نویسنده: حسام الدّین آشنا




 

ایرانی‌گرایی با تأکید بر لزوم تجدید عظمت ایران باستان

در میان روشنفکران و نظامیان تجدید عظمت ایران پس از مشروطه به آرمانی ملی تبدیل شده بود و رضاشاه به عنوان تبلور این خواسته، در قالب «نادری دیگر» به صحنه آمد. اگرچه رضاشاه هرگز نتوانست به عنوان رهبری مردمی و مظهر تلاش ایرانیان در راه عزت و استقلال مطرح شود (1) و پس از خود و هیچ مکتب سیاسی یا فکری به جا نگذاشت، (2) اما نمی‌توان منکر شد که ملی‌گرایی در دوران رضاشاه، یکی از زیرساخت‌های فکری حکومت او بود. تجلی این فکر در رفتار فرهنگی حکومت، ابتدا به صورت بیگانه ستیزی و ابزار تنفر از هرگونه تظاهر غیر ایرانی جلوه کرد. (3) اما بعدها فرهنگ اروپایی از این قاعده مستثنا شد و فرهنگ اسلامی و زبان عربی مورد هجوم قرار گرفت. نهادها و اقداماتی که ایرانی‌گرایی را رسمیت می‌بخشید به شرح زیر بود.

فرهنگستان و سیاست زبانی

ایران‌گرایی در حوزه‌ی ادبیات در دو بخش زبان و ادبیات مکتوب ظهور کرد. از سال 1313، پس از بازگشت رضاشاه از ترکیه، توجه به این امر افزایش یافت. وی در این سفر با تحولات زبانی ترکیه آشنا شده بود، و علی‌رغم نپذیرفتن تغییر خط که طرفداران پرشوری هم داشت (4)، در محافل مختلف، بویژه سازمان‌های نظامی،تصفیه زبان فارسی از کلمات بیگانه ترویج شد. اقدامات عناصر غیرمسئول چنان افراطی و نسنجیده بود که برای کنترل واژه‌سازی، وزارت معارف با کمک ریاست دولت طرحی به منظور تأسیس «فرهنگستان» تهیه کرد و در خرداد 1314 نخستین جلسه آن را تشکیل داد. (5) اساس‌نامه این انجمن از فرهنگستان فرانسه اقتباس شده بود، (6) و باید دوازده وظیفه عمده در این زمینه لغت، دستور زبان، اصطلاحات پیشه‌وران، کتاب‌های قدیمی، اصطلاحات محلی و خط را به انجام می‌رساند، ولی در عمل، لغت‌سازی دیگر وظایف فرهنگستان را تحت‌الشعاع قرار داد. فرهنگستان از 1314 تا 1320 سه مرحله را پشت سرگذاشت. در این مرحله از 12 خرداد تا 1314 تا آذر همان سال، فروغی ریاست فرهنگستان را به عهده داشت. در این مدت، فرهنگستان توانست با گردهم آوردن برجسته‌ترین اساتید، (7) دیدگاه‌های مختلف را در زمینه واژه‌های جدید تا حدی تعدیل کند. در همین مدت مسئله تغییر نام شهرهای مختلف نیز در دستور کار قرار گرفت و با تصویب شاه، نام‌های جدید برای تعدادی از شهرها و شهرستان‌های شرقی و مرکزی در نظر گرفته شد. (8) مرحله دوم از فروردین 1315 تا اردیبهشت 1317 ادامه یافت. در این دوره، با استعفای اجباری فروغی از ریاست فرهنگستان، سمیعی و سپس وثوق‌الدوله اداره فرهنگستان را عهده‌دار شدند. در این مدت فرهنگستان حدود 650 واژه را به تصویب رساند، اما شاه از سرعت کار راضی نبود و با منحل کردن فرهنگستان، ریاست آن را به وزیر فرهنگ واگذار کرد. بدین ترتیب، سومین مرحله کار فرهنگستان شروع شد. مرآت با آغاز کارش به سرعت به جلب نظر شاه پرداخت و با فشار، واژه‌های زیادی را به تصویب فرهنگستان رساند، به طوری که با پایان سال 1319، درصد جلسه، هزار لغت جدید برای استفاده، با عجله به وزارت خانه‌ها ابلاغ شد. در این دوره‌ی جدید حذف واژه‌های عربی هدف عمده فرهنگستان بود. حذف واژه‌های معروف و گذاشتن واژه‌های ساختگی در حوزه آموزش و پرورش چنان آثار نامطلوبی برجای گذاشت که باعث اختلال امر تدریس و گیج شدن شاگرد و معلم و اولیای اطفال شد.
کم سوادی مسئولان اداری نیز مزید بر علت شد و کاربرد غلط واژه‌های جدید در مکاتبات اداری موجبات سردرگمی و حیرت مردم را فراهم آورد. (9)
در زبان گفتاری هجوم به لهجه‌های محلی بسیار جدی بود. در 12 شهریور 1315، اداره‌ی تعلیمات ولایات بخش‌نامه‌ای راجع به «جلوگیری از انتشار لهجه‌های مختلف» منتشر کرد. در این بخش‌نامه با ابراز تأسف از این‌که در بعضی نقاط مملکت لهجه‌های محلی مانع از آن است که دانش‌آموزان جوان به زودی به زبان ملی و وطنی خود مسلط شوند، وزارت معارف را موظف داشت که «با تمام وسایل لهجه‌های عوامانه محلی را که یادگار استیلاء اقوام مهاجم است برانداخته و زبان واحد ملی را در سراسر کشور علی‌السویه انتشار دهد». این بخش‌نامه برای اجرای هدف، روش‌هایی چون تعیین آموزگاران فارسی زبان برای کلاس اول ابتدایی، تعیین جلسه سخنوری فارسی در هفته برای کلاس سوم ابتدایی به بالا و تأسیس تالار مطالعه مطبوعات فارسی و ... را پیشنهاد کرد. (10) اجرای این بخش‌نامه می‌توانست ضربه جبران ناپذیری به لهجه‌های محلی وارد آورد.

بزرگ‌داشت فردوسی و شاهنامه‌گرایی

سیاست ایران‌گرایی در حوزه‌ی ادبیات مکتوب با بزرگ‌داشت شاعران پارسی زبان، به خصوص فردوسی و شاهنامه توأم بود. رضاشاه خود در زمان وزارت جنگ به طور جدی شناخت ادبیات حماسی را آغاز کرد. شیخ الملک اورنگ نقل کرده است که در آن ایام، رضاخان هفت نفر را به طور مرتب برای ذکر وقایع تاریخی و خواندن و توضیح اشعار ادبی به خانه‌ی خود دعوت می‌کرد. (11) دکتر امیر اعلم، سرلشکر علی نقدی (سردار رفعت)، حسین شکوه (شکوه‌الملک)، محمد ابراهیم‌خان علم (امیر شوکت الملک)، سرلشکر خدایارخان، امیرنظام گروسی و شیخ‌الملک اورنگ در طول چندین سال اشعار فردوسی و حماسه‌های ایرانی را برایش می‌خواندند و او را به اعجاب و تحسین وامی‌داشتند (12). تأثیر فردوسی بر رضاخان چنان قوی بود که اورنگ گریستن این مرد خشن را در اثر اشعار شاهنامه مشاهده کرده است. (13) توجه رضاشاه به شاهنامه در آن حد بود که به نفرات اول دبیرستان نظام شاهنامه اهداء می‌کرد. (14) تجلیل از فردوسی به منظور احیای ارزش‌های ملی و میهنی با تشکیل کنگره بین‌المللی هزاره فردوسی در 1313 انجام شد. این کنگره متشکل از چهل نفر از خاورشناسان هفده کشور بود و انجمن آثار ملی آن را طراحی کرد. بانیان این انجمن که در 1301 تأسیس شده بود، همگی از الهام دهندگان ملی‌گرایی ایرانی بودند. (15) اگرچه این کنگره در توده مردم تأثیر اندکی داشت (16)، اما در سطح خواص و روشنفکران، توجه به پدیده‌ای به نام فرهنگ ملی و ایرانی را رونق بخشید. پس از اتمام کنگره هزاره فردوسی، عباس اقبال، مجتبی مینوی، سعید نفیسی و سلیمان حییم چاپ‌های متعددی از شاهنامه را منتشر کردند و فروغی نیز شاهنامه را در یک جلد و بیست هزار بیت خلاصه کرد و وزارت فرهنگ آن را به طبع رساند. پس از آن، در جراید و مجلات مقالات زیادی درباره‌ی فردوسی و احیای ملیت ایرانی انتشار دادند. به عقیده صدیق، تشکیل فرهنگستان نیز از ثمرات کنگره فردوسی بود. (17)

تقویم مستقل

ایران‌گرایی در تدوین تقویم نیز اثر گذاشت. تقویم ایران از قرن چهارم هجری روی سال قمری و ماه عربی تنظیم می‌شد. با روی آوردن ترکان به ایران، سال‌های ترکی هم به تقویم ایران راه جست. پس از برقراری مشروطه کم کم سال خورشیدی از سال قمری رایج‌تر شد، اما اقدام قطعی در زمینه تدوین تقویم ایرانی مستقل، در 1304 انجام شد. بر اثر تحقیقات عمیق تقی‌زاده، مجلس در 11 فروردین 1304 تصویب کرد که ماه‌ها به نام‌های باستانی ایرانی خوانده شده و ترتیب سال شماری ختا و ایغور منسوخ شود. (18)

تغییر نام کشور

اثر بین‌المللی ایران‌گرایی، تغییر نام فرنگی کشور از "Persia" به "Iran" بود. صدیق می‌نویسد: «در همان سال 1313 که جشن و کنگره فردوسی در تهران برپا شد، در آلمان حزب نازی به قدرت رسیده و علم‌دار تفوق نژاد آریایی بود چون ایران مهد نژاد آریایی است ظاهراً از برلین به وزارت امورخارجه پیشنهاد شد که نام مملکت ما در مغرب زمین که تا آن وقت پارس بود، مبدل به ایران شود. وزیر امور خارجه باقر کاظمی مهذب الدوله، با نظر موافق، پیشنهاد را به عرض شاه رساند و با تصویب او در دیماه 1313 به تمام دول جهان اعلام کرد نام مملکت ما همه‌ جا ایران خواهد بود و به این ترتیب به قول فروغی معرفه‌ای را نکره کردند». (19)

باستان شناسی

یکی دیگر از مظاهر سیاست ایران‌گرایی فرهنگی، توجه به باستان‌شناسی بود. نخستین گام در این راه نیز انجمن آثار ملی در سال 1301 برداشت. انجمن آثار ملی که به منظور ثبت و حفظ آثار و ابنیه‌ی تاریخی و صورت‌برداری از مجموعه‌های نفیس کتابخانه‌های دولتی پدید آمده بود، به سرعت مورد توجه رضاخان قرار گرفت؛ به طوری که در خرداد 1303 اقدامات انجمن منجر به تصویب نظام‌نامه عتیقات و جلوگیری از صدور اشیای باستانی شد. البته، ماده‌ی اولِ این قانون، آثار تاریخی را تا پایان سلسله زندیه جزء آثار ملی محسوب می‌کرد و به این ترتیب، آثار دوره‌ی قاجاریه از حراست محروم ماند. در آغاز 1304، پروفسور پوپ، استاد و محقق برجسته‌ی صنایع اسلامی، از امریکا به ایران آمد. و در حضور رضاشاه جنبه‌های گوناگون صنعت و هنر ایران، به خصوص معماری را مورد بحث قرار داد. سخنان پوپ در توجه شاه به باستان‌شناسی ایران تأثیر بسزایی داشت. (20) دعوت هرزفلد، باستان‌شناس آلمانی، برای تحقیق در آثار باستانی و گزارش او درباره‌ی تخت جمشید، در 1309 نیز فصل جدیدی را در تلاش‌های ایرانیان برای شناخت گذشته خود گشود. از آن پس کار حفاری و کاوش‌های علمی در تخت جمشید زیر نظر سه گروه آلمانی، امریکایی و ایرانی آغاز شد و در نهایت، در آبان 1312، محل کاخ آپادانا و دو لوحه بنلادبنا کشف شد. با تأسیس موزه‌ی ایران باستان در 1315، گامی دیگر برای پایدار کردن حس ایران‌پرستی برداشته شد. اشیایی که در این موزه گرد آمد پنج هزار سال تمدن ایران را در سه بخش دوران پیش از تاریخ، دوران پیش از اسلام و دوران اسلامی معرفی می‌کرد. وزارت فرهنگ نیز برنامه‌ای ترتیب داد تا شاگردان مدارس به طور مرتب از این موزه بازدید و راهنمایان زبردست، احساسات ایران‌پرستی را در آنان تقویت کنند.

غرب‌گرایی با تأکید بر مظاهر بیرونی تمدن غرب

شبه مدرنیسم فرهنگی

در بخش تحولات اقتصادی دوران رضاشاه، به اصطلاح شبه مدرنیسم اشاره شد؛ اما به واقع، شبه مدرنیسم واژه‌ای اقتصادی نیست و از نوعی بینش فرهنگی ناشی شده است. این تفکر راه چاره‌ی کشورهای عقب‌مانده را تقلید صرف از غربیان می‌داند. روشنفکرانی که ریشه‌ی عقب ماندگی را در سنت‌گرایی می‌دانستند، اخذ صنعت و فرهنگ غرب را در کنار هم و توأم با یکدیگر توصیه می‌کردند. بانیان فکری مشروطه‌خواهی، به خصوص ملکم‌خان، این نوع تفکر را ترویج می‌کردند.
در دوران رضاشاه نیز اکثریت مطلق تحصیل کردگان فرنگ از طرفداران پر شور وی بودند. نگاهی به پیشینه‌ی سران فرهنگی آن دوره نشان می‌دهد که فرهیختگان و الهام بخشان دوره‌ی بیست ساله، با گرایش شدید به غرب، مستقیم یا غیرمستقیم جهت گیری‌های فرهنگی کشور را تعیین می‌کردند؛ اگرچه این جهت گیری‌های کلی در اخذ تمدن غرب به سطوح عالی فرهنگ نظر داشت، اما در مقام اجرا، نازل‌ترین بخش‌های زندگی غربیان به صورت ناقص تقلید شد.

