رابطه فكر و قلب با فهم قرآن(2)

نويسنده: رضا رستمي زاده
با قرآن و ذكر الهي است كه فرد خود را مي شناسد و به وسعت و عمق پيچيدگي روح و قلب خويش واقف مي شود و به حساسيت و لطافت و آسيب پذيري شديد روح خويش پي مي برد. و به ميزان سلامتي روح و قلب از حقايق قرآن و ايمان برخوردار مي شود و با انس و مصاحبت با قرآن زمينه وسوسه هاي شيطاني از بين مي رود.[1]
تاكيد قرآن بر اين نوع از درك با آن همه شدت و حدت (كه حدود 132 بار فهم قلبي يا موانع فهم قلبي در قرآن آمده) براي آن است كه خداوند يك روح و معنويت عالي و بي نهايت براي انسان قائل است [2] و بر آدمي واجب است كه با پيروي كامل و صادقانه و عاشقانه از احكام الهي - مثلا با انجام واجبات و مستحبات، دوري از محرمات و مكروهات و مجاهدت با نفس - اين جو را پاك و سالم نگه دارد تا از قرآن بهره شايسته ببرد. به تعبير ديگر، دل آدمي طوري ساخته شده است كه با نيكي ها پيوند دارد و قرآن كتابي است كه تمامي نيكي ها را بيان مي كند. و بهترين نيكي از آن كسي است كه با قرآن در نيت و فكر و عمل صادقانه و قلبي ارتباط برقرار ساخته باشد: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين »(اسراء: 82) «و ما از قرآن آن چيزي را فرو مي فرستيم كه شفا و رحمتي براي ايمان آورندگان است ».
چه زيباست سخن امام صادق عليه السلام آن جا كه مي فرمايد: «من قرا القرآن و لم يخضع لله و لم يرق قلبه و لاينشي حزنا و وجلا في سره فقد استهان بعظم شان الله تعالي و خسر خسرانا مبينا.»[3]
«كسي كه قرآن را تلاوت كند و در برابر خدا خضوع نكند و دلش نرم نشود و در اندرون خويش اندوه و ترسي نيافريند، مقام بزرگ خداوند را سبك شمرده و دچار زياني آشكار شده است.»
اين كلام نوراني امام صادق عليه السلام در فهم قرآن از راه قلب بسيار مفيد و راهگشاست.
2-2- قلب و پيوند آن با عشق
سخن گفتن از خدا و قرآن و فهم آن يك زمينه همدلي و هم زباني و هم دردي را مي طلبد و اين زمينه در يك فضاي آكنده از محبت و صميميت مي تواند وجود پيدا كند و متعالي ترين جلوه هاي قلبي هر انسان در همين اظهار عشق است و بس. بنابراين، مي توان گفت كه با توجه به فطرت خدايي انسان، سر و كار قرآن پيوسته با اين جلوه عشق الهي است؛ چرا كه انسان وقتي بتواند آنچه را كه به عشق و علاقه اش متعلق است براي خويشتن درست و واضح معنا كند آن وقت است كه آن عشق و محبت سيري متنوع و صعودي پيدا مي كند، اينجاست كه قرآن هيچ وقت كهنه نمي شود؛ زيرا قرآن را كه باز مي كنيد و با توجه به قلب سليم، و درك شفاء و نور و ايمان، و به دور از هرگونه ظلم، به آن روي مي آوريد درمي يابيد كه زبان قرآن عبارت است از عشق، عشق و عشق؛ و چنان سخن مي گويد كه گويي جز عاشق و معشوق در جهان هيچ چيز ديگر معنايي ندارد، و جز عشق مساله اي در جهان وجود ندارد.
محور قرآن را در فراق، وصال، قرب و بعد از معشوق، احتياج و فقر عاشق، استغناء و ناز غمزه معشوق و نزاع با مدعيان دروغين عشق و... مي يابيد و بس.[4]
قرآن پيام خداي معشوق و معبود انسان هاي عاشق است، بايد به آن دل داد؛ زيرا مهم ترين ويژگي قلب و دل، عشق به خدا و دلدادگي به او است. كدامين عاشق است كه پيام معشوق را بشنود و به آن دل ندهد. اگر پيام خدا را مي شنويم و گوش نمي دهيم (تا چه رسد به دل دادن و از قلب مايه گذاشتن) پيداست كه از زبان قرآن يعني زبان عشق محروم هستيم. و مسلما پيام معشوق را نخواهيم شناخت و نخواهيم فهميد: «و اذا قرء القرآن فاستمعوله و انصتوا لعلكم ترحمون »(اعراف: 204) «آن گاه كه قرآن خوانده مي شود پس خوب گوش دهيد و به آن دل دهيد و آرام شويد باشد كه مورد رحمت واقع شويد.»
مثالي را در اين باره جهت تقريب به ذهن درباره فهم قرآن با عشق بدين صورت مي توان آورد كه: «فرض كنيد پسري از مادرش به دور بوده پس از مدت ها دوري و از محل سربازيش، مثلا، براي مادر خويش كه مي داند او را بسيار دوست دارد فقط يك نامه مي نويسد. وقتي اين نامه به دست مادر مي رسد اگر مادر سواد داشته باشد، نامه را مي خواند، همواره تعبير مي كند، كلمات و جملات و عبارت هاي آن را پيوسته زير و رو كرده و براي خويش از سر عشق تعبيرات آن را زمزمه مي كند، مي گويد: اين جمله اش اين موضوع را مي گويد، از آن جمله منظورش فلان است و ارتباط اين جمله با آن جمله چيست، و... و اما اگر بي سواد باشد به هر كس كه مي رسد مي گويد آقا اين نامه را براي من بخوانيد و اگر نامه ادبي هم نوشته شده باشد از استعارات و تشبيهات و تعبيرات آن مي پرسد و آن قدر با اين نامه مانوس مي شود كه تمام آن را حفظ مي كند؛ چرا كه خودش را در آن نامه مي بيند و مي يابد. حتي جاي تعجب نيست كه اگر بي سواد باشد تنها به خاطر درك محتواي نامه فرزندش راه باسواد شدن را نيز طي كند و...
حال كدامين ما (با پوزش از درگاه خدا) به اندازه عشق يك مادر به پيام فرزندش، به پيام خدا عشق مي ورزيم، آن را مي خوانيم، زمزمه مي كنيم، در تفسير آيات و فهم آن ها و روشن شدن مطالب آن صادقانه و عاشقانه كار مي كنيم و به آن دل مي دهيم. اينجاست كه پيامبرصلي الله عليه وآله مي فرمايد: «الا من اشتاق الي الله فليستمع كلام الله »[5] «بهوش باشيد هر كه شوق خدا را دارد و به خدا عشق مي ورزد پس بايد به سخن خدا گوش فرا دهد.»
3-2- قلب، ايمان، فهم قرآن
با توجه به آنچه در رابطه با قلب و نقش آن در فهم قرآن گفته شد ذكر اين نكته ضروري است كه قلب و ايمان نيز ارتباط تنگاتنگ با هم دارند و به صراحت بسياري از آيات قرآني جايگاه ايمان قلب است: «اولئك كتب الله في قلوبهم الايمان.»(مجله: 22) «آنان كساني هستند كه خداوند ايمان را در دل هايشان بنوشت »
«ولكن الله حبب اليكم الايمان و زينه في قلوبكم ». (حجرات: 9) «وليكن خداوند ايمان را برايتان دوست داشتني قرار داده و در دلهايتان استوار كرد.»از يك سو، بر اساس آيه 82 سوره اسراء «ايمان »عامل مهم درك و فهم قرآن است، [6] و از سوي ديگر، اين باور با ايمان قلبي به مبدا هستي و عشق به خدا و ايمان به پيامبرصلي الله عليه وآله معنا پيدا مي كند تا بتواند مهم ترين عامل درك صحيح قرآن شود و آدمي را با معاني بلند قرآن آشنا كند.
به عبارت ديگر، ايمان امانت بزرگ خداوند است و حمل اين امانت، شايستگي مي خواهد، ايمان اكراه بردار نيست و در ايمان نمي شود تقليد كرد و همان گونه كه ايمان آزادترين و با حرمت ترين انتخاب يك انسان است، هرگونه سخن وعمل كه اين انتخاب آزاد و حرمت آن را تباه كند، هر چند به نام دين و روي آوري به مردم باشد، قلب آدمي را تباه مي كند و او را از فهم قرآن دور مي كند.
تنها كساني مي توانند قرآن را به نحو شايسته بفهمند كه خدا و پيامبرصلي الله عليه وآله را بشناسند و به او ايمان آورند و در ظاهر و باطن به گونه اي باشند كه در سينه هايشان نمونه كوچكي، هر چند در مقياس كوچك تر از آنچه تمامي قلب پيامبر را فراگرفته، وجود پيدا كرده باشد.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «انما القرآن امثال لقوم يعلمون دون غيرهم و هم الذين يؤمنون به و يعرفونه فاما غيرهم فما اشد اشكاله عليهم و ابعده من مذاهب قلوبهم...»(بحارالانوار، ج 92، ص 10) «منحصرا قرآن نمونه هايي براي مردم داناست نه غير آنان همان عالماني كه به آن ايمان مي آورند و آن را مي شناسند ولي براي ديگران چقدر مشكل است و چه اندازه ازدسترس عقل ودل هايشان به دور است!»
ايمان چنان سهل الوصول و ارزان نيست كه به دست هر كسي بيفتد، امري قلبي است كه با تمامي زندگي آدمي سر و كار دارد و تمامي هويت يك انسان است. پس فهم حقايق قرآن نيز براي كسي امكان پذير است كه در پي تسليم دروني و بروني به خدا و برگزيده خدا برآمده و تابع امر آن ها باشد. و اينجاست كه امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «ما مردم را مؤمن نمي شماريم مگر آن كه جميع اوامر ما را متابعت نمايد...»[7]
خليفه خدا در زمين بودن يعني مطيع خدا بودن، شنونده خوبي براي كلام خدا بودن، تسليمي در اوج اختيار و در عين بيزاري از طاغوت همراه با شناخت خدا و عشق به او و فرمان برداري از او. [8] چنين قلبي شايسته نور خداست و حق اوست كه از اين سفره الهي و تجلي خداوندي به زيباترين وجه بهره ببرد و پيوسته با عنصر اعتماد، [9] عشق، [10] و اميد [11] به امنيت در بارگاه الهي زندگي مي كند [12] و در اين حالت، فرد مؤمن چنان مجذوب سخن حق مي شود كه حالت خدايي پيدا مي كند: «قال الله تعالي: لاتسعني ارضي ولاسمائي ولكن يسعني قلب عبدي المؤمن »(الغوالي، ج 4، ص 7) «نه زمينم گنجايشم را دارد و نه آسمانم، ولي قلب بنده مؤمنم گنجايش مرا دارد.»
بنابراين، آنچه كه قرآن در تعليماتش مد نظر دارد، پرورش انسان هايي است كه هم از سلاح علم بهره مند هستند و هم از دلي آكنده از ايمان به محبوب خويش؛ و اين دو را با بهترين شيوه و عالي ترين وجه در راه حق به كار مي گيرند؛ انسان هايي كه نمونه هاي بارز آن خود پيامبرصلي الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السلام و ياران شايسته و راستين آن ها مي باشند. همان هايي كه اهداف قرآن را پيوسته در دل و قلب خويش به يقين باور داشته و در عمل با پذيرش حقايق قرآني هميشه قرين عبادتند؛ يعني عاشقانه در پي سپاسگزاري از خدايي كه شايسته عبادت است برمي آيند و هدف قرآن را برآورده مي سازند. [13] و تنها توصيه قرآن نيز همين است آنجا كه مي فرمايد: «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم و شفاء لما في الصدور و هدي و رحمة للمؤمنين »(يونس: 57) «اي مردم از جانب پروردگارتان سوي شما پندي رسيده با شفايي براي (آن مرض هايي كه) در سينه هاست، كتابي كه رحمت و هدايت براي مؤمنان است.»

پی نوشت:

[1] . آشنايى باقرآن،محمودرجبى،چ اول، معاونت اموراساتيد،1376ش، ص 17
[2] . چون از روح خويش بر وى دميده است: اولئك كتب الله فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه، مجادله: 22
[3] . مصباح الشريعه، منسوب به امام جعفر صادق عليه السلام، شرح عبدالرزاق گيلانى، چاپ سوم، نشر صدوق، 1366 ش، باب 14، ص 87
[4] . عشق در اين ديدگاه يعنى بى تابى انسان در اتصال و ارتباط نيازمندانه و آگاهانه و مستمر با معشوق يعنى خدا.
«طفيل هستى عشق اند آدمى و پرى
ارادتى بنما تا سعادتى ببرى.»
[5] . كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، علاءالدين متقى هندى، به تصحيح صفوه السقا، چاپ پنجم، بيروت، خ 2541
[6] . «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين...»
[7] . كافى، ج 2، ص 78
[8] . محتواى آية الكرسى
[9] . و من يتوكل على الله فهو حسبه، طلاق: 3
[10] . يحبهم و يحبونه، مائده: 54
[11] . لاتياسوا من رحمة الله، يوسف: 87
[12] . فى مقعد صدق عند مليك مقتدر، قمر: 55
[13] . نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 193، على عليه السلام در توصيف متقين مى فرمايد:... تالين لاجزاء القرآن يرتلونها ترتيلا... مؤمنان پرهيزگار همان كسانى هستند كه در شب همواره بر پا ايستاده اند، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مى كنند، با آن جان خويش را محزون ساخته و داروى درد خود را از آن مى گيرند هر گاه به آيه اى برسند كه در آن تشويق باشد با علاقه فراوان به آن روى مى آورند و جانشان با شوق بسيار در آن خيره مى شود و آن را همواره نصب العين خود قرار مى دهند و هر گاه به آيه اى برخورد كنند كه در آن ترساندن و بيمى باشد گوش هاى دل خويش را براى شنيدن آن باز مى كنند و صداى ناله و به هم خوردن زبانه هاى آتش با آن وضع مهيبش در درون گوش شان طنين انداز است آن ها در پيشگاه خدا به ركوع مى روند و پيشانى و دست و پاى خويش را بر خاك مى سايند و از خداوند آزادى خود را از آتش جهنم درخواست مى كنند... .

منبع: فصلنامه معرفت