نویسنده: علی غفوری




 

پروس پس از بی‌طرفی در نبرد بین ناپلئون و اتحادیه‌ی اتریش- روسیه، عملاً در برابر قدرت تهاجمی فرانسه تنها ماند و از طرفی شاهزاده‌نشینان آلمانی به شدت توسط ناپلئون تحقیر شده و علاقه‌مند به نشان دادن شجاعت خود بودند. ویلهلم، پادشاه پروس، به درستی می‌دانست، نبرد با امپراتور بزرگ فرانسه انتحار نظامی‌ست اما تحت فشار افکار عمومی در اکتبر 1806 از ناپلئون خواست نیروهای خود را از مرزهای پروس عقب بکشد اما خوب می‌دانست «فاتح بدون شکست نبردهای اروپا» از «پروس تنها» هرگز حساب نمی‌برد.
ناپلئون پس از درهم کوبیدن اتریش و روسیه مترصد آن بود، پروس خود را تکانی بدهد تا به بهانه‌ای آن را درهم بکوبد. اکنون شرایط برای او مهیا بود. ارتش‌های آلمانی از برلن و ماگدبورگ به سمت غرب به حرکت درآمده بود. غافل از آن که نیروهای ناپلئون در آن سوی «ساکس» در انتظار آن‌ها بودند.
پروس تا آن تاریخ چنین ارتشی را فراهم نکرده بود چرا که شاهزاده‌نشین‌های آلمانی اتحاد جدی با هم نداشتند. آن‌ها اکتبر 1806، سپاهی بالغ بر 180 هزار سرباز گردهم آوردند. ناپلئون نیز نیمی از گراندآرمه‌ی خود را (یعنی 195 هزار سرباز) به همراه آورده بود.

نبردینا

در 19 اکتبر سپاهیان تحت فرمان مورا و برنادوت فرانسوی، جلوداران پروسی را در شلایتس شکست دادند و فردای آن روز مارشال لان در حوالی زالفله، 9 هزار سرباز پروسی را در هم کوبید.
اما نبرد اصلی در ینا بود. ناپلئون با 3 سردار بزرگ خود «سو»، «نی» و «مورا» به کناره سپاه پروس حمله کرد. او شب قبل به سربازانش گفته بود: «با همین یک نبرد آلمان در اختیار فرانسه خواهد بود». ناپلئون 14 اکتبر پس از طلوع خورشید حمله را آغاز کرد و با چنان شدتی سپاه پروس را تحت فشار قرار داد که پروسی‌ها و ساکیس‌ها تنها چاره را در عقب‌نشینی دیدند. حال آن که ناپلئون راه آن‎‌ها را برای عقب‌نشینی منظم بسته بود و پس از گذشت چند ساعت ارتش پروسی ناگهان از هم پاشید و دسته‌های پراکنده‌ی این سپاه بزرگ به صورت نامرتب عقب‌نشینی را آغاز کردند و به سمت وایمار رفتند اما در این زمان سواره نظام مارشال مورا وارد عمل شده و باقی مانده‌ی پروسی‌ها را از دم تیغ گذراندند و حتا آن‌هایی که سلاح‌های خود را بر زمین انداختند، کشته شدند.

آورشتات

ناپلئون «چنان که عادت همیشگی‌اش» بود اجازه تجدید قوا به دشمن را نداد و روز به پایان نرسیده، به باقی‌مانده‌ی قوای پروس در آورشتات (25 کیلومتری شمال ینا) حمله کرد.
قوای تحت فرمان دوک دو برونسویک پروسی ابتدا با خیل عظیمی از فراریان مواجه شد و بلافاصله سربازان فرانسوی به فرماندهی ژنرال داوو حمله به وی را آغاز کردند. نیروهای فرانسوی 26 هزار نفر و نیروهای پروس 63 هزار نفر بودند اما داوو به خود ترس راه نداد و حتا منتظر قوای امدادی مارشال برنادوت نماند. فرانسوی‌ها در حمله‌ای برق‌آسا قلب ارتش پروس را از کار انداختند و خود برنسویک نیز در این نبرد به شدت زخمی شد. اکنون 180 هزار سرباز پروسی مبدل به مشتی واحد شکست خورده، از هم پاشیده و یا خفته به خاک بودند.
بقایای ارتش پروس بی‌هدف به سمت برلن فرار کردند. حال آن که دو ژنرال دیگر فرانسوی مانع جمع شدن آن‌ها می‌شدند و داوو نیز اجازه نمی‌داد که آن‌ها به سمت شرق بروند چرا که ممکن بود به روس‌ها ملحق شوند.
هو هنلوهه، ژنرال پروسی، ظرف چند روز مجبور به تسلیم کامل شد و اکنون برلن در دست ناپلئون. شهردار برلن در 27 اکتبر 1806 یعنی تنها 19 روز پس از آغاز جنگ کلید شهر را تقدیم ناپلئون کرد و از او تنها خواست که شهر برلن را شهر خود بداند و آن را از غارت معاف کند.
پروس تقریباً کاملاً مطیع شده بود اما نه کاملاً چرا که مردی به نام بلوخر (که بعدها به عنوان عامل اصلی شکست ناپلئون در کنار ولینگتون انگلیسی نقشی بزرگ را بازی کرد) با 20 هزار سرباز خود به شدت در برابر قوای برنادوت، مورا و سو مقاومت می‌کرد. این سردار پروسی با جنگ و گریز خود را به مرزهای شمالی آلمان رساند و هنگامی که قصد ورود به خاک دانمارک را داشت (به دلیل ترس دانمارکی‌ها از ناپلئون) با ممانعت دانمارک مواجه شد بنابراین تن به نبردی نابرابر با 3 مارشال بزرگ ناپلئون داد و طی نبردی یأس‌آمیز 6 هزار سرباز خود را از دست داد و چون می‌دانست فرانسوی‌ها در صورت ادامه‌ی مبارزه حتا یک سرباز او را زنده نمی‌گذارند، تسلیم آن‌ها شد.

نتیجه نبرد

ناپلئون آن‌گونه که مورخان می‌نویسند، هیچ‌گاه دیگر به قدرت بالاتر از سال 1806 نرسید. در هم کوبیده شدن 180 هزار سرباز پروسی و ده‌ها دژ قوی آلمانی ظرف یک ماه چیزی نبود که بتوان آن را ساده انگاشت.
نبرد پروس ناگهان فرانسه را به قدرت بی‌چون و چرای اروپای غربی و مرکزی تبدیل کرد. اکنون این ارتش عظیم در برابر خود هیچ مانع و رادعی نداشت. تنها روس‌های نیمه جان در شرق می‌توانستند اندکی خیال ناپلئون را نگران کنند.
سرعت عمل و ضربات پی در پی و خردکننده‌ی ناپلئون و 7 مارشال بزرگ وی سبب شد تا در 1806 اروپا بپذیرد که مالک اروپا تنها یک نفر است: ناپلئون بناپارت.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم