سیره ولایی آیت الله محمد کوهستانی(رحمت الله علیه)

ارادت به پیشگاه خاندان عترت(ع)

عترت پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم جایگاه اسرار خدا و ظرف علم او هستند؛ کسانی که خمیدگی دین به وسیله آن ها راست شده است.
آل البیت ستون های استوار و تکیه گاه یقین و اطمینان و ایمانند و احدی را نمی توان با آنان مقایسه کرد.آن ها در بهترین جایی که قرآن را در آن حفظ می کنید ( در دل ها و قلب های پاک خود) جای دهید و هم چون تشنگانی برای سیراب شدن، به سرچشمه زلال آنان هجوم آورید.
به اهل بیت پیامبر علیهم السلام بنگرید و قدم به جای قدمشان بگذارید که آن ها هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند.( قسمت هایی از خطبه 2 نهج البلاغه )
مرحوم آیت الله کوهستانی از زمره این مردان الهی است که با تمام وجود به این خاندان عشق می ورزید ولایت و محبت آن ها با جانش عجین شده بود و به فضل و کرمشان امید بسته بود و حقیقت دین را جز ولایت و محبت عترت آل رسول صلی الله و علیه و آله و سلم نمی دانست و با ذکر فضایل و معارف و مصیبت های آن ها ارادت و فروتنی خود را به ساحت مقدس آن بزرگواران نشان می داد و تمام افتخارش این بود که خدمت گزار آستان منورشان باشد.

پیام امام زمان (ع) برای آقای کوهستانی

مرحوم آیت الله سید خلیل محمدی بادابسری به سال 1355 شمسی در مشهد مقدس در منزل حجت الاسلام عبدالله محمدی، داستانی از توجه حضرت ولی عصر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ به آیت الله کوهستانی را این گونه نقل می کنند:
در تابستان سالی که مرحوم محمدی کلائی از نجف اشرف به ایران مراجعت کردند، از طریق دامغان به هزار جریب (کلاء) آمده بودند و با جمعی از دوستان، مثل حضرات آیات سید تقی نصیری، شیخ حسین محمدی لائینی، حاج شیخ ابوالقاسم رحمانی و ... در کلاء نزد مرحوم حاج شیخ و آیت الله حاج شیخ عبدالجبار فقیهی (ره) مشغول درس بودیم.
آیت الله کوهستانی برای دیدن حاج شیخ عبدالله به کلاء آمده بودند.
ما از حاج شیخ پرسیدیم، ایشان معمولاً به دیدن کسی آن هم از راه های صعب العبور نمی روند، چه شد که به دیدن شما آمده اند، ایشان فرمودند:
آیت الله کوهستانی به خاطر پیامی که برای ایشان آورده ام، تشریف آورده اند. عرض کردم، چه پیامی و داستان از چه قرار است؟
فرمودند: من یک سال قبل از عزیمت از نجف اشرف به ایران، بارها به حرم حضرت امیر علیه السلام برای عرض حاجتی مشرف می شدم، پس از مدت زیادی شبی در عالم رؤیا حضرت صاحب الزمان ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ را زیارت کردم.
حضرت فرمود:« شیخ چه می خواهی؟ »
عرض کردم، آقا پدرم آخوند ساده ای بیش نیست، وضع مالی او بسیار نامطلوب است. با خواندن نماز استیجاری و گرفتن روزه استیجاری، هزینه تحصیل مرا در نجف تأمین می کند، می خواهم لطف فرمایید که پس از مراجعت به ایران نیاز به این گونه وجوهات نداشته باشم و زمینه ای فراهم آید که از دست رنج خودم امرار معاش نمایم.
حضرت تبسمی کردند و فرمودند: « تو به ایران برو نان و پنیری به تو خواهیم داد. »
آن گاه لیستی از اسامی علمایی را که از آنان راضی بود به من ارائه داد، از جمله اسم آیت الله کوهستانی در بین آن ها بود و پیامی نیز برای آقای شیخ محمد کوهستانی دادند.
مرحوم آیت الله سید خلیل محمدی فرمودند: شاگردان وی اصرار زیادی کردند تا از متن پیام مطلع شوند، ولی مرحوم حاج شیخ از گفتن آن امتناع کرد.

در پیشگاه حضرت امیر(ع)

مرحوم آقا جان کوهستانی نسبت به مقام والای امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام محبت و علاقه زیادی داشت و این دوستی و سر سپردگی از سر ظاهر و بدون پیروی نبود بلکه ولایت و مودّت آن حضرت در اعماق وجودش ریشه دوانیده و بر زندگی اش سایه افکنده بود؛
بدین معنا که زندگی و رفتار و کردارش نشان از رفتار علوی و عبادت هایش، صبغه نیایش های مولایش را می داد.
خواست ها و آرزوهایش را مطابق خواسته آقا و امامش قرار داده بود و هر آن چه را که مقتدا و محبوبش دوست می داشت او نیز بدان علاقه مند بود؛ از این رو در جمله ای زیبا می فرمود:
« چون حضرت امیر علیه السلام می فرماید: « والعافیه احب الی» ما هم عرض می کنیم عافیت را دوست داریم. »
معرفت و دلبستگی ایشان به آن حضرت به حدی بود که به دوستی و شیعه بودن خویش افتخار می کرد و آن را بهترین هدایت و سبب رستگاری می دانست و می فرمودند:
« من برای آن پدر و جدّی که اول بار مذهب تشیع را پذیرفته اند هر روز فاتحه می خوانم و به این وسیله از آنان قدردانی می کنم چرا که زحمت ما را از این جهت کم کرده اند.»
همواره افتخار می کرد امام و مقتدایش حضرت علی علیه السلام است و بر این نعمت عظمی خدا را شکر می کرد و در این جمله کوتاه ارادتش را اظهار کرد:
« خدا یک علی داشت الحمدالله آن هم امام ما شد.»

در پیشگاه حضرت زهرا(س)

عشق و ارادت آقاجان کوهستانی به مقام والای بانوی دو عالم حضرت فاطمه اطهر علیها السلام خود نشان از مهر و محبت سرشار ایشان به پیامبر و آل پاکش داشت.
مرحوم حجت السلام درزیان نقل کرد که آقا جان به حضرت زهرا علیها السلام خیلی علاقه داشت و در مصائب و مظلومیت آن حضرت زیاد اشک می ریخت. اوایلی که من خدمت ایشان رسیدم سالی چند مرتبه منبر می رفت، چند بار توفیق پیدا کردم که از منبرهای پرفیضش استفاده کنم.
خوب به یاد دارم که یک مرتبه روضه حضرت اباالفضل علیه السلام را خوانده و مصائب و مظلومیت آن بزرگوار را بیان کرد و بسیار گریست و فرمودند:
« مصیبت حضرت زهرا علیها السلام برای ائمه علیهم السلام خیلی سخت است، هرگاه مشکلات و حوایج بزرگی داشتید به آن حضرت متوسل شوید، چون خواندن مصیبت حضرت زهرا علیها السلام بر ائمه خیلی سخت می گذرد. »
هم چنین مرحوم درزیان نقل کردند: اوایل که به حوزه معظم له آمده بودم گاهی در منزل ایشان روضه می خواندم، روزی به ایشان عرض کردم چرا وقتی ما روضه می خوانیم کسی گریه نمی کند؟ فرمود:

احترام به سادات

از ویژگی ها و سجایای اخلاقی مرحوم آیت الله کوهستانی احترام و تواضع در برابر سادات بود.
ایشان همواره نسبت به فرزندان پیغمبر و فاطمه زهرا علیها السلام اظهار خضوع و ادب می کرد و احترام و بزرگداشت آن ها را سبب خشنودی رسول اکرم صلی الله و علیه و آله و سلم می دانست.
در حدیث شریف نبوی وارد شده است که:
« هر کس می خواهد به من صله کند به ذراری من صله کند. »
یکی از نوادگان سادات ایشان برای ادامه تحصیل عازم حوزه مقدسه قم بود، آقا تا دم در حسینیه ایشان را بدرقه کرد، دو تن از ارداتمندان که در محضرشان حضور داشتند، گفتند
: آقا این نوه شماست لازم نیست خودتان را به زحمت بیندازید. در جواب فرمود:
« چون از سادات است به احترام سیادتش می آیم.»
حجت الاسلام سید خضر الله حسینی متکازینی می گوید:
روزی من و یکی از بستگانم به محضر آیت الله کوهستانی رسیدیم، پس از کسب فیض موقع خداحافظی آقا می خواست مبلغی را عنایت کند، نخست مبلغ دو تومان را از جیب خود بیرون آورد که به ما بدهد، ناگهان دست خود را کشید و با حالت خاصی فرمود:
« من از مادرتان زهرا علیها السلام خجالت می کشم. »
لذا دوباره دست به جیب کردند و مبلغ بیست و پنج تومان مرحمت فرمودند. در آن زمان این مبلغ بسیار قابل توجه بود و ایشان نیز کمتر این مبلغ پول را به کسی می داد.
احترام و توجه مرحوم آیت الله کوهستانی به سادات صالح و نیکوکار منحصر نمی شد، بلکه آن دسته از ذراری رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم که چندان معروف به خیر و صلاح نبودند نزد ایشان مورد احترام و بزرگ بودند و جسارت به آنان را تحمل نمی کردند.

احترام به حضرت زهرا(س)

روزی عده ای از مؤمنین یکی از سادات را به عنوان این که سارق حرفه ای است و مردم از دست او تأمین مالی ندارند نزد آقا جان آوردند.
آقا به آنان فرمود:
« شما حق ندارید این سید را دزد خطاب کنید، چون مادرش حضرت زهرا علیه السلام رضایت ندارد کسی نسبت دزدی به سادات و فرزندانش بدهد و باعث رنجش و آزردگی اش شود. »
این سخن پندآموز چنان در قلب آن سید اثر گذاشت که یکباره توبه کرد و کارهای خلاف خود را ترک کرد و از نیکان گردید.

در پیشگاه امام حسین(ع)

شور و شوق وصف ناپذیر معظم له به خاندان عصمت موجب شده بود که هر هفته شب های پنج شنبه و جمعه و ایام جشن و شادی یا ایام سوگ و ماتم اهل بیت علیهم السلام در حسینیه خود مجلس برپا می نمود و در این مجالس با کمال تواضع و ادب شرکت می جست و در مصائب و مظلومیت آنان به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اشک از دیدگان جاری می ساخت وعنایت خاصی به این جلسه ها داشت؛ چه بسا خود احیاناً زودتر از علاقمندان دیگر حضور پیدا می کرد و اگر واعظ مجلس نمی آمد خود بر منبر می رفت و ذکر مصیبت می خواند و تنها به خواندن مرثیه اکتفا نمی کرد.
ایشان به فرزندان خود سفارش کردند که پس از وفات ایشان تمامی شب های پنج شنبه و جمعه و ایام جشن و سرور و وفیات ائمه علیهم السلام باید مجلس در حسینیه برگزار گردد که طبق وصیت معظم له هم اکنون نیز این جلسه ها به طور هفتگی ادامه دارد.
ایام محرم و صفر که فرا می رسید آثار حزن و اندوه در چهره ایشان هویدا بود؛ به ویژه در دهه عاشورا، کسی حالت لبخند و شادی در ایشان مشاهده نمی کرد. در دو ماه محرم و صفر تمام شب ها مجالس روضه و عزادرای در تکیه حسینی برگزار می شد و برای هر چه باشکوه تر برگزار شدن مجالس عزا نماز مغرب و عشا را در این دو ماه در همان حسینیه اقامه می فرمود.
شب اول محرم خود بر منبر می رفت و برای تشویق مردم جهت شرکت در مجالس سوگواری سید الشهدا علیه السلام چنین می فرمود:
« در کربلا از سنین مختلف اعم از پیر، جوان، کودک، زن و مرد، حضور داشتند، شما هم از پیر، جوان، زن و کودک همگی با شور و حال در مجالس امام حسین علیه السلام شرکت کنید.»
در دهه عاشورا که پس از اقامه نماز،مراسم روضه و عزادرای برقرا ربود، معظم له شرکت فعال داشت و مثل سایر عزاداران با کمال تواضع و احترام از جا برمی خاست و سینه می زد آن گاه در بین سینه زنان گردش می کرد.
سپس قسمتی که برای عزاداری و سینه زنی بچه ها و نوجوانان تعیین شده بود ـ که در واقع قسمت پایین حسینیه بودـ می ایستاد و همراه بچه ها دو دستی سینه می زد و بدین ترتیب بذر عشق و محبت به حضرت سیدالشهدا را در دل این نونهالان می کاشت و آنان را با مکتب حیات بخش و انسان ساز اهل بیت علیهم السلام آشنا می ساخت.
ایشان به راستی این سینه زدن ها و عزاداری ها را سعادت آفرین می دانست لذا می فرمودند:
« من در این سینه زدن ها اثراتی می بینم ».
به خاطر همین شناخت و ولایت عمیق به تشکیلات پرشور امام حسین علیه السلام بود که وقتی یکی از ارادتمندان از ایشان پرسید: معلوم نیست همه این ها که سینه می زنند مخلصانه و برای خدا باشد؟
آقا برآشفت و در جواب فرمود:
« تو جرئت داری بگویی یکی از این سینه زدن ها هم برای خدا نیست؟ »
با این جواب صریح و روشن آن شخص دریافت که چنین تفکری بی اساس و ناشی از عدم معرفت به آن خاندان بزرگوار و کریم است؛ چه آنکه خداوند در این سینه زدن ها و اظهار ارادت کردن ها آثار معنوی هدایت و سعادت انسان ها را قرار داده است.

حضور در مجالس عزاداری امام حسین(ع)

دهه اول روزها افزون بر آن که در منزل معظم له روضه برقرار بود سعی داشت که در سایر منازل اهل محل که مجالس روضه و عزا برپا بود شرکت نماید.
در فصل کار و کشاورزی که مجالس روضه در محل، خلوت می شد سعی می کرد بیشتر در مجالس عزا حضور پیدا کند، گاهی مهمان های خود را نیز به همراه می برد تا مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام تعطیل یا کم رنگ نگردد.
در زمان سیاه رضاخانی که از مجالس عزاداری و روضه خوانی جلوگیری به عمل می آمد ایشان بدون ترس و واهمه این مراسم را برپا می نمود؛ بگونه ای که عده ای از دوست داران و مشتاقان سیدالشهدا علیه السلام برای عزاداری از بهشهر و یا روستاهای منطقه به کوهستان می آمدند، در واقع شخصیت و ابهت معنوی والای ایشان بود که مأموران حکومتی جرئت تعرض به ایشان را نداشتند.
در سال آخر حیاتشان ( 1350 ش) که بر اثر کسالت نتوانستند در مجالس شرکت نمایند برای این که از برکات و فیوضات عزاداری سیدالشهدا محروم نگردند واعظ را به اندرونی دعوت نمود و در منزل اقامه عزا و روضه کردند و با آن بیماری و ضعف بر سینه خود می زدند و از جمله اشعاری که واعظ در هنگام روضه خواندند و آقا جان بسیار گریستند چند بیت شعری بود که زبان حال حضرت زینب با بدن مطهر امام حسین علیه السلام است.
بی مناسبت نیست جریانی را که حاکی از ظلم و ستم و عمق قساوت حکومت پهلوی است در این جا اشاره کنیم:
هنگامی که عمّال رضاخان می خواستند در نزدیک روستای کوهستان ساختمانی را به عنوان بنگاه دخانیات بنا کنند برای تهیه مصالح آن سفال یا آجر خانه های مردم را غضب و تصاحب کرده و با خود می بردند حتی از بردن سفال روی مساجد و یا تکایا نیز فروگذار نمی کردند.
خلاصه آن که هر جا احتمال می دادند سفال یا آجر هست آن را برمی داشتند ، به حدی که نقل شده اگر آجر از لای دیوار خانه ات پیدا بود روی آن را با گل می پوشاندند تا آجر نمایان نباشد، در این عصر تاریک آیت الله کوهستانی که برای زیارت خانه خدا به عتبات عالیات سفر کرده بودند در نامه ای به واعظ محل نوشته بود:
« اگر چنان چه عمال رضا خان می خواهند سفال حسینیه را بردارند ابتدا آن ها را ببرید سفال منزل مرا بردارند تا آسیبی به بنای حسینیه وارد نشود. »

در پیشگاه حضرت رضا(ع)

مرحوم آقا جان کوهستانی در میان اهل بیت بزرگوار پیامبر علیهم السلام به حضرت رضا علیه السلام اظهار محبت بیشتری می کرد و در سایه همان دلبستگی و ارادت بود که بارها جهت زیارت و بهره مند شدن از عنایات های خاصه آن آستان مقدس به مشهد سفر کرد.
ایشان در حقیقت بهترین و مطمئن ترین وسیله سعادت و نجات را در توسل و زیارت به آن امام رئوف و اجداد طاهرینش می دید.

برنامه زیارتی ایشان

هرگاه که مشهد مشرف می شد برنامه زیارتی شان چنین بود که روزی سه وعده برای زیارت به حرم مطهر مشرف می گشت و مقید بود نمازهای فریضه را در حرم و در مسجد گوهرشاد اقامه نماید.
پیاده به حرم، مشرف می شد و در بین راه حرم، همواره مشغول ذکر و دعا بود.
مرحوم حجت الاسلام سید محمد مصطفوی که ایشان را همراهی می نمود نقل کرد: به آقا جان عرض می کردم من شما را با ماشین می رسانم در جواب فرمودند:
« شما مرا خیلی زود به حرم می رسانی ولی من پیاده که می روم کار می کنم. »
گویا مقصود آقا این بود که با پیاده رفتن که زحمت و خستگی بیشتری دارد ثواب زیادتری نصیب وی می گردد افزون بر آن که در بین راه نیز مشغول ذکر خدا است.
هنگام تشرف به حرم عبا را آستین می کشید و با تواضع و ادب فوق العاده شرفیاب می شد و با خضوع و خشوع تمام در بارگاه ملکوتی آن امام همام مشغول زیارت می شد.

لحظه وداع

از دیگر مواردی که در برنامه زیارتی آیت الله کوهستانی جالب توجه است لحظه وداع ایشان با مولایش حضرت رضا علیه السلام بود.
آقای مصطفوی در این باره می گوید:
حال آقا جان موقع وداع و خداحافظی عجیب بود، چنان با حضرت سخن می گفت که گویا حضرت را در برابر خود مشاهده می کند و حضوری با او گفت و گو میکند و مثل یک عبد ذلیل در مقابل مولا عجز و لابه می نماید. پس از مدتی که روبه روی حضرت می ایستاد اشک ریزان به سمت رواق دارالسیاده می رفت، صورت را به روی عتبه می گذاشت و مدتی با حضرت در این جا درد دل می کرد، آن گاه به سمت درب صحن می رفت و لحظاتی در آن جا توقف می کرد.
خلاصه آن که در حدود یک ساعت بلکه بیشتر، وداع ایشان با حضرت طول می کشید گویا نمی توانست از آن حضرت دل بکند و از محضرش جدا گردد. در تمام این مدت گریه و اشک فراوانی از دیدگانش جاری بود و حالشان قابل وصف نبود.

من حرز بلد نیستم!

معرفت و شناخت ایشان به ساحت آن امام همام به حدی بود که توجه به غیر آن حضرت را در کنار مرقدش جایز نمی دانست.
روزی در جوار مرقد مطهر حضرت رضا علیه السلام یکی از فضلا به ایشان گفت: آقا حرزی به من بیاموز که همواره به همراه داشته باشم.
معظم له در حالی که اشاره به قبر مطهر حضرت می کرد فرمود:
« من حرز بلد نیستم، هر چه می خواهی برو از حضرت بخواه.»

سخاوت در سفر خراسان

اخلاق و سیره ایشان در سفر زیارتی مشهد نیز درخور توجه و درس آموز است که در حقیقت نشان از معرفت عمیق ایشان نسبت به آن امام رئوف دارد. همسفران معظم له نقل کردند که رفتار آقا در مشهد با خانواده و دوستان از لطافت و صفای خاصی برخوردار بود؛ به گونه ای که در نوع غذا و خریدن سوغات توسعه افزون تری قائل می شد و هیچ گونه سخت گیری نمی کرد و می فرمود:
« ما مهمان حضرت رضا علیه السلام هستیم این جا برای خوردن غذا استخاره نمی کنیم »
و به دوستان نیز سفارش می کردند که خانواده را در تنگنا قرار ندهند. روزی یکی از همراهان وی مقداری میوه نا مرغوب خریده بود، آقا خطاب به وی فرمود:
« این جا خراسان است، مبادا بر خانواده سخت بگیری، بگذارید این چند روز بر خانواده خوش بگذرد. »

کسب اجازه از حضرت رضا(ع)

حاج آقا کریمی در ضمن بیان خاطرات سفر مشهد و توجه حضرت رضا علیه السلام به معظم له می گوید:
پس از آن که دو هفته در مشهد ماندیم من به آقا جان عرض کردم اکنون وقت آن است که با حضرت وداع کنیم و به مازندران بازگردیم، آقا جان در جواب فرمود:
« باید از امام رضا علیه السلام اجازه بگیریم باید دید آیا حضرت اجازه می دهند یا نه؟ همین طوری که نمی شود از محضر آن حضرت خداحافظی کنیم. »
من به آقا عرض کردم: اجازه گرفتن لازم نیست ما خودمان آمدیم زیارت کردیم و اکنون می خواهیم بازگردیم. آقا فرمود:
« اگر شما منزل کسی به عنوان مهمانی رفتی و می خواهی آن جا را ترک کنی اجازه نمی گیری؟ »
گفتم: چرا از صاحب خانه اجازه می گیرم،
آقا فرمود:
« ما هم مهمان علی بن موسی الرضا علیه السلام هستیم، باید از آن حضرت اجازه بگیریم اگر اجازه دادند باز می گردیم.»
بالاخره از حرم به مسافرخانه برگشتیم و من مطمئن بودم که صبح روز بعد حرکت می کنیم.
صبح فردا که همراه ایشان به حرم رفتیم به آقا عرض کیدم: حضرت رضا علیه السلام اجازه دادند؟ فرمود:« اجازه ندادند. »
من با توجه به معرفت و درک ضعیف خود ناراحت شدم و گفتم: آقا، من عجله دارم باید هر چه زودتر برگردم، ولی دیگر آقا چیزی نفرمود.
پس از زیارت که برای صرف صبحانه به منزل بازگشتیم ساعت هشت صبح بود که رادیو اعلام کرد هم اکنون خراسان قرنطینه است و هیچ یک از مسافرین حق خروج از مشهد را ندارند و برای زدن واکسن تا یک هفته باید توقف کنند. بدین ترتیب معلوم شد که امام رضا علیه السلام اجازه نداده بودند.

