عزیزم، نامه شما واصل شد. امید است انشاءالله بزودی خلاص شوی. ما برای شما نگران هستیم، لکن خدا بزرگ است. انشاءالله موفق باشی. صبر کند که خدا با صابران است. والسلام.
پدربزرگت (4)
پاسخ به نامهی یک خانم فداکار
زمان: تیر 1362/ شوال 1403مکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم. به نام خداوند بخشنده مهربان
خدمت رهبر کبیر انقلاب و نایب بر حق امام زمان سلام؛ امیدوارم این سلام گرم و ناقابل من را که از فرسنگها راه دور میآید بپذیری. سلامی مملو از مهر و محبت؛ سلامی که از اعماق قلبم بر میخیزد و به سوی شما میآید. سلامی که از این تونلهای پرپیچ و خم جادهها گذشته و هزاران خاطرههای گوناگون دربرگرفته و برای شما بازگو میکند. سلامی که از وجود اینجانب به شما امام عزیز گزارشها میدهد. انشاءالله که حالت خوب بوده و در پناه ایزد متعال به سلامتی هرچه تمامتر زندگی کنی و در پناه امام زمان خوش و خرم باشی. من زنی 32 ساله هستم که شش دختر دارم. من گردنبندی که از دسترنج خودم تهیه کردم، میخواهم برای شما بفرستم؛ امیدوارم که قبول فرمایید.
امام عزیز، ما شما را خیلی دوست داریم و خیل یدلمان میخواهد شما را زیارت کنیم ولی چون نمیتوانیم به دیدن شما بیاییم میخواهیم یک چیزی از شما داشته باشیم. از شما خواهش میکنیم که جواب نامه را به دست خودت برایمان بفرستی و همراه آن یک دعا برایمان بنویس که بخوریم تا سلامت باشیم. دیگر عرضی ندارم جز سلامتی شما. خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار، از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزای.
62/4/26 به امید پیروزی اسلام- زهرا جعفری]
بسمه تعالی
خواهرم، نامه محبتآمیز و هدیهای که فرستاده بودید واصل شد. از شما تشکر میکنم و امیدواریم خداوند متعال شما و فرزندانتان را سلامت و عافیت و سعادت دین و دنیا و آخرت عنایت فرماید. چون میل دارم که خود شما از هدیه که برای من فرستادهاید و آن را قبول نمودهام استفاده کنید، لهذا برای شما فرستادم. والسلام علیک و رحمةالله.
روحالله الموسوی الخمینی (5)
قبول هدیه یک رزمنده و اهدای دوباره آن
زمان: 1362 هـ. ش/ 1404 هـ. قمکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم
سلام حضور رهبر گرامی امام امت، خمینی کبیر، پس از تقدیم سلام، سلامتی شما و پیروزی در کارها و طول عمر برای شما را از درگاه خداوند خواهان و خواستار میباشم. امیدواریم که به زودی راه بسته شده کربلا را به وسیله رزمندگان در جبهههای حق علیه باطل باز کنیم و به امامت شما در کربلا نماز جماعت بخوانیم، انشاءالله. اگر از احوالات فرزندان خویش، این شیران روز و زاهدان شب خواسته باشید، شکر، الحمدلله سالم و سلامت و به دعاگویی شما در این سنگرها مشغول میباشند، و از خداوند میخواهند که شما مرد آزاده و کوبنده ستمگران و یار ضعیفان، عمرتان طولانی تا انقلاب مهدی (عجلالله تعالی فرج الشریف)، حتی کنار مهدی (عجلالله تعالی فرج الشریف) باشد.
ای مظهر دین و عدالت، ای نایب برحق امام زمان (عجلالله تعالی فرج الشریف)، مردم را از نقشههای جنایتکاران آگاهتر کن که با اتحادی که دارند، پرچم اسلام را در جهان برافراشته نگه دارند. من این نامه را در سنگری مستحکم برایتان مینویسم که همان مسجد یا نمازخانه میباشد، که کفار این سنگر را ندارند. امام عزیز، اگر نتوانستم شما را ملاقات کنم، نامه من با شما ملاقات میکند. من رزمنده کوچکی هستم که از راه دور دست مبارک شما را میبوسم. امام عزیز، دعا کنید که یا شهید شوم یا راه کربلا را باز کنیم و با پیروزی به خانه برگردیم. تا زمانی که اسلام این جوانان را دارد، درخت اسلام از خون این جوانان آبیاری میشود. خداوند انشاءالله که شما را تا انقلاب مهدی (عجلالله تعالی فرج الشریف) نگهدارد.
امام عزیز از شما خواهشی دارم که نامهای با دست خویش همراه یک عکس برایم بفرستید؛ زیرا میدانم که شما قلب جوانی را نمیشکنید؛ آرزوی دیدن شما را دارم؛ ولی نمیتوانم شما را ببینم. قلب من از نامهای که برایم میفرستید شاد خواهد شد. انشاءالله که ما رزمندگان با شما دیدار کنیم.
ای برادرانی که نامه من به دست شما میرسد، شما را به خدای بزرگ سوگند میدهم، که نامه مرا به حضور پدر گرامی که همان امام امت میباشد، بفرستید. امام عزیز، حدود 500 تومان را برای شما در این پاکت میفرستم که هرکجا لازم شود، خرج نماید. به امید دیدار، انشاءالله که همدیگر را ملاقات نماییم در کربلا یا در جماران. اگر مزاحمتی برایتان ایجاد کردم، مرا ببخشید؛ زیرا وقت گرانبهایتان را گرفتم، به امید اینکه قلب جوانی شانزده ساله را نشکنید. به امید پیروزی لشکریان حق علیه باطل و طولانی بودن عمر امام عزیز و باز شدن کربلا.
فرزند کوچک شما و دوستدار شما: حسینعلی درستی ثانی]
بسمه تعالی
فرزند عزیزم انشاءالله با سلامت و سعادت قرین باشد و به وظایف دینی خود عمل نمایید. والسلام علیکم.
وجه را قبول و بخودتان برگرداندم.
روحالله الموسوی الخمینی (6)
پاسخ نامهی درخواست اعزام به خطوط مقدم جبهه
زمان: 11 اردیبهشت 29/1363 رجب 1404مکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم. حضور محترم زعیم عالیقدر و رهبر کبیر انقلاب اسلامی و ناخدای کشتی محرومان، حضرت امام خمینی مدظلهالعالی.
امام عزیز اینجانب، سعید پورسراج، فرزند کاظم، ساکن شهر شوشتر، یک مسئلهای را خواستم مطرح کنم. امید است که جواب بفرمایید. و با عرض پوزش از اینکه وقت مبارک و گرانبهای شما را میگیرم.
امام عزیز من در حدود 19 سال است در خانوادهای مذهبی زندگی میکنم. از ابتدای جنگ، اگر خداوند انشاءالله قبول کند، چند نوبت در جبهههای حق شرکت کرده؛ تا آخرین بار در عملیات «والفجر مقدماتی» پای چپم از زیر زانو قطع گردید. اما از آنجا که در طول مدت این جنگ دوستان زیادی را از دست دادهام و عشق جبهه رفتن من را تا حالا آرام نمیگذارد، مدتی پیش به هر نحو که بود برای دعاخوانی به جبهه اعزام شدم؛ ولی هرچه خواهش کردم که با برادران به خط مقدم و عملیات بروم، برادران اجازه ندادند. و حالا دیگر از ناراحتی طاقتم دارد به سر میرود. و میخواهم این مسئله را از شما، جناب فرمانده کل قوا، مطرح کنم. و تنها ناراحتی من این است که میبینم هر روز یکی از دوستانم شهید میشود؛ و با این همه دوست از دست دادن، میترسم نکند من در شهر و یا در بستر بمیرم. و خیلی عشق به شهادت دارم و تلاش میکنم که به دوستانم انشاءالله ملحق شوم. امیدوارم که جواب مصلحت را بفرمایید.
ضمناً امام، اگر خط مقدم به صورت پدافندی باشد و کاری از من ساخته باشد، میتوانم شرکت کنم. و اگر شرکت کنم و مثلاً کشته شوم، آیا انشاءالله شهید هستم یا نه. در آخر امید آن دارم که با دستخط مبارک خودتان به صورت خلاصه جواب دهید.
و انشاءالله ما را حتماً در جواب نامه نصیحت بفرمایید. عاشقی که تا خون در رگ دارد شما را فراموش نمیکند، و همیشه قلبش برای شما میتپد.
63/2/1- دوستدار شما، سعید پورسراج]
بسمه تعالی
فرزند عزیزم من، از خداوند منّان مسئلت میکنم که شما را با شهدای اسلام محشور نماید. و شما که سلامت خودتان را در راه اسلام دادهاید از زمره شهیدان هستید، و حق خودتان را به اسلام عزیز ادا نمودید و از اینکه به جبهه نمیشود بروید ناراحت نباشید. امید است خداوند شما را حفظ فرماید. والسلام علیکم و رحمةالله.
11 اردیبهشت
روحالله الموسوی الخمینی (7)
پاسخ به نامهی مادر یک شهید
زمان: 22 شهریور 1363/ 17 ذی الحجه 1404مکان: تهران، جماران
[محضر مبارک حضرت امام خمینی سلام علیک
با درود و سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با درود و سلام به شهدای عزیز انقلاب ایران اینجانب گلابی پور حسین مادر شهید و یک زن روستایی هستم. مدتها آرزو داشتم که از نزدیک آن امام بزرگوار را ملاقات نمایم، موفق نشدم؛ ولی امیدوارم که شما را زیارت کنم. ضمناً یک هدیه ناقابل از دستبافت خودم حضور حضرتعالی تقدیم کردم که از آن استفاده نمایید. امام بزرگوار حال که شما را زیارت نکردم اگر صلاح میدانید چند کلمه از دستخط حضرتعالی را مرقوم فرمایید تا با دیدن آن دستخط به آرزویم رسیده باشم. امیدوارم که خداوند منّان سایه شما را بر سر ما و همه مسلمین جهان مستدام بدارد انشاءالله. به امید پیروزی هرچه زودتر رزمندگان و نابودی صدام و صدامیان.
بابل اداره پست امین کوچک زاده 63/6/18 گلابیپور حسین]
بسمه تعالی
بانوی محترمه، مرقوم شما و هدیه ارزشمندتان واصل شد. امید است خداوند تعالی شهید عزیز شما را که هدیه بوده برای اسلام، با شهدای کربلا محشور نماید و به شما و به سایر بازماندگان آن شهید صبر و اجر عنایت فرماید.
17 ذی الحجه 1404
روحالله الموسوی الخمینی (8)
پاسخ نامهی فرزند شهید
زمان: تیر 1364/ شوال 1405مکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم. رهبر عزیز و بززرگوار خوبمان، سلام
انشاءالله حال شما خوب باشد که اگر حال شما خوب باشد و سرحال باشید، ما هم خوشحال خواهیم بود. دو سال است که بنیاد شهید برای ما فرزندان شهدا، اسرا و مفقودین اردوی سراسر میگذارد و در اردوی هر ساله آرزوی دیدار با شما را داریم؛ اما نتوانستهایم. امسال که برای سومین بار برای اردو میرویم از شما که به جای پدرمان هستید، میخواهیم که برای ما پیامی بدهید و ما را چند نصیحت بکنی که ما پس از پدرمان چه کارهایی باید انجام بدهیم و در جامعه چه بکنیم.
خداحافظ شما. انشاءالله بتوانیم روزی با شما دیدن کنیم.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
یک فرزند شهید که از جانب همه شرکتکنندگان این آرزو را دارد.]
بسمه تعالی
فرزند بسیار عزیزم
نامه محبتآمیز شما، که از جانب خود و دیگر فرزندان عزیز شهدا، مفقودین، اسرا و جانبازان بود، موجب خرسندی شد. امید است شما عزیزان خردسال که یادگار فداکاران در راه خداوند تعالی و اسلام عزیز هستید، چون پدران بزرگوار خویش خود را برای دفاع از اسلام بزرگ و میهن عزیز مهیا سازید؛ و با فراگرفتن علم و ادب و کوشش در راه به دست آوردن کمال انسانی و اخلاق اسلامی برای اسلام عزیز و کشور خودتان فرزندان شایستهای باشید.
شماها با از دست دادن عزیزان خود، فرزندان اسلام و پیامبر عظیمالشأن هستید.
انشاءالله تعالی در پناه خداوند عالم موفق شوید با کسان خود، خصوصاً مادران داغدیده، به خوبی رفتار نمایید از خداوند منّان سلامت برای شما، و رحمت برای شهیدان، سلامت و رهایی برای اسرا و مفقودین شما خواستارم. والسلام علیکم.
شوال 1405
روحالله الموسوی الخمینی (9)
ادامه دارد...
پینوشتها:
1. صحیفه امام، ج17، ص 348.
2. اول هر ماه قمری.
3. صحیفه امام، ج17، ص 365-366.
4. همان، ص 417-418.
5. همان، ج18، ص 21.
6. همان، ص 301-302.
7. همان، ص 415-416.
8. همان، ج19، ص 62.
9. همان، ص 292-293.
سعادتمند، رسول (1390) درسهایی از امام: نامههای عرفانی، عاطفی و خانوادگی امام خمینی (ره)، تهران: انتشارات تسنیم، چاپ دوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}