تحول در اتحادیه اروپا (باروسو)
تحول در اتحادیه اروپا (باروسو)
تحول در اتحادیه اروپا (باروسو)
به عنوان يک رهبر دانشجويي در دانشگاه حقوق ليسبون ، او مي دانست که قطعا دستگير خواهد شد ، زيرا کمونيست ها با او مخالف بودند و او نيز عليه آنها شب نامه پخش مي کرد ، اما سرانجام از دست پليس گريخت.
اکنون باروسو در کميسيون اروپا با چالش هاي متعددي دست وپنجه نرم مي کند. با وجود نتايج نظرسنجي ها که بي اعتنايي شديدي را نسبت به اتحاديه اروپا نشان مي دهد ، اساسنامه جديد اين اتحاديه بزودي در بسياري از کشورها با يک همه پرسي جنجال برانگيز مواجه خواهد شد. توازن قدرت در اين اتحاديه گسترش يافته ، در حال انتقال به سوي شيوه هايي است که هنوز ناشناخته اند. همراه با رياست دولت ، نيروي رسمي فعالي از طريق آشنايي با قوانين مذاکرات استراتژيک ، نصيب باروسو مي شود.
همچنين باروسو به عنوان نخست وزير پرتغال با تحت کنترل درآوردن بودجه لجام گسيخته اين کشور، خود را به عنوان شخصي که سرسختانه در پي تغيير و تحولات است ، به اثبات رسانيده است.
هر چند اين اقدام باروسو، دشمنان فراواني را در پرتغال براي وي باقي گذارده است ، اما اين که آيا داشته هاي او براي ايجاد اصلاحات در اروپا کافي است يا خير؟ موضوعي است که براي قضاوت درباره آن بايد به انتظار آينده نشست. باروسو به قيمت رياستش روي يک موضوع پرمخاطره شرطبندي کرده است و آن موضوع بي شک ، ايجاد تحول در اقتصاد کشورهاي اروپايي است.
مهمترين و مشهورترين هدف دستور جلسه ليسبون که در مارس (2000 زماني که تقريبا اروپا از دستيابي به بت بازار آزاد امريکايي نااميد شده بود) مطرح شد ، بر تبديل اروپا به رقابتي ترين اقتصاد جهان تا سال 2010 ميلادي تاکيد مي کرد. هدف ديگر اين دستور- که گرچه به اندازه هدف اول شهرت نيافت اما به لحاظ اهميت با آن برابري مي کند - دفاع از تعهد اروپا در برابر محيط زيست و رفاه اجتماعي بود. چندان حيرت انگيز نبود که اين برنامه بزودي با معضلي که باروسو آن را «شکاف لفاظي تا عمل» ناميد، مواجه شد.
رشد اقتصادي کشورها همچنان ضعيف است ، اما وضعيت رفاهي آنان رو به ترقي گذاشته است. موانع بسياري سر راه باروسو به منظور اصلاحات اقتصادي در اروپا وجود دارد.
فشار فزاينده هزينه از سوي چين و هند و اختلافات حزبي را مي توان از مهمترين اين موانع به حساب آورد، اما باروسو براي تحقق اين هدف ، مصمم است. او مي گويد: «من خواهان اصلاحات و تغييرات هستم و اختلاف قديمي چپ و راست نمي تواند براي هميشه در سياست هاي جديد، اخلال ايجاد کند.» بدين ترتيب ، باروسو يک سياستمدار جديد است. او چندين سال عمر خود را در محافل علمي به دفاع از يکپارچگي اروپا پرداخته است. او که يک برنامه ريز بودجه نيز به شمار مي رود، با هرگونه پيشنهاد نسخه برداري يکجا از مدل اقتصادي امريکايي مخالف است.
شباهت هاي فراواني بين باروسو و ژاک دلرو ، رئيس سابق کميسيون اروپايي وجود دارد. اين مرد فرانسوي - که از سال 1985 تا 1995 رياست اين کميسيون را به عهده داشت - براي خلق بازار واحد اروپايي و هموارکردن مسير در جهت تحقق يورو مبارزه کرد ؛ اما اکنون آن زمان گذشته است. در آن هنگام ، دلرو از سوي فرانسه و آلمان به سختي عقب رانده شد ، اما باروسو، گزينه مورد اتفاق کشورهاي کوچک و بزرگ ، اعضاي قديم و جديد و احزاب چپ و راست بود و حتي اکنون وضعيت بمراتب بهتري دارد.
نقطه عطف زندگي باروسو در سال 1967 اتفاق افتاد ؛ زماني که او براي مراقبت از پدر بيمارش ، چند ماهي را در لندن به سر مي برد و براي نخستين بار متوجه اشکالات القائات فکري دولت محوري شد که درون حزب خودش بود.
آشنايي باروسو با فرانسيسکوسا کانيرو نيز يکي از القائات تاثيرگذار در زندگي او به شمار مي رود. ساکانيرو، رهبر محبوب حزب سوسيال دمکرات بود که اميد براي پرتغالي دمکراتيک را زنده کرد؛ اما مسووليت سياسي باروسو از سال 1985 که حزب سوسيال دمکرات در انتخابات به پيروزي رسيد آغاز شد. حزب سوسيال دمکرات ابتدا وي را در 29سالگي به سمت معاون وزير کشور انتخاب کرد و پس از آن باروسو در 31 سالگي به وزارت امور خارجه انتقال يافت.
باروسو ، با رهبري مذاکرات صلح ميان شوراي مورد حمايت دولت آنگولا و شورشيان اين کشور که از سوي ايالات متحده تجهيز نظامي مي شدند توانست نام خود را به عنوان يک شخصيت مهم سياسي در آفريقا به ثبت برساند. در نهايت ، همان گونه که پيش بيني مي شد، باروسو در سال 1999 ، نخست وزير پرتغال شد. باروسو به عنوان يک سياستمدار، خيلي زود گام در مسيري پرخار و خس نهاد. او دانست که کسري بودجه کشور معادل 4.4 درصد از کل توليد ناخالص ملي است.
باروسو به جاي بهانه تراشي کاري که سران ايتاليا، آلمان و فرانسه هم اکنون در برابر وضعيت مشابه پرتغال در کشورشان انجام مي دهند اجراي برنامه اي نسبتا سختگيرانه را در دستور کار خويش قرار داد.او هماهنگ با تعديل ديگر مخارج ، دستمزد کارمندان دولت را نيز ثابت نگه داشت ؛ اگرچه جلوگيري وي از رشد دستمزدهاي دولتي چندان به مذاق کارمندان دولت خوش نيامد.
او در اين خصوص مي گويد: گمان نمي کنم منصفانه باشد که نسل پس از ما مجبور به پرداخت بدهي هاي ما باشد. اماداستان رياست باروسو بر کميسيون اروپا چگونه شکل گرفت؟
واقعيت آن است که جستجو براي يافتن يک فرد مورد اجماع به درازا کشيده شده بود ، اما در نهايت بلر به جمع نخست وزيران راستگرا پيوست و همانند آنها حمايت خود را از باروسو اعلام کرد. ژاک شيراک نيز از رياست باروسو پشتيباني کرد ، زيرا باروسو حداقل طرفدار يکپارچگي اروپا بود و گذشته از اين ، کاملا فرانسوي صحبت مي کرد نه مانند يک انگليسي محافظه کار. اروپا پس از آن ، شاهد علايمي بود که نشان مي داد باروسو پس از انتخاب شدن براي گزينش اعضاي کميسيون اروپا چه راهبردي را در پيش خواهد گرفت. بي شک پستهايي که اداره بازار داخلي اروپا را در اختيار مي گرفت ، مهمترين پستها بود و بنابراين قدرتهاي بزرگ شامل فرانسه ، آلمان ، انگلستان و ايتاليا خواستار در اختيارگرفتن اين پستها شدند ، اما او همه اين درخواست ها را رد کرد و اين پستها را به کشورهاي کوچک سپرد.
او شخصا با سران همه کشورهاي عضو اتحاديه اروپا پيرامون نامزدهاي پيشنهادي شان صحبت و در نهايت اعلام کرد حداقل 3 تغيير در گزينه هاي موردنظر آنها اعمال خواهد کرد.
باروسو مذاکرات را آنچنان با زبردستي پشت سر گذاشت که فرانسه و آلمان تاکيد کردند از مذاکرات ، رضايت کامل دارند. تيم اوانس ، تحليلگر برجسته امور سياسي مي گويد: در هر قرن ، تنها يک يا 2 بار شما مي توانيد سياستمداري داشته باشيد که تحولات ژرفي ايجاد کند و اقدامات او بتواند جهتگيري اروپا را تغيير دهد. اکنون زمان اين تحول فرارسيده است. آيا باروسو همان سياستمدار است؟
اکنون باروسو در کميسيون اروپا با چالش هاي متعددي دست وپنجه نرم مي کند. با وجود نتايج نظرسنجي ها که بي اعتنايي شديدي را نسبت به اتحاديه اروپا نشان مي دهد ، اساسنامه جديد اين اتحاديه بزودي در بسياري از کشورها با يک همه پرسي جنجال برانگيز مواجه خواهد شد. توازن قدرت در اين اتحاديه گسترش يافته ، در حال انتقال به سوي شيوه هايي است که هنوز ناشناخته اند. همراه با رياست دولت ، نيروي رسمي فعالي از طريق آشنايي با قوانين مذاکرات استراتژيک ، نصيب باروسو مي شود.
همچنين باروسو به عنوان نخست وزير پرتغال با تحت کنترل درآوردن بودجه لجام گسيخته اين کشور، خود را به عنوان شخصي که سرسختانه در پي تغيير و تحولات است ، به اثبات رسانيده است.
هر چند اين اقدام باروسو، دشمنان فراواني را در پرتغال براي وي باقي گذارده است ، اما اين که آيا داشته هاي او براي ايجاد اصلاحات در اروپا کافي است يا خير؟ موضوعي است که براي قضاوت درباره آن بايد به انتظار آينده نشست. باروسو به قيمت رياستش روي يک موضوع پرمخاطره شرطبندي کرده است و آن موضوع بي شک ، ايجاد تحول در اقتصاد کشورهاي اروپايي است.
مهمترين و مشهورترين هدف دستور جلسه ليسبون که در مارس (2000 زماني که تقريبا اروپا از دستيابي به بت بازار آزاد امريکايي نااميد شده بود) مطرح شد ، بر تبديل اروپا به رقابتي ترين اقتصاد جهان تا سال 2010 ميلادي تاکيد مي کرد. هدف ديگر اين دستور- که گرچه به اندازه هدف اول شهرت نيافت اما به لحاظ اهميت با آن برابري مي کند - دفاع از تعهد اروپا در برابر محيط زيست و رفاه اجتماعي بود. چندان حيرت انگيز نبود که اين برنامه بزودي با معضلي که باروسو آن را «شکاف لفاظي تا عمل» ناميد، مواجه شد.
رشد اقتصادي کشورها همچنان ضعيف است ، اما وضعيت رفاهي آنان رو به ترقي گذاشته است. موانع بسياري سر راه باروسو به منظور اصلاحات اقتصادي در اروپا وجود دارد.
فشار فزاينده هزينه از سوي چين و هند و اختلافات حزبي را مي توان از مهمترين اين موانع به حساب آورد، اما باروسو براي تحقق اين هدف ، مصمم است. او مي گويد: «من خواهان اصلاحات و تغييرات هستم و اختلاف قديمي چپ و راست نمي تواند براي هميشه در سياست هاي جديد، اخلال ايجاد کند.» بدين ترتيب ، باروسو يک سياستمدار جديد است. او چندين سال عمر خود را در محافل علمي به دفاع از يکپارچگي اروپا پرداخته است. او که يک برنامه ريز بودجه نيز به شمار مي رود، با هرگونه پيشنهاد نسخه برداري يکجا از مدل اقتصادي امريکايي مخالف است.
شباهت هاي فراواني بين باروسو و ژاک دلرو ، رئيس سابق کميسيون اروپايي وجود دارد. اين مرد فرانسوي - که از سال 1985 تا 1995 رياست اين کميسيون را به عهده داشت - براي خلق بازار واحد اروپايي و هموارکردن مسير در جهت تحقق يورو مبارزه کرد ؛ اما اکنون آن زمان گذشته است. در آن هنگام ، دلرو از سوي فرانسه و آلمان به سختي عقب رانده شد ، اما باروسو، گزينه مورد اتفاق کشورهاي کوچک و بزرگ ، اعضاي قديم و جديد و احزاب چپ و راست بود و حتي اکنون وضعيت بمراتب بهتري دارد.
نقطه عطف زندگي باروسو در سال 1967 اتفاق افتاد ؛ زماني که او براي مراقبت از پدر بيمارش ، چند ماهي را در لندن به سر مي برد و براي نخستين بار متوجه اشکالات القائات فکري دولت محوري شد که درون حزب خودش بود.
آشنايي باروسو با فرانسيسکوسا کانيرو نيز يکي از القائات تاثيرگذار در زندگي او به شمار مي رود. ساکانيرو، رهبر محبوب حزب سوسيال دمکرات بود که اميد براي پرتغالي دمکراتيک را زنده کرد؛ اما مسووليت سياسي باروسو از سال 1985 که حزب سوسيال دمکرات در انتخابات به پيروزي رسيد آغاز شد. حزب سوسيال دمکرات ابتدا وي را در 29سالگي به سمت معاون وزير کشور انتخاب کرد و پس از آن باروسو در 31 سالگي به وزارت امور خارجه انتقال يافت.
باروسو ، با رهبري مذاکرات صلح ميان شوراي مورد حمايت دولت آنگولا و شورشيان اين کشور که از سوي ايالات متحده تجهيز نظامي مي شدند توانست نام خود را به عنوان يک شخصيت مهم سياسي در آفريقا به ثبت برساند. در نهايت ، همان گونه که پيش بيني مي شد، باروسو در سال 1999 ، نخست وزير پرتغال شد. باروسو به عنوان يک سياستمدار، خيلي زود گام در مسيري پرخار و خس نهاد. او دانست که کسري بودجه کشور معادل 4.4 درصد از کل توليد ناخالص ملي است.
باروسو به جاي بهانه تراشي کاري که سران ايتاليا، آلمان و فرانسه هم اکنون در برابر وضعيت مشابه پرتغال در کشورشان انجام مي دهند اجراي برنامه اي نسبتا سختگيرانه را در دستور کار خويش قرار داد.او هماهنگ با تعديل ديگر مخارج ، دستمزد کارمندان دولت را نيز ثابت نگه داشت ؛ اگرچه جلوگيري وي از رشد دستمزدهاي دولتي چندان به مذاق کارمندان دولت خوش نيامد.
او در اين خصوص مي گويد: گمان نمي کنم منصفانه باشد که نسل پس از ما مجبور به پرداخت بدهي هاي ما باشد. اماداستان رياست باروسو بر کميسيون اروپا چگونه شکل گرفت؟
واقعيت آن است که جستجو براي يافتن يک فرد مورد اجماع به درازا کشيده شده بود ، اما در نهايت بلر به جمع نخست وزيران راستگرا پيوست و همانند آنها حمايت خود را از باروسو اعلام کرد. ژاک شيراک نيز از رياست باروسو پشتيباني کرد ، زيرا باروسو حداقل طرفدار يکپارچگي اروپا بود و گذشته از اين ، کاملا فرانسوي صحبت مي کرد نه مانند يک انگليسي محافظه کار. اروپا پس از آن ، شاهد علايمي بود که نشان مي داد باروسو پس از انتخاب شدن براي گزينش اعضاي کميسيون اروپا چه راهبردي را در پيش خواهد گرفت. بي شک پستهايي که اداره بازار داخلي اروپا را در اختيار مي گرفت ، مهمترين پستها بود و بنابراين قدرتهاي بزرگ شامل فرانسه ، آلمان ، انگلستان و ايتاليا خواستار در اختيارگرفتن اين پستها شدند ، اما او همه اين درخواست ها را رد کرد و اين پستها را به کشورهاي کوچک سپرد.
او شخصا با سران همه کشورهاي عضو اتحاديه اروپا پيرامون نامزدهاي پيشنهادي شان صحبت و در نهايت اعلام کرد حداقل 3 تغيير در گزينه هاي موردنظر آنها اعمال خواهد کرد.
باروسو مذاکرات را آنچنان با زبردستي پشت سر گذاشت که فرانسه و آلمان تاکيد کردند از مذاکرات ، رضايت کامل دارند. تيم اوانس ، تحليلگر برجسته امور سياسي مي گويد: در هر قرن ، تنها يک يا 2 بار شما مي توانيد سياستمداري داشته باشيد که تحولات ژرفي ايجاد کند و اقدامات او بتواند جهتگيري اروپا را تغيير دهد. اکنون زمان اين تحول فرارسيده است. آيا باروسو همان سياستمدار است؟
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}