آموزش رسمی

در حوزه‌ی آموزش رسمی سه شخصیت برجسته فرهنگی غرب‌گرا نقش اساسی داشتند.
علی اصغر حکمت با تأسیس وسیع مدارس، تأسیس مجله تعلیم و تربیت، تأسیس پیشاهنگی مدارس و ایجاد دبستان‌های مختلط مقدمات لازم را برای گسترش آموزش به سبک غربی فراهم کرد. (21) عیسی صدیق با طراحی و سرپرستی تربیت معلم، نیروی لازم برای گسترش فرهنگ آموزی را تربیت کرد (22)، و اسماعیل مرآت با اقتباس از نظام آموزشی فرانسه، دانش‌آموزان را در سال‌های آخر سلطنت رضاشاه با مشکلات عدیده‌ای روبه رو ساخت. (23) نه تنها ساخت و محتوای برنامه رسمی به گسترش غرب‌گرایی کمک می‌کرد، بلکه فعالیت‌های فوق برنامه نیز در این جهت طراحی شده بود. مناظره یکی از روش‌هایی بود که در این جهت مورد بهره برداری قرار گرفت. در دوره‌ی وزارت علی اصغر حکمت اکثر مؤسسات آموزشی معتبر در تهران و شهرستان‌ها سال‌نامه داشتند. در این سال نامه‌ها معمولاً خلاصه‌ای از فعالیت‌های آموزشی و پرورشی، تشکیلات، مسئولان و دانش‌آموزان مؤسسه نقل می‌شد.
مطالعه سال نامه‌ی دبیرستان شاهرضا در سال تحصیلی 1313- 1314 نشان می‌دهد که در این مدرسه بین دانش‌آموزان مناظراتی در خصوص مباحث تمدنی انجام و با روشی سنجیده، برتری تمدن غرب به دانش‌آموزان القا می‌شد. شرح یکی از این مناظرات چنین است:
موضوع: برای ایران امروز اتخاذ تمدن شرق برتر از غرب است.
طرف‌های مثبت عزت‌الله‌خان مهدوی حسین میرزای هریزی دانش‌آموزان کلاس پنجم. طرف‌های منفی شهاب فردوسی کلاس چهارم و مقصودلو کلاس سوم.
در این مناظره طرف منفی فاتح شد.
موضوع یک مناظره دیگر این بود:
الفبای عربی بر الفبای لاتینی ترجیح دارد.
طرف مثبت علی البرزی، طرف منفی جاوید مهندسی.
در نتیجه رأی قضات، طرف منفی فاتح شد. (24)

ترجمه

بخش دیگری از فرهنگ غرب از طریق ترجمه اخذ شد. در دوره‌ی رضاشاه حجم کتاب‌های ترجمه شده به شدت از کتب تألیفی پیش گرفت. (25) ترجمه ها در همه زمینه‌های علوم، فنون، ادبیات و هنر در کتب و مجلات به چشم می‌خورد. در این دوره به ویژه ترجمه داستان‌های بلند غربی تأثیر چشمگیری بر ادبیات فارسی نهاد. ترجمه‌های فلسفی فروغی نیز به تعمیق تفکر غربی در ایران بسیار کمک کرد.

تغییر پوشاک

این تغییر، فصل دیگری از تحولات غرب گرایانه فرهنگی در دوره‌ی رضاشاه است. این فکر که ایران و ایرانی نباید [در ظاهر] چیزی از ملل متمدن دنیا کم داشته باشد، شاه بیت غزل سیاست گذاری در کشور بود. در راستای جهانی کردن (غربی کردن) ظواهر کشور، لباس سنتی به عنوان بیرونی‌ترین مظهر اصالت و گویاترین زبان ارزش‌ها مورد هجوم قرار گرفت. در آن دوران، سه نوع لباس سنتی در کشور موجود بود: لباس‌های محلی مردان و زنان و لباس رسمی روحانیت. با تصویب قانون «متحد الشکل نمودن لباس اتباع ایران در داخل مملکت»، عموم مردان تغییر لباس دادند. ماده یک نظام نامه این قانون که در 15 بهمن 1307 به تصویب رسید، مقرر می‌داشت که لباس متحدالشکل که موسوم به لباس پهلوی خواهد بود، عبارت باشد از کلاه پهلوی و اقسام لباس کوتاه، اعم از نیم تنه (یقه عربی یا یقه برگردان) و پیراهن و غیره و شلوار، اعم از بلند یا کوتاه یا مچ پیچدار. (26)
اهمیت این قانون از آن روست که برای اولین بار حکومت، نام یک سلسله‌ی پادشاهی را بر نوع لباس اطلاق کرد. در 1313، این قانون تغییر کرد و کلاه شاپو جایگزین کلاه پهلوی شد. اهمیت مسئله کلاه را نباید نادیده گرفت؛ حتی پیش از مشروطه، کلاه به یکی از مظاهر اصلی گرایش‌های شخصی و وابستگی فکری بدل شده بود. نقل سه نمونه از عقاید و جریانات مربوط به نوع کلاه در سه مقطع حساس تاریخی، این مسئله را روشن‌تر می‌کند.
نمونه اول شرح تقی زاده درباره‌ی نحوه پناهنده شدن خود و دهخدا به سفارت انگلیس در دوره استبداد صغیر است. وی نقل می‌کند که: «میرزا محمدعلی خان تربیت را برای جلب رضایت انگلیسی‌ها به سفارت فرستاده‌اند و وی پس از کسب موافقت آتاشه نظامی سفارت انگلیس، «شاپوی» او را گرفته و به سر گذاشته بود. چرا که شاپو آن وقت‌ها علامت فرنگی بود. در هنگام رفتن به سفارت میرزا محمد علی خان در کنار درشکه‌چی نشست و «شاپو» را بر سر خود گذاشت. در چهارراه‌ها قزاق‌ها بودند. جائی رسیدیم قزاقی جلو آمد و کبریت کشید ولی ملتفت ما نشد. «شاپو»ی میرزا محمد علی خان مانع بود که خیال بد درباره‌ی ما بکنند». (27) این شرح نشان می‌دهد که حتی پیش از مشروطه کلاه شاپو از نظر مردم و حکومت نشانه فرنگی بودن بود.
نمونه‌ی دوم سخنرانی سعدالدوله در جلسه 17 شوال دوره‌ی اول مجلس است. وی گفت: «در این مملکت تمام کارها فقط به فرنگی‌ها یا اشخاصی که کلاهشان مانند کلاه فرنگی‌هاست، محول می‌شود. از جوانان تحصیل کرده و مطلع استفاده نمی‌کنند. باید وزارت علوم این فرنگی‌ها را امتحان کند و برحسب لیاقت در ادارات دولتی به آنان کار داده شود.» (28) این احساس حقارت در برابر لباس فرنگی بود که رضاشاه را واداشت تا با تغییر کلاه - به نظر خود - غرور ملی را احیا کند. محمدعلی صفاری در خاطرات خود درباره‌ی هدف رضاشاه از تغییر لباس و کلاه می‌نویسد:
«روزی برای فهم بیشتر به من فرمودند علت این که در این کار اصرار می‌ورزم این است که در سال‌های گذشته و ایام نکبت‌بار ایران، ایرانی هر کسی را که «شاپو» بر سر داشت به خود رجحان می‌داد و از کلاه فرنگی می‌ترسید. من می‌خواهم ایرانی با گذشتن این کلاه خود را مانند این‌ها ببیند و بفهمد که فرنگی بر او برتری ندارد». (29)
این سه نمونه که از سه مقطع تاریخی انتخاب شده بود این نکته را روشن می‌سازد که رضاشاه چون دیگران، لباس را عاملی اساسی در تلقی ایرانیان از خود بیگانگان قدرتمند می‌دانست و شباهت ظاهری به غربیان را مقدمه‌ی شباهت معنوی به آنان فرض می‌کرد. این دیدگاه سطحی منتقدانی هم داشت؛ هدایت در جواب ناگفته خود به رضاشاه در مقابل اظهارات وی در مورد محاسن کلاه شاپو می‌نویسد:
«آنچه فرنگی‌ها مسخره می‌کنند زیر کلاه است نه خود کلاه». (30)
لباس متحدالشکل از نظر سیاست داخلی نیز مفید بود و اقتدار حکومت را در رفتار شخصی افراد تثبیت و روابط شهر و روستا و جریان مهاجرت را نیز تسهیل می‌کرد و از طرف دیگر؛ از آن به عنوان عامل کنترلی برای اعمال فشار و نظارت بر روحانیت استفاده می‌شد، اما تغییر کلاه مقاومت‌هایی را نیز برانگیخت و در شدیدترین چهره‌ی این مقاومت‌ها، واقعه گوهرشاد اتفاق افتاد و صدها نفر بر سر موضوع تغییر کلاه جان باختند.
از آنجا که تغییر پوشاک زنان و مسئله کشف حجاب دارای ابعاد وسیعی است، در فصلی جداگانه، در قالب پژوهش موردی به آن پرداخته می‌شود.

شاه محوری و تلاش برای خلق وجهه کاریزماتیک برای رضاشاه

توجه به شاه به عنوان موجودی آسمانی از دیرباز در میان ایرانیان رواج داشته است، اما در طول تاریخ، سلاطین ایرانی به یک میزان از این تصور رایج بهره نبردند. مشروطه شاه را از موجودی مقتدر و انتقاد ناپذیر به مقامی تشریفاتی و گاه زاید و مزاحم تبدیل کرد؛ لذا رضاخان نیز در ابتدای حکومت با مشکلی به نام «مشروعیت» مواجه شد. درباره‌ی نظر عمومی مردم نسبت به رضاخان در آستانه جریان جمهوریت، ایراج اسکندری مشاهدات مهمی را نقل کرده است. وی می‌گوید:
«در جریان استیضاح رضاخان مردم با شعارهای گوناگون به تمام میدان جلوی بهارستان نفوذ کرده بودند. شعارها و پلاکاردهایی مبنی بر این که ما جمهوری نمی‌خواهیم و اسلام می‌خواهیم به چشم می‌خورد. یکی می‌گفت اگر جلوی این رضا قلدر را نگیریم به زودی مجلس تعطیل خواهد شد و سر تمام علما و متدینین را زیر آب خواهد کرد. دیگری می‌گفت این مرد اصلاً جانی است و با اسلام طرف است. دیگری می‌گفت: نه بابا، آخر این آدم در روضه خوانی و سینه زنی‌ها شرکت می‌کند و حتی خودش گل به سر می‌مالد و سینه می‌زند. نفر اول جواب داد: این‌ها برای فریب مردم است و الا چرا می‌خواهد رئیس جمهور بشود و ایران را مثل ترکیه نماید.» (31)
وی با اقدامات سریع نظامی و تبلیغات وسیع توانست در آستانه سلطنت دیدگاه مثبتی را در میان توده‌ی مردم نسبت به خود ایجاد کند. مراسم آغاز سلطنت نیز با هدف بزرگداشت شاه انجام شد. (32) اشعار و سروده‌های داوطلبانه یا سفارشی شاعران در القای عظمت سلطنت جدید بسیار فراوان بود. شاعرانی چون ملک الشعرای بهار و در مرتبه‌ای پایین‌تر، امیر جاهد، نقش فعالی در ماندگاری خاطره اقدامات رضاشاه داشتند. (33) رضاشاه خود نیز در طول سلطنت از تبلیغات شخصی غافل نبود. در تاریخ 1304/12/5، ریاست وزرا (فروغی) طی نامه‌ای به بلدیه تهران، عناوین خاندان سلطنتی را اعلام کرد تا در مکاتیب و نوشته‌ها رعایت کنند. چند سال بعد از 1309 تبلیغات وسیعی مبنی بر ساخت مریضخانه‌ای مهم در جنوب شهر تهران برای فقرا توسط رضاشاه انجام شد. (34)
از سال 1314، به تدریج شاه دوستی جنبه افراطی به خود گرفت و ساخت و نصب مجسمه شاه به یکی از اشتغالات جدی بلدیه تبدیل شد. اسناد متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد از اواخر 1314 بلدیه تهران وارد مذاکره با مجسمه سازی فرانسوی موسوم به موسیو مایار شد تا وی برای سه نقطه تهران (میدان‌های راه آهن، سپه و جاده جدید کرج) مجسمه‌هایی از رضاشاه ساخته و برای نصب به تهران بفرستد. ساخت هر یک از این مجسمه‌ها سیصدهزار فرانک هزینه داشت. (35) نکته جالب، تأکید شدید بلدیه بر جنبه حماسی مجسمه و رسیدن به موقع آن برای مراسم افتتاح ایستگاه تهران است. (36)
متملقان و چاپلوسان در سال‌های آخر سلطنت رضاشاه به طور جدی در جهت القای مفهوم «شاه پرستی» تلاش می‌کردند. رضاقلی مستعان در 1318، در سر مقاله روزنامه ایران نوشت:
«یکی از صفات بزرگ ملت ایران خداشناسی است. این صفت دل آدمی را پاکیزگی و صفا بخشیده و روحش را پذیرای فضائل بزرگ دیگری می‌سازد. چنین ملتی به تمام معنی سعادتمند است، زیرا چون خداپرست است، سایه خدا را نیز می‌پرستد سایه خداوند پادشاه کشور است. خداوند خالق تن و جان و پادشاه راهبر، نگهبان و راهنماست.» (37)
یک سال بعد، فرزان، کفیل شهردار تهران، در روز 16 اردیبهشت 1320، هنگام گشایش مجسمه رضاشاه در میدان 24 اسفند گفت:
«... آفتاب اقبال ایران درخشیدن گرفت، ایران به دست عزیزترین فرزندانش از ذلت و پریشانی رهایی یافت. مادر میهن دعای خیر بدرقه راهش نمود. افراد در قبال این معجزه چه سپاسگزاری شایسته‌ای جز ایثار جان داشتند و چرا ایثار نکنند که هر چه هست از اوست.
طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق*** به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
از فرط عشق و علاقه به ناجی حقیقی خویش، تمثال مبارکش را زینت منزل خود نموده و هر صبح و شام در مقابلش زانوی بندگی و عبودیت خم کردند. غبطه بود که بیرون از خانه معبود حقیقی از نظرشان دور باشد. پیکر مقدسش را بر فرق جا داده و در شمال شهر زینت بخش پایتخت نمودند، تا بدین وسیله سپاسگزاری و شاه پرستی خود را تقدیم آستانش نمایند.» (38)

