نویسنده: عیسی ولائی




 

 نگاهی به یك اصطلاح در علم اصول

در علم منطق اصطلاح وجوب و امكان و امتناع در كنار یكدیگرند. توضیح اینكه منطقیین می‌گویند: اگر محمولی را به موضوعی نسبت دهیم، مثلاً بگوییم «الف»‌ «با» است، رابطه‌ی «الف» با «با» یكی از كیفیت‌های سه گانه را پیدا خواهد كرد. یا این رابطه رابطه‌ی ضروری است. یعنی حتمی و اجتناب ناپذیر و غیرقابل تخلف است. یعنی عقل ابا دارد كه خلاف آن را قبول كند. یا به عكس رابطه‌ی امتناعی است. یعنی محال است كه محمول عارض موضوع گردد، و یا این رابطه به گونه‌ای است كه می‌شود مثبت باشد و می‌شود منفی باشد. یعنی هم قابل اثبات است و هم قابل نفی. به عبارت دیگر عقل نه از قبول خود آن ابا دارد و نه از قبول خلاف آن. مثلاً اگر رابطه عدد چهار را با جفت بودن در نظر بگیریم، این رابطه ضروری و حتمی است، كه عقل از قبول خلاف آن ابا دارد. عقل می‌گوید: عدد چهار جفت است، بالضروره و بالوجوب، پس آنچه بر این رابطه حاكم است وجوب و ضرورت است. ولی اگر بگوییم عدد پنج جفت است، رابطه‌ رابطه‌ی امتناعی است. یعنی عدد پنج از جفت بودن امتناع دارد و عقل هم این معنی را درك می‌كند، و از قبول آن ابا دارد. پس رابطه‌ی حاكم میان عدد پنج و جفت بودن امتناع و استحاله است. اما اگر بگوییم: امروز هوا آفتابی است، این رابطه، رابطه‌ی امكانی است. یعنی طبیعت روز، نه اقتضا دارد كه حتماً آفتابی باشد، و نه اقتضا دارد كه حتماً ابری باشد، بلكه روز برحسب طبیعت خود هر دو طرف را پذیراست. در اینجا رابطه‌ میان روز و آفتابی بودن رابطه‌ی امكانی است.
فلاسفه درباره‌ی وجود می‌گویند: هر معنی و مفهوم را كه در نظر بگیریم، و موضوع قرار دهیم، و وجود را به عنوان محمول به آن نسبت دهیم، از سه حال خارج نیست؛ یا رابطه‌ی وجود با آن مفهوم و معنی وجوبی است، یعنی ضرورتاً و وجوباً آن چیز وجود دارد، ما آن را «واجب الوجود» می‌نامیم. و یا رابطه‌ی وجود با او منفی و امتناعی است، یعنی محال است كه موجود باشد، بلكه ضرورتاً و وجوباً باید نباشد، آن چیز را «ممتنع الوجود» می‌نامیم. مثل جسمی كه در آن واحد هم كروی باشد و هم مكعب؛ و یا رابطه‌ی وجود با آن معنی رابطه‌ی امكانی است، یعنی آن ذاتی است كه نه از وجود ابا دارد و نه از عدم و ما آن چیز را «ممكن الوجود» می‌نامیم. همه‌ی اشیاء عالم مانند انسان و حیوان و درخت و... كه به حكم یك سلسله علل پدید می‌آیند، و سپس معدوم می‌شوند ممكن الوجودند. (1)
پس از مشخص شدن معنای هریك از واژه‌ها، اشاره‌ای به اقسام هریك خواهیم داشت: (2)
1.امكان بر سه قسم است: الف. امكان ذاتی؛ ب.امكان وقوعی؛ ج.امكان استعدادی.

الف: امكان ذاتی:

به چیزی كه ذاتاً نه اقتضای وجود دارد، و نه اقتضای عدم، بلكه وجود و عدم آن بستگی به علت جداگانه دارد «ممكن ذاتی» گویند. مثل جمیع ممكنات (انسان، حیوان و...) كه همگی با اراده‌ی الهی وجود پیدا كرده‌اند و انسان دارای هزار سر ممكن ذاتی است، ولی خداوند اراده نكرده و لذا آن گونه به وجود نیامده است.

ب.امكان وقوعی:

به چیزی كه از وجود و عدم و یا وقوع و لاوقوع آن محذور عقلی پیش نیاید، ممكن وقوعی گویند. پس اجتماع ضدین و كار قبیح از حكیم وقوعاً ممكن نیست. اما اكثر حركات و اعمال ما ممكن وقوعی‌اند.

ج. امكان استعدادی:

به چیزی كه استعداد امری را داشته باشد، امكان استعدادی گویند. مثل نطفه‌ی انسان كه استعداد انسان شدن را دارد.
2.واجب بر سه قسم است: الف. واجب ذاتی؛ ب.واجب غیری؛ ج. واجب وقوعی.

الف. واجب ذاتی:

به چیزی كه تصور ذات او همراه با وجود او باشد، و عقل انفكاك را محال بداند، واجب ذاتی گویند. و واجب ذاتی منحصراً خداوند تبارك و تعالی است و بس.

ب. واجب غیری:

به چیزی كه وجود و وجوب او بستگی به علت دیگر داشته باشد، واجب غیری گویند.

ج. واجب وقوعی:

به چیزی كه با عدم وجود آن محذور عقلی پیش آید. یعنی گرچه آن چیز ممكن ذاتی است، اما با عدم او محال عقلی لازم آید، واجب وقوعی گویند. مثلاً هر موجودی را كه خداوند به جهت ذات و صفات خود ایجاد كرده، آن موجود واجب وقوعی است. زیرا با عدم آن عدم ذات و صفات واجب لازم می‌آید و آن محال است.
3.امتناع بر سه قسم است: الف. امتناع ذاتی؛ ب.امتناع غیری؛ ج.امتناع وقوعی.

الف. امتناع ذاتی:

به چیزی كه تصور ذات او همراه با عدم آن باشد، و عقل به مجرد تصور ذات او حكم به ممتنع الوجود بودن آن كند، آن را ممتنع ذاتی گویند. مثل شریك الباری و اجتماع ضدین.

ب.امتناع غیری:

به چیزی كه علت تامه‌اش موجود نشود ممتنع غیری گویند.

ج.امتناع وقوعی:

به چیزی كه از وقوعش محال لازم آید، ولو ذاتاً محال نباشد، ممتنع وقوعی گویند. مثلاً نمی‌شود علت تامه و مستقله برای جوش صد درجه یك ظرف آب هم خورشید باشد و هم آتش، زیرا «لایصدر الواحد الا عن الواحد» یكی به عنوان یكی از بیش از یكی صادر نمی‌شود. اما كاربرد سه اصطلاح امكان، امتناع و وجوب در اصول:
از باب نمونه در باب تعبد به ظن گفته می‌شود: هل یمكن التعبد بالظن ام لا؟ آیا تعبد به ظن ممكن است یا خیر؟ و در اجتماع امر و نهی بحث می‌شود آیا اجتماع جایز است یا ممتنع؟ كه قائلین به امتناع با ذكر چهار مقدمه امتناع را اثبات می‌كنند. (3) و در مبحث امر در اینكه آیا امر افاده‌ی وجوب می‌كند یا خیر؟ واژه‌ی وجوب به كار می‌رود. همچنین در اقسام واجب همانند واجب نفسی، واجب غیری و... و یا در مبحث مقدمه‌ی واجب كه آیا مقدمه‌ی واجب واجب است یا خیر؟ این واژه به كار رفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1.آشنایی با علوم اسلامی (فلسفه).
2.نهایة الاصول، ص436؛ اصطلاحات الاصول، «الامكان».
3.نهایة الاصول، ص255.

منبع مقاله :
ولائی، عیسی، (1391)، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، تهران: نشر نی، چاپ نهم