مهربانی حضرت رضا(ع)

ائمه اطهار مظهر اسماء حسنای الهی هستند و تمام خوبی ها در وجودشان جمع است اما در بین شیعیان هر کدام به یک صفت بیشتر اشتهار دارند در میان آن بزرگواران حضرت رضا علیه السلام به مهربانی معروف است، چرا که هیچ گاه زائرانش را دست خالی برنمی گرداند به ویژه اگر زائرش معرفت به مقام آن حضرت داشته باشد.
در زیارتش می خوانیم: « سلام بر تو ای امام رئوف».

عنایت حضرت رضا(ع)

حجت الاسلام مصطفوی درباره عنایت های حضرت رضا علیه السلام به آیت الله کوهستانی چنین اظهار می دارد:
هرگاه آقا جان به مشهد می آمد من در خدمت ایشان بودم و مسئولیت خرید لوازم منزل به عهده من بود.
در عصر جمعه ای حاج ننه ( همسر آیت الله) به من گفت: برای شام امشب مقداری گوشت لازم داریم.
عرض کردم: الآن بعدازظهر جمعه است قصابی ها بسته اند. حاج ننه گفت: سعی کن هر طور هست گوشت تهیه کنی.
برای تهیه گوشت سوار ماشین خود شدم و چند تا از خیابان های مهم را که احتمال می دادم گوشت داشته باشند گشتم، ولی همه مغازه های قصابی بسته بود. مأیوسانه به میدان شهدا آمده و رو به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام کردم و گفتم: ای امام رضا علیه السلام آقا شیخ محمد گوشت می خواهد. این جمله را گفتم و با دست خالی به طرف منزل حرکت کردم.
نزدیک منزل که رسیدم ناگهان با شگفتی دیدم قصابی نزدیک منزل ما باز است و همان مقدار که گوشت لازم داشتیم در قصابی آویزان است! گوشت را خریدم و به منزل بازگشتم و جریان را برای آقا جان تعریف کردم، آقا لبخندی زد و چیزی نگفت.

ضریح شفابخش

ایشان می فرمود:
« در ایامی که در مشهد تحصیل می کردم درس و بحث را خوب می خواندم و بیان من هم خیلی خوب بود. مرا چشم زدند به طوری که زبانم بند آمد، رفتم به حرم مطهر و آن قدر زبان خود را به ضریح مالیدم تا خوب شدم. »

گرد و غبار شفابخش

معظم له نه تنها توجه و عنایت آن حضرت را موجب شفای امراض و دوای دردها می دانست بلکه معتقد بود غبار لباس زواران آن حضرت نیز شفابخش است.

در پیشگاه حضرت ابوالفضل(ع)

علاقه و محبت فوق العاده مرحوم آیت الله کوهستانی به اسوه شجاعت و وفا، یعنی حضرت عباس بن علی علیه السلام نشان از عشق و ارادت خالص ایشان به اهل بیت عصمت و طهارت دارد.
ایشان نسبت به ساحت مقدس آن بزرگوار بسیار ابراز خضوع و ادب می کرد و از معرفت و ایثار و جانبازی او سخن به میان می آورد و آن حضرت را الگوی ایمان و صفات ارزشمند انسان کامل می دانست.
در سایه همین معرفت ژرف، شیفتگی و ارادت ایشان به حضرت ابوالفضل علیه السلام قابل توصیف نبود و در مصائب آن امام شناس واقعی بسیار اشک می ریخت از فرط علاقه غالباً به وعاظی که در محضرشان روضه می خواندند سفارش می نمود که روضه حضرت ابوالفضل را بخوانند و گاه که خود به منبر می رفتند روضه آن حضرت را می خواندند؛ به طوری که بعضی از مستمعین از روی مزاح می گفتند که آقا جان غیر از روضه حضرت ابوالفضل علیه السلام روضه دیگری بلد نیست.
ارادت و خاکساری همراه با ادب آقا جان ، تنها به شخص آن مظهر ایمان و بزرگواری نبود بلکه هر آن چه که متعلق به او و نشانی از آن عبد صالح خدا داشت نزد ایشان از جایگاه ویژه برخوردار بود.
از این رو احترامش نسبت به علمی که نشانه عَلَم داری علم دار کربلا در عزاداری ها مورد استفاده قرار میگیرد وصف نشدنی بود.
در مراسم دسته روی وعزاداری سید الشهدا علیه السلام آقاجان با پای برهنه به دنبال علَم راه می افتاد حتی در سرمای زمستان که گاه همراه با برف و باران بود کفش را از پای درمی آورد و بدین طریق ارادت خالصانه خود را به مقام والای آن حضرت ابراز می نمود.

احترام به امام زاد گان

محبت و ولایت مرحوم آیت الله کوهستانی به پیشوایان معصوم علیهم السلام خلاصه نمی شد بلکه به فرزندان و نوادگان آن بزرگواران، علاقه و ارادت کامل داشت و همواره از آن ها با احترام و ادب یاد می کرد و مردم را به زیارت آنان تشویق می نمود.
از جمله امام زادگانی که مورد توجه فراوان معظم له بود امام زاده یحیی بن زید بن علی بن الحسین علیهم السلام در شهر گنبد بود.
آقا جان بارها به زیارت یحی بن زید علیه السلام موفق شده بود و در یکی از سفرها وقتی مردم متوجه شدند و آقا را شناختند به ایشان گفتند: این جا از جهت آب در مضیقه هستیم و تصمیم بر حفر چاه آب داریم و از ایشان درخواست نمودند کلنگ حفر چاه را به زمین بزند که ایشان با کمال رضایت کلنگ حفر چاه را به زمین زد و چاه حفاری شد که هنوز از آن آب چاه استفاده می شود.

شجره نامه امام زادگان

یکی از نزدیکان می گوید:
روزی در محضرشان حضور داشتیم سخن از امام زادگان منطقه به میان آمد یکی از حاضرین گفت: فلان نقطه در بالای کوهی یک امام زاده جدیدی را پیدا کردند. من گفتم: معلوم نیست که سندش درست و یا اصلاً امام زاده باشد، آخر امام زاده بالای کوه چه کار می کند؟
آقا سخن مرا نپسندید و فرمود:
« هیچ وقت این چنین سخن مگو، ما که نمی دانیم شاید سندش درست باشد، باید تحقیق کرد. »
هم چنین یکی از ارادتمندانش درباره احترام ایشان به امام زادگان چنین نقل کردند: به اتفاق یکی از جوانان با ایمان که شغلش طلافروشی بود خدمت آیت الله کوهستانی رسیدیم. در ضمن مسائلی که آن روز در محضرشان مطرح شد آن جوان از جانب ایشان راجع به شجرنامه امام زاده عبدالله در آمل پرسید و گفت: آیا این امام زاده ای که این همه مردم به آن توجه دارند و کراماتی از ایشان نقل می شود آیا شجرنامه اش مشخص است؟
آیت الله کوهستانی در نهایت ادب و احترام فرمودند:
« در گذشته بندگانی بودند که خدا را به شایستگی عبادت و بندگی کردند ولی گمنام زیستند و گمنام هم از دنیا رفتند، خداوند تبارک و تعالی برای این که این بندگانش احیا بشوند و از گمنامی به درآیند، برکاتی از قبور متبرکه آنان بروز می دهد تا به این وسیله توجه مردم را به آنان جلب نماید و حرمت و عظمت آن ها بر مردم معلوم گردد. » منبع:www.salehin.com