پی‌نوشت‌ها:

1- ریچارد کاتم در تحلیل دقیقی وجوه اختلاف رضاشاه و دکتر مصدق را در مورد ارائه وجهه ملی نمایانده است. نگاه کنید به: ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران قرن بیستم و دکتر محمد مصدق، نفت و ناسیونالیسم در ایران قرن بیستم، مترجم عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات (تهران، نشر نو، 1368) صص 43-45.
2- بنایی به خوبی تفاوت‌های آتاتورک و رضاشاه را در مورد بنیان گذاری مکتب حکومتی شرح داده است. نگاه کنید به:
Amin, Banani, The Modernization of Iran (Stanford, Stanford university, 1961), P.44.
3- در دوره‌ی حکومت سیدضیاء بیگانه ستیزی به صورت عوض کردن نام مغازه‌هایی که عنوان فرنگی داشت، جلوه‌گر شد و در دوران رضاشاه نیز در سال‌های 1308 و 1316، در دو مرحله، نام مغازه‌ها مورد توجه قرار گرفت. نگاه کنید به: ابراهیم صفایی، رضاشاه کبیر و تحولات فرهنگی ایران (تهران، وزارت فرهنگ و هنر، 1356)، ص 91.
4- ذبیح بهروز در کتاب زبان ایرانی، فارسی یا عربی، در 1313، در چند فصل ناتوانایی‌های زبان عربی را برای ترجمه واژه‌های اروپایی برشمرد. پیش از او سیدحسن تقی زاده در 1307، در ساله‌ی مقدمه تعلیم عمومی یا یکی از سرفصل‌های تمدن صفحاتی را به لزوم اخذ خط لاتین اختصاص داده بود.
5- برای آگاهی از چگونگی تشکیل فرهنگستان، نگاه کنید به: علی اصغر حکمت، سی خاطره از عصر فرخنده پهلوی (تهران، وحید، 1355) صص 20-29.
6- عیسی صدیق که خود مترجم اساسنامه فرهنگستان بود، این مطلب را ذکر کرده است. نگاه کنید به: عیسی صدیق، یادگار عمر، ج2 (تهران، دهخدا، 1354)، ص 241.
7- برای آگاهی از اعضای فرهنگستان، نگاه کنید به: همان، ص 242.
8- مقاله‌ی بیات با نگاهی دقیق تغییر نام شهرها را کاویده است. نگاه کنید به: کاوه بیات، «فرهنگستان و تغییر اسامی جغرافیایی در ایران، نشر دانش، سال یازدهم (1370)، شماره سوم، ص 12-25.
9- برای نمونه‌های مضحکی از این اشتباهات، نگاه کنید به: عیسی صدیق، یادگار عمر، ج2، ص 261. توصیف جامعی از تحولات فرهنگستان در دوره‌ی رضاشاه، در مأخذ زیر آمده است. فریدون بدره‌ای، گزارشی درباره‌ی فرهنگستان ایران (تهران، فرهنگستان زبان ایران، 1350 خورشیدی). برای دیدگاهی انتقادی در مورد واژه‌های فرهنگستان، نگاه کنید به: علی کافی، «بررسی واژه‌ای فرهنگستان اول»، نشر دانش، سال دوازدهم (1371)، شماره‌ی سوم، صص 32-42.
10- متن این بخش نامه در مأخذ زیر منتشر شده است. وزارت فرهنگ، سالنامه و آمار فرهنگ، سال‌های 15-16، صص 9-88.
11- شیخ الملک اورنگ، «خاطرات اورنگ»، سالنامه دنیا، 1345، ص 316.
12- حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج6 (تهران، ناشر، 1363 صص 6 -152.
13- برای تأثیر شاهنامه بر رضاشاه، نگاه کنید به همان، صص 166-190.
14- ابراهیم صفایی، رضاشاه در آینه‌ی خاطرات (تهران، وزارت فرهنگ و هنر، 1356)، ص 438.
15- برای اطلاع از اعضا و اقدامات انجمن آثار ملی، نگاه کنید به عیسی صدیق، یادگار عمر، ج2، ص 201، و ابراهیم صفایی، تحولات فرهنگی، ص 52.
16- این اعتقاد پیترآوری است در کتاب، تاریخ معاصر ایران، مترجم: محمد رفیع مهرآبادی، ج2، (تهران، عطایی، بی تا)، ص 65.
17- عیسی صدیق، یادگار عمر، ج2، ص 224.
18- ابراهیم صفایی، تحولات فرهنگی، صص 4-22 و پیتر آوری، تاریخ معاصر، ج2، ص 45.
19- عیسی صدیق، یادگار عمر، ج2، ص 236.
20- نگاه کنید به: خاطرات صدیق در کتاب صفایی، رضاشاه در آینه‌ی خاطرات، ص 236.
21- شرح موجز ولی دقیقی درباره‌ی او در مأخذ زیر به نقل از اسناد وزارت خارجه انگلیس درج شده است: ابوالفضل قاسمی، «سیاستمداران ایران»، آینده، سال هیجدهم (1317)، آذر.
22- زندگینامه او در چهار جلد کتاب یادگار عمر بازگو شده است. شرح بالنسبه کاملی هم به مناسبت فوت وی در مجله تماشا، آذر 1357 درج شده است.
23- برای زندگینامه مرآت، نگاه کنید به: رجال بامداد، ج5، ص 28 و در مورد تقلید وی از الگوی آموزشی فرانسه، نگاه کنید به: عیسی صدیق، یادگار عمر، ج2.
24- سالنامه دبیرستان شاهرضا، سال تحصیلی 1313-1314، ص 58.
25- این مقایسه با بررسی فهرست کتاب‌های فارسی خان بابامشار روشن می‌شود.
26- سازمان اسناد ملی ایران، تصویب نامه هیئت وزرا در مورد متحدالشکل کردن البسه، نمره‌ی 6949.
27- سید حسن تقی زاده، زندگی طوفانی (تهران، علمی، 1369)، ص 78.
28- مجلس شورای ملی، مذاکرات اولین دوره‌ی مجلس (تهران، مجلس، بی تا)، ص 29.
29- ابراهیم صفایی، رضاشاه در آینه خاطرات، صص 7-256.
30- مهدی قلی هدایت، خاطرات و خطرات (تهران، زوار، 1364)، ص 405.
31- ایرج اسکندری، خاطرات سیاسی (تهران، 1369)، ص 32.
32- مراسم تاج گذاری رضاشاه، خود اقدامی نمادین برای القای جنبه‌ی تقدس به رضاشاه بود. این اقدام که بیش از هفتاد هزار تومان هزینه در بر داشت، در مأخذ زیر به طور تفصیلی توصیف شده است: یحیی ذکاء، تاریخچه ساختمان‌های ارگ سلطنتی و راهنمای کاخ گلستان (تهران، انجمن آثار ملی، 1349)، صص 86-195.
33- ملک الشعرای بهار را علی رغم مخالفت ابتدایی با رضاخان و ادعاهای بعدی در مورد مبارزه با وی، باید جزو مؤثرترین آوازه گران دوران سلطنت پهلوی اول تلقی کرد. ایشان در هر مراسم و به مناسبت افتتاح هر ساختمان یا جاده شعری متناسب می‌سرود و این شعرها به صورت کتیبه‌های رسمی ثبت می‌شد. امیرجاهد نیز با سرودن اشعاری در زمینه کشف حجاب، تشکیل کاروان شادی، فوج نادری و پیشاهنگی نقش بسیار مهمی در ایجاد هیجان توده‌ای داشت. برای آشنایی با اشعار او نگاه کنید به: امیرجاهد، دیوان امیرجاهد، (تهرانف بانک ملی، 1329)، صص 32، 40 و 75، 76 و 92.
34-سند شماره 1.
35- سند شماره 2.
36- سند شماره 3.
37- روزنامه ایران، 1318، شماره 5807، ص 1.
38- مجله ایران امروز، سال سوم، شماره‌ی دوم، ص 15.

منبع مقاله :
آشنا، حسام‌الدین؛ (1388)، از سیاست تا فرهنگ، تهران: سروش، چاپ دوم