نویسنده: محمد غفارنیا




 

در بنی اسرائیل جوانی به خواستگاری دختر پسر عموی خویش رفت؛ اما پاسخ رد شنید. بعدها آن دختر را به ازدواج جوانی از نیكان بنی اسرائیل در آوردند.
پسر عموی شكست خورده هم، پدر دختر را كشت (1) و جنازه را در مسیر رفت و آمد بهترین قبیله بنی اسرائیل گذاشت. بعد هم خودش به خون خواهی او فریاد بلند كرد.
پس از مدتی هر كدام از اسباط (2) قتل را به طایفه دیگر نسبت می‌دادندو خود را تبرئه می‌كردند. نزاع بالا گرفت و بنی اسرائیل نزد حضرت موسی (علیه السلام) رفتند تا برای پایان دادن نزاع، راه چاره‌ای بجویند. حضرت موسی (علیه السلام) نیز از خداوند یاری خواست و از طریق وحی دستور یافت كه به بنی اسرائیل فرمان دهد تا گاوی را سر ببرند و یكی از اعضایش را به مقتول بزنند، تا بدین ترتیب مقتول زنده شده و با زبان خویش قاتل را معین كند.
بنی اسرائیل به موسی (علیه السلام) گفتند: از خدا بخواه تا مشخصات گاو را بیان فرماید.
حضرت موسی (علیه السلام) نیز پس از سه نوبت درخواست و پاسخ از طرف خداوند، تمام مشخصات گاو را معین كرد. (3)
بنی اسرائیل مدتی طولانی دنبال چنین گاوی می‌گشتند، تا این كه آن را نزد جوانی از بنی اسرائیل یافتند. خواستند گاو را از او بخرند، ولی جوان گفت، گاو را نمی‌فروشد؛ مگر این كه به اندازه حجم پوست گاو، طلا بپردازند؛ آنها نیز سرانجام به دستور موسی گاو را به همان قیمت خریدند، و پس از كشتن، دم آن را به بدن مقتول زدند. ناگهان مقتول، در حالی كه خون از رگ هایش بیرون می‌جست، زنده شد. مقتول به حضرت موسی (علیه السلام) رو كرد و گفت: یا رسول الله، پسر عمویم مرا كشته است. (4)
قرآن كریم با ذكر این داستان به یك حقیقت قطعی یعنی معاد اشاره می‌كند و می‌فرماید:
(كَذَلِكَ یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیكُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ) (5)
این چنین خداوند مردگان را زنده می‌كند و آیات خویش را به شما نشان می‌دهد شاید شما به عقل دریابید.

پی‌نوشت‌ها:

1-مجمع البیان: ج 1، ص135.
2-اسباط: جمع سبط به معنای قبیله است.
3-بقره/67-71.
4-المیزان: ج 1، ص206.
5-بقره/73.

منبع مقاله :
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول