نویسنده: رسول سعادتمند




 

اصلاح نفس، واجب‌تر و سخت‌تر از همه‌ی واجبات

بباید دانست که مشکل‌ترین امور و سخت‌ترین چیزها دینداری است در لباس اهل علم و زهد و تقوی و حفظ قلب نمودن است در این طریقه. و از این جهت است که اگر کسی در این طبقه به وظایف خود عمل کند و با اخلاق نیت وارد این مرحله شود و گلیم خود را از آب بیرون کشد و پس از اصلاح خود به اصلاح دیگران پردازد و نگهداری از ایتام آل رسول نماید، چنین شخصی از زمره‌ی مقرّبین و سابقین به شمار آید. چنانچه حضرت صادق (علیه‌السلام) در خصوص چهار نفر حوارییّن حضرت باقر (علیه‌السلام) چنین تعبیر فرمود. و در «وسائل» از «رجال‌کشی» سند به أبی عبیدة الحذّاء رساند قال: «سمعت أبا عبدالله (علیه‌السلام) یقول: زرارة و محمّد بن مسلم و أبوبصیر و برید من الذّین قال اله تعالی: « وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ» (1).
و احادیث در این مقوله بسیار است و فضیلت اهل بیش از آن است که در حوصله‌ی بیان آید، و کفایت می‌کند درباره‌ی آنها حدیث منقول از رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه و آله‌وسلم) «من جاءه الموت و هو یطلب العلم لیحیی به الاسلام کان بینه و بین الأنبیاء درجةٌ واحدةٌ فی الجنّة». (2)
کسی که بیاید او را مرگ در صورتی که طلب کند علم برای زنده کردن اسلام، در بهشت مقام او با مقام پیغمبران یک درجه بیش فاصله ندارد...
و اگر خدای نخواسته از طریق خلوص برکنار شد و راه باطل پیش گرفت از علمای سوء که بدترین خلق‌الله هستند و درباره‌ی آنها احادیث سخت و تعبیرات غریب وارد شده است به شمار آید. و باید اهل علم و طلّاب این راه پرخطر، اول چیزی را که در نظر گیرند این باشد که اصلاح خود کنند در خلال تحصیل، و آن را حتی‌الامکان بر جمیع امور مقدّم شمارند که از تمام واجبات عقلیّه و فرایض شرعیه واجب‌تر و سخت‌تر همین امر است. (3)

وابستگی نفس، منشأ همه‌ی کمالات

شما آقایان همان طور که شغلتان محترم و شریف است، مسئولیتتان زیاد است. شما باید خودتان را بسازید، و بعد ملت را بسازید. خودسازی به اینکه تمام ابعادی که انسان دارد، و انبیا آمدند برای تربیت آن – تمام ابعاد را – ترقی دهید؛ جنبه‌ی علمی، همه‌ی ابعاد علم؛ جنبه‌ی اخلاقی، همه‌ی ابعاد اخلاق؛ تهذیب نفس، وارسته کردن نفس از تعلقات دنیا؛ که سرمنشأ همه‌ی کمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است، و بدبختی هر انسان تعلق به مادیات است. توجه و تعلق نفس به مادیات، انسان را از کاروان انسانها باز می‌دارد، و بیرون رفتن از تعلقات مادی و توجه به خدای تبارک و تعالی انسان را به مقام انسانیّت می‌رساند. انبیا هم برای همین دو جهت آمده بودند: بیرون کردن مردم از تعلقات، و تشبث به مقام ربوبیت. (4)

قلب انسانی، نقطه‌ی شروع کمالات

ابتدا از قلب شروع می‌شود، همه چیزها از قلب انسان شروع می‌شود، نه این قلبی که حیوانی است، قلب انسانی، همه‌ی مسائل از قلب انسانی شروع می‌شود. و اگر چنانچه قلب، یک سرچشمه‌ی نور و هدایتی در آن باشد، زبان هم به نورانیت قلب منوّر می‌شود؛ چشم هم به نورانیت قلب منور می‌شود، همه‌ی اعضای انسان، که تابع قلب است، وقتی قلب الهی شد، همه چیز انسان الهی می‌شود، یعنی حرف که می‌زند، حرفش هم الهی است، استماع هم که می‌کند، استماعش هم الهی است. راه هم که می‌رود، راه رفتنش هم الهی است. این همان است که انبیا آمده‌اند برای تربیت انسان‌ها. این انسانی که یک حیوان است، با سایر حیوانات فرق ندارد، یا بدتر از سایر حیوانات است، می‌خواهند که این انسان را از این لجنزار بیرون بیاورند، و یک انسان الهی، یک انسانی که سر تا پایش معرفت‌الله باشد، توحید باشد، حرکتی نکند الا به حرکت الهی : «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَكِنَّ اللّهَ رَمَى» (5). نه این است که معنایش این است که خدا تیر را انداخته است. این دست، دست خداست. نفسانیت در تو نبوده است تا اینکه رمیی که می‌کنی، رمی تو باشد. تو الهی بودی، تو یک موجود الهی بودی، موجود الهی همه چیزش الهی است، رَمیَش رمی‌الله است، عَینَش، عین‌الله است. همه چیزش خداست. (6)

علم انسان را تهذیب نمی‌کند.

دردها دوا نمی‌شود، الّا با اینکه این خصیصه‌ی شیطانی از بین برود. کسی بخواهد درد خودش را شخصاً دوا کند، باید این خصیصه را از بین ببرد؛ باید ریاضت بکشد و خودش را بزرگ حساب نکند؛ نگوید من عالمم، نگوید من خودم مقدس هستم – چنانچه ملائکه می‌گفتند – نگوید من ثروتمندم، نگویدمن زاهدم، نگوید من عارفم، نگوید من موحدم. در هر یک از اینها، ولو آن علم اعلایی که علم فلسفه یا عرفان است، اگر این خصیصه‌ی شیطانی باشد، حجاب است؛ «اَلعِلمُ حِجابُ الأَکبَر» (7). و اگر کسی بخواهد معالجه کند خودش را، باید این خصیصه را به آن توجه بکند و بسیار مشکل است معارضه با این خصیصه، اگر بخواهد کسی تهذیب بشود، با علم تهذیب نمی‌شود؛ علم انسان را تهذیب نمی‌کند. گاهی علم، انسان را به جهنم می‌فرستد؛ گاهی علم توحیدانسان را به جهنم می‌فرستد؛ گاهی علم عرفان انسان را به جهنم می‌فرستد؛ گاهی علم فقه انسان را به جهنم می‌فرستد؛ گاهی علم اخلاق انسان را به جهنم می‌فرستد. با علم درست نمی‌شود، تزکیه می‌خواهد - «یُزَکیهِم» (8) – تزکیه مقدم است بر همه چیز. طلبه‌ای در مدرسه درس می‌خواند، همدوش با درس، هم ‌قدم با درس تزکیه لازم دارد. امام جمعه‌ای که می‌خواهد هدایت کند مردم را، باید تزکیه خودش را کند تا بتواند هدایت کند. دولتی که بخواهد مردم را وادار به کار خوب بکند باید تزکیه بکند خودش را. عارفی که بخواهد مردم را به معارف الهیّه دعوت کند، تا خودش را تزکیه نکند این قدرت را ندارد. فیلسوفی که بخواهد توحید را به مردم بیاموزد، تا این خصیصه‌ی شیطانی در او هست، این عمل را نمی‌تواند انجام بدهد؛ یعنی، زبان، زبان شیطان است و توحید می‌گوید و دل، دل شیطان است که توحید را دریافت کرده است، و قلب، قلب شیطان است که فقه را آموخته و فقه را تعلیم می‌کند. تا این خصیصه هست، تمام امور لنگ است. (9)

پست‌ترین شغل‌ها از علمی که تو را هدایت نکند بهتر است

تو طلبه‌ی فقه و حدیث و سایر علوم شرعیّه نیز در مقام علم بیش از یک دسته اصطلاحات که در اصول و حدیث به خرج رفته، ندانی. اگر این علوم که همه‌اش مربوط به عمل است در تو اضافه‌ای نکرده و تو را اصلاح ننموده، بلکه مفاسد اخلاقیه و عملیّه بار آورده، کارت از علمای سایر علوم پست‌تر و ناچیزتر، بلکه از کار همه‌ی عوام پست‌تر است. این مفاهیم عرضیّه و معانی حرفیّه و نزاع‌های بی‌فایده که بسیاری از آن به دین خدا ارتباطی ندارد و از علوم هم حساب نمی‌شود که اسمش را بگذاری ثمره‌ی علمیّه دارد، این قدر ابتهاج و تکبّر ندارد. خدا شاهداست «وَ کَفَی بِهِ شَهیداً» که علم اگر نتیجه‌اش اینها باشد و تو را هدایت نکند و مفاسد اخلاقی و عملی را از تو دور نکند، پست‌ترین شغل‌ها از آن بهتر است. چه که آنها نتیجه‌ی عاجلی دارد و مفاسد دنیوی و اخرویش کمتر است، و تو بیچاره جز وزر وبال، نتیجه‌ای نبری و جز مفاسد اخلاقی و اعمال ناهنجار حاصلی برنداری. پس علم تو هم از نظر اعتبار علمی تکبّر ندارد. منتها از بس افق فکرت کوتاه است، به مجرّد آنکه دو تا اصطلاح در هم و برهم کردی، خود را عالم و سایر مردم را جاهل دانی، و پر ملائکه‌ی مقرّبین را به زیر پای خود پهن می‌کنی و جایگاه را در مجالس، و راه‌ها را در کوچه‌ها بر بندگان خدا تنگ می‌نمایی (10) .

تأثیر عالم عامل و عالم بی‌عمل

اینکه در روایات ما هست که اهل جهنم متأذی (11) می‌شوند از بوی عالِمی که به علمش عمل نکند،(12) این برای چیست که عالم وضعش این طور است؟ این برای این است که فرق است مابین عالِم و غیرعالِم – از جهاتی فرق است. عالِم اگر خدای نخواسته منحرف شد، یک امت را ممکن است منحرف بکند. من خودم دیده‌ام این مطلب را که در بعضی از شهرستانهایی که در ایام تابستان ما می‌رفتیم، بعضی از شهرستان‌ها را من می‌دیدم که اینها بسیار مؤدب به آداب، جامعه‌ی آنجا مؤدب به آداب شرع هستند – مثل محلات که آن وقتها این جور بود – انسان وقتی ملاحظه می‌کرد می‌دید که عالم خوبی آنجا بوده. چند تا ملّای متدین خوب اگر در یک جامعه‌ای، در یک شهری، چند نفر ملّای متوجه به دیانت، عاقل و عامل به علم خودش باشد، لازم نیست موعظه کند اصلاً خود وجود او موعظه است. ما اشخاصی را دیدیم که خودِ وجودشان در انسان تأثیر می‌کرد. ملاّهایی یک وقتی در قم بود [ند] که خودِ وجودشان، اصلاً انسان وقتی نگاه می‌کرد به او – همان نگاه – موعظه بود. از آن طرف، ما الان می‌بینیم که، تهران را من یک قدری اطلاع دارم؛ محلات مختلف تهران فرق دارد، یک گوشه می بینید که یک آدم منحرف آنجا معمم است یا امام جماعت شده است، یک طایفه‌ای را منحرف کرده است! این گندش چقدر است؟ همان گند است که اینجا به مشام می‌رسد. این گندی است که ما در دنیا تهیه می‌کنیم؛ نه یکی یک گندی را به ما اضافه بکنند؛ این گند خود ماست. هر چه در عالم آخرت واقع می‌شود، یک چیزی است که از اینجا ما تهیه کرده‌ایم و وارد می‌کنیم در عالم آخرت. به ما یک چیزی خارج از عملمان نمی‌دهند؛ اعمال ماست اینها.
وقتی بنا شد که یک عالِمی مفسده‌جو باشد و یک حوزه را در معرض خطر قرار بدهد، این گندش یک حوزه را بلکه یک امت را می‌گیرد؛ و همین گند است که الان شامه‌ی ما درست نمی‌تواند ادراک کند؛ وقتی که در جهنم رفتیم – خدای نخواسته – آنجا ادراک می‌کند شامه‌ها. و این گندی که از این عالِم بلند شده است و در دنیا این طور کرده، آنجا مردم را متأذی می‌کند. و در همین روایت است که اشدُّ الناس حسرّةً (13) آنهایی هستند که دعوت می‌کنند اشخاص را به صلاح و خیر و آنها استجابت می‌کنند و عمل می‌کنند به قول این آدم و آنها در بهشت می‌روند، و خود این آدم عالِمی است که به علم خودش عمل نمی‌کند و در جهنم می‌رود! آن شاید می‌بیند آنها را که آن بقال بود که به واسطه‌ی ارشاد من و به واسطه‌ی امر و نهی من الان وارد شده است در «نَعیمٌ مُقیمٌ» (14)، و این منم که به واسطه‌ی اینکه عمل نکردم به علم خودم وارد شدم در این. این چقدر حسرت دارد! (15)

پی‌نوشت‌ها:

1. گفت از حضرت ابوعبدالله (علیه السلام) شنیدم می‌فرمود: زراره و محمدبن مسلم و ابوبصیر و برید از آنان هستند که خداوند تعالی درباره‌ی ایشان فرموده است: «پیشی گیرندگان پیشی گیرنده، آنان‌اند مقربان درگاه الهی». وسائل الشیعه، ج 18، ص 105، حدیث 22.
2. سنن دارمی، ج 1، ص 100 با اندکی اختلاف.
3. چهل حدیث، ص 378 و 379.
4. صحیفه‌ی امام، ج 8، ص 267.
5. سوره‌ی انفال، آیه 17: «[ای رسول] چون تیرافکندی، نه تو بلکه خدا افکند.»
6. صحیفه‌ی امام، ج 8، ص 520.
7. «علم بزرگترین حجاب است».
8. اشاره است به آیه‌ی 2 سوره‌ی جمعه.
9. صحیفه‌ی امام، ج 19، ص 133 و 134.
10. چهل حدیث، ص 91 – 92.
11. آزرده.
12. اصول کافی، ج 1، ص 44.
13. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اشدّ الناس حسرةً یوم القیامة من وصف عدلاً ثم عمل بغیره»؛ حسرت دیده‌ترین مردم در قیامت کسی است که در عدالت و نیک‌ رفتاری سخن می‌گفته و بر خلاف آن عمل می‌کرده است. اصول کافی، ج 2، ص 299.
14. اقتباس از آیه‌ی 21 سوره‌ی توبه: «نعمت جاویدان».
15. صحیفه‌ی امام، ج 2، ص 16 تا 18.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: اخلاق و تهذیب روحانیت؛ قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم