خليج فارس و غيرت شاه‌عباس


کشورهاي اروپايي، از يک طرف از ادعاي بي‌پايه امارات درباره مالکيت جزاير ايراني حمايت مي‌کنند و از سوي ديگر، در خبرگزاري‌هاي خود ،به ويژه خبرگزاري انگليسي «رويترز»، به جاي «خليج فارس» از واژه مجعول «خليج» يا «خليج عربي» نام مي‌برند.
اما مهم خيانت آنها نيست. مهم غيرت ما هم هست. تا کي بايد تسليم هر چيزي باشيم و اين رفتارهاي خيانت‌آميز را تحمل کنيم؟
در همين زمينه، کتاب تازه‌اي با نام «اسناد پادريان»، تصحيح استاد منوچهر ستوده، منتشر شده است. اين کتاب، مجموعه‌اي است از اسناد و فراميني در ارتباط با مبلغان مسيحي که هزاران کيلومتر، از اسپانيا و نقاط ديگر به ايران مي‌آمدند، تا به اسم ترويج دين مسيح، زمينه استعمار را فراهم کنند.
داستان اين اسناد که هر کدام مشتمل بر اطلاعات ارجمندي است به اين گزارش ربطي ندارد، اما توجه به اسناد منتشره جديد، غيرت شاه‌عباس در برابر تلاش اروپا براي سلطه بر ايران را نشان مي‌دهد، شاهي که با همه تسامح و خوش‌رفتاريش نسبت به اروپايي‌ها، وقتي پاي تسلط آنان به ميان مي‌آمد، در برابرشان ايستاد. همو بود که امام قلي خان را براي تصرف هرمز به آن ناحيه فرستاد و بساط پرتغالي‌ها را از ايران جمع و آنان را از خليج فارس بيرون کرد.
شاه عباس تلاش مي‌کرد تا روابط تجاري خوبي با اروپايي‌ها داشته باشد، اما در اين‌باره که آنان دست به ترويج انديشه‌ها و ارزشهاي خود بزنند و رعيت حضرت اشرف را به آيين مسيحيت درآوردند، سخت خشمگين مي‌شد.
يکي از اين اسناد در ارتباط با تلاشي است که برخي از اين پادريان براي مسيحي کردن چند نفر از رعاياي ايراني به کار گرفتند.
پنج مسلمان دراصفهان مسيحي شده و چهارتن آنان به هرمز رفته بودند تا در پناه خارجي‌ها درآيند يا حتي به اروپا بروند. نواب امام قلي خان، آنان را دستگير کرده نزد شاه عباس فرستاد. شاه در اين باره از رئيس پادريان توضيح خواست.
پرسش شاه عباس از پادري اين بود:
«مگر از اين عزت و نان و نمک از خوان نواب اشرف ـ يعني شاه عباس ـ معقول مي‌باشد که در عوض اين عزت، پادري، مردم مسلمان و رعيت اشرف (را) عيسوي کند؟» (ص 224).
آيا اين پاسخ محبتهايي است که شاه به شماها کرده است؟
بدين ترتيب، شاه عباس دستور داد، دو نفر از اين افراد مرتد را که به هرمز مي‌رفتند و دستگير شدند و شهادت دادند که مسيحي شده‌اند، در سيزدهم اکتبر 1622، مصادف با ربيع الاخر سال 1032 در قريه خوراسگان اصفهان، اعدام کردند.
بعد از آن هم شاه عباس دستور داد که پادريان نماز نکند و در کليسا را ببندند و مهر کنند و ديگر همه پادريان در يک يورد محبوس باشند (ص 230).
با توجه به شرايط اخير و به رغم همه اشکالات و انتقاداتي که به خودکامگي، فساد و بي‌عدالتي شاه‌عباس در حکومت وارد است، اين آرزو در اذهان برخي ايرانيان ايجاد مي‌شود اي کاش دست‌کم از نظر اقتدار خارجي، عظمت عصر شاه عباس بار ديگر بازمي‌گشت و يک امام قلي خان پيدا مي‌شد که پرتغالي‌هاي جديد را از خليج فارس بيرون کند.
منبع: www.historylib.com