بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس از آنِ خدایی است که از مَکمَن غیبِ هویت (حضرت احدیت) بر حضرت اسمایی تجلی فرمود و اسمای ذاتی او به حقیقتِ عمایی در حضرت واحدیت ظاهر شد، و جمله نعوت و صفاتش در احدیتِ غیبی وحدت یافت و نعمات وی به وجهه باطنی کسوت یگانگی پوشید. متعالی و متفرد در عین تشبیه، و مُتَدانی و متجلی در اصل تنزیه. و او راست کلیدهای (خزاین) غیب اسما، و مُهرشده‌های حقایق نعمتها. خدایا! پس تو پاک و منزهی؛ ای آنکه آمال عارفان به اوج کمال احدیتش نرسد و اوهام واصفان از رسیدن به کبریای هویتش عاجز مانَد! عظمت والاتر از آن است که راه ورود بر واردی دهد، و آلای تو مقدستر از آنکه محمودِ حامدی شود. اوّلیت در عین آخریت و آخریت در عین اوّلیت تو راست؛ پس تویی که پرستیده و پرستنده‌ای. بارالها! تو را به لسان‌های پنج‌گانه‌ات حمد و سپاس می‌گوییم در عینِ جمع وجود، بر آلای متجلی در غیب و شهود؛ ای آنکه ظاهری در عین باطن بودن، و باطنی در عین ظاهر بودن!
پروردگارا! از تو یاری می‌جوییم و به تو پناه می‌بریم، از شرّ وسواسِ خناس؛ راهزن طریق انسانیت و راهبر یاران خود به جهنم پرتگاه طبیعت ظلمانی. پس ما را به صراط مستقیم، که همانا برزخیت کبرا و مقام احدیتِ جمع اسمای حُسناست، راهبر باش؛ و درود فرست بر مبدأ ظهور و غایت، و صورتِ اصل وجود و ماده آنکه هیولای اولی و برزخیت کبراست؛ آنکه «نزدیک شد» و تعیّنات را رها کرد، «سپس فرود آمد» و (فاصله‌اش) به اندازه دو قوسِ وجود و دایره غیب و شهود شد «یا نزدیکتر»؛ که همانا مقام عِماء بلکه «لامقام» است بر اساس عالیترین رأی:
«عنقا شکار کس نشود، دام بازگیر!» (1)
و نیز [درود فرست] بر آل و اهل بیت او که مفاتیح ظهور و چراغهای نورند، بل نور بر سر نورند: (وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا [یَهدیه إِلَیهِم] فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ) (2) بویژه بر خاتم ولایت محمدی و مقبض فیوضات احمدی، که پس از ظهور پدرانش به عبودیت، خود مظهر ربوبیت خواهد شد؛ و «براستی عبودیت، گوهری است که کُنه آن، ربوبیّت است». (3) امام آنکه خلیفه حق در ملک و ملکوت، و وجودش گنجینه اسمای خدای حیّ لایموت است؛ امام غایب و منتظَر، و ثمره و ولیده اولیای گذشته که جانهای ما فدای او باد! و بارخدایا! بر دشمنان او که راهزنان طریق هدایت و راهبران امت بر راههای هدایت و گمراهی‌اند، لعنت فرستاد.
و بعد، در حقیقت، انسان میان سایر موجودات به لطیفه ربانی و نفخه روحی الهی و فطرت سلیم روحانی ممتاز است: (فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا)؛ (4) و این لطیفه ربانی، به تعبیری دیگر، همان «امانت» است که خداوند متعال بدین گونه به آن اشارت فرموده: (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ...) (5) الخ و این فطرت، همان فطرت توحیدی در مقامات سه گانه است: واگذاشتن تعینات و بازگرداندن همه چیز به او؛ اسقاط اضافات- حتی اضافات اسمایی؛ و فنا و محو جملگی در او. و آنکه بدین مقام نایل نگردد، همو است که خارج از فطرت ربانی و خائن به امانت الهی و سراپا جهل به مقام ربوبیت و سراسر ظلم به حضرت احدیت است. و نزد اصحاب قلوب و عرفان و ارباب شهود و عیان، که مسبوق به سابقه حسنایند، معلوم است که حصول این منزلت و وصول به این مرتبت، ممکن نیست مگر به ریاضتهای عقلانی- پس از طهارت نفس و تزکیه آن و وجهه اراده و سمت و سوی همت را متوجه به معارف الهیه داشتن، در پی تطهیر باطن و خالی داشتنش از ما سِوا.
پس- ای نفس که در سراچه خاک مخلد گشته‌ای- از خانه تاریک و دهشتناک طبیعت به درآی! و به سوی الله تعالی- مقام جمع احدی- و رسول او- آن صاحب قلب احدی احمدی- هجرت کن! تا گاهی که مرگ دریابدت- مرگی که همانا نیستی تعینات است؛ در آن صورت اجر تو به عهده خداوند است. و در سیر الی الله، به پدر روحانی خویش (ابراهیم خلیل) تأسی جوی و بگو: (وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ ...)؛ (6) و این همان فوز عظیم و جنت ذاتی لقایی است که [به فرموده رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)] «... لاعَینٌ رَأت وَ لا أُذُنٌ سَمِعَت وَ لا خَطَرَ عَلی قَلبِ بَشَر). (7)
و- ای نفس!- به دستیابی لذتهای حیوانی و شهوانی و ریاستهای ظاهری دنیایی، قانع مباش؛ و خویش را به عبادات و طاعات خرسند مگردان؛ و به حسن صورت و زیبایی خداداد بسنده مکن؛ و به حکمت رسمی و شبهات کلامی خود را راضی مساز؛ و به خوش سخنی ارباب تصوف و عرفان رسمی خشنود مباش؛ و به دعاوی و طامات پر سر و صدای اهل خرقه راه مسپار؛ چرا که صرف همت در همه اینها و تکیه بر آنها شکست و هلاکت است و [به فرموده ولیّ خدا:] «العِلمُ هُوَ الحِجابُ الأکبَرُ». نه؛ بل همت تو در تمامی حرکات و سکنات و افکار و انظار و رهپوییها باید به سوی الله تعالی- آفریننده و پدیدآورنده و بازگرداننده‌ات- باشد.
و این سفارش و وصیت من است به نفس تیره و ظلمانی و نیز به دوست و سرورم، که در علوم الهی فکری روشن و در معارف ربانی نظری دقیق دارد، عالم فاضل، سرور گرامی، آقا سیدابراهیم خوئی مشتر به مقبره‌ای- که خدای تعالی شوکتش را دوام بخشد و وی را به غایت آمال عارفان و منتهای سلوک سالکان برساند. پس این بنده آنچه را که از امّهات اصول حکمت متعالیه می‌دانستم بدو القا کردم و از آنچه بزرگان از مشایخ و کتب ارباب معرفت دریافتم، بهره‌ای وافر بدو رساندم؛ تا بحمدالله اکنون به مراد خویش دست یافته و خویشتن را به جامعه صلاح و سداد آراسته است؛ و در آغاز و انجام، اتکال تنها به خداوند متعال است.
و مکرر می‌گردانم وصیت خود را به آنچه که مشایخ عظام به ما سفارش کردند؛ و آن، فاش نساختن اسرار معارف است مگر به اهلیش، و دهان نگشودن به حقایق عوارف مگر در محلش. پس خداوند- که والاست نامش- فرمود: (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا) (8) و از ایشان- دام عزه- ملتمس هستم که نزد پروردگارش از این بنده به نیکویی یاد کند و مرا در هیچ حالی در دعا فراموش نفرماید؛ که براستی دعا دری است که برای دوستداران حضرتش گشوده است.
(رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ). (9)و پروردگارا! ما را با نیکویان محشور فرما و از همنشینی با بدسگالان از اشرار دورمان گردان؛ به حق محمد و آله الاطهار- علیهم السلام.
و از این نوشته در روز 26 ذی حجة الحرام 1357 [27 بهمن 1317] فراغت حاصل کرد. بنده ضعیف، سید روح الله فرزند سیدمصطفی خمینی کمره‌ای.

پی‌نوشت‌ها:

1. حافظ.
2. سوره نور، آیه 40: «پس هر که را خدا نورش ندهد تا به سوی ایشان هدایتش کند او را نوری نباشد».
3. فرموده‌ی امام صادق (ع) منقول در مصباح الشریعه.
4. سوره روم، آیه 30: «فطرت الهی که مردم را بر آن آفریده است».
5. سوره احزاب، آیه 72: «براستی آن امانت را بر آسمانها و زمین عرضه داشتیم».
6. سوره انعام، آیه 79: «روی خود را به سوی آنکه آسمانها و زمین را بیافرید متوجه ساخته‌ام».
7. نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه بر قلب انسانی خطور کرده است.
8. سوره اسرا، آیه 82: «و فرو می‌آوریم از قرآن آنچه را که شفا و رحمتی برای مؤمنان است؛ و ظالمان را جز خسارت و زیان نیفزاید».
9. سوره بقره، آیه 201.

منبع مقاله :
صحیفه امام، ج1، ص 16-19.