گردآوری و تنظیم: رسول سعادتمند




 

پاسخ نامه‌ی فرزند شهید و تجلیل از مقام شهیدان

زمان: ؟
مکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت پدر بزرگوارم سلام علیکم
اینجانب بنده حقیر به عنوان فرزند شهید که چندین سال آرزوی دیدار شما را داشتم، اما لایق دیدار شما نشده‌ام، افسوس می‌خورم. اما از فرصت استفاده کرده و چند کلمه‌ای که فکر می‌کردم می‌توانم مستقیم با شما صحبت کنم، اما حالا در یک ورقه برای شما می‌نویسم. از شما تقاضا دارم که در یک ورقه با دستخط خودتان «امام» به بنده حقیر جواب دهید.]
(این نوجوان، سپس خوابی را که دیده به صورتی ساده و صمیمانه تعریف کرده است. متن پاسخ حضرت امام به او چنین است:)
بسمه تعالی
خداوند تعالی همه شهدای اسلام خصوصاً شهید شما را با شهدای کربلا محشور فرماید، و به همه بازماندگان آنها بویژه شما اجر و صبر عنایت فرماید.
ان‌شاء‌الله موفق باشید.
روح‌الله الموسوی الخمینی (1)

پاسخ نامه‌ی علی ابوالقاسمی، اسیر در بند در اردوگاه عنبر عراق (2)

زمان: آبان 1364/ صفر 1406
مکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم. خدمت سرور گرام و عزیزم روحی جان (3) سلام عرض می‌کنم و ان‌شاء‌الله که در پناه ایزد منان و در پناه امام زمان در سلامتی کامل به سر برید. اگر از احوال این حقیر جویا باشید بحمدالله سلامتی برقرار و تنها غم و اندوه جانگداز ما دوری از شما عزیز است که خداوند تبارک را به مقربانش قسم می‌دهم که هرچه زودتر نعمت دستبوسی شما را نصیب ما بکند.
به هر حال، روحی جان! روحم برایت در حال پرواز است. حدود دو سال است که هیچ خبری از شما ندارم و شما خوب می‌دانید که احتیاج به پند و اندرزهای شما دارم و شما ما را از این نعمت بی‌بهره نفرمایید. امیدوارم در نامه‌هایتان از «میهن» بنویسید که چه کار می‌کند و با کی رابطه برقرار کرده و زمینها را چه می‌کارد و کارش با «حسین خرکچی» (4) به کجا رسید. شنیدم یه بار حسابی داغونش کردی. (5) به هر حال منتظر دعاهای خیر شما هستیم و امیدوارم که ما را در دعاهای شب جمعه و شب چهارشنبه در جمکران (6) و محافل فراموش نکنید.
از قول اینجانب به «عموحسین وزیری» (7) و «اکبر مجلسی» (8) و «حسینعلی» (9) و «مشهدی احمد» (10) و برادر بسیار عزیزم «سیدعلی» (11) و خانواده و «اکبرآقا» (12) و خانواده «شنیدم که چند وقت پیش به گردشی به خارج رفته بود، چه سوغاتی آورده؟» (13) سلام خیلی خیلی برسانید. و حتماً منتظر جواب نامه‌های شما هستیم. از راه دور صورتت را غرق بوسه می‌کنم.
64/7/27 فرزند کوچک شما علی خدامانده]
بسمه تعالی
برادر عزیزم! از سلامت شما خوشحال و از خداوند تعالی خواستارم بزودی به وطن خود مراجعت نمایید. قلم من قاصر است که از دلاوری و بزرگواری شما عزیزان قدردانی نمایم. امید است از دعای خیر برای همه شماها غفلت نکنم. والسلام علیکم.
عبد درگاه خدا «ح» (14)

پاسخ نامه‌ی یک جوان

زمان: اسفند 1364/ جمادی الثانی 1406
مکان: تهران، جماران
[حضور محترم حاج آقا رسولی
بعد از عرض سلام و ارادت و اخلاص، غرض از مزاحمت تقاضای دو خواهش است که در رابطه شما با حضرت امام، انجام این دو خواهش زحمت زیادی نخواهد داشت، امیدوارم دریغ نفرموده و اان‌شاء‌الله خداوند در آخرت مغفرت و فضل و رحمت بی‌پایانش را دریغ نفرماید. ان‌شاء‌الله.
اولین خواهش این است که سلام بنده را به عنوان یک مسلمان مقلد و یک جادگر و یک برادر شهید خدمت مرجع بزرگ و امام عزیز برسانید.
خدمت مقدسشان عرض کنید که به عزت و جلال خدا در این دیار غربت زنده‌ایم به عشق دیدارتان در تلویزیون و کلام حیاتبخشتان، که به کالبد مرده ما جان می‌بخشد. خدمتشان عرض کنید: هنگامی که حضرت امیر بر منبر رفت گفت از من بپرسید قبل از اینکه از میان شما بروم، من به راههای آسمان آشناتر از راههای زمین هستم. آنگاه مردی عرب، از حضرت پرسید تعداد ریشهای من چندتا است. ما هرگز آن را نخواهیم بخشید؛ چرا که اگر او و دیگران از دریای بیکران معارف اسلام عزیز از حضرتش سؤال می‌کردند باعث هدایت و سعادت مسلمین و مؤمنین نسلهای آینده می‌شدند و کوتاهی کردند و البته این اشکال بر خیلی از مسلمینی که زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیه‌السلام) زندگی می‌کردند وارد است و چون ما می‌خواهیم این اشکال بر ما وارد نباشد از حضرت امام انتظار و توقع و خواهش عاجزانه داریم که مردم را مخصوصاً نسل جوان را که با انقلاب حضرت امام فطرت فقهی‌شان بیدار شده و مشتاقانه طالب هدایت و شناخت معارف زیبا و فقه اسلام عزیز و پیروی راه ائمه اطهار (علیه السلام) می‌باشند فرموده و از مشاهدات خود از عوالم غیب و از مکاشفات خویش از انوار معارف اسلام عزیز، ما نسل جوان را که این انقلاب، آتشی به جانمان انداخته به فیض برسانند. و ما را محروم نگذارند که آن دنیا اگر قرار است لیاقت حضرت با ایشان را داشته باشیم، دامنش را خواهیم گرفت و گلایه خواهیم کرد. دلمان به تفسیر قرآن حضرت امام خوش بود که آن هم متأسفانه قطع شد. امید است حضرت امام آنطور که صلاح می‌دانند نسل جوان را که من می‌دانم بسیارند جوانانی که در این انقلاب دریای فطرت حق‌جویی‌شان به خروش آمده است و این حقیر نیز یکی از آنها هستم. ان‌شاء‌الله امام با نفس مسیحایی‌شان این دریاها را آرام ساخته تا امواج این دریاها بستر خویش را به بطالت و گمراهی نیندازد.
و اما خواهش دوم:
بنده در سال 62، حدود 27 آذرماه به مناسبت روز وحدت روحانی و دانشجو نامه‌ای به دفتر امام فرستادم که در آن سه سئوال فلسفی و یک پیشنهاد مشخص و مهم در مورد وحدت روحانی و دانشجو خدمتشان عرض کرده‌ام که چون آنجا مفصل نوشته‌ام، در اینجا از ذکر آنها خودداری می‌کنم. البته جواب نامه نیامد. به دفتر حضرت امام تلفن زدم و از دفتر گفتند که نامه‌ها بایگانی می‌شود و به عرض امام نمی‌رسد. (15) خواهشم این است که نامه را به عرض حضرت امام برسانید، اگر صلاح دانستید پیشنهادم را در سطح عموم امر بفرمایند و چند خطی یا جواب سؤالهایم را مرقوم فرمایند، آن دستخط را بر دیده نهاده و آرامش روح، شفا و قوت قلبمان خواهد بود. البته این را به عنوان خانواده شهید تقاضا دارم که امید است ان‌شاء‌الله با حرمت و اعتباری که شهدا و خانواده‌شان نزد حضرت امام دارند، بر ما منت گذارده و محروممان نفرمایند، من نیز قول می‌دهم ان‌شاء‌الله لیاقتش را داشته باشم.
البته می‌دانم خواهش بی‌جا از درگاه حضرت امام است و خود را لایق نمی‌بینم ولی آن حضرت را بزرگتر از خواهش خود می‌دانیم. ببخشید به طول انجامید. در خاتمه از حضور شما مجدّانه و عاجزانه خواهشمندم در انجام این خواهش حقیر، دریغ نفرموده و قبول زحمت فرمایید و ان‌شاء‌الله این نیز یکی از برکات سفر شما به این استان باشد. ان‌شاء‌الله خداوند در دنیا و آخرت به شما خیر عنایت بفرماید. قبلاً خود را مدیون این لطف شما می‌دانم. خدانگهدار. با آرزوی طول عمر با عزت و سلامت حضرت امام و فرج حضرت حجت (عجل الله تعالی الفرجه الشریف) و پیروزی رزمندگان اسلام و شفای مجروحین و معلولین انقلاب و جنگ تحمیلی و علوّ درجه شهدای عزیز اسلام.
با تشکر، برادر کوچک شما. علیرضا آقاخانی 64/12/1
آدرس: زاهدان جام جم بلوک 36 طبقه دوم پلاک 3]
بسمه تعالی
فرزند عزیزم، امید است که من موفق شوم به قدردانی از امثال شما عزیزان. و از خداوند برای شما توفیق و سعادت خواستارم. خداوند تعالی ملت بزرگوار ما را که در راه اسلام از هیچ فداکاری دریغ ندارند، سعادتمند فرماید و رزمندگان بسیار عزیز را به پیروزی نهایی موفق نماید. من دعای به همه را فراموش نمی‌کنم. والسلام علیکم.
روح‌الله الموسوی الخمینی (16)

نامه به خانواده‌ی یک شهید

زمان: 1365 هـ. ش./ 1406 هـ. ق.
مکان: تهران، جماران
[بسمه تعالی. محضر مبارک رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی، آیت‌الله العظمی امام خمینی حفظه الله تعالی
ضمن سلام، سلام یک خانواده شهید عزیز از دست داده و داغدار را به آن مرجع دلسوز و بیدار، به قلب پاک شما، می‌رسانم. ای عزیز دل خانواده‌های شهدا و ای کسی که نامت تسکین دهنده دل سوخته مادران و پدران در سوگ نشسته [است]، بدان که ما نه تنها ناراحت نیستیم، بلکه بهترین لحظه‌های زندگی ما آن لحظه‌ای بود که خبر شهادت فرزندمان را شنیدیم و در صف خانواده‌های شهدا قرار گرفتیم. حال تقاضامندیم که لطف نموده خط مبارک و امضای خویش را به عنوان یادگاری و تبریک به این خانواده ارسال دارید.
در انتظار نامه شما در پایین همین نامه هستیم.
ای کسی که ابتدائاً نامه به دستت می‌رسد، اگر آن را به دست امام ندهید، روز قیامت حلالتان نمی‌کنیم، چراکه بهترین حالت برای ماست.]
بسمه تعالی
من افتخار می‌کنم به امثال شما شهیدپروران شجاع متعهد. خداوند شهید عزیز شما را رحمت، و به شما و دیگر بازماندگان صبر و سعادت دهد.
روح‌الله الموسوی الخمینی (17)

پاسخ به نامه‌ی محمد رنجبر، اسیر ایرانی در بند در عراق

زمان: شهریور 1365/ ذی الحجه 1406
مکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم
توکلت علی‌الله
یقولون الموت صعبٌ والله مفارقة الاحباءِ اصعبٌ (18)
پدر جان، سلام؛ امیدوارم حالتان خوب باشد. راضی نمی‌شدم مزاحم اوقات شریفتان گردم، لکن دیگر قدرت تحمل دوری را نداشتم، و دلم بسیار برایتان تنگ شده بود؛ لذا تصمیم به نوشتن نامه برایتان گرفتم. تاکنون شنیده‌اید پسری به مدت چهار سال از پدرش جدا شود، و بعد از چهار سال جدایی برای پدرش نامه بنویسد، و پدر نامه فرزندش را جواب نگوی. پدرم باور کنید تحمل سختی راحت است، اما تحمل بر فراق یار دشوار است. پدرم من از بلاد غربت از گوشه زندان غم غبارآلود از هجر دوست، با چشمانی غمزده، در انتظار رؤیت نامه را می‌نویسم. پدرم نامه‌ام را اجابت کن. با جواب خویش گرد و غبار غم را از چهره زردمان پاک کن، تا چشم ما با دیدن خطت نور گیرد، روشن و منور گردد. پدرم پروانه‌های وجودمان فدای شمع جانسوزت باد. فرزندان افسرده خویش را با کلام مسیحایی‌ات جانی دوباره بخش، و دل خسته‌دلان در راه مانده را جلایی تازه ده. به امید اینکه این نامه به دستت برسد و جوابش را هرچه زودتر بنویسی. پدرم برای دریافت جواب لحظه شماری می‌کنم. خداحافظتان. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. 1365/6/12 فرزند کوچکت، محمد رنجبر]
بسمه تعالی
فرزند بسیار عزیزم، از نامه دلسوزانه شما بسیار متأثر گردیدم. من ناراحتی شما عزیزان دربند را احساس می‌کنم. شما هم ناراحتی پدرتان را که فرزندان عزیزش دور از وطن هستند احساس کنید. عزیزان من سید و مولای همه ما، حضرت موسی بن جعفر- علیه السلام- بیش از همه شماها و ماها در رنج و گوشه زندان به سر بردند. برای اسلام عزیز شما صبر کنید. خداوند فرج را ان‌شاء‌الله تعالی نزدیک می‌نماید؛ و پدر پیر شما را با دیدن شما شاد می‌فرماید. به همه عزیزان در بند سلام مرا برسانید. من از دعای خیر فراموشتان نمی‌کنم. خداوند حافظ شما باشد.
پدر پیرت (خ) (19)

پاسخ نامه‌ی محمد حمزه‌ای، اسیر ایرانی در عراق

زمان: 1366 هـ. ش/ 1407 هـ. ق
مکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم. اللّهم ایاک نعبد و ایاک نستعین. مادرم سلام. این نامه مخصوص پدر بزرگوارم هست. پدر عزیز و هادی‌ام و مایه دانایی‌ام و دارای روح خدایی‌ام، سلام علیکم. گرچه مشکل است معرفت قدر تو، اما این جملاتی است تقدیم به قلب تو. وصفت را از چند چیز پرسیدم. از کوه، گفت از من استوارتر. از دریا، گفت از من خروشانتر. از خورشید، گفت از من تابانتر. گاهی که سر انقیاد به حال تحقیر بر دامنت گذاشتیم، به ما فرزندانت فرمودی: اگر لایق باشم، دست و بازویتان را می‌بوسم. دانی چرا چنین شاعرانه می‌گویم. دیده‌ای پروانه را گرد شمع مجنون‌وار فقط سر سودای وصال نور دارد. من الآن چنینم و یاد وصال در خاطرم هست که از او دورم، اما عیان نمی‌بینم که اگر مولایت بخواهد، بزودی شاید تو را ببینم، وگر نبینم وعده ما بر سر حوض با مادرت. ان‌شاء‌الله. خداحافظ التماس دعا (پدر، ما را حلال کن 66/4/22)]
به نام خدا
فرزند عزیزم، نامه شما که از سلامت مزاجتان بحمدالله خبر داد، واصل شد و موجب خرسندی از این جهت، و افسردگی از جهات دیگر شد. عزیزم ما سلامت هستیم و به شما و سایر دوستان دربند دعا می‌کنم. شما نگران نباش. این نحو گرفتاریها برای دوستان خدا همیشه بوده و موجب بلندی مقام و رحمت خدا هست. امیدوارم بزودی همگی با سلامت به وطن خود بازگردید. به دوستانتان سلام مرا برسانید. خداوند به شماها صبر و اجر عنایت کند.
عبد ... (20) (21)

نامه‌ی تشکرآمیز از هدیه‌ی ارسالی

زمان: 23 مرداد 1367/ 1 محرّم 1409
مکان: تهران، جماران
[بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مقدس رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله العظمی امام خمینی- روحی فداه- سلام علیکم
از آنجا که مایل نیستم در این شرایط حساس وقت شریف را تصدیع نمایم بدون مقدمه سخنانم را آغاز می‌کنم.
من مادر یک شهید به نام سیدعلی اصغر کیا از خیل عظیم شهیدان اسلام عزیز هستم. خود در اوایل زندگی بر اثر حادثه‌ای همسر عزیز خود را که از سادات بود از دست دادم و با چهار فرزند به یادگار از آن مرحوم مانده زندگی را ادامه دادم و یکی از آنها را در جنگ تحمیلی تقدیم اسلام و آن حضرت نمودم و اکنون نیز آماده‌ انجام تکلیف می‌باشم.
اماما، پیام پر از درد و محنت شما در پذیرش قطعنامه 598 آسایش را از روح و جسم ملت ایران و مستضعفان جهان بویژه خانواده شهیدان گرفت و مطمئن باشید که آنها هم همان گونه که فرمودید آن را مانند جرعه زهری نوشیدند ولی تحمل هر چیزی برای رضای خدا و مصلحت اسلام عزیز گواراست.
دشمنان قسم خورده اسلام عزم خود را جزم نموده‌اند که دین مقدس اسلام را منهدم و نابود نمایند و این را از اجداد و پیشینیان پلید خود به ارث برده‌اند. اما زهی خیال باطل. خدایا تو شاهد باش که ما هم با تأسی به پیشوایان بزرگمان همچون ابراهیم و محمد و علی و زهرا و فرزندان معصومشان صلوات‌الله علیهم اجمعین و با تقلید از مرجع و ملجأ عظیم‌الشأن انقلاب عزم خود را جزم نموده‌ایم که تا آخرین نفر و آخرین نفس با اهداف نامبارک آنها مبارزه کنیم. اماما، راهپیمایی روز عید غدیر ثابت کرد که مردم شریف ایران مرگ را تحمل می‌کنند ولی ننگ خواری و ذلت در مقابل دشمنان اسلام را نه. آنها با این حضور نشان دادند که همواره گوش به فرمان رهبر الهی خود هستند و این اطاعت را به حکم آیه شریفه «أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ» تکلیف شرعی خود می‌دانند.
اماما، مبادا که شرایط روز دامان کبریایی شما را غبارآلود و دل مبارکتان را رنجور نموده باشد. ما به شما اطمینان می‌دهیم که با اشک چشمانمان دامان و دلتان را شستشو و با خونمان نهری و با اجسادمان سدی در مقابل دشمنان اسلام ایجاد خواهیم کرد که در آن غرق و زمینگیر شوند.
اماما، اینجانبه هدیه‌ای ناقابل را که ذخیره نموده و دهها فکر و خیال برای مصرف آن جهت رفاه خود و فرزندانم داشتم به منظور رفع نیاز جبهه‌های جنگ تقدیم می‌نمایم و همچنین نذر نموده‌ام که حقوق شش ماه خود را تقدیم نمایم. لذا اکنون هدیه مذکور (یک قطعه دستبند طلا) را به همراه مبلغ سی هزار ریال (حقوق یک ماه) تقدیم و بقیه را نیز تحویل خواهم داد. ان‌شاء‌الله.
در خاتمه آرزوی دعای خیر و تقاضای عاجزانه دارم که با دستخط مبارک (ولو کوتاه) جواب نامه را مرقوم فرمایید. از خداوند تبارک و تعالی به همراه همه مستضعفان و مسلمین و شیعیان طول عمر آن حضرت را با سلامت کامل خواهانم.
حاجیه شمسی نورانی، از طلاب علوم دینیه و از خدمتگزاران امداد امدام خمینی کاشان، والده شهید سیدعلی اصغر کیا. والسلام علیکم و رحمة‌الله.]
بسمه تعالی
فرزند عزیزم، خانم حاجیه شمسی نورانی
نامه پر احساس شما را خواندم. از شما و افرادی مانند شما نمی‌دانم چگونه باید قدردانی کرد. من که در مقابل اینهمه محبت و صفا غیر از تشکر و دعا کاری نمی‌توانم انجام دهم.
دستبندت را برایت می‌فرستم تا از جانب من هدیه‌ای باشد برای تو؛ و معادل آن را با نذر حقوق شش ماهه‌ات را من خود به جبهه می‌فرستم. از قول من به فرزندان عزیزت، این عزیزان ملت شریف ایران، سلام گرمم را برسان. خدا یار و نگهدارت باد.
67/5/23
روح‌الله الموسوی الخمینی (22)

