درهاي پر نور
درهاي پر نور
درهاي پر نور
نويسنده:کاظم مقدم
گفت : عبدالملك مروان آن سزاوار هاويه نيران ، طواف خانه مي كرد و پدرم در پيش وي طواف مي كرد. گفت : اين كيست كه در پيش من افتاده ؟ گفتند: امام زين العابدين علي بن الحسين است . گفت : وي را بازگردانيد. باز گردانيدند. گفت : اي علي بن الحسين ! من كشنده پدرت نيستم . پس چه چيز ترا منع مي كند كه به نزديك من آيي ؟
امام زين العابدين عليه السلام گفت : به درستي كه كشنده پدرم بدانچه كرد دنياي خود بر خود تباه كرد و پدرم آخرت بر وي تباه گردانيد. اگر مي خواهي چنان باش . گفت : نمي خواهم اما پيش ما مي آي تا از دنياي ما چيزي يابي . امام زين العابدين عليه السلام چون اين سخن شنيد، بنشست و رداي خود بگسترانيد و گفت : خدواندا! حرمت دوستان نزديك خود به وي نماي . چون باز نگريستند آن رداي وي را پر از درها ديدند كه نور آن در بصرها اثر مي كرد، گفت : كسي را كه حرمت وي نزديك چنين باشد به دنياي تو چه حاجت دارد؟ آنگه گفت : خدايا فراگير كه مرا بدين حاجت نيست ، چون باز نگريستند هيچ نديدند. باذن الله تعالي و تقدس.
امام زين العابدين عليه السلام گفت : به درستي كه كشنده پدرم بدانچه كرد دنياي خود بر خود تباه كرد و پدرم آخرت بر وي تباه گردانيد. اگر مي خواهي چنان باش . گفت : نمي خواهم اما پيش ما مي آي تا از دنياي ما چيزي يابي . امام زين العابدين عليه السلام چون اين سخن شنيد، بنشست و رداي خود بگسترانيد و گفت : خدواندا! حرمت دوستان نزديك خود به وي نماي . چون باز نگريستند آن رداي وي را پر از درها ديدند كه نور آن در بصرها اثر مي كرد، گفت : كسي را كه حرمت وي نزديك چنين باشد به دنياي تو چه حاجت دارد؟ آنگه گفت : خدايا فراگير كه مرا بدين حاجت نيست ، چون باز نگريستند هيچ نديدند. باذن الله تعالي و تقدس.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}