زندگی نامه ی آيت الله العظمي مرعشي نجفي رحمت الله علیه(1)

ولادت

او در سال 1315 ق. / 1276 ش. در نجف به دنيا آمد. و شهاب الدين نام گرفت پدرش، آية الله سيد شمس الدين محمود مرعشي (1279 ق. ـ1338 ق.) از فقها و مدرّسان علوم اسلامي نجف بود. آية الله مرعشي نجفي دوران كودكي را در آغوش پر مهر خانواده سپري نمود و با تربيت اسلامي بزرگ شد. مادرش زني پاك دامن و با ايمان بود كه هيچ گاه بدون وضو به او شير نمي‎داد.

تحصيل

پس از يادگيري خواندن و نوشتن، در نوجواني به كسوت روحانيت در آمد و به فراگيري علوم اسلامي پرداخت. ادبيات عرب، فقه، اصول، حديث، درايه، رجال و تراجم و... را نزد استادان برجستة حوزه علميه نجف فرا گرفت و سپس در درس خارج فقه و اصول آية الله آقا ضياء عراقي (متوفاي 1373 ق.)، آية الله شيخ احمد كاشف الغطاء (متوفاي 1373 ق.) و شماري از مراجع تقليد و مدرّسان برجسته حوزه علميه نجف شركت كرد.
آية الله مرعشي چنان علاقه به يادگيري داشت كه سر از پا نمي‎شناخت. سالهاي دراز در درس دهها استاد شهير حوزه علميه نجف شركت كرد و از خرمن دانش آنها بهره جست. مدتي نيز نزد علماي زيديه و علماي اهل سنت به فراگيري علم حديث پرداخت و از آنان اجازه نقل حديث گرفت.
تلاش شبانه روزي وي سرانجام در 27 سالگي به ثمر نشست و به درجه اجتهاد نايل شد. كوشش خستگي ناپذير او براي تحصيل دانش ستودني است. خودش در اين باره مي‎گويد:
هيچ گاه در سنين جواني به دنبال تمايلات نفساني نرفتم، هميشه در پي تحصيل علم بودم، به صورتي كه شبانه روز، بيش از چند ساعت نمي‎خوابيدم و هر كجا نشاني از استادي يا عالمي و يا جلسة درسي كه مفيد تشخيص مي‎دادم، مي‎يافتم؛ لحظه‎اي در رفتن به نزد آن استاد، عالم و جلسة درس درنگ نمي‎كردم.
آية الله مرعشي در نجف، كربلا، كاظمين، سامرا، تهران و قم نزد بيش از صد استاد زانوي ادب به زمين زد و از دانش و تقواي آنان استفاده كرد. وي از ابتداي تحصيل به پشتكار عالي، همت بلند، تقوا، نبوغ و ديگر فضايل اخلاقي شهره بود.
ايشان از بسياري از مراجع تقليد شيعه اجازة اجتهاد گرفتند. برخي از آنها عبارتند از:
1. آية‌ الله العظمي آقا ضياء عراقي (متوفاي 1361 ق.)
2. آية الله العظمي سيد ابو الحسن اصفهاني (متوفاي 1365 ق.)
3. آية الله العظمي شيخ عبد الكريم حايري يزدي (متوفاي 1355 ق.)
آية الله مرعشي پس از رحلت پدر در سال 1338 ق، براي ادامه تحصيل به كاظمين، سامرا و كربلا رفت و سالها در حوزه‎هاي علميه آن ديار، از محضر استاداني برجسته استفاده نمود و سرانجام در سال 1342 ق، براي زيارت مرقد مطهر امام رضا ـ عليه السلام ـ به ايران آمد.
پس از زيارت مرقد امام رضا ـ عليه السلام ـ به تهران رفت و در حوزة علميه تهران، نزد آية الله شيخ عبد النبي نوري (متوفاي 1344 ق.) آية الله آقا حسين نجم آبادي (متوفاي 1347 ق.) آية الله ميرزا طاهر تنكابني (متوفاي 1360 ق.) آية الله ميرزا مهدي آشتياني (متوفاي 1372 ق.) و... به فراگيري فقه، اصول، فلسفه و كلام پرداخت.
سال بعد، براي زيارت مرقد حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ به قم رفت. به دستور آية الله العظمي شيخ عبد الكريم حائري يزدي در اين شهر ماندگار شد. ايشان مدتي در درس آية الله حائري و شماري از استادان حوزه علميه قم شركت جست و از دانش آنان بهره برد.

بر مسند تدريس

آية الله مرعشي به دستور آية الله حائري به تدريس پرداخت. ايشان علوم ادبيات عرب، منطق، اصول و فقه را براي طلاب جوان تدريس مي‎نمود. آية الله مرعشي پس از رحلت آية الله حائري (1355 ق.)، به تدريس خارج فقه و اصول پرداخت. در طول بيش از هفتاد سال تدريس ايشان در حوزه علميه قم، دانشمندان بسياري تربيت شد كه شماري از آنان از ايشان اجازه اجتهاد دريافت كردند اينك نام برخي از شاگردان وي را مي‎آوريم؛ حضرات آيات:
شهيد حسين غفاري، شهيد حاج آقا مصطفي خميني، شهيد مرتضي مطهري، شهيد دكتر محمد مفتح، شهيد دكتر سيد محمد بهشتي، شهيد محمد صدوقي، سيد محمد علي قاضي طباطبايي، سيد محمود طالقاني، شيخ شهاب الدين اشراقي، شيخ مرتضي حائري، حاج ميرزا جواد آقا تهراني، شيخ حسن نوري همداني، آقا موسي صدر، قدرت الله وجداني فخر، سيد مرتضي عسكري، مصطفي اعتمادي، محمد امامي كاشاني، ميرزا جواد تبريزي، شيخ حسين نوري، سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي، شيخ علي پناه اشتهاردي، محمد تقي ستوده، شيخ محمد رضا مهدوي كني.

در سايه كريمة اهل بيت

مرجع نستوه شيعه در طول ساليان دراز كه مرجعيت تقليد شيعيان را بر عهده داشت، خدمات شاياني به جهان اسلام نمود. نماز جماعت با شكوه ايشان در صحن حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ را همة زايران به ياد دارند. خوشرويي و اخلاق نيك ايشان را همگان به خاطر سپرده‎اند. ايشان بسيار شوخ طبع بودند. به مستضعفان عنايت ويژه‎اي داشت. به مشكلات آنان رسيدگي مي‎كرد.
آية الله العظمي مرعشي نجفي علاقه خاصي به اهل بيت و حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ داشت. ايشان پيش از انقلاب، هر روز پيش از اذان صبح به حرم مشرف مي‎شد. هماره مدتي پيش از باز شدن درهاي حرم، پشت در مي‎ماند و سپس داخل حرم مي‎شد و پس از زيارت، نماز جماعت را اقامه مي‎كرد.
در يكي از يادداشتهايش آمده است: هنگامي كه در قم سكونت كردم، صبحها در حرم حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ اقامه نماز جماعت نمي‎شد و من تنها كسي بودم كه اين سنت را آن جا رواج دادم و از 60 سال پيش به اين طرف، صبح زود و پيش از باز شدن درهاي حرم مطهر و زودتر از ديگران مي‎رفتم و منتظر مي‎ايستادم. اين انتظار گاهي يك ساعت قبل از طلوع فجر بود تا خدام درها را باز كنند، زمستان و تابستان نداشت. در زمستانها هنگامي كه برف همه جا را مي‎پوشاند، بيلچه‎اي كوچك به دست مي‎گرفتم و راه خود را به طرف صحن باز مي‎كردم تا خود را به حرم مطهر برسانم. در آغاز خود تنهايي نماز مي‎خواندم، تا پس از مدتي يك نفر به من اقتدا كرد و پس از آن كم كم افراد ديگر اقتدا كردند و به اين ترتيب نماز جماعت را در حرم مطهر آغاز كردم و تا امروز كه 60 سال از آن تاريخ مي‎گذرد ادامه دارد. آهسته آهسته ظهرها و شبها نيز اضافه شد و از آن پس روزي سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه ـ عليها السلام ـ و صحن شريف نماز مي‎خواندم.

گنجينه ماندگار

آية الله مرعشي نجفي در طول ساليان دراز، خدمتهاي شاياني به جهان اسلام نمود. تأسيس مدارس علميه يكي از فعاليتهاي درخشان وي مي‎باشد. مدرسه مهديه در سال 1376 ق. در قم، توسط مرحوم حاج مهدي ايراني ساخته شد و ادارة آن بر عهده آية الله مرعشي گذاشته شد. فقيه نستوه در جهت تكميل مدرسه سعي فراوان نمود و كتابخانه مدرسه را كه در برگيرندة دو هزار جلد كتاب است، بنا نهاد. مدرسه مؤمنيه در سال 1389 ق. در دو طبقه و كتابخانه مدرسه با حدود 3500 جلد كتاب نيز به وسيله ايشان تأسيس شد. مدرسه شهابيه در سال 1400 ق. در سه طبقه و مدرسه مرعشيه نيز از مدارس علميه‎اي است كه در سه طبقه، در سال 1383 ق. به همت ايشان تأسيس شد و ادارة آن بر عهدة ايشان واگذار شد.
كتابخانة آية الله العظمي مرعشي نجفي از بزرگترين كتابخانه‎هاي كشور و در رديف كتابخانه مجلس شوراي اسلامي و كتابخانه آستانه قدس رضوي است. اين كتابخانه بسياري از كتب خطي اسلامي جهان را دارا است. بسياري از اين كتب جزو نفيس‎ترين و باارزش‎ترين متون تاريخي است كه قرنها از عمر آنها مي‎گذرد.
آية الله مرعشي در دوران جواني كه در حوزه علميه نجف مشغول تحصيل بود به گردآوري كتب خطي پرداخت. وي كه شاهد به غارت رفتن منابع اسلامي و نسخ خطي بود، تاب نياورد و با شهريه ناچيز طلبگي به خريد كتب خطي پرداخت تا اين ميراث فرهنگي را از دستبرد بيگانگان حفظ نمايد. گاه شبها در يك كارگاه برنج كوبي كار مي‎كرد، روزها روزه استيجاري مي‎گرفت و نماز استيجاري مي‎خواند، تا هزينة خريد كتب را تهيه نمايد. ايشان در خاطره‎اي مي‎فرمايد:
يك روز از مدرسه، به قصد بازار ـ كه جنب صحن علوي بود ـ حركت كردم. در ابتداي بازار ناگهان چشمم به زني تخم مرغ فروش افتاد كه در كنار ديوار نشسته بود و از زير چادر وي گوشة كتاب پيدا بود. حس كنجكاوي من تحريك شد، به طوري كه مدتي خيره به كتاب نگاه كردم. طاقت نياوردم، پرسيدم اين چيست؟ گفت: كتاب، و فروشي است. كتاب را گرفتم و با حيرت متوجه شدم كه نسخه‎اي ناياب از كتاب «رياض العلماء» علامه عبدالله افندي است كه احدي آن را در اختيار ندارد. مثل يعقوبي كه يوسف خود را پيدا كرده باشد، با شور و شعفي وصف ناشدني به زن گفتم: اين را چند مي‎فروشي؟ گفت: پنج روپيه. من كه از شوق سر از پا نمي‎شناختم، گفتم: دارايي من صد روپيه است و حاضرم همة آن را بدهم و كتاب را از شما بگيرم. آن زن با خوشحالي پذيرفت. در اين هنگام سر كله كاظم دجيلي، كه دلال خريد كتاب براي انگليسيها بود، پيدا شد. او نسخه‎هاي كمياب، نادر و كتابهاي قديمي را به هر طريقي به چنگ مي‎آورد و توسط حاكم انگليسي نجف اشرف كه گويا اسمش و يا عنوانش «ميجر» (سرگرد) بود، به كتابخانة لندن مي‎فرستاد. كاظم دلال كتاب را به زور از دست من گرفت و به آن زن گفت: من آن را بيشتر مي‎خرم و مبلغي بالاتر از آن چه من به آن زن گفته بودم، پيشنهاد كرد.
در آن هنگام من اندوهگين رو به سمت حرم شريف امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ كردم و آهسته گفتم: آقا جان من مي‎خواهم با خريد اين كتاب به شما خدمت كنم، پس راضي نباشيد اين كتاب از دست من خارج شود. هنوز كلامم تمام نشده بود كه زن تخم مرغ فروش رو كرد به دلال و گفت: اين كتاب را به ايشان فروخته‎ام و به شما نمي‎فروشم. كاظم دجيلي شكست خورده و عصباني از آن جا دور شد... بيشتر از بيست روپيه نداشتم. از اين رو تمام لباسهاي كهنه و قديمي را با ساعتي كه داشتم به فروش رساندم تا پول كتاب فراهم شد... طولي نكشيد كه كاظم دلال همراه چند شرطه (پليس) به مدرسه حمله كردند و مرا دستگير نموده و پيش حاكم انگليسي (ميجر) بردند. او نخست مرا به سرقت كتاب متهم كرد و بسيار عربده كشيد... دستور داد مرا زنداني كردند. آن شب در زندان مدام با خدا راز و نياز مي‎كردم كه كتاب در مخفي‎گاهش محفوظ بماند. روز بعد مرجع بزرگ آن وقت، آية الله ميرزا فتح الله نمازي اصفهاني معروف به شيخ الشريعه؛ فرزند مرحوم آخوند خراساني را به نام ميرزا مهدي، با جماعتي براي آزادي من به نزد حاكم شهر فرستاد. بالاخره نتيجه اين شد كه من از زندان آزاد شوم با اين شرط كه مدت يك ماه كتاب را به حاكم انگليسي تسليم كنم.
پس از آزادي به سرعت به مدرسه رفتم و همة دوستان طلبه‎ام را جمع كردم و گفتم: بايد كار مهمي انجام بدهيم كه خدمت به اسلام و شريعت است! طلاب گفتند: چه كاري؟ و من گفتم: نسخه برداري و استنساخ از روي اين كتاب فوراً دست به كار شديم و قبل از مهلت مقرر چند نسخه از روي آن استنساخ گرديد...»
www.andisheqom.com