نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
اُصُول فِقْه
اصول جمع اصل به معنای پایه و ریشه است، و بازگشت معنای اصطلاحی نیز همین معنای لغوی است. و فقه در لغت به معنای فهم و در روایات و آیات به معنای فهم عمیق است. به بیان دیگر بصیرت در دین را فقه گویند. خواه آن
نویسنده: عیسی ولایی
نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول
اصول جمع اصل به معنای پایه و ریشه است، و بازگشت معنای اصطلاحی نیز همین معنای لغوی است. و فقه (1) در لغت به معنای فهم و در روایات و آیات به معنای فهم عمیق است. به بیان دیگر بصیرت در دین را فقه گویند. خواه آن بصیرت در اصول دین باشد و یا فروع دین. اما در اصطلاح فقه به «فقه الاحكام» گفته میشود. یعنی علم و آگاهی به احكام شرعیهی فرعیه از روی ادلهی تفصیلی.اصول فقه:
علمی است كه قواعد ابزار استنباط را مورد بحث قرار میدهد.شهید مطهری میگوید: (2) علم اصول در حقیقت علم «دستور استنباط» است. این علم روش صحیح استنباط از منابع را در فقه به ما میآموزد. از این رو علم اصول مانند علم منطق یك علم «دستوری» است.
برخی از اندیشمندان مسائل علم اصول را به شرح زیر تقسیم كردهاند: (3)
1.بخشی از مسائل اصولی ما را به صورت قطع و یقین به حكم شرعی میرسانند، همانند مباحث مدالیل و استلزامات عقیه. زیرا در بحث از ملازمه (بین وجوب چیزی، و وجوب مقدمه آن، یا بحث از وجوب چیزی و حرمت ضد آن، و یا بحث از امكان اجتماع وجوب و حرمت یا عدم امكان اجتماع) در صورت اثبات اصل ملازمه و ضمیمه كردن صغری به آن، نتیجهی آن قطعی خواهد بود (گرچه علمای اصول مباحث فوق را در مبحث الفاظ ذكر كردهاند، ولی ربطی به مباحث الفاظ ندارد.)
2.برخی از مسائل اصولی تعبداً ما را به حكم شرعی میرسانند، و بحث در آنها صغروی است. مثل مباحث الفاظ. مثلاً امر ظاهر در وجوب است یا خیر؟ آیا نهی ظاهر در حرمت است یا خیر؟ بحث اصولی در این امور صغروی است نه كبروی. یعنی او به دنبال اصل ظهور است نه حجیت ظواهر، چون حجیت ظواهر قطعی است.
3.مسائلی كه ما را تعبداً به حكم شرعی میرسانند، و بحث در آنها كبروی است. مثل بحث از حجیت خبر، حجیت اجماع منقول، حجیت شهرت و حجیت ظن انسدادی. زیرا اصولی به دنبال اثبات حجیت یا عدم حجیت آنهاست.
4.قواعدی كه نه قطع وجدانی خواهد آورد، و نه تعبد شرعی، بلكه تنها متكفل بیان احكام ظاهری در مقام شك است. كه به آنها اصول عملیهی شرعیه یا دلیل فقاهتی گویند.
5.قواعدی كه وظیفهی انسان را از نظر عقلی، زمانی كه عاجز از جمیع صور متقدم شده باشد، معین میكند. زیرا وقتی مكلف نه وجداناً و نه تعبداً به حكم واقعی دسترسی پیدا نكرد، و از شناخت حكم ظاهری نیز عاجز گردید، طبعاً باید رجوع به عقل كند. و به برائت یا احتیاط یا تخییر عقلی پناه ببرد. كه این قواعد را «اصول عملیهی عقلیه» گویند.
چه فرقی بین مسائل اصولی و قواعد فقهی است؟ (4) مسائل اصولی و قواعد فقهی هر دو كبرای استنباط قرار میگیرند، با این تفاوت كه: 1.مسئلهی اصولی فقط صلاحیت استناج حكم كلی را دارد.
برخلاف قاعدهی فقهی كه صلاحیت استنتاج حكم جزئی را هم داراست. 2.مسئلهی اصولی مفید به حال مجتهد بوده، و مقلد از آن بهرهای ندارد. برخلاف قاعدهی فقهی كه نتیجهی آن مفید به حال مقلد و مجتهد است. مقلد براساس آن عمل میكند و مجتهد میتواند براساس آن فتوا صادر كند.
پینوشتها:
1.الاصول العامه للفقه المقارن، ص40؛ فوائد الاصول، ج1، ص 19؛ انوارالهدایه، ج1، ص 43؛ اصول الاستنباط، ص47.
2.اصول فقه، ص9.
3.مصباح الاصول، ص249.
4.فوائد الاصول، ج1، ص 19.
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}