پی‌نوشت‌ها:

1. صحیفه امام، ج17، ص 389.
2. متن نامه بسیار جالب این رزمنده که به اسارت رژیم بعث عراق درآمده است. حاوی رمزها و اشاراتی است که ضمن بیان مقصود خود، امکان کشف آن را به حداقل رسانده است. در قسمت مربوط به مشخصات فرستنده و گیرنده نامه، بر روی فرمهای «صلیب سرخ جهانی» مرقوم گردیده: «علی ابوالقاسمی، فرزند عبدالحسین، عراق، اردوگاه عنبر، اطاق 23/ گیرنده: یزدی قم، خیابان حضرتی، خیابان حجت، منزل آقای یزدی، آقای روحی جان ملاحظه فرمایید».
3. اسیر در بند رژیم بعث عراق، امام خمینی را با عنوان «روحی» مورد خطاب قرار داده است که به معنای «روح من» است و مستفاد از شعار معروف: «روح منی خمینی بت‌شکنی خمینی».
4. صدام حسین.
5. اسرا از پیروزیهای لشکر اسلام در جبهه‌ها به نحوی مطلع می‌شدند.
6. منظور، جماران است.
7. آقای میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت.
8. آقای اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی.
9. آقای حسینعلی منتظری، قائم مقام رهبری در آن زمان.
10. آقای سید احمد خمینی.
11. آقای سیدعلی خامنه‌ای، رئیس جمهور وقت.
12. آقای علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه.
13. اشاره به یکی از مسافرتهای آقای ولایتی به خارج از کشور.
14. صحیفه امام، ج19، ص 416-417.
15. علاوه بر دهها نامه رسمی و اداری و گزارشات متعدد از وزارتخانه‌ها و نهادها و شخصیتهای داخل و خارج کشور روزانه چندصد نامه از سوی مردم عادی، حاوی مطالب مختلف از ابراز ارادت و حمایت از امام و نظام گرفته تا طرح مسائل شخصی و شکایت از افراد و ارگانها و ... به دفتر امام خمینی می‌رسید که طبعاً به جز نامه‌های ارسالی از سوی مسئولین سیاسی و فرهنگی و نامه‌ها و گزارشات مفصل اداری، امکان مطالعه تمامی نامه‌های عادی برای امام خمینی با توجه به حجم اشتغالات و دیدارها و جلسات مختلف وجود نداشت ولی یکایک این نامه‌ها در بخشی از دفتر همان روز مطالعه می‌شد و آنچه که در حوزه کار دفتر امام با توجه به اطلاعیه‌های متعدد این دفتر مربوط می‌شد رسیدگی و آمار بقیه موارد همه روز در بیش از سی موضوع شامل موضوعات مختلف حتی انتقاد و توهین، دسته‌بندی شده و گزارش آماری خدمت امام تقدیم می‌شد.
16. صحیفه امام، ج19، ص 502-504.
17. همان، ج20، ص 36.
18. «می‌گویند مرگ سخت است؛ به خدا سوگند که جدایی دوستان دشوارتر است».
19. صحیفه امام، ج20، ص 107-108.
20. برای رعایت مسائل حفاظتی، امام خمینی به صورت مستعار امضا کرده‌اند، چرا که در صورت لو رفتن، مخاطب نامه در اسارتگاه زیر شکنجه‌های مأمورین صدام قرار می‌گرفت.
21. صحیفه امام، ج20، ص 307.
22. همان، ج21، ص 108-109.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول (1390) درسهایی از امام: نامه‌های عرفانی، عاطفی و خانوادگی امام خمینی (ره)، تهران: انتشارات تسنیم، چاپ دوم.