نویسنده: علی غفوری




 

انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن 1357 سبب تزلزل استراتژی دفاعی ایالات متحده آمریکا در منطقه‌ی خاورمیانه و آسیای غربی شد چرا که ایران در کنار ترکیه در حقیقت ادامه جناح جنوبی ناتو در برابر اتحاد شوروی بودند که اکنون به طرز نگران‌کننده‌ای پس از اشغال افغانستان به خلیج فارس و دریای عمان نزدیک شده بود.
نکته‌ی وحشتناک برای استراتژیسین‌های آمریکایی این نبود که رژیم طرفداران‌ها از میان رفته بلکه نگرانی‌آن‌ها از این بود که دولت انقلابی بین بهمن 1357 تا آبان 1358 ثابت کرده بود که ضدآمریکایی‌ست و این برای آمریکا قابل تحمل نبود که بزرگ‌ترین کشور منطقه با تسلط بر کل سواحل شمالی خلیج فارس و دریای عمان به عنوان منبع لایتناهی انرژی (و در حالی که خود نیز 10 درصد انرژی دنیا را در اختیار دارد) رویه‌ای ضد آمریکایی نیز به خود بگیرد. بنابراین از اواخر 1358 صدام حسین، رئیس جمهور عراق، چراغ سبز را برای حمله به ایران از سوی آمریکا و شوروی گرفت.

اصل غافلگیری

ارتش ایران در شرایط عادی قدرتی برتر از عراق بود در 1356 این نیرو حداقل 30 درصد بزرگ‌تر از همتای عراقی خود بود. اما در شهریور 1359 این وضعیت کاملاً فرق می‌کرد. صدام حسین در حالی خود را آماده‌ی حمله به ایران می‌کرد که جنگ‌های داخلی، شعارهای افراطی ضدارتش، تسویه فرماندهان رده بالا، خروج ده‌ها هزار مستشار آمریکایی و انگلیسی و از همه بدتر تحریم‌ها توان رزمی ماشین جنگی ایران را کاهش داده بود.
اگرچه در این زمان ایران حدود 480 هواپیمای جنگی، 3100 تانک و نفربر زرهی و بالغ بر 600 هلی‌کوپتر در برابر 335 هواپیمای عراقی، 133 هلی‌کوپتر و 4000 تانک و نفربر زرهی داشت اما پراکندگی نیروهای ایران و فقدان آمادگی سبب شد تا صدام و دنیای غرب (و شوروی) پیروزی بر ایران را ساده بینند.
نکته‌ای که نباید فراموش شود بحث آمادگی یا عدم آمادگی در هنگام شروع جنگ است. اسراییل در جنگ 6 روزه در ژوئن 1967 با استفاده از عنصر غافلگیری ظرف 6 ساعت نیروی هوایی کشورهای مصر، سوریه، اردن، لبنان و حتا عراق را زمینگیر و یا بلااستفاده کرد و طی 5 روز باقی‌مانده‌ی ده‌ها لشکر مصری، سوری و اردنی را قبل از آن که دست به دفاع ببرند وادار به تسلیم کرد بنابراین باید قبول کرد که «طرف غافلگیر شده» پس از تحمل ضربه اول اگر بتواند دوباره تجدید قوا کند کاری در حد معجزه انجام داده است.

شروع دومین جنگ طولانی قرن بیستم

در حالی که نیروهای سیاسی چپگرا داخل ایران آرام آرام راه خود را از انقلاب جدا می‌کردند و هنوز صحبت از ماندن و یا انحلال ارتش بود و توان پرسنلی ارتش به 50 درصد سال 56 کاهش یافته بود، پیش از 100 هواپیمای عراقی در ساعت 14 روز 31 شهریور با عبور از مرزهای ایران از 4 فرودگاه اصلی 19 شهر ایران را مورد هجوم قرار دادند. هدف اولیه‌ی آن‌ها از بین بردن هواپیماهای ایران بر روی باندها و گرفتن توان واکنش هوایی از سوی ایران بود (عراق با توجه به برتری زرهی خود به ایران تنها از نیروی هوایی ایران هراس جدی داشت و تنها زمانی حاضر به حمله به ایران شد که مستشاران آمریکایی به او اطمینان دادند نیروی هوایی ایران بدون آن‌ها فاقد کارایی‌ست اما گذشت زمان ثابت کرد که اشتباه بزرگ آن‌ها صدام را نیز بهت زده کرد) نیروی هوایی عراق جز چند مورد محدود نتوانست باندهای پروازی ایران را از کار بیندازد و هواپیمای جنگی ایران نیز با حداقل 1000 خلبان آماده در آشیانه‌های بتونی محفوظ مانده بودند.
اما عراق ضربه‌ی اصلی خود را چنان که گفته شد در روی زمین و با استفاده از ستون‌های عظیم زرهی وارد آورد. 2 لشکر از شمال (در قالب سپاه اول)، 5 لشکر از مرکز (در قالب سپاه دوم) و 5 لشکر در جنوب (در قالب سپاه سوم) به سرعت از مرزهای غیرآماده ایران گذشته و به سمت شهرهای بزرگ و صنعتی جنوب و مرکز ایران سرازیر شدند.
در ساعت‌های اولیه جنگ پیشروی نگران‌کننده دشمن تقریباً همه را مطمئن ساخته بود که ایران با یک فروپاشی اساسی در کلیه «جبهه‌های جنگ 1352 کیلومتری» است. به ویژه حرکت 5 لشکر زرهی و موتوریزه عراق در جنوب مرکب از لشکر 9 و 10 زرهی، یک و 5 مکانیزه و لشکر زبده 3 زرهی به همراه تیپ نیروهای مخصوص 33 حرکت دشمن دقیقاً حرکت یک جنگ برق‌آسا را داشت در کل جبهه عظیم جنگ تنها تعدادی نیروی مردمی، عشایر و بخش‌هایی از لشکرهای 92 زرهی و 81 خرم آباد مشغول دفاع بودند که ناگفته پیداست قادر به مقابله با 250 هزار سرباز عراق که در پناه 1160 توپ سبک و سنگین و آتش پشتیبانی 330 فروند هواپیما جنگ را آغاز کرده بودند نمی‌شدند.

اولین واکنش ایران

در حالی که در تهران مسئولان وقت با نگرانی اخبار جنگ را دنبال می‌کردند به این نتیجه رسیدند که اولین گام باید کاستن از سرعت دشمن باشد و در این میان گام اول استفاده از تنها نیروی آماده یعنی نیروی هوایی بود.
در اول مهر 1359 ایران در حرکتی که ضمن اهمیت نمادین به دنبال زدن ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به عراق بود با بلندکردن 200 فروند هواپیما از سطح زمین، 140 فروند از آن‌ها را بر فراز خاک عراق به پرواز درآورده و تمام پایگاه‌ها، فرودگاه‌ها و مراکز مهم نیروی هوایی عراق (به جز پایگاه الولید غربی‌ترین نقطه عراق) را مورد حمله قرار دادند. شدت ضربه مذکور به حدّی بود که نیروی هوایی عراق از همان روز اول به عنصر دست دوم جنگ تبدیل شد چرا که نتوانست رهگیری و دفاع مؤثری در برابر ایران داشته باشد.
در مرحله بعد فانتوم‌ها و اف- 5 های ایرانی به همراه صدها هلی‌کوپتر کبرا و بل عملیات گسترده شکار تانک‌های عراقی را آغاز کردند. اگرچه هنوز گزارشی دقیق از حملات هوایی ایران در دو هفته اول جنگ در دست نیست (یا حداقل نگارنده از آن مطلع نیست) اما گمان می‌رود صدها تانک و نفربر عراقی و هزاران سرباز دشمن در همان 15 روز اول جنگ در اثر هزاران سورتی پرواز خلبانان شجاع ایرانی از بین رفته باشند و دلیل این امر نیز کندشدن حرکت ارتش عراق در ماه اول جنگ است. به ویژه در دشت‌های جنوب خلبانان ایرانی با استفاده از موشک‌های پیشرفته ماوریک و تاو جهنمی واقعی را در برابر ستون‌های پیشروی عراقی ایجاد کرده بودند البته ناگفته پیداست که متوقف ساختن 12 لشکر که از حمایت ده‌ها سایت موشکی و 330 هواپیمای خودی نیز برخوردارند با نیروی هوایی و هوانیروز بدون «عقبه» ممکن نیست. (سلاح‌های گران‌قیمت هلی‌کوپترها و هواپیماهای ایرانی تنها در اختیار آمریکا بود که طبیعی بود هرگز آن را به ما ندهد.)
اما روی زمین، برخی از لشکرهای عراقی نظیر لشکر 10 زرهی با پیشروی به عمق 80 کیلومتری ایران، در حال مسلط شدن بر روی جاده‌های استراتژیک شمال به جنوب ایران مانند اهواز- خرمشهر شده بودند.
لشکر یک زرهی عراق نیز با پیشروی در محور فکه- شوش به دنبال قطع ارتباط جنوب خوزستان با اهواز و سایر شهرهای شمال استان بود.
اما جدی‌ترین بخش نبرد به عملیات لشکر 3 زرهی عراق و تیپ 32 نیروی مخصوص آن و لشکر 5 زرهی بازمی‌گشت این واحدها شتابان باعبور از کارون به دنبال تسخیر آبادان و خرمشهر بودند اما پایداری مردانه لشکر 92 زرهی اهواز و مقاومت‌های مردم که اکنون کم کم شکل سازمان یافته به خود می‌گرفت «19 روز حیاتی» را از سپاه سوم عراق گرفت و عملاً تلاش عراق معطوف گرفتن این 2 شهر مهم شد.
در این مدت سوسنگرد، سیستان، مهران، دهلران، قصر شیرین، نفت شهر سومار و موسیان به تصرف درآمده بود اما هنوز عراق شهرهای مهم ایران نظیر اهواز، دزفول، آبادان، خرمشهر و سنندج را نگرفته بود.
بالاخره با پیوستن لشکر 11 پیاده عراق به نیروهای مذکور، (به عبارتی در اوایل آبان 1359، 3 لشکر مجهز عراقی به همراه 1 تیپ کماندویی تمام تلاش خود را معطوف به گرفتن یک شهر ایران کرده بودند) دشمن موفق به اشغال خرمشهر در 3 آبان شد و حلقه محاصره آبادان تقریباً تکمیل شد.
در جبهه میانی نیز لشکر 6 زرهی عراق قصر شیرین و لشکر 12 زرهی عراق نیز سومار و نفت‌شهر را اشغال کرد.

ورود نیروهای سازمان یافته

لشکرهای زرهی ارتش ایران که در طول هفته‌های اول جنگ چندان آمادگی نداشتند در این زمان تجهیز شده و به منطقه اعزام شدند (از جمله لشکر 16 زرهی قزوین و لشکر 88 زرهی زاهدان) از آن طرف لشکر 77 خراسان، لشکر 81 خرم‌آباد و64 ارومیه نیز به غرب و جنوب اعزام شدند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز که تاکنون بیش‌تر نیرویی انقلابی- سیاسی بود مبدل به بازوی نظامی انقلاب شد و با تغییر ساختار و استفاده از فرماندهان جوان و شجاع وارد عمل شد. عملیات اولیه ایران علیه دشمن اگرچه عمدتاً ناموفق بود (نظیر نصرو توکل) اما یک اثر بسیار خوب داشت، پیشروی دشمن را متوقف کرد.
در حقیقت صدام جنگ را در 2 ماه اول باخت چرا که در جریان پیشروی‌های خود تنها 14 هزار کیلومتر مربع (کم‌تر از یک در صد خاک ایران)، یک شهر مهم و چند شهر کوچک را گرفته بود و این همه استفاده او از «عنصر غافلگیری» بود!
اکنون باید منتظر می‌ماند تا ببیند ارتش تجدید قوا کرده ایران در کنار سپاه پاسداران و بسیج ضربات متقابل خود را وارد آوردند.

پتانسیل انقلاب

تاریخ بهترین مدرس انسان‌ها و رهبران است اما صدام از این مدرس بزرگ هیچ درسی نیاموخته بود. ناموفق بودن دولت‌های اروپایی در شکستن مقاومت مردم فرانسه در اواخر قرن هجدهم، ناموفق بودن دنیای سرمایه‌داری در کوبیدن انقلاب 1917 در روسیه و ناموفق بودن آمریکا در ضربه زدن به انقلاب کوبا در 1959 همگی ثابت‌کننده‌ی یک نکته بودند. انقلاب دارای قدرتی خارق‌العاده و انکارناپذیر است. ایران از این قاعده مستثنی نبود. سرازیرشدن صدها هزار نیروی داوطلب با انگیزه به جبهه‌های جنگ در کنار نبوغ جوانان ایران در فرماندهی از یک سو و عظمت سازمان ارتش ایران سبب شد تا خیلی سریع ورق به سود ایران برگردد. در حقیقت ضربه اول ارتش عراق به مانند حرکتی برای بیدار کردن یک نیروی برتر بود (به جای آن که نقشی تمام کننده را ایفا کند).

ضدحمله‌های ایران

پس از آن که ایران مطمئن شد عراق تمام تلاش خود را کرده و خطر پیشروی مجدد منتفی شده است در جبهه جنوب دست به بزرگ‌ترین سازماندهی نظامی زد. (در جبهه‌های میانی و شمالی نیز سرسختی نیروهای مردمی، ارتش و عشایر نشان داد که «عراقی‌ها مرد میدان جنگ‌های کوهستانی و مناطق صعب‌العبور نیستند.»
اولین عملیات مهم در این زمینه عملیات ثامن‌الائمه برای شکست قصر آبادان بود که در آن ارتش و سپاه در حالی که از پشتیبانی سنگین هوایی و هوانیروز بهره می‌بردند. در شرق کازرون درهم کوبیده و ظرف 48 ساعت محاصره آبادان را درهم شکستند (5 مهر 1360) در این عملیات 30 گردان پیاده و زرهی ایران که از پشتیبانی 8 گردان توپخانه ارتش بهره می‌بردند شرکت کردند.
ضربه‌ی بعدی را عراق در 8 آذر 1360 در محور دشت آزادگان تحمل کرد. این عملیات که به نام طریق‌القدس معروف شد از 32 گردان آفندی زرهی و پیاده بهره برد و نیروهای سپاه و ارتش نیروهای عراقی را از 5 محور اصلی (شمال غرب اهواز) مورد حمله قرار داده و ضربات سنگینی به آن‌ها وارد کردند. کشته و زخمی شدن 10 هزار عراقی در کنار انهدام 170 تانک و نفربر (و غنیمت 150 دستگاه دیگر) سبب شد تا عراق در شمال خوزستان جبهه دفاعی خود را کاملاً عقب بکشد و خطر حمله به اهواز کلاً منتفی بشود. نکته قابل توجه این که حمله‌های هوایی عراق تحت تأثیر ضربات نیروی هوایی ایران کلاً خنثی شد و ظرف 10 روز عملیات 16 هواپیمای عراقی و 4 هلی‌کوپتر از بین رفت (و در عملیات ثامن‌الائمه نیز نیروی هوایی نقش مهمی در پشتیبانی زمینی داشت).
عراق در حالی که با انتقال قوا به جبهه جنوب برای ضدحمله آماده می‌شد در کم‌تر از 4 ماه بعد با دو عملیات عظیم ایران مواجه شد که تکلیف را یکسره کرد. ارتش ایران در این زمان با 133 گردان پیاده و زرهی در ساعت30 دقیقه اول فروردین 1361 در حالی که اصلاً عراق گمان نمی‌کرد ایران در شب عید دست به حمله بزند از چند محور اقدام به یورش به عمق مواضع عراق کرد شکاف ایجاد شده در مواضع عراق آن قدر عمیق شد که ده‌ها هزار سرباز عراقی در گازانبر نیروهای مسلح ایران به دام افتادند. ایرانی‌ها ضمن بستن دو تنگه مهم رقابیه و عین خوش از پهلو دشمن را دور زده و 15 هزار سرباز دشمن را در تله انداختند. درخواست فرماندهان سپاه سوم عراق سبب شد تا صدام با اعزام ده‌ها هواپیما سعی کند رزمندگان ایران را در هم بکوبد حال آن که پدافندها و سایت‌های «هاک» ایران منتظر این موقعیت بودند و هواپیماهای عراقی دسته دسته در اثر آتش زمینی و موشک‌های مدرن هدایت شونده‌ی هاک سقوط می‌کردند. در این عملیات 4 هزار عراقی کشته و 15 هزار نفر اسیر شدند.
(به قولی 18 هواپیما و به روایتی 27 هواپیمای عراقی در 8 روز نبرد فتح‌المبین سقوط کرد) در حالی که انتظار نظامیان عراق این بود که ایران پس از این عملیات عظیم مدتی استراحت به نظامیان خود بدهد اما فرماندهی ایران با توجه به روحیه‌ی بالای نیروها بلافاصله موقعیت را برای بازپس‌گیری خرمشهر مناسب دید در 10 اردیبهشت با نیروی عظیم پیاده، زرهی و مکانیزه (144 گردان) در حالی که از آتش توپ‌های عظیم 155 و 205 میلی‌متری بهره می‌بردند نیروهای عراقی را مورد حمله قرار دادند (20 واحد توپخانه در این نبرد شرکت داشتند) حملات مذکور در ابتدا با واکنش دشمن مواجه شد چرا که عراق این مسئله را (اشغال خرمشهر) به عنوان مسئله‌ای حیثیتی می‌دانست بنابراین با تجهیز حداقل 200 گردان تصمیم گرفت که در محور طولانی و مهم اهواز- خرمشهر مقاومت کند. این بار عراق با به کارگیری هواپیماهای جدید (که به تازگی از فرانسه و شوروی دریافت کرده بود) نظیر میراژ و میگ 23 سعی کرد تا برتری هوایی را از ایران بگیرد اما ایران با تغییر تاکتیک‌های هوایی این برتری را از عراق گرفت و اگرچه به مانند بسیاری از عملیات دیگر نتوانست نیروهایی زمینی را پشتیبانی کند اما نیروی هوایی عراق را نیز از پشتیبانی مؤثر بازداشت. در هر صورت درگیری صدها هزار سرباز ایرانی و عراقی عظیم‌تر از آن بود که نیروهای هوایی بتوانند در روند کلی آن تأثیری بگذارند اما در نهایت در عملیات عظیم بیت‌المقدس قوای ایران با عبور از کارون دفاع ارتش عراق را متزلزل کرده و این بار با کشتن 16 هزار عراقی بخش بزرگی از ارتش عراق را به دام انداختند. پافشاری احمقانه صدام حسین مبنی بر پایداری عراق سبب شد تا نبرد 24 روز به درازا بکشد زمانی که حلقه محاصره ایران بر عراقی‌ها تنگ‌تر شد 19 هزار سرباز عراقی راهی برای گریز نیافتند. در این نبرد عظیم بیش از 5 هزار کیلومتر مربع از خاک ایران آزاد شد و ارتش عراق به پشت مرزهای بین‌المللی رانده شد. این عملیات سبب شد تا 20 درصد ارتش عراق منهدم شود و عملاً ماشین جنگی عراق زمینگیر شود.

آغاز رکود در جنگ

مخالفت ایران با آتش بس از یک سو و ارتش پاره پاره شده‌ی عراق از سوی دیگر غرب و شوروی را به این جمع‌‎بندی رساند که باید به هر صورت ممکن از ورود ایران به داخل خاک عراق جلوگیری کند. انهدام حداقل یک سوم توان زرهی و پیاده در کنار فرسودگی شدید نیروی هوایی عراق، نوید این را می‌‎داد که ایران با یک یا دو عملیات دیگر خود را به شرق بصره برساند و با سقوط این شهر، زمین‌های صاف و هموار عراق نمی‌توانست جلوی حداقل یک میلیون سرباز ایرانی را بگیرد و بغداد دور از دسترس نبود. در تابستان 1361 در حقیقت ارتش عراق اصلاً روحیه‌ی مبارزه نداشت اما چنان که گفته شد شرق و غرب تمایلی به این اتفاق نداشته بنابراین سیل سلاح‌های روسی، فرانسوی و آلمانی به عراق سرازیر شد و اعراب نیز ظرف 2 سال 55 میلیارد دلار کمک به عراق کردند. روس‌ها با اعزام مستشارانی در سطح ژنرال سازمان نیروی زمینی عراق را تغییر داده و ابعاد آن را 4 برابر کردند! آمریکایی‌ها نیز با در اختیار گذاشتن آخرین اخبار مربوط به نقل و انتقالات نظامی ایران (که توسط آواکس‌ها دریافت می‌شد) به ژنرال‌های عراقی این امتیاز را داد که در هیچ عملیاتی غافلگیر نشود. این مجموعه مسایل سبب شد تا عملیات‌های رمضان، محرم و فجر مقدماتی در سال 61 بدون فایده به پایان برسد و عملاً جبهه‌ها 18 ماه بدون هیچ جنگ مهمی معطل بماند. از این زمان به بعد بود که درخواست مقامات نظامی کشور برای تقویت قوا کم کم با مشکل مواجه می‌شد آن‌ها می‌دیدند که در برابر سیل سلاح‌های خارجی که به عراق ارسال می‌شود ایران به دلیل تحریم و ضعف نسبی بودجه قادر به تجهیز خود نیست.
امام خمینی (ره) نیز که درخواست نظامیان را برای ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر پذیرفته بودند در چنین شرایطی آتش‌بس را قابل قبول نمی‌دانستند چرا که ایران دست پایین را داشت و از رزمندگان خواستند تا مقامات ایران را با شرایط بهتری رودرروی رژیم عراق قرار دهند.

به کارگیری گسترده بمب‌های شیمیایی

در سوم اسفند 1362، 20 ماه پس از رکورد در جبهه‌ها، ایران با تدارک نیروی عظیم از نیروهای درگیر در فتح خرمشهر، بیش از 280 گردان پیاده و زرهی را در عملیات خیبر در محور شمال بصره به حرکت درآورد. عراقی‌ها علی‌رغم مقاومت شدید مجبور به عقب‌نشینی شده و جزیره‌ی مجنون را به ایران واگذار کردند. صدام با این استدلال که ایرانی‌ها متجاوزند اقدام به بمباران شدید شیمیایی منطقه کرد اما این امر اگرچه آمار شهدا و مجروحان ایران را بالا برد اما در نهایت 1180 کیلومتر مربع از خاک عراق در شرق بصره به تصرف ایران درآمد.
در جبهه مرکزی نیز از دو عملیات مسلم بن عقیل و ولفجر 3 در سال‌های 61 و 62 می‌توان به عنوان عملیات مهم سال‌های میانی جنگ نام برد در هر دوی این عملیات که در مناطق صعب‌العبور سومار و مهران جریان داشت ارتش و سپاه موفق به تصرف بخش‌های باقی مانده از مناطق غربی تحت اشغال عراق شدند. عملیات عاشورا در 30 مهر 1363 حرکت دیگری در منطقه بود که منجر به استقرار قوای ایران بر جاده مندلی- بدره در خاک عراق شد اما همان‌طور که قبلاً نیز ذکر شد باید تکلیف جنگ در جبهه‌ی عظیم جنوب مشخص می‌شد بنابراین در اواخر سال 63 نیروهای سپاه و بسیج دست به تجدید قوا در محور هورالهویزه در شمال بصره زدند. این عملیات که تحت نام بدر آغاز شد به دنبال تسلط بر جاده‌ی عماره- بصره بود و می‌توانست مقدمه‌ی محاصره بصره از شمال و جنوب باشد. عملیات مذکور عملیاتی بسیار جسورانه بود و خارج از انتظار ارتش عراق. در 19 اسفند 1363، 115 گردان از نیروهای سپاه، بسیج و ارتش تحت فرماندهی سپاه با درهم کوبیدن خطوط دفاعی عراق خود را از سه محور به شرق دجله رساندند و برای اولین بار بصره و جنوب عراق را با خطر محاصره مواجه کردند. طبیعی بود که صدام نمی‌توانست چنین مسئله را تحمل کند و ده‌ها لشکر عراقی مأموریت یافتند تا نیروهای ایران مستقر در شمال بصره را وادار به ترک مواضع کنند. ماهواره‌های جاسوسی آمریکا و شوروی نیز که اوضاع جنگ را با دقت دنبال می‌کردند بلافاصله ترکیب و شکل آرایش قوای ایران را به اطلاع فرماندهی عراق رساندند و آن‌ها نیز با تحکیم مواضع خود با فرستادن امواج هواپیماها و هلی‌کوپترهای عراقی مواضع ایران را زیر آتش گرفتند. در این عملیات که یک هفته به طول انجامید 130 گردان عراقی که 28 گردان آن از نیروهای زبده‌ی گارد ریاست جمهوری بودند وارد عملیات شدند این در حالی بود که نیروی زرهی دشمن نسبت به نیروهای خودی ده بر یک بود و در چنین شرایطی عنصر شجاعت و از جان‌گذشتگی به تنهایی کارساز نبود بنابراین دستور عقب‌نشینی داده شد.

تداوم عملیات ایذایی توسط دشمن

عراق که استراتژی حمله به تأسیسات اقتصادی ایران به ویژه نفت‌کش‌ها را از اسفند 62 دنبال می‌کرد پس از آن‌که پی برد توان هجومی ایران هنوز بسیار بالا است در اواخر اسفند 1363 حملات هوایی و موشکی خود را به شهرها آغاز کرد در این مرحله ارتش مذکور با بهره‌گیری از هواپیماهای فوق مدرن میراژ، سوخوی 24، میگ 25 و توپولوف ضربات جبران‌ناپذیری به اقتصاد ایران زد که اگرچه تأثیر فوری بر روند جنگ در جبهه‌ها نداشت اما در درازمدت چرخ‌های اقتصاد کشور را به عنوان بازوی حمایتی جبهه‌ها کُند کرد.

فتح فاو

ضربات بسیار سنگین عراق بر شهرها و اقتصاد ایران، سبب شد تا مسئولان سیاسی و اقتصادی کشور از نیروهای مسلح بخواهند تا هر چه سریع‌تر با فشار بر جبهه‌ها مانع حملات ناجوانمردانه عراقی‌ها شوند. در چنین شرایطی بود که نیروهای سپاه دست به طرح‌ریزی عملیات متهورانه ولفجر 8 شدند. این عملیات که در تاریخ جنگ‌های آبی- خاکی دارای اهمیت زیادی محسوب می‌شود تنها با از جان‌گذشتگی بیش از 100 هزار نیروی بسیجی، سپاهی و ارتشی به موفقیت رسید چرا که 140 گردان زرهی باید با عبور از رود خروشان و عریض اروند خود را رودرروی بیش از 200 گردان دشمن قرار می‌دادند. اکنون دیگر مسلم شده بود که ماهواره‌های قدرت‌های بزرگ نقل و انتقالات ایران را به اطلاع فرماندهی عراق می‌رساندند بنابراین لازم بود عملیات در اختفای کامل صورت بگیرد.
در 20 بهمن 1364 مردان قورباغه‌ای ایران، با عبور از اروند دست به قبول خطر بزرگی زدند اما قبل از این که عراقی‌ها در غرب اروند از خواب بیدار شوند اولین «سرپل‌ها» به دست آمد و سیل نیروهای ایران حرکت با قایق را برای دستیابی به ساحل غربی اروند آغاز کردند اما در این مرحله، مقابل آن‌ها آتش سلاح‌های سبک نبود بلکه عراقی‌ها با استفاده از آتش سنگین توپخانه و خمپاره اروند را به آتش کشیدند. البته در سمت شرقی رود نیز 16 گردان توپخانه ارتش از سنگین‌ترین توپ‌های خود برای پشتیبانی یگان‌های پدافندی استفاده کردند و آن‌گونه که گفته می‌شود سنگین‌ترین «آتش تهیه» طول جنگ را در 19 روز جنگ فاو اجرا کردند.
پس از آن که 140 گردان نیروی ایرانی در داخل خاک عراق و پشت به اروندرود مستقر شدند، ژنرال‌های عراقی به صدام عصبانی قول دادند که ایرانی‌ها را یا در باتلاق‌های جنوب دفن کنند و یا در شط‌العرب (اروند رود) خفه کنند. با این نوید، لشکرهای زرهی عراق تحت پوشش نیروی هوایی عراق که اکنون با 600 هواپیما به قدرت اول منطقه مبدل شده بود عظیم‌ترین ضدحمله‌ها را علیه ایران ترتیب دادند. امواج حملات عراقی‌ها (که اینک چون در خاک خود می‌جنگیدند انگیزه هم داشتند) را رزمندگان ایرانی چگونه دفع کردند نکته‌ای‌ست که هنوز ابعاد آن به خوبی گفته نشده، برتری زرهی (رود اروند مانع عبور تانک‌های ایرانی شده بود) برتری خردکننده هوایی و برتری نفرات را، 140 هزار سرباز ایرانی باید تنها با از خودگذشتگی خنثی می‌کردند. فشار سنگین دشمن بر روی نیروهای بسیج و سپاه سبب شد تا ارتش نیز با اعزام واحدهای موشکی خود به منطقه شدت حملات هوایی عراق را کاهش دهد و عراق با از دست دادن 39 هواپیما در چند روز ناگهان هزاران سورتی پرواز خود علیه نیروهای ایرانی را به حداقل کاهش داد.
از آن طرف در ده‌ها کیلومتر شمالی‌تر از منطقه عملیاتی ولفجر، واحدهای ارتش اقدام به حمله به شلمچه و کوشک کردند تا عراق بیش از این نتواند به فاو نیرو اعزام کند. این مسئله سبب شد تا به مرور وضع نیروهای ایران در فاو تثبیت شود و دشمن نیز پس از آن که پس از 70 روز نبرد بی‌امان نتوانست ایرانی‌ها را به عقب براند اقدام به ایجاد یک دیوار دفاعی عظیم کرد. در حالی که هم‌زمان دو اتفاق مهم افتاد: اول آنکه ایران یا کویت هم‌مرز شد و این مسئله حساسیت برانگیز (برای جهان) بود و دوم آنکه عراق کل ارتباطاتش را با خلیج فارس از دست داد.

افزایش تلاش غرب و روسیه برای قبول آتش‌بس از سوی ایران

سفر مک فارلین به تهران و پافشاری غرب به پایان جنگ نشان دهنده‌ی نگرانی جهان از فروپاشی ارتش عراق بود اما رد درخواست‌های آن‌ها از سوی تهران (به دو دلیل اول آن که دوباره روحیه نظامیان ایران به مانند سال‌ 61 بالا رفته بود و دوم آن که صدام نیز حاضر به قبول شرایط ما نبود چرا به خوبی می‌دانست با حمایت‌های بی‌امان غرب امکان ندارد در جنگ شکست بخورد) سبب شد تا دور تازه مسلح شدن ارتش عراق آغاز شود. عراق در این زمان 7 هزار تانک و نفربر، 25000 دستگاه توپ، 600 هواپیما، 400 هلی‌کوپتر و حدود یک میلیون سرباز در اختیار داشت و از همه مهم‌تر آن که از کمک‌های اطلاعاتی غرب نیز بهره می‌برد بنابراین شوروی با آمریکا و اروپا به این جمع‌بندی رسیدند که اگر قرار است جنگ ادامه یابد باید استراتژی جدید جلوگیری از هرگونه پیشروی جدید توسط ایران باشد.

حملات بی‌نتیجه

پس از آن که در جنوب ایران «دست بالا» را پیدا کرد در جبهه مرکزی نیز در 65/4/19 در عملیات سخت سپاه مجدداً مهران را آزاد کرد اما در شمال عملیات ولفجر 9 به دلیل برتری قوای دشمن نفوذ به عمق خاک عراق و تسلط بر سلیمانیه بی‌اثر ماند و عملیات کربلای 2 نیز اگرچه (در 11 شهریور 1365) به موفقیت نسبی ایران انجامید اما تأثیر آن محدود بود. در مجموع جبهه‌های شمالی و میانی در سال‌های جنگ شاهد نبردهای بزرگ و خونین بود اما صعب‌العبور بودن منطقه از یک سو و تمرکز قوای عراق برای تأمین شهر بغداد سبب شده بود تا رزمندگان ایران قادر به عبور از دفاع متراکم دشمن نشوند.
در جنوب بصره نیز عملیات کربلای 4 علی‌رغم تمرکز قابل توجه نیروها (بالغ بر 250 گردان از نیروهای سپاه) به دلیل لورفتن عملیات توسط ماهواره‌های آمریکا ناموفق ماند چرا که عراقی‌ها مسیرهای اصلی عملیات را از روز قبل تسخیر کردند و عملیاتی که در 3 دی ماه 1365 آغاز شد طرف 48 ساعت توقف یافت.
در 19 دی ماه همان سال نبردهای عظیم شرق و جنوب بصره تحت نام کربلای 5 آغاز شد و در بزرگ‌ترین عملیات تاریخ جنگ بیش از 700 هزار سرباز از طرفین در نبردی سرنوشت‌ساز با یکدیگر درگیر شدند.
200 گردان نیروی بسیج تحت فرماندهی سپاه پاسداران با حمله به خطوط مستحکم ارتش عراق در شلمچه نبردی را آغاز کردند که چهار هفته به طول انجامید و برنده‌ی نبرد عملاً به عنوان برنده‌ی نهایی معرفی می‌شد چرا که عراق بیش‌ترین تمرکز قوا را در شلمچه، کانال ماهی و بوبیان داشت. عراق که در ابتدا گمان می‌کرد بان نیروهای موجود قادر به جلوگیری از پیشروی نیروهای ایران است به تدریج فهمید که برای جلوگیری از پیشروی ایران نیاز به ورود نیروهای زبده‌ی گارد ریاست‌جمهوری و نیروهای مخصوص است بنابراین با اعزام 102 گردان نیروی ویژه گارد در کنار 59 گردان زرهی و مکانیزه بزرگ‌ترین صف‌آرایی را برابر نیروهای ایران انجام داد. (حداقل 500 گردان) نبردهای کربلای 5 را می‌توان خونین‌ترین نبرد برای طرفین از ابتدای جنگ دانست. اگرچه آمار شهدای ایران در عملیات شلمچه به طور دقیق اعلام نشده است اما بسیجیان شلمچه را سمبل شهادت‌طلبی و ایثار می‌دانند و این منطقه به محل شهادت بسیاری از رزمندگان تبدیل شد. وجود منطقه باتلاقی، نهرهای متعدد، کانال ماهی و جزایر متعدد شرایط بسیار نامطلوبی برای طرفین درگیر فراهم کرده بود به گونه‌ای که اگرچه عراقی‌ها در این منطقه مدافع بودند اما بالغ بر 100 هزار کشته و زخمی متحمل شدند و در نهایت منطقه را رها کرده و عقب نشستند. پیروزی خونین کربلای 5 سبب گردید تا قطعنامه 598 تدوین شود که در این به بسیاری از خواسته‌های ایران تأکید شده بود اگرچه برای ایران کامل‌کننده‌ی هدف‌ها نبود. به فاصله کم‌تر از یک ماه (22 فروردین 1366) ایران در عملیات کربلای 8 جنگ را در کانال ماهی و شرق بصره پی گرفت اما صدام حسین که اکنون پی برده بود در جنوب ارتش او از ضعف روحیه رنج می‌برد با چراغ سبز آمریکا و شوروی اقدام به استفاده‌ی گسترده از سلاح شیمیایی (به گونه‌ای که نیروهای خودش نیز آسیب دیدند) کرد و در همان حال با اعزام ده‌ها لشکر نیرو به جای نیروهای قبلی امکان حمله‌ی مجدد را از ایران گرفت این آخرین تحرک جدی نظامی ایران در جنگ بود.

ضربات متقابل ارتش عراق

سازمان ارتش عراق در سال 66 به اندازه بزرگ شده بود که می‌توان گفت بدون اغراق کشور 15 میلیون نفری عراق از کشور 800 میلیون نفری هند ارتش بزرگ‌تری داشت. مضافاً آن که سربازانی از 23 ملیت در این ارتش خدمت می‌کردند از داوطلبان عادی عرب تا رنجرهای مصری و اردنی آموزش دیده توسط ارتش آمریکا و انگلیس از لژیون‌های فرانسوی گرفته تا تک‌تیراندازان آفریقایی. این ارتش عظیم تنها «اعتماد به نفس» نداشت بنابراین به تشویق آمریکا و شوروی در 29 فروردین 1367 صدها هزار سرباز عراقی با به کارگیری گسترده‌ی هلی‌کوپتر فاو را ظرف 48 ساعت گرفت و جناح جنوبی ایران را ضعیف کرد. هم‌‎زمان نیروی عظیم دریایی آمریکا در نبردی نابرابر ناوگان دریایی ایران را مورد حمله قرار داد و ضمن صدمه زدن به 2 رزمناو سهند و سبلان، جوشن را غرق کرد. از این زمان به بعد سرعت وقایع به زیان ایران پیش رفت گویی 8 سال جنگ و موضع پدافندی توان دفاعی ایران را تحلیل برده بود. در مجنون شلمچه عراق با تقویت قوا دست به حملات متقابل زد و سقوط هواپیمای مسافری ایران و 12 تیر 1367 توسط ناو وینسنس سبب شد تا تهران متوجه شود ادامه جنگ بی‌فایده است.

قبول آتش‌بس

قبول قطعنامه 598 در 27 تیر 1367 توسط امام خمینی (ره) اگرچه سبب بهت ایران و جهان شد اما مرور اسناد نشان می‌دهد در بین مقامات ارشد جمهوری اسلامی این نکته چیز چندان عجیبی نیز نبوده است کاهش درآمدهای نفتی ایران از 22 میلیارد دلار به 6 میلیارد دلار در سال 65 و 8 میلیارد دلار در سال 66 در کنار انهدام ده‌ها نیروگاه و پالایشگاه، غرق شدن مداوم نفت‌کش‌های ایران و بمباران اسکله‌های نفتی خارک سبب شده بود تا اقتصاد ایران در یک قدمی فروپاشی قرار بگیرد. از بُعد نظامی نیز در سال‌های پایانی جنگ روند اعزام نیروهای داوطلب به جبهه‌ها کند شده و از آن طرف ارتش به شدت تحلیل رفته بود. بهترین نیروهای ارتش در جبهه‌ها شهید شده و یا معلولیت آن‌ها را از ادامه جنگ بازداشته بود. بهترین سرداران سپاه شهید شده و نخبگان برنامه‌ریز به همراه گردان‌های خود در زیر آتش سنگین دشمن گرفتار شده و هرگز بازنگشتند. نیروی هوایی ارتش ایران به کم‌تر از 70 فروند هواپیماهای فعال رسیده بود. موشک‌های ضد رادار عراق چشمان مدافعان موشکی کشور را نابینا کرده و پدافندها قادر به ردیابی هواپیماهایی که اکنون با هجوم به عمق 600 کیلومتری ایران در نکا (نیروگاه) و تهران (پالایشگاه) هر هدف باارزشی را از بین می‌بردند، نبود.
واحدهای زرهی ایران از کمبود شدید تانک رنج می‌برد و در برابر لشکرهای زرهی عراق که هر کدام از 250 تانک بهره می‌بردند، لشکرهای زرهی ایران کم‌تر از 60 تانک داشت که عمدتاً به دلیل ضعف توپ و یا شنی از کارایی بالایی برخوردار نبودند. به نوشته‌ی نشریه ایتالیایی اسپرسو در اردیبهشت 1367 در برابر 7 هزار تانک عراقی ایران 1050 تانک، در برابر 600 توپ ایرانی عراق5600 توپ و در برابر 200 هواپیمای ایران (که عمدتاً در آخر جنگ به دلیل ضعف قطعات قادر به پرواز نبودند) عراق 500 هواپیما داشت. عراق در این زمان از 300 موشک اسکاد بهره‌مند بود (با 120 فروندان تهران را در اواخر 1366 به آتش کشید) و 420 هلی‌کوپتر دیگر نیز نیروی هوایی و زمینی عراق را پشتیبانی می‌کردند.
در این شرایط ایران راهی جز قبول آتش‌بس نداشت.
امام نیز در پیام خود به مناسبت پایان جنگ و پذیرش قطعنامه گفتند که «قبول این مسئله برای من از زهر کشنده‌تر است ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم ... اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود.»
ایشان تلویحاً تمام مسائل و حاشیه‌های جنگ را به گردن گرفتند حال آن که باید اذعان کرد که اصل مسئله اصلاً به رهبری عالی جنگ بازنمی‌گشت. ایران در «پشتیبانی» از جنگاوران خود شکست خورد. دلیل این امر نیز ضعف در لجستیک جنگ به دلیل محاصره اقتصادی و «8 سال تنهایی» ایران بود. ایران زمانی در اجرای استراتژی تنبیه متجاوز شکست خورد که نتوانست در دنیای بزرگ دوقطبی دهه 80 میلادی متحدانی برای خود بیابد.
در حالی که حکومت نیمه سوسیالیست بعثی در اوایل دهه‌ی 80 توانست دنیایی از متحدان چپ‌گرا و راست‌گرا را در بین اعراب (از عرفات و حکام یمن گرفته تا کویت، مصر و سعودی‌ها از او حمایت مادی و نظامی کردند) و جهان (دولت‌های کمونیستی شوروی، یوگسلاوی، رومانی، چکسلواکی در اردوی شرق تا آلمان، انگلیس، فرانسه آمریکا و ایتالیا در غرب) برای خود دست و پا کند طبیعی بود که ما نتوانیم جنگ را ادامه دهیم.
شکست دادن عراق برای ما به سادگی فتح کویت برای عراق در 3 سال پس از پایان جنگ بود اما در سیاست خارجی مقهور آن‌ها شدیم.
هنگامی که عراق احمقانه کوشید پس از قبول آتش‌بس توسط ایران در 1367/4/31 با حملات گسترده در غرب و جنوب خاک ایران را تصرف کند (و این حملات را بدون کمک قدرت‌ها و شاید بدون توافق آن‌ها انجام داد) سیل داوطلبان ایرانی، نیروهای هوابرد و واحدهای ارتش و سپاه با ضربات سنگین و پیاپی به آن‌ها نشان دادند که «مرد و نامرد» کیست. و عراق اگر از پشتیبانی جهانی برخوردار نبود هرگز نمی‌توانست حتا یک سال پس از فتح خرمشهر دوام بیاورد. (تنها در 4 روز نبرد بین روزهای 1367/4/31 تا 1367/5/31 هزاران نفر از نیروهای خیانتکار موسوم به مجاهدین خلق به همراه صدها تانک، زرهپوش و نفربر، به همراه واحدهای زرهی براق در محور اسلام‌آباد- کرمانشاه در منطقه چازبر و پاتاق مقهور نیروهای مسلح ایران شدند آن هم در حالی که دنیا گمان می‌کرد ایران در آستانه‌ی فروپاشی کامل قرار دارد).

نتایج جنگ

جنگ ایران و عراق 2 سال بیش از جنگ 6 ساله «دوم جهانی»، 5 سال پیش از جنگ کره و 4 سال بیش از جنگ جهانی اول به طول انجامید. از نظر اندازه زمانی این جنگ تنها با جنگ ویتنام در قرن بیستم قابل اندازه‌گیری و مقایسه است.
اما تلفات این جنگ بیش از مجموع کشته‌های 5 جنگ اعراب و اسراییل در سال‌های 1948، 1956، 1967، 1973 و 1982 است.
این که جنگ ایران و عراق به سود چه کسی تمام شد سؤال سختی است اما قطعاً عراق از این نبرد سودی نبرد. فضای رادیکالیزه‌ای که پس از جنگ، در عراق حاکم شد کشور مذکور را به سوی جنگ کویت در 1991 و نهایتاً جنگ ویرانگر 2003 و پایان سه دهه حکومت بعثی‌ها در عراق سوق داد.
این جنگ، ایران را نیز 8 سال به عقب انداخت. اگرچه ایران با استفاده از مدیریت مناسب، از سال 1368 به بعد طی 3 برنامه اقتصادی آثار جنگ را از بین برد (حال آن که عراق، امروز کشوری جنگ‌زده و «پرتاب شده به عقب است») اما باید اذعان کرد که 8 سال جنگ پتانسیل سازندگی را مبدل به قدرت رزمی کرد و این مسئله رشد اقتصادی ایران را برای یک دهه با وقفه مواجه کرد. اگرچه جنگ و عواقب آن فوایدی نیز داشت. از جمله آن که قدرت رزمی ایران را ثابت کرد. مانع از هم پاشیدن ارتش در ایران شد و از همه مهم‌تر قدرت اتکا به خود و خودکفایی را در ایران بالا برد.
سرتیپ حسن، فرمانده سابق نیروی هوایی عراق، در سپتامبر سال 2004 در مصاحبه با ساندی تایمز می‌گوید: «52 هزار مستشار روس به ارتش عراق در جنگ کمک می‌کردند این در حالی بود که حضور مستشاران استرالیایی، آلمانی، آمریکایی، زلاندنو، مصری، یوگسلاوی، سودان، لهستان، بلغاری، اسپانیایی و فرانسوی را نیز می‌توان در تصمیم‌گیری‌های ارتش عراق دید.»
وی اذعان می‌کند: «در عملیات کربلایی 5 طرح دفاعی بصره را که روس‌ها ریخته بودند بی‌فایده دیدیم و زمانی که ایرانی‌ها از دیوار دفاعی ما گذشتند ماهواره‌های روسی از تمام امکانات خود برای ردیابی دقیق نیروهای مهاجم (و اطلاع دادن به واحدهای توپخانه) استفاده کردند.»
سرتیپ حسن وجود خلبانان (باتجربه) مصری را در ارتش صدام تأیید کرد و گفت که رابط آمریکا و عراق همین خلبانان بودند.
سرتیپ حسن وجود خلبانان (باتجربه) مصری را در ارتش صدام تأیید کرد و گفت که رابط آمریکا و عراق همین خلبانان بودند.
به گفته‌ی وی آواکس‌های عربستان سعودی بهترین همکاری را با عراق داشتند و همین امر به عراقی‌ها امکان بمباران دقیق مواضع ایران را می‌داد.
وی اذعان می‌کند که دونالد رامسفلد، وزیر فعلی دفاع آمریکا، رابط اصلی سیا و ارتش عراق بوده و عکس‌های ماهواره‌ای را در اردن در اختیار مقامات عراقی می‌گذاشته است.
در چنین شرایطی باید گفت که جنگ ایران و عراق بدون اغراقی جنگی بی‌سابقه بوده و چرا که هیچ‌‎گاه در دنیا کشوری تنهای تنها قادر به دفاع در برابر ارتشی با پشتیبانی بی‌دریغ توسط 23 کشور نبوده است. ارتش عراق در 1991 زمانی که در برابر چنین شرایطی قرار گرفت ظرف 45 روز به کلی از هم پاشید یوگسلاوی نیز در اواخر دهه 90 در برابر حملات مشترک نانو نتوانست حتا یک ماه مقاومت کند، مصر در 1956 هنگام مواجه با 3 کشور مهاجم طی چند هفته از پای درآمد. اسراییل هنگامی که در اکتبر 1973 از 3 طرف مورد هجوم قرار گرفت و غافلگیر شد اگر از کمک به موقع اروپا و آمریکا برخوردار نمی‌شد ظرف یک هفته مجبور بود خطوط دفاعی خود را در تل آویو در برابر لشکرهای زرهی مصری پایه‌ریزی کند.
ایران در جنگ با عراق بارها و بارها تمام محاسبات نظامی را برهم زد.
از زمانی که تعدادی دانشجوی دانشکده افسری در کنار پرسنل از جان گذشته‌ی لشکر، 92 زرهی اهواز و نیروهای مردمی، 34 روز در برابر 3 لشکر عراق در خرمشهر مقاومت کردند تا زمانی که گردان 144 لشکر 21 در 5 کیلومتری آبادان خود را فدا کرد تا نیروهای لشکر 77 برسند و مانع از سقوط آبادان شوند تا زمانی که هواپیماهای نیروی هوای ارتش خلاف کلیه دستورالعمل‌های رایج با رساندن خود به ارتفاع 10 تا 20 متری زمین واحدهای زرهی عراق را به مسلسل می‌بستند یا بسیجیانی که در کربلای 5 و خیبر به جای عقب‌نشینی دست به مقاومت می‌زدند یا گذر از رودخانه‌های خروشان کرخه، اروند، دجله، ... بدون برخورداری از پشتیبانی‌های مرسوم هوایی تا مقابله با ارتشی که در هوا 9 برابر در بخش زرهی 7 برابر، در بخش توپخانه 8 برابر و .. از برتری بر ما برخوردار بود همه نشان دهنده‌ی یک چیز بود و آن این که ایران و ایرانی جنگ نمی‌خواهد اما اگر «آغاز شود» دشمن سالم از مهلکه بیرون نخواهد رفت.
نتیجه جنگ ایران و عراق فقط همین بود. یادآوری این نکته که ایران از هزاران سال قبل به این سو اگر به این نتیجه رسیدن که حمله دشمن ناجوانمردانه بوده از قدرت آن نهراسیده و از لژیون‌های ورزیده رُمی گرفته تا سربازان هراس‌انگیز عثمانی تا تفنگداران انگلیسی که در بوشهر اسیر مشتی نیروی بومی شدند به آن‌ها اجازه ورود به فلات ایران را نمی‌دهد و این رمز ماندگاری ملت ایران است و همین امر سبب شده تا امروز آمریکا نسخه‌ای را که برای بغداد می‌پیچد برای ایران ناکارا بداند و قبل از آن که به اجماع بین‌المللی علیه ایران دست نیابد سربازان خود را وارد منطقه‌های ایرانی‌نشین نکند.
این از بازی‌های تاریخ است که رشد بی‌تناسب ارتش عراق طی سال‌های 1980 تا 1989 به جای آن که موجب تضعیف ایران شود موجب دردسر برای غرب شود و منجر به جنگ 2003 شود که در هر صورت بازنده آمریکا و برنده ایران بود. جنگ ایران و عراق پس از 8 سال قریب به 381 هزار کشته و زخمی برای عراق و 300 هزار شهید برای ایران برجای گذاشته است. (عراق بیش از 72 هزار اسیر داد) بیش از هزار میلیارد دلار خسارت به اقتصاد دو قدرت منطقه وارد کرد و سبب معلولیت و جراحت میلیون‌ها نفر دیگر شد. کاش هرگز این جنگ رخ نمی‌داد، اما دیوانگی مردانی چون صدام حسین را جز با بازوی نظامی یا بیمارستان‌های مجهز (!) نمی‌توان درمان کرد.
این جنگ 2887 روزه همچنین سبب سقوط 371 هواپیما و 5800 تانک و نفربر برای عراق شد و علاوه بر آن 1700 تانک و نفربر آن‌ها نیز به غنیمت ایران درآمد.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم