نویسنده: رسول سعادتمند




 

بزرگترین شغل‌ها و بزرگترین مسئولیت‌ها

اگر خدای نخواسته از اینهایی که نماینده هستند از طرف اولیای خدا، از طرف رسول خدا، اینها اگر یک وقت یک انحرافی از آنها پیدا بشود، شاید اشخاص غرضمند این را به پای اسلام حساب کنند؛ خیال کنند تعلیمات اسلامی این طور است. و لهذا راه، راه پرخطری است، و راه شریفی. جدیت کنید که از این راه پرخطر خوب عبور کنید، که این صراط است. صراط مستقیم الهی از اینجا شروع می‌شود.
جِسر (1) جهنم از دنیا تا بهشت امتداد دارد. و شما الآن در بین راه هستید و در صراط هستید. توجه کنید که این راه را منحرف نشوید. مستقیم این راه را تا بهشت إن‌شاءالله، تا سعادت إن‌شاءالله. و توجه داشته باشید که شما در آتیه، ان‌شاءالله در آتیه، مربی مردم هستید؛ و مربی مردم باید خودش منزه باشد، مهذب باشد. توجه داشته باشید که آخوند شغلش بزرگ‌ترین شغل‌ها و مسئولیتش بزرگ‌ترین مسئولیت‌هاست.
یک شخص روحانی می‌تواند یک ملت را نجات بدهد؛ و یک شخص روحانی می‌تواند یک ملت را به تباهی بکشد. توجه داشته باشید که مبادا از آن اشخاص بشوید که یک ملت را به تباهی بکشید. از آن اشخاص باشید که یک ملت را به سعادت برسانید؛ یا شعاع شما در هرجا هست، آنها را به سعادت برساند. با ارشاد شما مردم هدایت بشوند. (2)

شکست روحانیت، شکست اسلام است

روحانیون که نماینده‌ی رسول خدا هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته روحانیونی که مدعی این هستند که نماینده‌ی امام زمان الان هستند در بین مردم، اگر خدای نخواسته، از یکیشان یک چیزی صادر بشود که برخلاف اسلام باشد، این طور نیست که فقط خودش را از بین برده، این حیثیت روحانیت را لکه‌دار کرده. این یک وظیفه‌ی بزرگی به عهده‌اش هست. روحانی همچو نیست که اگر یک خلافی بکند، بگویند که زید این خلاف را کرده. خلاف روحانی، به اندازه‌ای که سعه‌ی شعاع نفوذش هست، خطایش خطای بزرگ هست. خطایی است که عفوش در درگاه خدا بسیار مشکل است. برای اینکه این نماینده، یعنی مدعی نمایندگی از طرف امام زمان - سلام‌الله علیه – و اسلام دارد. نماینده‌ی امام زمان اگر خدای نخواسته یک قدمی کج بگذارد این اسباب این می‌شود که مردم به روحانیت بدبین بشوند. بدبین شدن به روحانیت و شکست روحانیت، شکست اسلام است. آن که حفظ کرده است تا حالا اسلام را، این طبقه بودند. و اگر در این طبقه شخصی، اشخاصی پیدا بشوند که برخلاف مصالح اسلام خدای نخواسته عمل بکند، جرمی است که از آدم کشی بدتر است. جرمی است که از همه‌ی معاصی بدتر. برای اینکه جرم صادر می‌شود از کسی که آبروی یک روحانیت را از بین می‌برد. مردم را؛ آنهایی که غافل هستند از اسلام، گاهی وقت‌ها بر می‌گرداند. (3)

با اعمال خلاف خود روحانیت را منزوی نکنید

شما بدانید که اگر خدای نخواسته از روحانیین و از کسانی که ملبّس به لباس روحانی هستند مطلبی که برخلاف دستورات اسلام است صادر بشود، روحانیت را با این اعمال منزوی خواهید کرد؛ و قلم‌ها بر ضد شما به کار می‌افتد و شما را از ملت جدا می‌کنند و ملت را از شما جدا می‌کنند؛ و به سر این کشور آن می‌آورند که در زمان رضاخان و پسرش آمد. (4)

کلام شخص فاسد مؤثر نیست

آنکه خودش را به این زِیّ درآورده و خودش را به صورت معلم، استاد، مدرس، فقیه، دانشمند و امثال اینها نمایش می‌دهد، این اگر بخواهد تهذیب کند جامعه را، اول از خودش باید شروع کند، و بعداً تکلیف دارد که جامعه‌ی خودش را تهذیب کند. اگر خودش تهذیب نشود نمی‌تواند جامعه را تهذیب کند. کسی که خودش فاسد است، نمی‌تواند کلامش را یک طوری ادا کند که مردم صحیح بشوند، تأثیر ندارد. آن وقتی کلام تأثیر دارد که از قلب مهذب و پاک بیرون بیاید، اگر چنانچه از قلب ناپاک بیرون بیاید و از قلب شیطانی بیرون بیاید، به زبان شیطانی گفته بشود، این تأثیر نمی‌تواند بکند در قلب اشخاص. و اگر چنانچه قلب، قلب رحمانی شد، الهی شد، توجه به خدا کرد، از خدا همه چیز را خواست، همه چیز را به دست او دانست، او می‌تواند که مردم را تهذیب کند و این به عهده‌ی علمای بلاد است در هر جا هستند. (5)

ریشه‌ی اختلاف حب نفس است

مطلب دیگری که باز انسان را می‌ترساند که خدای نخواسته، مبادا این انقلاب به واسطه‌ی این مطلب صدمه ببیند، و بدانید که می‌بیند اگر خدای نخواسته بشود، و او این است که بین آقایان در بلاد اختلاف باشد.اگر در صنف – فرض کنید که – کامیون‌داران و آنهایی که شغل‌های مختلف دارند، اگر اختلافی در بین آنها وارد بشود، به صنف دیگر سرایت نمی‌کند. کامیون‌دارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هیچ کاری ندارند، سرایت هم نمی‌کند، اما اگر در صنف ما اختلاف پیدا بشود، این اختلاف به بازار هم کشیده می‌شود، به خیابان هم کشیده می‌شود؛ برای اینکه شما هادی مردم هستید، مردم توجه دارند. قهراً یک دسته دنبال شما، یک دسته دنبال آن کسی که با شما مخالف است و یک وقت می‌بینید که در همه‌ی ایران یک اختلاف از ناحیه‌ی ما پیدا شده است، مایی که همه دعوت می‌کنیم به اینکه مردم با هم باشند.
اتحاد کلمه، ملت را به اینجا رسانده است، خودمان اختلاف پیدا کنیم! و این را من به شما عرض کنم، ما و شما نباید خودمان را بازی بدهیم. اختلاف ریشه‌هاش از حب نفس است. هر کس خیال می‌کند که من برای خدا این آقا را باهاش اختلاف می‌کنم، یک وقت درست بنشیند در نفس خودش فکر کند ببیند ریشه کجاست. حسن ظن به خودش نداشته باشد، سوء‌ظن داشته باشد. ریشه همان ریشه‌ی شیطانی است که آن حب نفس انسان است. و این اختلاف اگر خدای نخواسته در بین آقایان پیدا بشود، در هر شهری که پیدا بشود قهراً این اختلاف به بازار می‌کشد... و آن چیزی که این جمهوری را حفظ کرده وحدت و انسجام این جمعیت است. یعنی ملت همه با هم بودند که توانستند یک همچو معجزه‌ای را ایجاد کنند. اگر چنانچه به واسطه‌ی اختلاف ماها یک وقت اختلاف به بازار هم بکشد که خواهد کشید، به خیابان‌ها هم بکشد، به اصناف دیگری هم بکشد، این تمام ورزش به گردن ماست. اینکه شما خیال کنید که نه، من برای خدا این آقا را مثلاً به او چه می‌کنم، این اشتباه است. برای خدا نیست. انسان گول نفس اماره‌ی خودش را می‌خورد و گول شیطان را می‌خورد. گول می‌خورد به اینکه چیزهایی که در دیگران است هی به نظرش می‌آید خیلی بد است، خیلی کار بدی دارد می‌شود، دارد اسلام از بین می‌رود، برای اینکه یک قاضی در فلان جا چه کرده، این برای اسلام نیست. نباید ما خودمان را گول بزنیم. بنشینید آخر شب فکر کنید. محاسبه یکی از اموری است که در سیر انسانی باید باشد که در آخر شب فکر کند به اینکه – نمی‌گویم در من هست، من هم پایین‌تر از دیگران – حساب کند انسان به اینکه تو امروز که با این آقا اختلاف داری و حالا شدید دو دسته، یک دسته دنبال آن آقا، یک دسته دنبال آن آقا، ریشه‌اش چی است؟ برای خداست؟ این عیبی که شما در او می‌گویید، در خودتان نیست؟ این چیزی را که در دیگران بزرگ می‌شمارید و در خودتان هر چه می‌توانید کوچکش می‌کنید و پرده‌پوشی می‌کنید، این عمل شیطانی نیست؟ (6)

اختلاف و شکست جمهوری اسلامی، گناهی نابخشودنی

اگر از اختلاف ماها، آن هم اختلافی که من شک ندارم در سر دنیاست، نه برای خدا، اگر این اختلافات موجب اختلاف بین مردم بشود و موجب این بشود که شکست بخورد جمهوری اسلامی و تا قرن‌ها نتواند سرش را بلند کند، این جرمی است که خدا می‌بخشد بر ما؟ باید توجه بکنیم ما. نباید ما هی به خودمان مغرور بشویم و حسن ظن به خودمان داشته باشیم که این ماییم که چه هستیم و دیگران نیستند. باید به دیگران ما حسن‌ظن داشته باشیم و اعمالشان را حمل به صحبت بکنیم و نسبت به خودمان سوءظن داشته باشیم و اعمالمان را تفتیش بکنیم که برای چی است، چرا من اشکال می‌کنم. آنهایی که به جمهوری اسلامی اشکال می‌کنند باید بین خودشان و خدا بنشینند یک وقتی فکرش را بکنند که امروز آیا اسلام بیشتر در ایران ظهور دارد یا زمان طاغوت؟ امروز آیا مظاهر اسلامی بیشتر است یا در زمان طاغوت؟ اگر اشکال کردند و گفتند اصل جمهوری اسلامی کذاست، این ریشه‌اش یک ریشه‌ی شیطانی است که در قلب انسان هست، خودش هم نمی‌فهمد، خیال می‌کند برای خدا دارد جمهوری اسلامی را تضعیف می‌کند، و این اشتباهی است که انسان دارد؛ مگر اینکه انسان واقعاً مراقب خودش باشد، محاسبه کند از خودش، مجاهده بکند تا بتواند تشخیص بدهد که من که دارم این حرف را می‌زنم خودم اگر چنانچه به جای آنها بودم، همه چیز را خوب می‌‌دانستم؟ پس ریشه‌اش ریشه‌ی نفسانی است. یک آقای محترمی که یک وقت پیش من – در خیلی وقت پیش از این – آمده بود، من دیدم تمام فرمایش آقا راجع به جمهوری اسلامی این است که به فتوای من گوش نمی‌دهند، به حکم من گوش نمی‌دهند؛ میزان حکم من است، نه میزان حکم خدا. و این یک مرضی است که در همه هست، مگر اینکه خدا انسان را نگه دارد و خدا هم انسان را نگه نمی‌دارد، مگر اینکه خود انسان وسائلش را فراهم کند. نمی‌شود نشست که من را خدا مُهذَّب کند. خدا وسائل تهذیب را در اختیار ما گذاشته است و تهذیب، عملی است که ما باید انجام بدهیم، این محوّل به کسی نیست، به خود ماست. (7)

نگرانی از اختلاف روحانیت و خروج از زی‌طلبگی

من از این دو جهت نگران هستم. یکی جهتی که قبلاً عرض کردم که زیّ طلبگی در بین ما ضعیف بشود یا از بین برود. یک جهت دیگر هم اینکه مبادا خدای نخواسته، اختلاف پیدا بشود، که هر دوی اینها از باب اینکه شما در جایی واقع شدید که مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد می‌خواهید بکنید مردم را، مبادا یک وقتی به واسطه‌ی خارج شدن ماها از زی‌طلبگی مردم را از ما منصرف کنند و انصراف از روحانیت منتهی می‌شود به انصراف از اسلام.
و مبادا به واسطه‌ی اختلافی که گاهی بین ماها فرض کنید پیدا می‌شود، اختلاف کشیده بشود به جاهای دیگر و موجب بشود به اینکه یک وقت ملت دو دسته بشوند. یک دسته این، هر شهری دو دسته بشوند، یک دسته طرفداران آن آقا، یک دسته طرفداران آن آقا، و فراموش بکنند – آن چیز را – خدای تبارک و تعالی را و فراموش بکنند انقلاب را. این دو تا مطلبی است که من نگران هستم و بسیار از اینها گاهی رنج می‌برم که می‌شنوم مثلاً در فلان جا بین فلان و فلان اختلاف هست. و بدانید که اختلاف، اختلاف سر اسلام نیست. اختلاف سر «من» هست، من اسلام را باید تقویت کنم، اسلامی که من تقویت کنم قبول دارم، اسلامی که رفیق من تقویت کند نه، او را من قبول ندارم. این در باطن ذات آدم هست ولو نگوید؛ نمی‌گوید البته اما در باطن ذات انسان این مسئله هست؛ مگر خدای تبارک و تعالی توفیق بدهد به انسان که خودش را مهذَّب کند. (8)

لزوم پرهیز از عواقب سوء اختلافات

اگر در قشر روحانی خدای نخواسته مردم احساس کنند که این اختلافات برای دنیاست – برای دین که اختلافی در کار نیست، همه‌ی ما، همه‌ی ما یک دین داریم، یک قرآن داریم، اگر اختلافی پیدا بشود اختلاف روی اساس دنیاست، شیطات است که اختلاف می‌اندازد – اگر سایر مردم توجه کنند که ملّاها روی هواهای نفسانی با هم مختلف هستند، طلبه‌ها روی هواهای نفسانی با هم مختلف هستند، مردم از شما رو بر می‌گردانند. [اگر] از شما رو برگرداندند، اسباب شکست شماست؛ شکست شما شکست اسلام است. وظیفه‌ی شما سنگین است آقا! شما باید با اخلاق خودتان، با اعمال خودتان مردم را دعوت کنید.
شما هادی مردم هستید. شما باید چراغ باشید. شما باید نور باشید. تهذیب کنید نفوس خودتان را. حب دنیا را از نفستان بیرون کنید، رأس کل خطیئه است. همه‌ی خطاها از حب دنیاست، از حب شهرت است. این حب را از دل خودتان بیرون کنید، بمیرانید این حب را؛ زنده بشوید به زندگانی اسلام: زندگانی الهی. شما الهی بشوید. وحدت پیدا بکنید. صفتان را واحد کنید.
دشمن‌ها در کمین شما هستند، در کمین ملت ما هستند. دشمن‌ها حالا فهمیدند که وحدتی که در ایران پیدا شده است، آنها را شکست داد. الآن بیشتر درصدد هستند برای اینکه چشیدند آن مزه‌ای را که وحدت داشت در بین ما. آنها عذاب او را چشیدند! الآن درصدد اینند که شماها را متفرق کنند، از هم جدا کنند شما را: خودتان را از هم جدا کنند، شما را از قشرهای دیگر جدا کنند، دانشگاه را از دانشگاه‌های اسلامی – دانشگاه علوم قدیمه – جدا کنند، قشرهای متجدد و متنور (9) را از شماها جدا کنند. چنانچه در دویست – سیصد سال به این طرف این نقشه بوده است. نقشه‌ای بوده است که ایران را ویران نگه دارند برای پیشرفت [خودشان]. شما مطالعه کنید کتبی که در این باب هست. ایران را نمی‌شود ویران کرد الّا به ویران کردن جناح‌ها؛ نمی‌شود فتح کرد الّا به اینکه شما را از هم جدا کنند. (10)

عبرت گرفتن از نهصت مشروطیت

تاریک یک درس عبرت است برای ما. شما وقتی که تاریخ مشروطیت را بخوانید می‌بینید که در مشروطه بعد از اینکه ابتدا پیش رفت، دست‌هایی آمد و تمام مردم ایران را به دو طبقه تقسیم‌بندی کرد. نه ایران تنها، از روحانیون بزرگ نجف یک دسته طرفدار مشروطیت، یک دسته دشمن مشروطه، علمای خود ایران یک دسته طرفدار مشروطه، یک دسته مخالف مشروطه. اهل منبر یک دسته بر ضد مشروطه صحبت می‌کردند، یک دسته بر ضد استبداد. در هر خانه‌ای دو تا برادر اگر بودند، مثلاً در بسیاری از جاها این مشروطه‌ای بود، آن مستبد. و این یک نقشه‌ای بود که نقشه هم تأثیر کرد و نگذاشت که مشروطه به آن طوری که علماء بزرگ طرحش را ریخته بودند، عملی بشود. به آنجا رساندند که آنهایی که مشروطه خواه بودند به دست یک عده کوبیده شدند. تا آنجا که مثل مرحوم «حاج شخ فضل‌الله نوری» (11) در ایران برای خاطر اینکه می‌گفت باید «مشروطه مشروعه» باشد و آن مشروطه‌ای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم، در همین تهران به دار زدند و مردم هم پای او رقصیدند یا کف زدند. در مشروطه در عین حالی که ابتدائش نبود این مسائل، لکن آنهایی که می‌دیدند که از مشروطه ضربه می‌بینند، منافعشان از بین می‌رود – نمی‌گذارد – قانون اساسی، که موافق با اسلام باید باشدو اگر مخالف شد، قانونیت ندارد، نمی‌گذارد که اینها هر کاری می‌خواهند بکنند، بکنند یک دسته از همان مستبدین، مشروطه‌خواه شدند و افتادند توی مردم. همان مستبدین بعدها آمدند و مشروطه را قبضه کردند و رساندند به آنجایی که دیدید و دیدیم.
زمان «میرزای شیرازی» (12) هم می‌خواستند یک همچو کاری بکنند. مرحوم میرزا که دخانیات را تحریم فرمود، شیاطین افتادند و در بین مردم و به آنجا رساندند که بعضی از اهل علم بعضی از شهرها بالای منبر – به طوری که نقل می‌کنند – قلیان کشید بد ضد حکم مرحوم میرزا، لکن میرزا چون قدرتش قدرت فوق‌العاده بود، و از این طرف هم طرفداران او مثل میرزای آشتیانی (13) قوی بود و قدرتمند، نتوانستند آنجا کاری بکنند.در مشروطه این طور نبود، در مشروطه هر دو طرف قوی بودند. نجف بعضی علمای درجه اول مخالف بودند، بعضی علمای درجه اول موافق بودند. در ایران هم بین علما همین جور اختلافات را ایجاد کردند و این، این طور نبود که خود به خود ایجاد شد، ایجاد کردند در بین آنها. ما باید از این تاریخ عبرت بگیریم که مبادا یکی وقتی در بین شما آقایان روحانیون، بیفتند اشخاصی، یا در بین مردم وسوسه کنند و خدای نخواسته آن امری که در مشروطه اتفاق افتاد در ایران اتفاق بیفتد. (14)

پی‌نوشت‌ها:

1. پل.
2. صحیفه‌ی امام، ج 8، ص 261 و 262.
3. همان، ج 11، ص 250.
4. همان، ج 14، ص 188.
5. همان، ج 19، ص 134 و 135.
6. همان، ج 18، ص 16 و 17.
7. همان، ص 17 و 18 .
8. همان، ص 18 و 19.
9. روشنفکر .
10. همان، ج 6، ص 284 و 285.
11. عالم بزرگ مشروطه‌خواه که جان بر سر مشروطه‌ی مشروعه گذاشت و در 13 رجب 1327 هـ.ق در تهران به دار آویخته شد.
12. از مراجع بزرگ شیعه که در سال 1312 هـ.ق در سامرا بدرود حیات گفت.
13. میرزا حسن آشتیانی، از شاگردان مبرّز شیخ انصاری و عالمان بزرگ تهران در عصر ناصری، وی در سال 1319 هـ.ق در تهران درگذشت.
14. صحیفه‌ی امام، ج 18، ص 170 و 171.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درسهایی از امام: اخلاق و تهذیب روحانیت؛ قم: انتشارات تسنیم، چاپ سوم